آیا الله- یهوه و خدای عیسی همان خدای اصلی عالمند؟
آیا خدای اصلی و خدای ادیان سازمان یافته یکی است؟
بنظر من که اینها با هم متفاوتند
خدای اصلی خدای عشق و دوستی است و خدای رحمان و بخشنده است و بر ضد هیچ کس نیست و حامی همه معتقدان و منکران خودش است و اگر غیر از این باشد با قدرتی که دارد هر کس را که بخواهد نابود خواهد کرد و اصلا چرا منکران خودش را بیافریند. من اعتقاد به این خدا را (خداباوری ) مینامم.ولی خدای ادیان سازمان یافته مثل اسلام و مسیحیت و یهودیت خدای ضد عشق وضد دوستی هستند و فقط خدای یکی از همان ادیان است.از نظر مسلمان یهودی نجس است و از نظر یهودی مسلمان نجس میباشد.اینها خدای ضد عشق و خدای ضد بشری هستند. خدای اصلی آفریننده خداباوران و بی اعتقادان بخداست و برای همه انسانها بخشنده است ولی مثلا خدای اسلام که الله باشد ضد کافران است و دستور قتل بی اعتقادان بخدا را داده استو حتی نمیتوان با این افراد ازدواج کرد و حتی محمد بدخترانش که شوهر کافر داشته اند دستور میداده است از همبستری با آنان خود داری کنند.این خدا دستور داده است بعنوان جهاد تمام دنیا را مسلمان کنید و اگر کافر ماندند بکشید و یا اگر دین سامی دارند مالیات مضاعف جزیه بپردازنند. این خدا خدای فقط مسلمین و بر ضد دیگران است و ربطی بعشق و رحمت بین آدمیان ندارد.معتقدین به این گونه خدا ها را من (دین باوران ) مینامم.دین باوران حرفه ای و بنیاد گرا خطری برای همه بشریت هستندو از آنان باید دوری کرد.زیرا در واقع آنان بنام خدا بر ضد خدای اصلی جهان هستند که همه را دوست دارد و آفریننده همه است و فرقی بین بنده هایش نمیگذارد.
دین باوری پدیده ای سیاسی است که رنگ خدا را بخودش زده استوو در این لباس بر ضد خدای اصلی فعالیت میکند و اهداف شیطانی خود را بپیش میبردیعنی به حاکم و ملا (دین کاران ) کمک میکند. این خدا انعکاس نظم در اجتماع است و حاکم هم جانشین او در اجتماع که فعلا او را رهبر انقلاب اسلامی و یا در رژیم شاهی سایه خدا یا ظل الله مینامیدند و در ایران باستان هم فره ایزدی داشته است یعنی مربوط به خدا بوده و از طرف خدا و جانشینی خدا در کشور حکم میرانده است
البته من میدانم که مردمان عامی این خدایان را بعنوان خدای اصلی عالم میپرستند و از این گونه بازیهای سیاسی سر در نمیآورند و کسانی بر ضد خدای اصلی عالم از ادیان سازمان یافته استفاده میکنند که نفعی در سرکوبی مردم بنام دین و یا به انحای مختلف دارند که معمولا شامل دین کاران(ملا -کشیش- و خاخام و ..) و حاکمان است.در واقع مردم اینجا گول دین کاران را خورده اندو ابزار ترقی آنان شده اند.مثل جنایات پاپها و خمینی و خامنه ای و دیگران.
این مقاله را در جوک زیر میتوان هم میتوان خلاصه کرد
به بسيجيه ميگن: خدا کيست؟ ميگه نماينده مقام معظم رهبری در آسمان ها
____________________________
مهدی
اگر جهان مغز و معنا و باطني داشته باشد ، اين مغز و معنا و باطن خداست و اگر جهان پوك و پوچ و بيمعني باشد ، خدايي نيست . چنين خدايي ساده و بسيط و يگانه است و البته متخصصين اديان الهي كوشيده اند خدا را متفاوت و چند گانه و حتي دين خود را به خوب و بد تقسيم كنند چناچه از اسلام ناب محمدي و اسلام آمريكايي صحبت شده . نمي فهمم اين تقسيم بندي و مرزكشي تا چه حد واقعي و تا چه حد تحليل و تحميل متخصصين اديان است . من حقيقت و واقعيتي در اين مرزبندي نمي بينم و بيشتر آنرا دكان مي يابم . لذا به شما افشا
عزيز نيز توصيه مي كنم به جاي گشودن و تبليغ اين دكان ، آنرا ببندي بهتر است
_______________________
جناب مهدی عزیز
این موردی است که شما همواره آن را تکرار میکنید و بجای این که از حقدار و گوینده حرف راست پشتیبانی کنید میایید و از ناحقان طرفداری میکنید.انشااله که از روی سهو باشد.اول- من دکانی باز نکرده ام و صاحب حکومتی هم نیستم و نفعی بجز اشاعه حقیقت با توجه بتوانایی عقلی خودم ندارم و آوردن مطلب به دنیای مجازی برای بر خوردار شدن از خرد جمعی است زیرا همه چیز را همگان دانند(اگر راهی برای این مورد وجود داشته باشد آن را خواهیم دانست و اگر هم راهی وجود ندارد آن را نیز خواهیم دانست البته با بکار گیری خرد جمعی به این دانش خواهیم رسید) این کار هم مورد تایید خدای اصلی و خدایان ساخته ادیان سازمان یافته هم میباشد.
دوم اگر خمینی آمد و گفت اسلام آمریکایی و یا اگر دیگران میگفتند همان کاربرد ابزاری از دین است که همواره شده است و خود خمینی از همه پست تر و بیشتر این کار استفاده ابزاری از دین را کرده است.البته قبل از او هم استفاده ابزاری میشده است اصولا دین سازمان یافته یعنی استفاده ابزاری و سیاسی از دین است.مثل ایجاد جنگهای صلیبی و یا حمله اعراب تا مرز های پاریس بنام مسلمان کردن و در واقع برای غارت.برای اطلاعات بیشتر نوشته های زیر را هم مطالعه بفرمایید
___________________________________
مهدی
اينها مسائل پيچيده و سختي ست . اگر به كامنت من دوباره نگاه كني ، همه جا با ترديد و سؤال نوشته ام . از خودم و شما مي خواهم به اين مسائل پيچيده ، با دقت بيشتر نگاه كنيم . اين ادعا كه خدا و دين ، دو يا چند جور است ، داشتنش راحت و اثباتش پيچيده و شايد غير ممكن است . تحليل بفرما چرا آيت الله ها مي گويند اسلام آمريكايي داريم و اسلام ناب محمدي ؟ و چه حسني دارد من اين تحليل را بپذيرم و كار ساده ي خدا را مشكل كنم ؟ درباره ي دكان هم به دل نگير . هر پنجره اي كه باز مي كنيم ، دكان و ويتريني ست ، بدترين معني آنرا نگيريم . من يك مغازه دار در پنجراه پايين خيابان مشهدم
هيچيك از آدرسهايي كه شما و ساير دوستان مي دهيد ، براي من در دسترس نيست
_________________________
افشا
قبل از این که من دکانی باز کرده باشم هزاران سال است که دین کاران یهودی و مسیحی و اسلامی و ...این دکان را دارند و انسانهای بسیاری را کشته اند و حقوق آنان را نابود کرده اند و کلا را دین را ابزاری برای سیاست و حاکمیت کرده اند.من خدایی را باور دارم که مثل فرمایش شما ساده و پاک و بخشنده و زنده و هر چیز خوب دیگر است.نه دستور قتل داده است و نه دستور تهاجم بدیگران بخاطر افکار و عقایدشان. برای زندگی زمینی هم ما بحکم خدا نیازی نداریم و با توسل به اصل طلایی (چیزی را که برای خودت میخواهی برای دیگران هم بخواه و آنچه را که برای خود نمیخواهی برای دیگران هم مخواه ) میتوان زندگی این جهانی را با عدالت بپایان رساند.من اصلا خدا را برای قلبم و نه برای دنیایم میخواهم که جای خدا در قلب استو نه در کارهای دنیایی و خوردن و خوابیدن.خدا از جنس قلب است.کسانی که خدا را با دنیای خاکی آلودند برای منافع خودشان بوده است و نه بخاطر خدا.
این مسئله هم پیچده نیست و با کمی تعقل حل میشود.من که نمی خواهم خدا را اثبات و یا رد بکنم پس مسئله ای هم ندارم اگر پیچیدگی هست برای اثبات و یا نفی خداستنه در مسئله ای که من مطرحش کرده ام.
_______________________________
مهدی
خدايي كه براي زندگي زميني بهش نياز ندارم ، به چه درد مي خورد؟
_________________________________________
افشا
اگر خدا باور باشیم مرحله بعدی در اعتلای انسانی خودمان اعتلای غیر مادی در زندگی است که با خدا عجین خواهد بود.
منتها در روش خداباوری این مومن است که از خودش برای دیگران مایه میگذارد تا مثل خدا بخشنده و مهربان و سازنده و جان بخش باشد ولی در روش ادیان سازمان یافته این مومن(البته بخوانید دین کاران ) هستند که از قبل دین به نوا میرسند و ونه کسان دیگر که ممکن است محتاج و مستحق باشند.در این روش دین کاران مردم را برای حمله بانسانهای دیگر ترغیب میکنند و این حمله را تکلیف شرعی مومنان هم میخوانند.مثل حمله اعراب اولیه بمرزهای اروپایی به اسم مسلم کردن و در واقع برای چپاول و قدرت سیاسی و یا جنگهای صلیبی برای قدرتمند شدن پاپها.
این که خدا در دین باوری مورد استفاده برای حق کشی و آدم کشی واقع میشود حضور خدا در زمین نیست بلکه مرگ خدای اصلی و برآمدن شیطانی بنام خدای ادیان است.بودن این خدایان در زمین چه ارزشی دارد؟
همان طور که در پست قبلی گفته ام جایگاه خدا نزد انسان قلب و معنویت اوست و نه نیاز های مادی او و یا بهانه ای برای چپاول دیگران
اين ادعا كه خدا و دين ، دو يا چند جور است ، داشتنش راحت و اثباتش پيچيده و شايد غير ممكن است . تحليل بفرما چرا آيت الله ها مي گويند اسلام آمريكايي داريم و اسلام ناب محمدي ؟ و چه حسني دارد من اين تحليل را بپذيرم و كار ساده ي خدا را مشكل كنم ؟
بسياري از جوامع ، حقوق بشر را پذيرفته اند و در عين حال بسيار حقوق بشر ناديده گرفته مي شود . خوبست تحليل كنم دو جور حقوق بشر وجود دارد يا ساده تر فكر كنم و بگويم بعضي از ما به حقوق انسانها معتقد نيستيم ؟ در مورد حقوق بشر حاكمان نيز مدعي اند حقوق بشر را قبول دارند اما نه حقوق بشر آمريكايي را . بندر آزاد را هم قبول داريم ولي نه بندر آزاد غربي ها . بانك را هم قبول داريم اما نه بانك غربي ها را . اين مرزبندي ها ، يك گام به جلو است يا يك گام به عقب ؟
بهتر است رو راست باشيم ، فكر خود را ابراز كنيم و با كلمات كليدي ديگران همچون حقوق بشر و بانك و بندر آزاد و خدا و دين ، توهمي درست نكنيم كه گويا از هريك از اين موارد ، دو يا جند جور متناقض وجود دارد . اين پيچيدگي ، شايد گل آلود كردن آب و ماهي گرفتن است . براي آنكه به دنبال آشكار ساختن واقعيتها ست ، اين تقسيم و مرزبندي ها ، چه حسني دارد ؟ آيا ابهامات را بيشتر نمي كند ؟
_________________________
از افشا
شما استعداد عجیبی در پیچاندن مطلب ساده و غلط نمایاندن آن دارید.من نگفته ام که خدای مذاهب سازمان یافته خدای واقعی هستندبلکه نوشته ام این خدای ادیان سازمان یافته فقط اسمی از خدای اصلی را دارند و الباقی صفات و دستورهای این خدای ادیان سازمان یافته بازیهای سیاسی است.این هم مسئله پیچیده ای نیستزیرا همیشه ملا و حاکم با هم بوده اند و امروز که حتی ملا خودش حاکم هم شده است.خدای ملا خدای آدم کش و حق کش و ضد بشر و ضد عدالت است.این هم از رفتار ملایان مشهود است.
حقوق بشر هم چند جور نیست خدا را شکر که حقوق بشر از اسمان نیامده است تا نتوان نظر واقعی واضعان آن را درنیافت.حقوق بشر اعلامیه سازمان ملل است و مشخص است.این حقوق بر اساس عقلی است که در بالا توصیفش را کرده ام.و رفتار غیر حقوق بشری هم مشخص است مثلا رفتار بوش در حمله به عراق و کشتن مردم عراق و دور کردن میلیونها عراقی از خانه و کاشانه خودشان رفتاری ضد حقوق بشری است.و یا رفتار خامنه ای در کشتن مردمی که حقوق بشری خود را و حق رای خود را میخواهند ضد حقوق بشری است و حقوق بشر اسلامی و یا حقوق بشر آمریکایی و ...نداریم و اگر حقوق بشر موجود باشد و با حقوق بشر سازمان ملل مخالف باشد به آنها حقوق بشر نمیگویند بلکه سیستم های ضد حقوق بشر میگویند.این هم سفسطه و غلط اندازی دیگری است که شما میکنید.
خدا یکی است و منشا خیر است و دستور کشتار دیگران را بکسی نداده است و در بازیهای سیاسی افراد خودخواه و مریض هم وارد نمیشود که کاری شیطانی است هر چه که در ادیان سازمان یافته از قول خدا گفته میشود بازیهای سیاسی است.یهودیت و مسیحیت یواش یواش در طی قرون توسط دین کاران سیاسی شدند ولی اسلام از اول که با تشکیل حکومت همراه شد از اولین روز تولدش سیاسی بود وگر نه این طور نمیشود که یک عربی در تقسیم غنایم جنگی احساس کند که محمد حق او را خورده است و از عصبانیت تف بروی وی بیاندازد وبخاطر همین تف کردن او را بکشند(واقعه ثبت شده در تاریخ اسلام).این دین از اول سیاسی و بر ضد حقوق بشر بوده است.خدای واقعی اگر میخواست کافر را بکشد اصلا کافر را نمیافرید و این کافر کشی و جهاد دینی پوششی برای تصاحب مال و جان و حقوق دیگران بوده است.
من احساس میکنم و عقلا هم خلاف نظرم نمیبینم که ادیان سازمان یافته خود را بجای خدا نشانده اند و منافع سیاسی خود را بنام خدا در جامعه پیاده میکنند.جای خدا قلب آدمی است و نه در بازیهای سیاسی که در غیاب عدالت آن را میتوان کثافت نامید آنچه که از اعتقاد بخدا حاصل میشود خوبی و بخشش است و نه کشتار و حق کشی که در ادیان سازمان یافته بفراوانی دیده شده است.چون شما با این ادیان همبستگی دارید ناراحت میشوید که چرا این حرفها گفته میشود و دوست دارید راز این ادیان فاش نشود ولی بدانید این حرف حقانیت دارد و باید بطرف حق و حقانیت رفت و آنها را پذیرفت.راهی که شما انتخاب کرده اید ادامه سیاهی های ادیان سازمان یافته است
پیچاندن شمادر این است که من دو جور خدا را تعریف نکرده ام ولی شما میگویید دو جور خدا را در نظر دارم خدا فقط یکی است. بلکه گفته ام خدای ادیان سازمان یافته خدایی تغییر شکل داده از خدای اصلی است و سیاسی شده است تا منافع حاکمان را (دین کاران بعلاوه حاکمان یا طبقات و نیروهای حاکم و سودبرنده ناحق در جامعه) بر آورد.در نتیجه خدای مهربانی و عشق و بخشندگی و زندگی آور که خدای اصلی است بدست ادیان سازمان یافته شده است خدای قاتل ؛ تروریست و ضد بشر و ضد حق و هر چیز بد دیگر.
خدای ادیان سازمان یافته شیطانی بنام خداست.گر چه مردم معتقد خدا را میپرستند و به این شیطان معتقد نیستند ولی بطور تکنیکی مسایل جامعه آنان را با دستور های خدای شیطان شده ادیان سازمان یافته در ایران حل میکنند و یا در غرب در قرون قبلی حل میکردند.این شیطان خدا نمای ادیان سازمان یافته باید از عرصه اجتماع بیرون برود.خدای اصلی جایش در قلب آدمی است و فقط بخشندگی و مهربانی و هر چیز خوب دیگر است.برای جلوگیری از بی عدالتی در جامعه از عقل باید استفاده کرد اما از کدام عقل باید استفاده شود. عقلی که آزاد و رها و خود محور است و ماموریتش کشف حقیقت و رفاه و بقا تمام انسانیت امروز و فردا هاست یعنی خدا برای خورد و خوراک ما نیست بلکه برای خدایی شدن ماست یعنی هر کس که خدا را بشناسد و بخواهد که مثل خدا دست دهنده داشته باشد زندگی ببخشد با کشفیات و از بین بردن بیماریها؛ بخشنده باشد یعنی از دسترنج خودش ببخشد بطور خلاصه اعتقاد بخدا اجباری برای خود معتقد بخداست که خدایی و بخشنده شود واین اعتقاد اجباری برای دیگران نیست که در دین اسلام است که مثلا در دین محمد کافر را باید کشت(جانش را گرفت یعنی دست گیرنده و نفع برنده داشت) و دنیا را مسلمان کرد (یعنی دامنه سود و منافع خود را از کشور عربستان بدنیا تعمیم داد و از اهل کتاب هم مالیات عقیده گرفت و بنام خدا جیب خود را پر کرد)اینها یعنی دست گیرنده داشتن و ضد خدایی عمل کردن است
در مورد بیانات مهدی عزیز
ایشان متوجه نیستند که در ادیان سازمان یافته قوانینی است که بنام خدا قالب شده اند و ربطی بخدا ندارد.ایشان با اصرار بر ادامه ادیان سازمان یافته خواهان بر قرار بودن این قوانین است. این قوانین ضد بشری در ادیان سازمان یافته ربطی به افراد عادی و مومنان ندارد بلکه اهرمی است در اختیار رهبران این ادیان سازمان یافته که خدا را شیطانی کرده اند و بناحق و از قول او این قوانین را برای استحکام قدرت سیاسی و حکومتی خود بیرون آورده اند.مثلا کشتار کافران و یا مرتدان.که در جیب بری اسلامی مثلا چندین مسلمان را که مسیحی و کشیش شده اند را کشته اند یا کشتار هزاران زندانی سیاسی در تابستان 1367.مهدی عزیز چشمان خود را به این مسایل که کشتار در راه خداست بسته اند.این کشتار در راه خدا نیست بلکه کشتار در راه شیطان است. من در بیانات مهدی عزیز نمیبینم که مثلا با این افکار ضد خدایی و در واقع شیطانی مسئله ای داشته باشند و از محتوی نوشته ایشان شاید قبول این رفتار ها و احکام را هم بشود دید.
مسئله بعدی همسویی با علم است.من معتقدم خدایی است ولی نمیتوانیم وجود خدا را اثبات کند.گر چه هم چنین نمیتوانم وجود خدا را با علم رد بکنم.در ادیان سازمان یافته با صد در صد تصور کردن وجود خدا کسانی که وجود خدا را قبول ندارند مورد اهانت بدرجات مختلف قرار گرفته اند و حتی برای کشتار آنان دستور خدای شیطانی هم صادر شده است
این ضدیت با علم است.خدا اگر میخواست وجودش اثبات شود خودش این کار را اجازه میداد و اگر اجازه داده نمیشود حتما حکمتی در آن است.مثلا اجازه بکسی داده نشود که خدا را متعلق بخودش بداند و بنام خدا حقوق دیگران را مورد تجاوز قرار دهند کاری که بناحق در ادیان سازمان یافته صورت میگیرد.
آیا مهدی عزیز قبول ندارد که در ادیان سازمان یافته حقوق گروه های زیادی با ارزشهای نهادینه شده در آن ادیان مورد تجاوز قرار میگیرد مثلا حقوق ملت ایران بنام خدای اثبات نشده محمد مورد تجاوز قرار گرفته است و حق انتخاب حاکمیت مورد اعتماد مردم از انها سلب شده است فقط به این دلیل که حکومت از آن خداست و البته آن هم خدای شیطانی ادیان سازمان یافته از قبیل اسلام.
محمد هیچ گاه ادعای علم غیب نکرد و کسانی که او را دوست داشتند و او را پرورش دادند و کمکهای فراوانی به او کردند مثل پدر بزرگش و عمویش (پدر علی ) هیچگاه رسالت پیامبری او را تایید نکردند.اصولا چرا باید پذیرفت که پیامبری محمد اثبات شده است و محمد فقط با زور و کشتار پیامبری خودش را اثبات کرده است (بخوانید پادشاه عربستان شده است)در ضمن محمد تنها کسی در عربستان نبود که ادعای پیامبری کرد و حکومت تشکیل داد کس دیگری هم بوده است که به او کذاب میگویند ولی ممکن بود اگر آن شخص پیروز میدان سیاسی مذهبی عربستان میگردید خود محمد کذاب میشد.
حالا ملایان بمحمدی که ادعای علم غیب و عصمت نکرده است لباس دارای علم غیب و عصمت را پوشانده اند و به همین یک نفر هم بسنده نکرده اند چهارده تا معصوم هم برای ما با جعلیات خودشان درست کرده اند.
چرا مهدی عزیز میخواهد این جعلیات در اجتماع ما بر قرار باشد.
بنابر این تا زمانی که پیامبری محمد اثبات نشده است توصیه من به جناب مهدی این است اسمی از پیامبر برده نشود و سخنان پیامبر را سخنان خدای اصلی جا نزنند.بلکه سخنان بت ذهنی محمد که همان الله باشد در نظر گیرند.
وجود عیسی و موسی در علم تاریخ اثبات نشده است و ممکن است جعلیات باشند.
ما رفتاری را در اجتماع اجازه میدهیم بیاید که مورد تایید علم و عقل باشد : کدام علم و عقل-عقلی که ماموریتش کشف حقیقت و رفاه و بقای انسانیت فعلی و آینده است. نه عقل نوکر اسلامی که هدفش بر قراری اسلام محمدی است و بقای انسانیت وهم کاری ندارد و حقیقت را هم قبلا کشف کرده است که گفتار محمد است و حق مخالفت با آن حقیقت را ندارد یعنی عقل اسلامی عقلی ناقص و نوکر است و آزاد و رها و خود محور نیست
_____________________________
از مهدی
عملا با پذیرفتن دینی که حاکم است و البته این دین غلط هم است زیرا ضد حقوق بشر دیگران میباشد ضد علمی است (یا خودش است و یا این که آن را ضد علمی کرده اند) در واقع نتیجه عملی رفتارتان بنفع ملایان و خواسته های غیر حق آنان خواهد بو.د.بالاتر از ... See Moreبازرگان که نیستید بنفع ملایان مصادره شد.دانش دینی شما هم بنفع ملایان از هم اکنون مصادره شده است.برای از بین بردن خرافات بنام دین شما چه توصیه ای دارید؟
من نمي توانم براي هيچكس خدايي يا پيغمبري ثابت كنم اما براي فكر و نظر خود نيز تاريخ نمي نويسم . واقعيت هاي تاريخي خلاف آنچه شما ادعا مي كنيد است . چند ده هزار عرب لخت و پاپتي ، سه امپراطوري بزرگ روزگار خود را به زانو در آوردند و ما هي براي اين واقعيت تاريخي دروغ مي بافيم كه عرب با زور شمشير غلبه كرد . تنبان به پايشان نداشتند و ما در مقابل امپراطوري هايي كه هر كدام چند برابر كل جمعيت عرب ، سپاهي كار آزموده داشتند ، از سلاح و شمشير صحبت مي كنيم . عرب ، حرف و پيامي با خود داشت كه توانست غلبه كند و اين امپراطوري ها را از درون بپوساند و بي چيز تر از اعراب ، هيچكس نبود . چون من امروز دشمن حاكمانم آيا بايد واقعيتهاي تاريخ را وارونه كنم ؟
تا منصف نباشم نمي توانم راي و نظر مردم را به سياهكاري هاي حاكمان جلب كنم . اين بي انصافي ، بخشي از تاريخ روشنفكري در ايران است . بايد خود را از اين دام رها سازم و قدم بعد دعوت مردم به مبارزه با حاكمان است . اينكه مردم عادي و فرودستان ، به افكار و نظرات من بها نمي دهند ، بخاطر ناداني آنان نيست . مردم بصورت غريزي و ساده بسياري از واقعيتها را بهتر از من درك مي كنند و متاسفانه امثال من ، فهم و نظر مردم را دستكم مي گيريم
اول دو نکته نادرست در نوشته شما.پیشرفت نظامی اعراب ربطی به خدایی بودن و اسلامی بودن آنها ندارد و محمد توانست قبایلی را که با همدیگر جنگ میکردند و همدیگر را کشتار و یا برده میگرفتند دور محوری گرد هم آورد و این کار را هم چنگیز خان در مغولستان کرد و دیدیم که مغولها امپراتوری بزرکتری هم نسبت به اعراب تشکیل دادندو این منشا خدایی و معنوی و این حرفها را ندارد بلکه اتحاد عمل در وحشی گری و اشتیاق برای چپاول دیگران و غارت دیگران بوده است.در مورد محمد هم اکثر وقتش برای حمله نظامی و پیرامون این حرفها بوده است و پیامبر رحمت هم نبوده بلکه آدک گشتار بوده است که در حضورش صد ها یهودی را زنده زنده پس از چند هفته اسارت و بی غذایی گردن زدند و جسد ها را به داخل چاه انئداختند و برای این که بدانند شخص مذکر کشته شود یا نه او را لخت میکردند و اگر موی زهار روئیده بود آن جوانک را میکشتند.اینها که معنویتی ندارد که عرب بیابان گرد معنویت گرفته باشد بلکه غارت بنی قریظه به آنان نشان میداد که مال و پول فراوان در راه محمد است.
دوم در باره مردم نوشته اید که اشتباه نمیکنند بله مردم در قضاوت نهایی اشتباه نمیکنندولی دیدیم که مردم در مورد خمینی نوکر سرمایه داران جهان خوار اشتباه کردند و همین مردم در مورد سلسله پهلوی هنوز هم در اشتباه هستند که خودشان را ملت آریایی میدانند
البته بمردم اطلاعات درست داده شود از اشتباه بیرون خواهند آمد.
من فکر میکنم که این بحث باید بسته شود.هدف بحث این بود که نشان بدهیم ادیان سازمان یافته نه دین شخصی آقای مهدی صفار و نه دین شخصی مرحوم بازرگان که گفت هدف انبیا بر پایی حکومت و سیاست نبوده است و همان طور که انبیا درس آشپزی نداده اند درس سیاست هم نداده اند و اصل دین همان توحید و معاد استو نقش پیامبر در این بین زیاد مهم نیست(البته درک خودم از حرفهایی است که مهندس بازرگان زده است.
من در مورد ادیان سازمان یافته نظرم تشکیلات دینی و رتبه بندهای آن مثل ایت آلله العظما و آیت الله و مجتهد و حجی الاسلام و ...غیره و فعالیتی است که این مجموعه دارد بحث کردم و گقتم که خدای این ادیان ضد خدا و شیطانی است و در واقع شما هم با این گفته موافقید و ملایان و خدای آنان را تایید نمیکنید. با تشکر از بحث سودمندی که کردید و وقت زیادی که گذاشتید
Reader Comments (1)
محمد پیامبری وجود نداشته است:
امروزه از طرق مختلف حدس زده میشود که تاریخ صدر اسلام دروغین و ساختگی است.
: در مورد ساختگی بودن تاریخ اسلام : علم تاریخ پیامبرانی بنام موسی و عیسی را قبول ندارد.
علم تاریخ پیامبرانی بنام موسی و عیسی را قبول ندارد. ادیان سامی که اسلام هم یکی از این ادیان است بتدریج و در طی زمانهای طولانی ساخته شده است.پیامبری هیچ کس اثبات نشده است و نوشته های این ادیان دست نوشته های بشری است. بنظر میآید که اسلام هم مثل یهودیت و مسیحیت بتدریج شکل گرفته است و تاریخ صدر اسلام ساختگی است. این عقیده با پیدا شدن قرانی قدیمی در صعنای یمن تایید میشود زیرا این قران قدیمی تر از زمان محمد است. یعنی قبل از این که محمد بدنیا آمده باشد این قران بوده است.
هر آن چه ما، مسلمان و نامسلمان، دربارۀ محمد پیامبر اسلام میدانیم از روایات اسلامی است که دست کم ۱۵۰ سال پس از به اصطلاح هجرت یعنی سال ۶۲۲ میلادی نوشته شدهاند. منبع اصلی تمامی احادیث و روایات اسلامی دربارۀ زندگیِ محمد به کتاب فردی برمیگردد که ابن اسحاق نام دارد که گویا میان سالهای ۷۰۴ تا ۷۶۷ میلادی میزیسته. بنا بر گزارش ابن هشام (مرگ ۸۳۴ م.) و طبری (۸۳۹ – ۹۲۳ م.) گویا ابن اسحاق کتاب خود را در حدود سال ۷۵۰ میلادی نوشته است. گفتنی است که هویت ابن اسحاق برای مورخان ناشناخته است و ما او را از طریق ابن هشام (مرگ ۸۳۴ م.) میشناسیم. گویا ابن هشام زندگینامۀ محمد را بر اساس نوشتۀ ابن اسحاق بازنویسی کرد. تا پیش از نوشتۀ ابن هشام، عملاً کسی نه ابن اسحاق را میشناخت و نه از کتابش دربارۀ «سیرت رسولالله» اطلاعی داشت. از این رو، نمیتوان با قاطعیت گفت که آیا اساساً فردی با چنین نامی وجود داشته است. با این وجود، چون ابن اسحاق در جهان اسلام و غرب نخستین منبعی است که همۀ نویسندگان بدان استناد میکنند، این بازنگری نیز تمرکز خود را روی این منبع نخستین که شالودۀ روایات اسلامی را تشکیل میدهد گذاشته است.
باری، تا پیش از ابن اسحاق ما هیچ سند یا نوشتهای دربارۀ محمد نداریم: نه در منابع اسلامی، نه در منابع عربی و نه در منابع غیراسلامی مانند سُریانی، پارسی میانه، یونانی و یا زبانهای دیگر.[۱]
اسلامشناسان در غرب نیز زندگینامۀ محمد را بر اساس سیرت رسولالله ابن اسحاق / ابن هشام نوشتهاند، بدون آن که به درستی یا نادرستی مضامین آن توجه کنند. شاید درستتر باشد بگوییم که اسلامشناسان غربی به زندگینامۀ ابن اسحاق به عنوان یک منبع تاریخی مینگریستند. کتابهای استاندارد دربارۀ «زندگینامۀ محمد» در غرب توسط فرانتس بول (Frants Buhl) دانمارکی، ویلیام مونتگومری وات (William Montgomery Watt) اسکالندی، ماکسیم رودنسون (Maxime Rodinson) فرانسوی و آخرین آن توسط تیلمان ناگل (Tilman Nagel) آلمانی در سال ۲۰۰۸ نوشته شده است. نقطۀ آغاز کتابهای نامبردۀ بالا، پذیرش این «پیشفرض» است که سیره ابن اسحاق در کلیت یا هستۀ خود «تاریخی» است.
طبق روایات اسلامی، ابن اسحاق در مدینه زندگی میکرد و در سال ۱۳۰ هجری به کوفه رفت. در سال ۱۴۲ هجری با منصور خلیفۀ عباسی ملاقات کرد و وارد دربار خلیفه شد. تقریباً همۀ روایات اسلامی هم نظرند که ابن اسحاق و ابن هشام نویسندگان دربار خلفای عباسی بودند. نتیجه این که هر آن چه ما امروز دربارۀ اسلام میدانیم از عصر خلفای عباسی است که اوج آن به زمان مأمون عباسی میرسد. ما هیچ سند اسلامی از دوران پیش از خلفای عباسی که به امویان شهرت یافتند نداریم. از این رو، میتوان گفت که اطلاعات ما از اسلام، اطلاعاتی هستند که خلفای عباسی برای نسلهای آینده تدوین کردند و سرانجام به ما رسیدهاند.
کل مقالات پنج گانه را از لینک زیر بخوانید:
http://efsha.squarespace.com/blog/2022/4/7/932237419011.html