ما پیروزیم چون بر حقیم
این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید
لیستی از نوشته های قبلی
http://efsha.squarespace.com/blog/2022/7/2/647141088202.html
این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد
مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.
من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم
لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید
کارتر و انقلاب اسلامی، دارکوب*
در انقلاب چه اتفاقى افتاد ؟
من اين را در دو مرحله بحث و تفسير مى كنم:
اول علت اصلى و زير دنيايى انقلاب
دوم آنچه كه در خيابانها و شهرها ايران روى داد
اول علت اصلى انقلاب: ضديت حكومت پهلوى با مدرنيته و چسبيدن آنها به سنن مخالف مدرنيته.
مدرنيته مورد نظر من چيست:
مدرنيته يعنى استيلاء ارزش هاى حقوق بشرى و اصول دمكراسى و داشتن سكولاريسم همسو با اين ارزشها و اصول و ايجاد اقتصادى توليدى كه بتواند نياز هاى روزمره و بقاى كشور را تامين كند
حكومت پهلوى مخالف حقوق بشر و همسو با ديكتاتورى و تبعيض و در مسير حكومت خاندان سلطنت و بويژه شخص شاه بود و از مدرنيته بسمت مدرنيزاسيون و تمدن بلوارى غرب مثل لباس و كلاه و سينما و استفاده از وسايل روز رفت واز تمدن لابراتوارى و دمكراسى و حقوق بشرى غرب جلوگيرى كرد.
در بعد اقتصادى اين حكومت اقتصاد استثمار نوين را پياده كرد. مثلا در زمان قاجار آبگوشت ما از توليدات داخل كشور بود ولى در زمان محمد رضا شاه نامش آمريكايى و گوشتش استراليايى و حبوباتش هندى بود! ما ايرانيان نه تنها صنعتى نشديم بلكه توليدات كشاورزى خود را از دست هم داديم.
جمهورى إسلامى همان سياستهاى اقتصادى شاه را به همراه ده ها بار بيشتر صدمه زدن به ايران و با فسادى ده ها بار بيشتر از زمان شاه و هم چنين كشتار سياسى بيشتر مردم ادامه داده است و در واقع جمهورى إسلامى خودش ضد انقلابى و مزدور خارجى است و اساس آن در مذاكرات خمينى با مقامات آمريكايى و حكومتهاى اروپاى غربى همراه آمريكا ريخته شده است.
البته اين مذاكرات مخفى بود و ملت پس از بقدرت رسيدن جمهورى إسلامى قطره چكانى و كم كم از اين مذاكرات آگاه شده است.
سرمایه داران ایرانی با داشتن قدرت اقتصادی و تبلیغات دولتی همسو با غرب فاقد قدرت سیاسی لازم بودند و ایادی دربار با تبعیض حقوق آنها را زیر پا میگذاشتند و از این وضعیت نا برابر ناراحت بودند.اینها هم در فرو ریختن نظام به امید تاسیس نظامی مشابه شاه ولی دارای آزادیهای سیاسی با ملایان همکاری کردند
عروج آخوندیسم ارتجاعی با کشاندن خمینی بپاریس از سوی ارتجاع جهانی انجام شد و خمینی عامل و مزدور ارتجاع جهانی بود که رسانه های ارتجاعی در سطح جهانی از این مزدور حمایت و بنفع او تبلیغات میکردند
بنظر میرسد در سر یک بزنگاه و نقطه عطف تاریخی که میباید به سمت آزادی نیروهای بیشتر سیاسی حرکت میکردیم.تا صنایع مونتاژ بسمت صنایع تولیدی با کمک سازندگان صنعتی کشور برود و ایران خودکفا شود، شاه با اعلام تک حزبی رستاخیز بند سیاسی بر نیروهای اجتماعی و سیاسی را تشدید کرد و از این فرصت نیروهای ارتجاع اسلامیست ضد شاهی با همکاری ارتجاع جهانی بقدرت رسید تا این ارتجاع در ایران حکومت را ناحق غصب کند و ارتجاع جهانی ده ها بار بیشتر از زمان شاه ایران را چپاول کند.روزی این ارتجاع باید تنبیه خودش را تحمل کند.این هم با همکاری ملت و با تاسیس حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو با حقوق بشر میسر است.این حکومت لازم است برای بقای خود عقب ماندگی های علمی و اقتصادی ایران را رفع کند.ایران از نظر اقتصادی کشوری هم چون هلند و یا سوئد باید بشود.
دوم - آنچه در خيابان و شهر ها روى داد:
شاه براى قدرتمند تر كردن ديكتاتورى خود در كشور تك حزبى اعلام كرد و گفت هر كس با عضويت در تك حزبى رستاخيز مخالف است توده اى و ضد ايرانى است بايد از كشور برود بيايد پاسپورت خودش را بگيرد و برود!
آمريكا در صدد سركوب كمونيسم جهانى بود و شاه هم كمونيستها را سركوب مى كرد بنا به سياست آمريكا اسلاميستها ضد كمونيست مادرزادى بودند و از آنها مثل القاعده براى جنگيدن بر عليه شوروى كمونيست در اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ استفاده موفقيت آميزى شد و به شاه فشار آوردند ، نيروهاى اسلاميست را از زندانهاى ساواك آزاد كنند تا مبارزه ضد كمونيستى در ايران تقويت شود.
با تقويت ملايان ، اين قشر مرتجع قديمى با داشتن حسينه ها و مساجد و تماس با مردم و سو استفاده خمينى از احساسات مذهبى مردم بنفع خود و مسلط نبودن حكومت بر امورات كشور و ترس آمريكا و حكومتهاى غربى همراه با آمريكا ، ارتجاع غربى حاكم بر جهان براى حفظ منافع خود خمينى را به پاريس برد و تحت تعليم عناصر مشكوك مثلث بيق ( بنى صدر، بزدى و قطب زاده ) قرار داد. بنى صدر افشاكرده است كه او از خمينى خواسته بود دم از دست بريدن و شلاق زدن نزند و جمهور مردم و حقوق مردم بگويد. حتى قانون اساسى سكولاري را هم خمينى تاييد كرده بود!
با فريب ملت ايران توسط تبليغات دستگاه هاى غربى و با توجه به نفرت زياد مردم از حكومت شاه ، مردم با كمال شوق و به اميد سرنگونى حكومت شاه در تظاهرات شركت كردند ولى در واقع آلت دست اسلاميستها شده بودند و مخفى كارى و شيطان صفتى خمينى در زمانى كه لب گور بود و أصلا انتظار اين همه پستى از يك پير مرد هشتاد ساله و آن هم در مقام مذهبى نمى رفت ، خمينى توانست همه رافريب دهد.
اين فريب تا سال شصت كم كم افشا مى شد خيلى ها با اين حكومت در گير شدند مثل مجاهدين خلق و چريك ها و بعدا اسلاميستهايى مثل بازرگان ، بنى صدر و بزدى و قطب زاده و منتظرى و … هم شامل ديكتاتورى خمينى شدند.
نوشته فوق نقدی بر مقاله زیر است:
https://news.gooya.com/2025/01/post-94022.php
کارتر و انقلاب اسلامی، دارکوب*
بعضی تحلیل میکنند کشورهای غربی و به ویژه کارتر باعث پیروزی انقلاب شدند!
واقعاً عجیبه اینگونه تفاسیر.
کسانی که چنین میگویند احتمالا آنموقع سنشان کم بود یا اصلاً به دنیا نیامده بودند که به چشم ببینند ثمره چهار دهه نفرت پراکنی چپ مذهبی و کمونیست آنچنان مردم ایران را یکدست علیه خاندان پهلوی بسیج کرده بود، کارتر که سهل است، حتی خداوند هم نمیتوانست مانع این خودکشی دسته جمعی شود.
کارتر مثل هر رئیس جمهور دیگری با درک درست از شرایط ایران سعی در پذیرش وضع موجود و تطبیق سیاست کشورش با حاکمان جدید کرد. حال ممکن بود امثال نیکسون کمی دیرتر و یا به شکلی دیگر این کار را انجام دهند.
این تحلیل سراسر اشتباه از مسئله، تصمیم تاریخی، به غایت مدبرانه و سنجیده پادشاه فقید را در کنارهگیری بدون خونریزی بیارزش جلوه میدهد.
نتیجه این تحلیل عوامانه و آبکی، نادرست جلوه دادن تصمیم درست پادشاه و ناگریز و ناگزیر بودن انتخاب سراسر اشتباه یک ملت در شریک جرم شدن ۵۷ها برای خودکشی دسته جمعی خواهد بود. نتیجهای که ما را در دور پیوسته آزمون و خطا گرفتار خواهد ساخت.
درست است که ما مردم دوران پادشاه هیزم آتشی شدیم که مبارزان و به اصطلاح الیت ۵۷ برافروختند و سوختیم اما برافراشتن ما از خاکسترمان نباید همراه با توجیه اعمالمان و فرافکنی باشد. ما باید مسئولیت عمل خودمان را بپذیریم و قبول کنیم رژیم ج ا در طول تاریخ هیچوقت تا بدین اندازه انتخاب خود ما مردم ایران نبوده است. بپذیریم که نادان و بیشعور بودیم و هنوز خیلیهایمان هستیم، آنان که در صدد توجیه اعمال نادرست خود و اشتباهاتشان و انتساب انقلاب به خارجی و یا حتی خود پادشاه هستند. ملت ایران هم مثل ملت آلمان باید مسئولیت خودش را در برابر تاریخ کشورش و نسلهای آینده در سرسپردگی کامل فکری و عملی به نظام هیتلر/خمینی بپذیرد تا بتواند از این فضای دودآلود و متعفن خارج شود...
هرگاه قبول کردیم که بلد نبودیم، نفهمیدیم، خطا کردیم، پس به دنبال آموختن و یاد گرفتن خواهیم رفت والا این میشویم که در فضای سایر میبینیم: لاف و گزاف
*دارکوب (س. بزرگنیا، ا. ارسلان و س. ق. کاویان)
زوال تاریخی ما، محمدحسین صدیق یزدچی
آن افوام بيابانى امروز روزگار بهترى از ما در زمان شاه و يا جمهورى إسلامى دارند . شما بهتر است مسايل خود را به ديگرى نسبت ندهيد. تازه اكنون معلوم شده است كه تاريخ صدر إسلام دروغين و ساختگى است و پيامبرى بنام محمد هرگز وجود نداشته است ولى پان ايرانيست هاى ايرانى هنوز در آن تاريخ دروغين و ساختگى منجمد و مغروق شده اند.
اديان و مذاهب در نگاه كلى غير انسانى و چون سازمان يافته هستند در واقع زير نام خدا اعمال شيطانى خود را انجام مى و در سياست ارتجاعى عمل مى كنند و سبب عقب ماندگى ما تا مرز مرگ ملى هستند . در زمان شاه كه اين آخوند و معتقدان به آنها توسط تحصيل كردگان ما خرافات و عقب ماندگى معرفى مى شدند ، مردم ايران با تقويت احساسات مذهبى بخوبى مورد سو استفاده ارتجاع حاكم غربى قرار گرفت و با قرار و مدار خمينى ملعون به مزدورى وى خمينى را بقدرت رساندند و اين مردك شيطانى كه پايش لب گور بود با شيطان صفتى خودش را به گند كشاند و ملتى را از همه افشار فريب داد. ما را كه عقب مانده در زمان شاه بوديم به عقب ماندگى بيشتر هل داد.
من كه در اين سايت بنام دمكراسى و حقوق بشر مطلب نوشته ام مورد فحاشى خود فروشان سايبرى و معتقدان به ايدئولژى هاى ضد بشرى قرار گرفته ام. غافل از اين كه بجز دمكراسى و حقوق بشر و حكومت دمكراتيك آينده اى براى ايران وجود ندارد. حماقت و بى شعورى زمان ١٣٥٧ در مورد براندازى بعد از شاه هنوز هم ادامه دارد. هنوز عده اى نمى دانند در كجاى تاريخ ايستاده اند و مى خواهند پهلوى را كه اين توسعه حماقت را فراهم آورده است، دوباره با همان ديكتاتورى و تقديس شاهانه بقدرت برسانند، مرگ ملى ما از اينجا ناشى مى شود كه ما فرزند زمان خود نيستيم. تا زمانى كه با رنسانس فرهنگى سياسى و دينى و… به ارزش هاى حقوق بشرى و اصول دمكراسى مزين نشويم اين وضع ادامه خواهد داشت.
جامعه متحول میشود تا بقاداشته باشد و اگر جامعه با تحولات زمانه نتواند هم آهنگ بشود از بین خواهد رفت.اگر جامعه بقایی داشته باشد لازم خواهد بود برای بقایش سنتهایی را تغییر دهد تا بتواند با تحولات جدید همراه شود.انقلاب اسلامی ناشی از نبود تولید داخلی و وابستگی کشور به تولیدات خارجی و حاکمیت دولت دلال تولیدات خارجی در ایران بود
در واقع ما از ارزشهای انقلاب کشاورزی بسوی ارزشهای مدرنیته گذر میکنیم و ملایان و سلطنت استبدادی که حامل مسمومیت فرهنگی ما و مانع ما برای پرش از این ارزشهای قدیمی بسوی ارزشهای جدید هستند باید نابود میشدند.این آخرین فرصت برای شاهان و ملایان بود که خودشان را با مدرنیته همراه کنند ولی اینان در خلاف جهت آب شنا کردند و نابود خواهند شد.
انقلاب صنعتی نه تنها ما را بلکه همه جهان با شلاق تحول بجلو خواهد راند و هیچ قدرتی نخواهد توانست علم و فنآوری را متوقف کند.برای بقای خودمان - ما در تولید علم جدید باید جایی داشته باشیم وتا بتوانیم باقی بمانیم و گر نه کلاهمان پس معرکه است بنابراین لازم است که هویت ما هویتی نزدیک به مدرنیته و انقلاب صنعتی باشد و این هویت هویتی حقوق بشری و دمکراتیک خواهد بود یعنی تا زمانی که همه ایرانیان معتقد به ارزشهای حقوق بشری و اصول دمکراسی همسو با ارزشهای حقوق بشری نباشند هویت ایرانی مشکلی از انان را حل نخواهد کرد.در صد سال اخیر که ارزشهای ناسیونالیستی فاشیستی و سپس ارزشهای فاشیستی دینی و اسلام سیاسی حاکم شده اند نه تنها عقب ماندگی ایران تشدید شده بلکه استبداد هم حاکم بوده است که نشانه غلط بودن هویت ایرانی ناسیونالیستی و یا هویت مذهبی ایرانی بوده است
نوشته زیر ترجمه ای از نوشته بالا برای نشان دادن تداوم استبداد و علت عدم اتحاد اپوزیسون است
وضعیت آچمز درضعف نیروهای دمکراتیک و نبود اتحاد نیروهای دمکراسی طلب و در اکثریت بودن اپوزیسیون استبدادی حاکمیت اسلامی
نیروهای مرتجع فعلی اسلامیستهای ولایت فقیهی و مجاهدین و طیفهای مجاهدین انقلاب اسلامی و غیره بهمراه آریا طلبان اریامهری فاشیسم هستند که متاسفانه اکثریت اپوزیسیون را تشکیل میدهند
یعنی اپوزیسیون ما ضد حقوق بشری و ضد دمکراسی و سکولاریسم است با این اپوزیسیون وضعیت آچمز ادامه
خواهد یافت.
منظورم از وضعیت اچمز ادامه استبداد و نبودن راه رهایی از ان است که بعلت مقدور نبودن اتحاد برای این اپوزیسیون استبدادی و خود محور است که بجز خود هیچ نیرویی را قبول ندارد و به هیچ اعتقادی که همه ایرانیان را پوشش بدهد هم مسلح نیستند.دیگر حنای ناسیونالیسم افراطی و اسلام سیاسی ریخته است نیروهای دلسوز و مترقی جامعه مثل روشنفکران -دانشجویان - کارگران لازم است سعی نمایند که جبهه حقوق بشری و دمکراسی طلبی قوی در کشور تشکیل بشود.در نبود جبهه مشترک دمکراسی طلب حول ارزشهای حقوق بشری این وضعیت آچمز ممکن است سالها ادامه یابد و یا بین اپوزیسیون استبدادی و حاکمیت استبدادی جابجا شود و ملت هم چنان در استبداد غوطه ور بماند و عقب ماندگی هر روزه تشدید شود.ما لازم است به این مسئولیت تاریخی خود بها بدهیم و موانع اتحاد را که همان باور های ضد حقوق بشری در بین آحاد ملت واقتصاد دلالی وکمپرادور در ایران است را در هم بشکنیم تا از با زتولید استبداد در ایران جلوگیری کنیم
ما در فروپاشی تاریخی یا فرهنگی هستیم. فروپاشی در یک سال گذشته و هم اکنون ابعاد گسترده یافته. چگونگیاش را به اجمال مینویسم. وقتی آنرا خواندید، پیراموناش فکر کنید. اگر از بررسی من خوشتان نیامد یا مثلا موافقاش نبودید، زود واکنش نشان ندهید. سعی کنید رگهای گردنتان برافروخته نشود. چیزی را که مینویسم بسیار مهّم است. به درنگ یا تامّل زیاد احتیاج هست. بنابراین به آنچه که به تکرار بگویم، مختصر مینویسم، فکر کنید و زیاد فکر کنید.
ما در پایان قاجاریّه و همزمان انقلاب مشروطه در پایان یک تاریخ بودیم. فرصت داشتیم تا با حدّاقّل تحوّل فرهنگی، عمدتا و اصالتا فرهنگی و نه تغییرات سطحی و نمایشی سیاسی مثل برپاکردن دولت مدرن، از "فروپاشی فرهنگی" عبور کنیم که نکردیم. زیرا اصلا تصوّر چنین تحوّلی یا نیاز به آنرا نمیدانستیم. در مقطع مشروطه بجز دو یا سه تن روشنگران: میرزا فتحعلی آخوند زاده و میرزاآقاخان کرمانی یا طالبوف تبریزی، اما کسی پایان یک تاریخ فرهنگی یعنی پایان فرهنگ دین بنیاد اسلامی و شیعی مطلق اسطوره زده را که بنیادهایش متعلّق به عالم پیش تاریخ سحر و جادو بود، اصلا ندید. انقلاب مشروطه امّا فرصتی بود تا مای ایرانی نقادانه و هشیارانه به خود ِفرهنگی و تاریخی مان بنگریم. اما اینکار را نکردیم زیرا نمیتوانستیم. جهلی بر ما حاکم بود که مانع بازنگری و نگاه نقّادانه به " خود" ِ خویشتنمان میشد که شد. و آن کوری ما و توهّم ما نسبت به توانائیهای موهوم فرهنگ تاریخی مان بود که مجموعهی فرهنگی مان را استوار و پوینده و زنده و فعّآل میدیدیم. ما بعد مشروطه با پشت پا زدن به ارزشهای عالمی واقع گرا و سرزنده که میتوانست ما را از ذلّتهای قرنها نجات دهد، امکان تحوّل و تغییر را از دست دادیم. از فردای مشروطه تا امروز دو کار کردیم. نخست باحدّاقّل ارزشهای بتیادین عالم نوین یعنی " عصر روشنگری" یا مدرنیته، که بی تردید و صد در صد، بدون کمترین تردید، نجات بخش ما از منجلاب متعفّن سنت فکری دین بنیاد اسلام شیعی بود، به ستیز برخاستیم. سنت فکری که استوانههای آن بهره مند از تیره ترین اسطورههای اقوام بیابانی بود و هست و پابرجاست و مشغول ویرانی و تبهکاری. اوج آشکار این دشمنی کودکانه و بی نهایت ابلهانه زمانی بود که ظاهرا میخواستیم خود را به نمادهای عالم مدرن: " اقتصاد و تکنولوژی" به مثابه ثمرههای محسوس عالم مدرن مجهّز سازیم (انقلاب سفید شاه و مردم). در حالیکه همزمان از نخستین سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۷ با دستی دیگر، دستی بینهایت نیرومند به لجن مال کردن ارزشهای بنیادین و زندگی ساز عالم مدرن رفتیم که " اقتصاد و تکنولوژی" میوههای ملموس و بعدی آن ارزشها بود. اما از سال ۱۳۵۷ تا امروز در این کوشش تمام سرمایههای مادی و غیر مادی و توان جامعهی ایران را در چند کار گذاشتیم. یک تخریب و لجن مال کردن ارزشهای انسان مدار و سکولر/ لائیک. و دوم پروارکردن ضّد ارزشهای موهوم اسلامی و شیعی اسطورهای و سوّم مغزشویی نسلهای جوان یعنی نابودی حدّاقّل هایی که در پنجاه سال قبل از ۵۷ پیدا شده بود.. روشن تر بگویم ما بعد مشروطه از همان عصر دولت رضاشاهی و آشکارتر و نیرومندتر از سالهای ۲۰ شمسی به بعد به پروار کردن ضّد ارزشهای سنت فکری مان رفتیم که فروپاشی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی یعنی زوال یا décadence تاریخی ما را سرعت بخشید. و چون سال ۱۳۵۷ امکانات تغییر سیاسی فراهم شد، آن ارزشها بلکه ضدّ ارزشهای سنت فرهنگی اسطورهای پوسیده مان مدیریّت زندگی روزمرهی ما را بطور کامل در سیطره گرفت. چنین بود که ما به اوج نقطه زوال تاریخی رسیدن مان را با انقلاب بلکه حکومت دینی با اسلامی و شیعی آخرت بنیاد/ اسکاتولوژیک در سال ۱۳۵۷ آغازیدیم.
امروز اما سال ۱۴۰۳ شمسی درست در نقطه زوال یا همان décadence تاریخی خود هستیم.
اما نشانههای این زوال: ۱- توقّف اجتماعی و فلج بودن عمل اجتماعی مان در عبور از این وضعیّت یعنی بقول عامیانه " آچمز" شدن مان. ۲- پاشیدگی کامل ساختار دولت چونان نهاد مدیریّت کنندهی جامعه. ۳- گیجی و سرگردانی تودهها و انتظار " ناجی" که شاخص ترین ویژگی سنت فکری ماست. این ناجی میتواند حملهای نظامی دولتی بیگانه باشد یا چیزی شبیه آن.
با اینهمه اما، ما نقطهی امیدی داریم که مثل کورسوئی راه بینهایت تاریک را روشنی اندک میبخشد. و آن نسل یا یکی دو نسل جوانی ست که به ابهام یا روشن، زوال سنت فرهنگی را فهمیده و در جنبش ۱۴۰۱ دوسال پیش شجاعانه به آن یعنی به " ضدّ ارزشهای" سنت فرهنگی اساطیری ما " نه"ای بزرگ گفت. امید من فقط به این نسلها ست. اگر ایران نجات یابد، فقط این یکی دو نسل آنرا از این گردونهی هولناک نجات خواهند داد.
محمدحسین صدیق یزدچی
مرز کشور اسراییل کجاست
برنامه اسرائیل، تجزیه ایران است، محمود دلخواسته
«اکثریت مردم وطنمان بنا بر تجربه زندگی در ایران با ماهیت رژیم خیانت، جنایت و فساد بر وطن آشنا هستند. ولی نگاهی هالیوودی از کشور آپارتاید اسرائیل دارند و از پشت فیلتر پروپاگاندای اسرائیل، این کشور را میفهمند و اینکه تنها دموکراسی خاورمیانه است و بقول نتانیاهو/ها، ویلایی است که در محاصره جنگل میباشد.
اینگونه، متوجه نیستند که کشور اسرائیل ترکیبی از دو ایدئو لوژی سکولار صهیونیسم (که مانند نازیسم، سرچشمه آن ناسیونالیسم آلمانی است.) و فناتیسم یهودی در انتظار ظهور مسیح میباشد. این دو، ایدئولوژی سکولار و مذهب، دو مخرج مشترک دارند: ۱. قوم برتر میباشند. ۲. باید سرزمین خود را تا میتوانند گسترش دهند و حتی سخن از رود فرات و نیمی از مصر و.... میزنند. اینگونه، بلندیهای جولان و ورای آن را ارتش سوریه فتح میکند و آخوندهای یهودی به این مناطق آمده و با خواندن دعا، این سرزمینها را برای خود حلال میکنند. به همین علت است که اسرائیل تنها کشوری در جهان است که مرژ مشخصی ندارد و با وجود درخواستهای مکرر سازمان ملل و با وجودی که مولود سازمان ملل است، مرزهای خود را مشخص نمیکند.
در این تحقیق از طریق منابع در دسترس کوشش کردهام نشان دهم که به علت این ماهیت، اسرائیل، کشور ما را مانع جدی برنامهها خود میبیند و بنا بر این نیاز به تجزیه کردن آن دارد و اینکه در مرزهای کردستان و آذربایجان حضور دارد و از تروریستهای بلوچ و... و حمایت میکند، در این راستاست که قابل فهم میباشد.»
عده نه چندان کمی از هموطنان بر این باور میباشند که مشکل اسرائیل با ایران، در واقع مشکل آنها با استبداد حاکم بر وطن میباشد و اگر این رژیم نباشد، روابط ایران و اسرائیل دوستانه خواهد شد. در حالیکه همانگونه که خواهیم دید، اسرائیل به علت ماهیت صهیونیستی آن، اساسا سلطه گر و هژمونی طلب میباشد و کوشش دارد که به قدرت مسلط در آسیای غربی/خاورمیانه، تبدیل شود. در کنار آن نیز مذهبیهای یهودی را باید در نظر داشت که به دنبال "اسرائیل بزرگ" خود در تورات هستند که مرزهایش باید رود فرات را نیز درنوردد.
برای نمونه، ترکیب ایدنولوژی سکولار نژادپرستانه صهیونیسم و فناتیکهای یهودی در توجیه کوشش در تجزیه ایران را در سخنان نتانیاهو که مکرر با تلقین این اندیشه که ایرانیها از ۲۵۰۰ سال پیش سعی در قتل عام یهودیان کردهاند میبینیم. از جمله در سخنرانی خود در مجالس آمریکا گفت که ۲۵۰۰ سال پیش ملکه یهودی و همسر خشایارشاه، استر، مانع کشتار یهودیان شد و توطئه آنها را بر ضد آنها برگرداند. (۱) این افسانه که هیچ پایه و اساس تاریخی ندارد (۲)
را حتی به میان بچههای اسرائیل نیز برده و مغزشویی را در آنجا ادامه داده است. از جمله در یکی از دیدارهای خود از یکی از دبستانها به کودکان میگوید که ایرانیها هنوز میخواهند ما را بکشند:
نتانیاهو: «عید پوریم برای چیست؟... آنها با ما چکار میخواستند بکنند؟»
یکی از بچهها میگوید: «ما را بکشند»
نتانیاهو سوال میکند: «کجا؟ چه کسی میخواست ما را بکشد؟ توانستند؟»
یکی از بچهها پاسخ داد: «در ایران»
نتانیاهو: «توانستند؟»
یکی از بچهها: «نه، برعکس شد.»
نتانیاهو ادامه میدهد: «و امروز هم ایرانیها میخواهند ما را بکشند.» (۳)
اخیرا تلویزیون کانال ۱۴ اسرائیل با مردخای کدار، افسر پیشین موساد مصاحبهای انجام داد و ایشان گفت که اصلا کشوری به نام ایران وجود ندارد! و احساس ایرانی بودن وجود ندارد و آنچه که هست اقوام است که باید با مسلح کردن و آموزش دادن و حمایت کردن، آنها را "مستقل" کرد. (۴) یعنی کشوری که خود زاده تصمیم سازمان ملل در بعد از جنگ جهانی دوم است و بقول ایلان پاپه، تاریخدان یهودی اسرائیل، اسرائیل در ایجاد ملت- دولت شکست خورده است، (۵) در مورد کشوری که تاریخش در اسطوره گم میشود، چنین سخن میگوید و خط موساد را پیش میبرد. خیالات فرمودن یعنی این.
البته این سخن تازهای نیست و از سالهای ۱۹۸۰، دست راستیهای اسرائیل که حال در همکاری با راستهای افراطی که خود را فاشیست توصیف میکنند، (۶) برنامه موزاییکی کردن خاورمیانه و تقسیم آن بر مرزهای مذهبی و قومیتی را کلید زدند و به حمایت از سازمانهای تجزیه طلب در کشورهای منطقه، بخصوص در ایران پرداختند.
در ادامه این برنامه بود که در سال ۱۹۹۷ بنیامین نتانیاهو کتابی را به عنوان:
"نبرد با تروریسم: چگونه دموکراسیها میتوانند تروریسم داخلی و بین المللی را شکست دهند" نوشت. (۷) در کتاب، روشی را که عرضه میکند از طریق سرنگونی و در واقع تجزیه، ۷ کشور در آسیای غربی/خاورمیانه و شمال آفریقا میگذرد. این کشورها عبارتند از: عراق، سوریه، لیبی، سومالی، سودان، لبنان و ایران.
البته چنین برنامهای بدون حضور و همکاری فعال آمریکا ممکن نبود. در واقع، اسرائیل، بدون حمایت و همکاری دائم غرب در کل و آمریکا بخصوص، در موقعیتی بس شکننده و ضعیف قرار دارد و بدون آینده. آمریکا نیز از آنجا که حال به تنها ابر قدرت دنیا تبدیل شده بود و مزاحم و رقیب جدی در برابر خود نمیدید، میل زیادی به دخالتهای بزرگ نظامی در دیگر کشورها نداشت ولی حمله ۱۱ سپتامبر به برجهای دوقلو، یک شبه وضعیت را کاملا تغییر داد. این تغییر وضعیت، موقعیت ایده آلی برای اسرائیل ایجاد کرد. نفوذ اسرائیل در دستگاه سیاسی و بخصوص نئوکانزرواتیوها که رابطه تنگا تنگی با صنایع نظامی آمریکا داشتند، چنان بود که موقعیت رویایی را برای اجرای این برنامه ایجاد کرد. نفوذ اسرائیل در دستگاه سیاسی آمریکا آنگونه بود که فقط ۹ روز بعد از حمله سپتامبر، طرح نتانیاهو برای سرنگونی ۷ کشور مذکور در کنگره آمریکا مورد بحث و گفتگو قرار گرفت. (۸) اجرایی شدن این طرح و در حالیکه حمله به افغانستان تازه شروع شده بود به ارتش آمریکا ابلاغ شد. ژنرال چهار ستاره، وس کلارک، در این رابطه میگوید:
"در این هنگام یکی از ژنرالها مرا صدا کرد و گفت "قربان میخواهم برای چند لحظه وقت شما را بگیرم، گفت ما تصمیم گرفتیم که به عراق حمله کنیم"... این اتفاق حدودا ۲۰ سپتامبر روی داد.... به او گفتم که چرا میخواهیم علیه عراق وارد جنگ شویم؟ گفت "نمی دانم.. گمان میکنم آنها چیز دیگری ندارند که انجام دهند"... از او پرسیدم آیا به اطلاعاتی دست یافتند که دال بر ارتباط صدام با القاعده است؟ گفت "در این خصوص به چیز جدیدی دست نیافتند.. آنها فقط تصمیم گرفتند با عراق بجنگند. گمان میکنم ما دیگر نمیدانیم که در قبال تروریسم باید چه کنیم اما ارتش قوی داریم و میتوانیم برخی دولتها را سرنگون کنیم... اگر فقط یک چکش داشته باشی تمام مشکلات به نظر یک میخ میآید"...
کلارک ادامه داد که چند هفته بعد بار دیگر به دیدن وی رفتم در آن زمان در حال بمباران افغانستان بودیم... از او پرسیدم که ما همچنان بر جنگ عراق اصرار داریم؟ پاسخ داد "وضعیت خیلی بدتر از آن است".. سپس دست خود را دراز کرد و یک کاغذ از روی میزش برداشت و گفت "این کاغذ از طبقه بالا به دست من رسید" که مقصودش دفتر وزیر دفاع بود... وی گفت "این یادداشت توضیح میدهد که چگونه طی ۵ سال ۷ کشور را نابود کنیم...
ابتدا عراق سپس سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و در آخر ایران"...» (۹)
البته اینگونه نبود که ناگهان در سال ۱۹۹۷ به این نتیجه رسیده بود که باید به ایران حمله نظامی شود. او میدانست که تنها طریقی که میتواند آمریکا را به حمله نظامی به وطن برانگیزد تحمیل این نظر است که ایران عن قریب است که بمب اتم بسازد. برای همین بود که در سال ۱۹۹۳ اعلام کرده بود که ایران تا سال ۱۹۹۹ دارای بمب اتم را خواهد شد و قبل از آنکه دیر شود باید به آن حمله شود. (۱۰)
همانطور که گفتیم، حمله ۱۱ سپتامبر به برجهای دو قلو، فرصتی طلایی برای برنامه نتانیاهو ایجاد کرد. کلینتون قبلا ترتیب سومالی را داده بود و حال مانده بود شش کشور. اولین قربانی آن عراق بود که با حمله آمریکا - انگلستان کشور کُن فیکون شد. در واقع حمله به عراق زمینه ساز حمله به ایران که هدف اصلی بود، شد ولی دو عامل مانع شد تا دولت آمریکا قادر به چنین کاری شود. علت اول شروع جنگهای چریکی در عراق و در نتیجه زمینگیر شدن ارتش آمریکا و فرسوده شدن آن بود. علت دوم نیز این بود که آمریکا قادر به کارزای سازی و چلبی سازی در ایران نشد. توضیح اینکه، تیمی از دیپلماتهای آمریکایی به نزد بنی صدر، اولین رئیس جمهور ایران رفته بودند تا او بپذیرد که کارزای و احمد چلبی ایران بشود. بنی صدر حاضر به انجام چنین خیانتی که حمله نظامی به ایران را ممکن میکرد نشد. هادی قدسی، از نزدیکان بنی صدر که در مذاکرات تیم آمریکایی شرکت داشت میگوید که بعد از شنیدن جواب قاطعانه بنی صدر و رد درخواست از طرف اولین رئیس جمهور و در حالیکه دیپلماتهای آمریکا منتظر ماشین برای ترک خانه بودند، یکی از دیپلماتها به او و دیگر حاضران گفته بود که بنی صدر تنها فردی در ایران است که ما برای او احترام قائل هستیم.
چرا چنین احترامی؟ علت این است که آنها میدانند که آن "ایرانی" هایی را که به خدمت گرفتهاند، اگر آمریکایی بودند و اینگونه خود را در خدمت قدرت خارجی قرار میدادند، بنا بر قانون اساسی آمریکا، با آنها رفتار خائن به آمریکا میشد و بنا بر نوع خیانت و اینکه در چه ایالتی محاکمه شوند حداقل مجازات آن ۵ سال بود و حداکثر آن، اعدام. (۱۱) بنابر این با وجودی که از آنها استفاده خود را میکردند ولی نگاهی تحقیرآمیز و خفت بار نسبت به آنها دارند.
بهر حال، نتانیاهو کسی نبود که دست از کوشش برای حمله به ایران بردارد. این با وجودی بود که سازمان سیا اعلام کرده بود که در سال ۲۰۰۳ ایران از کوشش برای ساخت بمب اتم دست بر داشته است. (۱۲) ولی نتانیاهو که میدانست تنها روشی که میتواند آمریکا را به حمله به ایران برانگیزد، این گزارشات را به هیچ میگرفت و هر سال سخن از این میگفت که اگر جلوی ایران گرفته نشود، تا یکسال دیگر ایران بمب اتمی خودش را خواهد ساخت. برای نمونه در سال ۲۰۱۲ در سازمان ملل اعلام کرد که اگر جلوی ایران گرفته نشود در سال ۲۰۱۳ بمب اتمی خود را خواهد ساخت. این در حالی بود که اسناد ویکیلیکس نشان داد که حتی سازمان موساد ادعای او را رد کرده بود. (۱۳) نتانیاهو این ادعا را مکرر تکرار و هر سال هشدار میداد که ایران سال دیگر بمب را خواهد ساخت. به همین علت، بیشترین کوشش خود را برای جلوگیری از انجام موافقتنامه برجام انجام داد. (۱۴) این کوششها در زمان ریاست جمهوری ترامپ به نتیجه رسید و آمریکا از موافقت نامهای که خود امضاء و از تصویب شورای امنیت نیز گذشته بود، خارج شد. (۱۵)
اسرائیل: تنها کشور جهان که مرز مشخصی ندارد
سازمان ملل تا بحال چند بار از اسرائیل خواسته است که مرزهای خود را مشخص کند، ولی اسرائیل از انجام آن سر باز زده است. علت آن را در اینجا میتوانیم ببینیم:
در سال ۱۹۴۹ سازمان ملل کشور اسرائیل را در کنار کشور فلسطین برسمیت شناخت. کشور اسرائیل مرزهای بین المللی را که سازمان ملل تصویب کرده بود، برسمیت شناخت ولی حتی قبل از آن معلوم بود که این پذیرش تاکتیکی بیش نیست و بن گوریون، پایه گزار و اولین نخست وزیر اسرائیل قبل از برسمیت شناخته شدن گفته بود که مرزهای بین المللی تازه شروع کار است:
«دولت یهودی نه پایان که نقطه شروع میباشد.... ما نیروی دفاعی پیچیده - ارتش نخبه- ایجاد خواهیم کرد. یکی از بهترین ارتشها در جهان. آنگاه مطمئن هستم که در نقاط دیگر کشور مستقر خواهیم شد. (این استقرار) یا از طریق مذاکره خواهد بود و یا از طرق دیگر (جنگ)» (۱۶) از آن زمان به بعد، اسرائیل این سیاست را تعقیب کرده است. به همین علت، با وجودی که اسرائیل مولود و زاده سازمان ملل است، تا به حال حتی به یکی از قطعنامههای سازمان ملل عمل نکرده است. برای نمونه در جنگ ۱۹۶۷ و تصرف سرزمینهای فلسطین در ساحل باختری رود اردن و نوار غزه، با وجود قطعنامههای سازمان ملل نه تنها آن سرزمینها را تخلیه نکرده است و خانه سازیهای گسترده در ساحل باختری انجام داده است بلکه اخیرا نتانیاهو اعلام کرد که ساحل باختری، بخشی از سرزمین اسرائیل است! (۱۷)
نسل کشی در غزه کافی نبود، برنامه پاکسازی قومی در شمال غزه را از طریق کشتار روزانه و ایجاد قحطی در حال انجام دارد. (۱۸) برنامه فروش املاک به یهودیان را آغاز کردهاند. (۱۹)
بعد از فروپاشی دولت و ارتش اسد نیز ارتش اسرائیل نه تنها بخش تحت کنترل سوریه را اشغال کرد و بر آن افزود، بلکه اعلام کرد:
«بلندیهای جولان تا ابدالدهر به اسرائیل تعلق دارد.» (۲۰)
اسموتریچ، حتی قبل از سقوط اسد، سخن از این گفته بود که اسرائیل بزرگ، شامل دمشق نیز میشود و کم کم باید سوریه را به کنترل در آورد. (۲۱)
البته لبنان هم بخشی از "اسرائیل بزرگ تر" را در بر میگیرد. برنامهای که تا به حال به علت مقاومتهای نظامی، شکست خورده است: (۲۲)
بنابر این میبینیم که اسرائیل، بنابر ماهیت خود، در بعد سکولار (صهیونیسم) و مذهبی (که مرزهای اسرائیل بزرگ را قبلا تورات و تلموذ رسم کرده است)، عطشی سیری ناپذیر به گسترش مرزهای خود و سلطه در منطقه را دارد. به همین علت است که نه تنها با استفاده از فرصت سقوط دیکتاتوریِ جنایتکار اسد و با حمایت تلویحی غرب، شروع به دزدیدن سرزمینهای سوریه کرده است، بلکه با گسترده ترین عملیات نظامی، تمامی زیر ساختهای نظامی و نیز امنیتی سوریه را از بین برده است. چرا که اینگونه، در فرصتهای بعدی، میتواند بخشهای بزرگتری از سوریه را ببلعد.
البته برای اجرای این سیاست، نیازی وافر وجود دارد تا بر غرب آسیا/خاورمیانه، سلطه و هژمونی خود را تحمیل کند. این تحمیل از طریق تجزیه کشورهای منطقه میسر است و البته بزرگترین و پرتوان ترین کشور منطقه، ایران میباشد. استراتژیستهای اسرائیل بخوبی میدانند که هر رژیمی که در ایران بر سر کار باشد، یا از منظر حقوق ملی خود و یا از منظر، منافع ملی خود، نمیتواند سلطه اسرائیل را بر منطقه بپذیرد و نیاز به کمربند دفاعی دارد تا از حقوق و منافع خود دفاع کند.
در راستای همین نوع نگاه بود که شاه نگاهی منفی به لابی اسرائیل در آمریکا داشت و آن را خطری برای ایران میدید. (۲۳) حتی در قبل از انقلاب، شاه، در پی اجرای «کمر بند سبز» در منطقه شد و از موسی صدر، برای سازماندهی شیعیان لبنان حمایت کرد که به ایجاد سازمان امل منجر شد و حتی یک تیپ نظامی از طریق سازمان ملل به جنوب لبنان فرستاد، تا مانع تجاوزات اسرائیل به لبنان شود.
کمی بعد از انقلاب بهمن ۵۷، استبداد مذهبی این استراتژی را توسعه داد و بُعد مذهبی آن را پررنگ نمود و اینگونه، «کمر بند سبز» تبدیل به «کمر بند شیعه» شد و از سازمان امل، حزب الله سر بر آورد.
منظور اینکه هر رژیمی در ایران بر سر کار باشد، نمیتواند سلطه و هژمونی اسرائیل بر منطقه را بپذیرد و در پی مقاومت بر میآید. به همین علت است که رویای اسرائیل، تجزیه ایران است. چرا که خوب میداند که بدون تجزیه ایران، امکان ندارد تا به عنوان قدرت مسلط بر منطقه تبدیل شود و این هدف هیچ ربطی به اینکه چه رژیمی در ایران بر سر کار است ندارد. به همین علت است که نتانیاهو نیاز دارد دست به جعل تاریخ بزند و ادعا کند که ایرانیها ۲۵۰۰ سال است که در پی نابودی یهودیان میباشند و دستگاه اطلاعاتی موساد به روش گوبلز دروغ بسازد کشوری به نام ایران هرگز وجود نداشته است.
ایمیل: m_delkhasteh@yahoo.co.uk
(1)
https://www.timesofisrael.com/full-text-netanyahus-speech-to-congress/
(2)
https://www.bbc.com/persian/iran/2015/03/150305_l16_netanyahu_barzegar
(3)
https://www.jpost.com/israel-news/pm-persians-didnt-succeed-in-killing-jews-in-days-of-haman-wont-succeed-today-483907
(4)
https://www.aparat.com/v/yuyr9jy
(5)
https://www.youtube.com/watch?v=vd153dBOpDs
(6)
https://www.haaretz.com/israel-news/2023-01-16/ty-article/.premium/israels-far-right-finance-minister-im-a-fascist-homophobe-but-i-wont-stone-gays/00000185-b921-de59-a98f-ff7f47c70000
(7)
https://www.amazon.co.uk/FIGHTING-TERRORISM-P-Benjamin-Netanyahu/dp/0374524971
(8)
https://www.govinfo.gov/content/pkg/CHRG-107hhrg77229/html/CHRG-107hhrg77229.htm
(9)
https://youtu.be/TY2DKzastu8?t=135
https://fa.alalam.ir/news/1783637/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%B7%D8%B1%D9%86%D8%A7%DA%A9-%DA%98%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%B4%DB%80-%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86--%D9%88%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D9%88-%D8%A8
(10)
https://www.ynetnews.com/articles/0,7340,L-4633272,00.html
(11)
https://law.justia.com/constitution/us/article-3/43-levying-war.html
(12)
https://www.nytimes.com/2007/12/04/world/middleeast/04intel.html
(13)
https://www.theguardian.com/world/2015/feb/23/leaked-spy-cables-netanyahu-iran-bomb-mossad
(14)
https://www.theguardian.com/world/2015/jul/14/netanyahu-denounces-iran-nuclear-dealcriticism-israel
(15)
https://www.timesofisrael.com/in-recording-netanyahu-boasts-israel-convinced-trump-to-quit-iran-nuclear-deal/
(16)
https://www.jewishvoiceforpeace.org/wp-content/uploads/2016/06/Partition-and-lead-up-to-violence.pdf
(17)
https://www.middleeastmonitor.com/20240811-netanyahu-insists-occupied-west-bank-is-part-of-our-homeland-saying-israel-will-not-give-it-up/
(18)
https://www.oxfam.org/en/press-releases/no-aid-or-access-israel-intensifies-its-ethnic-cleansing-north-gaza-governorate-says
(19)
https://www.middleeasteye.net/news/edge-gaza-israeli-settlers-applaud-thud-artillery-fire
(20)
https://www.youtube.com/watch?v=xJFCmi7auBI
(21)
https://www.newarab.com/news/smotrich-calls-bit-bit-israeli-expansion-damascus
(22)
https://www.trtworld.com/magazine/is-israeli-invasion-of-lebanon-stemming-from-the-dream-of-greater-israel-18215665
(23)
https://www.aparat.com/v/Jv19L
سررسید تاریخ مصرف جمهوری اسلامی
تفسیری جالب از وقایع سوریه و فرار بشار اسد و سکوت ایران و روسیه در مقاله زیر دیده می شود:
سررسید تاریخ مصرف جمهوری اسلامی
دیدگاه / داریوش شفا)
نظم جدید خاورمیانه مورد توافق ترامپ و پوتین و اسراییل است. در این نظم جدید جایی برای جمهوری اسلامی پیشبینی نشده، زیرا تاریخ مصرفش به پایان رسیده است.
توافق آمریکا و روسیه در داد و ستد منطقهای به منظور تحقق اهداف زیر است:
• جنگ روسیه و اوکراین پایان خواهد یافت، به ترتیبی که هیچکدام از طرفین بازنده و بیآبرو نشود.
• به این منظور، هر دو در موضع روز میمانند و مذاکرات صلحی تقریبا ابدی زیر نظر وکنترل سازمان ملل بین آنها آغاز میشود (چیزی مشابه مراکش و الجزایر بر سر صحرا از ۵۰ سال پیش!)
• و شاید در نهایت یک رفراندوم، کماکان زیر نظر سازمان ملل، حق را به حقدار یعنی جناب پوتین بدهد!
• در طول این دوره، بسیار طولانی، مناطق زیر کنترل روسیه در اوکراین دسترسی این کشور به آبهای آزاد را تامین میکند.
• پایان جنگ اوکراین خطر ورشکستگی و سقوط مالی نه چندان دور روسیه را منتفی میکند (مشابه پروژه جنگ ستارگان پرزیدنت ریگان و به دنبالش ورشکستگی مالی اتحاد شوروی).
• خروج نیروهای روسیه از سوریه هم کمک بیشتری برای رسیدن به این هدف است.
• سیاست بایدن تضعیف هرچه بیشتر مالی روسیه از راه کمک به اوکراین برای نباختن جنگ (ولی البته نه پیروز شدنش!) بود.
• البته میلیاردها دلار کمک آمریکا به اوکراین (تو بخوان به کارخانههای اسلحهسازی آمریکا!) هم در این مورد بیتاثیر نبوده است.
• ضعف مالی روسیه برای ادامه جنگ اوکراین باعث شده که پوتین با ترامپ برای پایان جنگ اوکراین (با حفظ آبرو و به صورت ظاهراً برنده) توافق کند.
• در مقابل، روسیه هم سوریه و هم جمهوری اسلامی ایران را که دیگر منفعتی برایش ندارند به غرب میدهد.
• از سوی دیگر تمامی کشورهای منطقه خلیج فارس هم که از ترس رژیم ایران به آمریکا پیوسته بودند و منطقه را در اختیارش گذاشته بودند، به ترامپ فشار خواهند آورد که آنها را از شرّ و خطر جمهوری اسلامی خلاص کند.
وضعیت منطقه بدون جمهوری اسلامی
• با از میان رفتن جمهوری اسلامی، احتیاج غرب به یک یا دو حضور اسلامگراها در منطقه (به منظور لزوم ادامه کنش ایدئولوژیک در منطقه، و ادامه فرمول معروف انگلیس «تفرقه و کنترل»)، توسط افغانستان از یکسو و اکنون سوریه در سوی دیگر، و در صورت نیاز، گاهی یمن و پاکستان تأمین خواهد شد.
• به این ترتیب دیگر احتیاجی به رژیم ایران و خطر و دردسر آن برای منطقه (به ویژه برای اسرائیل) نیست.
• بر این اساس است که به نظر میرسد تاریخ مصرف رژیم اسلامی به پایان رسیده است.
• علائم این نزدیک شدن پایانی تاریخ مصرف را میتوان از دو سال پیش در اخبار رسانههای جهانی مربوط به جنبه مخرب رژیم ایران در خاورمیانه، و از یک سال پیش دیگر به عنوان خطری جهانی دید.
• در این روند، افکار عمومی جهان نیز برای تأیید هر عملیاتی علیه جمهوری اسلامی ایران تقریبا آماده شده است. (شبیه مورد عراق صدام حسین پیش از حمله آمریکا)
نتایج جهانی آینده دموکراسی در ایران
• ایران، کشوری بزرگ، ثروتمند، بدون بدهی خارجی، با نسلهای جوان تحصیلکرده و خلاق، و ملتی عادتا خرجکن و دست و دلباز، بزرگترین بازار جهانی بازسازی زیربنایی، با ارزش چندین هزار میلیارد دلار برای سالها خواهد بود. (ترامپ قرارداد برجام را به این دلیل پاره کرد که دولت ایران، به دستور روسیه، دادن بیشترین درصد بازار بازسازی ایران به آمریکا را نفی کرد)
• اروپا با داشتن درصدی، البته بسیار کمتر از آمریکا، کماکان بسیار راضی خواهد بود.
• چین هم، که اصولا کاری به سیاست ندارد، با اطمینان از ادامه داشتن نفت ارزان ایران راضی خواهد ماند.
• روسیه هم، که به هر حال در اوضاع اسفناک مالی امروز زیاد جای مذاکره ندارد، احتمالا با ادامه عدم بهرهبرداری ایران از گاز دریای کاسپین و یا امتیازاتی مشابه چندان ناراضی نخواهد بود.
• کشورهای حوزه خلیج فارس هم نفس راحتی از نبودن این تنها خطر دائمی کنار گوششان خواهند کشید.
ترتیب سریع کار تا به اینجا چنین شده و چنین پیش میرود:
• قبول رژیم ایران برای خروج از سوریه (به دستور روسیه)
• خروج حزبالله از سوریه (به دستور رژیم ایران)
• قبول اسد برای ترک قدرت (به دستور روسیه و موافقت جمهوری اسلامی ایران)
• ممانعت عراق از دادن اجازه به گروههای طرفدار رژیم ایران برای رفتن به سوریه (به تمایل عراق و موافقت آمریکا)
• پشتیبانی لجستیک و سیاسی ترکیه از مخالفان اسد در سوریه (با موافقت و هماهنگی آمریکا)
• سکوت اسرائیل در مقابل اتفاقات سوریه (با اطمینان دادن به آمریکا)
• عدم اقدام نیروی هوایی روسیه مستقر در سوریه در سرکوبی مخالفان (بر اساس توافق با آمریکا)
احتمالا ادامه سریع کار از اینجا به بعد به این شکل خواهد بود:
• درگیری جدید بین اسرائیل و رژیم ایران (تحریکات اسرائیل برای وادار کردن حکومت ایران به حمله موشکی، با وانمود کردن حمله قریب الوقوع به تاسیسات اتمی ایران)
• «ضدحمله» پیشگیرانه اسرائیل به تشکیلات اتمی، زیرساختهای موشکی و همچنین تاسیسات سازمانی سپاه
• انبارهای موشکی زیرزمینی ایران نیز غیرقابل استفاده خواهد شد (مثلا بمباران و مسدود کردن راه ورودی و خروجی آنها)
• احتمالا چند مرکز مهم حکومتی، مانند بیت رهبری و پناهگاه مستحکم زیرزمینی آن (قابل رؤیت در تعدادی از عکسهای مربوط به ملاقاتهای خامنهای به عنوان مثال با پوتین و اسد)
• پخش خبر مربوط به این حملات و چگونگی پیشرفت مراحل آن، کمی پیش از شروع، به دو منظور:
• آگاه کردن کارکنان آنها به تخلیه هدفها برای حداقل تلفات مردمی
• اطلاع و آماده شدن مخالفان داخلی برای سازماندهی و آغاز تظاهرات خیابانی
• در این شرایط بلبشو برای حکومت، همزمان سرکوب بسیار خشن از طرف عوامل ارتجاعی سپاه از یکسو، و پیوستن بسیاری از آنها به مردم از سوی دیگر آغاز خواهد شد.
• به تدریج این پیوستگی هرچه بیشتر شده و سقوط کامل رژیم تسریع خواهد گشت.
به گفتهی هانا آرنت فیلسوف بزرگ یهودی آلمانی قرن بیستم، «سقوط رژیمهای توتالیتر ایدئولوژیک دو مرحله دارد؛ در آخر کار سرکوب بسیار خشن و بیرحمانه است، و تا یک ربع به پایان، همه چیز عادی و تحت کنترل به نظر میرسد.