ناسیونالیسم چیست؟ آیا در تضاد با حقوق بشر است؟
ناسیونالیسم در نگاه غالب همان برتر دیدن ملت خود از دیگر ملل است و در این دید خاک و خون اصل نهایی ناسیونالیسم است.اما بر اساس ارزشهای جامعه و این که حقوق فرد در جامعه چقدر احترام دارد ضدیت با حقوق بشر در ناسیونالیسم متفاوت خواهد بود . جنبه های ضدیت با حقوق بشر ی در جوامعی که احترام فردی بالاست کم است و به لیبرالیسم نزدیک میشود ؛ ولی در هر حال جوانه های ضد حقوق بشری و بالاتر دیدن ملت از احترام فردی و آزادی های فردی و بالاتر بودن ارزش خاک و خون همیشه در ناسیونالیسم موجود است و این جوانه های استبدادی در نهایت رفتن بسوی استبداد در ناسیونالیسم بوجود می آورد. بعنوان مثال در دوره ریاست جمهوری جرج بوش چهل و سومین رئیس جمهور آمریکا ناسیونالیسم و بهمراه آن احساسات دینی بشدت تقویت گردید و بویژه بعد از حمله تروریستی 2001 به نیویورک و برجهای دو قلوی آن احساسات ناسیونالیستی بشدت تقویت گردید تا دولت بوش بتواند بملل دیگر براحتی حمله کند هم چنین
ازادی های فردی را بخطر بیندازد مثلا این آزادیهای فردی
از طریق کنترل خطوط تلفن و دستگیری و بازداشت بدون ارایه دلیل و شکنجه اسرا ی جنگی خود را در آمریکا نشان داد که موجب اعتراض بدولت آمریکا برای زیر پا گذاشتن کنوانسیون ژنو و غیره شد و آمریکا خود را مجبور دید از سازمانهای حقوق بشری سازمان ملل بیرون برود و عضویت نداشته باشدولی در دولت اوباما دوباره آمریکا به این سازمانهای حقوق بشری پیوست.در نگاه کلی به ناسیونالیسم کفه ترازو بسمت ضدیت با حقوق بشری میپیوندد. رعایت احترام حقوق بشر اگر در جامعه ای حکم فرما شده باشد که فعلا به علل بر قراری این احترام فرد در آن جوامع کاری نداریم از جلوه های فاشیستی و ضد حقوق بشری ناسیونالیسم کاسته میشود ولی به هر حال این جوانه های استبداد ی در ناسیونالیسم موجود است وفقط کسی را لازم دارد که این جوانه هارا پرورش بدهد مثل هیتلر در آلمان و یا جرج بوش در آمریکا و ناپلئون در فرانسه . بر این اساس میتوان دو نوع ناسیونالیسم فرد گرا و ناسیونالیسم ملت گرا را در نظر گرفت.ناسیونالیسم فرد گرا در انگلیس ؛فرانسه ؛ آمریکا و ناسیونالیسم ملت گرا را در آلمان و روسیه میتوان دید.هر دوی ملتهای آلمان و روسیه طعم دیکتاتوری را به همین جهت که در آن جوامع احترام فرد قابل توجه در برابر بالصطلاح احترام ملت نیست- احترام ملت را شما بخوانید منافع طبقات بالا و غالب در اجتماع و چپاول مردم عامی کشور - و احترام فرد در روسیه وآلمان ناچیز بوده است این دو دولت روسیه و آلمان بسمت دیکتاتوری تمایل داشته اند و هیتلر و استالین تحویل داده اند.
ملت را بر اساس حقوق فردی و شهروندی تعریف کنیم ناسیونالیسم نوع فردی مثل فرانسوی داریم و اگر ملت را بر اساس قومی تعریف کنیم ناسیونالیسم نوع آلمانی خواهیم داشت.این موضوع را در مصاحبه ناصر ایرانپور پی میگیریم
http://www.beyan.info/Direje.aspx?C=Rekxrawekan&J=82
در طول سالهاي اخير هميشه حاکميت از «ملت ايران»، «زبان ملي» و «امنيت ملي»، سخن گفته است و همة مردم ايران را يک «ملت واحد» تلقي کرده است. اگر يک ملت و يک منافع ملي داريم، چرا بعضي از کارشناسان مسائل قومي و ملي معتقدند، حاکميت با يک نگاه تبعيضآميز با مناطق قومي و ملي برخورد کرده است؟ اصولاً تعريف شما از ملت چيست و مؤلفههاي «ملت ايراني» که مورد انتقاد شماست، کدامها هستند؟
ناصر ايرانپور:
بالاخره ما در ايران يا «ملت ايران» داريم که مجموعهاي ازـ به قول برخي ـ «اقوام» است، يا نداريم. اگر داريم، تبعيض قومي و ملي نميتواند مصداق و موضوعيت داشته باشد. اگر هم چنين تبعيضهايي داريم، ديگر نميتوانيم چيزي به نام «ملت ايران» داشته باشيم.
پديدة «ملت» جديد است و در کليت خود به بعد از انقلاب کبير فرانسه و در ايران به دورة بعد از انقلاب مشروطيت برميگردد؛ دوراني که معطوف به ساختن پديدهاي به نام «ملت ايران» شد.
دوگونة متفاوت از «ملت» داريم؛ «ملت» به تعبير فرانسوي يا «شهروندي/ سياسي» و «ملت» به تعبير آلماني يا «اتنيکي/فرهنگي/زباني» آن. «ملت» طبق تعريف فرانسوي مجموعهاي از شهروندان برابر حقوق است که تحت حاکميت يک قانون و نظام سياسي ميباشند. ملت طبق تعبير آلماني يا به مفهوم قومي/ فرهنگي آن مجموعهاي از آحاد يک قوم يا حوزة فرهنگي معين است.
کداميک از اين دوگونه «ملت» را در ايران داريم؟ آيا ايران از سخنوران صرفاً يک زبان بهوجود آمده است که آن را «ملت فرهنگي» (به مفهوم آلماني آن) بناميم؟ پاسخ به وضوح منفي است. آيا مردم ايران ـ فارغ از تعلق به حوزة زباني و فرهنگي و ديني ـ شهروندان برابر حقوق هستند؟ تصور نميکنم، کسي جز حکومت منکر اين واقعيت باشد که در ايران مردم غير پارس و غير شيعي آن خارج از تمام جنبههاي ديگر تنها و تنها به صرف اينکه فارس زبان يا شيعهمذهب نيستند، مورد ستم مضاعف و در صورت اعتراض مورد سرکوب خشن قرار ميگيرند. بنابراين «ملت سياسي ايران» را نيز (به مفهوم فرانسوي آن) نداريم.
«ملت ايران» در قاموس رسمي خود حاکمان نيز تاکنون از افرادي تشکيل ميشود که همزمان از صفات ذيل برخوردار باشند. به عبارتي ديگر مؤلفههاي «ملت ايران» تاکنون به قرار ذيل بودهاند:
1- زبان: تنها فارسي
2- دين: تنها اسلام
3- مذهب: تنها شيعه
4- تابعيت: تنها حکومت اسلامي
5- اعتقاد: تنها ولايت مطلقة فقيه و
6- جنسيت: تنها مرد.
واي به حال و روز کسي که همزمان مثلاً کرد باشد، غير مسلمان يا سني باشد، طناب تابعيت جمهوري اسلامي بر گردنش نباشد، به ولايت فقيه هم اعتقادي نداشته باشد و زن باشد. اين شخص نه تنها جزو «ملت» مجعول «ايران» نيست، بلکه مجرم و دست کم مظنون نيز هست. «دولت ـ ملت ايران» تاکنون بر مبناي چنين درکي از جامعة ايران اعمال سلطه کرده است. اين شالوده را نيز تنها ميتوانيم فاشيسم قومي، مذهبي و حتي جنسي بناميم. مافياي قدرت در ايران، مرکب از روحانيون و سپاه پاسداران، اين فاشيسم را به شنيعترين وجه خود پراکتيزه ميکنند.
در ملل ضعیفی مثل ایران و ترکیه و افغانستان و غیره که تحت تاثیر سیاستهای ملل دیگر قرار گرفته اند و تاریخی ممتد از استبداد و آدم کشی و حق کشی را تجربه کرده اند اصلا احترام فردی مطرح نبوده است و نیست ناسیونالیسم در این کشور ها همان فاشیسم و قبیله گرایی خواهد بود.منتها قبیله اصلی در ایران که در واقع قبیله هم نیست همان نیروهای نزدیک ببیگانه مثل انگلیس و آمریکا هستند که حکومت را با کودتا و یا با نیرنگهای ناسیونالیستی و مذهبی بدست آورده اندو از ایدئولوژی ناسیونالیسم و یا مذهبی بعنوان تفرقه بینداز و حکومت کن بر علیه ملت خود استفاده میکنند.در نود سال اخیر که حکومتهای ایرانی حکومتهای نوکر بیگانه بوده اندو خط اقتصادی دلالی ناشی از واردات را حاکم کرده اند تا اربابان آنان بسود برسند تا این حاکمان خود فروش را در قدرت حفظ کنند. در این گونه کشور ها ناسیونالیسم همان فاشیسم است و کاملا با حقوق بشر در تضاد است.این را تاریخ نود ساله اخیر ما که پنجاه و هشت سالش در ناسیونالیسم پهلوی گذشته است بخوبی نشان میدهد.مفید بودن ناسیونالیسم همسو است با بالاتر بودن حقوق فردی در جامعه که در این جوامع ناسیونالیسم بعنوان زیربنای اتحاد افراد یک کشور عمل میکند و چون جامعه فرهنگ ضد حقوق بشری ندارد جامعه را بسمت اعتلا و پیشرفت صنعتی و اقتصادی میبرد.از این خاصیت اتحادی در مللی که حقوق فردی در آن کشورها بی ارزش است ثمره کمتری بملت میرسدو در واقع ناسیونالیسم اگر اتحادی بدهد نتیجه اش تحکیم دیکتاتوری حاکمان خواهد بود.از اینجا بار دیگر اهمیت حقوق بشر و ارزشهای فردی بیشتر معلوم میشود و همه ما ایرانیان لازم است سعی کنیم با دگردیسی فرهنگی و رنسانس فرهنگی و ملی و دینی ارزشهای حقوق بشری را هویت و باور خود بکنیم تا راه پیشرفت کشور و جبران عقب ماندگی و نابودی استبداد را باز کنیم
ممکن است بعضی از کسانی که خود را ناسیونالیست میدانند ادعا کنند که ناسیونالیست با ارزشهای حقوق بشر و دمکراسی تضادی ندارد و واقعا هم به ارزشهای حقوق بشری معتقد باشند ولی در جریان عمل با توجه به این که ارزشهای حقوق بشری از طرف مردم ما در شروع انقلاب اسلامی بعنوان حیله و فریب دولتهای زورگو و امپریالیسم در نظر گرفته شده است که این خود منجر به بازتولید استبداد در ایران شد هنوز هم ممکن است خیل قابل توجهی از ایرانیان ارزشهای حقوق بشری را دروغ و فریب همان کشور ها بدانندو اگر نیروهای ناسیونالیستی در کشور پیروز شوند باز هم در کنار اقتصاد دلالی که بر اساس واردات از همان کشور های دشمن ایران است خط استبداد بشکل دیگری در ایران بازتولید خواهد شد و عقب ماندگی و گسست اجتماعی تداوم خواهد یافت. زیرا جوانه های استبداد در ناسیونالیسم همیشه موجود است به این دوستان پیشنهاد میکنم خودشان را لیبرال و یا حقوق بشری بنامند به این معنا که اگر تضادی بین ارزشهای ناسیونالیسم و لیبرالیسم و حقوق بشر بوجود اید ارزش برتر همان ارزشهای حقوق بشری خواهد بود و نه ارزشهای ناسیونالیسم بر اساس خون و خاک. ایران پرستی را میتوان شکل ایدئولوژیک شده ایران دوستی در نظر گرفت یعنی در ایران پرستی ارزشهای برتر ارزشهای ناسیونالیستی خاک و خون و زبان فارسی است ولی در شکل ایران دوستی ارزشهای برتر ارزشهای حقوق بشری و لیبرالیستی خواهد بود.لازم است در نوشتار ها و گفتارها بین این دو مورد ایران پرستی و ایران دوستی تفاوت قایل شد در لینکهای زیر فاشیسم را تعریف میکنیم و به علل باتولید استبداد میپردازیم و تاثیر اقتصاد دلالی بر اساس واردات را در باتولید استبداد را شرح میدهیم
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/10/21/-farhad-vakof.html
فاشیسم چیست//ناسیونالیسم ایرانی بر ضد کمونیسم و بر ضد اعراب و یهودیان و اسلام هم است که اینها مشخصه فاشیسم هستند این ناسیونالیسم با تحقیر اعراب و ترک و مغول هم توام است و کسی نمیتواند این تحقیر را انکار کند زیرا از مشخصات بارز ناسیونالیسم ایرانی هستند و آریا پرستی نژادی در ابتدا حاکم بوده است که با زیر سوال رفتن پایه های علمی آن امروز به اریا پرستی قومی بسنده کرده اند که آن هم موهوم است
باز تولید استبداد در ایران چگونه صورت میگیرد
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/4/17/116421137335.html
»
چرا اقتصاد دلالی و کمپرادور بر اساس واردات بر ضد دمکراسی و همراه با دیکتاتوری است
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/3/1/610018224505.html
زبان فارسی زبان مشترک و گنجینه ایرانیان است و بیشتر هم کاربرد دولتی و سیاسی داشته است و مربوط به الیتهای جامعه بوده اند که سعی در نزدیکی به حکومت داشته اند زبان فارسی زبان محاوره مردم ایران نبوده است.مردم حق دارند زبان محاوره خودشان را داشته باشند و زبان فارسی را هم برای زندگی در تمام ایران و خدمات دولتی فراگیرند.زبان فارسی در تقابل با زبان اقوام نیست و اعتلای زبان فارسی هم برابر با محو زبان اقوام ایرانی نباید باشد. رفتار سلسله پهلوی و ناسیونالیستهای فاشیست ایرانی بر ضد خواسته مردم ایران بوده است.من این رفتارهای فاشیستی را محکوم میکنم.امثال مرتجعین سعی در جا انداختن زبان فارسی به عنوان تنها زبان و مردم آریایی بعنوان تنها ساکنان در ایران دارند ونتیجه عمل آنان محو هویت قومی و زبانی مردم ایران است این اعمال محکوم است زیرا ضد حقوق بشری است.این کارها حمله به هویت ایرانی و ترویج فاشیسم ودیکتاتوری است.ناسیونالیسم در کشور ما بعلت سابقه دیکتاتوری حکومتهای ایرانی در طی قرون و اعصار و عدم تجربه دمکراسی و حقوق بشر ناسیونالیسم و هر پیزی که جوانه استبدادی داشته باشد مثل ارزشهای اسلامی و یا ارزشهای قومی میتواند به استبداد و در نتیجه عقب ماندگی و کشت و کشتار و تجزیه ایران منجر شود
Reader Comments