ورود مکاتب غربی به کشور و تأثیر آنها بر افکار برخی جوانان و روشنفکران و فقدان شناخت صحیح از اسلام ناب از یک سو و یأس برخی صاحبان افکار از نجات کشور و مبارزه با استبداد، استعمار و عقب ماندگی، نوعی التقاط بین مکاتب را همراه آورد. این نوع تفکر در دهه ۱۳۳۰ ش. به تدریج نضج گرفت و سازمان ها و تشکل هایی را پدید آورد. جریان التقاطی پی آمدهای زیانبار فراوانی برای کشور داشته است. هم اکنون نیز بخش مهمی از این جریان بر همان موضع پیشین پای می فشارد.اسلامیستها میگویندکه التقاط اسلامی بشرح زیر بوده است
در ایران پیش از انقلاب اسلامی شاهد سه نوع التقاط به قرار زیر هستیم:
۱٫ التقاط اسلام و مارکسیسم؛
۲٫ التقاط اسلام، ناسیونالیسم و لیبرالیسم؛
۳٫ التقاط ناسیونالیسم و مارکسیسم.
این سه شاخه التقاط برخی افراد، سازمان ها و احزاب را تحت تأثیر قرارداد و احزابی همچون سازمان مجاهدین خلق ، گروه فرقان، نهضت آزادی ایران و حزب نیروی سوم را پدید آورد. جریان التقاطی مکاتب مذکور را برای حل مشکل استبداد و مبارزه با استعمار خارجی ناتوان می دید. هدف صاحبان افکار التقاطی، ایجاد مکتبی ترکیبی برای حل این مشکلات بود.
با شکست جبهه ملی در حل معضلات کشور در عصر شاهنشاهی، و ناتوانی مکتب ناسیونالیزم، نهضت آزادی با ترکیبی از اسلام، لیبرالیزم و ناسیونالیزم- البته با صبغه اسلامی- پا به عرصه وجود نهاد و هنگامی که این جریان التقاطی نیز کارساز نشد، جوانان نهضت آزادی با ترکیب اسلام و مارکسیسم درصدد التقاط خطرناک دیگری برآمدند و سازمان مجاهدین خلق را بنیان نهادند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، دو شاخه اخیر جریان التقاطی کوشیدند تا قدرت را در دست بگیرند ولی جریان خمینی که مزدوری غرب را میکرد و با توطئه غرب و ناآگاهی ملت بقدرت رسیده بود خود را برای نوکری ارتجاع جهانی آماده کرده بود و در این راه نوکری دیگر نیروهای سیاسی چه اسلامیستی و چه غیر اسلامیستی را به شدت نابود کرد و سازمان آنان را بهم ریخت.ولی با این حال به علت ریشه اسلامی فرهنگ مسموم ایرانی اپوزیسیون قوی تر سازمان مجاهدین خلق بود که کادرهای نظامی خود را حفظ کرد و بعراق برد تا بر علیه ملایان دین مدار دین ندار بجنگد.غافل از این که در صورت پیروزی مجاهدین خلق استبداد اسلامیستی دیگری بر ایران حاکم خواهد شد.
انقلاب بر اثر باورهای ضد حقوق بشری و ضد دمکراتیک ایرانیان و در زیر تاثیر اقتصاد دلالی و ضد تولیدی که ریشه اش بدوران پهلوی بر میگشت به شکست منتهی شد زیرا مردم بجای پشتیبانی از ارزشهای حقوق بشری از ارزشهای گروهی و ضد امپریالیستی طرفداری کردند و همین امر سبب باز تولید استبداد در ایران در کنار اقتصاد دلالی شد.
ملت با تو سری خوردن امروز دریافته است که تنها از طریق دمکراسی همسو با ارزشهای حقوق بشری میتواند منافع ملی و همگانی ایران و اقوام مختلف ایران را تامین کند.بی سبب نیست که در این موقعیت تمام نیروهای سیاسی از مجاهدین خلق تا کمونیستهای کارگری و حزب پان ایرانیست ونیروهای اسلامیستی مختلف نظیر ملی مذهبی ها است که ادعای دمکراسی اسلامی را دارند ....همگی دمکراسی خواه شده اند .اینها کوشش ارتجاع برای تحریف دمکراسی و سر در گم کردن مردم است.
یکی سلطنت طلب است و میگوید با دین میترایی میتوان حکومت سکولار ساخت.دیگری حزب پان ایرانیستی است و میگوید پان ایرانیست همان دمکراسی است و نجات ایران در دمکراسی پان ایرانیستی است و یکی هم دینی که میگوید نجات ایران در دمکراسی اسلامی است.در واقع این ایدئولوژی ها هم اکنون هم با هم در جنگی هستند که از سابق ادامه دارد و ناچار بپذیرش خواسته مردم که دمکراسی باشد شده اند و به این امید که مثل خمینی ادعای دمکراسی بکنند .همان طور که خمینی در پاریس میگفت دمکراسی و حقوق بشر هیچ تضادی با اسلام ندارند و در حکومت اسلامی همه آزادند حتی کمونیستها حق فعایت سیاسی دارند ولی در عمل حتی از فعالیت سیاسی ایت الله ها مثل لاهوتی و قمی و منتظری و آیت الله بدون عمامه مهدی بازرگان و ....جلوگیری کرده اندو انحصار قدرت سیاسی را در بین باند مافیایی خود بوجود آورده اند.پان ایرانیستها و اسلامیستها و سلطنت طلبان هم فکر میکنند این حیله خمینی هنوز هم کارساز است و میتوانند با غصب قدرت سیاسی مردم را از صحنه قدرت سیاسی و فعالیتهای سیاسی دور کنند و بمزدوری ارتجاع جهانی و چپاول ثروت ملت بپردازند
راه نجات ایران در بر پایی حکومتی دمکراتیک بر اساس اصول حقوق بشر و رفع عقب ماندگی علمی و اقتصادی است.در واقع این التقاطیون هم حرف مرا تکرار کرده اند گر دمکراسی راه نجات ماست چرا باید دمکراسی را اسیر ناسیونالیسم ایرانی (ناسیونالیسم خاک و خونی و ضد حقوق سیویک مردم ایران ) بکنیم.ما در کشورمان هیچ گاه ناسیونالیسمی غیر از ناسیونالیسم خاک و خونی و ضد ناسیونالیسم سیویک نداشته ایم.اگر شما دمکرات هستید چرا پای ناسیونالیسم ایرانی (خاک و خونی ) را بمیان میکشید؟با باور ها و با عقایدی که در بین مردم ایران است یعنی اکثریت ایرانیان باورهای ضد حقوق بشری دارند و اکثرا در دو گروه اسلامیستی و سلطنت طلب فاشیست قرار میگیرند هر ایدئولوژیی که در ایران بر سر کار بیاید نهایتا به فاشیسم منجر خواهد شد حتی اگر کمونیستها هم بقدرت برسند مثل کامبوج میلیونها تن را خواهند کشت.زیرا در جامعه ما رعایت احترام افراد و زندگی آنان وجود ندارد.رضا شاه براحتی آب خوردن آب کشته است و خمینی هم همینطور.شما کجا میتوانید پیدا کنید که باز جو سر زندانی سیاسی و یا غیر سیاسی را بکاسه توالت فرو کند و این عدم احترام بشخصیت افراد در بطن فرهنگ ایرانی یا آن فرهنگی که ملیون و مذهبیون مسموم کرده اند وجود دارد. این فرهنگ همانی است که اکثریت باورهای ما را ضد حقوق بشری کرده است و امروز ما را به این بدبختی کشانده است.با مزین شدن بباورهای حقوق بشری باید از این مسمومیت نجات پیدا کرد
تازه علاوه بر این جلوگیری از رسیدن بفاشیسم دیگری در ایران با یک ایدئولوزی دیگری در حکومت بعد ازسقوط ملایان ما نیاز بحکومت دمکراتیک داریم ، یک واقعیت دیگری موجود است و آن این که ما سه مولفه اسلامی ، ایرانی و دمکراتیک و مدرنیته در کشور داریم که این سه مولفه را در قرن اخیر نتوانسته ایم با همدیگر اشتی بدهیم و تنها راه موجود تفوق یکی از این مولفه ها بر دیگری است .ما تفوق ناسیونالیسم را در سلسله پهلوی و تفوق اسلامیت را در حکومت ملایان دیده ایم و متاسفانه اینها منتهی بفاشیسم شده اند.تنها راه نجات ما تفوق ارزشهای مدرنیته ای (ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو و نه در تضاد با ارزشهای حقوق بشری )است . اگر شما با من هم عقیده هستید از دمکراسی طرفداری کنید.دمکراسی مخالف تجزیه ایران است.دمکراسی موافق عدالت است و اگر در ایران عدالت و باورهای حقوق بشری و اقتصاد تولیدی راه بیفتد هیچ خطری ایران را تهدید نخواهد کرد و هیچ قدرتی هم نخواهد توانست ما را به عقب ماندگی دچار کند.ریشه عقب ماندگی بیشترش در خود ماست وکمترش در تحریکات بیگانگان و دشمنان ایران. اگر این التقاطیون ریگی در کفششان ندارند فقط از دمکراسی بدون پسوند بگویند
Reader Comments