فاجعه سینما رکس آبادان/ بخش دوم و پایانی
در جمهوری اسلامی رسیدگی به فاجعهء سینما رکس با اکراه و تردید بسیار و علیرغم مخالفت جناحی از حاکمان و در زیر فشار افکار عمومی دنبال شد. در دولت موقت، رسیدگی به پروندهء سینما رکس به عهدهء دادسرای عمومی آبادان بود. صرافی بازپرس این دادسرا نیز با اشکالتراشیهای کمیته و امام جمعه و اطرافیان او روبرو میشود و بالاخره پرونده به دادسراي انقلاب اسلامي آبادان احاله ميشود. اينجا زرگر دادستان انقلاب است. با او هم همکاری نمیکنند تا او استعفا دهد و بالاخره پس از مدتی پرونده به دادگاه ویژه به ریاست موسوی تبریزی فرستاده می شود (انقلاب اسلامی، 108، 19ـ 5 مهر 1364).
در پنجم مرداد 59، دادستان دادگاه ویژه طی اطلاعیهای از مردم میخواهد تا هرگونه شکایت، شهادت یا مدرکی از متهمان توقیف شده و یا غایب، که اسامی آنها منتشر شده بود، دارند در اختیار دادستانی بگذارند. متهمان عبارت بودند از 25 نفر از مأموران شهربانی و ساواک، رؤسای ادارات و مقامات مختلف آبادان، صاحب و مدیر سینما رکس، در مجموع 31 نفر. همچنین خواسته شد هر کس هر اطلاعی دربارهء دیگر کارمندان سازمان آب، آتشنشانی، شهربانی و ساواک آبادان دارد، به دادستانی بدهد. اسامی اعلام شده عبارت بود از: حسین تکبعلیزاده ـ سرتیپ علیاصغر ودیعی، رئیس ساواک خوزستان ـ سرتیپ رضا رزمی، رئیس شهربانی آبادان (فراری)ـ سرهنگ محمدعلی امینی، معاون شهربانی آبادان ـ ستوان بهمنی افسر کلانتری مرکز ـ سرهنگ اردشیر بیات، رئیس سابق پلیس آبادان ـ مسعود حنیف، رئیس کلانتری مرکز در شب حادثه ـ سرگرد امینی آلآقا، افسر ضد خرابکاری و رئیس ادارهء اطلاعات شهربانی ـ سر پاسبان میراحمدی ـ سر پاسبان فاتح دریس ـ ستوان احیایی ـ علی نادری، صاحب سینما ـ حمید پایدان، سرایدار سینما ـ اسفندیار رمضانی، مدیر سینما ـ عبدالحسین قربانی، رئیس آتش نشانی ـ جبار اصل، معاون آتش نشانی ـ جوکار، تلفنچی آتش نشانی ـ شامری، کارمند آتش نشانی ـ عبدالصادق عوادیزاده، کارمند آتش نشانی ـ علیرضا حاج خدابخشی، کارمند آتش نشانی ـ ابراهیم اولیس پور، کارمند سازمان دفاع غیر نظامی ـ غلامرضا قهرمانی، کارمند سازمان دفاع غیر نظامی ـ بیژن صالحی، شهردار (فراری) ـ محمد زمردیان، رئیس فرهنگ و هنر ـ سید جلال سعیدنیا، فرماندارـ سعدی بابک جلیل افشار، عضو کمیتهء ضد خرابکاری ـ محمد حسن ناصری معروف به عضدی، عضو کمیتهء ضد خرابکاری (فراری) ـ نوذری معروف به رسولی، عضو کمیتهء ضد خرابکاری (فراری) ـ فرجاللـه مجتهدی، کارمند ساواک (غایب) ـ سرهنگ تیموری وثوقی ـ مهدی کمالالدین عزیزی، رئیس ادارهء آب آبادان (فراری).
جلسات دادگاه در سالن سینما تاج که مخصوص کارکنان صنعت نفت است تشکیل میشود و به خواست و اصرار مردم و خانوادههای قربانیان، محاکمه بطور علنی صورت میگیرد. البته برای شرکت در جلسات باید قبلا کارت ورودي مخصوص را با دادن عکس و مشخصات کامل به دست آورد. جلسات مستقیماً از شبکهء تلویزیونی آبادان پخش میشود.
اولین جلسهء دادگاه روز دوشنبه دوم شهریور 59 تشکیل شد. دادستان در کیفر خواست چند صفحهای خود خواهان اشّد مجازات یعنی اعدام متهمان شد. و بعد رئیس دادگاه حسین تکبعلیزاده، متهم ردیف اول، را احضار کرد. او بعد از معرفی خود به شرح چگونگی آتش زدن سینما پرداخت (به نقل از: مسببین واقعی فاجعهء هولناک سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ص. 12).
«من و فرجاللـه بذرکار و حیات در جلساتی که در مسجد قدس (فرحآباد سابق) با آقای محمد رشیدیان، ابوالپور و عبداللـه لرقبا داشتیم، صحبت میکردیم و قرار شد دست به کارهایی بزنیم [رشیدیان آموزگار بود و بعد از انقلاب اسلامی، نمایندهء مجلس شد. محمود ابوالپور دانشجوی سابق دانشکدهء نفت و رئیس آموزش و پرورش آبادان در بعد از انقلاب، عبداللـه لرقبا عضو انجمن اسلامی فرودگاه آبادان، و هر سه از فعالان محافل مذهبی آبادان بویژه حسینیهء اصفهانیها و مسجد قدس بودند]. چند جلسه هم در «سیک لین» به منزل رشیدیان رفتیم. چون ما با رژیم شاه مخالف بودیم، میبایست کارهایی میکردیم. به اتفاق فرجاللـه بذرکار و حیات، مدتی قبل از آتشسوزی سینما رکس با مقداری بنزین سوخت هواپیما که عبداللـه لرقبا برای ما تهیه کرده بود به محل دفتر حزب رستاخیز که از مدتها قبل تعطیل بود رفتیم و با شکستن پنجرهء دفتر حزب بنزین را به داخل آن ریختیم و آنجا را به آتش کشیدیم. چون دفتر خالی و کسی هم در آن نبود و وسایل چندانی هم نداشت حریق زود خاموش گردید و سر و صدای آنچنانی هم در شهر ایجاد نکرد .هیچکس متوجه ما نشد و از آنجا دور شدیم. بعد از این کار تصمیم گرفتیم کاری کنیم كه سر و صداي زيادي به همراه داشته باشد. ما ميخواستيم كاري كنيم که مردم به خیابانها کشیده شوند. تا آنموقع در آبادان خبری از تظاهرات نبود. در جلساتی که مجددا ًدر مسجد قدس با آقای رشیدیان، ابوالپور و عبداللـه لرقبا داشتیم، قرار بر این شد که در یکی از سینماهای آبادان حریق ایجاد کنیم. بار اول سینما سهیلا را انتخاب کردیم. بعد از ارزیابی از موقعیت آنجا به دلايل زیر نقشهء خود را عملی ننمودیم: اولاً وجود درهای اضطراری در دو طرف سالن اصلی که به آسانی راه گریز به خیابانهای اطراف را داشت. و ثانیا ًبوفهء سینما طوری قرار گرفته بود که کارکنان بوفه، قسمت جلو را میدیدند و در ضلع دیگر باجهء فروش بلیت و مسئول ورود و کنترل بلیت به راحتی توقف ما را برای انجام کار میدیدند و در داخل سالن نمایش در حضور تماشاچیان نیز امکان ایجاد حریق نبود. زیرا با اولین شعلهء آتش همهء تماشاچیان متوجه میشدند و میتوانستند از سالن به راهروها و از آنجا خود را به بیرون سینما برسانند و حریق به موقع خاموش شود و ما هم دستگیر شویم. در نتیجه بدون اینکه کاری انجام گیرد، هر یک از ما با در دست داشتن پاکتی که ظاهراً آنرا به صورت مواد خوردنی یا پسته و نوشابه در دست گرفته بوديم، در پایان فیلم از سینما خارج شدیم. بعد از این عدم موفقیت سینما رکس را ارزیابی کرده و تصمیم گرفتیم نقشهء خود را در آنجا پیاده کنیم».
«شاهد نزدیک»، نویسندهء جزوهء «مسببین واقعی فاجعهء...» سینما رکس را چنین توصیف میکند:
«سینما رکس در بالکن یک پاساژ بزرگ مربع شکل، در مرکز شهر، قرار داشت. این پاساژ دارای تعداد زیادی مغازهء لوکس فروشی و فروشگاههای دیگر بود و از چهار طرف به کوچه و خیابان راه داشت. در اصلی سینما در خیابان شهرداری باز میشد. در واقع یکی از مغازههای پاساژ را به صورت در اصلی سینما در آورده بودند. باجهء فروش بلیت و متصدی کنترل بلیتها برای ورود به سینما در همین قسمت در پائین و طبقهء همکف قرار داشت و مشتریها از پلکانی که از همینجا شروع میشد به راهرو طبقه بالا میرفتند و وارد سالن سینما میشدند. این راهرو در بالا به صورت « L » بود و تعدادی نیمکت هم در آن قرار داشت. در همين ضلع كه در امتداد پلكان بود دو در به سالن باز ميشد و در ضلع دیگر که قسمت عقب سالن را تشکیل میداد، یک در نزدیک اتاق آپارات وجود داشت. هر سهء این درها در راهروهایی که به صورت « L » بود باز میشد. علاوه بر در اصلی سینما، یک در کوچک به عنوان در خروج اضطراری سینما در پشت پاساژ با یک پلکان به خیابان وصل میشد که معمولا ًقفل بود و مورد استفاده قرار نمیگرفت. دیوارهای سینما کم قطر ولی بسیار محکم بود. دیوارها پوشش یولونیت داشت و تزئینات داخل سالن از چوب بود. چند کولر گازی و آبی در اطراف سالن تعبیه شده و هوا را خنک میکرد».
و بعد به نقل اظهارات حسین تکبعلیزاده در دادگاه ادامه میدهد:
«برنامهء سینما رکس فیلم گوزنها بود. من و فرجاللـه بذرکار و حیات با شیشه و قوطی حاوی بنزین که هر کدام از ما آنها را در پاکت بزرگی گذاشته بودیم و از قبل عبداللـه لرقبا آنرا تهیه کرده بود، روانهء سینما رکس شدیم. حیات رفت و از باجهء فروش بلیت برای هر سه ما بلیت خرید و ما وارد سالن سینما شدیم و هر کدام روی یک صندلی نشستیم. هنوز نیمی از سئانس اول نگذشته بود که من و فرجاللـه با فاصلهء کوتاهی از جایمان بلند شدیم و به طرف توالت رفتیم. در آنجا با هم صحبت کردیم. تماشاچیان غرق در تماشای فیلم بودند. در راهرو کسی نبود. (حسین هنگام تشریح این قسمت به شدت به گریه میافتد) ما بنزینها را روی درهایی که در راهرو قرار داشت و راه اصلی سالن بود ریختیم و خیلی سریع فرج درِ پشت سالن را به آتش کشید و منهم دو درِ دیگر را که در یکطرف سالن قرار داشت به آتش کشیدم. در اصلی سینما باز بود. موقعی که از پلکان پائین میآمدیم کسی متوجه ما نشد. ما خود را به خیابان رساندیم و من دیگر حیات را ندیدم».
در اینجا دادگاه یکی از کارکنان سینما را به جایگاه شهود احضار کرد. او گفت:
«من از سینما بیرون آمده بودم و موقعی که با سر و صدای آتشسوزی به طرف سینما برگشتم با مسئول نظافت سینما برخورد کردم. ما سعی کردیم از کپسول اطفای حریق که در آنجا بود استفاده کنیم اما طریقهء به کارگیری آنرا نمیدانستیم، آتش زبانه میکشید و ما هم به ناچار پائین آمدیم».
این کارگر در جواب رئیس دادگاه گفت: «من به قهوه خانهای که در همان نزدیکی بود، رفته بودم. موقعی که برگشتم آتش همه جا را گرفته بود» ( مسببین واقعی فاجعهء...)
از بین بقیهء کارکنان سینما، متصدی فروش بلیت، دقایقی بعد از شروع سئانس آخر و تحویل پول حاصل از فروش آن شب به مدیر سینما، به خانهاش رفته بود. آپاراتچی و یک کارگر دیگر سینما جزو قربانیان جنایت بودند.
شهود دیگر
رئیس دادگاه از سه افسر شهربانی و مأمورین آتش نشانی سئوالاتی میکند. هر یک از آنها از تلاش خود برای خاموش کردن آتش و نجات محاصرهشدگان در آتش، حرف زدند و بعد از آن نوبت به عبداللـه لرقبا و محمود ابوالپور رسید. این دو نفر در جایگاه شهود، و نه در جایگاه متهمان و شرکای جرم، به عنوان افرادی مؤمن به انقلاب اسلامی که هدفشان مبارزه با رژیم بوده سوگند خوردند و حرفهای تکبعلیزاده و ارتباط خود را با عاملان حریق تأئید کردند اما محمد رشیدیان (آموزگار سایق و در آن زمان نمایندهء مجلس اسلامی) که از طراحان اصلی این فاجعه بود، هیچگاه، حتی به عنوان شاهد، به دادگاه احضار نشد. حجتالاسلام موسوی تبریزی گفت: «چون ایشان به کار مهمی مشغول است، ما تلفنی از ایشان سئوال کردهایم، و اگر لازم شد از او دعوت میکنیم به اینجا بیاید» و البته این ضرورت تا پایان دادگاه نیز احساس نشد!
حرفهای تکبعلیزاده در چهارده جلسهء دادگاه مسایل بسیاری را روشن کرد. هر چند که مقامات دادگاه و مسئولان مملکتی به انحاء مختلف سعی میکردند او را از گفتن حقایق و بردن نام اشخاص بر حذر دارند، با اینهمه حقایق بسیاری که از زبان او بیان شد، عاملان و آمران این فاجعهء تکاندهنده را به مردم شناساند. در جریان این بازپرسیها معلوم شد که: «مدت هشت ماه بعد از آتش زدن سینما که پنج ماه آن را باید قبل و بقیه را بعد از انقلاب به حساب آورد، حسین تکبعلیزاده با مسئولان جدید مملکت در ارتباط بوده است. ابتدا قرار بود به خارج از کشور فرستاده شود. برای همین، به اتفاق یک پاسدار به نام حبیباللـه بازیار که او هم به دادگاه احضار شد، به اصفهان میرود، با دفتر آیتاللـه خادمی و آیتاللـه طاهری تماسهایی میگیرد و از آنجا به اتفاق همان پاسدار به تهران و به دفتر کار هاشم صباعیان میروند. البته همهء این مسایل در دادگاه سربسته و مبهم بیان میشود ـ رئیس دادگاه و پاسدار همراه تکبعلیزاده سعی کردند وانمود کنند که او فردی بیکار و نیازمند بوده و آنها میخواستهاند به او کمک کنند و از فعالیتهای او اطلاعی نداشتهاند. در جریان دادگاه رابطهء محمد رشیدیان، از طراحان اصلی این جنایت، با محمد کیاوش آموزگار فقه و عربی در زمان شاه و نمایندهء اهواز در مجلس بعد ازانقلاب، مشخص میشود، و اینکه رشیدیان کمیتهء شمارهء 48 انقلاب را در مقر فرماندار نظامی سابق تشکیل میدهد. همچنین روشن میشود که رئیس دادگاه یعنی موسوی تبریزی در همان ماههای اول انقلاب در ارتباط با افراد نامبرده به تأسیس حزب جمهوری اسلامی در اهواز میپردازد. همهء شواهد مطرح شده در دادگاه نشان میدهد که این افراد در روزهای آتشسوزی با هم در ارتباط بودهاند و بعد از انقلاب و در جریان تشکیل دادگاه ویژهء سینما رکس توطئهگران و برنامهریزان این آدمسوزی پستها و مشاغل مهم مملکتی را اشغال کرده بودند.
در گزارش شاهد نزدیک فاجعهء سینما رکس ، که در انقلاب اسلامی در هجرت هم چاپ شده است، روابط دستاندرکاران این حوادث و مجریان آن، در دوران قبل از انقلاب با هم، با ساواک، با محافل مذهبی و... شرح داده میشود. او مینویسد که رئیس دادگاه و دیگر دستاندرکاران سعی میکردند گناه این جنایت را به گردن ساواک و موجوداتی موهوم بیندازند. رئیس دادگاه که نمیتوانست نشستها و جلسات و برنامهریزیهایی را که حسین تکبعلیزاده در دادگاه عنوان کرده بود، تکذیب کند، عاملین اصلی را تبرئه کرد. او گفت آقای رشیدیان چون آموزگار بود، این طرح را با یکی از شاگردانش به نام میرسفیانی در میان گذاشته و همو بوده که موضوع را در اختیار ساواک قرار داده و ساواک از این موضوع آگاه بوده و طرح را در ابعادی وسیع اجرا کرده است!
در آن هنگام، میگفتند سرتیپ رضا رزمی رئیس شهربانی وقت، عامل آتش زدن سینما بوده است، می گفتند او درهای سینما را زنجیر کرده و کسانی را که میخواستهاند از ساختمان بیرون بیایند به درون رانده است و در تأئید این حرف، شاهدی هم درست کردند به نام علی محمدی، متولی مسجد اصفهانیها که گفت: «من خودم زنجیر را روی در سینما دیدم و میخواستم با ماشین به در بکوبم و آنرا خراب کنم اما مأمورین شهربانی نگذاشتند».
در حالیکه در دادگاه، شاهدان واقعی ماجرا خلاف این را شهادت دادند. در گزارش شاهد عینی میخوانیم: «شهناز قنبری یکی از افرادی که در اولین لحظهء حریق به داخل راهرو رسیده بود، در دادگاه گفت من از در اصلی سینما بیرون آمدم و در سینما با زنجیر بسته نبود. مرد دیگری نیز که کودک خردسالش را در آن لحظه به دستشویی برده و با دیدن شعلههای آتش خود و فرزندش را از در اصلی سینما به بیرون رسانده بود، همیگونه شهادت داد. صرافی بازپرس دادسرای آبادان نیز که همان شب گذارش به خیابان شهرداری افتاده بود و در لحظات اول حادثه به جلو سینما رکس میرسد در دادگاه سوگند خورد و گفت موقعی که من رسیدم زنجیری روی در سینما نبود. شاهد دیگر، جوانی بود که خود را از پنجرهء دستشویی سینما به خیابان انداخته و پایش هم شکسته بود، او گواهی داد که چون شعلههای آتش از توی راهرو زبانه میکشید، خودم را به خیابان انداختم.
پایان کار دادگاه
سرانجام دادگاهی که تمام اعضای هئیت رئیسه و دادرسان و رئیس دادگاه و دادستان آن در وجود دو نفر؛ حجتالاسلام موسوی تبریزی و یکنفر دیگر، خلاصه میشد متهمان را محاکمه و محکوم کرد. متهمان این دادگاه نه وکیل مدافع داشتند و نه هئیت داوران که دربارهء جرمشان داوری کند. تمام ایران چشم به این دادگاه دوخته بود تا شاید مجرمان واقعی را بشناسد، و دادگاه در میان بهت و حیرت همگانی از اینهمه بیعدالتی، بعد از چهارده جلسه، رأی خود را صادر کرد (15شهریور): شش نفر از متهمین به مرگ و بقیه به حبسهای گوناگون محکوم شدند. اعدام شدگان:
1ـ حسین تکبعلیزاده، متهم ردیف اول که به اعتراف خودش یکی از عاملین آتشسوزی بود. او در دادگاه جسارت زیادی به خرج داد و حقایق بسیاری را بيان کرد.
2ـ ستوان بهمنی افسر شهربانی آبادان. او چند روز قبل از واقعه به مرخصی رفته و همان روز به آبادان بازگشته و هنوز هم در مرخصی بود. او در خانهاش بود که یکی از مأموران ادارهء راهنمایی و رانندگی از جریان با خبرش میکند. ستوان بهمنی خود را به محل سینما و به جمع مأموران شهربانی میرساند و همراه دیگر مأموران شهربانی و آتش نشانی سعی میکنند آتش را مهار کنند. موسوی تبریزی در دادگاه تأکید میکرد که مرخصی رفتن ستوان بهمنی در این مدت و آمدنش در همان روز با نقشهء قبلی بوده! نویسندهء مسببین واقعی...: «مدتی بعد از واقعهء سینما رکس، حجتالاسلام موسوی تبریزی در مسجد اصفهانیهای آبادان به منبر رفته بود و در پایان سخنرانی و موقع خارج شدن از مسجد سوار بر ترک موتورسواری میشود، عبا و عمامهاش را در دست میگیرد و به طرف خرمشهر حرکت میکنند. در بین راه، نزدیک فرودگاه، ستوان بهمنی به آنها دستور توقف میدهد و آنها توجه نمیکنند و نمیایستند. ستوان بهمني يك تير هوايي شليك ميكند و آنها را تعقيب ميكند. سرنشينان موتور توقف ميكنند. ستوان بهمنی موقعی که به آنها میرسد یک سیلی به گوش حجتالاسلام موسوی تبریزی میزند و به نحوی زننده به او اهانت میکند. همین امر موجب کینه در دل حجتالاسلام موسوی تبریزی میشود و در روزهای برپایی دادگاه سینما رکس (به دنبال دستگیری مسببین احتمالی)، ستوان بهمنی دستگیر میشود و در دادگاه به ناحق، به اتهام شرکت در واقعهء سینما رکس به جوخهء اعدام سپرده میشود» (مسببین واقعی ...، ص. 23).
