در بارهء خاستگاه زبان پارسی دری- دکتر مهدی
از افشامردم ایران در هنگام حمله اعراب بزبانهای محلی خود حرف میزدندو زبان فارسی زبانوارداتی از شرق افغانستان است که در دربارها رشد خودشرا شروع کرد این زبانهمواره زبان دولتی بوده است وو امروز هم زبان دولتی استمنتها با تحصلات همگانیو رسانه های همگانی و با گسترش خدمات دولتی فارس زبانانبوجود آمده اند.فارسیزبان هیچ قومی در ایران نیست و در ایران قوم فارس وجود نداردحالا عده ای ممکن استکه سنگ نبشته های قدیمی را که ادعا میشود فارسی استمغایر با نظر نوشته شده دراین مقاله بداننداین شکها را میتوان این طور تفسیر کرده وجواب داد.تا همین صد سال اخیرهم در ایران زبان فارسی زبان دولتی بود در کنارزبان ترکی و حمله ای هم به زبانقومی مردم ایران مثلا عربی -کردی - لری -گیلکی ومازندرانی و غیره صورت نمیگرفت.ادعای من این نیست که این زبان در دو سه هزارسال پیش چه بوده استو زبان دولتی بوده است یا نه.بلکه ادعا این است که مردمبزبان فارسی صحبت نمیکردندو این زبان مربوط به عناصر حکومتی بوده است وزبان مردم ایران هم همین زبانهایاقوام فعلی بوده است که زبان نوشتاری حکومت را در نمییافته اندمگر الیتهای تحصیلکرده هر قومیتی که بنا بمصالح سیاسی بدربار وحکومت نزدیک بوده استزبان فارسی بعد از اسلام و در زمان صفاریان ازشرق افغانستان وارد شده است وحکومتهای مستقل ایرانی شرق کشور نظیر صفاریانطاهریان و سامانیان آن را گسترشداده اندو بعدا با کمک حکومتهای دیگر حتی حکومتهایترک مثل غزنویان باز هم فارسیرشدش بیشتر شده است سلطان محمود ترکبرای نوشتن شاهنامه به فردوسی پاداشداده است.در ضمن بتقلبات حکومتی برای ساختنایدئولوژی حکومتی آریا پرستی وکورش پرستی هم باید اشاره کرد مثلا در لینک زیرشما میتوانید ببینید که چگونه یککتاب تقلبی مربوط به فارسی قدیم در زمانحکومت پهلوی ساخته شدهاست و اگر نیاز و تشویقی نباشد چنین تقلباتی صورت نخواهد گرفتhttp://www.youtube.com/watch?v=fKp-YJpv6hE%2F%2Fدر ویدئوهایی که پورپیرار داده است حتی ساختمانهای تاریخی ادعا شده توسطسلسله پهلوی هم زیر سوال رفته است.شما به عامل تقلب بیشتر از پیش بایدجا باز بکنید.چگونه برای ما تاریخ ساختند وما را چاپیدند را در لینک زیر ببینیدhttp://efsha.squarespace.com/blog/2010/9/12/256104769115.htmlمن معتقدم نجات ایران در بر پایی حکومتی دمکراتیک براساس ارزشهای حقوقبشری و رفتن بسوی خود کفایی علمی واقتصادی است.از نظر من نیرو های سلطنت طلبپان ایراتیستی و اسلامیستی و مخالفان دمکراسی در هرشکلی متعلق به نیروهای ارتجاعیو در حقیقت دشمنان مردم ایران ودشمنان پیشرفت مردم ایران هستند.از نظر من نیروهای قومیت گرای مخالف دمکراسیوحقوق بشر خطرشان کمتر ازفاشیستهایاسلامی و پهلوی برای ایران نخواهد بود.من میخواهمحقیقت را با توسل به عقل آزاد و رهاو خود محور که نوکر دین و یا ایدئولوزی ضد حقوق بشرینیست پیدا کنم.استفاده درست از عقل و خردhttp://efsha.squarespace.com/blog/2010/2/16/303615225111.htmlبنظر میاید با اقدامات رضا شاه که با تبلیغات وقرینه تاریخی سعی کرد فارسی رافقط ایرانی و اصلا سمبل ایرانی بودن نشان دهدضربه شدیدی به زبان فارسیوارد شد.زیرا زبان فارسی یک گنجینه منطقه ای بود واین گنجینه با قدرتی کهدولتهای منطقه داشتند و برای فارسی هزینه ها کرده بودندبوجود آمده بود.زبان فارسیبهمت سلاجقه بترکیه و یا آناتولی وارد شده بود.یعنیسلاجقه آن را انتشار داده بودند.زبان فارسی زبان رسمی و یا مورد توجه در حکومتهایمغولی هندوستان و ترکی عثمانیو حکومتهای ترکی و غیر ترکی ایران بعد از اسلامبوده است.