ما پیروزیم چون بر حقیم



 

این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید

 


 

لیستی از نوشته های قبلی

 

 

 

این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد

 

 

مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.

 

 

من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم

لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید

 

 

 

پنجشنبه 17 مرداد 1387

آلوده کنندگان قلمرو تبعيد، مسعود نقره کار

 
تبعيد و تبعيدی از مظاهر مبارزه عليه حکومت آزادی و آزاده کش اسلامی هستند، ترفند های حکومت اسلامی برای آلوده کردن اين قلمرو را خنثی کنيم

 

 

کرار مکررات است نوشتن اينکه تبعيد پديده ای سياسی ست,با اينحال به نظر می رسد چنين" تکرار"ی ضروری ست و نبايد از مکررگفتن و نوشتن اش واهمه داشت و واماند.


در ادبيات سياسی جهان راندن دگرانديش يا مخالف سياسی, فرهنگی و عقيدتی از زادگاه و محل زندگی اش تبعيد تعريف شده است , اين راندن می تواند درون مرزهای سياسی و جغرافيايی يک کشور اعمال شود(Internal Exile) و يا تبعيدی به خارج از مرزهای سياسی و جغرافيايی کشورش فرستاده شود(External Exile). تبعيد گاه به طور مستقيم و آشکار با اعمال زور, به عنوان تنبيه(Punishment) از سوی حکومت های خود کامه اعمال می شود, و گاه خطر مرگ, شکنجه و زندان, به دليل ادامه ی مبارزه با قدرتی برتر يا خودکامه , فرد يا جمعی را به ناچاربه " خود تبعيدی" ويا " نفی بلد" وا می دارد( Self Exile). حيات سی ساله حکومت اسلامی نشانه ای قابل اتکا در درستی تعريف مورد اشاره است.
بنابراين تبعيدی ايرانی کسی ست که به دليل دگرانديشی سياسی , فرهنگی, عقيدتی و قومی, و مخالفت سياسی , فرهنگی و عقيدتی با حکومت" جمهوری " اسلامی , زندگی اش در ايران با خطر مرگ ,زندان و شکنجه مواجه شده باشد . تبعيدی کسی ست که در تبعيد گاه اش نيز به دگر انديشی اش , و يا مخالفت اش با حکومت اسلامی ادامه داده باشد, و به همين دلايل, قادر به بازگشت به ايران اسلامی نباشد.
پوشيده نبوده و نيست که ديکتاتورها و ديکتاتور پسندها نفی ,تضعيف, تخريب , مخدوش جلوه دادن و آلوده کردن پديده ی تبعيد را از تکاليف و وظايف خود می دانند, در اين ميانه برخی نيز فرصت طلبانه, و با نرخ هايی کم و زياد راه ديکتانورها را هموار می کنند ,و پاره ای نيز مغرضانه و يا نا آگاهانه راه نفی ويا آلوده کردن اين قلمرو را می روند.
نگاهی کوتاه به اين مجموعه بياندازيم:


۱- حکومت اسلامی
درحکومت اسلامی پديده های تبعيد و تبعيدی مترادف و تداعی کننده ی دگرانديشی , سياست, عقيده (ايمان) , فرهنگ و هنر ممنوع ست . اينگونه است که گريز ناگزيردگرانديشان و مخالفان اين حکومت, در ابعادی ميليونی از دستاورد های " تاريخی" حکومت اسلامی شده است. پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷, تشديد اختناق سياسی ,و فشار های اجتماعی, فرهنگی و هنری , مذهبی و قومی سبب شدند تا ميليون ها ايرانی , که عليه چنين اختناقی مبارزه و فعاليت می کردند, برای گريز از مرگ ,زندان,شکنجه , و محروميت های سياسی, فرهنگی وهنری , اجتماعی , مذهبی وقومی ايران را ترک کنند وبرای ادامه ی زندگی و فعاليت های شان درخارج از مرز های ايران پناهگاهی دست و پا کنند . در اين ميان کوشندگان سياسی , فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان و هنرمندان , اقليت های قومی و مذهبی, بخش بزرگی از تبعيديان را شامل شده اند .
در حکومت اسلامی پديده تبعيد مستقيم يا تبعيد با اعمال زور به عنوان تنبيه وجود نداشته و ندارد . حکومت اسلامی ايران به جای تبعيد دگرانديشان و مخالفان , آنان را زندانی , شکنجه و اعدام کرده و می کند. تبعيدی های حکومت اسلامی برای رهايی ازخطر زندان , شکنجه ومرگ, وادامه ی فعاليت های سياسی, فرهنگی, عقيدتی و قومی پيش ار آنکه دستگير شوند از ايران گريخته اندو به ناگزير تن به " خود تبعيدی" داده اند.
فعاليت های تاثير گذار تبعيدی ها , حکومت اسلامی را وا داشته است تا طی سی سال گذشته از تمامی راه ها و روش های " اسلامی" اش برای تخريب و آلوده کردن جنبش تبعيدی ها استفاد ه کند. از ترور تبعيدی ها تا تحبيب برخی تبعيدی ها و تبعيدی نماها , از بهره گيری از برخی مهاجران در راستای آلوده کردن پديده تبعيد تا تبليغات رسانه ای دروغين و شرم آورعليه تبعيدی ها , از گسيل تبليغات چی های حکومتی با عناوين سياستمدار, محقق و نويسنده به خارج کشور با هدف مبارزه با تبعيدی ها تا برپايی رسانه ها و تشکل های موازی در راستای تضعيف و خنثی کردن رسانه ها و تشکل های تبعيد ی ها و.......
در اين ميان راه اندازی و تقويت رسانه ها و تشکل های موازی اين روزها بازارشان گرم تر از سايرراه ها و روش هاست . اين تشکل های به ظاهر فرهنگی و صنفی از صاحبان مشاغل گوناگون – پزشکان , مهندسان , بساز بفروش ها و دلالان زمين و خانه و ماشين و.... شکل گرفته اند. اين تشکل ها بدليل داشتن توانايی مالی و نيز وجود کميت قابل ملاحظه ای از مهاجرانی که در ايران نيز کسب و کار می کنند, در جهت تضعيف و خنثی کردن تشکل های تبعيدی ها و تلاش برای دور نگه داشتن ايرانيان خارج از کشور از مسايل سياسی واجتماعی ايران, تاثير گذار و منشا اثر بوده اند , تا آن حد که آقای احمدی نژاد را نيز به شعف آورده اند:
«....ايرانيان در خارج از کشور منسجم شده اند وکارهای فرهنگی خوبی در خارج از کشور انجام شده است». ( به نقل از وبلوگ « هميشه ايران»-داخل کشور)


۲- جماعتی از اهالی سياست, فلسقه و فرهنگ و هنرداخل کشور

درايران برخی تشکل های سياسی و صنفی ( آشکار و مخفی) , جنبش های دانشجويی, زنان , کارگران وجوانان , و اهالی فرهنگ و هنر( متشکل و منفرد) جسورانه عليه حکومت ستم و بيداد اسلامی مبارزه کرده و می کنند. با گذر زمان و ادامه ی عمر استبداد دينی افرادی از اين مجموعه بتدريج تبعيدی شده اند, اما بسيارانی که در داخل مانده اند گفته و نوشته اند که پديده تبعيد و تبعيدی ها را پاره ای از جنبش آزاديخواهانه ميهنمان می دانند. هر دو سو نيز تقويت يکديگر را به سود چنين جنبشی دانسته و در اين راه در حد امکان گام بر داشته اند. در ميان افراد مجموعه ی فوق, بودند کسانی که در آغاز بدليل بی اطلاعی و نا آگاهی و گاه برخورد های " روانشناسانه" , هنگام که در ايران بودند, در رابطه با پديده تبعيد و تبعيدی ها, ارزيابی ها و برخوردهايی غير واقعی و نادرست داشتند اما بتدريج با کسب اطلاع و شناخت بيشتر و يا با پرتاب شدن به تبعيد , ارزيابی ها و بر خورد های شان را تصحيح کردند.
خلاف موارد فوق ,جماعتی ديگر از اهالی سياست, فلسفه و فرهنگ و هنر اسلامی و غير اسلامی هستند که پنهان و آشکار, و با استفاده از امکانات و دستور حکومتی به خارج اعزام و نقش سفيران و کاربدستان اين حکومت در خارج کشور را بازی کرده و می کنند. تضعيف و خنثی کردن جنبش تبعيدی ها يکی از اهداف اين جماعت است. برخی از سايت های خبری و سياسی , مساجد , دانشگاه ها , تشکل های موازی ی به ظاهر صنفی و " فرهنگی" , مطبوعات و راديو و تلويزيون های دست ساز حکومت اسلامی در خارج از کشور بلند گوهای اين جماعت اند. در شهر های لندن, واشنگتن دی.سی ,تورنتو و..... - بويژه در دانشگاه ها و مساجدش – از وجود اين جماعت فيض برده می شود تا راه تضعيف و خنثی کردن تبعيد و تبعيدی هموار تر شود.


۳- برخی از مهاجران:
سفر به خارج از کشور و مهاجرت نفشی ارزشمند در شناخت جوامع مختلف , و به طور کلی بسياری از پديده های اجتماعی جوامع پيشرفته غربی داشته است. اين شناخت بيش از يک قرن است که نقش مثبت و تاثير گذار خويش بر تمامی عرصه های زندگی اجتماعی جامعه ما زده است, و بيش از اين نيزخواهد زد.
واقعيتی ست که مهاجران برای نوجويی , کسب و کار و تحصيل , تنوع وخوش نشينی و زندگی ای بهتر به خارج ازکشور سفر کرده , و می کنند. ملاحظات سياسی , اجتماعی و فرهنگی و هنری می تواند سبب مهاجرت شده باشند اما اجبار و تهديد ی در پس سفر مهاجر داوطلب نبوده و نيست. برای نمونه شاهديم که بسياری از اهالی قلم مهاجرو ساکن خارج از کشور به ايران رفت و آمد می کنند , در ايران کتاب و مقاله چاپ می کنند , سخنرانی می کنند, جلسات بحث و نقد بر پا می کنند , و شاد وشنگول و دست پر برای نوجويی بيشتر و خوش نشينی خوش تربه خارج کشور باز می گردند. اين دست سفر ها اما برای تعدادی ديگر از اين عزيزان درحد يک سفرفرهنگی و تحقيقی و " روشنگرانه " به داخل و ديدار دوستان و اقوام و جمع آوری ماترک باقی نمانده است, تعدادی از اينان برای ارضای خود و بعضا" خوشرقصی و " ايز گم کردن " می بايد پديده تبعيد و کار های تبعيدی ها را نيز نفی کنندو تبعيدی ها و تلاش های شان رامشتی آدميانی دلمشغول کارهای سطحی, موجوداتی ايديولوژيک زده و وبای سياست گرفته معرفی کنند, و همه چيز را , حتی کلمه ی تبعيد را زيرآوار مهاجرت ومهاجرانی از قماش خود دفن کنند.


۴ – برخی از تبعيدی های:
پديده تبعيد و ايرانی تبعيدی يکی از مظاهرمبارزه و مقاومت عليه يکی از مرتجع ترين و وحشی ترين حکومت های جهان, يعنی حکومت اسلامی اند. تبعيدی نماد وفرياد ستمديدگان ميهنمان , و جنبش آزاديخوانه ايرانيان در خارج از ايران است , که فريادش - در حد خويش- در ايران نيز طنين افکن و تاثيز گذار است.
طولانی شدن عمر تبعيد وسختی هاوتلخکامی های اش ,موج ريزش بخشی از تبعيدی ها و تبديل و دگرديسی آنها به مهاجر را , بويژ در سال های اخير ,تشديد کرده است. تغيير انديشه و روش , وسفر حق هر انسانی ست , و تبعيدی نيز می تواند به درکی متفاوت از زندگی , سياست و فرهنگ برسد و راهی که می پسندد برگزيند, آنگونه که رفت و آمدش به ايران نيز دچار مخاطره نشود. اين دگرگونی در کسانی که تاب تحمل سختی ها ی طاقت فرسای تبعيد ندارند, بديهی تر است. اين نوع ريزش ها از سويی سبب تضعيف جنبش تبعيدی ها شده , و از سوی ديگر مورد بهره برداری حکومت اسلامی نيز قرار گرفته است, حکومتی که آگاهانه و حسابگرانه چشم بر اين رفت و آمدها می بندد . متاسفانه اما آنچه که به کرات ديده شده است فراتر از ريزش به دليل تغييرانديشه و روش و ناتوانی در برابر سختی های تبعيد بنظر می رسد. برخی از اين دست تبعيدی های دگرديسی يافته به راه تخريب, مخدوش کردن و آلوده کردن پديده تبعيد و نيز توجيه کردارو رفتار حکومت اسلامی و مشاطه گری اين حکومت می روند, راهی برای توجيه رفتار خود, و خود قانع سازی ی موجودی دگرديسی يافته, راهی که پيامدی جز هموار کردن راه حکومت اسلامی در تضعيف و تخريب و آلوده کردن پديده تبعيد ندارد.

******

در کنار موارد اشاره شده , لغزش ها و ضعف های ما تبعيد ی ها نيز نقشی تخريبی و تضعيف کننده براين پديده و ثمربخشی اش داشته و دارد. از پراکندگی ای سی ساله و درگيری های فرقه ای و گروهی و شخصی , به عنوان دو نمونه از اين لغزش ها و ضعف ها می توان نام برد.
تلاش های حکومت اسلامی عليه تبعيدی ها , و نيز مجموعه ای که به آن ها اشاره شد, مسؤليت بيشتر ما را برای کوشش در راستای تصحيح و از ميان برداشتن لغزش ها و ضعف ها , و نزديکی و اتحاد گوشزد می کنند.

Posted on Thursday, August 7, 2008 at 08:32PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

حقه بازها


حقه بازها
* پته ی اين نظام را شريعتمداری خيلی مشخص تر و روشن تر وقتی روی آب ميريزد که...


 

http://www.roshangari.net/
محموداحمدی نژاد و حسين شريعتمداري، رقبای ايرانی لئوناردو ديکاپيرو، با هم کلنجار رفته و هريک ادعا ميکرد از آن ديگری خوشگل تراست. مرافعه بالا گرفت و داوری نزد ,آقا,بردند. ,آقا, به دقت در آنها نظرکرد ودر حاليکه از سرتا پای آنها را ورانداز ميکرد ,فرمود,: نفر وسط خوشگل تر است.
و حالا چون ,آقا, فرمايش کرده اند، حالا هردو می گويند نفر وسط منم.

در ماجرای اخير,نقل قول از امام,، نکته ای که بيش از همه چشم گير است، ماجرای وزرای پيشنهادی و اکنون تاييد شده نيست. سرتا ته اين کرباس پوسيده است، بحث تارو پود آن را بی معناست. نکته اصلی حتی حقه بازی های آن ها هم نيست. نکته چشم گير تر غلبه رابطه صاحب - بردگی در نظام اسلامی است که اتباع نظام حتی از علنی کردن آن هم شرم ندارند. رابطه ای که آنها به نمايش می گذارند آدم را بی اختيار به اين فکر می اندازد که استقرار روابط ارباب - رعيتی نسبت به اين ,جمهوری, يک جهش تاريخي، انقلابی و عظيم محسوب ميشود.

نخست احمدی نژاد که در زرنگی و حقه بازی دست بقيه ابوابجمعی نظام را از پشت بسته با يک ,حکم حکومتی, به مجلس ذوب در ولايت ميرود واز يک ,جلسه خصوصی, با ,بالاترين جايگاه نظام, که ,نبايد از آن نقل قول, شود، نقل قول ميکند: ,اصلا روابط ما با آقا اينطوريه... وقتى خدمت آقا رفتيم، عرض من يك دقيقه هم نشد. من سير را گفتم و ايشان پرسيدند چقدر آقاى كردان را مي‌شناسيد و من هم توضيح دادم و ايشان گفتند بسيار خوب، برويد و تلاش كنيد كه ايشان راى بياورد. ما كه نبايد بياييم و اين‌جا حرفى را از بالاترين جايگاه نظام نقل كنيم كه همه‌ى پيكره‌ى اين نظام و ملت متصل به آن‌جاست.,

اگر در اين کرباس يک سانتيمتر سالم مانده بود آدم خيال ميکرد احمدی نژاد داشت مجلس ذوب در فقيه را مسخره ميکرد و بی معنا بودن نمايندگی و مجلس در نظام اسلامی را به نمايش می گذاشت.

امانه، همانروز شريعتمداری با مقاله ای تحت عنوان ,نازنينی تو ولی در حد خويش..., خبر داد برعکس احمدی نژاد داشت از همين خصلت ,ذوب در ولايت, مجلس استفاده ميکرد، منتها با حقه بازي، اما ,صادقانه,.

اگر فکر ميکنيد حقه بازی و صداقت دو صفت متضاد و غيرقابل جمع است، فراموش کرده ايد که در جمهوری اسلامی حقه بازی در برابر خلق است، صداقت در برابر نظام. پس هردوی اين صفات در ارکان و ارگان نظام و اجزايش نه فقط قابل جمع اند بلکه واجب الجمع اند.

مقاله شريعتمداری قبل از هرچيز شاهکاری است در اعتراف به بی وجودي، بی شخصيتي، چاکر منشی يک ,تبعه نظام, جمهوری اسلامی. يکی دو نمونه:

,قاطبه نمايندگان محترم مجلس كه خود را مطيع و مريد رهبرمعظم انقلاب مى دانند,...
,درباره نظر كسى بود كه نه فقط مقتداى همه مردم ايران بلكه مراد همه ملت هاى مسلمان و نقطه اميد تمامى آزادگان و محرومان جهان است,...
,تكليف هم - كه واقعيت ماجرا بازگو شود تا ,بر دامن كبرياش ننشيند گرد,، اگرچه نمى نشيند,...

بيخود نيست که کاربدستان نظام می گويند اصول به رسميت شناخته شده ی حقوق بشر را قبول ندارند. اين فقط به خاطر ميل به جنايت و نياز به سرکوب و نقض حقوق مردم ايران نيست. مشکل اين است که اينها خودشان را آدم نميدانند. ,خدشه ناپذير بودن شان انسانی, که يک اصل اساسی در نظام حقوق شهروندی است، به آنها مربوط نيست. چون آنها برای ,تبعه نظام, يعنی فرد فرد خودشان شان و حيثيتی قايل نيستند.

شريعتمداری سپس حقه بازی احمدی نژاد را رو ميکند و از ,جلسه خصوصی, که احمدی نژاد گفت ,نبايد از آن نقل قول کرد,، اما خودش ,نقل قول, کرده بود، به نوبه خود ,نقل قول, ميکند که: , مى دانم و كمترين ترديدى ندارم كه متأسفانه اين نقل قول، مخدوش و غيرواقعى بوده است,... که ,نظر واقعى آقا تحريف شده بود,... که جمله ای که ,آقا فرموده اند, دقيقا اين بوده است ,مخالفتى ندارم,.

معلوم ميشود جلسه کذا فقط جلسه خصوصی نبوده، جلسه خواص آنهم از نوع بخصوصی بوده است که وزرای اين نظام را آنها تعيين ميکنند. در حقيقت مجلس رژيم فقط ذوب در ولايت نيست، تابع اوامر اين دارو دسته مافيايی هم هست که در جلسات خصوصی خود وزرايی را که بايد مجلس نظام تاييد کند، تعيين ميکنند. به هرحال شريعتمداری يا هضم شده در دل و روده ی فقيه در جلسه حاضر بود يا از طريق هضم شده های ديگر دقيقا فهميده بود مولايش چه جمله ای را به زبان آورده است.

بعد می رسيم به ,توضيحات دفتر مقام معظم رهبری, که آدم را حيران ميگذارد در اين نظام اسلامی کدام در حقه بازی رو دست همه ميزند.

در دفتر ,آقا, می بينند نه فقط آن ,نازنين, بلکه اين ,نازنين, هم پا از حد خود فراتر گذشته کردان هم روی دوش آقا مانده است. پس بيانيه ای صادر ميکنند که همه جنگ و جدال ها و تناقضات را درون خودش ,حل, ميکند. چطور؟ اينجاست که می رسيم به آن داستان لئونارد دو کاپيروهای ايران.

اختلاف چه بود؟ احمدی نژاد گفته بود: آقا, گفتند بسيار خوب، برويد و تلاش كنيد كه ايشان راى بياورد, شريعتمداری گفته بود آقا,فرموده اند: ,مخالفتى ندارم,.

بيانيه ,دفترمقام معظم, چه ميگويد؟ اول تشر می زند که ,ديدارهاى آقاى رئيس جمهور با رهبر معظم انقلاب اسلامی ديدارهاى كاملاً خصوصى است و طبعاً مطالبى كه در آن جلسات مورد گفتگو و تبادل نظر قرار مى گيرد، تابع حكم مربوط به جلسات خصوصى است و هيچ كس نمى تواند ادعاى نقل و يا تحريف مطالبى را داشته باشد كه على القاعده دسترسى به آنها جز در شرايط خاص، امكان پذير نمى باشد,
حالا که دو نفر ,توانسته اندادعای نقل يا تحريف مطالبی را, داشته باشند که ,دسترسی به آنها جز در شرايط خاص امکان پذير نمی باشند, بيانيه دفتر آقا راجع به ادعای اين دو نفر چه ميگويد؟
در مورد ادعای احمدی نژاد ميگويد: ,لذا اين دفتر اعلام مى كند نقل قول جناب آقاى رئيس جمهور از مقام معظم رهبرى (مد ظله العالى) ... خلاف واقع نيست.,
در مورد ادعای شريعتمداری ميگويد:, مضمون آنچه ايشان[خامنه ای] ذكر كرده اند، همان "عدم مخالفت" است.,

ملاحظه کرديد؟ مثل همان داوری که در ابتدای مطلب شاهد آن بوديم. نظر ,آقا, اين است که بين اين دو نفر وسط است که گوی زيبايی را از لئوناردو ديکاپيرو برده است.

به همين جهت بلافاصله طرفين مرافعه گفتند آقا آنها را انتخاب کرده است. معاون احمدی نژاد امروز ,پنج شنبه 17 آّبان, گفت شريعتمداری اشتباه کرده بود و او ,حدس ميزند, که در يک مقاله اظهار پشيمانی کند.
شريعتمداری هم در يک مقاله گفت بيانيه حرف های او را اثبات کرده، ولی حالا که آقا ميگويد غلط کن، چشم غلط کردم، چون حرف او ,فصل الخطاب, است، ولی لازم است بقيه هم بگويند غلط کردم.

راست هم ميگويد بيانيه دفتر به اتباع نظام دستور داده است که ديگر از اين غلط ها نکنند و , قبل از تأييد رسمى و مجوز روابط عمومى اين دفتر, راجع به نظرات ,آقا, در ملاء عام زرو زر نکنند، نه نقل کنند نه تحريف.
***
ميخواهيد زر زر بکنيد، ميخواهيد نکنيد. فرقی ندارد. ديگر برای اين نظام و مولا و غلامانش آبرويی نمانده که اين طور زر و زر ها تاثيری داشته باشد. پته ی اين نظام را شريعتمداری خيلی مشخص تر و روشن تر وقتی روی آب ميريزد که ميگويد اگر نمايندگان مجلس ميدانستند آقا نظر ديگری دارد، طور ديگری رای ميدادند. او حتی بر همين مبنا رای داده شده را غيرقانونی خوانده و خواهان رای گيری مجدد شده بود.

در همه جای جهان، اين يک اتهام محسوب ميشود و در هيچ جای جهان نماينده يا مجلسی پيدا نمی شود که آنقدر بی غيرت باشد که بگويد به دستور اربابش رای ميدهد و به دستور ارباب نظر يا يا رايش را پس ميگيرد و ميگويد غلط کردم.

اما اين ها از قبل اعلام کرده اند از هيچ چيز شرم ندارند.

اگر حوصله داشتند نوشته های مربوط به اين جدل را بخوانيد در لينک های زير ميتوانيد به آنها مراجعه کنيد:


*مقاله های کيهان
http://www.kayhannews.ir/870516/2.HTM
http://www.kayhannews.ir/870517/2.htm
*سخنان احمدی نژاد در مجلس
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=14858
*اعلاميه دفتر خامنه ای
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8705160700
Posted on Thursday, August 7, 2008 at 05:06PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

صداقت هرگز از قدرت بر نخيزد! خطاب به هاشمی رفسنجانی، محسن نجومی


سه شنبه 15 مرداد 1387

صداقت هرگز از قدرت بر نخيزد! خطاب به هاشمی رفسنجانی، محسن نجومی



اخيرا سخنان جالبی و قشنگی از دهان زيبای تان به بيرون می جهد. مطمئنم که به دل مردمی که در زير مهميز استبداد دين به اسارت و بندگی کشيده شده اند، می نشيند. اين نگارنده خود را يکی از شيفتگان شما ميداند و سال هاست که به گفتار شما توجهی خاص دارد. سخنانی که در باره دموکراسی و آزاد گزاردن مردم که در روز چهار شنبه ۲۹ خرداد در همايش دولت، نظام اداری و چشم انداز، ايراد کرديد، البته بيش از هميشه نظر حقير را بخود جلب کرده است. بدون تعارف و چاپلوسی بايد بگويم که نقص نداشت. بهتر از اين حقايق را در باره آزادی و دموکراسی نمتوان ايراد نمود. شما يکی از رهبران حکومت دين بوده ايد که تيرش هميشه توی خال خورده است. هيچ يک از آيت الله ها و يا حجت الا سلام ها هرگز آنقدر تند و تيز شاخکهايش بوزيدن باد مثل مال شما بارتعاش در نيامده است. هم اکنون نيز خوب تشخيص داده ايد که باد از کدام طرف ميوزد. اين نگارنده از روی علاقه خاصی که نسبت به جنابعالی دارد، دعا ميکند که مردم حرف شما را باور کنند. کيست که بتواند با شما موافق نباشد و پای منبر شما بسر و سينه خود تا جان دارد نکوبد وقتی که ميگوييد:
سلام آقای رفسنجانی



اگر مردم در بالای سر خود شمشيری نبينند و در فضای امن فکر کنند و تصميم بگيرند بسياری از مسايل حل می شود.

اشکال کار اين است که هنوز بسياری از مردم شما را خوب به ياد ميآورند که با چه مهارتی شمشير دين را بکار ميبرديد. با چه سهولتی سر های مخالفين خود را ازتن جدا ميساختيد. حتی حضرت علی هم به پای شما نميرسيد. چرا که اين شمشير سی سال است که در دست خود شما بوده است. اگر احمدی نژاد تازه سر از تخم بيرون آورده و هارت و پورت ميکند، شما در شمشير کشی استاد دهريد. شما مشاور و چشم امام بوديد. حرف امام حرف خدا بود. کافی بود که اشاره کند. با اشاره او چه روزنامه ها و چه مجله ها که بسته نشد و چه زبانها که از بيخ و بن کنده نميشد. شما ميگوييد و چقدر خوب و درست هم ميگوييد، حقيقت هم همين است که شما بدان اعتراف ميکنيد که: هر وقت زنجيرهای استبداد از دست و پای مردم باز شد، مردم خود جامعه را اصلاح کرده و پيشرفت کرده اند. اما اشکال کار دوباره در اين است که شما خود از آن بازيگرانی بوده ايد که زنجير های استبداد را بر دست و پای مردم هرچه بيشتر محکمتر کرده ايد. اگر در نظام شاهی محروميت در بيان بود و فعاليتهای سياسی در نظامی که شما پايه گذار آن بوده ايد نه تنها آزاد بگفتن و فعاليت سياسی نيستی بلکه بايد آن باشی و آن نمايی و آن نوشی و آن کنی که حکومت دين مجاز داند. نه تنها آزادی بيان را سختر کوبيده ايد بلکه ده ها محروميت ديگر را بوجود آورده. شما جلوی ارتباط آزاد با دينا را ميگيريد. ماهواره ها را جمع ميکنيد. اختلاط زن ومرد را در جشن و سرور و در گردشگاهها ممنوع ساخته ايد. جدائی مردان از زنان را اجباری ساخته ايد. در انتشار ايده و عقديد در زمينه های مختلف هنر و ادبيات سرکوب نموده ايد. وزارت ارشاد بوجود آورده ايد و راديو و تلويزيون را ملک انحصاری خود ساخته ايد. حق پوشش و پيرايش و آلايش را هم از مردم سلب نموده ايد.. نيروهای انتظامی بجای آنکه با متجاوزين بآزادی فرد و اجتماعی به جنگ برخيزد.هر روز هزاران هزار مرد و زن را بجرم بدحجابی دستگير نموده، ده ها کارگاه توليدی و فروشگاه های پوشاک و آرايشگاه هار را پلمب ميکند. بدون اينکه نيازی به مجوز قانونی داشته باشد.

سخنان شما بسيار زيباست و بايد گفت تا کنون هيچ يک از رهبران حکومت دين از آزادی و تاثير معجزه آسای آن در پيشرفت وترفی جامعه، هزگز سخنی نگفته اند. آيا مطمئن هستيد که در يکی از آن سجده های طولانی وحی الهی بشما نازل نشده است. کيست که نداند که شما اهل کوه و کوه نوردی نيستيد که مثل محمد عرب وحی را در دل کوه ها دريافت کنيد. چنين بنظر ميرسد که يک شبه ميخواهيد پدر شويد، پدر دموکراسی در ايران. نکند اين روزها تاريخ آمريکا را زياد مطالعه فرموده ايد و تامس جفرسون که اعلاميه استقلال امريکا را با قلم خود نگاشته است و پدر دموکراسی آمريکا ناميده ميشود، حسابی شما را تحت تاثير قرار داده است. البته چه بهتر از اين که شما با تامس جفرسون برقابت برخيزيد. فکر نکنيد که ما داريم با شما تعارف ميکنيم و بقول تهرانی ها هندونه زير بغلتان ميگذاريم. شما در دموکراسی گوی سبقت را از جفرسون هم می رباييد وقتی ميگوييد که:

آزاد کردن مردم و اراده آنان و ميدان دادن به مردم در امور سياسی از مهمترين اقداماتی است که بايد انجام داد.

اين سخن زيباترين سخنی است که تا کنون از دهان شيرين گوی شما بيرون آمده است. جفرسون که سهل است پدر جفرسون هم نميتواند چنين جمله ای را سر هم کند. تنها اشکالی که در کار است اين است که شما سی سال است همه کاره اين رژيم بوده ايد و هنوز هم هستيد. شما زمانی پرقدرترين رئيس مجلس بوديد و در عين حال امام اختيارات فرماندهی کل قوا را نيز بشما سپرده بود. بعد قانون اساسی را بنا بر ميل شما تغيير دادند و مقام رياست جمهوری را بقواره شما شکل دادند و هشت سال در آن مقام خدمت کرديد. در همان زمانها بود که لقب اکبر شاه گرفتيد. بعبارت ديگر شما خود پايه گزار و معمار اين نظام هستيد. هم اکنون نيز پستهای پر قدرت و حساسی را در اختيار داريد. بنابراين، سی سال است که دهان مخالفين را دوخته ايد. اکبر آقا گنجی را بخاطر ميآوريد. بيچاره نزديک بود توی زندان بپوسد چون او رد پای شما را در کشتارهای زنجيره ای يافته بود و اگر پا روی حق نگذاريم بايد بگوئيم که گوله های خيلی گنده ای تو پاش داشت. بهمين دليل خيلی دل و جرات افشای حقايق را دارا بود. در تمام مدتی که او رنج زندان را مردانه تحمل ميکرد، شما کليد آزادی او را در دست داشتيد. يکبار هم نه در حمايت او نه در حمايت هيچ يک از آنان که جرات و شهامت گفتن را داشته اند کلمه ای بر زبان خود نياورديد.

آقای رفسنجانی فکر نکنيد که اينجا قصد داريم که سوابق سياه شما مبنی بر تحکيم زنجير های اسارت بر دست مردم، عليه سخنان شما بکار گيريم و تهمت حيله و رياکاری بشما بزنيم. اشکال کار در اين نيست که چرا در گذشته آزادی را کشتيد و هر دهانی که به نامش گشوده گرديد با مشت آهنين کوبيديد. آشکال کار در اين است که هم اکنون نيز وقتی ميگوييد که: اگر روح قانون اساسی اجرا شود مردم نيز می توانند هميشه در صحنه باشند و بر اين اساس بايد راهکاری برای پياده کردن دقيق قانون اساسی بيابيم. بيشتر بوی ديکتاتوری از آن بمشام ميرسد.

سوال ما از شما اين است مگر اين قانون همان قانون ولايت فقيه نيست که ديکتاتوری ولايت فقيه را قانونی ميسازد؟ مگر اين قانون حرف ولايت فقيه را ماورای خود و مساوی با حرف و امر خدا نميداند؟ مگر اين قانون شورای نگهبان را تعبيه نساخته است که بيشتر شباهت به پليت بيروی حزب کمونيست جماهير شوری دارد تا يک نهاد قانون اساسی. مگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس بدون آنکه به تاييد شورای نگهبان برسند، ميتوانند وارد مبارزات باصطلاح انتخاباتی بشوند؟ مضاف بر اين وقتی ميگوييد اگر روح قانون اساسی اجرا شود، آيا بدان معناست که تا کنون اجرا نشده است و يا فقط روحش اجرا نشده است. اگر در سی سال گذشته روح قانون اساسی اجرا نشده است، چه تضمينی وجود دارد که در آينده اجرا شود و زنجير های اسارت را از دست و پای مردم بگشايد و آنها را از زندگی محنت بار در جمهوری اسلامی نجات دهد؟

ملاحظه می فرماييد آقای رفسنجانی، شما مثل گذشته هم ميخواهيد از توبره نشخوار کنيد و هم از آخور و يا يکی به ميخ ميزنيد و يکی به نعل. شما ميخواهيد هم برای دموکراسی و آزادی باشيد و هم وفادار و فدائی نظام و قانون ولايت فقيه باشيد. شما هرگز حاضر نيستيد بپذيريد که قانونی که سی سال مردم را به اسارت و بندگی کشانده است نميتواند آزاديبخش و آزاد ساز باشد. باضافه شما برنامه آزادسازی و شرکت مردم را به خدمت رهبر معظم ميخواهيد ارائه دهيد، حال آنکه اگر ميخواهيد پدر دموکراسی در ايران باشيد بايد برنامه تان را به حضور مردم عرضه داريد. اگر به آنچه ميگوييد مبنی بر اينکه مردم آزاد بهترين را بر ميگزينند پس چرا برنامه خود را به مردم ارائه نميدهيد. پيشنهاد ما به شما اين است که شايد هيچ زمانی مانند زمان کنونی نيازمند شرکت مستقيم مردم در تصميمات سرنوشت ساز کشور نبوده است. اگر کذب و ريا در کار شما نيست و ميخواهيد مردم سخنان شما را باور کنند. چرا تصميم غنی سازی هسته ای را به مردم ارجاع نميدهيد. مگر امر ديگری بيش از اين ميتواند در سرنوشت و آينده ی اين ملت تاثير داشته باشد؟ اگر روح قانون اساسی سازگار با دموکراسی است چرا خامنه ای بايد همچون خدا فرمانروايی کند. آيا خداوند خامنه ای تا کنون به مخالفين هم اجازه اظهار نظر داده است. مسلم است که خداوند را هرگز سر سازگاری با آزادی ندارد. اما شما که به نقش آزادی در پيشرفت و ترقی ملت اعتراف داريد، چرا يکبار تا کنون حتی اشاره ای هم نکرده ايد که غنی سازی، تصميمی ست سرنوشت ساز و تنها با رجوع بآرای مردم است که ميتواند اتخاذ شود.

البته اين فقط بعنوان نمونه خدمتتان عرض شد که تنها نشان دهيم که صداقت هرگز از قدرت بر نخيزد. واقعيت آن است که قدرتمداری را هرگز سر سازش با راستی نبوده است. قدرتمداری هميشه و همه جا همراه بوده است با حيله و رياکاری. اين است عليرغم سخنان زيبايی که در باره دموکراسی و نقش آزادی در پيشرفت و ترقی جامعه اخيرا ايراد کرده ايد، کمتر کسی باور ميکند که در زير کاسه نيم کاسه ای نباشد، نيم کاسه ای که انتخابات رياست جمهوری ناميده ميشود.

Posted on Tuesday, August 5, 2008 at 11:43PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

تقسيم عادلانه فقر بين هموطنان


مرداد.آنها رنگ مرغ را نديده اند

,خط اعتماد,
من پزشک هستم و در يکى از مناطق جنوبى تهران مشغول به کار هستم، مى خواستم از درددل بيمارانم بگويم که چه بسيارند که از عيد به بعد رنگ برنج و مرغ و گوشت را نديده اند و لوکس ترين غذايشان تخم مرغ است. فراوانند کسانى که موعد تک اتاق اجاره يى خود را رو به اتمام مى بينند و ديگر جايى براى زندگى ندارند. چه بگويم از کسانى که هزينه درمان بيمارى خود و خانواده خود را ندارند و در رنج بيمارى شان مى سوزند. مى خواستم جهت تقسيم عادلانه فقر بين هموطنانم تشکر کرده باشم.

شريفى از تهران


14 مرداد 1387

Posted on Monday, August 4, 2008 at 11:05PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

يعقوب مهرنهاد مدير "انجمن جوانان صدای عدالت"

بی بی سی: فعاليت های اجتماعی يعقوب مهرنهاد علنی بود و در وبلاگ خود از جانشينی مديران ميانه رو در سيستان و بلوچستان دفاع کرده بود.
اعدام دو نفر در ايران به اتهام 'ارتباط' با جندالله


فعاليت های اجتماعی يعقوب مهرنهاد علنی بود و او در انتقاد از مقام ها وبلاگ می نوشت
به گزارش منابع خبری ايران دادگستری سيستان و بلوچستان روز دوشنبه اعلام کرد که يعقوب مهرنهاد و عبدالناصر طاهری صدر را به اتهام عضويت در گروه شورشی جندالله اعدام کرده است.
يعقوب مهرنهاد مدير "انجمن جوانان صدای عدالت" زاهدان بود که در زمينه حقوق ساکنان سيستان و بلوچستان وبلاگ می نوشت و فعاليت می کرد.

گروهی از سازمان های حقوق بشر در ماه ژوئن در بيانيه ای يعقوب مهرنهاد را يک فعال اجتماعی معرفی کرده و نسبت به صدور حکم اعدام برای وی در فوريه 2008 ابراز نگرانی کرده بودند.

دادگستری سيستان و بلوچستان گفت که حکم اعدام اين دو نفر توسط دادگاه انقلاب به اتهام "محاربه و فساد فی الارض از طريق عضويت و همکاری با گروهک تروريستی موسوم به جندالله به سرکردگی عبدالمالک ريگی" صادر شده و به تاييد مراجع عالی قضايی رسيده است.

يعقوب مهرنهاد و عبدالناصر طاهری صدر صبح روز دوشنبه در محوطه زندان شهر زاهدان اعدام شدند.

يعقوب مهرنهاد 30 سال داشت و نويسنده وبلاگی بود که در آن به شدت از عملکرد مقام های محلی در رسيدگی به مشکلات بوميان شکايت می کرد.

وی روز 22 فروردين ماه 1386 در وبلاگ خود نوشت: "خواست امروز مردم سيستان و بلوچستان بيش از هر زمان ديگر تغيير مديران ناموفق و جايگزينی مديران ميانه رو وانعطاف پذير به جای برخی مديران متعصب وخشک مذهبی در استان می باشد."

او افزود: "در صورت عدم توجه به اين خواست مردمی بايد سال86 را سال قهر مردم با مسئولين در اين استان ناميد. قهری که قطعا مسئولين را در استان با چالش جدی مواجه خواهد کرد و در ادامه منجر به بحران مشروعيت مردمی دولت در سيستان وبلوچستان خواهد شد."

جندالله که يعقوب مهرنهاد و عبدالناصر طاهری صدر به ارتباط با آن متهم شده بودند هدف خود را احقاق حقوق قومی و مذهبی اقليت بلوچ در ايران عنوان می کند اما ايران اين گروه را تروريستی می داند. تاکنون ده ها نظامي، مقام دولتی و غيرنظامی در عمليات خشونت بار اين گروه کشته شده اند.

گروه جندالله در ماه ژوئن 16 سرباز ايرانی را در سراوان گروگان گرفت و می گويد تاکنون شش تن از آنها را به قتل رسانده است. تقاضای اين گروه آزادی 200 تن از اعضای آن توسط دولت ايران است.




15 مرداد 1387 
Posted on Monday, August 4, 2008 at 10:59PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment