ما پیروزیم چون بر حقیم



 

این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید

 


 

لیستی از نوشته های قبلی

 

 

 

این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد

 

 

مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.

 

 

من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم

لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید

 

 

 

لزوم مدرن شدن در انگاره های مختلف - فرشيد ياسائی



" انسان خود را تنها در درون خود می شناسد. از جهان پيرامون خويش است که از درون خود، آگاه ميشود. با هر چيز جديدی که حقيقتا شناخته شود، اندام و عنصر جديدی در درون ما شگفته ميشود..." گوته

مقدمه : درباره‌ , لزوم مدرن‌ شدن ‌, در ميان جريانات‌ مختلف‌ اجتماعی ، فرهنگي‌ و سياسي‌ بر مبناي‌ گرايش‌هاي‌ نظري‌ ويژه خود ، بحث و گفتگو های بسياری انجام گرفته و در جريان است و تقريبا بحث عمومی و عمده آن برای تعدادی تمام شده و برای تعدادی ديگر ناتمام است. اين‌ پرسش‌ وجود دارد که آيا بايد مجذوب و شيفته‌ پيشرفت‌هاي‌ کشورهائی بود که تقريبا بعد از دومين جنگ بزرگ در زمينه های مختلف در سياست ، تکنولوژی ، فرهنگ و... راه و رسم ديگری را غير از ما انتخاب و تجربه و نهايتا موفق شدند؟‌ آيا مدرن شدن ( بودن ) ترجمان غربی شدن و يا به سخن غير منطقی غرب زدگی است؟ آيا می بايد مانند مردم غرب‌ آداب ومعاشرت .... و مانند آنان‌ فكر كنيم‌ و به‌ تعبير تقي‌ زاده‌ , از موي‌ سر تا بن‌ ناخن‌ بايد غربي‌ شويم‌ ,؟ يا مانند آل احمد و رهروان وی بدان بتازيم و نهايتا برای فرار از معضلات و گرفتاری های اجتماعی ، نسخه استبداد را هميشه ملکه ذهن خويش سازيم!؟

آغاز : در مباحث‌ تئوريك‌ ، مدرن‌ شدن‌ به‌ معناي‌ ,غربي‌ شدن‌, نيست . بلکه مباحث بر محور تغييرات عمده و تجديد نظر در انگار ها می باشد که زمانی مطرح و اکنون ضرورت ندارد و بايد راهبرهای جديدی را انتخاب و تجربه کرد. تقريبا از زمان اميرکبير تا به امروز بخش عمده نيروهای تکنوکرات و بورکرات ، جامعه فرهيخته و شهروندان ساکن شهرهای بزرگ ايران تمايل و مفتون پيشرفت های عظيم و چشم گير دنيای غرب بوده و هستند. فرهنگ و تکنولوژی ، فلسفه و اخلاق ...غرب ؛ ايرانيان ( بهتر است گفته شود جهان را ) را تحت تاثير قرار داده است. جامعه‌ ما‌ در پرتو چنين‌ تلاش هائی که جهت پيشرفت در دنيای غرب انجام پذيرفت ، تجربيات بسياری آموخت . تأسيس‌ دولت‌ مدرن‌ ، نهادها‌ و ساختار های مدرن ( وزارتخانه ها و...). اعزام دانشجو به غرب و بوجود آمدن نخبگان‌ سياسي‌ و فرهنگي‌ ... اجتماعي‌ بخشي‌ از كارنامه‌ مدرن‌ شدن‌ است که ضرورت آن را امروز لمس می کنيم.‌ البته‌ بودند و هستند " روشنفكرانی" که‌ مدرن‌ شدن‌ و مدرن فکر کردن را سمی مهلک برای جامعه ميدانستند و ميدانند و عمر تعدادی از آنان کفاف نداد که تجربه کنند دردنيای امروز تا چه حد ارتباطات و معاوضه اطلاعات و تجربيات ، تعيين کننده سرنوشت و بود و نبود کشورها می باشد .

اخيرا در ميان تعدادی از صاحبنظران دانشگاهی کشور کوشش ميشود مدرنيته را از دالان دين عبور دهند. استدلال آنان نيز آن است که مردم متدين هستند ومدرنيته آنان نيز رنگ و بوی ايرانی همراه با دين است.آنانی که سکولاريسم را دين ستيزی ترجمه می کنند و ميکوشند ثابت کنند که دولت های ايران ( از صفوی تا امروز ) عموما دينی بوده و دولت اسلامی کنونی نيز يکی ازآنها و در ادامه اين تاريخ است. اما از گرايشات دينی ( احتمالا شاهان و نخست وزيران و امرا...) صحبت نميشود. چنين القا ميشود که دولت های گذشته مانند دولت اسلامی کنونی بوده، فقط نامش چيز ديگری بوده است. اين بخش از صاحبنظران نمی خواهند باور کنند که دين فقط ( تاکيد ميشود) يكى از عرصه‌هاى اجتماعى جامعه ايرانى است. درست فرق مردم ايران ( برای مثال ) با تعدادی ازکشور های اسلامی در اين است که آنان غير از دين اسلام ، چيز ديگری نمی شناسند و بدون آن هويت خود را نيز از دست رفته خواهند پنداشت.اما در ايران بخاطر قدمت تاريخ و فرهنگ و اديان ، تمدن و هنر های مختلف...، داده های بسياری وجود دارند که دين نيز يکی از آنان محسوب ميشود.بدين خاطر است که هويت ايرانی تنها به دين آن مربوط نميشود. بحث اصولا براين محور نيست که مردم متدين هستند يا نيستند. مورد مناقشه هويت ايرانی مردم است که مدرنيته را خصوصا در رابطه با پيشرفت تکنولوژی و سهولت در محاورات و ارتباطات ورفاه ... دستيابی به دنيای مجازی غرب ( بخش عمده ) ترجيح ميدهند (گرچه شايد در ظاهر با آن خصوصا از جنبه مد و هنری آن مخالفت شود ) و از دين نيز انتظار رفرم و مدرن بودن دارند ، نه تحجر و سلف گرائی.

ما در بحث و عملکرد سوسياليسم نيز لزوم تجديدنظر و مدرنيسم را مشاهده می کنيم که در دنيای غرب بدان دامن زده شد و بخش عمده احزاب سوسياليست در خود رفرم کردند. مهم است كه بتوانيم درست در بطن اين مفهوم از مدرنيته چه انتظاراتی خواهيم داشت. اين سنت که صاحبنظران در ايران برای هر مفهومی برابر نهاد و ترجمه بومی خصوصا با قيودی ( خود ساخته ) خلق می کنند و عنصر دين را بدان دخالت ميدهند. موردی است که عملا جای بحث اساسی را به بيراه کشانده و موضوع اصلی در پس ابهام قرار گرفته است. اينکه مردم ايران متدين هستند چنانکه ميدانيم در تمام دنيا مردم به گونه ای از اعتقادات مذهبی خوی گرفته و با شدت و ضعف با آن زندگی می کنند. مورد مناقشه ( صرفنظر از رهبران حکومتی که با قدرت کامل سياست گذاری و تعيين و تکليف می کنند) استفاده ابزاری صاحبنظران از دين در عرصه توضيح جامعه شناسی اجتماعی در راستای انگاره های سياسی - فلسفی - با استفاده از ادبيات آخونديسم- جهت توجيه حکومت اسلامی است. گوئی ( چنين توجيه ميشود ) تمام جهان غرب بسيج شده است که مردم و جامعه متدين ما را به شکل خويش درآورند و از ايرانی اروپائی بسازند. و در نهايت با ازبين بردن فرهنگ و دين ، به ما هويت اروپائی داده و استقلال ما را ازبين ببرند. برای اثبات آن از مدل های آفريقائی نام برده ميشود و کوچکترين عنايتی به حوزه فرهنگی وتمدن و خلق و خوی ايرانی نميشود .

مدرنيسم مفهومی است غربي‌ ‌. مدل‌هاي‌ توسعه‌ و پيشرفت غربي‌ در اين‌ كشورها در برنامه‌ ريزي‌هاي‌ توسعه‌ يا فرايندهاي‌ مدرنيزاسيون‌ معنا و مفهوم‌ پيدا کرده است. نهادهاي‌ حقوقي‌، فرهنگي‌ و سياسی ... حاكم‌ بر نظام‌ های اين کشورها نيز بر مبناي‌ مدرنيته‌ پايه‌ ريزي‌ شده‌ که عمدتا درخود رفرم و تغيير می پذيرد. امروزي‌ شدن‌ و مدرن بودن‌ مفهوم بيگانه ای نيست که دائما بايد توسط صاحبنظران برای اجتماع توضيح داده شود. طبيعی است تعريف‌ و الگوئی كه‌ از مفهوم مدرن‌ بودن‌ به دست ميدهند، به‌ معناي‌ غربي‌ شدن‌ ( ما و ديگران نيست. مگر اينکه ما تعبير خود را درست بدانيم!) نيست . بلكه‌ مرادشان بودن‌ در عصر معاصر است ‌. اولگوئی خلق کردند ويژه جوامع خودشان که کشورها با تمدن و فرهنگ های گوناکون می توانند از آن نسخه برداری کرده و يا نکنند. نظريه‌ پردازان‌ و سياستمداران غربی ( لااقل بعد از آخرين جنگ بزرگ) ‌اصراری در غربی شدن ساير جوامع نيز ندارند.آنان نيز بخوبی واقفند : زمانی فرد يا جامعه‌ شبيه چيزي‌ غير از آنچه که هست و ريشه دارد؛ درآيد. از هويت و استقلال‌ تهی ميشود .ادامه دادن تجربيات ( کلونياليسم ) خونبار گذشته با معيار ارزش های امروزی در تضاد خواهد بود.در نتيجه بايد اذعان شود که مدرن‌ شدن‌ ( بودن ) ضرورتا به‌ معناي‌ غربي‌ شدن‌ نيست ( آنچه را که غرب ستيزان می پندارند!) . حتي‌ تفکرات غربيان‌ نيزمرادشان‌ از تجدد و مدرنيسم، غربي‌ شدن‌ ساير ملل نيست.

گفته ميشود ترجمان تجدد ( بنا بر پندار تجدد ستيزان . مفهوم تجدد نيز به تجدد نورانی وتجدد ظلمانی تقسيم شده است) به‌ معناي‌ غربي‌ آن‌ در سكولاريسم‌ و دنيوي‌ شدن‌ است : " ... که مصداقي‌ از , تجدد ظلماني‌ , است‌ كه‌ در سيطره‌ ولايت‌ شيطاني‌ مي‌باشد... ملاحظه‌ پاره‌اي‌ از سرچشمه‌هاي‌ مدرنيته‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ انسان‌ مدرن ‌كارش‌ را از حقايق‌ نوراني‌ آغاز نموده‌ است‌ و به‌ تدريج‌ به‌ ظلمت‌ و پوچي‌ روان‌ گشته‌ است‌.." . در مورد تجدد ظلمانی گفته ميشود : " ...قرار گرفتن‌ انسان‌ مدرن‌ در زير سيطره‌ ولايت‌ شيطاني‌ است‌..... در تجدد نوراني‌ همه‌ چيز از ظلمت‌ شروع‌ مي‌شود و انسان‌ به‌ سوي‌ خداوند متعال ‌روان‌ مي‌گردد؛ يعني‌ از ظلمت‌ نفس‌ و استكبار انسان‌ در برابر خدا آغاز مي‌شود و به‌ خشوع‌ و خضوع‌ برابر درگاه‌ الهی ‌ختم‌ مي‌گردد ....اگرتجدد نوراني‌ يا مدرن‌ شدن‌ ديني‌ پيش‌ آيد؛ بايد گفت‌ اين‌ شيوه‌ منحصر در عبوديت‌ خداوند است‌.... انجام‌ بندگي‌ خداوند هم‌ در عمل‌ در شريعت‌ اسلامي‌ نهفته‌ است‌! انسان‌ متجدد ديني‌ يك‌ فرد متشرّع‌ است‌. چنانكه‌ جامعه‌ ديني‌ اهل‌ ولايت‌ الهي‌ و شريعت‌ اسلامي‌ است‌... اراده‌ ايرانيان‌ در بهمن‌ سال‌ 1357 برای ‌تأسيس‌ نظام‌ سياسي‌ مبتني‌ بر ولايت‌ فقيه‌، بيانگر آن‌ است‌ كه‌ آنان‌ تجدد نوراني‌ را بر تجدد ظلماني‌ ترجيح‌ دادند اگر نه ‌اين‌ است‌، چه‌ دليلي‌ دارد كه‌ حكومت‌ مورد حمايت‌ غرب‌ را سرنگون‌ سازند...".

تجدد و پيشرفت از جمله‌ آن مفاهيمي‌ هستند كه‌ در ميان‌ صاحبنظران و در فرهنگ‌ سياسی - اجتماعی ، جهان بينی های گوناگونی وجود دارد. عده‌اي‌ توسعه‌ و پيشرفت و تجدد را مساوي‌ غرب‌ ( زدگی ) گرايي‌ و سكولاريسم‌ می ‌دانند و برخي‌ آن‌ را در تا حد الحاد و بی ‌ديني‌ و دين ستيزی قرار مي‌دهند . عده ای توسعه و پيشرفت در راستای صنعتي‌ شدن‌ و حركت‌ به‌ سوي‌ تكنولوژي‌ مفروضند. برای عده‌اي‌ ‌ توسعه‌ و پيشرفت بالاتر از رشد اقتصادي‌ است و به‌ مباحث‌ سياسي‌ و فرهنگي‌ آن‌ نيز توجه می کنند. بنابراين‌ در يك‌ جمله‌ نمي‌توان‌ گفت‌ كه‌ تعريف‌ مشخصی از اين ‌مفهوم‌ به خاطر نفوذ نظريات دينی در عرصه نظريه پردازی ؛ وجود دارد.

توسعه‌ يك‌ فرايند چند گانه است كه‌ يكي‌ از جنبه‌ های آن مربوط به اقتصاد‌ و تکنولوژی است . جوانب ديگر آن مربوط به توسعه سياسی و فرهنگی است. برای مثال در کشورهائی ( چين ...) توسعه تکنولوژی و اقتصاد انجام پذيرفته اما از نظر سياسی ايستا و استبدادی عمل ميشود. با در نظر گرفتن‌ تمام‌ جوانب‌ توسعه‌ ، می توان دو جنبه آن را ارزيابی و بررسی کنيم. نخست از جنبه عملی و کارکرد توسعه و تجدد و مدرنيسم است، طبيعی است که جامعه بايد در راستای مدرنيسم قرار گيرد و شهروندان ( نه تنها تقليد از مد بلکه در تمام جوانب اجتماعی ) درراه مدرن شدن قرار گيرند. جنبه ديگربرای مدرن شدن بايد از هرگونه ايدئولوژی در مديريت اجرائی ( دولت و حکومت ) ممانعت کرد. بزبان ديگر برای اين مهم، سکولاريسم نمونه کارسازو مهمی است که بدون ربط با مبحث ما نيست. در هر حال توسعه و تکامل و پيشرفت ، روزی در مقابل ايدئولوژی قرار خواهد گرفت و مورد مناقشه است. می توان با استقرار ديکتاتوری به تکنولوژی پيشرفته نيزدست يافت .اما بعد اين پيشرفت محدود و بالاخره زمانی ميرسد که جوابگوی نياز آدمی مبنی بر آزادی و اختيار وی نبوده و يا بايد اين پيشرفت زمينی شود و در راستای عموم قرار گيرد و يا محکوم به فنا است. نمونه شوروی و اقمارش درسهای تاريخی جالبی است برای آنانيکه ايدئولوژی حکومتی را چاره ساز و حلال مشکلات جامعه می پندارند.

جامعه‌اي‌ كه‌ می کوشد در راستای توسعه‌ قدم بردارد و همچنان هويت و فرهنگ خود را دست نخورده حفظ کند . نخست بايد مشکلات اخلاق و فضيلت و داده های اجتماعی خويش را شناسائی و بازتعرف کند. چون برای توسعه و تجدد مجبوريم راه غرب را طی کنيم و ميدانيم تمدن غرب، تمدنی است با ويژگی های خويش که با تمدن ما متفاوت است. هويت‌ و فرهنگ‌ ، اقتصاد و سياست‌ خاص‌ خود را دارد كه‌ براساس‌ آن‌ توسعه‌ و تجدد و پيشرفت را در درون خود پرورش‌ داده است. اينکه توسعه يافتگی تمدن غرب چه مسائلی دارد و چه نقائصی درونش خفته است. مشکل غرب بوده و مشکل ما نيست. جوامعی مانند ما که الگوئی ويژه و بومی خود را ندارد ( صرفنظر از نظر سازمان حکومتی کشور هند، ژاپن تقريبا تمام الگو ها استبداد درونش خفته است ) که آزادی و اختيار را پرورش و صيانت کند و از نظر تکنولوژی در کمترين سطح پيشرفت هستند . بايد بديلی برای خويشتن خويش يابند که پاسخ نسل امروز را دهند و برای فردای آن برنامه داشته (باشند) آماده سازند. طبيعی است هر كشوري‌ براساس‌ ريشه‌هاي‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌ و تاريخي‌ خويش مسيرش را تعيين و ادامه ميدهد. و به هيچ وجه حتی خود غربيان اصرار چندانی ندارند که از جامعه آنان الگوبرداری شود. اما بايد بدان واقف بود که دنيای تکنولوژی و مجازی امروز سرکشيدن و کنجکاوی به دنيای ديگران معنی يافته است.
امروز به‌ ناچار بايد با فرهنگ‌ مدرنيسم‌ کنار آمد‌. گذار اجتناب‌ناپذير ازمرحله‌ جامعه‌ سنتي‌ به‌ جامعه‌ مدرن‌ بودن به سرنوشت ما مربوط ميشود. مدرنيسم به عنوان نقطه‌عطفی سرنوشت ‌ساز در جوامع مختلف است. برای رسيدن به فرهنگ مدرن . انگاره ها بايد مدرن و تغيير يابد. با اخلاق و فرهنگ بومی و سنتی نميشود ( نه در فرهنگ ، اقتصاد و سياست ) ادعای مدرن بودن را داشت. برای مدرن شدن انگاره ها بايد برای فراگيری از تجربيات و عملکردهای ديگران آماده شود. تقريبا از بعد از انقلاب مفهوم مدرنيسم مورد گفتگوی جامعه روشنفکری بيش از پيش بوده اما راه حل های ارائه شده ضعيف و ناتوان باقی مانده است. چون در جائی که دين و سنت سياست روز را تعيين می کند و پوپوليسم برآمده از آن ، بخشی از روشنفکران جامعه را تحت تاثير قرار داده و جهان بينی و سياست ورزی آنان نيز آغشته به ديدگاه های عقب افتاده و سنتی است . و در انتخاب راه روش سياسی - اجتماعی کمترين اختلافی با مسئولين مملکت ندارند چه بسی در مواقعی ارتجاعی تر فکر و عمل می کنند. جا دارد در مورد شعار های اين دسته از روشنفکران که از مدرن و مدرنيسم و بهره برداری از نيروی جوان صحبت می کنند ؛ با درايت و احتياط بيشتری برخورد کرد که گفتار و پندار آنان همآهنگ نيست. در خاتمه بايد ديد برای مدرنيسم در کليه امور و شئونات ( سياست . اقتصاد . فرهنگ و هنر . تکنولوژی ....) اجتماعی در جوامع ديگرنسبت به حل مشکلات از چه توان و چه متدی استفاده می کنند تا با کمترين هزينه از تجربيات و کاربردهای آنان- بدون آنکه لازم باشد شناسنامه هايمان را تعويض کرده - بهره گيريم. اوائل آگوست 08

13 مرداد 1387
Posted on Monday, August 4, 2008 at 12:54AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

زنان ايران و عربستان سعودی دومين مصرف کننده ماتيک و وسايل آرايش


14مرداد.برکات مکتب امام:زنان ايران و عربستان سعودی دومين مصرف کننده ماتيک و وسايل آرايش
*آزادی در مکتب امام:برداشتن موانع از سرراه زنان ,خودی, و ايجاد مانع برای بقيه زنان

روشنگری. در مقاله ای در ايرنا تحت عنوان ,نيازمندى هاى فرهنگى و اجتماعى امروز زنان,، نويسنده چنين اظهار نظر ميکند: ,حقيقت آن است که ظهور انقلاب اسلامى ، بسيارى از ممنوعيت ها را براى حضور زنان متدين در اجتماع برطرف کرد., و اين را در مورد نظامی مينويسد که حتی حق زنان را برای تماشای ورزش گرفته، واخيرا يک لايحه رسوا را به قصد هموار کردن تعداد , متعلقه, های مرد به مجلس برده، و برای فقط نام بردن از حق کشی ها و احکام زن ستيز ديگر آن يک رساله کامل لازم است. مقاله نويس در مکتب امام آموخته آزادی يعنی رفع ممنوعيت برای زن,محجبه, , متعلقه, ها و ايجاد مانع برای کليه زنان ديگر.
نويسنده ضمنا اخباری در مورد ميزان مصرف وسايل آرايش و رفع چين و چروک و رژيم لاغری ميدهد که خود می نويسد آمار آن ها در ايران و عربستان سعودي، دو کشوری که بيش از همه در راه زنان ممنوعيت بوجود آورده اند، رکورد دار است. نويسنده از خود نپرسيده: شايد زنان ايران ميخواهند به ,مکتب امام, دهن کجی کنند تا جايی که گاهی حتی به خود هم لج می کنند. اگر حوصله خواندن تمام مقاله را که در زير آمده نداريد، اين قطعه را بخوانيد:

ايرنا
,ايران سومين مصرف کننده لوازم آرايشى در خاورميانه است و بنا بر آمار هاى غير رسمى 25 تا 30 درصد کل اين محصولات که بخش عمده اى از آن تقلبى و غير استاندارد است از طريق قاچاق و تجارت چمدانى وارد کشور مى شود.( روزنامه ايران 10 اسفند 1384 در گفت و گو با دکتر "على رادمنش" متخصص پوست و مو)
به نوشته روزنامه ها و مطبوعات ، سالانه حدود يک ميليارد دلار لوازم آرايشى و بهداشتى مصرف مى شود( روزنامه کارگزاران 8 خرداد 1387 ) در کنار اين رقم متوسل شدن به انواع جراحى هاى زيبايى را بايد مد نظر قرارداد . طبق آمار جهانى در هر ثانيه در جهان 22 روژ لب به فروش مى رسد که بخش عمده مشتريان اين مواد در عربستان سعودى و ايران وجوددارند. هم چنين استقبال فراوان از محصولات بهداشتى که به منظور لاغرى و زيبايى اندام استفاده مى شود حائز توجه است.روزانه در تهران بين 2 تا 4 هزار نفر براى تزريق داروى "بوناکس " و رفع چين وچروک ها ى پوستى به کلينيک هاى زيبايى مراجعه مى کنند تا آنجا که گفته مى شود هر سال بالغ بر 182 ميليارد تومان براى رفع چين و چروک ها هزينه مى شود. آمار جراحى پلاستيک زيبايى در کشور به طور دقيق ثبت نشده ولى گفته مى شود ايران حائز رتبه اول در جهان است.( توجه شود که در سال 2005 در آمريکا آمار جراحى پلاستيک 10 ميليون و 200 مورد بود و در رده دوم قرار داشت.) اگر رقم 182 ميلياردتومانى که هر سال در کشور صرف برطرف شدن چين و چروک ها مى شود را دقيق بررسى کنيم مى بينيم به طور تقريب هر سال در کشور هزينه اى معادل قيمت فروش 2ميليون بشکه نفت به از بين بردن چين و چروک ها اختصاص مى يابد.( منبع پيشين )
چه شده است که جامعه زنان ما ناگهان دستخوش چنين تغييرى شده است. يافتن پاسخ اين پرسش و آسيب شناسى اين مقوله از نيازهاى اساسى ما است. ,

http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20080804014328.html
Posted on Monday, August 4, 2008 at 12:21AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

استدلال ها در مکتب نوليبرال ها


قافيه چو تنگ آيد...

واقعیت را باید از آن زن بازمانده توفان کاترینا پرسید که از این تئوری ها برایش یک پتو با علامت ستاره و خط مانده است

http://www.roshangari.net/
آيا ممکن است وقتی شکاف طبقاتی زياد ميشود، کم بشود؟ اگر اين جمله را متناقض و بی سروته يافتيد، از معجزات پژوهش ها و استدلال ها در مکتب نوليبرال ها بی خبريد. مثلا در نظر بگيريد وقتی بهای خانه بطور صعودی افزايش می يابد، هزينه خريد خانه های لوکس در شمال تهران برای آقا ها و آقازاده چه رقم سرسام آوری خواهد بود، ولی هزينه تهيه ,مسکن, برای يک کارتن خواب تفاوت زيادی نمی کند. با اين شيوه محاسبه می بينيم فاصله آقازاده قصرنشين با آن فقير کارتن خواب در اثر تورم کم ميشود نه زياد، زيرا ,ولی, های قصرنشين در جماران و شميران، بهای بيشتری برای تورم در بهای خانه می پردازند تا کارتن خواب ها. بنابراين شايد مقامات رژيم پر بيراه نگفته اند که مامور تحقيق و تفحص سابق خودشان آقای پاليزدار را به شايعه پراکنی متهم کرده و روانه سياهچال کردند. زيرا مثلا با توجه به سير تورم قيمت ها دختر بيچاره آقای رفسنجانی بايد به زودی به جای 100 هزارتومان، 200 هزارتومان برای اسب هايش هندوانه بخرد، اما کارگری که به زور ماهی يک قاچ هندوانه به دست بچه هايش ميدهد، حداکثر با يک توهم چند صدتومنی روبرو ميشود و اگر خانواده او اصلا هندوانه نخورد که فاصله اش با فرزند ,آقا, با شتاب بيشتری کم ميشود.

اگر فکر ميکنيد اينها فقط طنزهای تلخی هستند که از طريق وارونه نمايي، واقعيت های تلخ تر شکاف طبقاتی را برجسته ميکند، اشتباه ميکنيد. هفته نامه اکونوميست در شماره آخر ماه جولای خود مقاله ای دارد که در آن ,به روش علمی, اثبات شده اينها طنز نيست، ,فاکتور علمی, است، فاکتوری که اگر در نظر گرفته شود متوجه خواهيم شد شکاف بی سابقه درآمدها که بعد از اجرای طرح های نوليبرالی در 30 سال اخير در آمريکا بوجود آمده، در همان حال بوجود آمدن مشغول محو شدن بود. شايد هم کم درآمدها چيزی به صاحبان دارايی بدهکار شده باشند و به روی خود نمی آورند.

مقاله اين هفته نامه انگليسی که مدافع سرسخت اجرای سياست نوليبرالی است، گزارشی جانبدارانه است از رساله دو محقق آمريکايی به نام کريستين برودا و جان روماليس از مدرسه تجارت دانشگاه شيکاگو.
مقاله نويس نخست اين واقعيت را مورد تاييد قرار ميدهد که نابرابری درآمدها در آمريکا از اواسط دهه 80 رو به افزايش داشته و کارگرانی که کمترين دستمزد را ميگيرند، درآمدشان نسبت به بخش های بالا سقوط کرده است. حتی ميان بالايی ها هم فوق العاده ثروتمندها، ثروتمندان ديگر را به شدت پشت سر گذاشته اند. به گفته نويسنده مقاله اساسا دردهه اخير افزايش درآمد ملی در آمريکا کلا به جيب ثروتمندان رفته وقدرت خريد بخش بزرگی از جمعيت آشکارا از افزايش بازمانده و حتی سقوط کرده است. اما پس چرا تعداد آمريکايی هايی که از وسايلی مثل دی وی دی و ماشين رختشويی استفاده ميکنند، افزايش يافته است؟

,ارزان و نشاط بخش,
اکونوميست برای پاسخ به اين سوال است که به رساله دو پژوهشگر مزبور مراجعه ميکند.
بوردا و روماليس ميگويند معيارهای متداول برای سنجش نابرابری نشان نميدهند مردم در آمدشان را چطور خرج ميکنند. آدم ها به نسبتی که ثروتمند ميشوند شيوه زندگی شان را هم تغيير ميدهند. آنهايی که درآمد بالا دارند سهم بيشتری از درآمدشان را به خريد کالاهای با دوام و خدمات اختصاص ميدهند و سهم کمتری را به کالاهايی که دوام دار نيستند مثل غذا، لباس و کفش. درعرض سه دهه گذشته بهای اين نوع کالاها نسبت به کالاها و خدماتی مثل خانه، ماشين، تامين بهداشت خصوصی واستخدام خدمه کاهش يافته است. پس اگر اين تفاوت در نسبت تورم را در نظر بگيريم متوجه ميشويم افزايش نابرابری کاهش يافته و ,حتی ممکن است از بين رفته باشد.,

ملاحظه کرديد: کسی که بايد قصراعيانی خود يا مدل ماشين اش را نوکند، به بيمارستان سطح بالا ميرود و شايد محتاج چند عمل زيبايی است، کلی مزد به کلفت و نوکر ميدهد، چقدر ميتواند از ارزان شدن يک بسته ماکارونی ساخت چين نفع برده و خوشحال باشد؟ در حاليکه کلفت خانه او با ماکارونی ارزان تر يا به بازار آمدن يک دی وی دی ارزان شعف ميکند. همين رابطه خاص بين آدم کم درآمد و ماکارونی ارزان است که باعث شده اکونوميست نام مقاله را ,ارزان و نشاط بخش, بگذارد.[ وشايد برای کاهش ,آلام, ثروتمندان و رعايت ,اختلاف درنسبت تورم, است که سرمايه داران در دوره نوليبرالی دستمزد خدمه خود را کاهش داده اند.,

اکونوميست می نويسد دو پژوهشگر مزبور که اقتصاددان هم هستند برای دفاع از نظر خود بر اساس آمارهای رسمی و اطلاعات شخصی خودشان ازعادت متفاوت مصرف در خانواده های مختلف، يک ايندکس قيمت برای 12 گروه اجتماعی با درآمد متفاوت ساختند. اين ايندکس به آنها نشان داد سهم هزينه خريد مواد بی دوام [مثل غذا و پوشاک]، در فقيرترين خانواده ها 12 درصد بالاتر از ثروتمندترين خانواده هابوده است. از آنجا که در دوره مورد مطالعه – بين 1994 و 2005 - بهای کالاهای دوام دار بيش از بهای کالاهای بی دوام افزايش يافت، تورمی که ثروتمندان تحمل کرده اند بسيار بالاتر از تورم تحميل شده بر فقرا بوده است.

داستان گيراتر هم ميشود و به تدريج به ,بدهکاری, فقرا به ثروتمندان هم ميرسيم: اکونوميست می نويسد از آنجا که هنگام خريد کالاهای مشابهی که فقير و ثروتمند از آنها استفاده ميکنند، مثلا يک پاکت شير، ثروتمندان نوع گران تر آن کالا را ميخرند، بطور متوسط 25 درصد بيشتر برای همان کالا می پردازند. البته خود نويسندگان تاييد ميکنند اين پديده از آنجا ناشی نمی شود که فروشندگان ميتوانند راحت سر خريدار ثروتمند را کلاه بگذارند، بلکه به خاطر اين است که ثروتمندان کيفيت بهتری را انتخاب ميکنند، مثلا شير ارگانيک، که قيمت آن طبيعتا بالاتر است. [غذاهای ارگانيک بدون استفاده از کودهای شيميايي، آنتی بيوتيک ها، هورمون ها و دستکاری های ژنتيکی و امثال آن تهيه شده و حيوانات توليد کننده آن نيز در شرايط سالم و طبيعی پرورش يافته، سالم تر تغذيه شده و دستخوش دستکاری های فوق نميشوند. در نتيجه اين نوع غذاها گران تر هستند.ر]

اکونوميست در ادامه می نويسد در نظر گرفتن اين تفاوت در سهم فقير و غنی از تورم در کالاهای مصرفی مخصوص به خودشان، در محاسبه نابرابری از اهميت برخورداراست. مثلا اگر وضع خانوارهايی را که درست زير ده درصد بالاترين گروه درآمد قرار گرفته اند با وضع خانوارهايی که درست بالای ده درصد پائين ترين قرار دارند، مقايسه کنيد، براساس معيارهای استاندارد در سال 1994 خانواده ثروتمندتر 10.6 برابر خانواده فقيرتر درآمد داشت، اين رقم در سال 2005 به 11.2 درصد افزايش يافت. ولی دو اقتصاددان فوق می گويند اين نسبت بزرگ نمايی شده و نشان نميدهد که ثروتمندتر ها چقدر بيشتر از فقيرها به خاطر تورم کالاهای مخصوص به خود می پردازند. به عقيده آنها طی اين مدت دو سوم افزايش نابرابری در درآمدها، به خاطر پايين بودن , نسبت تورم, برای فقرا پاک شده و از بين رفته است.

تازه اين هم همه ماجرا نيست. آنها ميگويند مطالعه اقلام نشان ميدهد طی اين مدت طيف کالاهايی که فقرا ميخرند، از طيف کالاهای مخصوص ثروتمندان متنوع تر شده است.آن يک سوم باقی مانده نابرابری در درآمدها هم به اين ترتيب از بين رفته است.

ميماند بدهکاری که به آن می پردازيم.

,کشف,
اکونوميست در ادامه آورده است دو پژوهشگر مزبور کالاهای بيدوامی را که توسط مشتريان خريده ميشود، با اقلام وارداتی مقايسه نموده و , کشف, کرده اند تجارت با چين به پائين آوردن قيمت ها و تنوع اقلام کمک کرده است و اينکه: ,فقرا تمايل دارند در دالان هايی سوپر مارکتها که بيش از همه اجناس چينی در آنها افزايش پيدا کرده، خريد کنند., و در همين جاهاست که قيمت ها بيش از همه پائين آمده است. بنابراين واردات کالاهای چينی نزديک يک چهارم افزايش نابرابری درآمدها را حذف کرده است!

اما , کشف, دو اقتصاد دان مزبور مثل کشف آن شيخ است که شيره را خورد و گفت شيرين است. وگرنه همه ميدانند طبقات مزدبگيردر آمريکا با کاهش نسبی درآمد خود به خريد اجناس ارزان از جمله کالاهای ارزان چينی در سوپر مارکت های آمريکايی روی آورده اند و وال مارت که بزرگ ترين خرده فروشی زنجيره ای در آمريکاست با کمک اين کالاهای چينی است که بر رونق خود می افزايد. فقرا ميدانند آنها بايد خودشان چاره دردهای خود را از ميان امکانات دم دست پيدا کنند، دولت و کنگره به فکر بانکداران هستند و ديديم در همين بحران اخير با صدها ميليارد دلار به کمک آنها شتافتند. و اين همان دولتی است که قرار بود در کار بازار دخالت نکند و بنا برقاعده نئوليبرالی بايد اجازه ميدهد بانک هايی که کارايی نداشتند و ازطريق فساد و سفته بازی مردم را به خاک سياه نشانده اند ورشکسته شده و از بازار خارج شوند. اما موعظه های مربوط به عدم دخالت دولت توسط نوليبرال ها، مثل موعظه های آخوندهای خودمان برای ,عيال, نيست و وقتی خوب است که پای حق و حقوق مردم در ميان باشد نه پای بهره کشی سرمايه داران.

و باز کمترکسی است که سرش در سياست و اقتصاد باشد و نداند همين نقش کالاهای ارزان چينی در تامين مايحتاج مردم کم درآمد و حفظ سود برخی از بزرگ ترين بخش های تجاری در آمريکا بود که باعث شد دولتمردان آمريکا در رابطه با المپيک و حقوق بشر يک به نعل ويکی به ميخ بزنند. هم چينی ها و هم مقامات غربی مواظب بودند جنگ و نمايش قدرت شان به تجارت حسنه شان صدمه نزند.

اين از ,کشف, بازار اجناس ارزان چينی.بقيه کشفيات دو اقتصاددان مزبور و نويسنده اکونوميست چيزی بهتر از کشفيات شيخ ما در مورد شيرين بودن شيره نيست. چيزی که آنها با مصرف امکانات متعلق به مردم در دانشگاه و با دريافت حقوق های گزاف , کشف, کرده اند، نه دهه ها بلکه سده هاست هم بر مردم عادی روشن است، هم توسط جامعه شناسان، اقتصاددانان و روشنفکران پيشرو مطرح شده است، منتهی به عنوان ادعانامه عليه جامعه طبقاتی و حق کشی که بر اين مبنا بر انبوه زحمتکش ميرود.

اينکه نوع مصرف مردم زحمتکش با مردم دارا از زمين تا آسمان متفاوت است، بسياری از نعماتی که در جهان توليد ميشود هرگز به مصرف عادی انبوهی از زحمتکشان تبديل نميشود، تهيه مايجتاج اوليه، بخش اعظم مصرف اين طبقه است، کم درآمدها مواد مصرفی خود را معمولا از منابع ارزان تامين ميکنند، حالا زباله دانی و بقايای سفره ارباب و ,دوای, فالگير محل و زيارت قبر امام، يا مرکز فروش اجناس دست دوم و بازار روزهای ارزان و غيره... اين پديده را در علوم اجتماعی , برخورداری از کيفيت پائين تر زندگی, ميخوانند. از نظر انسانی محکوم کردن بخش بزرگی از بشريت به برخورداری از کيفيت پائين تر زندگي، نقض حقوق بشر محسوب ميشود و بزرگ ترين نقصان اعلاميه حقوق بشر نيز بی توجهی به همين اصل است. برهمين مبنا، فعالان پيشرو در دهه های اخيرخواهان آن شده اند اصل , برابری حقوق اجتماعی, به عنوان يک اصل حقوق بشری به منشور حقوق بشر اضافه شود.اما در اينصورت اصل ديگری بايد اصلاح شود: اصل مالکيت. و سرمايه داران البته حتی حاضر نيستندبه اين نوع حرف ها گوش کنند.

طبيعتا در دوره های رونق که کيفيت زندگی عموما بالا ميرود، دست طبقات فقير در تهيه مايحتاج اوليه خود بازتر شده و حتی ميتوانند بخشی از نعماتی را که از آنها محروم بودند، البته از بازار ارزان تر، تهيه کنند. اما در اين حال هم اختصاص سهم عمده ثروت به بالايی ها کيفيت زندگی آنها را نسبت به کيفيت زندگی کم درآمدها به مراتب بالاتر می برد و بر نابرابری کيفی بين آنها می افزايد. در عين حال کوچک ترين ضربه به کم در آمدها در اثر گران شدن کالاهای ,ويژه,ی خودشان ميتواند آنها را ناگهان در لب پرتگاه قرار داده و بخشی را به اعماق مغاک بيندازد. امری که با گران شدن مواد غذايی در همين دوره ای که در آن هستيم اتفاق افتاد.

برهنه خوشحال
اين نابرابری ماهوی را به کمک شگردهای ,علمی, برابری جلوه دادن کاری است که دست واعظان شعبده باز مارا هم از پشت می بندد.

اما وارونه کردن واقعيت، عيب های بازارسرمايه داری و جامعه طبقاتی را حسن جلوه دادن، و رياکاری در پژوهش علمي، از جمله محورهای اساسی نظريه پردازی ها و در واقع تاکتيک عمده نوليبرال ها در دفاع از نابرابری های اجتماعی بوده است.

اکونوميست , کشفيات , محيرالعقول دو پژوهشگر را خوش آمدگفته و در پايان مقاله پاراگرافی را با اين عنوان برجسته جدا کرده است: ,بگذار آنها شير ارگانيک بخورند., نويسنده سپس با اشاره به نظر مخالف کسانی که به کيفيت زندگی اشاره ميکنند، به شيوه بی قيدانه ی يک نئوليبرال شانه بالا می اندازد: ,به هرحال اگر چيزی که معمولا فقرا ميخرند، ارزان تر بشود، وضعشان مطمئنا بهتر شده است.,

يعنی اگر داراها به ,شيرارگانيک, خوش اند، فقيرها هم به نان ارزان.
برهنه خوشحال! داراها طی هزاره ها اين قصه را سرداده اند. امروز آن را ,تئوری, ميخوانند و از مراکز دانشگاهی صادر کرده، توسط رسانه های , وزين, در همه جای جهان بازتاب ميدهند. با اين تئوری ها بود که سرمايه داران به حقوق و مزايای مزدبگيران حمله کرده، ساختارهای مدافع حقوق اجتماعی آنها در دولت و جامعه مدنی را در هم شکستند و تعهدات دولت نسبت به مردم را وانهادند و کار را به جايی رساندند که پل ها در اثر عدم رسيدگی فروريخت و توفان چنان خانه های مردم را روبيد که گويی لوئيزيانا استانی است در ايران و تحت اداره نظامی چون جمهوری اسلامی که مردم را نسبت به حکومت پاسخگو ميداند نه برعکس. واقعيت را بايد از آن زن بازمانده توفان کاترينا پرسيد که از اين تئوری ها برايش يک پتو با علامت ستاره و خط مانده است که مغبون شدن اين زن، و مرگ نزديک يک ميليون عراقی را يکجا يادآوری ميکند.

اگرچه در آمريکا وضع مزدبگيران کم درآمد عموما به سطح فلاکت بار زحمتکشان ايرانی سقوط نمی کند، اما داستان قصه بر يک محور می چرخد: ,حق به نسبت حجم کيف پول تقسيم ميشود.هيچ عيبی هم ندارد., اين البته نقض پايه ای حقوق بشر و به شدت ضد دمکراتيک است و همين اصل ضد دمکراتيک است که نوليبرال های جهان ،در آمريکا يا ايران يا آفريقا، ميخواهند به آن رسميت بدهند.

اما اين اصل اگر بخش بزرگی از مزدبگيران آمريکايی را برای تامين مايحتاج خود به راهروی مخصوص فروش اشيای ارزان چينی می فرستد، در ايران اکثريتی از مردم را به خاک سياه می نشاند.

   12 مرداد 1387    05:55
Posted on Sunday, August 3, 2008 at 01:45PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

نگاهی به مقاله آقای دکتر اسماعيل نوری علا

2007.11.05

آیدین تبریزی


 

چرا ایشان اینقدر اصرار دارند که دعواهای تاریخی را وارد سیاست و از

همه مهمتر تعریف هویت ملی نمایند؟ آیا کشور آمریکا که چند صد سال

بیشتر تاریخ ندارد، یک ملت بی هویت است؟ آیا ملت دانمارک که اجدادشان به روایت ویل دورانت تا

قرن 11 پس از میلاد آدمخوار بوده اند، امروز یک ملت مدرن نیستند و دچار بحران هویت هستند؟

آیا تا به حال شنیده اید که رومانو پرودی نخست وزیر ایتالیا در نطقهایش در پارلمان اروپا از عظمت

تاریخی روم باستان سخن بگوید و به دیگر اروپاییان فخر فروشی کند؟! آیا به نظر شما کشورها

ی اسکاندیناوی تازه ملت شده، متمدن تر و مدرن ترند یا ایتالیائیان وارث امپراتوری روم؟


 

 

آقای دکتر اسماعيل نوری علا در مقاله ای با عنوان "ملی گرائی افراطی چه صيغه ای ست؟"

(1) در نقد سخنرانی آقای مهندس حسن شريعتمداری، به مساله ملی گرایی پرداخته است. نگاهی

به این مقاله نشان می دهد که نویسنده با این که سعی کرده با تکیه بر تعریف مدرن مفهوم

ملت" به تعریف "ملی گرایی" بپردازد و تفاوت آن را با نژادپرستی بیان کند، اما بسیار عجیب

است که بلافاصله پس از ارائه این تعریف مدرن از ملت و ملی گرایی، به نقض تعریف

خود پرداخته و به روشنی به سفسطه متوسل شده است! برای روشن شدن مطلب،

تعریف آقای نوری علا را دوباره می آورم:

" در ترکيب «ملی گرائی»، واژهء «ملت»، در تعريف امروزی سياسی خود، مجموعه ای

مرکب از هزاران «نوع» آدم است که با داشتن رنگ پوست و ويژگی های نژادی گوناگون

و فرهنگ ها و آئين ها و اديان و مذاهب مختلف همگی در زير سقف جغرافيائی ـ سياسی

اين واژه گرد هم می آيند. مفاهيمی همچون ملی گرائی، منافع و مصالح ملی، و هويت ملی

نيز بر همهء آنان اطلاقی فراگير دارند. بنا بر اين واقعيت، هر آنچه نژادی را بر نژادی ديگر

برتری دهد، مذهبی را بر مذهبی مرجح بداند و زبانی را والاتر و بهتر از زبانی ديگر بداند

اساساً نمی تواند در مقولهء «ملی گرائی» جای بگيرد، حتی اگر اين تفاوت گزاری ها

تحت نام ملی گرائی انجام شوند."

بنابه تعریف فوق از ملت، به عنوان مثال، "ملت مدرن ایران" باید شامل فارسها، ترکها،

کردها، عربها و ... به صورتی کاملا برابر باهم باشد بگونه ای که زبان، تاریخ، فرهنگ، آ

ئین، ادیان مذاهب هریک از آنها هیچ مزیتی بر دیگری نداشته باشد و "ملی گرایی" بنا به

تعریف فوق باید به معنی گرایش به منافع و تاریخ و فرهنگ تمام اجزاء تشکیل دهنده این

"ملت" مدرن بنا به ادعای نویسنده باشد. اما نویسنده بلافاصله پس از آنکه با این تعریف

ملی گرایی را جدا از نژادپرستی معرفی می کند، «هويت ملی ايرانيان» را تنها در بازگشت

و ارتجاع به تاریخ هخامنشیان که تنها مربوط به بخش فارس نژاد ملت مدرن تعریف شده

است می داند و اصل پیش گفته " ملی گرائی، منافع و مصالح ملی، و هويت ملی نيز بر

همهء آنان (اجزاء تشکیل دهنده ملت ایران) اطلاقی فراگير دارند" را نقض می کند!؟

آقای نوری علا می پرسد: " آيا فرهنگ خردمدار و انسانی ايران پيش از اسلام واقعاً

از فرهنگ وحشيانه ای که اعراب با خود به ايران آوردند بالاتر و برتر نبود که اکنون

اشاره به اين برتری (بی آنکه به امروز و به کل اعراب مربوط شود و نيز بی آنکه جنبهء

نژادی بخود بگيرد) بتواند از ما نژاد پرستانی فاشيست بسازد؟ " حال گیریم که این گزاره تاریخی

ادعایی ایشان درست باشد (هرچند وجود انبوه متفکرین و بزرگان علم و ادب پس از حمله

اعراب به ایران در مقابل عدم وجود حتی یک دانشمند مشهور پیش از اسلام در این منطقه، قویا

این ادعا را نقض می کند)، بنا به تعریف فراگیر بودن هویت ملی، تاکید براین گزاره تاریخی به

عنوان آنچه ایشان بخشی از هویت تاریخی ایرانیان که نباید از هویت ملی جدا شود مطرح می کنند،

چگونه می تواند فراگیر باشد و یک عرب ایرانی عضو تعریف مدرن ایشان از ملت ایران را هم

شامل شود؟! آیا او باید خود را بازمانده "آورندگان فرهنگ وحشيانه اعراب به ایران" بداند؟!

چگونه چنین تعریفی از هویت یک ملت می تواند نژادپرستانه نباشد و مجموعه ای مرکب از

هزاران «نوع» آدم با داشتن رنگ پوست و ويژگی های نژادی گوناگون و فرهنگ ها و

آئين ها و اديان و مذاهب مختلف را برابر باهم فرابگیرد؟!

تاریخ هخامنشیان حداکثر می تواند جزئی از هویت تاریخی بخش فارس "ملت مدرن" در ایران باشد

همانطور که دیگر دوره های تاریخی هم هویت تاریخی ترکها، کردها، عربها و... می تواند

باشد اما تعمیم تحمیلی هویت تاریخی یک جزء از کلی که "ملت مدرن" نامیده می شود به کل

آن هرگز قابل پذیرش نیست و هیچ دوره تاریخی به تنهایی نمی تواند بیانگر هویت تاریخی

کل "ملت مدرن" باشد. چگونه یک کرد به عنوان یکی از بازماندگان مادها می تواند به

کوروشی که حکومت مادها را ساقط کرد، سرزمینهایشان را اشغال کرد، ثروتهایشان را به

غارت برد و با این غنایم جنگی پارسیان به خوشگذراني مطلق پرداختند، به عنوان یک قهرمان

ملی و بخشی جدایی ناپذیر از هویت ملی خودش بنگرد؟! (2)

این یک سفسطه بازی آشکار است که آقای نوری علا ابتدا تعریفی جامع و فراگیر از مفهوم

مدرن ملت ارائه می کند و سپس آن را جدای از نژادپرستی هیتلری نشان می دهد تا خواننده

را قانع کند و بلافاصله با نقض همان تعریف خود دوباره مفهوم نژادپرستانه ملی گرایی را تبلیغ

می کند. آقای نوری علا هرچه قدر هم داخل پرانتز اعلام برائت کند اگر مسائل تاریخی را به

عنوان بخش جدایی ناپذیر از هویت ملت مدرن بداند، جز به نژادپرستی منتهی نخواهد شد. تناقض

اینجاست که تعمیم ملی گرایی و هویت ملی به تاریخ که ایشان با اصرار بر آن تاکید می کنند،

بویژه اگر فقط تاریخ یک بخش از اجزاء تشکیل دهنده ملت مدرن به عنوان تاریخ خودی ستایش

شود و تاریخ سایر بخشهای همان ملت مدرن به عنوان تجاوز بخش دیگری از همان ملت مدرن

ادعایی (اعراب وحشی، ترکان بیابانگرد، ...) به سرزمین ایران تعبیر شود، به خودی خود اصل

فراگیر بودن را نقض می کند و در ردیف نژادپرستی هیتلری قرار می گیرد.

بنابراین، اگر آقای نوری علا به مفهوم مدرن و فراگیر ملت اعتقاد دارد باید "تقلیل" هویت ملی

به حقوق شهروندی و رابطه قراردادی دولت و ملت را بپذیرد و هیچ پیوست زائدی را به آن

نیافزاید زیرا هر زائده دیگری در تعریف ملت، مانع از فراگیر بودن و مدرن بودن آن است. در

تعریف مدرن ملت، هر کس که تابعیت یک کشور مثلا ایران را داشته باشد، جزئی از ملت

ایران شناخته می شود. حال فرض کنیم یک آفریقایی به تابعیت ایران در آمده باشد و طبق قانون

مدرن جزئی از ملت ایران شده باشد، حال او چگونه می تواند در تعریف "تقلیل نیافته" ایشان

از هویت ملی بگنجد و رابطه خود را با تاریخ هخامنشیان که از نظر ایشان مهمترین

عنصر هویت ایرانی است برقرار نماید؟! آیا این تعریف "تقلیل نیافته" ایشان به صورت

سیستماتیک، آن آفریقایی را یک شهروند درجه دوم نمی داند که در بخش مهمی از تعریف

هویت ملی (به نظر ایشان) نمی گنجد؟

چرا ایشان اینقدر اصرار دارند که دعواهای تاریخی را وارد سیاست و از همه مهمتر

تعریف هویت ملی نمایند؟ آیا کشور آمریکا که چند صد سال بیشتر تاریخ ندارد، یک ملت

بی هویت است؟ آیا ملت دانمارک که اجدادشان به روایت ویل دورانت تا قرن 11 پس از

میلاد آدمخوار بوده اند، امروز یک ملت مدرن نیستند و دچار بحران هویت هستند؟ آیا تا به

حال شنیده اید که رومانو پرودی نخست وزیر ایتالیا در نطقهایش در پارلمان اروپا از عظمت

تاریخی روم باستان سخن بگوید و به دیگر اروپاییان فخر فروشی کند؟! آیا به نظر شما

کشورهای اسکاندیناوی تازه ملت شده، متمدن تر و مدرن ترند یا ایتالیائیان وارث امپراتوری روم؟

آقای نوری علا نوشته اند: "چرا توجه نمی شود که حکومت اسلامی برای جوانان ما چاره ای

باقی نگذاشته جز اينکه آنها، در برابر اسلام مبتذل و سبعی که بر کشورمان حاکم است، دست

نياز به دامان چهره های تاريخی ماقبل اسلامشان بزنند" و من می پرسم که چرا این جوانان ب

ه مدرنترین و امروزی ترین مکاتب فلسفی و جامعه شناسی که مبتنی بر جدیدترین یافته های

علمی بشر امروز است روی نمی آورند و عمق ارتجاع تاریخی ایران را از 1400 سال

به 2500 سال افزایش می دهند؟! چرا ما یکبار برای همیشه خود را از شر این تاریخ و

فرهنگ ارتجاعی مان رها نمی کنیم تا با چشمانی باز و بدون مانع مفاهیم مدرن را ببینیم و

درک کنیم و با فراع بال آن را در آغوش بکشیم. حال که شریعتی و بازرگان نتوانستند از

دل اسلام 1400 سال پیش مفاهیم مدرن امروزی را بیرون بکشند، چرا عده ای در تلاشی

عبث به دنبال یافته های مدرن بشری در کتیبه های پوسیده 2500 سال قبل می گردند؟ آیا

حماقت آمیز نیست که عمر گرانمایه را در این صرف کنیم که سکولاریزم و مفاهیم مدرن

دیگر را در سنگ نوشته های 2500 سال پیش جستجو کنیم و فرصت مطالعه و تحقیق در

عمیق ترین و علمی ترین نوشته های دانشمندان امروزی و مطالعه جوامع پیشرفته

موجود امروزی را از دست بدهیم؟! در این عتیقه جات کهنه و پوسیده به دنبال احادیث

کوروش و داریوش گشتن چه معنای دیگری جز کهنه پرستی و باستان پرستی دارد؟

تاریخ و باستانشناسی، علمی برای شناختن گذشته است که هدف اساسی آن در این جمله

زیبای ولتر فیلسوف فرانسوی خلاصه می شود: « دوست دارم بدانم كه انسان در خط

سير خود، از حالت توحش به مدنيت، چه گامهايي برداشته است.» (3) تاریخ،

جعبه رمالی نیست که در آن راز خوشبختی و کلید تمام مشکلات جهان نهفته باشد

که آقای نوری علا بتواند از آن مدرنترین اندیشه های غرب را استخراج کند و به رخ

غربیان بکشد که آنچه شما تازه یافته اید ما هزاران سال پیش یافته بودیم! البته اگر آنها

نپرسند که اگر شما لالایی بلد بودید چرا خوابتان نبرده است؟! اگر اسلامیستها توانستند

که تمام یافته های علم بشر را در قرآن و احادیث بیابند، آقای نوری علا هم در این کار

موفق خواهند شد.

 

 

(1): http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=43993&nid=haupt

(2): ویل دورانت خوش گذرانی مطلق پارسیان را چنین تصویر می کند: "كار طبقة اشراف

آن بود كه شكم خود را با خوراكهاي لذيذ پر كند؛ همان كساني كه پيشتر در شبانروز بيش

از يك بار غذا نمي‌خوردند- و اين آييني در زندگي ايشان بود- اينك به تفسير پرداخته،

گفتند مقصود از يك بار غذا، خوراكي است كه از ظهر تا شام ادامه پيدا كند؛ خانه‌ها و

انبارها پر از خوراكهاي لذيد شد؛ غالباً گوشت بريان حيوان ذبح‌شده را يكپارچه و درست

نزد مهمانان خود برخوان مي‌نهادند؛ شكمها را از گوشتهاي چرب جانوران كمياب پر مي‌كردند..."

 

(3): در این زمینه برای توضیحات بیشتر به مقاله قبلی با "عنوان باستانشناسی

یا باستان پرستی " مراجعه شود:

http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=3122&nid=autor

 

 سایت نویسنده: http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=3&autorid=337

 ایمیل نویسنده: aydin.tabrizi@gmail.com


برگرفته از : ایران گلوبال


انتشار از: کیانوش توکلی


نظرات :



Posted on Saturday, August 2, 2008 at 01:43AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

پيدايش و تحول رژيم مافياها: مافيای عظيم خامنه ای


پيدايش و تحول رژيم مافياها: مافيای عظيم خامنه ای

به نقل از نشريه انقلاب اسلامی در هجرت - شماره 701 از 17 تا 30 تير 1387



انقلاب اسلامی: در رابطه با گروههای مافيايی حاکم بر ايران مطالب بسياری نوشته شده است ولی به دليل حضور کليه گرايشهای راست و چپ يا به اصطلاح امروزی ها گروههای اصولگرا و اصلاح طلب در دولت مافياها به سختی می توان به اطلاعات درستی از اين باندها و دسته ها دست يافت .

با بر سر کار امدن حکومت خاتمی و با رسيدن علی يونسی به وزارت به نظر می رسيد که اين باندها تضعيف شده باشند. آن روزها، خاتمی گفته بود چشم فتنه را در می آورد و يونسی نيز گفته بود: اينها 500 نفر بيشتر در کل کشور نيستند که شناسايی شده اند . سالها از زمان دادن آن شعارها و اين , اعلان تصميم, ها به ريشه کن کردن مافياها از دولت، گذشت و امروز بار ديگر همين باندها را می بينيم که در کشور با قدرت بيشتر در تحکيم حاکميت جور و ستم، بر تلاش خود افزوده اند .

اگر نبود افشاگری های داخلی و خارجی و معرفی برخی از جنايتکاران شايد هم اينک ,رهبر, و دستگاه ولايت فقيه اينقدر بر باز سازی تشکيلات خود مصر نبودند .

ضربه نهايی در جريان افشای قتل های سياسی � رژيم آنها را قتلهای زنجيره ای می خواند تا جنايت خود را بپوشاند - بر آنها وارد شد. پيش از آن، ضربه های مهلک افشای اکتبر سورپرايز و ايران گيت ها و افشای جنايت سران رژيم در دادگاه ميکونوس و ترورهای ديگر رژيم، مافياها و سازمان ترور آنها را ناتوان ساخته بودند.

دستگاه ولايت فقيه، با بر سر کار آوردن حکومت احمدی نژاد، به مافياها فرصت داد تا بخش سياسی خود را باز سازی کنند. مافياهای سياسی و نظامی � مالی و روحانی � مالی بر دولت مسلط شدند و اينک دولت را در اختيار دارند. مقاومت بی چون و چرا و سرافرازانه مردم ايران، تکيه گاهی جز مافياها برای رژيم ولايت فقيه باقی نگذاشته است. جنايت و فسادی که اين مافياها می گسترند، انزوای بيشتر رژيم را سبب می شوند.

در اين تحقيق، تلاش می شود با تکيه بر اطلاعات درز کرده و درز نکرده، در حد توان اندکی که در اختيار است به معرفی باندها پرداخته شود. از آنجا که اين نشريه سال ها است که، با حمايت و ياری هموطنان خود، به معرفی مافياها و جلب توجه ايرانيان به خطری پرداخته است که برای استقلال و بسا موجوديت ايران ببار می آورند و فرصتهای بس ذيقيمت که می سوزانند، از همگان انتظار دارد هر اطلاع و داده ای را در اختيار دارند و يا بدست می آورند، برای انتشار در اختيار قرار دهند .



* مقدمه کوتاه پژوهش گران:



در آغاز کار به اين می انديشيديم که اين باندها و گروهها از چه زمانی و توسط چه کسانی ايجاد شده اند و به چه دليل در اين زمان به راحتی می توانند حاکميت خود را بر مردم تحميل کنند؟

در ابتدا قصد داشتيم تنها در مورد گروهها و باندهای مافيايی دوره خامنه ای تحقيق کنيم. اما هر چه در کار جلو تر می رفتيم بيشتر متوجه می شديم که بايد به قبل تر از آن، يعنی به دوره ای نيز پرداخت که خود خمينی زنده بود و خود را مرکز قدرت گرداند و بر گرد اين مرکز، مافياها در دولت و بيرون از آن شکل گرفتند.

در نهايت متوجه شديم که تا سال 60 و زمان کودتا بر ضد بنی صدر اين استبداديان روحانی نما نتوانسته بودند حاکميت خود را بر ايران بطور کامل برقرارکنند و قدرت را به طور مطلق به دست بياورند. در دوران بازرگان و بعد از او، در دوران بنی صدر متوجه شده بودند که حفظ حکومت استبدای ولايت فقيه با وجود انسانهای مصمم بر دفاع از استقلال و آزادی در مقامهای دولتي، امکان پذير نيست. به قول هاشمی رفسنجاني، اسلام بنی صدر با اسلام فيضيه سر سازگاری نداشت. و اگر به او اجازه ادامه کار را می داديم، در برابر خدا و پيامبر مسئول بوديم .( سخنرانی هاشمی در جلسه وعاظ تهران ، سال 60)

با اين توضيح، خوانندگان در می يابند چرا شناسائی مافياهائی که بر محور ولايت مطلقه خامنه ای بوجود آمده اند، نياز به شناسائی باندهای مافيايی دارند که دوره خمينی بوجود آمدند:



* مرکز قدرت مطلقه شدن خميني، هرم قدرتی را بوجود آورد که او در راس آن بود :



● لايه اول و زير مجموعه مورد اعتماد خمينی تشکيل می شد از سيد احمد خمينی و هاشمی رفسنجانی و محمد حسين بهشتی و سيد علی خامنه ای و موسوی اردبيلی و...

● لايه دوم را کارکنان ,بيت امام, و کسانی تشکيل می دادند که نقش ,ثقه های امام, را بازی می کردند. کارکنان , بيت امام, زير نظر احمد خميني، ارتباط با سازمانهای مختلف را که تحت نظر مستقيم خمينی بودند، را برقرار می کردند . ثقه ها که � مهدی کروبی يکی از آنها بود � مأموريتهای را انجام می دادند که خمينی انجامشان را از آنها می خواست. برای مثال، صادق طباطبائی از سوی او مأمور شد با حکومت کارتر تماس برقرار کند برای پايان دادن به ماجرای گروگانگيری که او از طريق گنشر، وزير خارجه اسبق آلمان اين تماس را برقرار کرد و کروبی مأمور تماس با گروه ريگان � بوش شد و ماجرای اکتبر سورپرايز را بوجود آورد .

● قشر سوم را افرادی تشکيل می دادند که گروه اطلاعاتی خمينی بودند و اطلاعات سپاه و کميته ها ( مهدوی کنی سرپرست آنها بود ) را در دست داشتند. اين گروه مأموران اجرائی نيز داشتند. چنانکه شبير خاقانی روحانی عرب خرمشهر را، دستگير و به قم آوردند و در قم آوردند. بعد از کودتا و تشکيل واواک ، ريشهری و فلاحيان و واواکی ها � که خمينی آنها را سربازان گمنام امام زمان لقب داد � نيز در اين قشر جا گرفتند.

● سازمانهای سياسی و سياسی � مالي، نظير مجاهدين انقلاب اسلامی(سياسی ) و حزب جمهوری اسلامی و مؤتلفه ( سياسی � مالی ) و نيز امام جمعه ها ,قضات شرع, قشر چهارم را تشکيل می داند. بعد از کودتای خرداد 60، تاريخ مصرف مجاهدين انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی تمام شد. اين دو، به دستور خمينی منحل شدند.

در روزهای پيش از کودتا، غير از رياست جمهوري، سه قوه مجريه و قضائيه و مقننه در اختيار هرم قدرت بود. و بهشتی و هاشمی رفسنجانی و خامنه ای قدرت يافتند. انفجار در حزب جمهوری اسلامي، بهشتی را از ميان برداشت و ترور خامنه ای را در بيمارستان بستری گرداند و هاشمی رفسنجانی يکه تاز شد.

در اين مرحله بود که مافياها شکل گرفتند: احمدی خمينی بکنار، گروههای که سازماندهی مافيائی می يافتند، دو پدر خوانده، هاشمی رفسنجانی و خامنه ای داشتند که بايکديگر همکاری و اداره کشور را در قبضه خود داشتند. البته صاحب قدرت اصلی هاشمی رفسنجانی بود. اين دو عامل طولانی شدن جنگ بمدت 8 سال و فسادگستری و بکار انداختن ماشين اعدام و ايجاد سازمان ترورو... بودند. بعد از مرگ خمينی و به رهبری رساندن خامنه ای با جعل نامه ای از قول خميني، يک دوره، خامنه ای رهبر و هاشمی رفسنجانی رئيس جمهوری شد.

با گذشت زمان، ميان اين دواختلافاتی به وجود آمدند و هاشمی رفسنجانی به تدريج از کارها کنار گذارده شد. تا زمانی که در کنار هم قرار داشتند کليه جنايات و اختلاس ها و ترورها و حيف و ميل بيت المال کشور و زد و بندها و... را با هم و با همفکری هم انجام می دادند .

● مافياهائی که در دوران خمينی شکل گرفتند، بعد از کودتا برضد بنی صدر، پايه های قدرت خود را تحکيم بخشيدند. تا سال 76 همچنان بر جنايتها و فسادهای خود افزودند. دولت را به سازمان ترور بدل کردند و رانت خواری از طريق سياستهای پولی و مالی دولت را سازمان دادند. با بر سر کار آمدن خاتمی متوجه شدند اشتباه کرده اند که ترتيب کار را چنان نداده اند که قوه مجريه نيز بطور مداوم در تصرفشان باشد. به قول جنتی ,نظام, به خطر افتاد و خواب راحت را از ملاتاريا و مافياها ربود .



* چارت گروههای مافيائی دست ساخت ولايت مطلقه فقيه:



در هر دو دوره خمينی و خامنه اي، از کودتای سال 60 ، ببعد، چارت نظام مافيايی ساخته ولايت فقيه، تقريبا يکی است. تنها تفاوت ، در گردانندگان مافياها است. زيرا افراد در دوره خمينی اغلب همان ها نيستند که در دوره خامنه ای دور به دست آورده اند. برخی از آنها فوت کرده اند و برخی ديگر به دليل نوع نگرش خود، از استبداد دور و تصفيه شده اند. از ميان آنها، کسانی اعدام يا ترور يا زندانی شده اند.

بنا بر بررسی های انجام شده، چارت گروههای مافيايی ولايت مطلقه فقيه از اين قرار است :

در راس هرم خامنه ای قرار گرفته است. بنا بر اين،



● لايه اول: رهبر نظام، ولی فقيه مطلقه، ,آيت الله, خامنه ای.



سيد علی خامنه ای رهبر مافياها، روحانی جوانی بود که زمانی کتاب توحيد نوشته آشوری را از آن خود می دانست. اما وقتی آشوری را به خاطر نگارش آن کتاب محکوم به اعدام و اعدام کردند، دم نزد. سيد علی خامنه ای روحانی کم سوادی است که به همان نسبت که آلت قدرت می شد، تمايل سياسی او نيز از چپ با راست متمايل می گشت. تاجائی که روش را , النصر بالرعب , گرداند و وسيله تصرف دولت توسط مافيهای نظامی � مالی شد.

او در خواب هم نمی ديد روزی به رهبری يک کشور برسد اما زمانی که رهبری و مرجعيت وی را با جعل نامه از قول خمينی و به زور سر نيزه و دروغ و فريب ساختند، متوجه شد که می تواند مانند خمينی با رعب و وحشت بر مردم حکم براند و راند . وی که متوجه شده بود ردای رهبری و مرجعيت بر تن او بسيار گشاد است و روحانيان مافوق او زير بار ولايت مطلقه او نمی روند، برآن شد که با تقويت باندهای مافيائی و سپردن دولت به آنها، دم از مطلق العنانی بزند. پندهای روحانيان دلبسته به قدرت و مخالف رژيم را نيز نشنيد.

او حتی اجازه اجتهاد و در پی آن مرجعيت را با زور اسلحه از حوزه قم دريافت کرد و خود را مرجع شيعيان خارج از ايران خواند.

در انبان بندگان قدرت، همه گونه حديث و روايت پيدا می شود. برای او نيز حديث پيدا شد: يک سيد خراسانی در ايران به رهبری می رسد. مراد سيد علی خامنه ای است ! امروزها نيز روايت پيدا کرده اند که از علائم ظهور ولی عصر يکی اينست که سياهی بلند قامت که نشان از حضرت امام حسين ( ع) دارد ( اوباما)، در کشوری بزرگ به رياست می رسد!

از وقتی ,رهبر, شده، متملقهائی مثل مصباح يزدی پای او را بوسيده اند، امر بر او مشتبه شده است و مراجع و مجتهدان و غير آنها می بايد خود را مطيع او بدانند و فتواهاشان با ,فتواهای رهبر, تطبيق کنند. بر آيةالله بهجت سخت گرفته اند زيرا فتواهايش با , فتواهای خامنه ای, جور نيستند. رفتار همه وقاحت و خشونت او با آيةالله منتظری که استادش بود و يک کلمه گفت شما سواد مرجعيت را نداريد، بر همگان معلوم است. سردی روابط وی با برخی از آيات عظام که بسيار بالاتر از او که اجتهادش هم قلابی است، بخاطر اينست که او می خواهد مراجع دست ساخت قدرت را به حوزه قم تحميل کند. با پرداخت هزينه زياد، از کسی چون شيخ حسين همدانی مرجع می تراشد و اسباب رونق کار کسانی چون مکارم شيرازی و صافی و فاضل لنکرانی و سبحانی و ... را فراهم می کند.

خامنه ای نيروهای مسلح و سازمان اطلاعات خاص خود را دارد و توسط اين دو، نيروهای مسلح و دستگاه دولت را مهار می کند. با اينهمه، بخاطر سياستی که منجر به انزوای او شده است، روز به روز بيشتر آلت مافياهائی می شود که خود در رأس آنها قرار دارد.



● لايه دوم : خامنه ای يک گروه محدود مشاور و نماينده تام الاختياردر برخی امور دارد که از افراد بسيار مطمئن و به شدت وابسته به قدرت اويند که در هر امری در کنار او قرار دارند و به امور سر و سامان می دهند. مشاوران ارشد عبارتند از :

1- حجت الاسلام مجتبی خامنه ای فرزند ارشد اوکه بسياری امور سپرده به او هستند: ترتيب دادن سفرهای استانی ,رهبر, و دستور سرکوب گروهها و انتخابات رياست جمهوری و مجلس و امور مالی , بيت رهبری, و تقسيم اموال بيت المال به ياران و نزديکان و نيروهای سرکوب گر . او خود را برای رهبری بعد از پدر آماده ساخته است و بسياری از امور را به جای پدر تصدی می کند. او يکی از جانشينان تام الاختيار پدر در امور کشوراست .

2 - آيت الله خوشوقت از نزديکان خامنه ای و بر اين نظر است که رهبری به صورت شورايی امکان ادامه ندارد. رهبر بايد تنها باشد. هوس رهبر شدن بعد از خامنه ای را دارد و عده ای نيز در حال دوختن قبای رهبری بر قامت او هستند. او کمتر در ميان مردم شناخته شده است و ازجمله کسانی است که تلاش می کند ابهتی برای خود دست و پاکند .

آيت الله خوشوقت پدر يکی از عروس های خامنه ای و از جمله افرادی است که بسياری از قتل ها به فتوای او انجام می شوند . وی که امام جماعت يکی از مساجد شمال تهران است، در اموری که مربوط به انصار حزب الله و برخی از فتواها می شود يار و مددکار" رهبری" می باشد. اين فرد مورد اعتماد خامنه ای و گروههای سرکوب گر می باشد . در ميان مريدان وی نظاير سعيد امامی کم نيستند . او در مدرسه علميه ای که در تهران دارد کلاسهای توجيهی قتل و جنايت را برای گروههای اطلاعاتی و نظامی و انصاری تدريس می کند . به گفته سعيد امامی وی در جريان فتوای قتل چند ده نفر از نويسندگان و سياسيون از مفتيان بوده است .

3 - حجت الاسلام صادق مير حجازی � از بيست سال گذشته در کنار" رهبری" قرار دارد و در بسياری از امور مشاور ارشد "رهبر" بوده است وی مسئول مديريت و برنامه ريزی کليه ترورهای داخلی و خارجی اعم از سياسی � مذهبی � فرهنگی و... است . هماهنگی وی با کليه گروههای سرکوب گر از جمله سپاه پاسداران � اطلاعات � قوه قضاييه � رسانه ها - حزب الله � بسيج و... از طريق او انجام می شود . اين فرد مطمئن با استفاده از اطلاعات و اخباری که از سازمانهای مختلف اطلاعاتی و امنيتی بدست می آورد، گزارشها و پيشنهادها را برای خامنه ای تهيه می کند. سپس با نظر موافق او، پيشنهاد را به اجرا می گذارد. در بسياری از جنايتها، مشاور ,رهبر, و مأمور ابلاغ دستورهای او است. در بسياری از امور جانشين تام الاختيار ,رهبر, است. او نماينده خامنه ای در جلسات بررسی قتل ها و حمله به اجتماعات و اعدام ها و... است.

بر حول مرکزی که او ايجاد کرده است و در واقع دستگاه اطلاعات خامنه ايست، افرادی مانند مرتضی رضايی و وحيدی و رمضانی و محسنی اژه ای و فلاحيان و پور محمدی و محمد رضا نقدی و قاسم سليمانی و علی لاريجانی

و حسين شريعتمداری و عزت الله ضرغامی و سعيد امامی و... قرار داشته يا دارند . - آيت الله مصباح يزدی � از افرادی که بسيار مورد اعتماد "رهبری" ميباشد و به گونه ای که خامنه ای وی را استاد خود اعلام می نمايد در حالی که وقتی وی "رهبری" را می بينند پای او را بوسه می زند . وی از مفتيان يار وياور "رهبری" است و در برخی از دستورات قتل که نياز به تاييدات بسيار دارد حکم وی بسيار نافذ است . او يکی از افرادی بود که در جريان قتل سيد احمد خمينی قرار داشت و آن را تاييد کرد ايشان از جمله افرادی است که دستور قتل عبدالله نوری را نيز صادر کرده بود.



4 - آيت الله مصباح در کنار خامنه ای موجب بر سر کار آمدن فردی چون احمدی نژاد گشت. با ,انتخاب, احمدی نژاد به رياست جمهوري، معاون خود را معاون اول رييس جمهوری گرداند. در جمع احمدی نژاد و کابينه وي، يکی از شاگردان برجسته خود يعنی ,حجت الاسلام, آقا تهرانی را، به عنوان استاد اخلاق، گمارد. بعدا او را به مجلس فرستادند. مصباح يزدی در بسياری از امور دانشگاهی و حوزوی و اقتصادی از مشاوران و افراد مورد اعتماد خامنه ای است.

گروهی که در کار بولتن سازی جهت اطلاع ,رهبر, هستند از جمله گروههای است که در اختيار اين آيت الله می باشد .

مؤسسه تحت نظر وی با استفاده از بذل و بخشش های خامنه ای از بيت المال، از جمله مؤسساتی است که در بسياری از امور ديگر آيات عظام دخالت کرده و در واقع گروه سرکوب گر حوزه های علميه را تشکيل داده که گردانندگيش با او است. دستور سرکوب و حمله به برخی از علمای روحانی از سوی او صادر می شود . از جمله حمله به جوادی آملی و هاشمی رفسنجانی و صانعی و منتظری و...به دستور او انجام گرفته است.

وی در حوزه مرجعيت جاده صاف کن" رهبری" و توجيه گر اعمال او و نظريه ساز ,حرکت قسری, و ,خشونت ذاتی, انسان و جنگ تعرضی و ترور است.



● لايه سوم: بعد از "رهبری" و افراد محرم او، لايه ای ديگر وجود دارد که به سه بخش تقسيم می شود:



بخش ميانی که مرتبط با لايه های بالايی است در مرکز قرار گرفته که به آن ,بيت رهبری, می گويند. در کنار" بيت رهبری "دو گروه مشاوره ای قرار دارند از ملاها و مکلاها . گروههای حاشيه از مجموعه افرادی تشکيل می شوند که هر کدام از آنها به نوعی در ميان گروههای لايه چهارم پخش شده اند به اين صورت که در ميان افراد اين لايه کسانی قرار دارند که در لايه چهارم مسئول اجرای فرامين" رهبری" و انتشار ,افکار, وی هستند:



1 � "بيت رهبری": پيرامون بيوت آيات عظام، مطالعه هائی انتشار يافته اند. اما بيت خامنه ای دارای ساختار و تشکيلات بسيار متفاوتی با بيوت مراجع است . توضيح اين که بيوت مراجع برجسته ساختارشان به صورتی بسيار ساده طراحی شده اند تا مقلدان و مسئله پرسان و مردم عادی به راحتی بتوانند با او ديدار داشته باشند و ضمن ديدار و پرداخت وجوهات پاسخ مسائل خود را دريافت کنند . اما بيت خامنه ای به دليل نياز به حفظ قدرت رهبری و استيلا بر مردم ساختار بسيار پيچيده و مرموزی دارد که بيت خمينی هم پيدا نکرد.

ساختار اين بيت بسيار فراتر از ساختار بيت خمينی است. رده های خاصی در اين بيت، سازماندهی شده اند. در اين رده ها، گروهائی قرار گرفته اند هر کدام با مأموريتی خاص. جالب اين است که اين بيت تنها بيتی است که بروجوهات مردم متکی نيست. نيازی به آن نيز ندارد. زيرا به اندازه کافی برای حفظ قدرت شاخه های اقتصادی را پيش بينی کرده است .

ساختار بيت رهبری به گونه ايست که دولتی متمرکز را تداعی می کند و به شرح زير است:

الف - بخش اطلاعاتی: اين بخش زير نظر صادق مير حجازی است که نقش او در بالا توضيح داده شد . به اين بخش، افرادی مانند علی فلاحيان و آشنا و شفيعی و حسينيان و رازينی و مرتضی رضايی و قاسم سليمانی و وحيدی و .. ديگران در رفت و آمد هستند.

ب - بخش نظامی: اين بخش زير نظر حجت الاسلام سعيدی و طائب و سرداران رحيم صفوی و ذوالقدر و محمد علی جعفری و ديگر سرداران و روحانيون نظامی اداره می شود . هرچند در حال حاضر، رحيم صفوی و ذوالقدر از نظر افتاده اند. طوری که از جمع محارم بيرون رفته اند.

ج- بخش مالی: از قوی ترين و پر کار ترين بخش های بيت است که کليه هزينه های "بيت رهبری" اعم از پرداخت هزينه های وابستگان و سفرها و هبه ها و پاداش ها و بيوت مراجع وابسته و.. را تصدی می کند.

د - بخش بازرسی: حجت الاسلام ناطق نوری رييس بازرسی بيت رهبری است. او از ياوران مورد اعتماد خامنه ای است که از سوی او در سال 76 به عنوان کانديدای رياست جمهوری انتخاب شده بود که بر اثرتو دهنی محکم مردم به خامنه اي، نتوانست به کاخ رياست جمهوری راه يابد . وی جز خواص خامنه ای به حساب می آيد. دار ودسته او در امور بازرسی بيت رهبری از جمله سرمايه دارانی به حساب می آيند که با پول بيت المال به دارايی های آنچنانی رسيده اند. تنها خانه او بيش از 20 ميليارد تومان ارزش دارد. در حالی که در ابتدای انقلاب از جمله افراد عادی اين کشور بود. منبر می رفت و با درآمد منبر زندگی می کرد. بسياری از بستگان وی به دليل موقعيت او به پست ها و مقامات بالايی در دولت مافياها رسيده اند . از جمله دانش جعفری وزير امور اقتصاد و دارايی و عباس آخوندی. بدر زن او نيز از افراد بيت خمينی و خامنه ای بوده است . عموی همسر او هم از علمای برجسته بيت می باشد . حجت الاسام زائری و تقوی و ... از اشخاص مرتبط با اين بخش می باشند .

ه- بخش فرهنگی: اين بخش به سرپرستی آيةالله معزی اداره می شود. در اين بخش رد پای حسين صفار هرندی و حسين شريعتمداری و سليمی نمين و ... ديده می شود . دهها مرکز فرهنگی کشور از طريق اين بخش اداره می شوند .

و- بخش حفاظتی: حجت الاسلام محمدی گلپايگانی مسئول حفاظت " بيت رهبری" از جمله افراد مورد اعتماد "رهبری" است که با هماهنگی سردار نجات مسئوليت حراست از" بيت رهبری "و خامنه ای را عهده دار است . وی در ابتدای انقلاب صدور بسياری از احکام اعدام را تصدی کرده است. همسر صيغه ای او که زنی انگليسی بود از جمله جاسوسانی بود که در مورد انرژی هسته ای اخبار و اطلاعات را به خارج از کشور ارسال می داشت که توسط خود وی از کشور فراری داده شد . همسر پسر وی نيز از دختران ايرلندی است . او از دارايی های مالی بسيار بالايی برخوردار است .

ز- بخش روابط عمومی: اين بخش زير نظر آقای محمدی همدانی از مسئولين وزارت ارشاد اسبق اداره می شود و کليه ارتباطات با مراکز ديگر از اين بخش هدايت می شود .

ح- بخش روابط بين الملل: بخش بسيار مهم در بيت است زيرا بيت خود به شکل يک دولت با اختيار فراگير اداره می شود . مسئوليت اين بخش بر عهده علی اکبر ولايتی می باشد که سالها وزير خارجه بوده و از جمله در امور مربوط به ترور صاحب نظر و کار آشنا است . اکثر روابط محرمانه و در پوشش ارتباطات با کشورهايی مانند امريکا � انگلستان � مصر و ... توسط اين بخش مديريت می شود . در اين بخش افرادی هم چون پور محمدی و جليلی و وحيدی و ... همکاری داشته اند .

و ديگر بخش ها از جمله، بخش روحانيون و بخش مذاهب و بخش اجتماعی و بخش فتاوی و بخش نمايندگی های خارج از کشور و بخش نمايندگی های داخل کشور و بخش زنان وبخش استانها و... نيز در , بيت رهبری , وجود دارند .

2 - در کنار بيت رهبری دو گروه مشاوران ملا و مکلا قرار گرفته اند که عبارتند از :



●گروه مشاوران روحانی که خود به دو دسته تقسيم می شوند:



الف - گروه آيات عظام: خامنه ای به دليل نياز به مشروعيت از سوی جامعه مدرسين و مردم نيازمند حمايت آيات عظام در مورد خود و حاکميت خود است . به همين دليل وی با ساخت و قدرت مند کردن برخی از آيات عظام در واقع به حمايت آنان برای ادامه حيات نياز دارد و آنها نيز به حمايت "رهبری "محتاجند . خدا و دين عامل رابطه ها نيستند بلکه قدرت و حاکميت است که رابطه ها را برقرار می کند و يا ميگسلد. گروه مشاوران روحانی رابطه برقرار می کند با

1 - آيت الله مکارم شيرازی � از مراجع وابسته به بيت که به دليل نياز به قدرت دين و دنيای خود را به حراج حمايت از ولايت گذاشته است در حالی که در ابتدای انقلاب از مخالفان ولايت فقيه بوده و حال به دليل دريافت امکانات مالی حامی ولايت فقيه شده است . نقش ,بيت مکارم, در بازيهای اقتصادی و دريافت مجوزهای بيشمار واردات کالا از جمله امتيازهای نزديکی او با خامنه ای است . با اينهمه، او نيز احساس خطر کرده و از ضرورت استقلال حوزه قم سخن می گويد.

2 � شيخ حسين نوری همدانی از وابستگان به مصباح يزدی می باشد . از جمله قضات شرع در ابتدای انقلاب بود. از خمينی نمايندگی گرفت که به سفارتهای ايران در کشورهای اروپائی سربزند. اين آيت الله معمولا کلاس های درس توجيهی برای افراد سپاه پاسداران و واواک تشکيل می دهد. به آنها می آموزد حمايت از ولايت مطلقه فقيه موجب رفتن آنها به بهشت می شود . او طی دو ماه گذشته سه جلسه درس و توجيه تشکيل داده است . از جمله افرادی است که همواره به مطبوعات حمله می کند و روزنامه نگاران را به جاسوس بودن متهم می کند. يکبار تا آنجا جلو رفت که گفت چمدان پول را که روزنامه نگاران دريافت می کند، ديده است. حمله او به دانشجويان همواره از اسباب تندروی نيروهای سرکوب گر بوده است. به همين دليل است که به وی در قم می گويند: آيت الله نوری چمدانی .

3 - آيت الله صافی يکی ديگر از آيات عظامی است که به ولايت مطلقه خامنه ای مشروعيت عطا می کند. او نيز از خوان يغما می برد و هزينه های بيت خود را تأمين می کند.

4 - آيت الله فاضل لنکرانی � اين آيت الله که سال گذشته در گذشت از جمله آيات عظام وابسته به بيت رهبری بود. اما وقتی نماز عيد فطر را خود ادا کرد و فتوای ناسازگار را با ,فتوای, خامنه ای داد، رابطه "بيت رهبری" با وی قدری تيره شد. بعدهم اجل به وی مهلت نداد تا به حمايت از خامنه ای ادامه دهد .

5 - آيت الله سبحانی از جمله مدعيان مرجعيت است که همواره به سود رهبری وارد بازی ها می شود. آخرين مورد تشويق کردن مردمی که انتخابات قلابی را تحريم کرده بودند، همراه با آيات مذکور در فوق، به شرکت در انتخابات بود.

سالهاست که ديگر فتوای ترغيب مردم به شرکت در انتخابات و راه پيمايی های نمايشی نظام ولايت از سوی مراجع اعلم از جمله بهجت � سيستانی � صانعی � منتظری و ... صادر نمی شود. دليل اين امر اينست که خامنه ای رهبر و ولی فقيه در ميان حوزه و نزد مراجع مستقل بيش از پيش بی اعتبار شده است و او را خطر برای اسلام و روحانيت می دانند . به همين دليل است که گارد ويژه حمايت از رهبری در حوزه ها و مدارس علميه تشکيل شده است تا مبادا ولايت فقيه و خامنه ای بيش از آنچه شده است، بی اعتبار شود.

اين در حالی است که در نظر مردم معتقد به عمل به فتاوی مراجع، آيات عظام واقعی آنها هستند که از رژيم مستقلند. اما به دليل اينکه رابطه خوبی با خامنه ای ندارند و از شيوه حکومت داری وی و تفکر استبدادی و قدرت مداريش و دستگاهی که ايجاد کرده است، بيزار و ناراضی اند چندان امکان اداره امور مرجعيت خود را ندارند



ب - گروه روحانيون و مشاوران ارشد و غير ارشد نظام : اين گروه ارتباط ,بيت, را با روحانيانی برقرار می کند که در حد مرجعيت دينی نيستند اما خامنه ای را در رسيدن به رهبری و مرجعيت کمک نموده اند و او نيازمند کمک آنان می باشد .اين افراد خود به سه دسته تقسيم می شوند:

1- گروه ريش سفيدان مانند جنتی � محمد يزدی � خزعلی � نيری � محمدی گيلانی � ری شهری - واعظ طبسی � مهدوی کنی - مسيح مهاجری � امينی � طاهری خرم آبادی � محسن موسوی تبريزی - شاهرودی � محمد يزدی � امامی کاشانی - دعاگو و....

2 - گروه ميان سالان کسانی چون دری نجف آبادی � پور محمدی � محسنی اژه ای � ناطق نوری � سليمی � رهبر پور � مبشری - حسينيان � رازينی � نواب - نکونام � احمد خاتمی - رييسی - اراکی � ابراهيم رازينی � فلاحيان - � و... اغلب اين کسان خود در ,بيت رهبر, صاحب مقام هستند.

3 - -گروه جوانان، کسانی چون مجتبی آقا تهرانی � زارعان � سعيدی � طائب �اصفهانی - صادق لاريجانی � معزی � کاوه � پناهيان و..

از ميان سه گروه فوق و برخی از ياران ديگر خامنه ايست که افرادی جمع می شوند که در واقع گروه بررسی موارد ترور کردنی و صدور فتوای قتل ها و ترور و سرکوب را می دهند. از ميان افرادی که تا به حال نام آنها برده شده اند، می توان به افراد زير اشاره کرد :

خوشوقت �مصباح يزدی �جنتی �خزعلی �نوری همدانی - مير حجازی � پور محمدی � محمد يزدی � فلاحيان � ری شهری � محسنی اژه ای � حسينيان و...



●گروه دوم از مکلاها تشکيل می شود :



اين گروه نيز مشاوران" رهبری "در امور سياسی هستند که در زير مجموعه ها نيز مقام دارد هستند. البته روحانيون نيز در ميان آنان هستند. اما به اين دليل نام آنها را در اين بخش می آوريم که مشخص شود که در چه درجه نزديکی با خامنه ای قرار دارند:

حدادعادل � عسگر اولادی � حسين شريعتمداری � اسدالله بادامچيان � باهنر � احمدی نژاد - حسين الله کرم � مجتبی هاشمی ثمره � آقا زاده � سعيدی � وحيد دستجردی � سليمی نمين � رضا داوری � هاشم رهبر � علی لاريجانی � سعيد جليلی � جواد لاريجانی - داوودی و...

گروههای فوق در واقع نمايندگان باندهايی هستند که کل حاکميت را در اختيار دارند . نکته قابل توجه اينکه افراد اين گروهها بنا بر مصلحت نظام، جابجا می شوند. يعنی در گروههای ديگر نيز کاری به آنها سپرده می شود. به عنوان مثال اول: جنتی در گروه مشاوران فتوای قتل ها و سرکوب عضويت دارد . دبيرشورای نگهبان است .رييس ستاد امر به معروف و نهی از منکر است .رهبر فکری و مالی انصار حزب الله است .نماينده رهبری در جنگ بوسنی هرزه گوين بود که سردار نقدی و حسين الله کرم زير مجموعه وی بودند . رييس شورای تبليغات اسلامی است. امام جمعه موقت تهران است و در بسياری از بنيادها و موسسات مالی عضو و مشاور ارشد است. از جمله سرمايه داران ايران است .در گروه قضاييه از جمله قضات و حاکمان شرع بوده است. .

مثال دوم: حجت الاسلام پور محمدی است. او در قوه قضاييه مسئوليت دارد . نماينده دادگاههای انقلاب در زندان اوين و عضو هيات منصفه در دادگاه ويژه روحانيت بوده است . در قوه مجريه مسئوليت دارد . وزير کشور حکومت احمدی نژاد بود . در واواک، معاون عمليات بود. و اينک، عضو اطلاعات" رهبری "است. در امور فرهنگی و رسانه ای مسئوليت دارد . عضو هيات امنای مرکز اسناد انقلاب اسلامی است . در گروههای رهبری کننده ترور و سرکوب های خيابانی عضويت دارد . از مشاوران برجسته در قتل های زنجيره ای و کليه ترورهای خارج و داخل کشور بوده است. در گروه اقتصادی شرکت دارد . از اعضای برجسته در بنياد امير المومنين می باشد .

مثال سوم سردار محمد رضا نقدی عضو سپاه بدر بوده است. از فرماندهان سپاه قدس بوده است. در بوسنی هرزه گوين فرمانده نظامی بوده است. فرمانده حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی بوده است. در ترور و مضروب کردن عبدالله نوری و مهاجرانی عمليات را رهبری کرده است. از سوی قوه قضاييه يعنی رازينی مسئول دستگيری و بازجويی از شهرداران و مديران شهرداری تهران بوده است. در قوه مجريه معاون احمدی نژاد در ستاد مبارزه با قاچاق ارز و کالا بوده است. فرمانده باند کبير بوده است. علاوه بر اينها، در دهها مورد قتل و شکنجه و سرقت مسلحانه و تجاوز به عنف و ... شرکت داشته است.

گروههای تشکيل دهنده و يا باندهای مافيايی تحت نظر رهبری که در واقع، گروههای حاکم بر کشور را تشکيل می دهند، به هشت گروه اصلی و چندين گروه فرعی تقسيم می شود:

درابتدا گروههای موجود را معرفی می نماييم و بعد به واحد های زير مجموعه می پردازيم و در پايان به معرفی برخی از افراد اين گروهها می پردازيم .







1 -گروه قضات

2- گروه نظاميان

3- گروه اطلاعاتی ها و امنيتی ها

4- گروه سياسيون و دولت

5- گروه رسانه ای و تبليغاتی و فرهنگی

6- گروه اقتصادی

7- گروه های ترور

8- گروه سرکوب های خيابانی



1- گروه قضات

اين گروه از افراد ويژه حفظ حاکميت ظلم و استبداد هستند و در ميان آنان فردی ديده نمی شود که کوچکترين اعتقادی به خدای واحد و پيامبر رحمت وی داشته باشد .

در ميان اين قضات ديده می شود افرادی که در درنده خوئي، خدا در ميان حيوانات نيز موجوداتی چون آنان را خلق نکرده است . در زير مجموعه اين گروه بخش ها و واحد های زير جهت سرکوب هر جنبشی در کشور ايجاد شده اند:

- شورايعالی قضايی

-دادگاههای انقلاب اسلامی .

-دادگاههای ويژه روحانيت .

-دادگاههای منکراتی يا دادگاههای امر به معروف و نهی از منکر .

-دادگاههای نظامی و انتظامی .

-دادگاههای مطبوعات .

-دادگاههای کارکنان دولت .

- دادگاه ويژه اقتصادی .

- دادگاههای عمومی .

-دادستانی ها .

- سازمان تعزيرات حکومتی

-سازمان زندانها .

-بازرسی کل کشور و گروههای مرتبط .

- ديوان عدالت اداری .

- ديوان محاسبات

و...



2- گروه نظاميان:

اين گروهی از افرادی تشکيل شده است که در ميان آنان درنده خوهای کم مانندی وجود دارند. اينها به دليل شرکت در کلاسهای توجيهی قتل و سرکوب و جنايت به افرادی تبديل شده اند که با مردم کشور خود به مانند جنايتکاران و قاتلان و بيگانگان برخورد می کنند. اين گروه زير مجموعه های زير را دارد:

● سپاه پاسداران.

● نيروی زمينی

● نيروی هوايی

● نيروی دريايی

● سپاه قدس

● بسيج سپاه پاسداران

●گردانهای الزهرا

●گردانهای عاشورا

●گردانهای ثار الله

●گردانهای گشتی مشترک با نيروی انتظامی

● نيروی انتظامی

● نيروهای امنيتی و پليس امنيت

● نيروهای گشت ارشادی

● نيروهای اگاهی

● نيروهای مبارزه با مواد مخدر

● نيروهای راهنمايی و رانندگی

● نيروهای نوپو- نيروهای لباس شخصی

●کليه مقامات و افراد اين باند به طور مرتب در ميان نيروها جابجا می شوند تا وضعيت آنان مشخص نشود .

● سردار احمدی مقدم که زمانی در سپاه در غرب کشور و در قرارگاه حمزه در اروميه بوده است .بعد به فرماندهی بسيج در تهران رسيده است و بعد از انتخاب احمدی نژاد فرماندهی نيروی انتظامی ايران را يافته است.

● سردار محمود احمدی نژاد: به صعود احمدی نژاد در رژيم توجه کنيم: عضو سپاه پاسداران در قرار گاه رمضان و بعد قرار گاه حمزه. عضو سپاه قدس. عضو گروه ترور در داخل و خارج از کشور. عضو گروه انصار حزب الله در سرکوب خيابانی مردم به جرم بدحجابی. از مسئولين حرکت ضد انقلابی به اصطلاح انقلاب فرهنگی. عضو شورای نگهبان و مسئول نظارت بر انتخابات.استاندار اردبيل. شهردار تهران. رييس جمهور ايران.



3- گروه اطلاعات و امنيت :

يکی از محل هايی که تشکيل و حفظ آن به هيچ وجه در جهت مصالح کشور و مردم نبوده است و تنها جهت حفظ نظام و قدرت رهبری ايجاد شده است گروههای اطلاعاتی و امنيتی و حراستی هستند که به توضيح آن می پردازيم :

● وزارت اطلاعات

● اطلاعات" بيت رهبری"

● اطلاعات سپاه پاسداران

●اطلاعات قوه قضاييه.

● اطلاعات دفتر رييس جمهوری

● اطلاعات نيروی انتظامی

● اطلاعات ارتش

و ...

3 - گروه سياسيون:

بخش ديگری از باندهای وابسته به رهبری که تحت عنوان کارگزاران سياست های وی عمل می کنند و در واقع مجری و حامی عملکرد باندهای ديگر هستند.

اين باند مانند تيم های پول شويی عمل می کنند و هر از چندگاهی بدنامان و جنايتکاران را به درون خود می آورند و بکار می گيرند. اما افشای ماهيت آنها می تواند اين بازی آنها را بر هم بزند . برخی ها فکر می کنند سياسی شدن محسن رضايی و علی لاريجانی و حتی تاج زاده و حجاريان و بهزاد نبوی و... می تواند خيانت های آنان را از ذهن ها پاک سازد . حکومت و وزراء و نمايندگان مجلس و استانداران و فرمانداران و بخشداران و مشاوران و احزاب و گروهها و جامعه ها و جمعيت ها و انجمن ها و ... و شوراهای شهر و روستا و شورای عالی تبليغات اسلامی و شورای نگهبان و شورای انقلاب فرهنگی و مجمع تشخيص مصلحت نظام و شورای خبرگان رهبری

و...

4 - گروه رسانه ای - تبليغاتی و فرهنگی:

مجموعه ای که با صرف هزينه های ميليارد دلاری تلاش می کند رهبری و افراد متشکل درمافياها را در نظر مردم آدمهای موجه جلوه دهد . روزها و شب ها در بوق تبليغاتی و رسانه ای اين گروههای مافيايی فرياد امام وقت ايران خامنه ای را فرياد ميزنند و حکم وی را حکم خدا می خوانند. اما گوش کسی بدهکار نيست و اين هزينه ها باد هوا می شود و خشم مردم از اين همه فريب بيشتر می شود. اين گروه اداره می کند صدا و سيما و مطبوعات وابسته و کتابها منتشر شده و بولتن ها و بروشور های تبليغاتی و توجيهی و وب سايت ها و وب لاگ ها و پوستر ها و پلاکاردهای تبليغاتی و نوارهای صوتی و فيلم های انتشار يافته بر روی لوح فشرده

و...

5 - گروه اقتصادی:

● درآمد از وجوهات شرعيه ( خمس و زکات و فطريه و ...)

● دارايی و در آمد بنياد مستضعفان

● دارايی و در آمد کميته امداد امام خمينی

● دارايی و در امد بنياد الزهرا

● دارايی و در آمد ستاد اموال امام

● دارايی و در آمد ستاد اموال "رهبری"

● دارايی و در آمد توليت امام رضا

● دارايی و در آمد توليت حضرت معصومه

● دارايی و در آمد توليت امام خمينی

● دارايی و در آمد دهها امامزاده

●دارايی و در آمد اوقاف

● دارايی و در آمد سازمان حج و زيارت

● دارايی و در آمد سهميه" رهبری "از فروش نفت

● دارايی و در آمد سهميه "رهبری" از شرکت های خود رو سازی

● دارايی و در آمد از بنياد امام علی

● دارايی و در آمد از صدها کارخانه که سهم "رهبری" در در آمد آنها قيد شده است

● دارايی و در آمد از صدها سازمان و شرکت و موسسه و نهاد وابسته به "رهبری" .

و...



6 - گروه های ترور:

● ترورهای داخلی

● ترورهای خارجی

● دخالت در امور کشورهای اسلامی



7 - گروه سرکوب های داخلی :

● انصار حزب الله

● ثار الله

● حزب الله

● فداييان" رهبری"

● احزاب حامی سرکوب





* خاطره سيد حسين موسوی کدام واقعيتهائی را آشکار می کند؟:



● ترور مخالفان شروع شده بود اما هنوز سازمان نيافته بود و دستگاه دولت بکار گرفته نشده بود. سيد مهدی هاشمی به سيد حسين موسوی مراجعه کرده و از او پول خواسته بود برای ربودن و يا کشتن بنی صدر.

● ربودن و قتل نيازمند ,حکم حاکم شرع, و ولی فقيه بوده است و هست.

● سيد مهدی هاشمي، در سپاه، متصدی دايره ارتباط با نهضت های رهائی بخش بوده و با عناصری در لبنان که در اين ايام، حزب الله لبنان را پايه گذاری می کرده اند، ارتباط برقرار کرده بود.

● دادستانی انقلاب ترور را تصدی می کرده و برای آن بودجه در اختيار داشته است.

● دو زبان، يکی زبان صوری و ديگری زبان واقعی کاربرد روزمره داشته است. توضيح اين که

1 � خمينی به سيد حسين موسوی گفته است: بنی صدر مسلمان است و کشتن او حرام است. در همان حال،

2 � محمدی گيلانی اعلان کرد: بنی صدر باغی با غين و هفت بار محکوم به اعدام است. و نيز،

3 � نه تنها خود او مصادره شد، بلکه همسر و فرزندان او نيز مصادره شدند.

4 � از موارد اقدام به ترور، يکی دستگيری شخصی بود، در همان ايام که سيد حسين موسوی از آن سخن می گويد، در فرودگاه پاريس. او در جامه دان خود مواد منفجره آورده بود و در بازجوئی اعتراف کرد برای کشتن بنی صدر مأمور شده است.

5 � بنا بر رويه توتاليترها، حکم به قتل اشخاص غيابی و بدون محاکمه و اطلاع محکوم داده و اجرا می شده است. اين رويه جنايت کارانه همچنان ادامه دارد. با توجه به اين که بيشترين ترور شدگان، دست به اسلحه نبرده بودند و جبهه جنگی بر ضد رژيم نگشوده بودند، ترور آنها از بدخيم ترين جنايتها بوده است و هست.

6 � افزون بر دادگاه انقلاب، بخشی از سپاه پاسداران نيز عمليات ترور را آغاز کرده بود. از جمله، در 14 اسفند 59، دو تن مأمور قتل بنی صدر شده بودند. وجدانشان به آنها اجازه نداد او را ترور کنند. به دفتر رياست جمهوری مراجعه کردند. اسلحه خود را تحويل دادند و ماجرا را باز گفتند. مورد ديگر، گفتگوهائی بودند که شنود ارتش ضبط کرده بود. اين گفتگوها در روزهای پيش از کودتا، در کرمانشاه انجام گرفته بودند. گفتگو کنندگان از گرفتن فتوای قتل بنی صدر و آماده کردن گروه اجرا صحبت می کرده اند.

7 - هرگاه سيد حسين موسوی راست گفته باشد، دو گانگی قول و فعل خمينی در حد تضاد است. چرا که بنا بر يادداشتهای سال 60 هاشمی رفسنجانی (عبور از بحران)، خوانده شده بيانيه رئيس جمهوری در مجلس که در آن، پی آمدهای کودتا از لحاظ ادامه جنگ و سرکوب های خونين و استبداد و... يک به يک خاطر نشان شده بودند، خمينی را سخت عصبانی کرده بود و احمد خمينی به هاشمی رفسنجانی گفته بود چرا اجازه داده است اين بيانيه در مجلس خوانده شود. از آن پس نيز، او تنها کس است که در ايران سانسور می شود.

8 � غير از سخن جلاد اوين، محمدی گيلانی در باره بنی صدر و در باره کسانی که بر ضد رژيم کودتا قيام کنند، اين سخنان گفته شدند :

● رفسنجانى گفته بود: 4حكم براينها، مجاهدين، لازم الاجرا ست.

1 - کشته شوند.

2- به دار کشيده شوند.

3- دست و پايشان قطع شود.

4 - از جامعه جدا شوند.

وی افزوده بود: "اگرآن روز، اول انقلاب، 200 نفر از اين هارا مى گرفتيم و اعدامشان مى كرديم امروز اين قدر نمى شدند".

● موسوى تبريزى نيز گفته بود: اسيرش را بايد كشت، زخميش رابايد زخمى تر كرد تا كشته شود .هر كس در برابر نظام بايستد، حكمش اعدام است.

● لاجوردى که به جلاد اوين مشهور است، نيز گفته بود: ظرف مدت 2ساعت كه از دستگيرى مى گذرد، محاكمه پايان مى يابد و حكم صادر مى شود و اجرا مى گردد.

● محمدى گيلانى حاکم شرع و جلاد ديگر اوين گفته بود: اين ها را كه در خيابان تظاهرات مسلحانه مى كنند دركنار ديوار، همانجا آنها را گلوله بزنيد. بدن مجروح اين گونه افراد ياغى نبايد به بيمارستان برده شوند بلكه بايد تمام كشته شوند , , , كشتن به شديدترين وجه، حلق آويز كردن به فضاحت بارترين حالت ممكن و دست راست و پاى چپ آنها بريده شود.

● مشكينى هم گفته بود: هركس در خيابان يا هرجاى ديگر عليه حكومت اسلامى قيام كرد، همانجا بايد حكم اعدامش صادر شود

◄ اما انتشار اين قسمت از خاطرات سيد حسين موسوی تبريزی شامل پيشنهاد ترور بنی صدر توسط ,افرادی از عربها,، همزمان است با دريافت خبر در باره قصد رژيم به ترور بنی صدر توسط افراد غير ايرانی. آيا نوعی اعلان خطر به بنی صدر و در همان حال، لو دادن سران مافيا و قصد جنايت کارانه ای که در سردارند است؟

1 مرداد 1387    18:50

نظر شما
نام:  
ای-میل:  
20:50 3 مرداد 1387
اين اراذل و اوباش كه از اين كارهاي خود طرفي نميبندند و با اين هيبتهاي هولناك و خوف برانگيز چيزي از زندگي نميفهمند تنها فكر و ذكرشان ارضاي احساس حيوانيشان است كه از آن هم چيز زيادي بجز اطفاي حيواني نصيبشان نميشود و از همه بدتر تا در اطرافشان صداي بلندي ايجاد ميشود از ترس جان بي ارزش خود كه مختص عمامه بسرهاي جاهل و نادان است كه بخود ميش.... آخر اينكارها براي چيست؟
اين خود بارزترين نشانه توحش و جنايتگري باوري سخيف و گنداب است كه از اين بظاهر انسانها يك دد خونخوار ساخته و بي ارزش ترين جانداران.
اين دژمخويان جاني كار ديگري بلد نيستند. همين سيد علي را خوب بخاطر دارم كه در سالهاي قبل از 1335 در محل مقبره امام هشتمش براي جلب زوار و خواندن خزعبلاتي بنام زيارتنامه ركيك ترين فحش ها را به همسلكان خودش ميداد كه مشتري را از چنگش خارج كردند و به پنج ريال يا يك تومان خودش نرسيده و گاهي هم چنان به گدايي ميافتاد كه دنبال خر دجالي بنام ايت الله ميلاني موس موس ميكرد كه طرف به يكي از همان آخوندهاي مفتخور همراهش اشاره ميكرد كه اين بچه سيد گشنه است پنج تومان صدقه سري بهش بده. حالا براي تلافي ببينيد چه بر سر مردم ميآورد كه البته مستحقش هم هستند و در نهايت حماقت و ناداني در شهرها دنبال اين خران دجال فرياد ميزدند استقلال آزادي حكومت اسلامي - خوب حالا هم بخواسته خود سي سال است كه رسيده اند وتا زمانيكه اسلامخواهند همين است كه هست.

Posted on Sunday, July 27, 2008 at 09:39PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment