ما پیروزیم چون بر حقیم



 

این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید

 


لیستی از نوشته های قبلی

 

 

http://efsha.squarespace.com/blog/2022/7/2/647141088202.html

 

 

این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد

 

 

مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.

 

 

من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم

لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید

 

 

 

چرا حکومت دمکراسی حقوق بشری تنها راه نجات ایران است


 نجات ایران در برپایی حکومتی  دمکراتیک همسو با ارزشهای حقوق بشری و رفتن بسوی خود کفایی علمی و اقتصادی است.حکومتهای ایدئولوژیک دینی و غیر دینی مانعی برای  نجات ایران از عقب ماندگی و اسستبداد هستند.از نظر

 من حکومت مجاهدین خلق در ایران از نوع  ایدئولوژیک خواهد بود.نسلی بعد از انقلاب  طول کشید  و بهمراه یک صد سال مبارزه بر علیه استبداد امروز  ما به این راه نجات بخش رسیده ایم.اما اکثریت مردم ما غرق در باورهای بر آمده از استبداد هزاران ساله نمیتوانند از این راه نجات بخش بهره ببرند زیرا هنوز به باور های دمکراتیک وو حقوق بشری نرسیده اند و چه بسا هنوز هم لیبرال و دمکراتیک بودن را پدیده ای غربی بمعنای ضد انسانی و متجاوز گرانه بشناسند .شناختی که غلط است و موجب استمرار استبداد در ایران شده است. 

در زیر
مقاله ای است که نشان از مبارزه نسل انقلاب بهمن با ملایان دارد.قهرمان این مقاله دختری وابسته بمجاهدین خلق است.جانهای شیفته بسیاری فدا شد تا ما به ایدر  بینش برسیم و این تجربه را باید ارج نهاد و یاد این جانهای شیفته را که با صداقت برای آرمانهای خود
جنگیدند را همیشه زنده نگه داشت.
https://efsha.squarespace.com/blog/2012/3/11/573100479879.html

سلیمان:ر
راه حل واقعی و عملی برای سرنگونی هر چه سریعتر آخوندا که دارند تمامی هستی ایران را نابود میکنند کدام است؟ چون نالیدن و مقصر دانستن آنهایی که تا به حال پا در رکاب و مبارزه کردند و قیمت پرداختند، هنر نیست. خود شما راه حل برون رفت را پیشنهاد دهید.

از افشا:
تنها راه نجات بخش براى ايران تاسيس حكومت دمكراسى حقوق بشرى است. دمكراسى خواهان اگر ده در صد اپوزيسيون باشند با كار سازمانى و اتحادكردن و با ساختن جبهه متحد دمكراسى خواهى قادر به كسب قدرتً سياسى هستند.
با باور ها و با عقایدی که در بین مردم ایران است یعنی اکثریت ایرانیان باورهای ضد حقوق بشری دارند و اکثرا در دو گروه اسلامیستی و سلطنت طلب فاشیست قرار میگیرند هر ایدئولوژیی که در ایران بر سر کار بیاید نهایتا به فاشیسم منجر خواهد شد حتی اگر کمونیستها هم بقدرت برسند مثل کامبوج میلیونها تن را خواهند کشت.زیرا در جامعه ما رعایت احترام افراد و زندگی آنان وجود ندارد.رضا شاه براحتی آب خوردن آب کشته است و خمینی هم همینطور.شما کجا میتوانید پیدا کنید که باز جو سر زندانی سیاسی و یا غیر سیاسی را بکاسه توالت فرو کند و این عدم احترام بشخصیت افراد در بطن فرهنگ ایرانی یا آن فرهنگی که ملیون و مذهبیون مسموم کرده اند وجود دارد. این فرهنگ همانی است که اکثریت باورهای ما را ضد حقوق بشری کرده است و امروز ما را به این بدبختی کشانده است.با مزین شدن بباورهای حقوق بشری باید از این مسمومیت نجات پیدا کرد
تازه علاوه بر این جلوگیری از رسیدن بفاشیسم دیگری در ایران با یک ایدئولوزی دیگری در حکومت بعد ازسقوط ملایان ما نیاز بحکومت دمکراتیک داریم ، یک واقعیت دیگری موجود است و آن این که ما سه مولفه اسلامی ، ایرانی و دمکراتیک و مدرنیته در کشور داریم که این سه مولفه را در قرن اخیر نتوانسته ایم با همدیگر اشتی بدهیم و تنها راه موجود تفوق یکی از این مولفه ها بر دیگری است .ما تفوق ناسیونالیسم را در سلسله پهلوی و تفوق اسلامیت را در حکومت ملایان دیده ایم و متاسفانه اینها منتهی بفاشیسم شده اند.تنها راهنجات ما تفوق ارزشهای مدرنیته ای (ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو و نه در تضاد با ارزشهای حقوق بشری )است

سلیمان:ر
همه این چیزیهایی که در جواب سوال من نوشته اید، حرف همه است و اصلا نکته تازه ای نداشت، دقیقتر اینکه شاید این شمایید که تازه به این نیاز که واقعیت هم است پی برده اید و الا هر کسی که ذره ای انترس سیاسی داشته باشد همین حرف شما را گفته و میگوید. لذا تکرار این واضحات که هیچ کس هم مخالفش نیست، یک وقت تلف کردن است. سوالم را دقیقتر میپرسم: الان یک رژیم به غایت جنایتکار، ضد بشر و آدمخوار در قدرت است و دارد ایران را با همه منابع مادی و انسانیش نابود میکند، راه حل برای رسیدن به آن ایده آل هایی که شما به درستی بر شمردید کدام است؟ چطور میشود مانع اصلی (رژیم) را برای رسید به آن دمکراسی که خواهانش هستیم از بین ببریم؟ احتمالا" همان جوابی که خیلی از کسانیکه مثل شما فقط مدعیند میدهید، که اپوزیسیون باید متحد شوند. همه باید با کنار گذاشتن ایدءولوژی شان و تحمل همدیگر با هم متحد شوند. باید منافع گروهی را کنار بگذارند و ..... درسته؟ این هم حرف جدیدی نیست. دوست محترم آیا شما از اپوزیسیون یک تعریف دقیقی برای خودتان دارید؟ آیا برای خودتان مشخص کرده اید که یک مدعی اپوزیسیون باید دارای چه ویژگیهایی باید باشد؟ آیا سابقه مبارزه و اهل پرداخت بودن بها از طرف هر مدعی برای شما اهمیت دارد و یا اینکه فقط حرف مدعی برایتان کافیست؟ شما خودتان تا بحال به این نتیجه رسیده اید که مانع اصلی برای رسیدن به آن ایده آلهای مورد نظر وجود همین فاشیسم دینیست؟ اگر آری، آیا به چگونگی و روش سرنگونیش فکر کرده اید؟ اگر آره ابزار سرنگونی تان چیست، (با توجه به اینکه ما بایک رژیمی سرکار داریم که تنها چیزی که براش مهم است حفظ نظام به هر قیمت است)؟ اگر برای سرنگون کردن رژیم به مبارزه خشن و مسلحانه نیاز باشد( ملاها تا به حال هر گونه اعتراضات صلح آمیز مردم را با کشتن، زندان و اعدام جواب داده اند)، آیا شما موافق مبارزه مسلحانه هستید؟ اگر آری شما آنرا در ظرفیت کدام مدعی اپوزیسیون میبینید؟ شما تا به حال طرح ها و بر نامه های اپوزیسیونهای مختلف برای ایران فردا را از منابع رسمی خودشان مطالعه کرده اید و برای خودتان به عنوان یک ایده مناسب انتخاب کرده اید؟سوالات فراوان هست اما من به همین بسنده میکنم. در پایان اگر هر مدعی نتواند به همین چند سوال مختصر پاسخ واقعی منطقی و عملی بدهد، یعنی که حرف مفت میزند. چونکه وجود فاجعه(رژیم) واقعیست، پیدا کردن راه حل برای خلاصی از این فاجعه از ضروریات است و کسی هم باید
باشد که توان سازمان دهی ،تشکیلاتی و تجربه مبارزاتی داشته باشد تا مردم را حول خودش سازمان دهی کند. موفق باشید

از افشا:

شما براى دادن نظريه بايد كشور و علل عقب ماندگى و علل باز توليد استبداد را در آن كشور بشناسيد و بعدا راه حل ارائه بدهيد.
البته موارد فرعى از نوع شناخت اپوزيسيون و شناخت حكومت و شناخت عقايد و ارزشهاى مورد اعتقاد مردم هم لازم است
من با توجه به اين علل راه حل ارائه داده ام .

اول - علل باز توليد استبداد در ايران

علل باز توليد استبداد
اول عقاید غلط در مورد دمکراسی و حقوق بشر:این خطا در اول انقلاب موجودبود که فکر میکردیم دولت خمینی بر ضد امپریالیسم است و بهمین خاطر باید از وی حمایت کرد و دست وی را باز گذاشت تا دشمنانش را از بین ببرد .اول مخالفان خودش را از درون مقامات سر شناش رژیم قبلی کشت با او هلهله کردیم که آدمهای خودفروش ضد پیشرفت و باعث عقب ماندگی را بکشتار دادیم.سپس نوبت به مجاهدین رسید به همان دلیل سکوت کردیم و بعدا نوبت به چریکهای فدایی و توده ایی ها رسید یواش یواش از خواب بیدار شدیم دیدیم که این آقا حتی بازرگان و بعدا منتظری را هم قبول نمیکند. چرا این وضع پیش آمد دلیلش فقط یک سفسطه بود زیرا فکر میکردیم که حقوق بشر و دمکراسی ساخت دولتهای جنایتکار غربی است و با وانمود کردن به حقوق بشر و دمکراسی در زیر نام آن جنایت های فراوان میکنند و تشخیص ندادیم که دمکراسی و حقوق بشر پدید آمده انسانهای فداکار و دلاور و اندیشمند بوده است که عصاره زیستن انسانی را در دمکراسی منطبق بر حقوق بشر یافته بودند و این ربطی به دول غربی و متجاوز آن ندارد.
دوم -اقتصاد ایران وابسته بتولیدات سرمایه داران جهان خوار است و از این طریق دولت دلال تولیدات بیگانه در کشور تشکیل شد که با دولت رضا شاه شروع شده است و این حکومت بورژوازی کمپرادور در حکومت ملایی هم فرقی نکرد بلکه منافع بیشتری را بسرمایه داران جهان خوار رساند. مورد دوم نياز علمى و اقتصادى جامعه به بيگانه است يعنى امام نياز هاى جامعه از خارج وارد مى شوند و حكومت دلال توليدات خارجى است كه در ازاى صدور مواد خام و صنايع مونتاژ بقيمت ارزان ، مواد و دستگاه هاى ساخته شده گران وارد مى كند. اين تا زمان شاه بود ولى در جمهورىً اسلامى خود حكومت قاچاق توليدات اقتصادى بيگانه را مى كند تا همان صنايع نيمه صنعتى مثل نساجى و غيره در ايران تعطيل شود. به اين نوع اقتصاد استثمار نوين و يا استثمار اقتصادى مى گويند كه حكومت ملايان بالاتر از حكومت شاه با توسعه استثمار نوين در خدمت بيگانه است
لطفا از لینك زير كل مقاله را بخواهيد:
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/4/17/116421137335.html
 


سلیمان :ر
علل پایه ای و شماره یک عقب ماندگی که به قول خود شما به باز تولید دیکتاتوری می انجامد، دیکتاتوری و نبود آزادیست. آزادی باعث بیدار و شناخت حقوق خود انسانها میشود. وقتی چنین زمینه فراهم شود، فرهنگ دیکتاتوری و دیکتاتور پروری هم از بین میرود. رشد جامعه فقط در گرو وجود آزادیست
جناب، با احترام. 1-من نمیدام سنتان چقدر است ولی میدانم که هیچ اطلاعات تاریخی ندارید، به هر حال این عیب نیست. 2- سلطنت طلبان اگر اپوزیسیون خطر ناک برای رژیم بودند که خود رژیم شعار رضا شاه روحت شاد را پخش نمیکرد. از طریق محافل استعماری سلطنت را تبلیغ میکنند ولی رضا پهلوی با تما امکانات رسانه ای بیگانه و پولهای دزدیده شده از مردم ایران و نداشتن هر گونه محدودیت در خارج، عرضه جمع کردن بیست نفر در یک سالن هم ندارد. 3- در مورد کشتار زندانیان سیاسی سال 67 اشاره کرده اید، آیا تحقیق کردید کی بودند؟ بروید و تحقیق کنید که کی بودند، چه میخواستند، چرا اعدام شدند؟ 4- شما در مورد مجاهدین نوشته اید و اشاره کرده اید که اسلامیستی هستند، در موردشان چقدر میدانید، رژیم بیشتر نسبت به اینها حساس است یا سلطنت؟ رژیم چند نفر از اینها اعدم کرده و چند نفر از سلطنت طلبان؟ اصلا شما طرحها و برنامه های مجاهدین را از منابع خودشان مطالعه کرده اید؟ حتما این کار را بکنید. شما چیزی بنام شورای ملی مقاومت می شناسید؟ تحقیق کنید


از افشا:
دوست عزيز مگر من بحث تاريخى كرده ام كه شما مرا متهم به بى دانشى در مورد علم تاريخ مى كنيد؟!
دوم - من كى گفته ام كه سلطنت طلبان ناسيونال فاشيست ( آريامهرى ) براى رژيم خطر ناك تر از ديگران هستند؟ من گفته ام كه اين ها ارتجاعى هستند( ضد ايرانى و ضد انسان و ضد پيشرفت ايران و سبب عقب ماندگى هستند و رضا شاه بنيان گزار عملى استثمار نوين ايران است). لطفا بخوانيد و بعدا بنويسيد ، ذهنيت و يا دريافت غلط خودتان را منتشر نكنيد.
مجاهدين خلق اسلاميستى هستند و براى كشور خطرناك هستند و ملت يك بار از خمينى اسلاميست شكست خورد و فكر كنم عقلش برسد كه دوباره از سوراخ اسلام گزيده نشود. مانيفيست دمكراسى منظر مجاهدين خلق همان حرفهاى خوب خمينى در مورد دمكراسى و حقوق بشر است كه همه دروغ و فريب بود. مثلا خمينى مى گفت كمونيستها هم حق فعاليت سياسى دارند ولى در اولين ماه بقدرت رسيدن از تحصیل  دانشجويان توده اى جلوگيرى كرده است!
ما فريب اين نوع مانيفيستها را نخواهيم خورد يا آن مقام وزارت اطلاعات زمان شاه كه همه كاره تك حزبى رستاخيز بود وضد مشروطيت عمل كرد ولى پس از ساقط شدن از قدرتً حزب مشروطه تشكيل داد خوب اين معلوم است براى فريب است
لطفا بحث را هم شخصى نكنيد. شما چكار داريد كه سواد من چقدر است من حرفهاىی را زده ام و بر اساس آن حرفها نشان دهيد درست گفته ام و يا اشتباه است ولى دليل منطقى ذكر كنيد تا مبادله اطلاعات و عقايد صورت گيرد.

از سلیمان:ر
یک سوال چند بخشی میکنم و بحث را میبندیم. آیا خود شما که مدعی هستید نیروهای موجود (منظور فعالین یا همان مدعیان مطرح) ، قابل اطمینان نیستند، پس با کی میخواهید به آن آزادی و دمکراسی مورد نظر برسید، به هر حال سازماندهی و هدایتگری لازم است تا پتانسیل جامعه را هدایت و بر علیه نظام سازمان دهی کند، یا نه؟ آن نیرو و یا شخص کیست؟ اگر جواب مشخص ندارید(یعنی از دید شما وجود ندارد)، پس معنیش این است که مبارزه و امید داشتن بیهود است و در نهایت باید با همین رژیم و وضعیت موجود ساخت. در قضاوت نسبت به دیگران هم سخت اشتباه میکنید و من هم به خاطر همین در بالا نوشتم که بی اطلاعید، به این دلیل: قضاوت در مورد هر سازمان، حزب، و تشکیلاتی با در نظر گرفتن عمل کرد و کارنامه مبارزاتی آن نیرو ممکن است و نه سلیقه من و شما. یکی از شاحص های قضاوت در مورد هر مدعی، توجه به میزان وفا داری به تعهد و پرداخت قیمتیست که آن نیرو بابت اعتقاد به آنچه هدف و تمایلاتش هست تا به حال پرداخته و میپردازد، یعنی اینکه آن نیرو برای حرفی که میزند چقدر پای تعهدش ایستاده و قیمت پرداخته. مثلا وقتی دم از آزادی و دمکراسی برای وطنش میزند، اعتبار حرفش از کجا تامین میشود؟ نه از ایستادگی بر موضعش و پرداخت قیمت بابت همین ایستادگیش؟ بنا بر این این حرف شما منطقی نیست که چون شاه و خمینی و ....دروغ گفتند پس حتما همه هیمنطور هستند، این یک شک علمی نیست. حال بنظر شما در بین همین مدعیان اپوزیسیون کنونی کدام نیرو برای رسیدن به هدفش در مقابل رژیم تا به حال کوتاه نیامده و بابت ایستادگیش قیمت گزاف پرداخته؟ آیا بی تعارف میتونید جواب همین نکته را بدید؟ اگر چنین نیرویی وجود دارد، شما اشتباه میکنید که به آن اطمینان نکنید. پیروز باشید

از افشا:
شناخت مرض نصف درمان است.
نيروهاى ارتجاعى براى ايران نجات بخش نيست مثلا دادن رهبرى به اسلاميستهاى نوع مجاهدين خلقى و يا بنى صدرى در نهايت نمى تواند ، نجات بخش براى ايران باشد.
تنها راه نجات ايران اتحاد نيروهاى دمكراسى طلب ( نه به صورت محفلى موجود بلكه سراسرى ) و حركت سازمانى است و كسب قدرتً سياسى هم مقدور است.
بى سواد هم خودت هستى.
من هم با بى سوادها بيشتر از اين بحث نمى كنم.
جواب هاى هوى است درست بنويس تا درست مورد خطاب قرار بگيرى.
در ضمن هدف مبارزه بالا تر از خود مبارزه است.مثلا مبارزه خمینی و همراهی مردم ایران با این اسلامیست هر چند فدا کاری هم کردند ولی نتیجه آن بدبختی ملت و ایجاد تنفر از اسلام است. مبارزه باید بر اصول حق و حقانیت و نفع انسانها و ئیشرفت و صعادت و تعالی اخلاقیات و انسان دوستی در جامعه باید باشد. اسلامیست این خواص را ندارد.










Posted on Tuesday, August 16, 2022 at 01:20AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

اقتصاد غارتی ولی فقیه و اقتصاد رشد محدود بخش خصوصی حکومت شاه

تفسیری در باره مقاله آقای احمد سیف که در زیر میتوان تمام مقاله  ایشان  را خواند
اين مقاله دو بخش اقتصاد داخلى و جهانى را مورد ماوس قرار مى دهد و در سابه تعديل اقتصادى و سياستهاى نئو ليبرالي عرب ، اين وضعيت اقتصادى را تحليل مى كند و نوشته صادق و پر براى است.
در اينجا نويسنده دول غرب مدعى دمكراسى را عين دمكراسى در نظر مى گيرد، از اين زاويه اعلام مى دارد كه آنها عين دمكراسى نيستند.
من اول به عقيده درباره دمكراسى مى پردازم كه شبيه به عقيده بسيارى از مردم ايران است: دول غربى دمكراسى عين دمكراسى نيستند با اين كه چنين ادعايى هم اين دول دارند. اگر چه در عمل اين دول به دمكراسى نزديك تر مثلا از حكومتهاى ديگر مثل ايران و مصر و غيره هستند ولى عين دمكراسى نيستند زيرا نيروهاى حاكم با حيله هاى مختلف اصول دمكراسى را دور مى زنند! براى مثال يكى از انتخابات دمكراسى انتخاب رئيس دولت ( نخس وزير و با رئيس جمهور ) أست. در آمريكا انتخابات رياست جمهورىً لابد به نوعى باشد كه فرد صالح و داراى توانايى مديريته انتخاب شود ، يعنى گسترده داوطلبان بايد تمام مردمً را در بر بگيرد زيرا شايسته ترين فرد در بين مردم است تا او انتخاب شود. اما در آمريكا طبقه حاكم با بالا بردن هزينه انتخابات لا عمد اجازه نمى دهد فرد شايسته انتخاب شود بلكه عده اى پول دار كه همان يك در صد طبقه حاكم است فقط در اين رقابت شركت مى كنند زيرا هزينه انتخابات رياست جمهورىً آمريكا ميلياردها دلار است و همه مردمً اين ميلياردها دلار را ندارند!
در هر مرحله اى اين يك در صد حاكم حيله اى بر عليه دمكراسى بكار برده است نا انتخابات جنبه نمايشى و يا رقابت بين همان يك در صدى ها باشد.
تاريخ به پايان نرسيده است بلكه تاريخ تازه شروع شده است و ما انسانها بايد كارى كنيم كه جامعه به سمت دمكراسى حركت كند:
از نظر من دمكراسى عاقلانه و عادلانه رفتار كردن است. حداقل عدالت ارزشهاى حقوق بشر است.
همان طورى كه مقاله مى گويد ، آنچه انجام مى شود غير عادلانه و غير عاقلانه هم است: براى سرمايه دار اجازه داده مى شود براى سود سخصى هر كارى بكند حتى كارگران و كارمندان را از كار بى كار بكند ولى عموم جامعه از اين حق در انجام كار بهره اى از اين إزادى بنفع سود خود كار كردن را ندارند و بايد تحميلات كارفرما يا جامعه را بپذيرند. همين وضع هم در سطح جهانى است : سرمايه دار آزادى دارد در وراى تمام مرا ها فعاليت كند ولى نيروى كار محدود به موز كلى است مگر منافع سرمايه دار در اين باشد كه كارگر ارزان و موقت و دايمى وارد كند
بازار آزاد ربطى به دمكراسى ندارد!

بعضی ها ممکن است بگویند چه رابطه ای بین دمکراسی و اقتصاد است!همیشه بین ایده سیاسی و اقتصاد رابطه ای وجود دارد مثلا اقتصاد کمونیستی و سوسیالیستی نمیتواند همان اقتصاد مورد نظر سرمایه داری باشد. درمورد حکومت دمکراتیک هم این وضع صدق میکند



از نظر من دمكراسى يعنى رعايت حقوق بشرى و رفتار عاقلانه و عادلانه كردن است. در واقع حقوق بشر عادلانه و عاقلانه است و جدا از آن نيست .
بنابراين تعريف دمكراسى فقط يك موضوع حكومتى نيست، بلكه فلسفه زندگى است. يعنى رفتار ما در زندگى بايد بر اساس تعريف دمكراسى عادلانه و عاقلانه باشد. نه تنها از نظر علمى رفتار ما بايد درست باشد حتى بايد از نظر عواطف انسانى عادلانه و دلسوزانه باشد. مثلا در خانه خود بر اساس حقوق بشر و عدالت با زن و فرزندان برخورد بکنیم در روابط اجتماعی عادلانه و عاقلانه بودن را در نظر داشته باشیم.اقتصاد و سیاست همسو با دمکراسی را انتخاب بکنیم.
بنابراين اين تعريف دمکراسی اقتصاد را هم در بر ميگيرد. اقتصاد بايد عاقلانه و عادلانه باشد يعنى بنفع تمام گروه هاى انسانى باشد.كسى كه نميتواند بين دمكراسى و اقتصاد رابطه بر قرار كند ممكن است تعريف ديگرى از دمكراسى داشته باشد




اقتصاد آزاد قرنها قبل از بوجود آمدن سرمایه داری هم موجود بوده است منظورم اقتصاد فعلی است که در زمان برده داری هم این گونه بوده است و در عصر فئودالیته هم این گونه بوده است حالا این معامله را قبلا کسی دیگری انجام میداد و حالا سرمایه دار انجام میدهد.در عمل این اقتصاد همان اقتصاد قدیمی است که به غلط نام اقتصاد آزاد به آن داده اند.این اقتصاد ربطی به دمکراسی ندارد.دمکراسی همان عدالت و عقلانیت معنا میدهد و نمیتواند استثمار انسان از انسان را تایید کند.اقتصاد دمکراتیک باید عادلانه وعاقلانه باشد یعنی اگر توسعه اقتصادی است همه بشریت از آن بهره مند شود و فاصله غنی و فقیر تقلیل یابد .

علیرغم بودن رشد اقتصادی در پنجاه سال اخیر میبینیم که فاصله بین فقرا و اغنیا بجای این که کم شود بیشتر شده است.بنابراین رشد اقتصادی خودش منبعی برای دامن زدن به بی عدالتی شده است که نشان از واقعه و ارزشهای بد حاکم بر اقتصادیات در این جهان دارد.
اقتصاد برای بشریت است و نه بشریت برای اقتصاد.بحران عظیم اقتصادی فعلی نشان داد که بازار آزاد و قدرت تنظیمی بازار آزاد حرف چرندی است که حتی خود دول باصطلاح ازاد هم آن را رعایت نمیکنند و نشانه اش تعرفه های حمایتی سنگینی است که برای محصولات کشاورزی خودشان گذاشته اند.
ماجرا همان باندهای چپاول است که سعی میکنند حقوق بشر و دمکراسی را بهانه ای برای خود و پوشش اهداف ضد بشری خودشان داشته باشند و در این مسیر است که با شاه و سلاطین عربستان و هر دیکتاتور دیگری هم همکاری میکنند. این بقانون جنگل منتهی میشود و نه بحقوق بشر.حقوق بشر دست آورد فعالیتها و از جان گذشتن های افراد انسانی است که در جوامع غربی این پایه را گذاشته اند و لی چون این حقوق را نتوانسته اند جهانی کنند حتی غربیان هم در خطرند که نمونه اش همین بحران اقتصادی فعلی است که سبب بیکاری مثلا امریکاییان بعلت سود خواهی بیشتر سرمایه داران آمریکایی برای صدور شغل مردم آمریکا به هند و چین شده است تا با استفاده از کارگر ارزان آن کشور ها سود بیشتر برده و مردم آمریکا هم چون شغلی ندارند بیمه درمانی هم ندارند (پنجاه میلیون تن) این نشان میدهد امنیت باید همگانی در تمام زمینه ها و برای همه مردم جهان باشد و گر نه این بحران اقتصادی اخیر نشانه ای از همان فقیر تر شدن فقرا و غنی تر شدن اغنیا در یک سطح بزرگتری است.
از نظر من دمکراسی یعنی عدالت و عقلانیت آزاد و رها و خرد جمعی است و این باید در اقتصاد هم باشد اقتصادی که با عقلانیت فوق و با عدالت که حداقل آن حقوق بشر است همسو باشد.پس هر اقتصادی اقتصاد دمکراتیک نیست و اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد اصلا همان اقتصاد دمکراتیک نیست زیرا با بی عدالتی و گسترش فقر همراه است.
این باید عوض شود و امیدوارم که بدون جنگ و خونریزی عوض شود و هیچ کس هم نمیتواند جلوی این تغییر را بگیرد و بدخواهان بشریت فقط میتوانند این تغییر را به عقب بیندازند
اقتصاد ایران اقتصاد هار سرمایه داری و امتداد اقتصاد ضد تولیدی و وارداتی زمان شاه یا استثمار نوین ( استثمار اقتصادی ) است که در حکومت ملایان به قاچاق تولیدات اقتصادی بیگانه برای ضربه زدن بیشتر به تولیدات مونتاژی موجود عمل کرده اند. در رابطه با کار و کارگر سیستم هار سرمایه داری و قرار دادسفید امضا همسو با سیاستهای بانک جهانی منتها با شیطان صفتی آن را اسلامی و خدایی می نامند. با این اقتصاد فقط ثروت کشور توسط خود حاکمان چچاول می شود و با همدستی حکومت توسط اربابان این حکومت و کشور های تولید کننده قدرتمند سرمایه های کشور غارت می شود. دقیقا ادامه حکومت شاه در اقتصاد و سیاست منتها با آلودگی و ضدیت بیشتر با ملت و تخریب بیشتر آینده ایران.بنظرم در واقع مقاله بالا این موضوع را بطور مصداقی ودر کارها و
عملیات روزمره حکومت توضیح میدهد.
******************************************
***********************************
از احمد سیف

سال هاست که انواع و اقسام تحلیل ها از اقتصاد ایران می شود با رویکرد سرمایه داری و سوسیالیستی تا اقتصاد ایران را مبتنی بر بازار یا سوسیالیستی معرفی کنند اما در عمل هیچکدام تصویر و تحلیل درستی از وضعیت موجود کشور نمی دهد
اما در چند سال اخیر دکتر مهرداد وهابی، پژوهشگر برجسته‌ی اقتصاد سیاسی و استاد دانشگاه سوربن با پژوهش ها و کتاب های «اقتصاد سیاسی قدرت ویرانگر» و «اقتصاد سیاسی غارت»، تلاش کرده بر نقش قدرت مخرب و شیوه‌ی هماهنگی ویرانگر در اقتصاد کشور را توضیح دهد.
آخرین کار او که به زودی منتشر خواهد شد با نام
«هماهنگی ویرانگر، انفال، و سرمایه‌داری سیاسی اسلامی: خوانشی جدید از ایران معاصر ».
تلاشی است نظری که نشان می دهد اقتصاد ایران، اقتصادی است اسلامی برمبنای برداشت شیعه از انفال .....
او در برنامه به عبارتی دیگر در بی بی سی در نیم ساعت در این مورد توضیح می دهد که آدرسش را در کامنت زیر مطلب می گذارم
و در ادامه خلاصه ای از نظرات او را با عنوان " منطق نهادهای اقتصادی فرادولتی در ایران مبتنی بر غارت است " را به اشتراک می گذارم کمی طولانی است ولی از خواندن اش ضرر نمی کنید کمی حوصله کنید و بخوانید:
منطق نهادهای اقتصادی فرادولتی در ایران مبتنی بر غارت است
مفهوم شیوه‌ی هماهنگی در اقتصاد (mode of co-ordination) را یانوش کورنای، اقتصاددان مجارستانی و نامزد جایزه‌ی نوبل اقتصاد، وضع کرده است.
او درباره کشورهای بلوک سوسیالیستی و انتقال بعد از نظام شوروی به نظام‌های جدید تحقیقات متمرکزی انجام داده است. کورنای خود برای وضع این اصطلاح از چند اقتصاددان برجسته‌ی دیگر الهام گرفت. یکی کارل پولانی است.
پولانی اصطلاح اَشکال اجتماعی ادغام (social forms of integration) را به کار می‌برد.
اقتصاددان دیگری که باید از او یاد کرد لیندبلوم است. او نیز از این اصطلاح به یک صورت دیگر استفاده کرده: اَشکال اداره یا اَشکال تنظیم.
نفر آخر، اقتصاددان مشهور و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، کنت ارو، یکی از واضعان نظریه‌ی تعادل عمومی است که از بازار با عنوان نوعی شیوه‌ی تخصیص منابع یاد کرد.
در اقتصاد اغلب از اصطلاح ‌شیوه‌های اختصاص منابع استفاده می‌شود که رابطه‌ی توزیع منابع توسط انسان یا رابطه‌ی انسان با طبیعت است در حالی که اصطلاح پولانی یا کورنای فقط متوجه انسان و طبیعت یا انسان و منابع نیست بلکه رابطه‌ی انسان‌ با انسان یا روابط اجتماعی و همچنین رابطه‌ی سازمان‌ها با سازمان‌ها را نیز در برمی‌گیرد.
سه شکل عمده‌ی ادغام اجتماعی از جانب پولانی به این نحو تعبیر شد:
او شکل اول را شکل مبادله نامید. نهاد اصلی در این مبادله، بازار است. افراد با یکدیگر رابطه‌ی مافوق و مادون ندارند یا سلسله‌مراتب عمودی میان آن‌ها وجود ندارد. یک طرف خریدار و یک طرف فروشنده است. و خود بازار سبب نوعی مراوده‌ی اجتماعی می‌شود. به همین دلیل، او مبادله را یکی از اولین اشکال ادغام اجتماعی تلقی می‌کند.
دومین شکلی که او به آن اشاره می‌کند شکل رابطه‌ی دادن و بازدادن، روابط متقابل (reciprocity) یا همان تعاون است.
تعاون بر اساس مناسبات همباشی شکل می‌گیرد.
مناسباتی که در آن جمعیتی وجود دارند. این جمعیت می‌تواند قبیله باشد. مناسبات می‌توانند خونی و طایفه‌ای باشند و اساس این رابطه به گفته‌ی او بر مبنای هدیه در مقابل هدیه قرار گرفته؛ یعنی اگر شما چیزی دارید به کسی دیگری می‌دهید و دیگری نیز همین‌طور.
شکل سومی که او از آن یاد می‌کند بازتوزیع (redistribution) است؛ یعنی همه‌ی منابع در یک مرکز جمع می‌شوند.
این مرکز می‌تواند دولت باشد یا دستگاه روحانیت و از این مرکز است که منابع به دیگر اعضای جامعه اختصاص می‌یابد.
حال من به این سه شکل، شکل چهارمی اضافه کرده‌ام که عبارت است از ادغام بر مبنای زور.
برای مثال اگر در دیگر نظام‌ها تخصیص منابع بر اساس بازار یا برنامه‌ریزی یا تعاون شکل می‌گیرد، در این شکل چهارم غارت (appropriation) عامل تخصیص منابع است.
بزرگ‌ترین قدرت‌شان، قدرت ایذایی آن‌هاست؛ قدرت این‌که چوب لای چرخ دیگران بگذارند.
در واقع، این افراد قادرند قدرت ایذایی خود را با قدرت کارایی خود ترکیب کنند و با ترکیب این دو خود را در جامعه جا بیندازند. ولی شرط آن که این افراد بتوانند بیش از همه ایفای نقش کنند این است که سیستم‌های نظارت و هماهنگی از حد معینی ضعیف‌تر باشند.
من نام این حالت را هماهنگی ویرانگر گذاشته‌ام که اساس آن مبتنی بر استفاده از قدرت ایذایی است
در نهایت، هر قدر شیوه‌های اصلی هماهنگی نظیر بازار، بوروکراسی و تعاون تضعیف شوند زمینه‌ی رشد هماهنگی ویرانگر مهیاتر می‌شود
جمهوری اسلامی اقتصاد سیاسی خود را بر پایه‌ی دو عامل پی‌ریزی کرد.
نخستین عامل، بی‌اعتمادی‌ به دستگاه دولتی‌ای بود که از نظام شاهنشاهی به جا مانده بود و این بی‌اعتمادی را می‌توان در ارتباط با دستگاه روحانیت شیعه‌ی اثنی‌عشری فهمید؛ یعنی مقاومتی که دستگاه روحانیت شیعه در مقابل دولت در نظام پیشین داشت.
یکی از مهم‌ترین این مقاومت‌ها در زمینه‌ی اوقاف بود. روحانیت خواهان استقلال منابع از دستگاه دولتی بود و نمی‌خواست اوقافی شکل گیرد که درآمدهای اماکن متبرکه تحت کنترل آن باشد، زیرا گفته می‌شد اگر نظام شاهنشاهی بخواهد بر مالیه‌ی اوقاف نظارت کند، استقلال روحانیت از دست خواهد رفت.
بنابراین، این بی‌اعتمادی از روز نخست از جانب روحانیت شیعه و شخص آقای خمینی به دستگاه بوروکراتیک و نظامی به‌جامانده از دوره‌ی شاه وجود داشت و به همین دلیل نهادهایی به موازات آن‌ها ایجاد شد.
نهادهایی که در کنار تک‌تک وزارت‌خانه‌ها و سایر بخش‌ها شکل می‌گرفت: برای نمونه وزارت کشاورزی که جهاد کشاورزی را در کنار خود داشت؛ تشکیل تدریجی سپاه در کنار بخش نظامی؛ تشکیل کمیته‌ها در کنار ارتش و بی‌اعتمادی به شهرداری و ژاندارمری.
به همین ترتیب، در اقتصاد نیز اقدامات مشابهی صورت گرفت. در ابتدا بانک‌ها ملی اعلام شدند.
بنابراین، منطق ایجاد بانک اسلامی در کنار بانک دولتی و گسترش صندوق‌های قرض‌الحسنه ــ که در نظام جمهوری اسلامی به تدریج از صندوق تعاون به نوعی بانک تبدیل شدند، یعنی قدرت ایجاد پول داشتند اما از نظارت بانک مرکزی خارج‌ بودند ــ بخشی از همین نظام موازی در همه‌ی سطوح است
دومین عاملی که روحانیت نسبت به آن حساسیت زیادی داشت خود بازار بود که البته از آن با عنوان مستکبران هم یاد می‌کردند.
این بازار مدرن ایران که به صنایع نوپا و بزرگ کشور وصل بود را به هیچ وجه نباید با بازار سنتی اشتباه گرفت. به همان اندازه که روحانیت به بازار سنتی ارادت داشت و بخشی از منابع مالی‌اش را در میان آنان پیدا می‌کرد، به بازار در معنای مدرن کلمه،
حاصل این امر در اولین اقدام این بود که اموال ۵۳ صنعت‌گر و بانک‌دار ایرانی که در دوره‌ی شاه نوعی الیگارشی را در اقتصاد ایران شکل داده بودند مصادره کردند و تحت کنترل روحانیت حاکم قرار دادند.
این نکته‌ی بسیار مهمی است زیرا این اموال نه تحت نظارت دولت قرار گرفت و نه تحت کنترل دستگاه سنتی روحانیت شیعه بلکه به بنیاد مستضعفان و جانبازان سپرده شد که دستگاهی مستقل از هر دو بود و زیر نظر شخص ولی فقیه.
از همین‌جا ما با نهادهای موازی مواجه‌ایم؛ یعنی نهادهای فرادولتی در کنار دولت رسمی. به مرور زمان حجم این نهادها افزایش یافت.
در ابتدا دو نهاد در این زمینه نقش پررنگی ایفا می‌کردند: نخست بنیاد مستضعفان و دوم تولیت آستان قدس رضوی. اما به تدریج نهادهای دیگری هم به آن‌ها افزوده شد.
در کنار این‌ها کمیته‌ی امداد امام را نباید فراموش کرد.
در واقع، این نهادهای غیر انتفاعی مبتنی بر قسط اسلامی با اهداف خیریه به نام امت اسلامی کسب سود می‌کردند.
عملکرد این نهادها به خصوص با ایجاد سازمان اقتصادی وابسته به سپاه، بنیاد تعاون سپاه و بعدها قرارگاه خاتم‌الانبیاء گسترش یافت.
برای مثال، این نهادها توانستند اداره‌ی خدمات بازنشستگی اعضاء سپاه یا ارائه‌ی خدمات اجتماعی به خانواده‌ی شهدا را به عهده گیرند.
بنابراین، ما در این‌جا دارای دو نظام خدمات اجتماعی هستیم:
نظام دولتی که بیمه‌ها و تأمین اجتماعی را شامل می‌شود
و نظام موازی‌ای که حول این نهادها شکل گرفت.
این را هم باید افزود که پس از جنگ بسیاری از ماتَرَک افرادی که از مناطق جنگ‌زده به شهرستان‌ها یا خارج از کشور رفتند رها شد.
اموال بسیاری از اقلیت‌ها همچون بهائیان نیز تحت همین عنوان مصادره شد. آقای خمینی در سال‌های منتهی به فوت خود دستوری برای تشکیل ستادهای هیئت اجرایی امام صادر کرد.
نقش هیئت‌های اجرایی این بود که این اموال را تحت نظارت ولی فقیه درآورند و کنترل کنند.
نهادهایی که در بالا به آن‌ها اشاره شد، نهادهایی فرادولتی‌اند و ویژگی آن‌ها این است که از قانون به معنای اخص کلمه تبعیت نمی‌کنند. در واقع، آن‌ها نهادهایی شترمرغی‌اند؛ به این معنا که خصوصی نیستند زیرا مدعی‌اند کار خیریه، عام‌المنفعه و مبتنی بر قسط اسلامی می‌کنند، و دولتی هم نیستند زیرا از نظارت دولت و مجلس خارج‌اند و به شخص ولی فقیه پاسخ می‌دهند.
این نهادها به یک معنا مذهبی هم نیستند زیرا از روحانیت و مراجع مذهبی نیز تبعیت نمی‌کنند.
آن‌ها مختص ولی فقیه‌اند و با عنوان نهادهای انقلابی نیز به آن‌ها اشاره می‌شود. این نهادها گویای دو گونه بحران‌اند:
بحران بخش خصوصی و بحران بخش دولتی.
آن‌ها بخش خصوصی را از این زاویه دچار اخلال می‌کنند که بنگاه‌های زیر نظارت‌شان از قوانین بخش خصوصی که مبتنی است بر سود ــ و نه داشتن یارانه یا ارز ترجیحی ــ تبعیت نمی‌کنند. اساس این دستگاه فرادولتی این است که زیرمجموعه‌هایشان از تمام مزایای مرتبط با معافیت مالیاتی برخوردارند؛ از امتیازات ویژه‌ی گمرکی در ورود اجناس برخوردارند؛ از اعتبارات ویژه‌ی بانکی برخوردارند؛ از ارز ترجیحی دولتی استفاده می‌کنند و نیز در زمینه‌ی زمین، شانس استفاده از زمین‌های رایگان را دارند.
به علاوه هیچ شفافیتی در کار نیست که بتوان نشان داد برای نمونه چند شرکت زیر نظر بنیاد فعالیت می‌کند؛ سود و زیان این شرکت‌ها به چه شکل است یا بیلان کاری آن‌ها چگونه است.
نکته‌ی مهم این است که بسیاری از این شرکت‌ها زیان‌ده هستند؛ یعنی به لحاظ اقتصادی سودزا نیستند اما حفظ می‌شوند چون می‌توانند عاملی باشند برای بهره‌مندی از زمین رایگان، اعتبارات بانکی، ارز ترجیحی یا به شکل ساده‌تر عاملی باشند برای استخدام ــ مثلاً استخدام سپاهیانی که به سن بازنشستگی رسیده‌اند.
بنابراین، این نظام‌های موازی در واقع وسایل تجدید تولید اقتدار‌ و نیز ابزاری برای رقابت بین جناحی‌اند. آن‌ها از یک سو به سود بخش خصوصی‌ نیستند و از این رو فاقد کارایی‌اند.
از سویی دیگر، به سود بخش دولتی نیز نیستند زیرا چون اساساً بر مبنای مفهوم امت شکل گرفته‌اند و نه شهروند، به معنای واقعی کلمه خدمات اجتماعی به شمار نمی‌آیند و بدین ترتیب مانع کار دولت و خدمات اجتماعی آن نیز شده‌اند. به این معناست که من از نظام‌های متناقض صحبت می‌کنم؛
یعنی در شرایطی که بحران هم بخش خصوصی و هم بخش دولتی را فراگرفته، این نهادهای فرادولتی و ولایی نقش فائقه را ایفا می‌کنند.
منطق این بخش هم ــ
اگر بخواهم آن را در یک کلمه بیان کنم ــ غارت (appropriation)، یا هما‌ن طور که در بخش نخست توضیح دادم، تصاحب منابع است.
این تصاحب منابع در وهله‌ی اول طبیعتاً بازمی‌گردد به درآمد نفتی‌ای که در سطح جامعه توزیع می‌شود.
در واقع، همه‌ی این بنگاه‌های بزرگ اکنون از امتیاز بهره‌برداری و اداره‌ی منابع و میادین نفتی برخوردارند.
شیوه‌ی هماهنگی ویرانگر به طور مستقیم با مسئله‌ی تورم و نرخ رشد پایین در انباشت مرتبط است. اما چگونه؟
نخست این‌که در شیوه‌ی هماهنگی ویرانگر به جای پول، این قوه‌ی قهریه است که نقش اصلی را در توزیع منابع ایفا می‌کند.
یعنی در ایران امروز تصاحب ثروت برای فردی که رابطه‌ی نزدیک‌تری با دستگاه‌های قوه‌ی قهریه دارد آسان‌تر است از حفظ ثروت توسط فردی که از این امتیاز برخوردار نیست.
می‌خواهم بگویم ما با دو مسیر مواجه‌ایم:
یکی مسیر تصاحب قوه‌ی قهریه برای رسیدن به ثروت
و دیگری مسیر داشتن ثروت برای کنترل قوه‌ی قهریه. مسیر دوم، مسیر ایالات متحده‌ی آمریکاست.
اما در ایران، ما درست با عکس این وضعیت مواجه‌ایم.
اگر شما آقازاده باشید یا وابسته به نهادهای ولایی، سپاهی یا مراجع، آن‌گاه امکان کسب ثروت برایتان فراهم است؛ یعنی قوه‌ی قهریه و میزان نزدیکی به آن عامل اصلی در توزیع منابع است.
خب این چه تأثیری بر تورم دارد؟
تأثیر نخست آن بر می‌گردد به این مسئله که در ایران مهم‌ترین منبع درآمد نفت است که ۸۰ درصد درآمد دولت را تشکیل می‌دهد.
در دوره‌ی شاه نفت به وسیله‌ی دستگاه دربار اداره می‌شد.
اما در دوره‌ی جمهوری اسلامی‌ نفت دولتی نشد بلکه خودمانی شد؛ به این معنا که به شکل واقعی توسط چند دستگاه اداره می‌شود که دولت رسمی فقط یکی از آن‌هاست.
بخش‌های دیگری از درآمد نفت زیر نظر بیت رهبری، چه بنیاد و چه ستاد‌های هیئت‌ اجرایی امام و نیز به وسیله‌ی قرارگاه خاتم‌الانبیاء و حتی تولیت آستان قدس رضوی اداره می‌شود؛
یعنی پنج نهاد در بهره‌برداری و استفاده از میادین نفتی نقش دارند.
در نتیجه اتفاقی که می‌افتد چیزی است که ما در اقتصاد به آن «تراژدی استفاده از منابع عمومی» می‌گوییم.
یکی از عوامل تورم این است که درآمد نفت تبدیل به نقدینگی شود.
عطش تبدیل درآمد نفت به نقدینگی،
وقتی جناح‌های رقیب از آن برخوردارند بیشتر می‌شود و اصلاً کسی به این مسئله فکر نمی‌کند که اقتصاد چگونه می‌چرخد یا تا چه اندازه باید به سرمایه‌گذاری درازمدت توجه شود.
آن‌چه مهم است این است که درآمد جاری نفت هرچه زودتر به مصرف برسد. بخشی از این مصارف عبارت است از تأمین هزینه‌های افرادی که به جناح خودی وابسته‌اند؛
بخشی به جای سرمایه‌گذاری در داخل ایران به صورت سرمایه از کشور خارج می‌شود و فرار سرمایه را شکل می‌دهد؛
و سوم بخشی که صرف استفاده از درآمد نفت برای ایجاد شبکه‌های خرید و فروش می‌شود؛
یعنی در بانک‌های اسلامی و خرید و فروش مسکن و زمین.
در واقع، بخش دلالی و بانک‌داری نهادهای موازی به مدد همین درآمد نفتی ایجاد شده و بحران بی‌سابقه‌ای را در شبکه‌ی بانکی ایجاد کرده است.
البته به این‌ها باید انباشت ارز محکم در برابر ریال بی‌ارزش و دلالی در بازار ارز را نیز افزود.
همه‌ی این موارد تورم‌زا هستند.
گروهی از اقتصاددانان ایرانی این را بالا رفتن نقدینگی در اقتصاد نامیده‌اند و به نظر من این تعبیر، تعبیر ناقصی است.
موضوع تنها افزایش نقدینگی نیست بلکه منشأ این نقدینگی، یعنی اقتصاد نفتی که در آن هماهنگی ویرانگر و نظام‌های متناقض حاکم‌اند، عامل اصلی این گرایش به تورم است.
اگر به اقتصاد ایران از انقلاب به این سو دقت کنید به ندرت مقاطعی را می‌یابید که تورم در آن تک‌رقمی بوده باشد.
پرسش دوم این بود که رابطه‌ی هماهنگی ویرانگر با نرخ رشد چیست.
به نظر من استفاده‌ از قوه‌ی قهریه در ایران امروز با آن‌چه بین قرن‌های شانزده تا نوزده در اروپا اتفاق افتاد و موسوم است به «انباشت بدوی سرمایه» تفاوت دارد.
این اصطلاحی است که آدام اسمیت در کتاب «ثروت ملل» در سال 1776 از آن استفاده می‌کند و بعدها کارل مارکس نیز در جلد اول «سرمایه» به نقل از آدام اسمیت با عنوان «به اصطلاح انباشت بدوی سرمایه» از آن یاد می‌کند. اما انباشت بدوی سرمایه چه بود؟
این انباشت به مدد تولید صورت نمی‌گرفت بلکه به مدد قوه‌ی قهریه انجام می‌شد.
این انباشت تجارت برده، حصارکشی، گرفتن بخشی از اموال کلیسا و سلب مالکیت دهقانان را شامل می‌شد. به همه‌ی این‌ها استعمار را نیز باید افزود
اما آیا در ایران هم قوه‌ی قهریه نقش انباشت داشته است؟
پاسخ من منفی است.
علت این امر را باید در ولایت فقیه جست‌وجو کرد. نظام ولایت فقیه و نحوه‌ای که قدرت را به دست گرفته، یعنی همین نظام‌های متناقضی که به آن‌ها اشاره کردم، اساساً عامل سیاسی را به عامل اصلی در چگونگی انباشت تبدیل کرده‌اند نه عامل اقتصادی را.
یعنی شما اگر دستگاهی مثل بنیاد مستضعفان، هیئت‌های اجرایی فرمان امام یا قرارگاه خاتم‌الانبیاء را ببینید متوجه می‌شوید که بسیاری از بنگاه‌های وابسته به این‌ها زیان‌ده هستند اما حیات آن‌ها ادامه می‌یابد زیرا نقش اصلی آن‌ها در بازتولید قدرت است.
بنابراین، من دو تفاوت مهم میان تجربه‌ی ایران پس از انقلاب و انباشت بدوی بین قرون شانزده تا نوزده در اروپا می‌بینم:
نخستین تفاوت، تکیه‌ی ما بر درآمد نفت است
و دومین تفاوت، اهمیت رقابت میان نظام‌های متناقض است که سبب شده عامل سیاسی یا بازتولید دستگاه‌های قدرت بر عامل سودزایی رجحان پیدا کند. در نتیجه انباشت سرمایه در ایران منفی است.
اما در مورد ایران بعد از انقلاب، انباشت منفی سرمایه یک پدیده‌ی مستمر است.
ما بعد از انقلاب بهمن ۵۷ تا همین امروز عمدتاً شاهد انباشت منفی بوده‌ایم و انباشت مثبت بسیار ناچیز بوده است.
عوامل زیادی همچون جنگ و تحریم اقتصادی بر این وضعیت اثرگذار بوده، اما علاوه بر این دو، و بیش از این دو، باید آن‌چه اصطلاحاً به آن «سوء مدیریت» گفته می‌شود را افزود که البته از نظر من سوء مدیریت نیست، بلکه یک نظام است؛
نظام اقتصادی هماهنگی ویرانگر که مبتنی است بر غارت.
تمام تلاش من این بوده که نشان دهم ما نباید امروز در ایران تنها از فساد صحبت کنیم.
فساد در ایران یک نهاد و مرتبط با نوعی نظم است و بنابراین رشد نازل اقتصادی در ایران به آن بازمی‌گردد.
به گمان من شیوه‌ای که اقتصاد ایران در دوره‌ی پهلوی در بازار جهانی ادغام شد، یعنی از طریق درآمد نفت، عامل اصلی سرمایه‌داری شدن ایران بود. اقتصاد نفتی ویژگی‌های خاص خود را دارد.
دو ویژگی مهم اقتصاد نفتی یکی این است که این اقتصاد سبب می‌شود حجم بخش خدماتی، به خصوص خدمات مبتنی بر دستگاه دولت بسیار گسترش یابد و بخش صنعتی در آن کوچک‌تر است.
هم‌چنین قدرت رقابتیِ اقتصاد نفتی در کالاهای غیرنفتی کاهش می‌یابد؛ یعنی همان چیزی که در اقتصاد موسوم است
به «بیماری هلندی» و در پاره‌ای از اوقات نیز از آن با عنوان «نفرین منابع طبیعی» یاد می‌شود.
ویژگی دوم اقتصاد نفتی تضعیف بخش کشاورزی است. هرچند اصلاحات ارضی، زمین‌داری ملاکان بزرگ را ریشه‌کن کرد اما سبب شکوفایی اقتصاد کشاورزی ایران نشد.
کشاورزی ایران ویران شده و بارآوری اقتصاد کشاورزی ایران بسیار پایین است.
اقتصاد سیاسی دوره‌ی شاه یک ویژگی مهم دارد.
شاه به بخش خصوصی در بسیاری از حوزه‌ها اجازه‌ی رشد نمی‌داد؛
یعنی از نظر شاه بخش دولتی و به‌ویژه بنیاد پهلوی باید نقش فائقه را ایفا می‌کرد.
این البته به این معنا نیست که شاه به بخش خصوصی کمک نکرد.
ما نمونه‌ای از بخش خصوصی را در اواخر دوره‌ی شاه در الیگارشی صنعتی، یعنی همین ۵۳ ‌نفری که اموال‌شان بعداً در انقلاب مصادره شد می‌بینیم. در واقع،
شاه رابطه‌ای دوگانه با بخش خصوصی داشت.
از یک سو از آن‌جا که درجه‌ای از تنوع اقتصادی در ایران می‌توانست از شکنندگی اقتصاد بکاهد،
تنوع بخشیدن به اقتصاد ایران برای شاه مهم بود.
زیرا در یک اقتصاد نفتی با افزایش بهای نفت سود زیادی نصیب بخش دولتی می‌شود اما وقتی بهای نفت به شدت کاهش می‌یابد بخش دولتی در معرض آسیب قرار می‌گیرد.
از سوی دیگر، این تنوع نمی‌توانست از حدود معینی خارج شود زیرا پیش از آن حکومت باید مسائل متعددی را حل می‌کرد.
برای نمونه، باید زیرساخت‌های گسترده‌ای را ایجاد می‌کرد که بخش خصوصی، اگر می‌خواست از حد معینی بیشتر گسترش یابد، به آن‌ها احتیاج داشت.
بنابراین، فعالیت بخش خصوصی از سال ۱۳۵۵ دچار تنگناهای جدی شد زیرا اقتصاد ایران نوعی مازاد سرمایه داشت که به دلیل فقدان زیرساخت نمی‌توانست جذب بازار شود.
تمام مطبوعات اقتصادی این دوران از این تنگناها می‌گویند.
این تنگناها چه بودند؟
بزرگ بودن دستگاه دولتی؛ محدود بودن بازار مصرفی به کالاهای لوکس که به اقشار میانی و به خصوص مرفه وصل بود و بخش قاعده‌ی جامعه، یعنی حاشیه‌نشینان، کارگران، فرودستان و مزد و حقوق‌بگیران به قدر کافی از آن برخوردار نمی‌شدند؛
گسترش بخش خدماتی دولت که اشتغال‌زایی به موجب آن صورت می‌گرفت و در عوض رشد محدودتر و ضعیف‌تر بخش صنعتی؛ و نیز گرفتاری‌های جدی بخش کشاورزی.
بنابراین، انقلاب شاه و ملت که با هدف تنوع بخشیدن به اقتصاد ایران صورت گرفته بود در سال ۱۳۵۵ به بن‌بست رسید.
این بن‌بست از یک سو به بخش خصوصی مرتبط بود زیرا بخش خصوصی با وجود یک دستگاه بزرگ دولتی، یعنی بورژوازی بوروکرات ایران، نمی‌توانست به اندازه‌ی کافی نفس بکشد.
بنابراین، چون بخش خصوصی می‌توانست رقیب شاه در عرصه‌ی سیاسی باشد او نمی‌خواست که این بخش بیش از حد معینی رشد کند.
این نگرانی در مورد بسیاری از صنایع مادر همچون ذوب‌آهن، فولاد، خودرو‌سازی و ... نیز صدق می‌کرد و شاه احساس می‌کرد که باید آن‌ها را کنترل کند.
به همین دلیل هم بود که او خود را نوعی سوسیالیست و نماینده‌ی دیالکتیک آریامهری می‌دانست.
از سوی دیگر، بخش دولتی‌ای که در رژیم سابق بزرگ شده بود بخش ارتش بود و بخش تأمین اجتماعی دولتی، یعنی بیمه‌های اجتماعی و خدمات رفاهی‌ای که افراد از آن برخوردار می‌شدند، بسیار ضعیف بود؛
یعنی بخش دولتی به هیچ وجه نه به معنای دولت رفاه بلکه به معنای دولت پلیسی و ارتشی بود.
بخش خصوصی نیز بخشی فلج‌شده بود که از وابستگی به صنایع مونتاژ، یک رشته انحصارات خارجی، تنوع محدود و بوروکراسی بزرگ رنج می‌برد.
به این ترتیب، عناصر این بحران را در دوران شاه می‌بینیم و نهادی که در این دوره از این نظر مهم است بنیاد پهلوی است؛
یعنی بخشی که در این دوره در اقتصاد ایران دست به غارت می‌زند و سهام طلایی خود را ــ نه فقط در بخش نفت، که در تمامی شرکت‌های بزرگ از جمله نورد اهواز، فولاد و غیره ــ می‌طلبد همین بنیاد است.
بنابراین، شما دستگاه ویژه‌ای دارید که هرچند با دستگاه ولایت فقیه یگانه نیست اما از این جهت به آن شباهت دارد و بی‌جهت نبود که بنیاد پهلویِ دیروز، بلافاصله تبدیل به بنیاد مستضعفان امروز شد.
تفاوت اما در این‌جاست که در دستگاه دوره‌ی شاهنشاهی عملکرد بخش خصوصی بر مبنای سوددهی و بازدهی بود و معیارهای سیاسی در اداره‌ی امور آن نقش کمتری داشت.
Posted on Sunday, August 7, 2022 at 02:01PM by Registered Commenterافشا | Comments1 Comment

در جواب دوستانی که دم از اتحاد ائوزیسیون می زنند


در این که اتحادی باید صورت بگیرد - شکی نیست. هر اتحادی محوری و ارزش و اصول مشخصی را لازم دارد. با توجه به مسایل ایران یعنی تمام مسایل ما از
حاکمیت استبداد است. این استبداد بر دو پایه استوار است: اول اشاعه باورها و ارزش های حقوق بشری و دمکراسی است. در رژیم شاه با خرافات ملی -مثل ملت آریایی ایران - ایرانی و انیرانی مثلا ترکان و اعراب ایرانی را انیرنی می خواندند یا کورش بنیان گزار حقوق بشر -با مزدوری به بیگانه و نوکر بودن ادعای وطن پرستی میکردند ولی در حقیقت بی وطن بودند.رژیم شاه وطن پرستان بی وطن بود و رژیم جمهوری اسلامی دین مداران دین ندار دزد و فاسد و آدم کش است. راجع به اشاعه باور های خرافی ملایان صحبتی نمی کنم چون همه ما این تبلیغات خرافی را هر روز می بینیم و با آن آشنا هستیم. پایه دوم استبداد استثمار نوین یا اقتصادی است. یعنی ایران مواد خام ارزان صادر میکند و بجایش مواد ساخته شده صنعتی گران وارد می کند. حکومت دلال کشور های تولید کننده و همسو با منافع آن کشور ها است و اقتصاد ضد تولیدی و وارداتی و دلالی را دنبال میکند. تا اینجای داستان مثل زمان شاه است ولی در جمهوری اسلامی حتی قاچاق تولیدات اقتصادی بیگانه توسط خود حکومت دنبال می شود. که احمدی نژاد آنها را برادران قاچاق چی خوانده است. خود احمدی نژاد هم موافق صدور مواد خام است حتی توصیه کرده است در کشور سیب زمینی کشت نشود و آب مورد مصرف کشت سیب زمینی صادر شود و لابد سودش هم به جیب ایشان برود.
دشمنان ایران و تولیدات ایرانی که با غارت فروش نفت بنوایی رسیده اند حالا میخواهند امنیت غذایی ملت را فدای جیب خودشان بکنند.میگوید سیب
زمینی نکارید آب را صادر کنید تا بیشتر پول در بیاوریم.
لطفا ویدئوی زیر را که پیشنهاد فروش اب توسط احمدی نژاد خائن بتولیدات و امنیت غذایی کشور است را ببینید

http://www.youtube.com/watch?v=nuXB7ENcIBk&feature=channel_video_title
با باور ها و با عقایدی که در بین مردم ایران است یعنی اکثریت ایرانیان باورهای ضد حقوق بشری دارند و اکثرا در دو گروه اسلامیستی و سلطنت طلب فاشیست
قرار میگیرند هر ایدئولوژیی که در ایران بر سر کار بیاید نهایتا به فاشیسم منجر خواهد شد حتی اگر کمونیستها هم بقدرت برسند مثل کامبوج میلیونها تن را خواهند کشت.زیرا در جامعه ما رعایت احترام افراد و زندگی آنان وجود ندارد.رضا شاه براحتی آب خوردن آب کشته است و خمینی هم همینطور.شما کجا میتوانید پیدا کنید که باز جو سر زندانی سیاسی و یا غیر سیاسی را بکاسه توالت فرو کند و این عدم احترام بشخصیت افراد در بطن فرهنگ ایرانی یا آن فرهنگی که ملیون و مذهبیون مسموم کرده اند وجود دارد. این فرهنگ همانی است که اکثریت باورهای ما را ضد حقوق بشری کرده است و امروز ما را به این بدبختی کشانده است.با مزین شدن بباورهای حقوق بشری باید از این مسمومیت نجات پیدا کرد
تازه علاوه بر این جلوگیری از رسیدن بفاشیسم دیگری در ایران با یک ایدئولوزی دیگری در حکومت بعد ازسقوط ملایان ما نیاز بحکومت دمکراتیک داریم ، یک واقعیت دیگری موجود است و آن این که ما سه مولفه اسلامی ، ایرانی و دمکراتیک و مدرنیته در کشور داریم که این سه مولفه را در قرن اخیر نتوانسته ایم با همدیگر اشتی بدهیم و تنها راه موجود تفوق یکی از این مولفه ها بر دیگری است .ما تفوق ناسیونالیسم را در سلسله پهلوی و تفوق اسلامیت را در حکومت ملایان دیده ایم و متاسفانه اینها منتهی بفاشیسم شده اند.تنها راهنجات ما تفوق ارزشهای مدرنیته ای (ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو و نه در تضاد با ارزشهای حقوق بشری )است .
تنها راه نجات ما متحد شدن بر اساس ارزش های حقوق بشری و اصول دمکراسی است.بیایید برای آینده ایران ایران برنامه تاسیس حکومت دمکراسی حقوق بشری داشته باشیم. حداقل غرب هم در ظاهر از ما ئشتیبانی خواهد کرد . بجز بر آمدن حکومت دمکراسی حقوق بشری در ایران هر کسی و یا گروهی که بحکومت برسد - فقط استبداد تازه ای را حاکم خواهد کرد.
http://efsha.squarespace.com/blog/2013/5/20/053911867558.html
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/7/2/774975790655.html                             
Posted on Monday, July 4, 2022 at 11:50PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

لیستی از نوشته های قبلی


http://efsha.squarespace.com/

زن زندگی  آزادی

 

دمکراسی خواهان باید مستقلا عمل کنند تا جبهه متحد دمکراسی حقوق بشری تاسیس کنند

مسایل ما از ایدئولژی است پیش بسوی دمکراسی حقوق بشری غیر ایدئولژیک 

https://efsha.squarespace.com/blog/2023/4/23/284947293314.html

برنامه از رهبری مهم تر است - ملت با

ید بگوید رهبر چه باید بکند و نه بر عکس

هشیاری ما برای پیروزی در انقلاب 1401 لازم است

 

 

 

آیا تاریخ صدر اسلام دروغین و ساختگی است؟

 

 

آیا الله- یهوه و خدای عیسی همان خدای اصلی عالمند؟

 

خاستگاه زبان دری

 

جامعه را بر چه اساسی باید اداره کرد: دین -عقل و علم و یا خواسته مردم

 

 

 

 

 

وقتی که نمیتوان کار بد را پایان داد و ممنوع کرد باید کنترل شود

 

چرا حکومت بعد از انقلاب رنگ اسلامی بخود گرفت

http://efsha.squarespace.com/blog/2015/11/29/648076831616.html

 

آیا اسراییل یک حکومت دمکراسی است ؟

http://efsha.squarespace.com/blog/2015/1/31/408277770652.html

 

نسخه اصلی مقاله «اللغة التركیة فی ایران» احمد کسروی در مجله العرفان سوریه به زبان عربی

http://efsha.squarespace.com/blog/2011/4/29/602954076822.html

 

آیا مولوی مقدس و بدون خطاست؟

 http://efsha.squarespace.com/blog/2015/1/23/892530883132.html

 

 

___________________________________________

در مورد بنی صدر و التقاط اسلامی و دمکراتیک وی

قاطی کردن فعالیت سیاسی دمکراتیک با اسلام سیاسی 

نقد عقاید بنی صدر در باره اسلام و دمکراسی 

____________________________________________

هویت ملی چیست


رضا شاه پرستان بیگانه پرستان و ضد ایرانی هستند

نظم نوین خاور میانه


انقلاب آزادی خواهانه بدست ملا افتاد ؛ کی مقصر است؟
 
باورهای ترکیبی از دو ایدئولوزی متضاد چرا بوجود میایند؟
 
The origin of ISISمنشا داعش از کیست؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2014/8/9/the-origin-of-isis.html 

دکتر مصطفی رحیمی نماد روشنفکری ایران
http://efsha.squarespace.com/blog/2013/10/7/938293481081.html
 
ایران دمکراسی میخواهد نه ناسیونالیسم ضد دمکراتیک و ضد دین
http://efsha.squarespace.com/blog/2014/5/17/200426681167.html

چرا انقلاب شد نگاهی بر رفتار سرمایه داران ایرانی
http://efsha.squarespace.com/blog/2014/5/10/960521880124.html
 
 
پان ایرانیستها - عوامل ارتجاع ایرانی
 http://efsha.squarespace.com/blog/2014/5/8/139390564649.html
 
ریشه ها را بشناسیم ، ما از کجا ضربه میخوریم و ذره ذره آب می شویم
http://efsha.squarespace.com/blog/2014/5/6/419686250882.html
 
 
علی شریعتی عامل استعمار و یا مبارزی انقلابی
http://efsha.squarespace.com/blog/2014/1/25/357750907823.html
 
روشن فکری دینی تناقضی اشکار است
http://efsha.squarespace.com/blog/2013/11/24/435670916375.html


 
 
چرا بدون تشکیل یک جبهه قوی دمکراسی نمیتوانیم از شر استبداد رها بشویم
http://efsha.squarespace.com/blog/2013/5/20/053911867558.html
__________________________________

کوشش برای عدم تحریف معنای دمکراسی و انتخابات آزاد و غیره :آیا با دین میترایی میتوان به دمکراسی و سکولاریسم رسید؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2013/1/9/969616625117.html
__________________________________________________________________ 
 
دعوای بیهوده ایدئولوژی ها در ایران :بجز پذیرش ارزشهای مدرنیته (سکولاریسم و دمکراسی و حقوق بشر) چاره ای نداریم
http://efsha.squarespace.com/blog/2013/1/26/966837136359.html
______________________________
آیا ایرانیان نژاد پرستند؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/8/3/448053668898.html
 _______________________________________________
آیا انتقاد از ملت درست است یا این که این انتقاد نشانه دیکتاتوری منتقد است؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/7/23/307490214374.html
__________________________
یلدا یا کریسمس
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/12/19/542516652592.html
__________________________________
کارهای ژورنالیستی دکتر اشرفیان بناب 
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/8/24/816321988263.html
___________________________________
 
آیا ایرانیان نژاد آریایی هستند
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/8/15/286959975228.html 

آیا ترکان ایرانی از نسل مغولان مهاجم به ایران هستند؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/8/15/777269380210.html
 

وضعیت باخت - باخت در رابطه با تحریم جمهوری اسلامی یا حمله نظامی به آن
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/3/7/710036739257.html
 
حمله خارجی بلی یا خیر ؟ چه باید کرد؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/1/29/006831667365.html
 
ادیان سازمان یافته فقط دکانهای سیاسی و ضد خدایی هستند 
http://efsha.squarespace.com/689157715491/2012/3/12/762228230215.html
 
 سکس و دموکراسی-یک
 http://efsha.squarespace.com/blog/2009/6/6/198698887067.html
 
 
با نویسندگان بی سواد مثل ف سخن چه باید کرد
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/3/28/528166231339.html
 
شعر سعدي پاي چپ جديکار و سازمان ملل، فريدون مجلسي، اعتماد
http://efsha.squarespace.com/blog/2009/6/4/387621668541.html

 
دستخط اميرکبير، به يادِ استاد ايرج افشار آن مردِ آهسته (+ ويديو)، همنشين بهار
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/10/6/935072192232.html
 
نوروز را پاس بداریم و از تحریفات پهلوی در این جشن بپرهیزیم
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/11/26/254499565906.html
 
هفت سینی یا هفت سین
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/11/26/591949496239.html
 
حمله خارجی بلی یا خیر ؟ چه باید کرد؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/1/29/006831667365.html
 
 
آیا ملایان استقلال سیاسی دارند؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/1/18/220394812873.html
 
سعيد امامی: فلاحيان به من دستور حذف (کشتن)سيد احمد خمينی را داد
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/3/17/220181967204.html
 
 
خائنان به ایران و امنیت غذایی کشور و دشمنان تولیدات ملی را بشناسید
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/3/6/205228221984.html
 
آقای هالو شما هم در خط ارتجاع ناسیونالیسم آریامهری  هستید؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/2/19/007361272327.html

اهمیت ارزشهای حقوق بشری در ایران و در باورمندی مردم به این ارزشها برای شکست استبداد ایرانی اسلامی
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/7/2/774975790655.html
 
تروریسم چیست و تروریست کیست

راه مصدق راه ما باید باشد

در بارهء خاستگاه زبان پارسی دری- دکتر مهدی
 

چرا اقتصاد دلالی و کمپرادور بر اساس واردات بر ضد دمکراسی و همراه با دیکتاتوری است
 
ارزشهای حقوق بشری ودمکراسی و اقتصاد تولیدی در جنبش سبز باید پر رنگتر بشود
 
 
 
من ایران را واقعا دوست دارم
 

آیا دمکراسی و حقوق بشر ارتش و مبارزه مسلحانه لازم ندارد؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/12/4/116473276664.html
 
 

 
فواره چون بلند شود سرنگون شود
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/8/18/668583679799.html
 
 ترکیب ایرانی و اسلامی بودن رژیم احمدی نژاد
 
 

ملاحظاتی در حقوق اقوام ایرانی و فعالیتهای فعالین اقوام ایرانی
 
 
آیا در ایران امروزی قومی بنام فارس وجود دارد
 ********************
 
 استفاده درست از عقل و خرد
 
 

 تفخیذ     

آیا فعالیت سیاسی مذهبیون غیر روحانی برای ارایه اسلام در پیشرفت ایران مفید است؟

 http://efsha.squarespace.com/blog/2010/7/12/163562285981.html
 
 فعلا جامعه بدون دین دیده نشده است
 
دموکراسی چیست؟
 *******************

سکولاریسم چیست؟

http://efsha.squarespace.com/blog/2009/10/15/236489364178.html

روشنفکر کیست و روشنفکری چیست


 
عقب ماندگی ایران
 
 منشا و هویت ژنتیکی ایرانیان1
 

سی سال پس از مذاکرات مخفیانه با سولیوان!

 
 
تحریف در قرآن
 
چرا حافظ محبوب است؟
 
معنا و تفسير غزليات حافظ
 
علت تحولات اجتماعی....1
http://efsha.squarespace.com/blog/2008/3/6/1-1.html
 

مجازات ملایان پس از برکناری از قدرت

 
 
آیا راهی و ارزشی برای اتحاد اېوزیسیون ایرانی موجوداست؟

 
چرا اتحاد حاصل نمیشود؟
 
 
 آیا امکان باز تولید استبداد در پی پیروزی جنبش سبز وجود ندارد؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/1/18/956557862221.html
 
  
نگاهی بنظرات سکسی ملایان جمهوری اسلامی
 
 
شعر ترکی حیدرباباوترجمه فارسی آن
 
 
سرمایه داران جهان خوار
 
رضا شاه صدمه زننده به ایران یا حافظ آن
 
مسایل ایران فقط سیاسی نیست نگاهی برهبری اپوزیسیون از این زاویه
آیا الله- یهوه و خدای عیسی همان خدای اصلی عالمند؟
 
 

باز تولید استبداد در ایران چگونه

صورت میگیرد

*******************************

ارزشهای دینی و ملی استبداد زا حکومت استبدادی و در نتیجه عقب ماندگی ایران را سبب میشود
 

تاریخ آذربایجان در اوایل قرن بیستم

 

باندی که رضا شاه را بقدرت رساند

تجلیل کنندگان رضا شاه نیروهای وابسته بسرمایه داران جهان خوار هستند
 
 
 
درباره هویت ایرانی - دکتر عطا هودشتیان

واقعیاتی در باره محمد رضا شاه1320-1357

باستان شناسان آلمانی هم دیکتاتوری و آدم کشی کورش را تایید کردند


كتابهاى درسى تركى كودكان در دوره دولت تركي- آزربايجاني قاجار - سؤزوموز


مسخره بازی با«کورش»:از جشن های 2500 ساله تا «بسيجی» کردن کورش 

چگونه برای ما تاریخ ساختند و ما را چاپیدند

به معصومیتهایی که در آتش سوختند.

- Economy should be Democratic-اقتصاد باید دمکراتیک بشود
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/9/6/-economy-should-be-democratic.html

*****************************

 

ماجرای ارمنی های نازنین در پناه روسیه و ملایان

حکومت عدل علی فریب است

امیر کبیر؛ بهاییان و مصدق
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/1/12/306069625989.html

ایا دینهای بابی و بهایی یک نوع رنسانس دینی ایرانی بود؟

http://efsha.squarespace.com/blog/2011/1/14/142143473545.html

1.............مشخصات یک سایت خوب گفتمانی چیست

http://efsha.squarespace.com/blog/2008/3/5/1.html

ناسیونالیسم چیست؟ آیا در تضاد با حقوق بشر است؟

http://efsha.squarespace.com/blog/2011/6/19/452862936114.html

فردوسی ایدئولوزیک هشتاد ساله است و فردوسی اصلی هزار و هشتاد ساله
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/6/13/521351973555.html

شما چی فکر می کنید؟ _علیزاده طوسی
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/7/5/_.html
 
 
مسئله ایران چیست؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/6/5/152597720474.html

دکتر ضیا صدرالاشراف :اشکال حکومت در ایران - ویدئو
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/4/18/031865225131.html

فاشیزم در فاشیزم - Farhad Vakof
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/10/21/-farhad-vakof.html//

ثواب لواط برای بازجو

خمینی نوکر جهانخواران سرمایه دار و مزدور ضد ایرانی
http://efsha.squarespace.com/blog/2009/8/21/167827672667.html

خمینی در روز کودتای مرداد در خیابانها بنفع شاه کار میکرد
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/8/20/296385958860.html

چگونه مبارزه مداوم غیر خشونت زا با دیکتاتور بکنیم
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/9/4/952514888474.html

بکسانی که مسایل ایران را فقط سیاسی میبینند وتقاضای انقلابی مسلحانه دارند چه باید گفت؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/9/21/935534028182.html

آیا روشنفکران بدنبال خمینی بودند و یا مخالف خمینی
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/1/15/340166869537.html

همسویی رضا شاه با هیتلر نژاد پرست
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/3/26/927951641082.html

ملاقات مادر شاه با هیتلر و با استالین
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/12/17/042528131223.html

آیا جهان میتواند خطر جنگ جهانی را پس بزند؟Thrid Wrold War is a crime
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/10/5/thrid-wrold-war-is-a-crime-against-humanity.html

چرا انقلاب شد؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2009/3/3/107775568005.html

فاجعه سینما رکس آبادان/ بخش دوم و پایانی
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/2/11/858667415467.html

بکسانی که حقوق بشر و دمکراسی را دروغین و دامی برای کشور میدانند چه باید گفت
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/2/12/702504942419.html

نقدی بر برنامه رادیو بی بی سی در باره سکولاریسم
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/9/30/855780752430.html

علل شکست انقلاب بهمن را لازم است مطالعه کرد
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/8/28/915092774616.html

چرا انقلاب مشروطیت شکست خورد؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/8/6/964861023839.html

نجات ایران در بر پایی حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و رفتن بسوی خودکفایی علمی و اقتصادی است
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/8/4/542925698210.html

کسروی مزدور رضا شاه و مبلغ ایدئولوژی ایران باستانی وی
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/7/25/597270003773.html

چرا از تمدنهای غیر آریایی ایرانی تجلیل نمیشود؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/7/12/874526581111.html

مسئله ایران چیست؟
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/6/5/152597720474.html

اشعار جعلی در شاهنامه
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/11/20/183233404525.html

نگاهی به فدرالیسم در ایران
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/3/12/461895189072.html

ناسیونالیسم سلسله پهلوی
http://efsha.squarespace.com/blog/2012/6/22/252154768527.html

تعریف دمکراسی بنده و این رفیق کمونیست ما

 

 

 

 

Posted on Saturday, July 2, 2022 at 11:03PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

تمدید قرار داد نفتی دارسی در زمان رضا شاه

تمدید قرارداد دارسی

 اردیبهشت ۱۳۱۲ امتیاز شرکت نفتی دارسی در ایران به مدت ۶۰ سال دیگر تمدید شد. قرارداد دارسی در سال ۱۹۰۱م/ ۱۲۸۰ش به یکی از اتباع انگلیسی به نام دارسی واگذار شده بود. دارسی متعهد شده بود طی دو سال شرکت یا شرکت‌هایی را برای بهره‌برداری از امتیاز، تاسیس کرده و از عواید حاصله ۱۶ درصد به‌عنوان حق‌الامتیاز و ۲۰ هزار لیره نیز نقدا به‌عنوان سهم ایران، به دولت بپردازد. این قرارداد ۵ سال قبل از انقلاب مشروطه منعقد شد. مجلس اول پس از مشروطه نیز پس از بحث‌های مفصل درباره قرارداد «دارسی‌»، آن را نه رد کرد و نه تصویب.


قرارداد ۱۳۱۲ در ۲۶ ماده در دوره نهم مجلس شورای ملی به تصویب رسید. به موجب این قرارداد استعماری‌، انگلیسی‌ها برای هرتن نفت ۴ شلینگ به ایران پرداخت می‌کردند و مبلغی هم از منافع خالص صاحبان سهام به ایران می‌دادند. کمپانی انگلیسی طرف قرارداد نه‌تنها از پرداخت هرگونه مالیات و عوارض معاف بود بلکه هیچ‌گاه دفاتر محاسبات خود را به دولت ارائه نمی‌داد و آن را «سری‌» می‌دانست‌. در نتیجه دولت ایران که مالک نفت و سهیم در درآمد کمپانی بود، چشم‌بسته ناگزیر بود حرف شرکای انگلیسی خود را بپذیرد. این کمپانی هیچ‌گاه قدمی در جهت آموزش حرفه‌ای کارکنان و کارگران ایرانی برنمی‌داشت‌. تفاوت قرارداد ۱۳۱۲، با قرارداد «ویلیام دارسی‌» در این بود که در قرارداد «دارسی‌» کلیه اموال و امکانات شرکتی که به منظور بهره‌برداری از امتیاز تاسیس می‌شد به دولت ایران تعلق
داشت ولی در قرارداد ۱۳۱۲ همه این دارایی‌ها متعلق به انگلیسی‌ها بود. این قرارداد پس از نهضت ملی شدن صنعت نفت از اعتبار ساقط شد.


تقی‌زاده و مساله قرارداد نفت با انگلیس

از ۱۳۰۷ که تقی‌زاده استانداری خراسان را پذیرفت تا ۱۳۱۳ که از وزارت مختاری فرانسه معزول شد، منشأ کارهای بسیار شد؛ اما شهرت او در این دوره از آخر دوره وزارت مالیه او (شهریور ۱۳۱۲) سرچشمه می‌گیرد که قرارداد ۱۹۳۳ را با شرکت نفت امضا کرد. ازآن تاریخ بودکه-طبق سنت تهمت‌زنی و توطئه‌گرایی ایرانی- «جاسوس مارک دار انگلیس» نام گرفت. و بعد هم به «آلت فعل» ملقب شد. 


مذاکره رسمی و منظم با شرکت نفت را تیمورتاش از سال ۱۳۰۶ آغاز کرده بود. بعدا دیگران، از جمله نصرت‌الدوله، داور و تقی‌زاده را نیز در قضیه نفت دخالت دادند و به این ترتیب موقعیت تیمورتاش را-که مذاکره‌کننده‌ای قرص و محکم بود- در برابر شرکت نفت متزلزل ساختند. درست است که قدرت نسبی ایران در برابر انگلیس کم بود، ولی اگر مذاکره به شکل منظم و با شور و مشورت و واقع بینی انجام می‌گرفت به احتمال بسیار نتیجه آن بی‌اندازه برای ایران بهتر می‌بود. حتی در یک مرحله شرکت نفت پیشنهاد کرد که ایران با تمدید قرارداد موافقت کند و در برابر، شرکت یک پنجم سهام کل عملیات خود را در سراسر جهان به دولت ایران بدهد. این پیشنهاد را از روی ندانم‌کاری و عدم واقع‌بینی نپذیرفتند و در نتیجه چند سال بعد از موضع ضعف، بدون گرفتن حتی یک سهم، به تمدید قرارداد تن دادند. این یک خصلت ایرانی است که بارها در قرن بیستم شاهد نمونه‌های بزرگ آن بوده‌ایم: مثلا لجاجت در واقعه شوستر در سال ۱۹۱۱ و نپذیرفتن پیشنهاد بانک جهانی به عنوان میانجی در دعوای نفت ایران و انگلیس در سال .۱۹۵۲

مذاکره ایران ثمری نداشت عراق و عربستان که دول مقتدری نداشتند سهمشان از ایران بیشتر بود

در سال ۱۹۳۲ ناگهان در لندن اعلام کردند که سهم ایران از درآمد نفتِ آن سال به قریب یک چهارم سال پیش کاهش یافته است. رضا شاه این را -شاید به حق- حمله مستقیمی به شخص خود تلقی کرد و سخت خشمگین شد. در نتیجه قرارداد دارسی را ملغی کردند. انگلیس به جامعه ملل شکایت کرد و قرار شد که طرفین برای دادن یک امتیاز جدید نفت به شرکت نفت ایران و انگلیس مذاکره کنند. هیات نمایندگان شرکت نفت به تهران آمد و با تقی زاده و داور و فروغی و علاء به مذاکره پرداخت. وقتی درباره همه چیز توافق شد، سرجان کَدمَن (رییس شرکت نفت) ناگهان تقاضای تمدید قرارداد را هم به آن اضافه کرد. هیات نمایندگی ایران نپذیرفت. نمایندگان انگلیس در شُرُف ترک ایران بودند که رضاشاه آنها را خواست. در گفت‌وگویی که کردند شاه اول در برابر تقاضای تمدید مقاومت می‌کرد؛ ولی بعد تسلیم شد. تقی‌زاده در چندجا، گاه به تفصیل، واقعه را شرح داده است. او در یکی از یادداشت‌هایش که سفارش کرده بود پس از مرگش منتشر شود می‌نویسد:

وقتی [با نمایندگان شرکت نفت] بحث شد توافق می‌کردم. در آن آخر آنها گفتند خوب همه آن را قبول می‌کنیم؛ اما امتیاز جدید... یک شصت سال دیگر تمدید شود. گفتیم محال است... آنها هم گفتند ما غیر از این اگر باشد چمدان‌هایمان را می‌بندیم و می‌رویم. این بود که [کَدمَن] فردای آن روز رفت پیش رضاشاه به عنوان خداحافظی. گفت سودای [معامله]ما با وزرای شما نمی‌شود. رضاشاه به اصطلاح حُقه زد. گفت چه شده که شما می‌روید. این طور نمی‌شود. یک جلسه پیشِ [درحضور] من باشد. مثل این که خبر ندارد، در حالی که مرحوم داور گفت که ما (گزارش مذاکرات) را ساعت به ساعت می‌گفتیم... یک جلسه کردند... [کَدمَن] گفت ما با آقایان در خیلی چیزها کنار آمدیم... تقاضای ما این است که مدت شصت سال ازحالا تمدید کنید] یعنی سی سال علاوه بر مدت امتیاز دارسی رضاشاه... گفت محال است. ابدا ابدا نمی‌شود. ما این همه در این مدت چهل سال لعنت کرده ایم به آن کسی که این امتیاز را داده می‌خواهید شصت سال دیگر به ما لعنت کنند... رییس کمپانی گفت که معنی این است که نمی‌شود. ما را مرخص کنید برویم. این[رضاشاه] در آنجا جاخورد... به هرحال وازد. کسی به درستی علتش را نفهمید که چرا یک مرتبه سست شد. خودش گفت طوری کنار بیایید. آخر آنچه آنها می‌خواستند شد.

و در ادامه می‌گوید: ما خیلی خیلی ناراضی شدیم. من که ملول شدم... داور آدم خیلی عاقلی بود. او هم خیلی خیلی ملول شد. گفت به من که این دیگر بد شد و خیلی هم بد شد. دو سه روز رضاشاه هِی به من می‌گفت که چه‌تان است... بعد خودش یواش یواش ملتفت شد. به من گفت که شما خیال نکنید که خیلی بد شده است. بعدها اصلاح می‌شود. هِی مرا تسلی می‌داد.

هنوز هم عده‌ای عقیده دارند که تمام موضوع الغای امتیاز دارسی توطئه‌ای بود که جاسوس‌های انگلیس در ایران-به سرکردگی رضاشاه و تقی زاده-ترتیب دادند تا در قرارداد جدید دوره امتیاز را تمدید کنند. راستش این است که نه توطئه‌ای وجود داشت، نه کسی جاسوس انگلیس بود. ایران مثل همیشه چوب ندانم کاری خود را خورد که در یک رژیم استبدادی مکررا پیش می‌آید.

اندکی پس از قرارداد ۱۹۳۳ کابینه مخبرالسلطنه معزول شد و فروغی جای او را گرفت. وزرا را البته شاه انتخاب می‌کرد و این بار تقی زاده را کنار گذاشتند و داور را وزیرمالیه کردند. رضاشاه دو سه بار از اینکه تقی زاده بدون کسب اجازه قبلی از دربار لایحه به مجلس برده بود؛ خشمگین شده بود. به علاوه- چنانکه داور به تقی‌زاده گفته بود- رضاشاه با تقی‌زاده رودربایستی داشت. «راستش هم همین بود. به من خلاف قاعده نمی‌توانست بگوید مال فلان کس را بگیرید؛ ولی به او [داور]همه چیز می‌توانست بگوید.» حتی شایع شد که به زودی تقی زاده را خواهند گرفت؛ ولی شاه حاضر بود که او را به ماموریت خارج بفرستند و دوستش باقر کاظمی که وزیر خارجه بود موفق شد وزارت مختاری فرانسه را برای او بگیرد.

(این مطلب بخشی از مقاله «سیدحسن تقی زاده: سه زندگی در یک عمر» ، نوشته

محمدعلی همایون کاتوزیان است.)

منابع:

- نامه‌های لندن، از دوران سفارت تقی زاده در انگلستان، به کوشش ایرج افشار، تهران، فرزان، ۵۷۳۱، ص ۴۳۱.

- فؤاد روحانی، تاریخ ملی شدن نفت، تهران: جیبی، ۱۳۵۰؛ مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات.

۲۸. فاتح، پنجاه سال نفت.

- ایرج افشار، زندگی طوفانی، پیوست چهاردهم، «مغضوب شدن تقی زاده»، نامه آقای حسین شکوه الملک رییس دفتر مخصوص شاهنشاهی به تقی زاده، صص ۵۵۸-۵۵۶.

Posted on Saturday, July 2, 2022 at 06:07PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment