ما پیروزیم چون بر حقیم



 

این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید

 


لیستی از نوشته های قبلی

 

 

http://efsha.squarespace.com/blog/2022/7/2/647141088202.html

 

 

این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد

 

 

مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.

 

 

من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم

لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید

 

 

 

برنامه اسرائیل، تجزیه ایران است، محمود دلخواسته

برنامه اسرائیل، تجزیه ایران است، محمود دلخواسته

Mahmoud_Delkhasteh_4.jpg

«اکثریت مردم وطنمان بنا بر تجربه زندگی در ایران با ماهیت رژیم خیانت، جنایت و فساد بر وطن آشنا هستند. ولی نگاهی هالیوودی از کشور آپارتاید اسرائیل دارند و از پشت فیلتر پروپاگاندای اسرائیل، این کشور را می‌فهمند و اینکه تنها دموکراسی خاورمیانه است و بقول نتانیاهو/ها، ویلایی است که در محاصره جنگل می‌باشد.
اینگونه، متوجه نیستند که کشور اسرائیل ترکیبی از دو ایدئو لوژی سکولار صهیونیسم (که مانند نازیسم، سرچشمه آن ناسیونالیسم آلمانی است.) و فناتیسم یهودی در انتظار ظهور مسیح می‌باشد. این دو، ایدئولوژی سکولار و مذهب، دو مخرج مشترک دارند: ۱. قوم برتر می‌باشند. ۲. باید سرزمین خود را تا می‌توانند گسترش دهند و حتی سخن از رود فرات و نیمی از مصر و.... می‌زنند. اینگونه، بلندی‌های جولان و ورای آن را ارتش سوریه فتح می‌کند و آخوندهای یهودی به این مناطق آمده و با خواندن دعا، این سرزمینها را برای خود حلال می‌کنند. به همین علت است که اسرائیل تنها کشوری در جهان است که مرژ مشخصی ندارد و با وجود درخواستهای مکرر سازمان ملل و با وجودی که مولود سازمان ملل است، مرزهای خود را مشخص نمی‌کند.
در این تحقیق از طریق منابع در دسترس کوشش کرده‌ام نشان دهم که به علت این ماهیت، اسرائیل، کشور ما را مانع جدی برنامه‌ها خود می‌بیند و بنا بر این نیاز به تجزیه کردن آن دارد و اینکه در مرزهای کردستان و آذربایجان حضور دارد و از تروریستهای بلوچ و... و حمایت می‌کند، در این راستاست که قابل فهم می‌باشد.»

 

 

عده نه چندان کمی از هموطنان بر این باور می‌باشند که مشکل اسرائیل با ایران، در واقع مشکل آنها با استبداد حاکم بر وطن می‌باشد و اگر این رژیم نباشد، روابط ایران و اسرائیل دوستانه خواهد شد. در حالیکه همانگونه که خواهیم دید، اسرائیل به علت ماهیت صهیونیستی آن، اساسا سلطه گر و هژمونی طلب می‌باشد و کوشش دارد که به قدرت مسلط در آسیای غربی/خاورمیانه، تبدیل شود. در کنار آن نیز مذهبی‌های یهودی را باید در نظر داشت که به دنبال "اسرائیل بزرگ" خود در تورات هستند که مرزهایش باید رود فرات را نیز درنوردد.

برای نمونه، ترکیب ایدنولوژی سکولار نژادپرستانه صهیونیسم و فناتیک‌های یهودی در توجیه کوشش در تجزیه ایران را در سخنان نتانیاهو که مکرر با تلقین این اندیشه که ایرانی‌ها از ۲۵۰۰ سال پیش سعی در قتل عام یهودیان کرده‌اند می‌بینیم. از جمله در سخنرانی خود در مجالس آمریکا گفت که ۲۵۰۰ سال پیش ملکه یهودی و همسر خشایارشاه، استر، مانع کشتار یهودیان شد و توطئه آنها را بر ضد آنها برگرداند. (۱) این افسانه که هیچ پایه و اساس تاریخی ندارد (۲)
را حتی به میان بچه‌های اسرائیل نیز برده و مغزشویی را در آنجا ادامه داده است. از جمله در یکی از دیدارهای خود از یکی از دبستانها به کودکان می‌گوید که ایرانی‌ها هنوز می‌خواهند ما را بکشند:

نتانیاهو: «عید پوریم برای چیست؟... آنها با ما چکار می‌خواستند بکنند؟»
یکی از بچه‌ها می‌گوید: «ما را بکشند»
نتانیاهو سوال می‌کند: «کجا؟ چه کسی می‌خواست ما را بکشد؟ توانستند؟»
یکی از بچه‌ها پاسخ داد: «در ایران»
نتانیاهو: «توانستند؟»
یکی از بچه‌ها: «نه، برعکس شد.»
نتانیاهو ادامه می‌دهد: «و امروز هم ایرانی‌ها می‌خواهند ما را بکشند.» (۳)


اخیرا تلویزیون کانال ۱۴ اسرائیل با مردخای کدار، افسر پیشین موساد مصاحبه‌ای انجام داد و ایشان گفت که اصلا کشوری به نام ایران وجود ندارد! و احساس ایرانی بودن وجود ندارد و آنچه که هست اقوام است که باید با مسلح کردن و آموزش دادن و حمایت کردن، آنها را "مستقل" کرد. (۴) یعنی کشوری که خود زاده تصمیم سازمان ملل در بعد از جنگ جهانی دوم است و بقول ایلان پاپه، تاریخدان یهودی اسرائیل، اسرائیل در ایجاد ملت- دولت شکست خورده است، (۵) در مورد کشوری که تاریخش در اسطوره گم می‌شود، چنین سخن می‌گوید و خط موساد را پیش می‌برد. خیالات فرمودن یعنی این.

البته این سخن تازه‌ای نیست و از سالهای ۱۹۸۰، دست راستی‌های اسرائیل که حال در همکاری با راستهای افراطی که خود را فاشیست توصیف می‌کنند، (۶) برنامه موزاییکی کردن خاورمیانه و تقسیم آن بر مرزهای مذهبی و قومیتی را کلید زدند و به حمایت از سازمانهای تجزیه طلب در کشورهای منطقه، بخصوص در ایران پرداختند.

در ادامه این برنامه بود که در سال ۱۹۹۷ بنیامین نتانیاهو کتابی را به عنوان:

"نبرد با تروریسم: چگونه دموکراسی‌ها می‌توانند تروریسم داخلی و بین المللی را شکست دهند" نوشت. (۷) در کتاب، روشی را که عرضه می‌کند از طریق سرنگونی و در واقع تجزیه، ۷ کشور در آسیای غربی/خاورمیانه و شمال آفریقا می‌گذرد. این کشورها عبارتند از: عراق، سوریه، لیبی، سومالی، سودان، لبنان و ایران.
البته چنین برنامه‌ای بدون حضور و همکاری فعال آمریکا ممکن نبود. در واقع، اسرائیل، بدون حمایت و همکاری دائم غرب در کل و آمریکا بخصوص، در موقعیتی بس شکننده و ضعیف قرار دارد و بدون آینده. آمریکا نیز از آنجا که حال به تنها ابر قدرت دنیا تبدیل شده بود و مزاحم و رقیب جدی در برابر خود نمی‌دید، میل زیادی به دخالتهای بزرگ نظامی در دیگر کشورها نداشت ولی حمله ۱۱ سپتامبر به برجهای دوقلو، یک شبه وضعیت را کاملا تغییر داد. این تغییر وضعیت، موقعیت ایده آلی برای اسرائیل ایجاد کرد. نفوذ اسرائیل در دستگاه سیاسی و بخصوص نئوکانزرواتیوها که رابطه تنگا تنگی با صنایع نظامی آمریکا داشتند، چنان بود که موقعیت رویایی را برای اجرای این برنامه ایجاد کرد. نفوذ اسرائیل در دستگاه سیاسی آمریکا آنگونه بود که فقط ۹ روز بعد از حمله سپتامبر، طرح نتانیاهو برای سرنگونی ۷ کشور مذکور در کنگره آمریکا مورد بحث و گفتگو قرار گرفت. (۸) اجرایی شدن این طرح و در حالیکه حمله به افغانستان تازه شروع شده بود به ارتش آمریکا ابلاغ شد. ژنرال چهار ستاره، وس کلارک، در این رابطه می‌گوید:

"در این هنگام یکی از ژنرال‌ها مرا صدا کرد و گفت "قربان می‌خواهم برای چند لحظه وقت شما را بگیرم، گفت ما تصمیم گرفتیم که به عراق حمله کنیم"... این اتفاق حدودا ۲۰ سپتامبر روی داد.... به او گفتم که چرا می‌خواهیم علیه عراق وارد جنگ شویم؟ گفت "نمی دانم.. گمان می‌کنم آنها چیز دیگری ندارند که انجام دهند"... از او پرسیدم آیا به اطلاعاتی دست یافتند که دال بر ارتباط صدام با القاعده است؟ گفت "در این خصوص به چیز جدیدی دست نیافتند.. آنها فقط تصمیم گرفتند با عراق بجنگند. گمان می‌کنم ما دیگر نمی‌دانیم که در قبال تروریسم باید چه کنیم اما ارتش قوی داریم و می‌توانیم برخی دولتها را سرنگون کنیم... اگر فقط یک چکش داشته باشی تمام مشکلات به نظر یک میخ می‌آید"...

کلارک ادامه داد که چند هفته بعد بار دیگر به دیدن وی رفتم در آن زمان در حال بمباران افغانستان بودیم... از او پرسیدم که ما همچنان بر جنگ عراق اصرار داریم؟ پاسخ داد "وضعیت خیلی بدتر از آن است".. سپس دست خود را دراز کرد و یک کاغذ از روی میزش برداشت و گفت "این کاغذ از طبقه بالا به دست من رسید" که مقصودش دفتر وزیر دفاع بود... وی گفت "این یادداشت توضیح می‌دهد که چگونه طی ۵ سال ۷ کشور را نابود کنیم...
ابتدا عراق سپس سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و در آخر ایران"...» (۹)

البته اینگونه نبود که ناگهان در سال ۱۹۹۷ به این نتیجه رسیده بود که باید به ایران حمله نظامی شود. او می‌دانست که تنها طریقی که می‌تواند آمریکا را به حمله نظامی به وطن برانگیزد تحمیل این نظر است که ایران عن قریب است که بمب اتم بسازد. برای همین بود که در سال ۱۹۹۳ اعلام کرده بود که ایران تا سال ۱۹۹۹ دارای بمب اتم را خواهد شد و قبل از آنکه دیر شود باید به آن حمله شود. (۱۰)


همانطور که گفتیم، حمله ۱۱ سپتامبر به برجهای دو قلو، فرصتی طلایی برای برنامه نتانیاهو ایجاد کرد. کلینتون قبلا ترتیب سومالی را داده بود و حال مانده بود شش کشور. اولین قربانی آن عراق بود که با حمله آمریکا - انگلستان کشور کُن فیکون شد. در واقع حمله به عراق زمینه ساز حمله به ایران که هدف اصلی بود، شد ولی دو عامل مانع شد تا دولت آمریکا قادر به چنین کاری شود. علت اول شروع جنگهای چریکی در عراق و در نتیجه زمینگیر شدن ارتش آمریکا و فرسوده شدن آن بود. علت دوم نیز این بود که آمریکا قادر به کارزای سازی و چلبی سازی در ایران نشد. توضیح اینکه، تیمی از دیپلماتهای آمریکایی به نزد بنی صدر، اولین رئیس جمهور ایران رفته بودند تا او بپذیرد که کارزای و احمد چلبی ایران بشود. بنی صدر حاضر به انجام چنین خیانتی که حمله نظامی به ایران را ممکن می‌کرد نشد. هادی قدسی، از نزدیکان بنی صدر که در مذاکرات تیم آمریکایی شرکت داشت می‌گوید که بعد از شنیدن جواب قاطعانه بنی صدر و رد درخواست از طرف اولین رئیس جمهور و در حالیکه دیپلماتهای آمریکا منتظر ماشین برای ترک خانه بودند، یکی از دیپلماتها به او و دیگر حاضران گفته بود که بنی صدر تنها فردی در ایران است که ما برای او احترام قائل هستیم.

چرا چنین احترامی؟ علت این است که آنها می‌دانند که آن "ایرانی" هایی را که به خدمت گرفته‌اند، اگر آمریکایی بودند و اینگونه خود را در خدمت قدرت خارجی قرار می‌دادند، بنا بر قانون اساسی آمریکا، با آنها رفتار خائن به آمریکا می‌شد و بنا بر نوع خیانت و اینکه در چه ایالتی محاکمه شوند حداقل مجازات آن ۵ سال بود و حداکثر آن، اعدام. (۱۱) بنابر این با وجودی که از آنها استفاده خود را می‌کردند ولی نگاهی تحقیرآمیز و خفت بار نسبت به آنها دارند.

بهر حال، نتانیاهو کسی نبود که دست از کوشش برای حمله به ایران بردارد. این با وجودی بود که سازمان سیا اعلام کرده بود که در سال ۲۰۰۳ ایران از کوشش برای ساخت بمب اتم دست بر داشته است. (۱۲) ولی نتانیاهو که می‌دانست تنها روشی که می‌تواند آمریکا را به حمله به ایران برانگیزد، این گزارشات را به هیچ می‌گرفت و هر سال سخن از این می‌گفت که اگر جلوی ایران گرفته نشود، تا یکسال دیگر ایران بمب اتمی خودش را خواهد ساخت. برای نمونه در سال ۲۰۱۲ در سازمان ملل اعلام کرد که اگر جلوی ایران گرفته نشود در سال ۲۰۱۳ بمب اتمی خود را خواهد ساخت. این در حالی بود که اسناد ویکیلیکس نشان داد که حتی سازمان موساد ادعای او را رد کرده بود. (۱۳) نتانیاهو این ادعا را مکرر تکرار و هر سال هشدار می‌داد که ایران سال دیگر بمب را خواهد ساخت. به همین علت، بیشترین کوشش خود را برای جلوگیری از انجام موافقتنامه برجام انجام داد. (۱۴) این کوششها در زمان ریاست جمهوری ترامپ به نتیجه رسید و آمریکا از موافقت نامه‌ای که خود امضاء و از تصویب شورای امنیت نیز گذشته بود، خارج شد. (۱۵)

اسرائیل: تنها کشور جهان که مرز مشخصی ندارد

سازمان ملل تا بحال چند بار از اسرائیل خواسته است که مرزهای خود را مشخص کند، ولی اسرائیل از انجام آن سر باز زده است. علت آن را در اینجا می‌توانیم ببینیم:

در سال ۱۹۴۹ سازمان ملل کشور اسرائیل را در کنار کشور فلسطین برسمیت شناخت. کشور اسرائیل مرزهای بین المللی را که سازمان ملل تصویب کرده بود، برسمیت شناخت ولی حتی قبل از آن معلوم بود که این پذیرش تاکتیکی بیش نیست و بن گوریون، پایه گزار و اولین نخست وزیر اسرائیل قبل از برسمیت شناخته شدن گفته بود که مرزهای بین المللی تازه شروع کار است:

«دولت یهودی نه پایان که نقطه شروع می‌باشد.... ما نیروی دفاعی پیچیده - ارتش نخبه- ایجاد خواهیم کرد. یکی از بهترین ارتشها در جهان. آنگاه مطمئن هستم که در نقاط دیگر کشور مستقر خواهیم شد. (این استقرار) یا از طریق مذاکره خواهد بود و یا از طرق دیگر (جنگ)» (۱۶) از آن زمان به بعد، اسرائیل این سیاست را تعقیب کرده است. به همین علت، با وجودی که اسرائیل مولود و زاده سازمان ملل است، تا به حال حتی به یکی از قطعنامه‌های سازمان ملل عمل نکرده است. برای نمونه در جنگ ۱۹۶۷ و تصرف سرزمینهای فلسطین در ساحل باختری رود اردن و نوار غزه، با وجود قطعنامه‌های سازمان ملل نه تنها آن سرزمینها را تخلیه نکرده است و خانه سازیهای گسترده در ساحل باختری انجام داده است بلکه اخیرا نتانیاهو اعلام کرد که ساحل باختری، بخشی از سرزمین اسرائیل است! (۱۷)

نسل کشی در غزه کافی نبود، برنامه پاکسازی قومی در شمال غزه را از طریق کشتار روزانه و ایجاد قحطی در حال انجام دارد. (۱۸) برنامه فروش املاک به یهودیان را آغاز کرده‌اند. (۱۹)

بعد از فروپاشی دولت و ارتش اسد نیز ارتش اسرائیل نه تنها بخش تحت کنترل سوریه را اشغال کرد و بر آن افزود، بلکه اعلام کرد:
«بلندیهای جولان تا ابدالدهر به اسرائیل تعلق دارد.» (۲۰)

اسموتریچ، حتی قبل از سقوط اسد، سخن از این گفته بود که اسرائیل بزرگ، شامل دمشق نیز می‌شود و کم کم باید سوریه را به کنترل در آورد. (۲۱)

البته لبنان هم بخشی از "اسرائیل بزرگ تر" را در بر می‌گیرد. برنامه‌ای که تا به حال به علت مقاومتهای نظامی، شکست خورده است: (۲۲)


بنابر این می‌بینیم که اسرائیل، بنابر ماهیت خود، در بعد سکولار (صهیونیسم) و مذهبی (که مرزهای اسرائیل بزرگ را قبلا تورات و تلموذ رسم کرده است)، عطشی سیری ناپذیر به گسترش مرزهای خود و سلطه در منطقه را دارد. به همین علت است که نه تنها با استفاده از فرصت سقوط دیکتاتوریِ جنایتکار اسد و با حمایت تلویحی غرب، شروع به دزدیدن سرزمینهای سوریه کرده است، بلکه با گسترده ترین عملیات نظامی، تمامی زیر ساختهای نظامی و نیز امنیتی سوریه را از بین برده است. چرا که اینگونه، در فرصتهای بعدی، می‌تواند بخشهای بزرگتری از سوریه را ببلعد.

البته برای اجرای این سیاست، نیازی وافر وجود دارد تا بر غرب آسیا/خاورمیانه، سلطه و هژمونی خود را تحمیل کند. این تحمیل از طریق تجزیه کشورهای منطقه میسر است و البته بزرگترین و پرتوان ترین کشور منطقه، ایران می‌باشد. استراتژیستهای اسرائیل بخوبی می‌دانند که هر رژیمی که در ایران بر سر کار باشد، یا از منظر حقوق ملی خود و یا از منظر، منافع ملی خود، نمی‌تواند سلطه اسرائیل را بر منطقه بپذیرد و نیاز به کمربند دفاعی دارد تا از حقوق و منافع خود دفاع کند.

در راستای همین نوع نگاه بود که شاه نگاهی منفی به لابی اسرائیل در آمریکا داشت و آن را خطری برای ایران می‌دید. (۲۳) حتی در قبل از انقلاب، شاه، در پی اجرای «کمر بند سبز» در منطقه شد و از موسی صدر، برای سازماندهی شیعیان لبنان حمایت کرد که به ایجاد سازمان امل منجر شد و حتی یک تیپ نظامی از طریق سازمان ملل به جنوب لبنان فرستاد، تا مانع تجاوزات اسرائیل به لبنان شود.

کمی بعد از انقلاب بهمن ۵۷، استبداد مذهبی این استراتژی را توسعه داد و بُعد مذهبی آن را پررنگ نمود و اینگونه، «کمر بند سبز» تبدیل به «کمر بند شیعه» شد و از سازمان امل، حزب الله سر بر آورد.
منظور اینکه هر رژیمی در ایران بر سر کار باشد، نمی‌تواند سلطه و هژمونی اسرائیل بر منطقه را بپذیرد و در پی مقاومت بر می‌آید. به همین علت است که رویای اسرائیل، تجزیه ایران است. چرا که خوب می‌داند که بدون تجزیه ایران، امکان ندارد تا به عنوان قدرت مسلط بر منطقه تبدیل شود و این هدف هیچ ربطی به اینکه چه رژیمی در ایران بر سر کار است ندارد. به همین علت است که نتانیاهو نیاز دارد دست به جعل تاریخ بزند و ادعا کند که ایرانی‌ها ۲۵۰۰ سال است که در پی نابودی یهودیان می‌باشند و دستگاه اطلاعاتی موساد به روش گوبلز دروغ بسازد کشوری به نام ایران هرگز وجود نداشته است.

ایمیل: m_delkhasteh@yahoo.co.uk

(1)
https://www.timesofisrael.com/full-text-netanyahus-speech-to-congress/
(2)
https://www.bbc.com/persian/iran/2015/03/150305_l16_netanyahu_barzegar
(3)
https://www.jpost.com/israel-news/pm-persians-didnt-succeed-in-killing-jews-in-days-of-haman-wont-succeed-today-483907
(4)
https://www.aparat.com/v/yuyr9jy
(5)
https://www.youtube.com/watch?v=vd153dBOpDs
(6)
https://www.haaretz.com/israel-news/2023-01-16/ty-article/.premium/israels-far-right-finance-minister-im-a-fascist-homophobe-but-i-wont-stone-gays/00000185-b921-de59-a98f-ff7f47c70000
(7)
https://www.amazon.co.uk/FIGHTING-TERRORISM-P-Benjamin-Netanyahu/dp/0374524971
(8)
https://www.govinfo.gov/content/pkg/CHRG-107hhrg77229/html/CHRG-107hhrg77229.htm
(9)
https://youtu.be/TY2DKzastu8?t=135

https://fa.alalam.ir/news/1783637/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%B7%D8%B1%D9%86%D8%A7%DA%A9-%DA%98%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%B4%DB%80-%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86--%D9%88%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D9%88-%D8%A8
(10)
https://www.ynetnews.com/articles/0,7340,L-4633272,00.html
(11)
https://law.justia.com/constitution/us/article-3/43-levying-war.html
(12)
https://www.nytimes.com/2007/12/04/world/middleeast/04intel.html
(13)
https://www.theguardian.com/world/2015/feb/23/leaked-spy-cables-netanyahu-iran-bomb-mossad
(14)
https://www.theguardian.com/world/2015/jul/14/netanyahu-denounces-iran-nuclear-dealcriticism-israel
(15)
https://www.timesofisrael.com/in-recording-netanyahu-boasts-israel-convinced-trump-to-quit-iran-nuclear-deal/
(16)
https://www.jewishvoiceforpeace.org/wp-content/uploads/2016/06/Partition-and-lead-up-to-violence.pdf
(17)
https://www.middleeastmonitor.com/20240811-netanyahu-insists-occupied-west-bank-is-part-of-our-homeland-saying-israel-will-not-give-it-up/
(18)
https://www.oxfam.org/en/press-releases/no-aid-or-access-israel-intensifies-its-ethnic-cleansing-north-gaza-governorate-says
(19)
https://www.middleeasteye.net/news/edge-gaza-israeli-settlers-applaud-thud-artillery-fire
(20)
https://www.youtube.com/watch?v=xJFCmi7auBI
(21)
https://www.newarab.com/news/smotrich-calls-bit-bit-israeli-expansion-damascus
(22)
https://www.trtworld.com/magazine/is-israeli-invasion-of-lebanon-stemming-from-the-dream-of-greater-israel-18215665
(23)
https://www.aparat.com/v/Jv19L

 

Posted on Saturday, December 21, 2024 at 01:11AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

سررسید تاریخ مصرف جمهوری اسلامی

تفسیری جالب از وقایع سوریه و فرار بشار اسد و سکوت ایران و روسیه در مقاله زیر دیده می شود:

18-1.jpg

 

سررسید تاریخ مصرف جمهوری اسلامی

 

 

دیدگاه / داریوش شفا)

نظم جدید خاورمیانه مورد توافق ترامپ و پوتین و اسراییل است. در این نظم جدید جایی برای جمهوری اسلامی پیش‌بینی نشده، زیرا تاریخ مصرفش به پایان رسیده است.

توافق آمریکا و روسیه در داد و ستد منطقه‌ای به منظور تحقق اهداف زیر است:

• جنگ روسیه و اوکراین پایان خواهد یافت، به ترتیبی که هیچکدام از طرفین بازنده و بی‌آبرو نشود.


• به این منظور، هر دو در موضع روز می‌مانند و مذاکرات صلحی تقریبا ابدی زیر نظر وکنترل سازمان ملل بین آنها آغاز می‌شود (چیزی مشابه مراکش و الجزایر بر سر صحرا از ۵۰ سال پیش!)


• و شاید در نهایت یک رفراندوم، کماکان زیر نظر سازمان ملل، حق را به حق‌دار یعنی جناب پوتین بدهد!


• در طول این دوره، بسیار طولانی، مناطق زیر کنترل روسیه در اوکراین دسترسی این کشور به آب‌های آزاد را تامین می‌کند.


• پایان جنگ اوکراین خطر ورشکستگی و سقوط مالی نه چندان دور روسیه را منتفی می‌کند (مشابه پروژه جنگ ستارگان پرزیدنت ریگان و به دنبالش ورشکستگی مالی اتحاد شوروی).


• خروج نیروهای روسیه از سوریه هم کمک بیشتری برای رسیدن به این هدف است.


• سیاست بایدن تضعیف هرچه بیشتر مالی روسیه از راه کمک به اوکراین برای نباختن جنگ (ولی البته نه پیروز شدنش!) بود.


• البته میلیارد‌ها دلار کمک آمریکا به اوکراین (تو بخوان به کارخانه‌های اسلحه‌سازی آمریکا!) هم در این مورد بی‌تاثیر نبوده است.


• ضعف مالی روسیه برای ادامه جنگ اوکراین باعث شده که پوتین با ترامپ برای پایان جنگ اوکراین (با حفظ آبرو و به صورت ظاهراً برنده) توافق کند.‌


• در مقابل، روسیه هم سوریه و هم جمهوری اسلامی ایران را که دیگر منفعتی برایش ندارند به غرب می‌دهد.


• از سوی دیگر تمامی‌ کشورهای منطقه خلیج فارس هم که از ترس رژیم ایران به آمریکا پیوسته بودند و منطقه را در اختیارش گذاشته بودند، به ترامپ فشار خواهند آورد که آنها را از شرّ و خطر جمهوری اسلامی خلاص کند.

وضعیت منطقه بدون جمهوری اسلامی

• با از میان رفتن جمهوری اسلامی، احتیاج غرب به یک یا دو حضور اسلامگراها در منطقه (به منظور لزوم ادامه کنش ایدئولوژیک در منطقه، و ادامه فرمول معروف انگلیس «تفرقه و کنترل»)، توسط افغانستان از یکسو و اکنون سوریه در سوی دیگر، و در صورت نیاز، گاهی یمن و پاکستان تأمین خواهد شد.


• به این ترتیب دیگر احتیاجی به رژیم ایران و خطر و دردسر آن برای منطقه (به ویژه برای اسرائیل) نیست.


• بر این اساس است که به نظر می‌رسد تاریخ مصرف رژیم اسلامی به پایان رسیده است.


• علائم این نزدیک شدن پایانی تاریخ مصرف را می‌توان از دو سال پیش در اخبار رسانه‌های جهانی مربوط به جنبه مخرب رژیم ایران در خاورمیانه، و از یک سال پیش دیگر به عنوان خطری جهانی دید.


• در این روند، افکار عمومی‌ جهان نیز برای تأیید هر عملیاتی علیه جمهوری اسلامی ایران تقریبا آماده شده است. (شبیه مورد عراق صدام حسین پیش از حمله آمریکا)

 

 

نتایج جهانی آینده دموکراسی در ایران

• ایران، کشوری بزرگ، ثروتمند، بدون بدهی خارجی، با نسل‌های جوان تحصیلکرده و خلاق، و ملتی عادتا خرج‌کن و دست و دلباز، بزرگترین بازار جهانی بازسازی زیربنایی، با ارزش چندین هزار میلیارد دلار برای سال‌ها خواهد بود. (ترامپ قرارداد برجام را به این دلیل پاره کرد که دولت ایران، به دستور روسیه، دادن بیشترین درصد بازار بازسازی ایران به آمریکا را نفی کرد)


• اروپا با داشتن درصدی، البته بسیار کمتر از آمریکا، کماکان بسیار راضی خواهد بود.


• چین هم، که اصولا کاری به سیاست ندارد، با اطمینان از ادامه داشتن نفت ارزان ایران راضی خواهد ماند.


• روسیه هم، که به هر حال در اوضاع اسفناک مالی امروز زیاد جای مذاکره ندارد، احتمالا با ادامه عدم بهره‌برداری ایران از گاز دریای کاسپین و یا امتیازاتی مشابه چندان ناراضی نخواهد بود.


• کشورهای حوزه خلیج فارس هم نفس راحتی از نبودن این تنها خطر دائمی‌ کنار گوش‌شان خواهند کشید.

ترتیب سریع کار تا به اینجا چنین شده و چنین پیش می‌رود:

• قبول رژیم ایران برای خروج از سوریه (به دستور روسیه)


• خروج حزب‌الله از سوریه (به دستور رژیم ایران)


• قبول اسد برای ترک قدرت (به دستور روسیه و موافقت جمهوری اسلامی ایران)


• ممانعت عراق از دادن اجازه به گروه‌های طرفدار رژیم ایران برای رفتن به سوریه (به تمایل عراق و موافقت آمریکا)


• پشتیبانی لجستیک و سیاسی ترکیه از مخالفان اسد در سوریه (با موافقت و هماهنگی آمریکا)


• سکوت اسرائیل در مقابل اتفاقات سوریه (با اطمینان دادن به آمریکا)


• عدم اقدام نیروی هوایی روسیه مستقر در سوریه در سرکوبی مخالفان (بر اساس توافق با آمریکا)

احتمالا ادامه سریع کار از اینجا به بعد به این شکل خواهد بود:

• درگیری جدید بین اسرائیل و رژیم ایران (تحریکات اسرائیل برای وادار کردن حکومت ایران به حمله موشکی، با وانمود کردن حمله قریب الوقوع به تاسیسات اتمی‌ ایران)


• «ضدحمله» پیشگیرانه اسرائیل به تشکیلات اتمی، زیرساخت‌های موشکی و همچنین تاسیسات سازمانی سپاه


• انبارهای موشکی زیرزمینی ایران نیز غیرقابل استفاده خواهد شد (مثلا بمباران و مسدود کردن راه ورودی و خروجی آنها)


• احتمالا چند مرکز مهم حکومتی، مانند بیت رهبری و پناهگاه مستحکم زیرزمینی آن (قابل رؤیت در تعدادی از عکس‌های مربوط به ملاقات‌های خامنه‌‌ای به عنوان مثال با پوتین و اسد)


• پخش خبر مربوط به این حملات و چگونگی پیشرفت مراحل آن، کمی‌ پیش از شروع، به دو منظور:


• آگاه کردن کارکنان آنها به تخلیه هدف‌ها برای حداقل تلفات مردمی‌


• اطلاع و آماده شدن مخالفان داخلی برای سازماندهی و آغاز تظاهرات خیابانی


• در این شرایط بلبشو برای حکومت، همزمان سرکوب بسیار خشن از طرف عوامل ارتجاعی سپاه از یکسو، و پیوستن بسیاری از آنها به مردم از سوی دیگر آغاز خواهد شد.


• به تدریج این پیوستگی هرچه بیشتر شده و سقوط کامل رژیم تسریع خواهد گشت.

 

به گفته‌‌ی هانا آرنت فیلسوف بزرگ یهودی آلمانی قرن بیستم، «سقوط رژیم‌های توتالیتر ایدئولوژیک دو مرحله دارد؛ در آخر کار سرکوب بسیار خشن و بی‌رحمانه است، و تا یک ربع به پایان، همه چیز عادی و تحت کنترل به نظر می‌رسد.

 

 

Posted on Thursday, December 19, 2024 at 11:19PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

گردش به راست سیاسی چه تاریخچه ای دارد وعامل و تجلیات آن چیست



راست سیاسی به چه معناست؟

عموما چپ سیاسی به مفاهیمی مثل آزادی- برابری ـ اصلاحات -برادری  -  و درستی - پیشرفت و اینترناسیونالیسم معتقد است و در برابرش راست سیاسی به حاکمیت  و تسلط  حکومت - سلسله مراتب حکومتی - نظم - انجام وظایف -سنت ها و ناسیونالیسمی که همسویی با مذهب دارد - می پردازد.
هم چنین  راست به معنای ارتجاعی بکار می رود - یعنی نمی خواهند وضع موجود عوض شودو رو به عقب و گذشته دارند و خودشان هم از این وضع آگاه هستند و سعی میکنند در سیاست
با دروغ گویی و ریا خود را اهل پیشرفت و عذالت نشان دهند ولی حامل فقر و بی عدالتی هستند.گاهی خود را محافظه کار هم می نامند.
مثلا در ایران حزبی بود بنام اتحاد ملی که سلطنت طلب و ارتجاعی کامل بود. این حزب در بعد از شهزیور ۱۳۲۰ و اشغال ایران فعالیت داشت که شاه هنوز نتوانسته بود دیکتاتوری خود را محکم و احزاب را سرکوب کند. این حزب نام خود را به حزب مردم تغییر داده بود و روزنامه مردم نظرات این حزب را منعکس می کرد. اینها از مزایای سوسیالیسم هم سخن می گفتند که برای فریب ملت بود ولی  در عمل نظرات ارتجاعی خود را اجرا می کردند. خمینی در پاریس پیش از بدست گرفتن قدرت سیاسی هم با تاکید بر دمکراسی و حقوق بشر و شرکت نکردن خودش و ملایان در بدست گرفتن مقامات حکومتی بحث میکرد و میگفت مثل یک طلبه به قم می رود ولی   در عمل روی ارتجاع شاهی را  با بدست گرفتن قدرت سیاسی هم سفید کرد.

چرا چرخش به راست سیاسی در جهان داشته ایم

بعد از جنگ جهانی دوم طبقه حاکم و اشراف اروپایی که با جنگ جهانی افراد طبقات زیر دست را به جنگ کشانده بودند و در جنگ شکست خورده بودند  سیاست ایجاد دولت های رفاه و حمایت از طبقات زیر دست را اجرا کردند. این  عمل سبب کمی سود و در آمد برای اشراف و طبقه حاکمه بود. این وضع با چرخش به راست سیاسی جبران شد و بعدا  با انحلال دولتهای رفاه این طبقات حاکمه سود و در آمد بیشتری  داشتند.
با تشکیل شرکت های بزرگ که فعالیت های جهانی داشته اند مرز های اقتصادی برای اینها گشوده شد و حرکت سرمایه  در جهان آزاد شد ولی حرکت نیروهای کار بویژه برای کارگران محدود و با مزاحمت قوانین مهاجرتی روبرو شد. یعنی سیاست اقتصادی و سیاست اجتماعی همگام جلو نرفت. کارخانه های بزرگ به کشور های غیر صنعتی آن زمان مثل چین و هندوستان برده شد تا سرمایه داران  کشور های صنعتی با پرداخت مزد کمتر به کارگران چینی و هندی  به سود بیشتری برسند . برای مثال  در زمان ریاست جمهوری بوش پسر در اثر این مهاجرت کارخانه ها به چین و هند پنجاه میلیون آمریکایی که پدران و مادران آنها بی کار شده بودند - اصلا بیمه پزشکی و درمان نداشتند. این وضع سبب بی اعتمادی به آینده و گذران زندگی مردم در آمریکا و اروپا میشد. در این فضا پوپولیستها با فریب مردم به این که مهاجرین شغل شما را می ربایند و شما بیکار میشوید و این مهاجرین بد ذات و کثیف ( از نظر پوپولیستهای نژاد گرا ) سبب قتل و تجاوزات جنسی به مردم می شوند و حتی ترامپ تا آنجا رفت که گفت مهاجرین اهل  هائیتی سگها و گربه های مردم  شهری در اوهایو را می دزدند و کباب کرده و می خورند!! با این که شهرداران منطقه -  ادعای ترامپ را رد کرده اند ولی دیدیم که ترامپ دروغ گوی مردم فریب به ریاست جمهوری انتخاب شد و مردم با رای خود دشمنان خود را بقدرت رساندند. کاری که برای بقدرت رسیدن خمینی در ایران هم اتفاق افتاد.
در واقع نیروهایی که قبلا از تغییرات جهانی  متضرر شده بودند مثل ملایان ایران که منافع ناحق خود در اوقاف و آموزش و قضا از دست داده بودند و دوباره با فریب سیاسی به این منافع ناحق و ارتجاعی خود رسیده اند- نیروهای غربی میخواهند با برگشت به اوایل قرن نوزدهم و قوانین چپاولگری آن دوران - منافع ناحق خود را دنبال کنند. کارگران را بیشتر بچاپند و سودشان را بیشتر بکنند.
به نظرم این یکی از آخرین مقاومت ها در برابر دمکراسی و حقوق بشر و داشتن زندگی انسانی و با عزت برای همه است. ما در زمانی هستیم که نقطه عطف تاریخی است. جهان به این صورت نمیتواند اداره شود

 بشریت در آستانه تحولی مهم است.بحران اقتصادی عظیم سال ۲۰۰۸ در واقع نمایش همان رشد شتابان فاصله بیشتر بین فقیر و غنی است . این بحران نشان داد که در زمان توسعه اقتصادی این فاصله  فقیر و غنی در پنجاه سال اخیر هم چنان بیشتر شده است و حتی  در زمان  بحران هم بعلت نبودن رشد اقتصادی این فاصله بیشتر میشود.
شباهت این ایام به ایام قبل از جنگ جهانی دوم خطر جنگ بزرگی را نشان میدهد مثل آن زمان که انگلیس ابرقدرت بود واین ابر قدرت زمان باید میرفت تا ابر قدرت جدیدی بیاید که آمریکا جانشین انگلیس بعد از جنگ جهانی دوم شد.  فعلا هم آمریکا تا  بیش از ده  الی بیست سال آینده نمیتواند ابر قدرت باشد ودر نتیجه خلا قدرتی در سطح جهان پدید خواهد آمد که  خلا قدرت  بوجود آمده باید بنحوی پرشود. ولی  ابر قدرت بعدی کیست ؟ چین یا اروپای متحد و یا .... اگر عقلانیت بخرج داده نشود و دنیا با عدالت و عقلانیت اداره نشود.خطر جنگ بزرگ بیخ گوش ماست قبلا هم شعله های کوچک این جنگ با حمله به افغانستان و عراق و لیبی دیده ایم و اکنون با جنگ در اوکراین و خاورمیانه و تحولات سوریه ادامه دارد.
دنیا بر اساس ارزشهای حقوق بشری برای همه افراد کشور ها و بر اساس  دمکراسی باید اداره شود نه این که دول غربی بنام حقوق بشر حقوق بشری دیگر کشور ها و حتی مردم خودشان را زیر پا بگذارند.حقوق بشر که حالا  بر روی کاغذ پیروز شده است لازم است در عمل هم پیروز باشد و دنیا بر اساس ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی اداره شود حقوق بشر پدیده انسانی و جهانی است که توسط انسان غربی شروع شده است و توسط همه جهانیان باید به اتمام برشد اگر چنین نشودسرمایه داران جهان خوار با ایجاد جنگ بزرگ جهانی فقط منافع خود پاسداری خواهد کرد که این مانع فقط با کشتار انسانهای بسیار زیادی ده ها بار بیش از هشتاد میلیون کشته جنگ جهانی دوم بر اورده خواهد شد.چون سیستم سرمایه داری نمیتواند با تکیه بر سود عدالت را بر قرار کند این موقعیت  بد و ضد بشری بیکاری و بحرانهای اقتصادی دوباره تکرارخواهد شد.زیرا سرمایه داری بر اساس سود حتی با زیر پا گذاشتن ارزشهای حقوق بشری و محیط زیستی نمیتواند جوابگوی زندگی همه جهانیان باشد چون  درذات خود زور گویی و سود طلبی دارد .
 با ایجاد تلفن همراه و با توسعه اینترنت و ایجاد شغل هایی که به تلفن همراه متصل است مثل تاکسی های اینترنت اسنپ و مغازه های اینترنتی و غیره سود سرمایه داری جهانی کمی رو براه شده است  و کمتر در پی ایجاد جنگ و خونریزی برای تسلط بیشتر بر منابع جهانی بود ولی به نظر می رسد اثر این مسکن هم تمام شده باشد.
بیشتر شدن جنگ ها در جهان مثل جنگ اوکراین و فلسطین و نابودی حکومت سوریه نماد خطری است که جنگ جهانی انسانیت را تهدید می کند. 
چرخش به راست سیاسی با سیاستهای تاچر و ریگان و با سقوط کمونیسم و به  قدرت رساندن جمهوری های اسلامی در پاکستان - افغانستان و ایران و عراق و اخیرا سوریه شدت گرفته است . البته سقوط کمونیسم و ایجاد جهان سیاسی با تنها ابر قدرت جهان یعنی  ابر قدرتی آمریکا این وضع را تشدید کرد و چرخش به راست را شدیدتر کرده است. 
ما راهی به جز تقویت دمکراسی و حقوق بشری برای رهایی انسانیت نداریم. منظور حکومت حزب دمکرات  آمریکا نیست که مثلا اوبامای دمکرات و برنده جایزه صلح نوبل مثل بوش جمهوری خواه به کشور های دیگر حمله کردند.  بوش به عراق و اوباما به لیبی حمله کرد و  این دو کشور را مخروبه و در حال احتضار رها کردند. دیدیم که همین اوباما با ملایان کنار آمد و نه تنها مردم ایران را در زمان جنبش سبز تقویت نکرد بلکه با ارسال میلیارد ها دلار ملایان را تقویت کرد تا به ایجاد بحران و نا امنی در منطقه به ادامه سیاستهای آمریکا در منطقه کمک شده باشد.
گردش به راست سیاسی با نژاد پرستی - تشدید فعالیتهای ناسیونالیستی - تقویت باور های مذهبی مثل مخالفت با سقط جنین و اقلیت های سکسی در آمریکا- حمله به مهاجرین و  در کل حمله به حقوق انسانی مردم همراه خواهدشد و یک حرکت رو به عقب است

در زیر فهرست وار علل چرخش به راست سیاسی را در سیاست جهان مرور می کنیم:
۱-گلوبالیزه شدن سبب کاهش شغل های کارخانه ای در جهان پیشرفته شده استو این شغل ها به کشور های در حال توسعه صادر شده است. مثل کارخانه های آمریکایی در چین

۲-زیاد شدن نابرابری های اقتصادی- منافع گلوبالیزه شدن به نفع سرمایه داران و به زیان اقشار فقیر بوده است و فاصله غنی و فقیر بیشتر شده است.

۳-چرخش فرهنگی و تغییرات اجتماعی - مثل مهاجرتها و اجتماعات چند فرهنگی - آزادی اقلیتهای جنسی و فمنیسیم که سبب مقاومت در برابر آنها با توسل به ادیان و سنن عرفی شده است
جامعه دوقطبی و وضعیت رسانه های جمعی-سبب بر آمدن پوپولیسم و رسانه ها تبلیغات راست گرایانه کرده اند
مردم اعتقاد و باور خود را نسبت به حکومتها و رسانه ها و مراجع دانشگاهی از دست داده اند.

۴-مسایل جهانی و بحرانها- مانند تروریسم و یا تشدید تبلیغات بر علیه تروریسم از سوی حاکمان ارتجاعی جهانی که منجر به سختی مهاجرت و کنترل بیشتر مرزها شده است و عوامل امنیتی را تقویت کرده است.
بحران های اقتصادی جهانی هم یک مورد دیگر تشدید راست گرایی سیاسی است.

۵ - سرکوب کمونیسم و سقوط شوروی و اقمار آن. غلتیدن این کشور به سمت سرمایه داری با تشدید سیاست دست راستی در جهان همراه شده است.
Posted on Saturday, December 14, 2024 at 11:41PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

چرا پادشاهی؟ بهروز فتحعلی  -



نعره ارتجاع ناسيونال فاشيست براى فريب ملت

اين مقاله اصل نياز ما براى حل مسايل كشور را ناديده گرفته است! اصل نياز ما بر پايى حكومت دمكراسى حقوق بشرى است. ما به اين نوع حكومت به چند علت شديدا و بطور اضطرارى نياز داريم عللى مانند:
اول- با توجه به غناى قومى در كشور و وجود اقوام مختلف ، رعايت شئونات قومى ، زبانى و فرهنگى اقوام مختلف حكومت ايران در جهان فعلى فقط مى تواند دمكراسى حقوق بشرى باشد.
دوم- بدون داشتن دمكراسى حكومت بسمت استبداد خواهد رفت و در استبداد نه توسعه اقتصادى مداوم و نه
رسيدن به مدرنیته ميسر است:
مدرنيته چيست: تسلط ارزشهاى حقوق بشرى و اصول دمكراسى در روابط بين مردم با هم و روابط حكومت با مردم در زير تاثير سكولاريسم همسو با دمكراسى و ارزشهاى حقوق بشرى و داشتن قدرت توليد اقتصادى براى رفع نياز هاى روزمره و بقاى كشور است.
سوم- تجربه صد ساله اخير نشان داده است با هويت ايرانى( ايران باستان گرايى، كورش پرستى، آريا پرستى و… ) ما قادر به حل مسايل كشور نبوده ايم و اسلاميسم هم اين گونه بوده است . در واقع اين دو حكومت ضد مردم، مستبد، آدم كش و دزد بوده اند و بدتر از همه مزدور خارجى بوده اند تا خود را در برابر مردم ايران با كمك خارجى حفظ كنند.
ايشان مى گويند ( نویسنده مقاله در زیر ) شاه ناظر است و قدرت اجرائى ندارد. ولى بعدا همين شاه كه قدرت
اجرائى ندارد تضمين كننده ثبات اقتصادى و سياسى به عنوان پيش شرط هر گونه مشاركت معرفى مى شود ؟!!!
واقعيات :
رژيم شاهنشاهى پهلوى ضد مدرنيته بود و فقط مدرنيزاسيون كرده است و با انتخابات آزاد و حقوق اقوام و آزادى هاى سياسى مخالف بوده اند و عامل عقب ماندگى ما بوده اند . ولى نويسنده اطلاعاتى بر ضد اين واقعيت مى دهد.
ما شاه ناظر به معناى واقعى بعد از مشروطيت نداشتيم و فقط احمد شاه تا حدى به اين وضع شاه ناظر بودن نزديك شده است. هوا داران سلطنت امروز هم ادعاى شاه ناظر را رد مى كنند و قدرت شاه را مثل قدرت ناصرالدين شاه در نظر مى گيرند ، يعنى مى انديشند شاه قدرتش استبداد مطلق است .
خلاصه اين نوشته كمك به حال ارتجاع سلطنت پرست ناسيونال فاشيست ايرانى است.

درباره عدم امکان رژیم پادشاهی دمکراتیک در ایران

 

در ايران ما نمى توانيم پادشاهى مشروطه يا دمكراتيك داشته باشيم. اگر اين امكان در كشور هاى اروپايى وجود دارد علل ديگرى دارد مثلا در انگلستان ملت هشت قرن بر عليه قدرت استبدادى پادشاه قيام كرده است ما فقط يك انقلاب مشروطيت داشته ايم كه آن هم مورد حمله قاجار ( محمد على شاه كه در حمله به مشروطه شكست خورد) و پهلوى ( رضا شاه مزدور انگليسى به مشروطيت حمله كرد و برنده شدو كشور را به استبداد كشاند) قرار گرفته أست و از بين برده شد.
با اين سابقه ما فقط به يك استبداد و فاشيسم ديگرى خواهيم رسيد
با باور ها و با عقایدی که در بین مردم ایران است یعنی اکثریت ایرانیان باورهای ضد حقوق بشری دارند و اکثرا در دو گروه اسلامیستی و سلطنت طلب فاشیست قرار میگیرند هر ایدئولوژیی که در ایران بر سر کار بیاید نهایتا به فاشیسم منجر خواهد شد حتی اگر کمونیستها هم بقدرت برسند مثل کامبوج میلیونها تن را خواهند کشت.زیرا در جامعه ما رعایت احترام افراد و زندگی آنان وجود ندارد.رضا شاه براحتی آب خوردن آب کشته است و خمینی هم همینطور.شما کجا میتوانید پیدا کنید که باز جو سر زندانی سیاسی و یا غیر سیاسی را بکاسه توالت فرو کند و این عدم احترام بشخصیت افراد در بطن فرهنگ ایرانی یا آن فرهنگی که ملیون و مذهبیون مسموم کرده اند وجود دارد. این فرهنگ همانی است که اکثریت باورهای ما را ضد حقوق بشری کرده است و امروز ما را به این بدبختی کشانده است.با مزین شدن بباورهای حقوق بشری باید از این مسمومیت نجات پیدا کرد
تازه علاوه بر این جلوگیری از رسیدن بفاشیسم دیگری در ایران با یک ایدئولوزی دیگری در حکومت بعد ازسقوط ملایان ما نیاز بحکومت دمکراتیک داریم ، یک واقعیت دیگری موجود است و آن این که ما سه مولفه اسلامی ، ایرانی و دمکراتیک و مدرنیته در کشور داریم که این سه مولفه را در قرن اخیر نتوانسته ایم با همدیگر اشتی بدهیم و تنها راه موجود تفوق یکی از این مولفه ها بر دیگری است .ما تفوق ناسیونالیسم را در سلسله پهلوی و تفوق اسلامیت را در حکومت ملایان دیده ایم و متاسفانه اینها منتهی بفاشیسم شده اند.تنها راهنجات ما تفوق ارزشهای مدرنیته ای (ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو و نه در تضاد با ارزشهای حقوق بشری )است 

 
نوشته بالا نقدى است بر مقاله:

https://news.gooya.com/2024/11/post-92855.php


Behrouz_Fathali.jpgدر تحلیل آینده سیاسی ایران، بررسی مدل‌های حکومتی نشان می‌دهد که توسعه پایدار و تضمین

انسجام ملی، نیازمند چارچوبی است که نه تنها بر اصول مدرن و مشارکتی تأکید کند، بلکه خطرات برقراری دموکراسی بدون ایجاد پیش‌زمینه‌های ضروری آن را نیز در نظر بگیرد. چنین چارچوبی را تنها می‌توان در مدل پادشاهی پهلوی متصور شد. چرا که نظام پادشاهی پهلوی، بویژه در زمان محمد رضا شاه فقید نشان داد که ظرفیت آن را دارد که در عین حفظ انسجام ملی و با تأکید بر مدرنیته و شایسته‌سالاری، کشور را در مسیر توسعه و ترقی سوق دهد.

قدر مسلم آن است که مدل پادشاهی پهلوی، نیازمند اصلاحات ساختاری ضمن بهره‌گیری از تجربیات تاریخی است تا بتوان از تکرار مشکلات گذشته اجتناب ورزیده و از خطرات ناشی از برقراری یک دموکراسی ناکارآمد پیشگیری نمود.

 

تمرکز بر توسعه:
پیش نیاز موفقیت یک نظام

تجربه دوران پهلوی نشان داد که تمرکز بر توسعه اقتصادی و زیرساختی، به عنوان پیش شرط بالا بردن استاندارد زندگی شهروندان و پیشبرد آبادانی کشور عمل می‌کند.

اصلاحات گسترده‌ای مانند انقلاب سفید، گسترش زیرساخت‌های ارتباطی و صنعتی و متحول ساختن سیستم‌‌های آموزشی در دوران محمد رضا شاه پهلوی، با توجه به همین سیاست تمرکز بر توسعه بود که ممکن شد.

توسعه پایدار در ایران آینده، تنها در صورتی امکان پذیر خواهد بود که نظام پادشاهی مدرن، با تکیه بر نفوذ شاه به‌عنوان ناظر و پشتیبان سیاست‌گذاری‌های کلان، بر این سه ستون اصلی استوار باشد:

۱- زیرساخت‌های فیزیکی و صنعتی:
گسترش حمل‌ونقل، انرژی و فناوری به‌ عنوان موتور محرکه اقتصاد ملی،

۲- سرمایه انسانی:
آموزش و پرورش نسل جدید برای تربیت نخبگان و متخصصانی که بتوانند توسعه را هدایت کنند،

۳- ثبات سیاسی:
محیط اجتماعی امن و پایدار که امکان سرمایه‌گذاری و رشد اقتصادی را فراهم نماید


خطرات برقراری دموکراسی بدون ایجاد پیش زمینه‌‌های ضروری آن:
درسی از عراق

دموکراسی، هرچند در تئوری به‌ عنوان ابزاری برای مشارکت مردمی و حاکمیت قانون شناخته می‌شود، اما در عمل می‌تواند بدون وجود پیش‌زمینه‌های لازم، به نتایج فاجعه‌باری منجر شود.

برای مشاهده نتایج فاجعه بار یک چنین دمکراسی ناکارآمدی، کافی است نگاهی به تجربه عراق بیاندازیم:

در این کشور، پس از سرنگونی رژیم بعث صدام، دمکراسی بی در و پیکری سر برآورد که به سرعت به رقابت‌های قومی و مذهبی دامن زده و انسجام ملی را غیر ممکن ساخت. امری که به نوبه خود، مانع از توسعه اقتصادی گردید و راه را برای فساد و اختلاس‌های بزرگ حکومتی باز کرد. نتیجه معکوس دیگر این دمکراسی ناکارآمد، تصویب قوانین ارتجاعی و تقویت گرایش‌های افراطی در جامعه عراق می‌باشد.

یک نظام حکومتی باید بتواند با فراهم ساختن زیرساخت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، روند فرآیند دموکراتیک را مدیریت نماید. اگر چنانچه نهاد حکومتی در یک کشور‌، فاقد ظرفیت‌های لازم برای استفاده صحیح از دموکراسی باشد، خود به ابزاری برای تعمیق اختلافات و بی‌ثباتی تبدیل خواهد شد. از همین روست که در ایران آینده نیز، برقراری دموکراسی بدون فراهم ساختن پیشزمینه‌‌های ضروری آن، نه تنها به پیشرفت جامعه نخواهد انجامید، بلکه تنها، خطر واپسگرایی و ایجاد تفرقه‌ و آشوب‌های داخلی را افزایش خواهد داد.

مدل پادشاهی:
توسعه همراه با مشارکت کنترل‌ شده

از مزایای نظام پادشاهی در ایران پس از جمهوری اسلامی که با واقعیت‌های فرهنگی و اجتماعی ایران مطاقبت دارد، وجود شاه به عنوان محوری برای یکپارچگی ملت، حرکت در مسیر توسعه، روا داری اجتماعی و ارائه ترکیبی از تمرکزگرایی و مشارکت تدریجی مردم در عرصه سیاسی خواهد بود. این مشارکت که برحسب رشد و بلوغ سیاسی و درک بیشتر و عمیق تر از دمکراسی افزایش می‌یابد، امکان بروز هر گونه هرج و مرج در جامعه را از میان خواهد برد.

شاخصه‌های اصلی نظام پادشاهی از این قرار است:

۱- شاه به‌عنوان ناظر ملی:
شاه، بجای دخالت مستقیم در امور اجرایی، به‌ عنوان نماد ثبات و وحدت عمل نموده و مسیر توسعه کشور را هدایت می‌کند.

۲- نهادهای تخصصی:
فرآیند تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری به نهادهای تخصصی واگذار می‌شود که بر اساس شایسته‌سالاری عمل می‌کنند و نه بر اساس گرایش‌های سیاسی یا قومی.

۳- مشارکت تدریجی مردم:
مشارکت سیاسی مردم، به‌صورت تدریجی و کنترل‌شده گسترش می‌یابد تا آنکه جامعه، به بلوغ لازم برای مدیریت دموکراسی برسد.


نقش توسعه در جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته

یکی از مهم‌ترین ابزارهای پیشگیری از مشکلات دموکراسی ناکارآمد، تمرکز بر توسعه اقتصادی و اجتماعی است. وقتی جامعه‌ای به سطح بالایی از رفاه و آموزش دست یابد، خطر سوءاستفاده از ابزارهای دموکراتیک در آن کاهش می‌یابد. در این زمینه، نقش کلیدی شاه را می‌توان چنین برشمرد:

۱- تضمین ثبات:

ثبات سیاسی و اقتصادی به‌عنوان پیش‌شرط هرگونه مشارکت سیاسی، توسط شاه تضمین می‌شود.

۲- سرمایه‌گذاری در آموزش:
پشتیبانی شاه به عنوان ناظر از توسعه سیستم‌های آموزشی، به‌ویژه در مناطق محروم، به توانمندسازی نسل جدید و کاهش آسیب‌پذیری آنان در برابر گرایش‌های افراطی کمک می‌کند.

۳- تقویت هویت ملی:
شاه، با تأکید بر ایران‌گرایی و وحدت ملی، انسجام اجتماعی را تقویت نموده و از تقسیمات قومی و مذهبی جلوگیری می‌نماید.


دموکراسی مطلق:
خطر رهبری جمعی و اتخاذ قوانین ناپایدار

یکی از بزرگترین مشکلات دموکراسی مطلق و غیر قابل کنترل، خطر تبدیل فرآیند تصمیم‌گیری به نزاع‌های جناحی و تصویب قوانین ناپایدار می‌باشد. در چنین سیستمی، امکان آنکه گروه‌های مختلف برای کسب قدرت، منافع ملی را قربانی کنند، بسیار بالاست.

پیامد فاجعه بار دیگر دمکراسی مطلق در ایران، با توجه به تنوع قومی و مذهبی و تاریخچه عملکرد احزاب و گروه‌های تجزیه طلب، تضعیف انسجام کشور خواهد بود.

نظام شاهنشاهی، با تمرکز بر برنامه‌ریزی کلان و بهره‌گیری از نخبگان، از بروز این خطرات جلوگیری خواهد کرد. شاه به‌ عنوان یک مقام بی‌طرف، از انحراف سیاست‌ها به سمت گرایش‌های جناحی جلوگیری کرده و تضمین‌کننده اجرای سیاست‌هایی پایدار و استراتژیک به نفع کشور خواهد بود.

نتیجه‌گیری:
پادشاهی مدرن، چارچوبی برای توسعه و ثبات

بازگشت به نظام پادشاهی، با تأکید بر حرکت به سوی توسعه پایدار و درک خطرات برقراری دموکراسی بدون ایجاد پیش زمینه‌های لازم آن، تنها شکل حکومتی واقع‌بینانه برای آینده ایران می‌باشد. شاه، به‌عنوان نماد وحدت و ثبات، عهده دار رهبری کلان کشور در تعامل با نخبگان و مردم خواهد بود. در حالی که فرآیندهای اجرایی به نهادهای تخصصی واگذار خواهد شد.

پادشاهی مدرن، با تمرکز بر توسعه اقتصادی، آموزش نسل جدید و تقویت هویت ملی، نه تنها از تجربه‌های موفق گذشته بهره مند خواهد شد، بلکه از تکرار اشتباهات ناشی از دموکراسی ناکارآمد جلوگیری خواهد کرد. این مدل، که ترکیبی از مدرنیته، شایسته‌سالاری و مشارکت تدریجی خواهد بود، به استناد دستاوردهای دو پادشاهی پهلوی، یگانه راه تضمین شده‌ای است که می‌تواند شکوفایی ایران در قرن بیست‌ و یکم را فراهم آورد.

بهروز فتحعلی
*

 

Posted on Thursday, November 28, 2024 at 02:43PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

بازخوانی کتاب جنگ‌ صلیبی نوشته نامزد جنجالی ترامپ برای وزیر دفاع



گردش سياست جهانى براست، همكارى اسلاميستها و حاكمان معتقد به اين حركت است

خيلى جالب است كسى كه از تمدن و آزادى در غرب صحبت مى كند ، كه در اصل ضد آن است زيرا مى خواهد جدايى دين از سياست را كه ناشى از تمدن غرب است بر اندازد و علت بى عدالتى در جهان را فقط مذهبى نشان دهد . در صورتى كه اين فرد مذهب زده در اصل ضد تمدن غرب و همسو با اسلاميستها( نه مسلمانان سكولار ) است. اسلاميستها و امثال اين فرد در واقع در يك جبهه هستند و بر عليه انسانيت با بكار بردن خرافات مذهبى اقدام مى كنند. مذهبيونى كه از در سپهر حكومتى دهه ها قبل اخراج شده اند حالا با تقلب از پنجره وارد مى شوند.
 
در نبود چپ و سركوب آن در جهان گردش به راست سياسى در جهان گسترده شده است و با اين چرخش فقط بى عدالتى ، تبعيض و اقدامات ضد انسانى گسترش خواهد يافت. تقويت چپ معتقد به دمكراسى و حقوق بشر و تشكيل حكومتهاى رفاهى كه قبل از شكل گيرى چرخش به راست سياسى در جهان وجود داشت مانند حكومتهاى سوسيال دمكرات در نزد ملل اسكانديناوى برفع اين تهاجم نيروهاى راست و مذهب زده غرب كمك خواهد كرد. ترامپ ها راييده اين چرخش به راست سياسى در جهان هستند:
 
بالا آمدن افرادى شياد ، دروغ گو و مردم فريب نتيجه اين چرخش به راست سياسى است.
 
نوشته بالا نقدى است بر:

https://news.gooya.com/2024/11/post-92958.php

 پیت هگست، گزینه ترامپ برای وزارت دفاع آمریکا که شعار جنگ‌های صلیبی «خدا می‌خواهد» (deus vult) را روی بازوی خود و صلیب اورشلیم را نیز روی سینه خود خالکوبی کرده، دیدگاه‌های اسلام‌ستیزانه‌ای را در کتاب‌های خود منتشر کرده است.

DM.jpg

آقای هگست در کتابی با عنوان «جنگ صلیبی آمریکا» (American Crusade) که در سال ۲۰۲۰ منتشر کرد، جنگ‌های صلیبی قرون وسطی را به عنوان الگویی برای روابط مسیحیان و مسلمانان معرفی می‌کند. او در بخشی از این کتاب نوشته است: «در قرن یازدهم، مسیحیت در منطقه مدیترانه، از جمله اماکن مقدس در اورشلیم، به قدری توسط اسلام محاصره شده بود که مسیحیان یک انتخاب آشکار داشتند: جنگ دفاعی یا اجازه دادن به ادامه گسترش اسلام و مواجهه با جنگ وجودی در داخل خانه‌شان یعنی اروپا.»

او ادامه می‌دهد: «چپ‌های امروزی از دیپلماسی می‌گفتند که ... نتیجه آن را می‌دانیم که چه می‌شد... اما پاپ، کلیسای کاتولیک و مسیحیان اروپایی جنگ را برگزیدند و جنگ‌های صلیبی متولد شدند.»

از نظر آقای هگست، پیروزی‌های کوتاه مدت صلیبیون در سرزمین مقدس پاسداری از ارزش‌های مدرن بوده است. چنان که در بخشی دیگری از این کتاب نوشته است: «از تمدن غرب لذت می‌برید؟ از آزادی؟ عدالت برابر قانون؟ پس تشکر می‌کنم از جنگجویان صلیبی.»


اما متیو گابریل، استاد مطالعات قرون وسطی در بخش دین و فرهنگ در دانشگاه ویرجینیا تک، در گفتگو با نشریه بریتانیایی گاردین، برداشت گزینه وزارت دفاع ایالات متحده را از تاریخ جنگ‌های صلیبی نادرست می‌داند و می‌گوید: «مطمئناً هیچ تهاجمی به سرزمین اصلی اروپا صورت نگرفته است. بنابراین هیچ تغییر بزرگ ژئوپلیتیکی یا هیچ نوع تهدید فوری از سوی اسلام در اروپا وجود نداشت. برخلاف نوشته آقای هگست که جنگ‌های صلیبی را پیروزی غرب علیه اسلام معرفی کرده، این صلیبیون بودند که شکست خوردند و همه چیز را از دست دادند.»

 

 

او تاکید می‌کند: «این روایت از جنگ‌های صلیبی، برساخته جریان راست افراطی در غرب است.»

اما آقای هگست در بخش دیگری از کتاب با تاکید بر این که چپ‌ها در همسویی با مسلمانان دشمنان داخلی و خارجی آمریکایی‌های مسیحی و یهودی هستند، می‌نویسد: «مهاجرت مسلمانان به اروپا یک تهاجم است. در محافل اسلام‌گرا، اصلی به نام هجرت وجود دارد. این اصطلاح به تسخیر غیرخشونت‌آمیز یک کشور غیر اسلامی اشاره دارد. هجرت یک تسخیر فرهنگی، فیزیکی، روانی، سیاسی و در نهایت مذهبی است که تاریخ مملو از آن است.»

او می‌افزاید: «مساجد و مدارس رادیکال اسلامی در کشورهای اروپایی مجاز به فعالیت هستند...اما کشورهای اروپایی که درهای خود را به روی مهاجران مسلمان گشوده‌اند ... کشورهایی که مهاجرت مسلمانان را محدود نمی‌کنند، نادیده می‌گیرند که اسلام خود با اشکال حکومتی غربی سازگار نیست.»

آقای هگست همچنین می‌نویسد: «تقریباً تک تک کودکان مسلمان با گوش دادن به قرآن و یادگیری خواندن آن بزرگ می‌شوند. این را با مدارس سکولار آمریکایی ما مقایسه کنید که در آنها کتاب مقدس یافت نمی‌شود، سپس خواهید فهمید که چرا جهان‌بینی مسلمانان از جهان‌بینی ما منسجم‌تر است.»

اما جاسمین زین، استاد جامعه شناسی و مطالعات مسلمانان در دانشگاه ویلفرد لوریر به گاردین می‌گوید: «روایت هگست ظاهراً یک نظریه توطئه اسلام هراسی است که هجرت یا هجرت پیامبر اسلام و مسلمانان اولیه از مکه به مدینه را تحریف می‌کند، که برای مصونیت از آزار و اذیت رخ داد و نه برای تسلط بر غرب.»


 

 

Posted on Thursday, November 28, 2024 at 02:34PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment