قاطی کردن فعالیت سیاسی دمکراتیک با اسلام سیاسی
در مورد قاطی کردن دین با سیاست در نزد اصلاح طلبان و بنی صدر و ...
من نمیدانم چرا درجایی با کمک حقوق بشر و دمکراسی بدون هیچ گونه شک و تردیدی نسبت به ادعاهای دینی میتوان همین نتیجه سیاسی و حقیقتی را گرفت ، عده ای میایند دنیای سیاست را با مذهب پیوند میزنند.بنظرم این کار نوعی ارتجاع و عقب زدن سکولاریسم است.شیطان و آخرت و ...مربوط به اسلام چه ربطی به مبارزه سیاسی دارد.آن هم اسلامی که یک دین سازمان یافته است و دکان سیاسی است . مگر ندیدید که بازرگان این راه را رفت و نردبان ترقی ملایان برای بر پایی استبداد شد. چون بازرگان راه را برای تحمیق توده ها باز کرد .مردم میگفتند استاد دانشگاه اسلام را قبول دارد و خمینی هم که مبارز بزرگی است پس اسلام بر حق است و این در واقع تحمیق توده ها بود.اقای بنی صدر از این وضع هنوز درسی نگرفته است.
وقتی که به تاریخ نگاه میکنیم میبینیم خمینی با رای زنان مخالف بود و آن غیر اسلامی میدانست منتها با فرهنگ سازی غربی شاه (شاه نوکر غربی و ارزشهای غرب را ترویج میکرد و رای زنان هم یک ارزش غربی است) امروز رای زنان حتی در حکومت اسلامی هم پذیرفته شده است.این موارد نشان میدهد مبارزه غیر دینی بیشتر تاثیر گذار است تا مبارزه افراد غیر ملا و دینی.اصولا رفتار بر اساس دمکراسی در نگاه کلی ضرری به آخرت کسی نمیزند.اخلاق دمکراتیک و حقوق بشری تضادی با دنیای آخرت ندارد.تنها فرقش این است که اسلامیست نمیتواند بزور عقیده اش را بدیگری تحمیل بکند و اسمش را امر بمعروف و نهی از منکر بگذارد و یا شکنجه کند و اسمش را تعزیر بگذارد.
رفتار روحانیت نشان میدهد که اسلام فقط دکان سیاسی بوده است و لاغیر و این ذاتی ادیان سازمان یافته است.
نوشته های باور مندان به ادیان سازمان یافته حاوی دو خطاست.اول این که میگویند دین متحد کننده بشریت است بلکه بر عکس دین باعث شکاف بین انسانها است و کشتار جنگهای مذهبی گواه این ادعای بنده است. دوم این که به دنبال دینهایی هستند که دکان سیاسی نباشد ولی دین غیر سیاسی در تاریخ هیچ گاه وجود نداشته است بویژه ادیان سازمان یافته که اصلا کارکرد سیاسی و غیر دینی آنها بیش از کارکرد دینی آنهاست.دین در کارکرد اجتماعی سیاسی فقط دردسر ساز و پدید آورنده ناحقی و کشتار است.این باور مندان به ادیان سازمان یافته مثل اسلام و یهودیت و مسیحیت ادعا میکنند دین کاران(ملایان و کشیشان و خاخامها) برای نفع خود قوانین را بنام خدا ایجاد کرده اند و با آن قوانین دکان سیاسی خود را اداره میکنند و این قوانین ربطی بخدا و دین پاک و غیر سیاسی ندارد.البته ملایان در مورد مسیحیان میگویند که قوانین دین مسیح حرف اصلی خدا نیست بلکه دستکاری شده است و کشیشان هم ملایان و محمد را متهم به تقلب در کار خدا میکنند. اولا ما دینی نداریم که غیر سیاسی باشد باورهای فرد اگر به اجتماع و بروابط بین افراد بیاید سبب کنشهایی خواهد شد و با توجه به این که دین سبب شکاف بین انسانها شده است واز قوانین آن بر علیه جان و مال و ناموس مردم استفاده شده است لازم است از قدرت اجتماعی و سیاسی بدور باشد و حتی قدرت فرهنگی هم نباشد.خمینی با قوانین همین اسلام سیاسی هزاران تن از زندانیان سیاسی که هر موی هر کدام از آنها به صدها خمینی و اسلام او میارزید را اعدام کرد.پشتیبانی این باورمندان به ادیان سازمان یافته پشتیبانی از کشتار و ناحقی هایی است که از دین بر میخیزد.از این کشتار های مذهبی و دکانهای سیاسی حمایت نکنید و بدنبال دین اصلی غیر سیاسی هم نگردید زیرا چنین ادیانی وجود ندارد. لطفا خودتان و دیگران فریب ندهید
