سه شنبه 29 مرداد 1387
از ازاله بکارَت توسط عوضعلی کردان تا تشکر و قدردانی از آقای احمدی نژاد
کشکول خبری هفته (۵۳)
ازاله بکارَت توسط عوضعلی کردان
يکی دو ساعتی روی اين تيتر فکر می کردم و به خود نهيب می زدم که ای سخن!
اين تيتر را رها کن! شرم کن! حيا کن! ادب داشته باش! بچه ی مردم اين ها را
می خوانَد چيز ياد می گيرد. آخر کسی که بعد از انقلاب به دنيا آمده، از
کجا می داند که ازاله ی بکارت يعنی چه؟ او که نمی داند اين عمل شنيع در
دوره ی پيش از انقلاب جرمی سنگين بوده و پدر مجرم را در می آورده اند. او
که در مجله ی "زن روز" و "جوانان" و "بانوان" نخوانده است که فلان آقاپسر
موقع تماشای فلان فيلم عشقی در تلويزيون عنان از کف داده و باعث ازاله ی
بکارت دختر همسايه شده و به خاطر اين جرم بايد سال ها در زندان آب خنک
بخورَد. او سال ها در صفحه ی حوادث روزنامه ها راجع به "تعرض" فلان مرد
گردن کلفت به دختری جوان خوانده که متهم بعدش يا شلاق خورده يا دختر خانم
را عقد کرده است.
بعدها که مسئولان فرهنگی کشور استفاده از کلمه ی "تجاوز" را رساتر از
کلمه ی "تعرض" ديده اند، خوانده که نه يک مرد، بل که چندين مرد به فلان
دختر بچه تجاوز کرده اند و بعد او را به قتل رسانده اند و بعد از محکوم
شدن به مرگ، خانواده ی مقتول -دقت بفرماييد مقتول و نه قاتل- برای اجرای
حکم اعدام مجبور شده اند تمام دار و ندار و زندگی شان را بفروشند تا نصف
ديه ی قاتل -دقت بفرماييد قاتل و نه مقتول- فراهم شود و مجرمين به سزای
اعمال ننگين شان برسند.
در سال های اخير هم که وسايل ارتباطی مانند بلوتوث در اختيار مردم قرار
گرفته، در مترو و اتوبوس، فايل هايی دريافت کرده که در آن تصاويرِ تجاوز
دسته جمعی به دختران جوان ضبط شده است. در همين اواخر هم ماجرای تجاوز به
پسر ۱۹ ساله را در جرايد خوانده است.
بنابراين نوشتن در مورد ِ جرم ازاله ی بکارت، برای کسانی که در دوره ی
بعد از انقلاب انواع و اقسام تجاوزها را به چشم ديده يا راجع به آن ها
شنيده و خوانده اند بی معنی ست.
تازه، آن هايی که وارد ترند ممکن است به تو بخندند که اين هم شد سوژه!
خب کسی که بکارتاش ازاله شده مثل خيلی از دخترهای ازاله ی بکارت شده می
تواند برود پيش پزشک متخصص و بکارت از دست رفته را ترميم کند. اين که
مسئله ی مهمی نيست.
بچه هايی هم که در خارج از کشور بزرگ شده اند، ممکن است بکارت را با
دکارت فيلسوف فرانسوی اشتباه بگيرند و فکر کنند نگارنده راجع به دکارت
تحقيقی انجام داده و چيزی نوشته، فقط يک اشتباه تايپی داشته و دکارت،
بکارْت شده! به همين خاطر، روی "ر"، يک " َ" گذاشتم که اين سوء تفاهم بر
طرف شود.
خلاصه اين که می دانم اين تيتر جنجالی ست و بيشتر به درد نشريات زرد می
خورَد اما چه کنم که هر چه فکر کردم نتوانستم آن را با يک تيتر و کلمه ی
مناسب تر جايگزين کنم. مثلا اگر می نوشتم تعرض توسط عوضعلی کردان، خب تعرض
با ازاله ی بکارت خيلی تفاوت داشت و من نمی توانستم حرفی بزنم که با اصل
خبر نخوانـَد. يا اگر می نوشتم که تجاوز توسط عوضعلی کردان، اين هم با خبر
منطبق نبود و حالت اجبار و زور را تداعی می کرد. ببخشيد نمی توانم زياد
وارد عمق مسئله شوم و مقياسات و تبيينات حقوقی را به زبان وکلا و قضات شرح
دهم. بالاخره زن و بچه ی مردم اين چيزها را می خوانند و نمی خواهيم ناخن
به صورت بکشند و بگويند: ايش، الهی ذليل شی "سخن" با اين طنز نوشتن ات!
ببخشيد اين چند وقت از بس پای گفتوگوهای آقای دکتر صادق زيباکلام
نشسته ايم، شيوه ی "مستقيما سر اصل مطلب رفتن" را پاک فراموش کرده ايم و
يک ليوان آب هم که می خواهيم بخوريم چنان با ديدِ علمی-فلسفی به آن نگاه
می کنيم که يادمان می رود ليوان را برای چه به دست گرفته ايم و شک می کنيم
آن چيزی که در داخل ليوان است اصلا آب است يا نيست، يا توطئه ی امپرياليسم
آمريکا و شاه جنايتکار بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ست. حالا هم اين قدر به
شرح و بسط ازاله ی بکارت پرداختيم که يادمان رفت بگوييم اصلِ موضوع چيست؟
عوضعلی کيست؟ حادثه از چه قرار است.
متاسفانه، ما مثل بی.بی.سی و ساير خبرگزاری های معتبر نتوانستيم اين
خبر را از دو منبع مستقل به دست آوريم و اصل آن را فقط در نشريه ی
اينترنتی "روزآنلاين" مشاهده کرديم. راست و دروغ اش با روزآنلاين و
نويسنده ی مطلبِ "سوابق اخلاقی کردان"، خانم فرشته پاک نظر. بی هيچ توضيح
و تفسير اضافه بخش هايی از اين مقاله را می خوانيم:
"روز گذشته يک منبع آگاه با افشای سوابق غير اخلاقی علی کردان اطلاعات
تازه ای از رشد وی در دستگاه حکومتی ايران منتشر ساخت. بنا به اين گزارش
علی کردان در تاريخ ۳۱/۳/۵۷ به اتهام "ازاله بکارت" توسط شعبه اول دادسرای
ساری بازداشت می شود و تا تاريخ ۸/۵/۵۷ در زندان ساری بوده است. در اين
تاريخ با قرار قبولی کفالت از زندان آزاد می شود تا قاضی دادگاه شعبه سوم
دادگستری ساری درباره اتهام وی رأی خود را صادر کند. اما در اين روزها و
ايام فضای سياسی شهرستان ساری نيز همانند ساير نقاط ايران فضايی انقلابی
بوده که سبب ايجاد اختلال در روند عادی امور قضايی نيز می شود. در اين
مدت علی کردان از فضای انقلابی و جو احساسی شهر استفاده کرده و خود را به
عنوان يک انقلابی معرفی می کند. بسياری از فعالان سياسی نيز که از دليل
اصلی بازداشت کردان بی خبر بوده اند، او را به اين گمان که به دليل سوابق
انقلابی توسط ساواک بازداشت شده بود در کنار خود می پذيرند و از اين پس
مهر فعال انقلاب اسلامی به اشتباه بر پيشانی علی کردان خورده می شود...
رئيس زندان ساری در نامه ای به معاون دادسرای عمومی اين شهر اصل ماجرا را
تشريح می کند. [در] متن اين نامه که با سربرگ قوه قضائيه و اداره کل زندان
مازندران از سوی اداره زندان ساری خطاب به معاون دادسرای عمومی ساری
منتشر شده، آمده است: «احتراماً عطف به شماره ۲ مورخه ۱/۱/۷۱ به استحضار
می رساند با بررسی به عمل آمده، آقای عوضعلی معروف به علی کردان فرزند
کمال طی قرار شماره ۲۵۷/۵۷ ک ش مورخه ۳۱/۳/۵۷ از طريق داديار شعبه اول
تحقيق آن دادسرا به اتهام ازاله بکارت بازداشت و برابر نامه شماره ۱۷۱۴
مورخه ۸/۵/۵۷ منشی شعبه سوم دادگاه شهرستان ساری با قرار قبولی کفالت از
زندان آزاد شده است. مراتب جهت هر گونه اقدام مقتضی اعلام می گردد.» اما
در آن زمان علی کردان از مسئولين ارشد دانشگاه امام حسين (ع) سپاه
پاسداران بود که کسی را يارای مقابله با او و احضار مجددش به دادگاه
نبود. لذا اين بار نيز با لابی های گسترده ای که اين سردار عالی رتبه سپاه
داشت موفق شد بار ديگر پرونده اخلاقی اش را بايگانی کند." «روزآنلاين،
پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۷»
*********************
سه شنبه 29 مرداد 1387
قضّيه "کٌردان" و غلامان و درختان! بابک داد
بر
اساس کدام اصل دينی يا قانونی، آقای علی کردان پس از تکذيب رسمی دانشگاه
آکسفورد و اثبات جعلی بودن مدرک ادعايی دکترايش، می تواند "همچنان" بر
مصدر وزارت کشور مملکتی تکيه بزند که مدعّی است "ام القرای جهان اسلام"
است؟
قضيه سئوال برانگيزی است که «هنوز» آقای کردان در راس وزارت کشور باقی
است! زيرا هم شرع و هم قوانين جمهوری اسلامی، «جعل عنوان» يا مدرک تحصيلی
را صراحتا" «جرم» می دانند و رسيدگی به آن را برعهده يک دادگاه صالحه
گذارده اند.بر اين ماجرا،چندين سئوال بديهی و ساده وارد است:
۱- بر اساس کدام اصل دينی يا قانونی، آقای علی کردان پس از تکذيب رسمی
دانشگاه آکسفورد و اثبات جعلی بودن مدرک ادعايی دکترايش، می تواند
«همچنان» بر مصدر وزارت کشور مملکتی تکيه بزند که مدعّی است «ام القرای
جهان اسلام» است؟
۲- در حالی که بسياری از شهروندان اين کشور، به «جرم» جعل اسناد يا
مدارک دوران محکوميت خود را در زندانها می گذرانند، چرا بايد يک وزير
دولت، رسما" جاعل سند تحصيلی دکترايش باشد و «هنوز» هم به کارش ادامه دهد
و از هر مجازاتی هم مصون بماند؟ کدام «حق ويژه» ايشان را از پيگيری و
اعتراض دهها نماينده مجلس و ميليونها شهروند ايرانی مورد حفاظت قرار داده
است؟
۳- اگر آقای کردان جز شهروندان «درجه يک» هستند، چرا اين واقعيت
صراحتا" اعلام نمی شود؟ واگر حقيقتا" «طرح درجه بندی شهروندان» يک اتهام
بی اساس است، چرا رئيس جمهوری با عزل آقای کردان و دستگاه قضايی با محاکمه
ايشان، بر اين ابهام و اتهام مهر ابطال نمی زنند؟
۴- اگر «جعل سند» و «تدليس» هنوز در قانون و شرع اين سرزمين يک «جرم
بیّن» و مشهود است، چرا دستگاه قضايی در محاکمه و عزل آقای کردان مسامحه و
ترديد دارد؟ و اگر «جعل اسناد» از فهرست جرايم قابل پيگرد در کشور خارج
شده، چرا دستگاه قضايی به محکوميت هزاران جاعل ديگر پايان نمی دهد؟ و اين
تصميم تازه را اعلام عمومی نمی کند؟
۵- آقای کردان سالهاست در صدا و سيما و وزارت نفت با پايه «دکترا» حقوق
و مزايا گرفته اند و با افشای جعلی بودن دکترايشان، سالهاست مرتکب جرم شده
اند. اگر دولت و دستگاه قضايی نتوانند با تنزل رتبه اداری ايشان و بازپس
گيری حقوق و مزايای اين سالها،عدالت را به نمايش بگذارند، هيچ شکی نيست که
در رده های پايين تر اداری، فساد و جعل و ارتشا، به درجات فاجعه بارتری از
آنچه اکنون بدان مبتلاست خواهد رسيد و «غلامان درختها را از بيخ برخواهند
کنَد»!
www.babakdad.blogfa.com
babakdad@hotmail.com
*************************
ماجرای "دکترای افتخاری" وزير کشور جمهوری اسلامی ايران - دکتر گلمراد مرادی
ماجرای "دکترای افتخاری"
وزير کشور جمهوری اسلامی ايران
صاحب اين قلم سالها درباره فرصت طلبی و نان به نرخ روز خوردن بعضيها
درحکومتها و سيستمهای ديکتاتوري، مکررا نوشته است و ياد آوری نموده که
مقام و منزلت و زندگی مرفه بهر قيمتي، مثلا در سايه شاه و شيخ خيلی ساده،
قابل کسب بوده و هست. مهم نبوده و نيست که درجه تحصيلات تقلبی باشد يا نه،
کاردانی و تبحر در انسان وجود داشته باشد يا نه، بلکه مهم آن بوده و هست،
آدم سر سپردگی خود را به سيستم نشان دهد. به قول خود احمدی نژاد "برای
خدمتگزاري، (بخوانيد سر سپردگی)، نيازی به کاغذ پاره نيست." يا آيت الله
خمينی می گفت: "بشکنيد اين قلم هارا" يعنی برای ايشان و جانشينان مسلمانش
مدارک به درد نمی خورد، بلکه سر سپردگی کورکورانه و يا ظاهر سازی به سبک
اين آقايان متقلب وزير و وکيل مهم بود. بهر حال من واقعا نمی دانم آقای
علی کردان با تمام اين همه مدارک و نامه ها در اثبات تقلبی بودن وجودشان،
چه از طرف دانشگاه آکسفورد و چه بنا به گفته های خودشان و نشان دادن مدرک
تقلبی شان، چگونه رو دارند اصلا بزندگی ادامه بدهند؟ اين نکته برای بنده
نوعی يک معما است! من شهامت آقای اووه بارشل نخست وزير ايالتی شمال آلمان
در اکتبر سال 1987 را می ستايم، زيرا هنگامی که نيرنگ هايش عليه حزب مخالف
رو شد، در يک هتلی در ژنو، دست به خود کشی زد. البته نا گفته نماند
تحصيلات او همه با مدرک اصلی بود و هيچ تقلبی نداشت، فقط قدرت اور کور
کرده بود و با نيرنگ و تهمت بی جا می خواست رقيب را از ميدان به در کند که
قبل از وقوع حادثه مجله اشپيگل همه چيز را رو کرد و او بزندگی خود خاتمه
داد. با اين توصيف علی کردان هنوز زنده است! بنظر من کسی که با مدرک فوق
ديپلم و آن هم در سايه اسلام علي، برای خود درجه دکترای افتخاری قلابی
درست کند، اگر نتواند عکس آن يعنی تقلبی نبودن را ثابت نمايد، تنها راه
چاره و حفظ آبروی خانواده، البته در صورت داشتن "غيرت" نه ازنوع اسلاميش،
راه همان راه اووه بارشل آلمانی است. لذا يک انسان مستقل و آزاده، نه سر
سپرده، بايد آزاد و سر بلند هم زندگی کند. بنا به اين جمله معروف يکی از
قهرمانان ملی ايران که در اينجا به صورت پرسش بايد تکرار گردد، آيا "زندگی
بهر قيمتی و هر نحوي، شايسته مقام انسانی است؟"بنظر من نه! اما گويا اين
نکته برای آقای علی کردان، وزير کشور آقای احمدی نژاد زياد هم مهم نيست.
مهم آنست که از تيتر و مقام قلابي، در سايه اسلام ناب محمدی برای پول و
زندگی خوب، سالها حد اکثر استفاده را بکند. يعنی درجه نان به نرخ روز
خوردن را تا حد استفاده از تقلب بالا ببرد. جالب است وزير کشوری که درجه
دکترای حقوق به ايشان داده اند! آن هم در يکی ازمعتبر ترين دانشگاههای
اروپا، اما گويا هيچ درس حقوق هم نخوانده است و بنابه پرونده و سوابق
ايشان بيش از فوق ديپلم مدرکی دگر کسب نکرده است و هيچ اطلاع حقوقی هم
ندارد! اما ساليان دراز از صدا و سيمای جمهوری اسلامی و ياهر زهرمار ديگری
از بودجه مملکت و مردم ماليات بده، حقوقی بر پايه مدرک قلابی دريافت کرده
که زهر مارش باد. او با همين مدرک و با پر روئي، ساليان دراز هم در
دانشگاه به دانشجويان درس حقوق می داده است! فرض بگيريم که ايشان دانش
حقوقی را هم باخواندن چند تا کتاب قضائی و حقوقی کسب کرده باشد، با اين
وصف او نبايد به خود اجازه دهد که تدريس کند. زيرا برای تدريس در هر رشته
اي، علاوه بر تخصص در آن رشته، انسان بايد تبحر در فن تعليم و تربيت و
شيوه تدريس را که فقط در روند طولانی تحصيل دانشگاهی می توان کسب کرد،
داشته باشد. مسلما دريافت درجه دکترای افتخاری اين معلومات را به آدم نمی
دهد که هم متخصص درآن زمينه بشود وهم شيوه تدريس را ضرب العجل ياد گرفته
باشد. علاوه بر اين دکترای افتخاری فقط برای استفاده از نام و تيتر است نه
استفاده به عنوان تخصص در يک رشته ويژه مانند پزشکی و حقوق و شيمی و غيره.
اکنون اجازه دهيد کمی مسئله را باز کنيم و ببينيم که واژه دکترا
چيست، چگونه اين درجه عالی دانشگاهی به دست می آيد و چه کسی مجاز است آن
را اعطاء کند و چه مزايائی می تواند داشته باشد و دريافت کنندگان آن چگونه
از اين مزايا استفاده می کنند؟
واژه "دکتر"، همانگونه که اکثر عزيزان احتمالا آگاهی دارند، يک واژه
لاتينی است و به مفهوم معلم يا استاد است. همان طور که واژه ماموستا در
زبان کردی تقريبا همين مفهوم را می رساند. در هر صورت اين تيتر بالاترين
درجه تحصيلی اکادميک (در دانشگاههای جهان) است. برای به دست آوردن اين
درجه تحصيلی بايد يک آدم بس زرنگ و با هوش، حد اقل هشت ترم يا زيمستر
(چهار سال) درس دانشگاهي، در سه رشته (که يکی رشته اصلی و دو رشته فرعی)
را گذرانده و پشت سر گذاشته باشد و يک تز دکترا که آن را ديزرتايشن يا
پروموسيون گويند، در حد يک کتاب بنويسد و ارائه دهد، اگر مورد تأييد
استادان قرار گيرد، در آن صورت اجازه به او می دهند در يک امتحان شفاهی
(ريگو روزوم) شرکت کند که باحضور دو پروفسور و يک دستيار دانشگاهی از تز
خود دفاع کند و به پرسش استادان پاسخ گويد. در آن صورت او می تواند با يکی
از نمرات زير: کوم لاوده (قبولی)، مگنا کوم لاوده (قبولی با درجه خوب) و
زوما کوم لاوده (قبولی با درجه خيلی خوب) به دريافت درجه دکترا نايل شود.
اين دانشنامه با تأييد پروفسورهای (هيئت ممتهنه) به امضای رئيس
داشکده مربوط به تخصص دانش پژو و رئيس دانشگاه می رسد و به مهر دانشکده و
در بعضی جاها به مهر دانشگاه هم ممهور خواهد شد. و پرونده دانش پژو همراه
يک نسخه از اين دانش نامه با ضميمه برگ امتحانی و تز او در بايگانی
دانشگاه می ماند که اگر مؤسسه ای صحت و سقم اين مدرک را خواست، دانشگاه
مزبور موظف است طی نامه ای دانائی خواسته شده را دراختيار آن مؤسسه
بگذارد. همانگونه که دانشگاه آکسفورد درمورد دکترای افتخاری آقای علی
کردان نامه ای ارسال کرده و سقم اين مدرک (تقلبی بودن آن) را اعلام کرده
است و منکر شده که دکترای افتخاری به آقای علی کردان که حتا زبان انگليسی
را درحد يس و نو هم به اعتراف خودش نمی داند، داده باشد. يکی از پيروان
قهرمان فيلم "دائی جان ناپلئون" که همه چيز را حتا زردی ادرار بچه اش را
گناه انگليسی ها می دانست. هنگامی که از خبر اطلاع يافت و می دانست که من
می خواهم مطلبی در اين زمينه بنويسم، رو به من کرد و با لبخندی گفت: ای
بابا حوصله داری! از اين نوع آدمها در زمان مصدق به نحو دگری داشته ايم.
شايدهم به انگليسی ها يک جوری قول داده که با آنها هم کاری کند و در قبال
انجام وظيفه، آنها هم به جای پول اين مدرک افتخاری را برايش درست کرده
اند! ولی حالا چون احتمالا به عهد خود وفا نکرده، آنها هم زده اند زيرش.
من در پاسخ گفتم: عزيزم برای اين کار او بايد حد اقل يس و نو انگليسی را
می دانست. او که نمی توانست با مترجم به کار جاسوسی بپردازد. او گفت: دکی!
اين قدر آخوند داريم که با زبان بی زبانی با مأموران انگليسی فارسی دان
لاس می زنند و خبر رد و بدل می کنند که حد ندارد. حالا فکر می کنی اين يکی
غير معمم دست و پا شکسته است؟ من ديگر حرفی نداشتم بگويم. در هر صورت ما
با اين نقل قول از هموطنمان کمی از موضوع دو ر شديم. در حقيقت مزايای
دانشنامه دکترا آنست که به صاحبش اجازه می دهد در مشاغلی در خور آن درجه
تحصيلي، کار کند و از امکاناتش برخوردار باشد. مثلا در دانشگاه حق تدريس
در رشته تخصص خودرا دارد. يا در همان تخصص در مقامهای مختلف دولتی يا خصوص
کار کند و غيره.
اما چيزی که به درجه دکترای افتخاری مربوط می شود، مسئله کاملا متفاوت
است و اين تيتر اغلب به خاطر انجام کارهای خارق العاده و به پيش بردن
سياست درستی به کسی اعطاء می کنند و يا کسی پول هنگفتی برای پيشبرد کارهای
علمی به دانشگاهی هديه می کند که در قبالش درجه دکترای افتخاری دريافت می
کند. اين فقط جنبه ارزش معنوی و احترام برای دريافت کننده دارد نه استفاده
از آن به عنوان تخصص. برای نمونه مرحوم محمد رضا شاه ديکتاتور سابق ايران
از چند دانشگاه در جهان از جمله در آمريکائی دارای درجه دکترای افتخاری
بود. اما ايشان فقط تخصص در علوم نظامی گری را داشتند و فقط دو سال دوره
دانشکده افسری را گذرانده بودند که بعدها دوره دانشکده افسری به سه سال
ارتقاء يافت و مدرکش برا بر ليسانس دانشگاه شناخته می شد و نه بيشتر. پس
درجه دکترای افتخاری فقط يک تيتر است نه تخصص در رشته ای.
در کليساهای کاتوليک آمريکا اين تيتر دکترای افتخاری را به کسانی
اعطاء می کنند که در تبليغات مذهبی و شناساندن مذهب به ديگران و فعاليتهای
مذهبی کوشا باشد. در دانشگاههای اروپا هم همين طور اما نه بصورت تيتر
دانشگاهي، بلکه تيتر غير اکادميک يعنی دوره نديده. آن را همانطور که در
پيش اشاره شد به کسانی می هند که کارهای علمی در خارج از دانشگاه انجام
بدهند و يا برای ابتکارات مملکت داری و يا بکارگيری روش درستی در بهبود
وضع اقتصاد و تعليم و تربيت جامعه و غيره اقداماتی کرده اند. دکترای
افتخاری به لاتين: هونوريس کاوزا اد گرادوم (مخففش اچ. سی است) و به معنی
با ارزش، شرافتمند و محترم آمده است. البته اگر صاحب اين دکترای افتخاری
مرتکب جرمی و يا خلافی بشود، می توان تيتر را از او پس گرفت و ديگر
هيچگونه حق استفاده لفظی را از آنهم نخواهد داشت.
بر عکس آن آقای وزير کشور اسلامي، علی کردان ساليان دراز در سايه اين
"مدرک افتخاری" احتمالا تقلبی نان خورده است و شايد به جمع آوری ثروت
مشغول بوده.
بهر حال زياد دور نيست آن روزی که هم احمدی نژاد و هم وزير کشورش و
هم ديگر سران چپاول گر مملکت در برابر دادگاه خلقها جوابگو باشند. در
پايان، جا دارد که ياد آوری کنم، در اين روزها ما بايد ياد به خون خفتگان
سالهای 1361 و 1367 خورشيدی را از ياد نبريم و هر سال بياد آوريم که آنها
جانشان را ندادند که علی کردانها و امثال گل چين معرکه شوند. افسوس که
تعداد زيادی از جنايتکاران از جمله از خود آيت الله خمينی گرفته تا خلخالی
و ديگران قبل از محاکمه در دادگاه خلقها مرده اند و ديگر نيستند که به
هزاران پرسش ما پاسخ گويند.
هايدلبرگ، آلمان فدرال 18 اوت 2008 دکتر گلمراد مرادی
Dr.GolmoradMoradi@t-online.de
30 مرداد 1387
04:39
نظر شما
نام: دکتر مرادی
|
ای-میل: Dr.GolmoradMoradi@t-online.de |
22:22 30 مرداد 1387
|
اگر
چه من به خودم قول داده بودم، به نامه هائی که هیچ اسم و رسمی در پایش
نیست، پاسخ ننویسم، اما از آنجا که کامنت شما هموطن عزیز و بی نام و نشان
از صمیم قلب بیان شده و چه بسا این شیوه فکر هزاران هموطن پاک دل و میهن
دوست مانند شما باشد، بهمین دلیل این چند جمله را در پاسختان می نویسم که
امیدوارم مورد توجه شما و دیگر هموطنان ارجمندم قرار گیرد. نازنینم، اگر
این جنایتکاران می ماندند و به دادگاه خلقها کشیده می شدند، یکی از
پرسشهای بنده همان پرسشی از آیت الله خمینی بود که جانشین ساده لوحش از او
کرد و باعث خلع خودش شد. می دانم پاسخ به پرسش من همان بلائی را سر اسلام
در میان عوام می آورد که خودش با نگرانی به هواریونش گفته بود، مبنی بر
اینکه: "اگر ما برویم اسلام رفته است". پس توده های فقیر و پاکدل تقصیری
ندارند. همانطور که خودتان بدرستی اشاره کرده اید حدود 1400 سال است که با
زور این دین و آئین را به این مردم ساده تحمیل کرده اند و باید با بهبود
بخشیدن به وضع اقتصادی آنها این اقکار کهنه را از مغز مردم بیرون کشید.
مگر نمی بینی حتا این گردانندگان درجه اول مملکت خر به اسلام آب نمی دهند
و برای بهتر زندگی کردن بهر حقه و نیرنگی دست می زنند. شما یادتان هست که
احمدی نژاد کسی را از پاسداران خود کاندید وزارت نفت کرد که بنا به اعتراف
خودش در مدت حدود ده سال بیش از 160 ملیارد تومان در آمد داشته. این می
تواند فقط در سایه جمهوری اسلامی باشد نه حکومت دیگری. همین آقای علی
کردان وزیر کشور با تقلب دکترای افتخاری دهها سال است سر اسلام و مردم
کلاه می گذارد. مطمئنا اینها قرآن مجید را بهتر از بنده و سرکار خوانده
اند. |
نام:
|
ای-میل: |
13:08 30 مرداد 1387
|
(((افسوس
که تعداد زيادی از جنايتکاران از جمله از خود آيت الله خمينی گرفته تا
خلخالی و ديگران قبل از محاکمه در دادگاه خلقها مرده اند و ديگر نيستند که
به هزاران پرسش ما پاسخ گويند. )))
جناب دکتر مرادی با درود چه پرسشی از این جانیان خونخوار داریم؟ که
چرا ملتی نادان به تاریخ خود را گول زدید و عقده جنایت و آدمکشی خود را
تسکین دادید؟ این که طبیعت و ذات آخوندی است که یرچشمه لایزال باور سخیف و
هولناک 1400 ساله خود تکیه دارد. ملتی که 1400 سال است توسط این دکترین
جهل و نادانی و جنایت برانگیز افکارش و رفتارش دفرمه شده تنها توسط خبرگان
همین باور شنیع قابل هدایت است!
شما غافلید که براستی بیش از 90 درصد خلایق تشکیل دهنده سرزمینمان
عمیقا به این باور وحشتناک معتقدند و در چهارچوب آن در رفع مشکل خود
میکوشند که کوششی بس عبث و بیخردانه است. خوب یک چنین ملتی سعادت خود را
در پیروی از خر دجالی مثل خمینی و انصارش میطلبد و بر این باور است که
عملکرد بیشتر این جاهلان خونخوار تاریخ یعنی شیخ و ملا و آخوند مطابق با
اسلام واقعی نیست؟؟؟
ما اینجا نشسته ایم و آب در هاون میکوبیم تا خمیر شود؟ ویک ملتی 1400 سال
در خرافات وحشتناک باوری سخیف و هولناک مغروق است که نجاتی بر آن متصور
نیست.
فتحعلی برود ناصرالدین میآید بعد محمدعلی و بعد رضا بیسواد بعد هم
محمدرضای خائن و روح الله آدمکش و حال علی دیوانه و جانی و منبعد هم
کمابیش همین خواهد بود. واین تا زمانی که نپذیریم ریشه فاسد است و اصلاح
شاخ و برگ هیچ دردی را دوا نمیکند حتی صدها سال ادامه خواهد داشت.
|