نقد عقاید بنی صدر در باره اسلام و دمکراسی
راه نجات ایران در بر پایی حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشر است و دولت حاصل شده از این حکومت برنامه اش رفع عقب ماندگی های علمی و اقتصادی ایران است . گروه های مختلف عقاید متفاوتی نسبت به حکومت بعد از ملایان دارند.کمونیستها در پی بر پایی حکومتی مارکسیستی هستند. مجاهدین در پی تاسیس
دولت اسلامی خودشان هستند. ناسیونالیستها در پی تاسیس دولت ناسیونالیستی میباشند و اگر تمایلی هم به
دمکراسی دارند برای تمایز خودشان از ناسیونالیستهای دیکتاتوری آریامهری ، خودشان را مشروطه طلب میخوانند. چیزی که عجیب است همه این گروه ها ادعای تبعیت از دمکراسی را میکنند.ولی از این تبیعیت ادعایی آنها بوی خمینی و دمکراسی نوع خمینی در پاریس بمشام میرسد یعنی تسخیر حکومت با دروغ بافی دمکراسی خواهی و بعدا تاسیس دولت و حکومت دلخواه خودشان. التقاط دو ایدئولوزی مختلف احتمالا دلیلش درستی دمکراسی و بچالش گرفتن ایدئولوزیهای موجود است در زیر دو نمونه از این التقاط ها را مشاهده میکنیم
باورهای ترکیبی از دو ایدئولوزی متضاد چرا بوجود میایند؟مثلا مارکسیتهای مسلمان و یا
کوشش برای عدم تحریف معنای دمکراسی و انتخابات آزاد و غیره :آیا با دین میترایی میتوان به
دمکراسی و سکولاریسم رسید؟
آیا فعالیت سیاسی مذهبیون غیر روحانی برای ارایه اسلام در پیشرفت ایران مفید است؟
به هیچ نیرویی فقط بصرف این که خود را دمکرات مینامد نباید مجال رهبری ضد
آخوندی و دمکراسی طلب را داد.اگر به ادعا باشد خمینی هم بیشتر از رضا پهلوی
ادعای دمکراسی کرده است و حتی در دمکراسی خمینی قرار بود کمونیستها هم
فعالیت سیاسی بکنند ولی دیدیم که نه تنها نتوانستند فعالیت سیاسی کنند بلکه حتی
اجازه تحصیل در دانشگاه و اجازه کارمندی دولت را هم به کمونیستها ندادند.بنابراین
ملت نباید اولا گول ادعای دمکرات بودن مجاهدین و یا رضا پهلوی
و یا هر گروه دیگری را بخورد.بجای این کلی بافی ها باید ریزه کاریها و کل اهداف
یک نیروی اجتماعی و سیاسی باید اعلام شود.مثلا من خودم با هر گروهی که بر
اساس عقل و عدالت عمل کند متحد میشوم عقلی که هدفش یافتن حقیقت و رفاه
انسانیت فعلی و آینده است و عدالتی که حداقل آن حقوق بشر است.
هر گروهی که با این عقل و عدالت مخالف باشند بنظر بنده ضد مردم ایران و ضد
آزادی ایران خواهند بود.اینهایی که چنین ادعایی را دارند فکر میکنند که ما اول
ادعای دمکراسی میکنیم و وقتی که قدرت را بدست گرفتیم کار خودمان را میکنیم
همان کاری که خمینی کرد ما هم میتوانیم بکنیم زیرا ملت احمق است و نمیداند
دمکراسی چیست وگر نه دنبال خمینی راه نمیافتادند و نود و هشت درصد برای
ایجاد جمهوری اسلامی رای نمیدادند گیریم که خمینی خائن بود ولی این حماقت
ملت مهم است که بخائن اجازه رشد داد.خمینی که آن موقع پاسدار و چماقدار سازمان یافته
نداشت که همه مردم را بزور وادار کند که بجمهوری اسلامی رای مثبت بدهند
بلکه این خود مردم نادان بودند که بخواسته خمینی رای مثبت دادند و خودشان
طنابی را بافتند و بدست خمینی دادند تا ایشان را اعدام کند.وگر نه آدم عاقل که
نمیداند خمینی کیست و نوکر است و یا آزاد است و در فکرش خدا خدا میکند که
سنگسار و مرتد کشی و اهداف ضد بشری اسلامی را پیاده کند(در اسلام مردم با هم برابر نیستند شهروند درجه اولش مسلمانان هستند وو بعدا اهل کتاب و بعد از آنها بردگان و کنیزکان و مشرکان و کافران و ...)این که همه مردم دارای حقوق بشری هستند از نظر اسلام پشیزی ارزش ندارد.فرزند برده که هیچ گناهی بجز فرزند برده بودن ندارد از حقوق اجتماعی خود محروم است چون سنت اسلامی و سنت محمدی بوده است.
مجاهدین و هر گروه دیگری که میل به فعالیتهای سیاسی و تسخیر دولت دارند باید بین حقوق بشر و حقوق دینی و باور های ایدئولوژیک خودشان یکی را انتخاب
بکنند تا بصحنه اداره اجتماع وارد شوند.هر گروهی که حقوق بشر را برسمیت
نشناسد و معتقدات خود را که مخالف حقوق بشر است را در اداره اجتماع و شغل سیاسی خود بکنار نگذارد حقانیت فعالیت سیاسی و اجتماعی دولتی نباید داشته باشد.ما نمیدانیم که مجاهدین مرتد کش هستند یا نه.حقوق بشر را بدون تفسیر دینی قبول دارند یا نه؟
پان ایرانیستها باید بپذیرند که اقوام ایرانی حقوق بشری دارند و با چاخان های آریا بازی و ایران باستانی که باور مقدس آنان است حق ندارند حقوق بشری اقوام را زیر پا بگذارند.البته اینها روبنای خواسته این نیروهای ضد حقوق بشری است ودر واقع آنان نوکرانی هستند که در نهایت به حکومت دلالی شاه و ملا منجر خواهند شد و دیده ایم که دین و باستان گرایی نه تنها موجب پیشرفت ایران نبوده است بلکه موجب پسرفت کشور ما بوده اند.
عقیده بر اساس حقوق بشر آزاد است و اگر عقیده ای مثل اسلام و یا ایران
باستان گرایی در فکر تسخیر دولت است ابتدا باید بر اساس عقل و عدالتی که وصف
شد حقانیت خود را اثبات کند و آیه قران و احساسات وطن پرستانه دلیلی بر هیچ
حقانیتی نیست و ثمرات آنان مرگ و نیستی کشور است.
نیروهاییکه مایل به ایجاد حکومت دمکراتیک هستندلازم است برای آگاهی و
اعتلای دانش مردم برای انتشار
اصول دمکراسی برنامه ها و فعالیتها داشته باشد و مثل خمینی فقط ادعای دمکرات
بودن نکنندما این فعالیتها را در برنامه ایران باستان پرستان و مجاهدان ندیده ایم
بلکه این نیرو ها فقط عقاید احساساتی و غلط و ضد عقلی خودشان را تبلیغ
میکنند.همه نیرو های اجتماعی و سیاسی لازم است بپذیرند که خواسته مردم معیار
حقانیت است و مثل خمینی نباشد با گول زدن این اکثریت از او رای تصویب
جمهوری اسلامی را بگیرد و بعدا دیکتاتوری ایجاد کند و بقول خودخمینی اگر پدران
ما هم تاسیس حکومت جمهوری اسلامی را کرده باشند چه ربطی به نسل فعلی دارد
و چرا نسل فعلی نمیتواند حکومت دلخواه خودش را پیاده کند و اگر مردم حالا این
حکومت اسلامی و ملایی را نمیخواهند چرا خامنه ای و مزدوران او کناره گیری
نمیکنند.
البته برای این که مردم در قضاوت و رای دادن کمتر خطا بکنند لازم است که فرهنگ
عقل گرایی را در کشور تقویت کرد تا امثال خمینی های خائن و احمق مبارزات مردم
را به بیراهه نکشند.
بعضیها که از روی سادگی و یا برای منافع ارتجاعی خود طرفدار بنی صدرند ممکن است بمن و امثال بنده توهین بکنند و اگر به آنها نشان بدهیم که رفتارشان خطا و دور از رفتار تبادل افکاری است شما را به گفتارهای بنی صدر حواله میدهند.در زیر بنمونه هایی از این گفتارها توجه میکنیم
دموکراسی چیست؟
سئوال 15= رابطه علم و دین چیست آیا علم به دین میرسد یا دین به علم
http://www.youtube.com/watch?v=37mTD6y29Ks
در مورد سوال 15 کجا گفتارهای قران علم است و موافق علم است که بنی صدر این ادعا را دارد؟ علم در پویایی رشد میکند دین در ایستایی و خرافات برشد میرسد. نظرات شخصی بنی صدر در باره علم ارزشمند نیست.دین و علم هم هیچ گاه بهم نمیرسند. دین خرافات است و علم واقع گرایی .علم حقانیت دارد و قابل اثبات است دین حقانیت ندارد زیرا قابل اثبات نیست
خلاصه بحث: از نظر من این حقوق بشری است که هر کس به هر عقیده و ایده ای که دارد باید محترم شمرده شود.اگر کسی مسلمان است اسلام او تا آنجا باید تحمل شود که مزاحم زندگی دیگران نشود و مثلا مثل این نباشد دختری در مسابقه ملکه زیبایی شرکت کند چند معتقد به قوانین اسلامی او را دزدیده و ببرند سنگسار بکنند و بکشند. عقیده محترم است تا جایی که آن عقیده ضرری به آزادی دمکراتیک و حقوق بشری مردم نزند. تمام عقاید غیر قابل اثبات باید از حکومت جدا باشند .یعنی سکولاریسم باید باشد. حکومت وظیفه دارد بر اساس عقلانیت آزاد ورها و خود محور که بنده و نوکر دین و یا ایدئولزی نیست و ماموریتش کشف حقیقت و رفاه و بقای همه مردم کشور است(و در سیاست خارجی بقا و رفاه همه مردم جهان است ) حرکت کند. ما احتیاجی به اسلام و دستورهای اسلامی برای ساختن دمکراسی نداریم همان طور که احتیاجی به امور مربوط به پان ایرانیسم و یا مثلا درویش بازی نداریم.این که عده ای بخواهند با توسل به اسلام یا پان ایرانیسم و یا درویش بازی و ..... بخواهند دمکراسی ایجاد کنند اینها تحریف دمکراسی است و شاید هم برای
پنهان کردن نیتهای ارتجاعی خود این کار را میکنند
ما میتوانیم سفسطه های بنی صدر در گفتار او پیدا کنیم
فعلا در مورد نوشته زیر بحث میکنیم:
انسان، حق، قضاوت و حقوق انسان در قرﺁن.این نوشته ای از بنی صدر است
.پارگرافی از این نوشته را میخوانیم:
امروز ديگر عامه مردم نيز دانسته اند جدا كردن دين از سياست، بمعنى جدا كردن فكر از عمل يعنى جدا كردن عمل از عمل و اين محال است. عمل غير از انديشهاى كه ملموس و مشخص مىشود، چيست؟ انديشه غير از عمل از چه راهى تغذيه مىكند؟ بنابراين وقتى دين از سياست جدا مىشود، عقيده ديگرى جاى آن را مىگيرد. سياست بدون ايده، سخنى ميان تهى است و وجود ندارد. دولت بدون ايده، ميان تهى است و وجود ندارد. فريب مخوريد و فريب مدهيد: وقتى دين را از سياست جدا مىكنيد در واقع آنرا به باور ديگرى مىدهيد. آيا در باورى كه جانشين دين مىكنيد، اين اصول رعايت مىشوند؟ در آن انسانها را از اين حقوق و آزاديها برخوردار مىكردند؟ هر فرد مسئول و امام مىشود؟ اگر پاسخ آرى است، پس شما مثل ما مىخواهيد ماكياوليسم و ارزش شمردن قدرت توتاليتر را از سياست و دولت جدا كنيد و اگر پاسخ شما نه است، فريبكارى مىكنيد.
//پایان نوشته بنی صدر//
این نوشته سفسطه دارد.سکولاریسم فقط جدا کردن دین از حکومت نیست.سکولاریسم جدا کردن هر عقیده و هر ایده ایی است که قابل اثبات نیست و باید از حکومت جدا باشد.تاسیس حکومت بر اساس ایران باستان گرایی جعلی همان قدر ضد سکولار است که تاسیس حکومت بر اساس قران است.این حرفهایی که قران و ایدئولوزی ایران باستان گرایی زده است هیچ گاه اثبات نشده است. حکومت بر اساس عقلانیت آزاد و رها و خود محور که ماموریتش کشف حقیقت و رفاه و بقای همه انسانهاست ست و عقلانیتی که نوکر دین و ایدئولوزی نیست باید شکل بگیرد.یعنی عقلی و علمی و عادلانه باشد.حداقل عدالت هم حقوق بشر است. این که بجای دین مثلا
حزب بعث و یا حزب کمونیست بقدرت برسد ضد دمکراتیک است.. ولی اگر بچای دین حقوق بشر و دمکراسی همسوی آن بقدرت برسد درست و عقلانی و عادلانه است
بنی صدر باید بصراحت و با وضوح کامل نشان دهد چطور از کتابی که آزاد و برده ، مسلم و کافر ، اهل کتاب و ....که هر کدام حقوق مختلفی دارند ، میتواند به حقوق بشر امروزی برسد!!!!ر
در همان نوشته بنی صدر مینویسد:
به خوانندگان يادآور مىشوم كه در كلام خدا، تناقض راه ندارد. بنابراين اگر تحصيل اصول راهنما و تشخيص امور واقع مشكل باشد، تحقيق در بود يانبود تناقض معنايى كه به يك آيه نسبت مىدهند، با معانى آيه اى ديگر، بطور قطع مشكل نيست.//پایان نوشته بنی صدر//
او باید بما اثبات کند که قران نوشته خداست و جعل بشر نیست.او باید بما اثبات کند محمد فرستاده خدای اصلی عالم است و الله خدای ساختگی برده دار و قاتل ، همان خدای اصلی است که دغدغه اش تمایلات سکسی محمد بوده است
بنی صدر میگوید:
بر سازمانهاى حقوق بشر است كه از خود بپرسند چرا اين تبعيض و تبعيضهاى ديگر را روش كرده اند؟ بنظر مىرسد اگر اين سازمانها نقش شترمرغ ، يعنى رویهِ هم سياسى بودن و هم سياسى نبودن را بالمره رها كنند و هميشه مدافع حقوق بشر باشند، از ملاحظه ها آزاد مىشوند و در مقام مدافع حقوق، مىتوانند نقش تعيين كنندهاى در پيدايش بديل مردم سالار و آزاد شدن را هدف و روش كردن، ايفا كنند.
//پایان سخن بنی صدر//
این حرف بنی صدر دروغ محض است.کدام سازمان حقوق بشری گفته است کشتار شود و یا حقوق کسی از بین برود.بنی صدر با زیرکی رفتار دول غربی را بعنوان همان حقوق بشر جا میزند.این دول غربی همان ارتجاع جهانی هستند که سعی در دور زدن حقوق بشر دارند ، حقوقی که در بین مردم غرب کم کم بصورت جلوه ای از مدرنیته ایجاد شده است. با یک تیر دو نشان توسط دول ارتجاعی غربی زده شود .اول این که حقوق بشر را بد جلوه دهند و دوم این که مردم ملل غربی را فریب دهند که در پی حقوق بشر هستند.برای این دول نه مردم غربی مهمند و نه مردم جای دیگرواینها در پی حفظ قدرت خود هستند و چون در عمل تناقض دارند مورد تایید ملتهای خود هم نیستند مثلا مردم آمریکا این گروه را یک در صدی ها مینامند و خودشان را نود و نه در صدی ها.لطفا در این مورد به جنبش اشغال وال استریت نگاه کنید.این بابا با سفسطه میخواهد اسلام ارتجاعی را عادلانه و عاقلانه جا بزندحقوق بشر وقتی حقوق بشر واقعی خواهد شد که در تمام دنیا حاکم شود ولی متاسفانه نیروهای ارتجاعی در مقابل آن ایستاده اند.کار بنی صدر هم با مساوی قرار دادن رفتار دول ارتجاعی در غرب بد نام کردن حقوق بشر و ضربه زدن به آن است
سفسطه دیگر بنی صدر در نوشته زیرش است:. بسيار ديده شده است كه حقوق بشر وسيله اى براى دين ستيزى شده است. تبعيض در دفاع از كسانى كه به حقوقشان تجاوز مىشود، نيز امر رايجى است. چنانكه صفت « مذهبى » يك قربانى، بسا كفايت مىكند براى محروم گذاشتن او از دفاع. فاحش تر از همه، ناديده گرفتن تجاوز به حقوق انسانى كسانى است كه صفت « مذهبى » دارند و صفت تروريست نيز پيدا مىكنند. ولو صفت تروريست بجا و به حق باشد، بهيچ رو نبايد مانع از آن شود كه سازمانهاى مدافع حقوق بشر از آنها، بگاه تجاوز به حقوق بشرى آنها، دفاع كنند. سكوت در برابر تجاوز قواى امريكا به حقوق بشر در افغانستان، تازهترين نمونه اين تبعيض است.//پایان حرف بنی صدر//ر
سازمان ملل حمله آمریکا به افغانستان را تایید کرد زیرا دولت حاکم بر افغانستان از تحویل بن لادن خود داری کرد.در حمله آمریکا به عراق سازمان ملل این حمله را تایید نکرد و حمله دولت آمریکا به عراق یک حمله تروریستی بود.در دنباله دیدیم که آمریکا متهم به نقض کنوانسیون ژنو وو ضدیت با حقوق بشر از سوی سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشری شد و مجبور گشت از سازمانهای حقوق بشری.سازمان ملل بیرون برود تا بعدا در زمان اوباما به این سازمانها دوباره پیوسته است
باز در اینجا رفتار ارتجاع جهانی معادل و مساوی حقوق بشر قرار گرفته است که یک سفسطه است
سفسطه راه و کار بنی صدر است.او میگوید:
اصول حاكم بر قضاوت اسلامى
1- اصل اولى كه قضاوت اسلامى از آن پيروى مىكند، رفع خصومت از راه دادن حق به حق دار و تبديل روابط خصمانه به روابط دوستانه است. به سخن رساتر، كاستن از جو قهر در جامعه و ايجاد محيط تفاهم در آن، موضوع قانونگذارى اسلامى و در نتيجه اصلى است كه در صدور حكم بايد از آن پيروى شود:
حكمى كه مايه خلاف و اختلاف گردد، از خدا صادر نمىشود و خداى به قرآن رفع اختلاف مىكند (1) و آنها كه زير بار استقرار عدالت، عدالتى نمىروند كه خصومت را به دوستى بدل مىسازد، منافقانند (2) كه بدون وجود محيط اختلاف و خصومت، موقع و نقش خود را از دست مىدهند و متعديانند كه قصد سلطه گرى بر ديگران را دارند
//پایان گفته بنی صدر//
اولا بنی صدر باید حق را تعریف کند بنظر میاید حق از نظر بنی صدر آنی است که در قران گفته شده است(شرع مساوی حق) ، زیرا او میگوید حکمی از خدا صادر نمیشودکه مایه خلاف و اختلاف گردد.قران معیار حق نیست قران معیار شرع است و شرع هم خرافات است.حق ناشی از عقلانیت ازاد و رهل و خود محور است که قبلا در باره صحبت کرده ام
درباره این عقلانیت لینک زیر را بخوانید:
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/2/16/303615225111.html
رفتار بنی صدر پرستان مشابه رفتار ملت ایران است که به رفراندوم خمینی رای مثبت دادند .کسانی که نمیدانستند خمینی چه میگوید و چه میخواهد .اینها هم نمیدانند بنی صدر چه میگوید و یا چه میخواهد یا شاید خودشان هم ارتجاعی هستند و با دید باز از بنی صدر طرفداری میکنند
Reader Comments