ایران دمکراسی میخواهد نه ناسیونالیسم ضد دمکراتیک و ضد دین
ناسیونالیسم ایرانی منفی گرا و ضد اتحاد بوده است .زیرا مثلا دین اسلام را خارجی قلمداد میکرد و یک نوع تجاوز میشمرد و در نتیجه با این بینش یک دسته از ایرانیها را حذف میکرد و اگر دستش میرسید و زورش را داشت از حکومت بیرون میراند.کاری که در زمان رضا شاه شد.خود ناسیونالیسم پهلوی چون ارتجاعی بود زیرا وابسته به سیاستهای ببگانه بود در عمل نیروی ارتجاعی اسلامیستی را در دوره محمد رضا شاه تقویت کرد تا در برابر کمونیستها (دشمنان اربابان غربی حکومت ) بتوانند قدرت مند تر عمل کنند. بنابراین سابقه ناسیونالیسم در ایران منفی و ارتجاعی است.این نوع ناسیونالیسم رضا شاهی که مورد تایید احزاب نژاد گرای آریا و سومکا و پان ایرانیستی بود سبب تقویت نیروهای گریز از مرکز بخاطر انکار فرهنگ و زبان اقوام غیر فارس زبان شد (ما که قوم فارس زبان در ایران نداریم بلکه کرمانیها و شیراز ها و اصفهانی ها هم زبان بومی خودشان را داشته اند که در براب رزبان فارسی که توسط حکومت تبلیغ میشده است در قرون اخیر از بین رفته است). در کل بازده ناسیونالیسم در ایران منفی بوده است و سبب بوجود آمدن قضییه پیشه وری و مسایل خودگردانی کردستان و خوزستان شده است. اصولا در کشوری مثل ایران ایده یک ملت یک زبان و یک دین ایده ایی ضد ایرانی خواهد بود
دکتر مرشدی زاد استاد علوم سیاسی دانشگاه شاهد میگوید:
من قائل به وجود سه نوع ناسیونالیسم در تاریخ معاصر ایران هستم. اول، ناسیونالیسم قومی است که بر مبنای یکسانسازی یا همانندسازی عمل میکند. این نوع ناسیونالیسم بنیاد خود را بر این ایده مینهد که یک گروه قومی مسلط در ایران وجود دارد و سایر اقوام باید همانند این قومِ مسلط بشوند. این ایده در دوره رضاشاه از سوی محمود افشار و در مجله او یعنی مجله "آینده" ترویج میشد. نوع دوم ناسیونالیسم، ناسیونالیسم سرزمینی است که تقی زاده مروج آن بود. تقی زاده معتقد بود ما در کشورمان خرده فرهنگهایی داریم و این خرده فرهنگها پدیدهای منفی نیستند و بنابراین یکسانسازی و از بین بردن این خرده فرهنگها سیاست درستی نیست. او میگفت ما باید بنا را بر این بگذاریم که مردمانی هستیم که قرنها در یک سرزمین با یکدیگر زندگی کرده ایم و عقد نانوشتهای داریم که بر اساس آن میخواهیم در کنار هم زندگی کنیم. بنابراین ما باید خودمان را ایرانی تعریف کنیم و نه عضوی از یک قوم خاص. نوع سوم ناسیونالیسم، ناسیونالیسم مدنی دکتر مصدق بود؛ ترکیبی از مفاهیم ناسیونالیسم و شهروندی. کشور هندوستان در حال حاضر برای حل مشکلات قومی خودش به این نوع ناسیونالیسم بها میدهد. ناسیونالیسم مدنی مبتنی بر رفع تفاوتها و تبعیضها است. اگر همه مردم احساس کنند که شهروند درجه یک هستند، دیگر ضرورتی برای جدایی از آن سرزمین نمیبینند. به علاوه وقتی که مفهوم شهروندی اهمیت یابد، خردهفرهنگها و هویتهای خرد را به تعلقات درجه دوم حاشیهای و کمرنگ شده بدل میکند.
در زیر دکتر مرشدی زاد جواب چند سول راد اده است:
تفاوت بنیادین ناسیونالیسم مدنی مصدق با ناسیونالیسم سرزمینی تقی زاده چیست؟
شاید نتیجه این دو نوع ناسیونالیسم یکی باشد. یعنی هر دو در درجه اول بر ایرانی بودن تاکید میکردند ولی از تعابیر متفاوتی استفاده میکردند. ناسیونالیسم مدنی مصدق راه به دموکراسی میبرد اما ناسیونالیسم سرزمینی تقی زاده صرفاً خصلت هویتی دارد.
ناسیونالیسم تقی زاده هم چندان غیردموکراتیک به نظر نمیرسد؟
میتواند غیر دموکراتیک هم باشد. یعنی دولت میتواند شهروندان به عنوان ایرانی تعریف کند ولی در تعیین سیاستهای حکومت نقشی برای شهروندان قائل نباشد.
ولی ناسیونالیسم قومی رضاشاه اقتدارگرایانهتر از ناسیونالیسم سرزمینی تقی زاده است.
بله، قطعاً این طور است. ناسیونالیسم رضا شاه بر اساس نوعی مهندسی و تغییر اجتماعی بنا یافته است و بنابراین نیازمند اقتدارگرایی است.
ناسیونالیسم قومی در واقع ناسیونالیسمی فرهنگی (و نه سیاسی) است و بر اساس تقسیمبندیهای اندرو هیوود، ناسیونالیسم محافظهکارانه است.
بله، ناسیونالیسم رضاشاه و محمود افشار خصلت فرهنگی اش بیشتر از ناسیونالیسم تقی زاده است و نوعی ناسیونالیسم دست راستی محسوب میشود که در شکل حادش میتواند به فاشیسم هم منجر شود.
ما در تاریخ معاصرمان باستانگرایی هم داشته ایم. باستانگرایی چه نسبتی با این سه نوع ناسیونالیسم داشته است؟
ناسیونالیسمی که در دوره رضاشاه به منصه ظهور رسید، مبتنی بر باستانگرایی بود. این باستانگرایی افراطی در مقابل مذهب قرار گرفت. در نتیجه این تلقی در کشور ما بوجود آمد که ناسیونالیسم یعنی نفی مذهب. در حالی که در جهان عرب، اندیشه ناسیونالیسم نه تنها در برابر مذهب قرار نگرفت بلکه خیلی از مفاهیمش را هم از قرآن و سنت اخذ کرد. در نتیجه در برابر مذهب قرار نگرفت. مثلاً این آیه قرآن که میفرماید "انا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم"، وقتی که از سوی متفکران دینی خودمان تفسیر میشود، با تاکید بر این نکته همراه میشود که "بهترین مردم باتقواترین آنها است." در نتیجه هر چه که به هویت ملی و ناسیونالیسم مربوط باشد، مطابق این نوع تفسیر مردود قلمداد میشود. اما اندیشمندان عرب بر "جعلناکم شعوبا و قبائل" تاکید میکنند. یعنی میگویند که خداوند ما انسانها را در قبائل و مردمان متفاوت قرار داده است تا شناخته شویم (لتعارفوا) و هویت پیدا کنند. متفکران عرب با استناد به این قسمت از این آیه، ناسیونالیسم را میپذیرند و با استناد به "ان اکرمکم عند الله اتقیکم"، شکل افراطی ناسیونالیسم را که به شوونیسم منتهی میشود، مردود میشمارند. یعنی از نظر آنها اصل ناسیونالیسم مردود نیست. اما در ایران از آنجایی که شکل اولیه ناسیونالیسم، افراطی و ضد مذهبی بود، پیوندی بین ناسیونالیسم و مذهب برقرار نشد. در حالی که اگر نخستین حاملان ناسیونالیسم در ایران، آن را به گونهای ملایم - که عبارت از وطن دوستی باشد - وارد فضای فکری و سیاسی کشور میکردند، کسی با آن مخالفت نمیکرد زیرا هیچ کس با وطن دوستی مخالفتی ندارد.
به عبارت دیگر میتوان گفت که در جهان عرب ناسیونالیسم مذهبی شکل گرفت ولی در ایران این اتفاق نیفتاد.
ناسیونالیسم مذهبی در ایران به لحاظ نظری شکل نگرفت ولی به صورت عملی در قالب مبارزه بر ضد بیگانگان شکل گرفت. اما علما به لحاظ نظری به آن نپرداختند.
حاملان ناسیونالیسم مذهبی در عمل چه کسانی بودند؟
کسانی که با سلطه بیگانه مبارزه کردند. آیت الله کاشانی و امام خمینی دو نمونه از این افراد هستند. امام خمینی ناسیونالیسم را مردود میشمرد ولی در عمل بر ضد سلطه بیگانه و در راستای حفظ مرزهای یک کشور اسلامیتلاش میکرد.
از افشا : توجه کنید که دو نوع حکومت ناسیونالیسم رضا شاهی و جمهوری اسلامی خمینی بعلت ضدیت با دمکراسی و داشتن رویه استبدادی در عمل نوکری بیگانه و سیاستهای بیگانه راد اشته اند و با کمک و هدایت بیگانه هم در ایران بحکومت رسیده اند و این خود نشانه ضعف همبستگی و اتحاد ایرانیان برای عمل مشترک و مطابق با منافع همگانی است که این عمل مشترک با توجه بتنوع اقوام و فرهنگهای قومی و مذهبی فقط میتواند حول و حوش ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی شکل بگیرد و هر دوی ارزشهای ناسیونالیسمی رضا شاهی و اسلامی خمینی در ضدیت مطلق با ارزشهای دمکراتیک و حقوق بشری است که ذات ارتجاع انگل و ضد ایرانی داخلی ماست .کاشانی مزدور انگلیس در کودتای بیست هشتم مرداد 1332 بود و خمیمی هم مزدور ارتجاع جهانی است
ما با توسل به ارزشهای حقوق بشری و دمکراتیک میتوانیم ارزشهای ناسیونالیستی و دینی را در زیر مجموعه ارزشهای دمکراتیک بپذیریم به این معنا که تمام اقدامات دینی و ناسیونالیستی درست است مگر این که دمکراسی و حقوق بشر را بخطر بیندازد.در یک صد سال اخیر هم ما نتوانسته ایم بین دین و ناسیونالیسم و دمکراس یسازشی داشته باشیم و لاجرم تنها وضع ممکن اقتدار دمکراسی بر آنهاست زیرا این دو ایده در صد سال اخیر فقط حق کشی و عقب ماندگی و کشتار و تشنج بین مردم ایران داشته اند و منفی عمل کرده اند.)ر
منبع حرفهای دکتر مرشدی زاد:
http://tarikhirani.ir/fa/news/54/bodyView/576/%D9%85%D8%B1%D8%B4%D8%AF%DB%8C%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF:.%D9%85%DA%A9%D8%AA%D8%A8.%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C.%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%A7%D8%AF%D9%87.%D8%A7%D8%A8%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C.%D8%A7%D8%B2.%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85.%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html
ناسیونالیسم اگر تنها راه نجات بود سلسله پهلوی میتوانست ایران را نجات دهد.هر گونه ایدئولوزی در ایران به فاشیسم خواهد رسید.حتی اگر کمونیستها هم بقدرت برسند در نهایت بفاشیسم میرسند چرا؟ زیرا بضاعت فرهنگی و ملی و دینی ما همین است.شاه آدم میکشت و خمینی هم بیشتر از او آدم کشی کرده است.کجا بازجو سر زندانی را در کاسه توالت فرو میکند برای خوش خدمتی به اربابان حاکم؟ با این فرهنگ هر ایدئولوزی در نهایتش در ایران بفاشیسم میرسد همان طوری که حکومت اسلامیستی ملایان و ناسیونالیستی سلسله پهلوی به فاشیسم رسید//
چرا بدون تشکیل یک جبهه قوی دمکراسی نمیتوانیم از شر استبداد رها بشویم
http://efsha.squarespace.com/blog/2013/5/20/053911867558.html
یک واقعیت دیگری موجود است و آن این که ما سه مولفه اسلامی ، ایرانی و دمکراتیک و مدرنیته در کشور داریم که این شه مولفه را در قرن اخیر نتوانسته ایم با همدیگر اشتی بدهیم و تنها راه موجود تفوق یکی از این مولفه ها بر دیگری است .ما تفوق ناسیونالیسم را در سلسله پهلوی و تفوق اسلامیت را در حکومت ملایان دیده ایم و متاسفانه اینها منتهی بفاشیسم شده اند.تنها راهنجات ما تفوق ارزشهای مدرنیته ای (ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو و نه در تضاد با ارزشهای حقوق بشری )است .
بنده که مخالف ناسیونالیسم و ارزشهایش بطور کلی نیستم بلکه بنده تلاش دارم که ارزشهای ناسیونالیسم ارزش اصلی در اداره کشور نشود.بلکه ارزش اصلی ما ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو با آنها شود. در این حالت بنده فقط از ارزشهای مثبت ناسیونالیسم و دمکراسی تواما استفاده میکنم.ارزشهای دینی هم همین طور است نمیتوانند ارزشهای دمکراسی را ملغا کنند باید تابع ارزشهای دمکراتیک باشند و نه تابع ارزشهای ناسیونالیستی
در جامعه ای که احترام فردی موجود باشد و مثل اب خوردن آدم نکشند ناسیونالیسم موجود ناسیونالیسم سیویک است و به ارزشهای حقوق بشری نزدیک است.این حالت در فرانسه و انگلستان و آمریکا پیش آمده است ولی در روسیه و آلمان چنین نبوده است.مثلا ناسیونالیسم آلمانی سبب هلوکاست و کشتار هشتاد میلیونی در دنیا شده است.اصولا ناسیونالیسم ایرانی کپی ناسیونالیسم هیتلری و تقدیس کننده ارزشهای آن است (نژاد آریایی و تقدیس کورش و قول رسیدن به افتخار زمان کورش یا اشغال کشور های کشور و گسترش ایران).در جامعه ای مثل جامعه ما ناسیونالیسم ضد حقوق بشری و فاشیستی میشود.شما هر وقت ارزشهای جامعه انگلیسی و فرانسوی و آمریکایی را در جامعه ما پدید آوردید من با شما بیشتر موافقت خواهم کرد
کسانی که ادعای دمکراسی دارند نمیتوانند ناسیونالیسم را بر دمکراسی غلبه بدهند.این همه اصرار برای ناسیونالیسم آن هم در کشور ما با این بضاعت کم در رعایت ارزشهای حقوق بشری برای چیست؟ مگر این که ریگی در کفششان باشد.بنده که معتقد به ناسیونالیسم تمکین کننده به دمکراسی و حقوق بشر هستم.ما در این کشور ایران که باورها و اعتقادات اکثرا ایدئولوزیک و ضد حقوق بشری است به حاکمیت ارزشهای حقوق بشری نیاز داریم تا حقوق مردم را در برابر ارتجاع داخلی حفظ کند و این ارتجاع را از سازش با بیگانگان برای بدست
گرفتن قدرت سیاسی و غصب قدرت سیاسی و تحمیل استبداد . دیکتاتوری بر ملت پیشگیری کند
Reader Comments