3 ـ علی نادری، صاحب سینما رکس. او بیش از 60 سال داشت و در تهران زندگی میكرد. جرم او را به بی توجهی به امکانات ایمنی ساختمان ذکر کردند.
4ـ اسفندیار رمضانی، مدیر سینما رکس. اتهام او در دادگاه، سوء مدیریت و سوء استفادهء شغلی، بی توجهی به وضع ایمنی سینما و بی مبالاتی و عدم استخدام کادر مجرب برای خدمات سینما و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان ذکر شد.
5 ـ سیاوش امینی آلآقا، سرهنگ شهربانی و رئیس اطلاعات شهربانی آبادان. وی که متخصص ضدخرابکاری بود، بلافاصله بعد از اطفای حریق برای تحقیقات در پیرامون واقعه و کشف آثار جرم و وسایلی که در این حریق به کار گرفته شد، به داخل سینمای سوخته شده میرود. بعد از چند نوبت کنکاش و جستجو بدون دستیابی به آثار و علایم مشخص و یا چیزی که بتواند سرِ نخی را به دست دهد، گزارشی بر اساس مشاهدات عینی و شکل ظاهری حریق تهیه میکند. قطعات شکستهء چند بطری در راهرو سینما را تنها اشیاء مکشوفه در این آتشسوزی ذکر میکند و فاجعه را ناشی از یک حریق گسترده و حساب شده و با برنامهء قبلي [اعلام میکند]. او ذکر کرد که ابتدا درهای ورود و خروج سالن که چوبی بوده، به آتش کشیده شده و سپس دامنهء حریق تمام بدنهء سینما را که از داخل با یونولیت پوشیده شده بوده در بر میگیرد. در نتیجه تلاش مأموران آتش نشانی و شهربانی نتوانسته در نجات قربانیان مؤثر افتد. سرهنگ نامبرده تحت تأثیر ابعاد فاجعه و تلفات انسانی آن چنان گیج و مبهوت میشود که بعد از گذشت هشت ماه از این فاجعه، گیجی و ابهام به وضوح در چهره و بیانش مشهود بود... نامبرده چند ماه بعد از انقلاب خود را در اختیار مسئولان رژیم جدید قرار داده بود (مسببین واقعی...).
6 ـ فرجاللـه مجتهدی کارمند ساواک. او مدت کمی قبل از آتشسوزی به آبادان منتقل شده بود. استدلال دادگاه این بود که چرا انتقال این مأمور ساواک به آبادان در روزهای وقوع حادثه صورت گرفته؟ و این جابجایی با یک نقشهء قبلی و در رابطه با حریق سینما بوده است. او که در جلسات دادگاه بیمار و رنجور بود و بستههای قرص و دارو به همراه داشت، خود را یک کارمند معمولی ساواک معرفی کرد و گفت که در طول خدمتش هیچگاه به کسی تعدی نکرده و هیچگاه مرتکب خلافی نشده... او انتقالش به آبادان را در رابطه با جابجایی که در آن ایام در بین مأموران ساواک صورت میگرفت می دانست و آنرا یک امر عادی تلقی میکرد و سعی داشت به هر وسیلهء ممکن بیگناهی خود را توضیح دهد... (مسببین واقعی...)
متهمینی که در این دادگاه به حبسهای از یک تا سه سال محکوم شدند یک سرهنگ شهربانی آبادان، پنج مأمور ادارهء آتش نشانی و سه تن از کارکنان سینما بودند: «...سرهنگ خنافر از ابواب جمعی شهربانی آبادان بود. استشهاد اهالی محل و مغازهداران به نفع او، جان او را از مرگ نجات داد. این افسر روز وقوع آتشسوزی در شهربانی آبادان حضور داشته و با سر و صداهای اطراف سینما به اتفاق تعدادی پاسبان به کمک مأموران آتشنشانی میشتابد. به پاسبانهای همراهش دستور میدهد از پلههایی که مأموران آتشنشانی در اطراف سینما نصب کرده بودند بالا بروند و با پتک و کلنگ و هر وسیلهء دیگر که در دسترس بود اقدام به تخریب دیوار سالن سینما بکنند زیرا از درهای ورودی امکان داخل رفتن نبود. این افسر در حالی که دچار احساسات شده بود و به شدت گریه میکرد برای نجات جان محاصرهشدگان در آتش سعی و تلاش میکرد. مأموران دیوار ضلع غربی سینما را به دستور این افسر خراب کردند... دادگاه سرهنگ خنافر را به دو سال حبس محکوم کرد.
اتهام مأموران آتشنشانی از طرف دادگاه عبارت بود از اهمالکاری و بی توجهی به مسئولیت خطیری که به عهده داشتند و مهمتر اینکه رئیس دادگاه (موسوی تبریزی) بدون داشتن دلایل و مدارک کافی سعی بر این داشت که عدم موفقیت به موقع اطفای حریق را ناشی از نوعی تبانی و مأموریت مرموز کارمندان آتش نشانی، از طرف رژیم به حساب آورد.
تلفنچی ادارهء آتش نشانی در روز وقوع حریق از یکسو به محض دریافت خبر به حکم وظیفه خبر حریق را به اطلاع سرپرست عملیات آتش نشانی میرساند و از سوی دیگر علاوه بر آنکه ساعت دقیق خبر به وسیلهء کامپیوتر ثبت گردیده بود آنرا در دفتری جداگانه نیز یادداشت مینماید و هر دو دفتر روی میز رئیس دادگاه قرار داشت. در ادعانامه و کیفرخواستی که دادستان دادگاه قرائت كرد، مطالبي كلي بيان شده بود (به جز متهم رديف اول) و در مورد اتهام مأموران آتشنشاني هيچ چيز را روشن و مبرهن نميساخت...
در جلسات دادگاه، مأموران آتش نشانی با جزئیات کامل ساعت با خبر شدن حادثه و چگونگی تلاششان را برای اطفای حریق با استناد به شهادت اهل محل و حاضران در هنگام وقوع حریق، بیان کردند.
یکی از شایعاتی که در روزهای وقوع حادثه خیلی دامن زده میشد و در دادگاه نیز مطرح گردید، خالی بودن تانکرهای آب در محل آتشسوزی بود. در صورتی که راننده و سایر کارمندان آتشنشانی مطلب را قویاً تکذیب نموده و گواه مدعای خود را مغازهداران و شاهدان عینی در صحنه معرفی نمودند که ناظر عملیات اولین تانکر محتوی آب در محل حادثه بودند و تانکر دوم هم كه بعد از لحظاتی به محل حریق رسید محتوی آب بود. اما این دو تانکر نتوانستند حریق را خاموش کنند و در نتیجه مأموران تلاش میکنند با استفاده از شیرهای آب اضطراری پیادهروهای خیابانهای اطراف به اطفای حریق بپردازند که این کار هم عملی نگردید لذا آنها از شیرهایی که قابل استفاده بود و در مسافتی دورتر قرار داشت، استفاده کرده و حریق را به کمک مأموران شهربانی و مردم خاموش میکنند.
سرپرست مأموران عملیات اطفای حریق در دادگاه مطالب مبسوطی پیرامون حریق و رابطهء آن با زمان (لحظهها و ثانیهها) و روند تصاعدی آن بیان کرد... اما هیچکدام از دلایل مورد پسند قرار نگرفت و رئیس دادگاه بدون اینکه خود، دلیل یا مدرکی علیه آنها داشته باشد، به حبس محکومشان کرد. در حالیکه «شرکای جرم تکبعلیزاده یعنی لرقبا و ابولپور را نه به عنوان متهم، که تنها به عنوان شاهد به دادگاه احضار کرد. آنها هم ارتباط خود را با تکبعلیزاده و حتی تهیه بنزین را انکار نکردند، با اینحال محاکمه و محکوم نشدند». (مسببین واقعی...)
«شاهد نزدیک»که گزارشش در اینجا مورد استناد ماست در پایان مینویسد: «چون شاهد این وقایع بودهام و بعضی از افرادی را که نامشان برده شده است میشناسم و یا بعضی از آنها را بارها دیدهام، مطالب به خاطرم مانده است، لذا با کمک حافظهام این مطالب را نوشتهام، البته به علت عدم دسترسی به منابع کمبودهایی دارد که با دسترسی به روزنامههای آن زمان و برگهای بازجویی میتوان آنرا کامل کرد».
افشاگری بعد از شانزده سال
شیخ علی تهرانی، شانزده سال بعد، مرداد 1373، همهء حرفهایی را که آن زمان زده بود عوض میکند. او كه شوهر خواهر سیدعلی خامنهای است و سالها بود به دنبال اختلاف با خمینی به عراق پناهنده شده بود، در آغاز انقلاب حاکم شرع مشهد بود. او چند ماه قبل از اینکه به ایران برگردد، در مصاحبه با رادیو صدای ایران، در آمریکا، میگوید:
«من به اصرار خمینی به آبادان رفتم تا به پروندهء سینما رکس رسیدگی کنم. من کلیهء جزئیات پرونده را خواندم و در جریان آن متوجه شدم که در زمان شاه، مدرسین حوزهء علمیهء قم تصمیم گرفتند برای آنکه آبادان را هم به هیجان بیاورند (چون آبادان یکی از شهرهایی بود که هیچ امکان رخنهء انقلابی در آن متصور نبود) آنجا را هم به آتش بکشانند. در جریان مطالعهء پرونده متوجه شدم که سینمایی که قرار بود به آتش کشیده شود، سینما رکس نبود ولی بعد برنامه عوض شد و سینما رکس به عنوان هدف انتخاب گردید. در آن هنگام چهار نفر از مدرسین حوزهء علمیهء قم طرح مشترکی را برای به آتش کشیدن سینما به امضاء رساندند. دقیقاً نمیدانم چه کسانی، ولی تصور میکنم یکی از آنها شیخ حسینعلی منتظری بود. اجرای این طرح به سه مأمور واگذار شد که آنها به آبادان رفتند، سینما را به آتش کشیدند و دو نفر از آنها در جریان حریق، زنده زنده در آتش سوختند اما یکی توانست از این فاجعه جان سالم به در برد و زنده بماند. او بعد از این اقدام دچار ناراحتی شدید وجدان شد، چون هیچکس فکر نمیکرد مقدار تلفات این آتشسوزی تا این حد باشد. من نزد خمینی رفتم و گفتم آقا ! من چطور میتوانم حق را ناحق جلوه بدهم؟ وقتی که مشتی بیگناه را گرفتهاند و میخواهند اعدام کنند و عاملان اصلی آتشسوزی همه مصدر کارند؟ وقتی در راه مشهد از رادیو اتومبیل شنیدم که تعدادی افراد بیگناه را به جرم این جنایت فجیع به ناحق اعدام کردهاند، خون گریستم. واللـه گریهام گرفت (مصاحبه با علیرضا میبدی برای رادیو صدای ایران، آمریکا، چاپ شده در نیمروز، شمارهء 277 (سال ششم، جمعه 21مرداد 1373).
منبع: شیدا نبوی، مجله چشمانداز ، شماره20، بهار 1378
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مآخذ:
در نگارش این مقاله علاوه بر روزنامههای فارسی، (خاصه کیهان و اطلاعات) و فرانسوی آن زمان، (خاصه لوموند و لیبراسیون)، از منابع زیر استفادهء فراوان شده است:
ـ گزارشی که یکی از شاهدان عینی با عنوان «مسببین واقعی فاجعهء سینما رکس آبادان چه کسانی هستند» نوشته است و در شماره های 115ـ104 انقلاب اسلامی (در هجرت)، ماههای مرداد تا دی 1364، همراه با توضیحات مفید و تکمیلی به چاپ رسیده است. همین گزارش پس از آن نیز، به صورت مستقل (آلمان؟ رقعی، 48 صفحه) انتشار یافته است.
ـ «ویژه نامهء سالگرد سینما رکس آبادان»، پیکار، 25 مرداد 1359.
ـ جواد بیشتاب، فاجعهء سیاه سینما رکس آبادان، پاریس، پائیز 1373، 143صفحه.
باید یاد آورشد که پرویز صیاد نیز نمایشنامهء مستندی با عنوان محاکمهء سینما رکس نوشته است که «در سال 1987در ایالات متحده و کانادا به صحنه آمد و از آن پس همه ساله در ماه مرداد که همزمان با برگزاری محاکمه و فاجعهء اصلی است، اجرای آن در شهرهای ایرانینشین آمریکا به ویژه کالیفرنیا تکرار شده است». ویدیوی سه ساعتهای نیز از این «تئاتر مستند» در سال 1996 انتشار یافته است
_____________________________
در ویدئوی زیر رئیس پلیس سابق آبادران اعلام میکند که آشور دیوانه بوده است و تکعبعلی زاده و دوستانش عامل آتش سوزی بوده اند و اینها هم از ارذل و اوباش ملایان بوده اند در واقع لباس شخصی ملایان قبل از بدست گرفتن قدرت سیاسی ایران
http://www.youtube.com/watch?v=pvld4_QxT7Y
_________________________________________________
واکنش صدا و سیمای ملایان برای فریب مردم به گفتگوی رئیس پلیس آبادان را در ویدئوی زیر ببینید که میخواهد ادعا نماید این فاجعه توسط ساواک شاه بوده است.ادعایی که دروغ بودنش قبلا اثبات شده است
http://www.lenziran.com/2012/11/iranian-tv-blame-police-colonel-for-his-interview-with-voa-about-cinema-rex-related-footage-of-interview/
*****************
مصاحبه ای از اعضای داخل حکومت ولی رها شده از حکومت
۳۷ سال از فاجعه ۲۸ مرداد، یعنی آتشسوزی سینما رکس آبادان و کشته شدن ۶۰۰ نفر در این فاجعه میگذرد. تبلیغات آن زمان بر این استوار بود که این کشتار، کار حکومت شاه است. کمتر کسی آن زمان میتوانست این ادعا را به چالش بکشد و بعد از انقلاب نیز بسیاری از واقعیتها در این باره به خاک سپرده شد.
کسی که در اوایل انقلاب مامور بررسی این فاجعه شد، شیخ علی تهرانی بود که نهایتا به خاطر مشاهده دخالتهایی از طرف کسانی در راس قدرت، از ماجرا کنار کشید. فرزند شیخ علی تهرانیا اما، کسی است که این روزها تلاش زیادی برای زنده کردن ماجرا میکند.
دکتر محمود مرادخانی، خواهرزاده سید علی خامنهای نیز هست. نیک آهنگ کوثر، روزنامهنگار با این فعال سیاسی ساکن فرانسه در باره ماجرای سینما رکس آبادان گفتگو کرده است.
روبهرو: آقای دکتر مرادخانی، به نظر شما چرا واقعیتها در بارهی سینما رکس پنهان مانده و همه چیز در حد یک گزارش کوتاه در بارهی واقعهای در تابستان ۵۷ است؟
دکتر مرادخانی: این فاجعه در ۲۸ مرداد ۵۷ اتفاق افتاد و بعدها بسیاری در بارهاش نوشتند و ۶ ماه پیش، یکی از محققان، آقای مجید احمدیان، کتابی۲۰۰ صفحهای در این باره نوشت که ما آن را در سایتی اینترنتی پخش کردهایم.
این فاجعه به دستور مستقیم جمع کوچکی از آخوندهای قم به نام «شورای اسلامی» انجام شد، برای اینکه مردم آبادان که هنوز وارد جریان اعتراضهای انقلاب نشده بودند، تشویق تهییج شوند به شرکتن کردن و تظاهرات، مخصوصا کارگران شرکت نفت.
در همان آغاز [انقلاب] وقتی از جانب خمینی، پدرم مامور شد که به خوزستان برود و ریاست دادگاه انقلاب را در دست بگیرد، نگذاشتند که به درستی تحقیقاتی که مقدار زیادی در زمان قدیم انجام شده بود را افشا کند. آنها میخواستند افرادی را اعدام کنند که به هیچ وجه مجرم نبودند، منجمله، مدیر و صاحب سینما، و همان موقع سردمداران انقلاب در روزهای آغازی که حزب جمهوری اسلامی بود و شورای انقلاب، یعنی مثلث رفسنجانی، خامنهای و بهشتی نگذاشتند دادگاه عادلانه برگزار شود، و شخص خمینی هم خبر داشت. پدر من شرکت نداشت و استعفا کرد و کس دیگری را به جای او به عنوان قاضی گذاشتند و افراد دیگری را به جای مجرمین اعدام کردند و خانواده قربانیان را هم بی جواب گذاشتند. بسیاری تحصن کرده بودند و بسیاری اعتراض کرده بودند. همه این جریانها در کتاب هست و من دعوت می کنم که کتاب را بخوانند.
اگر میگذاشتند در عرض این ۳۷ سال در باره اینکه این فاجعه به دست چه کسی انجام شده بوده و هدف چه بوده، و فریبی که زده بودند که بگویند رژیم وقت(پهلوی) این را انجام داده، به ضرر این گروه تمام میشد و به همین خاطر همواره نگذاشتهاند کسی تحقیق کند و همانطوری که گفتید، یادبود کوچک بوده و بسیاری از این واقعه بیاطلاع بودهاند و مناسب است که این آگاهی به آنها برسد.
روبهرو: برخی، گناه این فاجعه را به گردن سید احمد خمینی انداختهاند. این مساله واقعیت دارد یا نه؟
دکتر مرادخانی: اینجوری که از پدر من در کتاب نقل شده، آن موقع، احمد خمینی نقشی نداشته و افرادی که در قم بودند، به نام نوری همدانی و یادم میآید که از جنتی هم یاد میشد که در شورا بوده است که به طور خودسرانه این کار را انجام داده بودند. نوری همدانی با پدر من در تبعید بود به پدر من گفته بود که این کار را آنها انجام داده بودند که پدر من باورش نشده بود.
من فکر میکنم به مقدار زیادی این کار خودسرانه بود و از سوی آخوندههایی که در حکومت هم وارد شدند، از جمله نوری همدانی و احمد جنتی و نفر سوم هم به روایتی، منتظری بوده است.
روبهرو: آن زمان مسوولان رژیم شاه تلاش زیادی کرده بودند که واقعیت را بیان کنند و مسوولیت را ازگردن خودشان بردارند. در کتاب چیزی در این مورد گفته شده است؟
دکتر مرادخانی: آقای احمدیان در کتاب توضیحاتی دادهاند. در آن موقع خود رژیم در وضعیتی نبود که از خودش دفاع کند. تباستان ۵۷ بود، فراموش نکنید که در آن موقع حرکتهای اعتراضی شروع شده بود و سینما و کاباره آتش زده بودند که البته چون حمله در شب بود، کشته و قربانی نداشت.
رژیم و فرمانداران و استانداران در وضعیتی نبودند که از خودشان دفاع کنند و بسیاریسان هم تحت تاثیر قرار گرفته بودند.
وقتی همان عاملان به قدرت رسیدند(آخوندها) به فریبدادنها ادامه دادند به دروغ گفتن. اینها فلسفه ماکیاول را قبول دارند که هدف، وسیله را توجیه میکند و هر کاری را که برای رسیدن به هدف مفید است را انجام میدهند، از جمله کشتار انسانها...و اینها ترسی از فریب دادن نداشتند و شناساندن این فریب بسیار بسیار مفید است چون هنوز هم به همان روش، در حال فریب دادن هستند.
روبهرو: آیا پدر شما میتوانست با توجه به جو آن زمان میتوانست روی فزای جو گرفته اثری بگذارد؟
دکتر مرادخانی: این کار پدر من انجام داد. بعد از سال ۵۷ بعد از پیروزی انقلاب، برای مدتی در یک سری از کارهای دادگاه انقلاب خراسان و خوزستان شرکت داشت و عضو مجلس خبرگان شد، البته تمایلی نداشت و نهایتا کنار کشید. همان موقع هم همین قضیه را پدر من افشا کرد و البته همانطور که گفتید، متاسفانه تاثیر نداشت و آنگونه که باید، بازتاب نداشت، و به نظر من روشنفکران آن موقع که حمایت نکردند و تشکل لازم را ایجاد نکردند، مقصر هستند.
روبهو: اگر روزی روزگاری، موقعیتی برای محاکمه مسوولان وجود داشته باشد، با توجه به مستندها، فکر می کنید دادگاه بتواند واقعیتها را به مردم نشان بدهد؟
دکتر مرادخانی: به اندازه کافی سند و مدرک وجود دارد، و امیدوارم وضعیتی بهوجود بیاید که دادگاهی تشکیل بدهیم، البته در مورد سردمداران جمهوری اسلامی، جنایتهای زیادی مرتکب شدهاند اما در مورد سینما رکس، دلیل و مدرک و سند فراوان است.
افزودخ شدخ در
08/27/2015
Reader Comments