این نشان میدهد که زبانفارسی از بار ملیت رهایی یافته بود و منطقه ای بوده استبطوری که دولتهای رقیبصفوی و عثمانی هم آن را ارج مینهادند.مثلا اولین تفسیر بر شعرحافغظ بزبان ترکی است که شرح سودی بر حافظ نام دارد.ولی رضا شاه با استفاده از امکانات دولتی و ضرفهزینه ها و تبلیغات فراوان اینزبان منطقه ای را فقط ایرانی اعلام داشت و در نتیجههر کس فارسی صحبت میکردایرانی شناخته میشد.این سبب شد که اقوام حاکمغیر فارس به این هدف رضا شاه واکنشنشان دهند.یعنی با گسترش نفوذ ایران که حالاگسترش زبان فارسی بود مخالفتکنند.اقوام پشتون که در افغانستان قدرت داشتندبا گسترش زبان فارسی درافغانستان مقابله کردنداین زمان در منطقه و جهان تمایلاتناسیونالیستی خیلی زیادبود.رشد تمایلات ناسیونالیستی که در ایران سبب شده بودزبان فارسی فقط زبان ایرانیتبلیغ شود پشتونها را واداشت که بتقویت زبان پشتون وتضعیف زبان فارسی درافغانستان بپردازنندو از اینجا بود که پشتونها برایقطع رابطه زبانی با فارسیایران زبان فارسی افغانی را دری بنامند و خودافغانیهای فارس زبان برای درخطر نبودن این نام دری را بکار بردند و این موضوعیدل خواسته و خود خواستهبرای فارس زبانان افغانی نبوده است که فارسی رادری بخوانند.همین وضع در هندتوسط انگلیسی ها و در تاجیکستان توسط روسهاتکرار شد.و تاجیکی ها برایرفع خطر زبان خود را تاجیکی میخواندند تا ازحمله عناصر حکومتی و ادیبانحکومتی جلوگیری کنند.مثل رفتاری که پان ایرانسیتهایآذری نسب ترکی ما راآذری میخوانند تا دهان وابستگان بحکومت پهلوی راببندند.بنابراین با رشد زبانفارسی در ایران و سمبل ایرانی شمردن زبان فارسیبگسترش و اعتلای زبان فارسیدر منطقه ضربه بسیار شدیدی وارد شده است وهر سه زبان تاجیکی و دری و فارسی یک زبان هستنددر بارهء خاستگاه زبان پارسی دری |
04 بهمن 1388,ساعت 01:58:41 | |
دكتر مهدي
مقالهء آذر کیانی زیر عنوان « هویت زبان فارسی تاجیکی» را مطالعه کردم، از آنجاییکه این موضوع برای تمام پژوهندگان زبان فارسی دارای اهمیت است، خواستم در این رابطه نظر خود را بنویسم. هنوز دست به قلم نبرده بودم که مقالهء عالمانه و محققانهء استاد داوری زینت انتشار یافت. در خلال آن، بسیاری از مسائلی را که در ذهن این شاگردشان خطور کرده بود، نگاشته یافت. ازینرو فقط به سه نکته میخواهم بپردازم هر چند نکتهء سوم به دلیل اهمیتی که برای منطقه (قلمرو زبان فارسی) و مخصوصاً برای کشور من دارد، اندکی طولانی است. البته این مطاوله، ارزش آنرا ندارد که به پیشگاه دانشمندان پیشکش شود، ولی برای افراد در سنِ سواد خودم، مطالب خواندنی جمع آوری شده است. با اینحال ادعا ندارم، آنچه که آوردم نو و تازه است؛ برای اثبات مدعایم ناگزیر از تکرار گفته های دیگران بوده ام و شاید یکی دو نکتهء تازه در این مطاوله دست یاب اهل تحقیق شود.
(انشأالله) ولی قبل از آن از آوردن یک مقدمهء کوتاه در مورد عنوان این مقاله ناگزیرم.
تقسیمات ادوار تکاملی یا حیات زبانی زبانهای ایرانی که در قرن نوزدهم به وجود آمد، بعضی ها را فریفته، و این باور را در آنها تقویه کرده است که گویا این تقسیمات مانند تقسیمات ادوار تاریخی - سیاسی در توالی هم قرار گرفته تا جاییکه تصور می کنند با در دست گرفتن رشتهء زبان سنگ نوشته های هخامنشی –به طور منطقی- به فارسی امروزی می رسیم. این باور میکانیکی با اصل تحول و تکامل زبان در تضاد است. چون زبان ها در یک دیگر تأثیر می گذارند، طوری نیست که مرگ یک زبان دقیقاً آغاز حیات زبان خلف خود را به دنبال داشته باشد.