خمینی چه شد که در اوج قدرت سیاسی حق رای زنان را ملغا نکرد .مگر در مخالفت با این حق رای زنان به شاه اعتراض نکرده بود؟اجازه ندهیم دین و آخرت ما توسط قدرت طلبان ببازی گرفته شود
علت پدید آمدن دیدگاه های مرکب مثل ملی مذهبی ، دمکراسی دینی ، جمهوری اسلامی ، پان ایرانیست دمکراسی
طلب و..... چیست؟ آیا در پی این ترکیبات هدفی برای فریب وجود ندارد؟ یک زمانی ترکیب دمکرات مسیحی زیاد شنیده میشد مثلا حزب دمکرات مسیحی آلمان در سی ، چهل سال قبل ولی اکنون دیگر خبری از این اسامی و احزاب نیست!!یعنی این احزاب در المان بر ایدئولوزی دوگانه خود تاکید نمیکنند و سعی بدور شدن از حالت ایدئولوزیک دارند.
در این مقاله میخواهم به این موضوع بپردازم که در این بینشهای التقاطی نشانی از تنش در باورهای سنتی جامعه دیده میشود یعنی جامعه سعی دارد با این بیشنهای التقاطی بسمت ارزشهای جدیدتر برود و در واقع ارزشهای دنیای غرب و انقلاب صنعتی و مدرنیته را در فرهنگ خود ترکیب کند و در برابر این واقعیت نیروهای ارتجاعی و سنتی هم سعی دارند با ایجاد تحریف و سر در گمی اجازه این متحول شدن ارزشهای سنتی را ندهند و توازن قوا بین نیروهای چپاولگر در جامعه و نیروهای چپاول شونده را بدون تغییر نگه دارند.کشتار نیروهای سیاسی ضد ولایت فقیه توسط جمهوری اسلامی که همسو با ارتجاع جهانی است ،فقط این معنا را میدهد : نوکری بیشتر و همسویی بیشتر حاکمیت ارتجاعی ایران با ارتجاع جهانی.
شایسته است که از این قدرت تغییر دهندگی ارزشهای سنتی توسط این ارزشهای التقاطی استفاده کرد و در عین حال باید سعی نمود از اثرات تحریفی این التقاطها بر مفهوم ارزشهای مدرنیته ای (سکولاریسم و دمکراسی همسو با حقوق بشر ) کاست
التقاط های سیاسی در ایران را میتوان براحتی در سازمان مجاهدین خلق دید که منجر بدو پاره شدن این سازمان اسلامیستی شد یعنی ایدئولژی مارکیستی از آن جدا شد.
اصولا وجود زیاد ترکبیات التقاطی اسلامی ، مثل مورد مجاهدین و مارکسیستهای اسلامی ، ایران باستان گرایی احمدی نژاد و باند همراه و بهار بهار کردن، مورد بنی صدر که سعی میکند اسلام را به دمکراسی پیوند بزند و ....همه بیان گر این است که در جامعه ایرانی اسلام سیاسی و اسلام بعنوان دین دچار تزلزل و تضعیف است.به امید روزی که دین داری مردم از حالت دین سازمان یافته و دکان سیاسی خارج شود تا بازیچه ملایان قدرت پرست بنام خدا و دین نباشند. هر کس خدای خودش را بطور شخصی و بدون تحمیل عقاید خود بدیگران بپرستد و از سکولاریسم موجود درجامعه همه ما ، بی دین و دیندار و تمام اقلیتها دفاع کنند.کار حکومت با عقلانیت و برابری و کمک مساعدت همه برای همه است و نه این گروه بالاتر از آن گروه است
Reader Comments