« برداشت کسروي از کساني که حاکميت ديني را ميخواهند | Main

فعلا جامعه بدون دین دیده نشده است

!


جامعه را خالي از دين نميتوان ديد.حالا علتش در وجود واقعي آفرينده است و يا نحوه رشد انسانها و نياز به اتكاي آدميان بر حسب حك شدن نقش حمايت گرايانه والدين و يا......اين حالت نياز به دين احساس ميشود.

همان گونه كه نميتوان خدا را از نظر علمي و عقلي ثابت كرد ولي هم چنين نميتوان با علم خدا را رد نمود.

اصولا اين خدا و دين مسئله ساز نبوده است بلكه آنچه كه بنام پيامبران گفته شده است مسئله ساز است.پيامبران هم در اديان ابراهيمي ادعاي وحي كرده اند و اين مسئله سبب ايجاد درد سر براي بشر شده است.و جالب اين است كه در اديان برهمايي و غير ابراهيمي پيامبر و وحي نداريم و اصولا اگر مذاهب برهمايي بخواهد مورد استفاده طبقه اي از مردم بر عليه طبقه ديگري قرار بگيرد ظاهرا مردم راحت تر ميتوانند از خود و حقوق دفاع كنند و اجازه به يغما رفتن حقوق انساني خود را بنام دين ندهند زيرا كسي ادعا نكرده است كه دستور هاي ديني آنان مستقيما از خدا صادر شده است.

از نگاه ديگر اديان ابراهيمي همان بازمانده عصر جادو هستند كه به وحي هم آلوده شده اند.انسان نبايد اجازه دهد كه ارث عصر جادويي تمدن بشر سبب برهم خوردن زندگي امروزي وي شده و مانعي در راه تعالي علم باشد.

خوب اين مسئله را به آدمي كه در يك دنياي بسته اي رشد كرده است چگونه ميتوان انتقال داد. اين آدم در محل زندگي خودش دوستش را كشته است زيرا در ماه محرم پيراهن زرد رنگ پوشيده بوده است و به رفتار دوستش اعتراض كرده كه چرا پيراهن زرد پوشيده است و بعدا با كاردي هم او را كشته است.او را کشته است زیرا فکر میکرده است که با پوشیدن پیراهن زرد رنگ به امام حسین توهین شده است!


با اين آدمها چگونه ميتوان برخورد كرد كه فكر ميكنند قوانين مذهبي جاري در جامعه وحي آسماني است ومثلا اگر در ايام محرم لباس رنگي كسي بپوشد ، جرمي مرتكب شده است و حتي بايد به قتل برسد.

اولين مسئله در اين مورد عدم دانش است و مسايل ديگر از قبيل این که  مذهب عاملي است  براي هويت و استقلال گروه و جامعه ( يعني مذهب كاربرد سياسي ، اجتماعي و حكومتي پيدا كرده است )و خلاصه موضوع كم كم پيچيده ميشود و در واقع ما با مذهب تنها روبرو نميشويم بلكه با تماميت جامعه روبرو ميشويم.يكي از مسايلي كه در حكومت ملايان روي داد همين كم نقش شدن خصلت مذهبي براي بقاي بنيانهاي اجتماعي است ( ظاهرا ملايان قدرت را در دست گرفته اند ولي باطنا سرمايه خود را از دست ميدهند و طبقه ملايان مضمحل خواهد شد و يا اين كه قدرت خود را بمقدار زيادي از دست خواهند داد). پس امروز اگر ميخواهيم كه نقش بازدارنده مذهب را در جامعه از بين ببريم مسئوليت آسانتري مثلا نسبت به 50 سال قبل داريم كه خودش نكته بسيار مثبتي است
راه دوم اين است كه تلفيقي از مذهب عصر جادو و علم امروزي بدست آيد مثلا سنن خاكسپاري به شكل قديم باقي بماند ولي بجاي حقوق جزايي از حقوق بشر و قوانين ملل پيشرفته استفاده شود. براي مذهب آن نقشي در جامعه بايد باشد كه مثلا براي ديوان حافظ خواهد بود.

اصولا جامعه بشري به اين سمت ميرود و ملت ايران هم نميتواند جدا از جامعه جهاني باشد و اگر مي بينيد كه ملايان قدرت بيشتري بدست آورده اند آن هم نشانه رفتن و تضعيف است مثل غريقي كه حداكثر تلاش را در آخرين دقايق عمر ميكند و به همه جا چنگ مياندازد ولي عليرغم تلاشش رفتني است.
يعني مذهب و حكومت (شاه ) پيوسته بودند و در اثر تاثيرات جهاني بخاطر عقب ماندگي ما حكومت (شاه ) ملايان را از قدرت خلع يد كرد و در پايان اين ملايان بودند كه با تحميق مردم و دزديدن قدرت انقلاب مردم شاه را بيرون كردند( شاهان پهلوي به جاي فلسفه اسلامي از دين كورش پرستي و ايران باستان استفاده ميكردند تا نقش هويتي جامعه را كه اسلام ايجاد ميكرد از ايران باستان بدست آورند)و در واقع انقلاب اسلامي را ملايان تبديل به بالا آوردن مسموميت مذهبي جامعه كردند و جمهوري اسلامي همان تهوع مسموميت مذهبي است و ملت ايران دين را از كالبد خود بدور ميريزد تا بتواند در جهان امروز پويا باقي بماند. اين موضوع براي ملت در حد احساس و غريزه است ولي كم كم به يك شعور اجتماعي تبديل ميشود.تنها وظيفه ما تقويت اين حركت است و خوب ما به نوزايي فرهنگي و ديني نياز داريم و در واقع آغاز شده است و شايد حركت بابيه و بهايي هم يك نوزايي ديني بود كه نتوانست بپايان برسد وگرنه شايد امروزمان بهتر از اين ميشد و باسركوب بابي و بهايي مسموميت مذهبي جامعه ما بيشتر شد و به شكل حاد جمهوري اسلامي در آمد.

در اساس چون مذهب با روند رشد جامعه و هم ساني آن با جهان هم آهنگ نيست لازم است يكي از آن دو ، مذهب و يا جامعه از بين بروند.جامعه كه ماندگار تر است پس مذهب از بين بايد برود. با توجه به اين كه جامعه بدون افكار مذهبي نداريم بنابراين مذهب تغيير بسيار واضح بايد بيابد تا جامعه امكان بقا پيدا كند و اين حركتي است كه در ايران آغاز شده است. آن ملايي كه حيرت مردم را در اوايل انقلاب (دو سه سال بعد از استقرار حكومت ملايان )ديده بود كه نميدانستند اسلام و جمهوري اسلامي همين اشغال هاست ميگفت: اسلام همين است ديگر . شما نمي شود كه يك قانون اسلامي را قبول داشته باشيد ولي قانون ديگر اسلامي را رد كنيد و حالا كه مردم زير فشار زورحكومت ملايي اسلام را رد ميكنند، ملايان براي بقاي خود رضايت به اصلاح ديني خواهند داد و نوزايي پيش خواهد رفت. مگر بيست سال پيش كسي جرئت ميكرد جدايي دين از سياست را مطرح كند. اگر هم مطرح ميشد فاقد
تجربه تدوين شده براي ايرانيان بود.ولي امروز اين مسئله پذيرفته شده و پيش پا افتاده است
فعلا جامعه بدون دین دیده نشده است.این موضوع معنایش این است که دین از جمله مسایلی است مثل سکس و مصرف الکل و جنایت  غیره که نمیتوان آن را از بین برد و فقط میتوان آن را کنترل کرد.بنابراین یک جامعه هشیار و مبتنی بر عقلانیت ازاد و رها نباید افسار دین و سکس و الکل را رها کند بلکه همیشه  لازم است اینها را با برنامه هایی منطبق بر علم روز کنترل کند.
Posted on Saturday, February 23, 2008 at 02:45PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>