کما اینکه تولد و مرگ پادشاهان و سلسله ها، به هیچ روی به معنی تولد و مرگ زبان آن سلسله ها نیست: با اضمحلال سلوکیه به دست اشکانی ها در غرب ایران، در تمام دورهء 470 سالهء اشکانی ها و تا دورهء دومین شهنشاه ساسانی (شاهپور اول) زبان آنها (لا اقل) رسمیت دارد. بگذریم از اینکه الفبای یونانی مدت حدود هزار سال (یعنی تا 700 سال بعد از سقوط یونان و باختر) رایج بوده است.
زبان پهلوانیک (زبان اشکانی) بعد از سقوط سلسلهء اشکانی، در کتیبه های اردشیر بابکان نمودار می گردد. یعنی با سقوط سلسلهء اشکانی زبان آن ها نمرده است. به همین ترتیب زبان پارسیک تا شش قرن بعد از سقوط سلسلهء ساسانی هنوز هم متداول است.
بنا بر این، در مورد زبان پارسیک شاید بتوان گفت:
پارسی باستان (با اهمال از تأثیرات جانبی سایر زبان ها) پارسیک (که به قول داریوش آشوری تا عصر حافظ رایج بوده است).
میدانیم که از همان آغاز کشف قرابت و خویشاوندی میان زبانهای هندی، فارسی و بعضی زبانهای اروپایی، بحث در مورد منشأ زبان فارسی دری، به طور پیوسته و نا گسسته ادامه داشته است. دستهء از دانشمندان تحت تاثیر تقسیمات ادواری زبان فارسی، فارسی دری را جزء دستهء غربی زبانهای ایرانی دانسته و همان طوریکه گفتیم آن را نتیجهء منطقی تکامل زبان کتیبه های هخامنشی (زبان پارسی باستان) و زبان عصر ساسانی (زبان پارسیک) دانسته اند.
دستهء دیگر –شامل اکثر دانشمندان معاصر ایران و افغانستان و تاجیکستان و تعدادی از دانشمندان غربی- قراین و شواهد تاریخی را خلاف این ادعا می دانند و باور دارند که خاستگاه زبان فارسی دری، شرق ایران (یعنی خراسان) است. ولی باید اذعان داشت که تا کنون کسی حرف آخر را در این رابطه نگفته است. اما آن سه نکته:
نخست: زبان دری، به موازات زبان پارسیک (زبان رسمی عهد ساسانی)، خود زبان رسمی ع صر کوشانی و بعد از آن بوده است: اسناد این ادعا قرار آتی است:
الف- به خطوط غیر عربی:
1- به خط کوشانی: یا خط یونانی شکسته تا حال ده ها کتیبه، سنگ نوشته و اوراق به دست آمده که مهمترین آن ها کتیبه های سرخ کوتل و رباطک است. کتیبهء سرخ کوتل در سال 1957 م کشف شد. سال تحریر این کتیبه 160 میلادی (شصت و چهار سال قبل از تشکیل دولت ساسانی) تعیین شده است. متن کتیبه، یک نوع سال نامهء رویداد ها و یک نمونهء متن رسمی و اداری است. مرحوم عبدالحی حبیبی زبان کتیبهء سرخ کوتل را، «مادر زبان دری» خوانده است.
کتیبهء رباطک که در سال 1996 م کشف و در همان سال خوانده شد، در سال اول سلطنت کنشکا (سال 78 م) تحریر یافته است. این کتیبه از دو لحاظ نسبت به سایر نوشته های کوشانی دارای اهمیت است. اولاً از نظر تاریخی غیر از اینکه سال نگارش آن معلوم و دارای قدامت انکار ناپذیر نسبت به سایرین است، درین کتیبه از اجداد کنشکا – برای اولین بار- نام برده شده است. ثانیاً: از نظر تاریخ زبان فارسی دری، کشف این کتیبه به بگو مگو های زبان شناسان در مورد «نام زبان کتیبه های کوشانی» پایان داد. آن طوری که استاد داوری اشاره کرده اند، برای زبان این کتیبه ها، هنینگ نام «زبان باختری» نهاده است (که شاید با توجه به گفتهء ابن مقفع بوده باشد که لغت اهل بلخ را در زبان دری یعنی باختری غالب می داند). در حالیکه زایران چینی که مقارن ورود اسلام به خراسان و ماوراالنهر، از این مناطق دیدن کرده اند، نام زبان تخاری به آن نهاده بودند. به همین ترتیب، نام های «زبان کوشانی»، «زبان بلخی» و «زبان سکایی» نیز پیشنهاد شده بود.
در کتیبهء رباطک چنین آمده است:»ووی (کنشکا) فرمان داد تا آن را (اعمار معبد رباطک را) به زبان یونانی و سپس آن را به زبان اریاو=آریایی (Ariao) بنویسند» ظاهراً «O» آخر اسمای باختری، به جای علامهء نسبت به کار می رفته است.
در کتیبهء رباطک از شهر هایی که خبر اعمار معبد به آن ها رسانیده شده نام رفته؛ بسیاری از این شهر ها در سر زمین هند قرار دارد. این فقره دو نکته را به اثبات می رساند: نخست اینکه قلمرو کوشانی یا کوشان شهر (در عصر کنشکا)از کاشغر تا گنگا وسعت داشته؛ دوم اینکه زبان کتیبه به حیث زبان بین الاقوامی در این سرزمین گسترده استفاده می شده است.
بی تردید زبان کتیبه برای بخشی از هندیان آن زمان، زبان بومی و زبان مادری بوده است؛ چه، یکی از نظریه ها در منشأ زبان اردو این است که قبل از ورود اسلام به سرزمین هند، یک گویش ایرانی در هند –مخصوصاً در پنچاب- رایج بوده است که همان زبان کوشانیان، خیانیان، کیداریان و هیتالیان است.
زیرا به عقیدهء مؤرخین این سلسله ها «تأثیر مهم در پیدایش نژادهای هندوستان، افغانستان و به ویژه آسیای وسطی داشته اند» ازینرو در دورهء اسلامی که ورود اسلام به هند عمدتاً از مرز های غربی یعنی از خراسان و توسط فارسی گویان صورت گرفت، همان گویش زمینهء اصلی پذیرای واژگان و اصطلاحات فارسی دری در بافت خویش شده است که زبان اردو از آن ساخته شد. بنا برین تحقیق در تاریخ کوشانی های بزرگ و کوچک (خیانیان، کیداریان و هیتالیان) برای گفتن حرف نهایی در خصوص خاستگاه زبان دری، امر حتمی و از وظایف اساسی دانشمندان افغانستانی و تاجیکستانی است.
آری، زبان این کتیبه ها «اری» است. نکتهء را که با کمال احتیاط می خواهم خاطر نشان سازم اینست که به نظر می رسد که کلمهء «دری» صورت تحول یافتهء همان کلمهء «اری» باشد. شاید صورت یا صورتهای میانی نیز وجود داشته باشد که اگر روزی بدست بیایند، این معما (وجه تسمیهء دری) نیز حل شود. چه، آنچه تا حال گفته شده است، دلالت به صفت بودن کلمهء «دری» دارد نه اسم بودن آن. عده ای برای اثبات اصل غربی بودن زبان، فارسی را عام و صفت دری را بیان اختصاص آن میدانند: فارسی دری یعنی «آنگونه پارسی که دری است» کما اینکه مقدسی در احسن التقاسیم همهء زبانهای ایرانی را فارسی خوانده و لفظ دری را به معنی فصیح آورده است:
فارسی دری یعنی فارسی فصیح. به همین ترتیب، منسوب دانستن دری به درودربار که از منابع ساسانی اخذ شده، قانع کننده نیست. زیرا این عقیده را تقویه می کند که این زبان در دربار ساسانی نامگذاری شده است. ولی این سوال بجای خود باقی است که پس نام این زبان قبل از ورود به دربار ساسانی چه بوده است؟
مطالعهء مقایسوی کتیبه های کوشانی با زبان اوستایی، درجهء قرابت زبان این کتیبه ها را با اوستایی نشان خواهد داد.
2- خط مانوی: در میان اوراق بسیاری به زبانهای مختلف و خطوط متعدد که از تورفان سین کیانگ چین کشف شده اند، سندی به خط مانوی بدست آمد که محققین در نگاه اول، ایرانی - شرقی بودن آنرا تایید کردند و سپس قرابت آنرا –از میان زبانهای ایرانی میانه چون پارسیک، پهلوانیک، سغدی، خوارزمی و سکایی – با زبان دری تثبیت نمودند. وجود این سند ملک الشعراء بهار را واداشت تا بنویسد:» این نوشته ها ریشه و پایهء کهن زبان دری است»
ابخشا ابر من یزدان
ابخشا ایرمن یزد وزرک
ابخشاید من فرهی گر
ابخشاهد فرهی گر من بوجاگر
ابخشاهد اشماه
ابخشاهد برابر آن
3- به خط پهلوی: کتیبهء قبر یک دختر ایرانی که در شهر «سیان چین» به خط پهلوی و زبان دری است، این کتیبه در سال 240 یزد گردی نوشته شده است. علاوه بر این (و مقدم بر این) مسکوکاتی از دورهء کوشانی در دست است که در آن به خط پهلوی نوشته شده است «خراسان خوتای.» علاوه بر اینها اسناد نسبتاً مفصلی به خط عبری موجود است که چون تاریخ کتابت آن 412 هـ ق است، آنان را نیاوردیم، با آنکه شباهت این متون با دری افغانستان و ورارودان بیشتر از فارسی ایران است، مخصوصاً ضمیر متصل ملکی (ام) را که با همزهء مضموم نوشته است: برادرانُم، دلُم. در مورد شناسهء فعل نیز: بودُم، کردُم.
ب – به خط عربی:
در دورهء اسلامی کهنترین جاییکه به زبانهای ایرانی رایج قبل از اسلام اشاره می شود، از قول ابن مقفع (مقتول در سال 143 هـ ق) است که هم حمزهء اصفهانی و هم ابن ندیم و بعد از آنها یاقوت حموی نقل می کنند. چنانکه می دانیم در نقل قول ابن مقفع از زبانهای فارسی، دری و پهلوی به موازات یکدیگر یاد می شود. سه نکتهء که در قول ابن مقفع قابل دقت است یکی اینست که او صراحت دارد که در زبان دری لغت اهل بلخ غالب است. و دیگری او روشن می کند که این زبان، زبان درباریان ساسانی است.
کما اینکه زبان فارسی دری، قرنهای متمادی زبان دربار هند و عثمانی بوده است. ابن مقفع تصریح می کند که «پهلوی زبانی بوده است که شاهان در مجالس خود به آن سخن می گفتند...» ازین گفته می توان به روشنی استنباط کرد که پهلوی زبان مادری شاهان ساسانی بوده، نه دری. به همین ترتیب، بنده این ادعا را که دری در قلمرو امپراتوری ساسانی زبان رسمی –در کنار پارسیک- بوده است، موافق با شواهد تاریخی نمی بیند.
بیشتر شاهان ساسانی اسنادی به زبان پارسیک از خود بجا مانده اند، اما تا حال هیچ سندی به زبان دری دیده نشده است.
و نکتهء سومی این است که زبان دری لغت شهر های مداین بوده است. مرحوم بهار به این مساله که چگونه زبان دری به دربار ساسانی نفوذ کرده، اینطور جواب داده است: «در عهد آزرمی و پوران و یزدگرد، این زبان به همراهیی پهلوییان یعنی اتباع «فرخ هرمز» پدر «رستم» که همه از خراسان بوده اند و طبری آنان را «فهلوییان» نام می برد به دربار تیسفون راه یافتند. و در مدت طولانی نفوذ آن طایفه در پایتخت، این زبان نیز در دربار ریشه دوانیده است و مصادف با دخول تازیان در مداین، زبان دری در دربار شایع شده بود».
اما این روایت بهرهيی از مساله را می گشاید؛ زمان نفوذ زبان دری به دربار ساسانی بنا به روایت دیگری که به عهد نوشیروان تعلق می گیرد، باید پیش از این باشد. حتا میتوان حدث زد که در زمان شاهپور اول که بخشی از خراسان تا پیشاور برای مدتی در انقیاد ساسانی ها در آمد، این نفوذ آغاز شده باشد و سپس در زمان بهرام قوت گرفته است. به هر حال روایت متذکره این است: جاحظ در کتاب المحاسن و الاضداد گوید:»و وقع عبدالله بن طاهر:من سعی رَعی و من لزمَ المنام رأیَ الاحلام. هذاالمعنی سرقة من توقیعات انوشروان. فانةُ یقول: هرک رود چرذ، هرک خسپد خواب بیند». همچنین، ابن قتبه در عیون الاخبار از «وهرز» خراسانی نام می برد که توسط انوشیروان با اتباعش به جنگ حبشیان یمن فرستاده می شود.
اما زبان شهر های مداین چگونه دری بوده است؟ این حقیر در این رابطه هر چند تجسس کردم چیزی نیافتم، جز اینکه به این حدس توسل نماییم که اولاً شهر های مداین باید مضافات پایتخت باشند، یعنی شهرک های در حوالی و حومهء مداین؛ ثانیاً این شهرک ها الزاماً مسکن مهاجرین و راغبین پایتخت که از اطراف به آنجا می آمدند باشد؛ در این صورت خانواده های امثال «وهرز» و «فرخ هرمز» و اتباع ایشان و دیگران در این شهرک ها زیست می کرده اند.
دوم:»زبان پارسی کی به شرق کوچید؟» این عنوان، حقیقت را به صورت مقلوب مطرح می کند. و آن ناشی از چند اشتباه تاریخی است.
اولاً این ادعا که پس از حملهء اعراب «بسیاری از ایرانیان غربی آن زمان به شرق مهاجرت کردند و زبان پارسی گویا بدین وسیله در میان سغدیان و باختریان نفوذ یافته است» با حقایق تاریخی جور نمی آید: بیجا شدگان ناشی از حملهء تازیان، لشکریان و درباریان ساسانی بوده که تعداد آنها را یک صدو سی هزار نفر تخمین کرده اند، به اضافهء تعدادی که از راه دریا به هند رفتند (البته در سالهای بعد). اینکه ایران غربی از سکنه خالی شده باشد، حرفِ تازهيی است. کما اینکه زبان زردشتیان ایران را (بر خلاف قول مقفع که زبان موبدان را فارسی می خواند) دری دانستن تازگی دارد، اصطخری زبان کتابت زردشتیان را پهلوی میخواند که البته اشاره به خط پهلوی است نه زبان پهلوانیک. بر خلاف، کوچ خانواده های بی شماری را از شرق ایران به غرب آن (به ناحیهء عراق عرب) – به شهر های نو بنیاد کوفه و بصره – بسیاری از مورخین تائید می کنند.
ثانیاً: در بارهي مقاومت شرق ایران در برابر حملهء تازیان، به این نکته باید توجه کنیم که اکثر شهر های شرق، بدون جنگ و با صلح در برابر اعراب گشوده شدند. این امر باعث گردید که بسیاری از امرا و حکام دورهء قبل، کماکان بر سریر اقتدار باقی بمانند.
خانوادهء برمکیان از این جمله اند: جهشیاری در کتاب الوزراء و الکتاب می نویسد: «تا این زمان بیشتر منشیان خراسان مجوس بودند و حسابها به فارسی نوشته می شد. در سال 124 هـ ق یوسف بن عمر که حکومت عراق داشت به نصر بن سیار نامه ای نوشت و آنرا به وسیلهي مردی به نام سلیمان طیار برایش فرستاد و در آن به او دستور داد که درکارها و نویسندگی از اهل شرک کمک نخواهد. نخستین کسی که در خراسان دفتر و دیوان را از فارسی به عربی بر گرداند اسحق بن طلیق – یکی از افراد بنی نهشل – بود».
در حالیکه دیوان و دفتر عراق (ایران غربی) پیش از این (در سال 75 هـ ) توسط حجاج به عربی بر گردانیده شده بود. اما در شرق، به زودی وضعیت دوباره بر حال اصلی بر گشت، چه یعقوب لیث صفاری با اعلامیهء مشهور خود «چیزیکه من اندر نیابم چرا باید گفت» زبان کتابت و زبان شعر را فارسی ساخت. سپس سامانیان و غزنویان به این سنت تأسی جستند. در حالیکه در غرب ایران، آل بویه و وزیر معروف عضدوله – صاحب بن عباد – به فارسی ستیزی و عربی مآبی اصرار داشتند.
به هر حال، محققین به این عقیده اند که گشوده شدن شرق ایران با صلح، و ابقای امرای محلی به وظایف شان، از اسباب عمدهء رشد زبان فارسی دری در خراسان و ماوراءالنهر بوده است. میدانیم که تا اعلان استقلال خراسان توسط طاهر فوشنجی (201 هـ ق)، هیچ عامل و حاکمی بومی در غرب ایران بر مسند قدرت نبوده است. ثالثاً: اسناد و شواهد فراوانی وجود دارد که به رؤیت آنان می توان حکم کرد که زبان فارسی دری، از شرق به غرب کوچیده است.
اکثریت قریب به اتفاق شعرا و نویسندگان دورهء اول (عصر طاهری و صفاری و عصر سامانی و نیمهء اول عصر غزنوی) از خراسان و ورارودان بوده اند. و این دلیلی نیست که بتوان به آسانی از آن گذشت. اصلاً ممکن نیست که کسانی زبانی را تازه آموخته باشند و در عرض چند دهه از میان آنان حنظله و وصیف و بسام و رودکی و شهید و بلعمی و ابوالمؤید و ابن سینا و مولف تاریخ سیستان و مولف حدود العالم و فردوسی بر آید. این نکتهء است که بزرگان زبان فارسی دری چون بهار و صفا و خانلری به آن اهمیت درخور قایل شده اند.
گذشته از این، از قرن پنجم هجری به بعد مدارکی در دست است که به وضوح نشان می دهد که غرب ایران تا آن زمان با لهجه های محلی پهلوی سخن می گفتند. یکی از این مدارک کتاب «لغت فُرس» اسدی طوسی است، دیگری «سفرنامهء» ناصر خسرو بلخی و سدیگر «المعجم فی معاییر اشعار العجم» از شمس قیس رازی است.
اسدی در سبب تألیف کتاب خود می گوید:»دیدم شاعران را که فاضل بودند، ولیکن پارسی کم می دانستند وقطران شاعر کتابی کرد، و آن لغتها بیشتر معروف بودند. پس فرزندم حکیم جلیل اوحد، اردشیر بن دیلمسپار النجمی الشاعر، ادام الله عزه، از من که ابو منصور علی بن احمد الاسدی الطوسی هستم لغتنامه ای خواست، چنانکه بر هر لغتی گواهی بود از قول شاعری از شعرای پارسی...»
ناصر خسرو بلخی در سال 438 هـ ق که قطران را در تبریز دیده می نویسد:» در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعر نیک می گفت، اما زبان فارسی نیکو نمی دانست. پیش من آمد، دیوان منجیک (ترمذی) و دقیقی (بلخی) بیاورد و در پیش من بخواند و هر معني که او را مشکل بود از من بپرسید، با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من بخواند». تاکید روی ترمذی و بلخی از ماست
شمس قیس رازی، در اوایل قرن هفتم هجری، زبان عراق را فهلوی میخواند:»کافهء اهل عراق را ... به انشا و انشاد ابیات فهلوی مشعوف یافتم... بلکه هیچ لحن لطیف ... از طرق اقوال عربی و اغزال دری ... دل و طبع ایشان را چنان در اهتزاز نمی آورد که
لحن اورامن و بیت پهلوی
زخمهء رود و سماع خسروی»
در پایان این نکته، چه بهتر اگر سطری چند از مقدمهء را که دکتر علی اشرف صادقی و دکتر فتح الله مجتبایی بر «لغت فُرس» نگاشته اند بیاوریم چون دکتر صادقی زمانی (در رسالهء تکوین زبان فارسی) خود از طرفداران سر سخت غربی بودن منشاء زبان فارسی بودند: «پارسی دری، که زبان مردم خراسان و ماوراءالنهر بود از دوران صفاریان و طاهریان در شرق ایران زبان دربار شده بود.
در سده های چهارم و پنجم هجری به تشویق امیران سامانی و غزنوی، و با ظهور سخنوران بزرگ این عصر، وسعت و توانایی بسیار یافت، زبان فرهنگ و ادب شد و با اهمیت و اعتباری که از این جهات یافته بود به سوی نواحی دیگر رو به گسترش نهاد.
در سرزمینهای ایرانی دیگر مردم به گویشهای بومی خود سخن می گفتند، و می دانیم که به این گویشها شعر می سرودند و کتاب نیز می نوشتند. ولی غالباً با پارسی دری آشنایی نداشتند. و حتا کسانی که در برخی از این نواحی زبان دری را فرا گرفته و به پیروی از سخنوران خراسان قصیدهء پارسی می سرودند، ظاهراً از سخن گفتن به این زبان عاجز بودند و برای دریافت معانی اشعار و گفته های سخنوران خراسانی به تلقین استاد و واژه یابی از کتاب لغات نیاز داشتند.» بگذریم از اینکه داریوش آشوری در کتاب «باز اندیشی زبان فارسی»(ص101) ادعا می کند که زبان مادری سعدی (شیرازی-پارسی) و حافظ (شیرازی-پارسی) دری نبوده است. بلکه این زبان، زبان ادبی ایشان بوده است.
رابعاً: مروری کوتاه به گونهء سال شماری حوادث نشان میدهد که ساسانیان هیچگاه نتوانستند بر قلمرو افغانستان فعلی و تا حدودی بر ورارودان استقرار یابند. در فاصله های کوتاه زمانی که در این سالنامه آمده است، به هیچ رو برای تأثیر گذاری زبان حاکم و نابود کردن زبان بومیان کافی نبوده. سالنامهيي که سه صد سال یعنی از 262 تا 560 میلادی را در بر میگیرد نشان میدهد که تمام این مدت را دو طرف در جنگ و ستیز بوده اند، زمانی این و زمانی آن پیروز می شده و مجالی که برای نفوذ و شیوع یک زبان لازم است، باقی نبوده است.
طی این مدت بیش از سی بار جنگ بوده که بعضی از این جنگها تا دو سال بدون نتیجه ادامه داشته مثلاً یزدگرد دوم (437 – 457 م) بر کوشانیان حمله کرد و جنگ بعد از دو سال بدون نتیجه پایان یافت.
سوم: تاریخچه فارسی ستیزی داستان طولانی دارد. در آغاز کار، دو غرض ظاهراً متضاد ولی در واقع همسو (مانند دو تیغهء قیچی)- انگلیس از سوی شرق قلمرو زبان پارسی و روسیهء تزاری از جانب غرب- برای امحای زبان فارسی عمل کرده است.
بطور خلاصه اینک بیش از یک قرن است که خانوادهء سلطنتی توانستند با ممانعت از به وجود آمدن تعادل اجتماعی در افغانستان، داعیه برتری قومی را فقط به نفع ابقای خویش و به ضرر همهء مردمان به شمول مردمان دو طرف خط دیورند، زنده نگهدارند. اینان و تربیت یافته گان دست آنان – که عمدتاً تحصیل کردگان غرب هستند- تمام امکانات داخلی و سوغات های خارجی را در جهت تحمیل فرهنگ و اقتدار یک قوم بر دیگران بخرج میدهند، در حالیکه - با وجود نجابت و اصالت آن قوم- فرهنگ و زبان آنان موقعیت بین الاقوامی ندارد.
آری، اینان بودند که تصور میکردند با حذف نیمهي اول ترکیب «فارسی دری» و باقی گذاشتن نیمهي دوم یعنی «دری» میشود رابطهي این مجموعهي وامانده از جمع را قطع و آنان را به تدریج حل و نابود کرد. با این حال، اینان از سالیان متمادی برای بی ریشه نشان دادن ما در سرزمین آبایی مشترک میگویند:»خراسان خاستگاه زبان دری نه، بلکه پرورشگاه آن است».
بنا بر این، اگر در نامگذاری زبان فارسی و را رودان به «زبان تاجیکی» مصلحتهای سیاسی را به ضرر ایرانی تباران آن دیار، رعایت کرده باشند چیزی نمی گوییم، ولی می بینیم که اتفاقاً در مورد گزینش «دری» بر زبان مردم افغانستان، گذشته از مصلحت های سیاسی ذکر شده، چندان به بی راهه نه رفته اند؛ زیرا با توجه به آنچه گفتیم مشخص شد که زبان دری پيش از عصر ساسانی و جود داشته و اولین بار از نام آن در کتیبهء رباطک (اری) و سپس در روایت ابن مقفع (دری) آگاهی یافتیم. ظاهراً برای نخستین بار ترکیب «فارسی دری» در مقدمهء ترجمهء تفسیر طبری آمده است.
محققین معاصر (از جمله ذبیح الله صفا) فاسی دری را، زبان ادبی ایران اسلامی می دانند. بی تردید پس از غلبه اعراب بر سرزمین های ایران تاریخی، شرایط جدیدی برای رشد زبان دری به وجود آمد که وحدت دینی، وحدت سیاسی و وحدت رسم الخط از مهمترین پی آمد های آن به حساب می رود. در چنین شرایطی در همان دو قرن اولیه اسلامی، زبان دری به علاوهء تأثیر پذیری از زبان عربی، با زبانهای دیگر ایرانی چون سغدی و خوارزمی و پارسیک امتزاج یافت. یعنی در بافت نحوی زبان دری واژگان زبانهای دیگر مخصوصاً پارسیک جا گرفت و از اینرو به این زبان جدید، فارسی دری گفتند.
بنا برین، هر چند نامگذاری «دری» به زبان متداول در افغانستان، خالی از اغراض سیاسی دولتهای فارسی ستیز نبوده، اما در این یک مورد به اصطلاح «حق به حق دار شده» است. چون در این میراث، ورارودان برابر با ما و ایران غربی برابر با هردومان و هندیان برابر با هر سه مان سهم دارند، باید شادمان باشیم.
ولی باید توجه داشت که حدود سه قرن از جدایی تقدیر تاریخی کشورهای ایران، افغانستان و تاجیکستان می گذرد. طی این مدت (که کم نیست) در ساخت زبان متداول در هر یک از سه کشور تغییراتی آمده است: زبان دری متداول در افغانستان، با زبان فارسی تاجیکی، از نظر دستگاه واژگان و حفظ بعضی مصوتها (یای مجهول و واو مجهول) و صامتها (تفکیک میان قاف و غین) اشتراک دارد. در حالیکه از نظر صرفی و نحوی با فارسی متداول در ایران بسیار نزدیک است.
زبان نوشتار تاجیکی، بسیار نزدیک به زبان گفتار آن است. اما زبان نوشتار فارسی متداول ایران، از زبان گفتار آن بسیار دور است. در حالیکه زبان دری افغانستان، حد متوسط را نگهداشته است. در دستگاه واژگان تاجیکی، عناصر روسی و سلاوی جا افتاده است.
در زبان فارسی ایران کلمات فرانسوی و انگلیسی و در زبان دری افغانستان، کلمات انگلیسی، هندی و پشتو. به هر حال این سه گویش که بی تردید بر تافته از یک زبان واحدند، اکنون تفاوتهای نشان میدهند. زبان شناس ناگزیر است این تفاوتها را به رسمیت بشناسد و آنان را در حکم ناموس تحول زبان بپذیرد و چه بهتر که بپذیریم که اکنون سه گویش رسمی وجود دارد: فارسی ایران، فارسی دری افغانستان و فارسی تاجیکی، تاجیکستان. تا، سایر فارسی زبانان ماوراءالنهر زبان خود را چه نام خواهند گذاشت؟ __________________________________________
این مطالب زیر درتاریخ بیست ودوم ماه مپ میلادی در ۲۰۲۱ اضافه میشود که مربوط به خاستگاه زبان دری است: خاستگاه زبان دریhttp://efsha.squarespace.com/blog/2020/10/11/420442721653.html اسم زبان رسمی کشور ایران چیست؟ |
Reader Comments