ما پیروزیم چون بر حقیم
این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید
لیستی از نوشته های قبلی
http://efsha.squarespace.com/blog/2022/7/2/647141088202.html
این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد
مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.
من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم
لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید
پنجاه و هفتی ها!!!ر
سرمایه داران ایرانی با داشتن قدرت اقتصادی و تبلیغات دولتی همسو با غرب فاقد قدرت سیاسی لازم بودند و ایادی دربار با تبعیض حقوق آنها را زیر پا میگذاشتند و از این وضعیت نا برابر ناراحت بودند.اینها هم در فرو ریختن نظام به امید تاسیس نظامی مشابه شاه ولی دارای آزادیهای سیاسی با ملایان همکاری کردند
عروج آخوندیسم ارتجاعی با کشاندن خمینی بپاریس از سوی ارتجاع جهانی انجام شد و خمینی عامل و مزدور ارتجاع جهانی بود که رسانه های ارتجاعی در سطح جهانی از این مزدور حمایت و بنفع او تبلیغات میکردند
«پنجاه و هفتی یک شخص نیست! یک اندیشه است که حتی در قالب زمانی هم نمیگنجد. اندیشهای اقتدارگرا، ایرانستیز و منفعت طلب! در عینحال که عملکرد خود را هم “مقدس و رهایی بخش” میداند»(سعید قاسمینژاد)
«این اصطلاح پنجاه و هفتیها هم این روزها دستاویزی شده برای سلطنتطلبان و شرکا که چون زورشان به زورمندان حاکم نمیرسد، یقهی پنجاه و هفتیها را بگیرند و همهی کاسه کوزهها را بر سرشان بشکنند. آنها این واژه را به طورکلی برای “همهی” شرکتکنندگان در انقلاب ۵۷ (البته بهجز خودشان که در برابر آن و مردم قرار داشتند) به کار میبرند؛ بیهیچ تفکیک زمانی، محتوایی و سیاسی!»(کیقباد یزدانی)
آیا بهراستی اینگونه است؟ آیا اصطلاح «پنجاه و هفتی» ابداع شده تا همه شرکتکنندگاندر «انقلاب ۵۷» را تخطه کند؟
گفتمان های زمان انقلاب بهمن پنجاه و هفت
گفتمان چیست؟
گفتمان(۱)، به معنای گفتوگو نیست، بلکه یک نحوه تفکر و نگرش در علوم یا مسائل اجتماعی، به دنیا و پدیدهها است، به عنوان مثال در قرون وسطی در محافل علما و همچنین توده مردم، تفکر «زمینمحور» حاکم بود. این گفتمان با آغاز رنسانس جای خود را به گفتمان اومانیستی(انسانمحور) داد.
نبرد گفتمانها(جنگ روایتها)
«ما خواهان رفتن به سوی نظامی بر مبنای جدایی دین از حکومت و تضمین کننده عدالت اجتماعی هستیم، و رهرو جنبشی خشونت پرهیزیم.»(دکتر حمید قرهحسنلو از زندان)
این سخنان شجاعانه به سادگی گفتمان انقلاب مهسا را منعکس میکند. در ۵۷ نیز چند گفتمان عرضه شد که از آن میان یکی غلبه یافت(به عنوان نمونه دکتر بختیار «گفتمان سوسیالدموکراسی» و خمینی گفتمان اسلام سیاسی را عرضه کردند). تا اینجا چندان جای منازعه نیست. اما نکتهای که مورد تاکید است آنست که، آنچه خمینی به عنوان «اسلام سیاسی» مطرح کرد در پارهای نقاط با روایت دیگر گروههای شرکت کننده در فاجعه ۵۷ همپوشانی غریبی داشت و این خود یکی از دلایل تثبیت او بر اریکه قدرت بود.
روشن است که گفتمان هواداران پادشاهی مشروطه و سوسیالدموکراسی شاهپور بختیار از سویی و گفتمان خمینی از سوی دیگر کاملا به دو دیدگاه از بنیاد متفاوت تعلق داشتند اما در اردوگاه براندازان علیرغم تفاوتهای زیاد، که پس از چند ماه به رویارویی آنها با هواداران خمینی منجر گشت، وجوه اشتراکی وجود داشت که از آنها میتوان به عنوان «گفتمان ۵۷» یاد کرد:
۱. دشمنی پایانناپذیر با «غرب» و بهویژه دولت امریکا: تقابل با امریکا، غرب و «پهلوی» را میتوان مهمترین سنگ وحدت اپوزیسیون ۵۷ نامید.
۲. ضدیت کور با پهلوی: متاسفانه بخش بزرگی از اپوزیسیون ۵۷ قادر به دیدن پیشرفتهای صنعتی و اجتماعی ایران در این دوره نبودند و آنها که به آن اذعان داشتند، مدعی بودند که کشور توانی به مراتب بیش از این دارد و «پهلویها» تنها بخش کوچکی از آن را به منصه ظهور رساندهاند.
۳. مخالفت رادیکال با اقتصاد سرمایهداری و مطرح کردن مدلهای ورشکسته به عنوان آلترناتیو: همچون راه رشد غیرسرمایهداری حزب توده ایران و یا اقتصاد توحیدی بنیصدر.
۴. مخالفت پنهان و آشکار یا بیتوجهی به دموکراسی: در اردوی «پنجاه و هفتی» اگر هم از دمکراسی سخنی به میان میآمد صرفا ابزاری و تا رسیدن آنها به قدرت منظور بود و هست،.به عنوان نمونه خمینی که حتی در پستوی ذهنش دموکراسی جایی نداشت، حداقل در دوره اقامتش در پاریس به حکومت پهلوی به دلیل عدم رعایت دموکراسی حمله میکرد.
۵. نفی بسیاری از دستاوردهای مدرنیته تحت عنوان «غرب زدگی».
۶. ایدئولوژیگرایی: اکثریت شرکتکنندگان در فاجعه ۵۷ به یک ایدئولژی، عمدتا «اسلام سیاسی» و یا مارکسیسم، معتقد بودند و در فعالیتهای سیاسی اجتماعی خود از آن الهام میگرفتتند، حتی گاه شاهد بودیم که بازجوها در زندان سعی میکردند سیاست و رفتار خود را بر مبنای «اسلام سیاسی» تبیین کنند.
در مورد سفسطه ميزان واردات بيشتر از صادرات در دوره نخست وزيرى مصدق
باز هم سایت گویا
عرفان قانعی فرد فریبکار و دروغ ساز - ابراهیم ساوالان
کارتر و انقلاب اسلامی، دارکوب*
در انقلاب چه اتفاقى افتاد ؟
من اين را در دو مرحله بحث و تفسير مى كنم:
اول علت اصلى و زير دنيايى انقلاب
دوم آنچه كه در خيابانها و شهرها ايران روى داد
اول علت اصلى انقلاب: ضديت حكومت پهلوى با مدرنيته و چسبيدن آنها به سنن مخالف مدرنيته.
مدرنيته مورد نظر من چيست:
مدرنيته يعنى استيلاء ارزش هاى حقوق بشرى و اصول دمكراسى و داشتن سكولاريسم همسو با اين ارزشها و اصول و ايجاد اقتصادى توليدى كه بتواند نياز هاى روزمره و بقاى كشور را تامين كند
حكومت پهلوى مخالف حقوق بشر و همسو با ديكتاتورى و تبعيض و در مسير حكومت خاندان سلطنت و بويژه شخص شاه بود و از مدرنيته بسمت مدرنيزاسيون و تمدن بلوارى غرب مثل لباس و كلاه و سينما و استفاده از وسايل روز رفت واز تمدن لابراتوارى و دمكراسى و حقوق بشرى غرب جلوگيرى كرد.
در بعد اقتصادى اين حكومت اقتصاد استثمار نوين را پياده كرد. مثلا در زمان قاجار آبگوشت ما از توليدات داخل كشور بود ولى در زمان محمد رضا شاه نامش آمريكايى و گوشتش استراليايى و حبوباتش هندى بود! ما ايرانيان نه تنها صنعتى نشديم بلكه توليدات كشاورزى خود را از دست هم داديم.
جمهورى إسلامى همان سياستهاى اقتصادى شاه را به همراه ده ها بار بيشتر صدمه زدن به ايران و با فسادى ده ها بار بيشتر از زمان شاه و هم چنين كشتار سياسى بيشتر مردم ادامه داده است و در واقع جمهورى إسلامى خودش ضد انقلابى و مزدور خارجى است و اساس آن در مذاكرات خمينى با مقامات آمريكايى و حكومتهاى اروپاى غربى همراه آمريكا ريخته شده است.
البته اين مذاكرات مخفى بود و ملت پس از بقدرت رسيدن جمهورى إسلامى قطره چكانى و كم كم از اين مذاكرات آگاه شده است.
سرمایه داران ایرانی با داشتن قدرت اقتصادی و تبلیغات دولتی همسو با غرب فاقد قدرت سیاسی لازم بودند و ایادی دربار با تبعیض حقوق آنها را زیر پا میگذاشتند و از این وضعیت نا برابر ناراحت بودند.اینها هم در فرو ریختن نظام به امید تاسیس نظامی مشابه شاه ولی دارای آزادیهای سیاسی با ملایان همکاری کردند
عروج آخوندیسم ارتجاعی با کشاندن خمینی بپاریس از سوی ارتجاع جهانی انجام شد و خمینی عامل و مزدور ارتجاع جهانی بود که رسانه های ارتجاعی در سطح جهانی از این مزدور حمایت و بنفع او تبلیغات میکردند
بنظر میرسد در سر یک بزنگاه و نقطه عطف تاریخی که میباید به سمت آزادی نیروهای بیشتر سیاسی حرکت میکردیم.تا صنایع مونتاژ بسمت صنایع تولیدی با کمک سازندگان صنعتی کشور برود و ایران خودکفا شود، شاه با اعلام تک حزبی رستاخیز بند سیاسی بر نیروهای اجتماعی و سیاسی را تشدید کرد و از این فرصت نیروهای ارتجاع اسلامیست ضد شاهی با همکاری ارتجاع جهانی بقدرت رسید تا این ارتجاع در ایران حکومت را ناحق غصب کند و ارتجاع جهانی ده ها بار بیشتر از زمان شاه ایران را چپاول کند.روزی این ارتجاع باید تنبیه خودش را تحمل کند.این هم با همکاری ملت و با تاسیس حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو با حقوق بشر میسر است.این حکومت لازم است برای بقای خود عقب ماندگی های علمی و اقتصادی ایران را رفع کند.ایران از نظر اقتصادی کشوری هم چون هلند و یا سوئد باید بشود.
دوم - آنچه در خيابان و شهر ها روى داد:
شاه براى قدرتمند تر كردن ديكتاتورى خود در كشور تك حزبى اعلام كرد و گفت هر كس با عضويت در تك حزبى رستاخيز مخالف است توده اى و ضد ايرانى است بايد از كشور برود بيايد پاسپورت خودش را بگيرد و برود!
آمريكا در صدد سركوب كمونيسم جهانى بود و شاه هم كمونيستها را سركوب مى كرد بنا به سياست آمريكا اسلاميستها ضد كمونيست مادرزادى بودند و از آنها مثل القاعده براى جنگيدن بر عليه شوروى كمونيست در اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ استفاده موفقيت آميزى شد و به شاه فشار آوردند ، نيروهاى اسلاميست را از زندانهاى ساواك آزاد كنند تا مبارزه ضد كمونيستى در ايران تقويت شود.
با تقويت ملايان ، اين قشر مرتجع قديمى با داشتن حسينه ها و مساجد و تماس با مردم و سو استفاده خمينى از احساسات مذهبى مردم بنفع خود و مسلط نبودن حكومت بر امورات كشور و ترس آمريكا و حكومتهاى غربى همراه با آمريكا ، ارتجاع غربى حاكم بر جهان براى حفظ منافع خود خمينى را به پاريس برد و تحت تعليم عناصر مشكوك مثلث بيق ( بنى صدر، بزدى و قطب زاده ) قرار داد. بنى صدر افشاكرده است كه او از خمينى خواسته بود دم از دست بريدن و شلاق زدن نزند و جمهور مردم و حقوق مردم بگويد. حتى قانون اساسى سكولاري را هم خمينى تاييد كرده بود!
با فريب ملت ايران توسط تبليغات دستگاه هاى غربى و با توجه به نفرت زياد مردم از حكومت شاه ، مردم با كمال شوق و به اميد سرنگونى حكومت شاه در تظاهرات شركت كردند ولى در واقع آلت دست اسلاميستها شده بودند و مخفى كارى و شيطان صفتى خمينى در زمانى كه لب گور بود و أصلا انتظار اين همه پستى از يك پير مرد هشتاد ساله و آن هم در مقام مذهبى نمى رفت ، خمينى توانست همه رافريب دهد.
اين فريب تا سال شصت كم كم افشا مى شد خيلى ها با اين حكومت در گير شدند مثل مجاهدين خلق و چريك ها و بعدا اسلاميستهايى مثل بازرگان ، بنى صدر و بزدى و قطب زاده و منتظرى و … هم شامل ديكتاتورى خمينى شدند.
نوشته فوق نقدی بر مقاله زیر است:
https://news.gooya.com/2025/01/post-94022.php
کارتر و انقلاب اسلامی، دارکوب*
بعضی تحلیل میکنند کشورهای غربی و به ویژه کارتر باعث پیروزی انقلاب شدند!
واقعاً عجیبه اینگونه تفاسیر.
کسانی که چنین میگویند احتمالا آنموقع سنشان کم بود یا اصلاً به دنیا نیامده بودند که به چشم ببینند ثمره چهار دهه نفرت پراکنی چپ مذهبی و کمونیست آنچنان مردم ایران را یکدست علیه خاندان پهلوی بسیج کرده بود، کارتر که سهل است، حتی خداوند هم نمیتوانست مانع این خودکشی دسته جمعی شود.
کارتر مثل هر رئیس جمهور دیگری با درک درست از شرایط ایران سعی در پذیرش وضع موجود و تطبیق سیاست کشورش با حاکمان جدید کرد. حال ممکن بود امثال نیکسون کمی دیرتر و یا به شکلی دیگر این کار را انجام دهند.
این تحلیل سراسر اشتباه از مسئله، تصمیم تاریخی، به غایت مدبرانه و سنجیده پادشاه فقید را در کنارهگیری بدون خونریزی بیارزش جلوه میدهد.
نتیجه این تحلیل عوامانه و آبکی، نادرست جلوه دادن تصمیم درست پادشاه و ناگریز و ناگزیر بودن انتخاب سراسر اشتباه یک ملت در شریک جرم شدن ۵۷ها برای خودکشی دسته جمعی خواهد بود. نتیجهای که ما را در دور پیوسته آزمون و خطا گرفتار خواهد ساخت.
درست است که ما مردم دوران پادشاه هیزم آتشی شدیم که مبارزان و به اصطلاح الیت ۵۷ برافروختند و سوختیم اما برافراشتن ما از خاکسترمان نباید همراه با توجیه اعمالمان و فرافکنی باشد. ما باید مسئولیت عمل خودمان را بپذیریم و قبول کنیم رژیم ج ا در طول تاریخ هیچوقت تا بدین اندازه انتخاب خود ما مردم ایران نبوده است. بپذیریم که نادان و بیشعور بودیم و هنوز خیلیهایمان هستیم، آنان که در صدد توجیه اعمال نادرست خود و اشتباهاتشان و انتساب انقلاب به خارجی و یا حتی خود پادشاه هستند. ملت ایران هم مثل ملت آلمان باید مسئولیت خودش را در برابر تاریخ کشورش و نسلهای آینده در سرسپردگی کامل فکری و عملی به نظام هیتلر/خمینی بپذیرد تا بتواند از این فضای دودآلود و متعفن خارج شود...
هرگاه قبول کردیم که بلد نبودیم، نفهمیدیم، خطا کردیم، پس به دنبال آموختن و یاد گرفتن خواهیم رفت والا این میشویم که در فضای سایر میبینیم: لاف و گزاف
*دارکوب (س. بزرگنیا، ا. ارسلان و س. ق. کاویان)