نوشتی:شاه ديكتاتورى بود وابسته كه در تاريخ گم شده است.
مزخرف گوئی هم اندازه ی دارد.
اگر شاه گم شده چرا هنوز آنهائی که در ایران در تضاهرات در برابر سگهای خونخوار رژیم او را یاد میکنند؟
بعد میخواهی مثل یک انسان بحث در باره شاه بکنی؟ بفرما.
درباره دیکتاتوری و وابسته بودن شاه بگو تا جوابت را با سند بدهم.
جواب دادم که:
فردى كه شاه را كه بر خلاف قانون اساسى تك حزبى اعلام مى كند ، ديكتاتور نمى داند بايد قضاوتش غلط باشد. شاه مهندسى انتخابات مى كرد باز در رژيم ديكتاتورى آخوندى اين را به وسيله شوراى نگهبان ملايان مى كند ولى در زمان شاه با دستور همايونى معلوم مى شد كه نام چه كسى از صهدوق انتخابات بيرون بيابد و حتى مثل ملايان با كارهاى خلاف شوراى نگهبان نبود. هم شاه و هم پدرش مزدور بودند و با حمله شهريور ١٣٢٠ متفقين و كودتاى بيست و هستم مرداد در قدرت باقى ماند.
كسى كه ساده ترين اصل بحث را زير پا مى گذارد و در جهت خواسته حكومت ملايان كه نام پهلوى رضا شاه روحت شاد را در آورده اند چون مى دانند سلطنت و اسلاميست در آينده سياسى ايران بى تاثير است و اگر از قدرت بيفتند براى هميشه است. اين بازى رضا شاه روحت شاد را در آورده اند .
هم شاه و هم خميني خدمت غرب كرده اند
گر چه كه ضد همند يك سكه ضرب كرده اند
ملت ايران بيا حل معما بكن
نه كراوات را طلب نه فكر عمامه كن
تا كه عقب مانده ايم در ره علم و هنر
آمده اين فاجعه بر سر ما چون شرر
تا كه به دريوزگي دست بريم سوي غرب
نان و غذا و دوا خواسته از كوي غرب
مهره غربي شديم كشور و دين رفت ز دست
هان منشين بي هنر چاره اي آور بدست
علم نداري به كف بنده هر نا كسي
علم و هنر پيشه كن تا كه به عزت رسي
ملت ايران بيا كار دليرانه كن
تا كه به چنگ آري علم همت شيرانه كن
گر نرسيم ما به علم نوكر غربي شويم
هر كه كند رهبري برده غربي شويم
خمینی و شاه ماهیتا یکی هستند و من قبول دارم خمینی وحشیانه تر
؛ آدم کش تر ؛ دزدتر؛ و ...از شاه عمل کرده است ولی هر دوی آنان
دولتهای نفتی بورژوازی کمپرادور تشکیل داده اند و منافع هر دوی آنان
همسو با سرمایه داران جهانخوار بوده استو بر ضد منافع و آینده ملت
ایران عمل کرده اند. هر دوی آنان دو روی سکه استبداد در ایران بوده اند.
من متعجم که بعضی ها از این درک ساده که شاه مستبد و ضد بشر بود را
چرا درک نمیکنند.شاه دیکتاتور کورش دیکتاتور را بنیان گزار حقوق بشر
میدانست و به آن فخر میفروخت و دیکتاتوری و استبداد راه میانداخت.
خمینی و شاه در واقع یک زمزمه داشته اند.کشتار مردم و چپاول ثروت
کشور زیر نام یک امر مقدس. شاه با وطن پرستی افراطی و کورش پرستی
و آریا پرستی و ملایان با اسلام سیاسی و ولایت فقیه.
اینجا هر دوی طاغوت و یاقوت بیک نقطه رسیده اند: دنیا طلبی و
ضدیت با حقوق مردمهر دو فرهنگ عاشورایی و ولایت فقیهی و آریایی
هدفشان ادامه استبداد و حق کشی و نوکری بیگانگان است
شاه و پدرش با سه کودتای بیگانه در 1299-1320 و 1332 بقدرت رسیدند
و خود را وطن پرست هم مینامیدند مگر اینکه وطن طرفداران شاه انگلستان و
آمریکا باشد آن هم نه مردم دلاور آمریکا بلکه سرمایه دارانی که با دوز
و کلک قدرت را در دست دارند
نیروهای مذهبی و ملی استبدادی دو روی سکه استبداد و نوکری بیگانه هستند.
در مورد ملایان که همه چیز روشن است مثل ساخت و پاخت خمینی ملعون
با ریگان و یا فریب ملت در پاریس و ...شاهان پهلوی با سه
کودتای 1299-1320و 1332 بقدرت رسیدند و نوکری خود
را به اجانب قبلا اثبات کرده بودند که در آن سه کودتای اجانب از
این شاهان طرفداری شد و سلطنت را به آنها دادندولی این نوکران
اجنبی خود را وطن پرست خواندند و وطن پرستان واقعی را بی وطن نامیدند
همه دانند که شاه و ملا پستند
مثال تیغه های قیچی هستند
اگر ملت شکسته تیغه شاه
شکست تیغ ملا هست در راه
نجات ایران در بر پایی حکومتی دموکراتیک بر اساس ارزشهای
حقوق بشری و رفتن بسوی خود کفایی علمی و اقتصادی است
جواب داد:
تو از همین اول داری فرار به جلو میکنی و این نشانه نوکری تو برای استمرار این رژیم یا تفکرات ارتجاعی است.
نوشتی:
فردى كه شاه را كه بر خلاف قانون اساسى تك حزبى اعلام مى كند.
حال من میپرسم؛
تو بگو در کدام اصل قانون اساسی آمده که در ایران تک حزبی قانونی نیست؟
اگر نتوانی آن اصل را بیاوری باید اغراق کنی سوادی نداری و نوکر ارتجاع هستی.
نوشتی:
مزدور بودند و با حمله شهريور ١٣٢٠ متفقين و كودتاى بيست و هستم مرداد در قدرت باقى ماند.
من میپرسم؛
سندها نوشته بالا که بوی بیسوادی و ندانستن تاریخ ازش میبارد را داری؟
اول؛ در سال ۱۳۳۰ متفقین ایران را اشعال کردند؛ و با فشار انگلیس رضا شاه را به تبعید فرستادند؛
دوم؛ اگر رضا شاه مزدور بود چرا او را تبعید کردند؟
این نوشته تو نشان از این دارد که سوادی نداری وبرای همنی است که بایدچرندیات سر هم کنی و مانند همه یارانت فرار به جلو را شروع.
۲۸ مرداد هم که طبق قانون اساسی که شاه نخست وزیر را انتخاب میکند؛ و با نبود مجلسی که رای اعتما به آن نخست وزیر داده منحل شود؛ شاه میتواند او را عزل کند.
و شاه نامه عزل مصدق را در روز ۲۴ مردا فرستاد؛ ولی مصدق خودپسند تر و سرکشتر و از قانون گریزتر از این حرفها بود و به قولی؛ بسر نروی با کون خواهی رفت. و چنین شد.
پس باید گفت شماها این مزخرفات و دروغهائی را که مرتجعین سرخ و سیاه برای بدبحت کردن مردم ایران در سالهای ۱۳۵۰ سر هم میکردند دست برداری زمان این مزخرفات تمام شده.
جواب دادم:
باز چرند نوشتى:
ورود، فعالیت و تأثیرگذاری تشکلهای سیاسی و احزاب در عرصه سیاست کشور را میتوان از عصر مشروطه دانست. در واقع پیروزی انقلاب مشروطه فتحبابی بود برای ورود پر فرازونشیب تشکلها و احزاب سیاسی در بستر جامعه. همزمان با سیاستهای تجددگرایانه در ایران که با الگوبرداری از غرب صورت گرفت، احزاب نیز با تقلید از کشورهای اروپایی تأسیس شدند. با وقوع مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی، یکی از ابزارهای لازمی که در ساختار سیاسی جدید احساس نیاز میشد، حزب بود
بنابراين وجود چند حزبى بنا به تاريخ بعد از مشروطه هيچ گاه غير قانونى نبود و مطابق روح مشروطيت هم بوده است.
شما خود ماده تك حزبى بودن مشروطيت را نشان دهيد و گرنه بى سوادى شما محرز است.
با اين كه قانون اساسى مشروطه نسبت به احزاب سكوت كرده است روح اين قانون اساسى تعدد احزاب است:
در قانون اساسی مشروطیت و متمم آن مطلبی درباره احزاب و امکان تشکیل آنها نیامده است. فقط در اصل ۲۱ متمم به مساله اجتماعات اشاره شده که ممکن است آن را بر جواز تشکیل احزاب تعبیر نمود. اصل ۲۱ میگوید: «انجمنها و اجتماعاتی که مولد فتنه دینی و دنیوی و محل نظم نباشند، در تمام مملکت آزاد است، ولی مجتمعین با خود اسلحه نباید داشته باشند و ترتیباتی را که قانون در این خصوص مقرر میکند، باید متابعت نمایند. اجتماعات در شوارع و میدانهای عمومی همه باید تابع قوانین نظمیه باشند.»
در مورد كودتاى بيست و هشتم مرداد اشتباه مى فهميد . شاه كودنا نكرد بلكه اربابان شاه كودنا كردند و شاه بازيچه نيروهاى خارجى بود. همين براى عدم كفايت سياسى شاه كافى است.
تشکلها و احزاب سیاسی در بستر جامعه. همزمان با سیاستهای تجددگرایانه در ایران که با الگوبرداری از غرب صورت گرفت،
او جواب داد:
قانونی که که با الگوی قانونی طراحی میشود باید ذات آن قانون را با خود داشته باشد.
و ۵۷ها تنها برای دست آویزی که برعلیه پهلویها به دروغ زیر پا گذاردن قانون اساسی را علم میکنید.
و میگوئید:
قانون اساسی مشروطه کپی قانون اساسی یکی از کشورهای پادشاهی اروپائی نوشته شده.
این حرف خلاف حقیقت است؛ اگر اینطور بود قانون اساسی مشروطه باید به همان اندازه قوانین اروپائی یا غربی سکولار باشد؛ در صورتی که متمم ۲۱ قانون اساسی به خوبی نشان میدهد؛ (با احترام به بزرگان مشروطه) نویسندگان قانون اساسی مشروطه نتوانسته اند خود را از دین و اسلام جدا کنند؛ همانظور که کشورهای غربی آزاد کزده اند.
و همانطور که در اصل ۲۱ متمم قانون اساسی که در بالا آوردی؛ که تنها اصلی از قانون اساسی است که درباره انجمنها و دسته و تشکلات حرف میزند؛
اول؛ اسلام را فرامش نشده و بر اساس اسلامی بودنش آزاد میداند.
دوم؛ انجمنها و اجتماعات احزاب نمیتوانند باشد؛ چون اگر احزاب بود چرا نویسندگان قانون اساسی از حزب و یا اجزاب استفاده نکرده اند؟
حودت ضعف استدلال خود را میدانی و میگوئی بعضیها انجمنها و اجتماعات را احزاب میدانند.
و ۲۸ مرداد؛ عزل مصدق و کودتای او یر علیه قانون اساسی؛
کرولت روزولت طراح رهبر گروه آزاکس که به حساب کودتا کردند؛ میگوید:
ما شش یا هشت نفر بودم و ده یا دوازده روز قبل از ۲۸ مرداد وارد ایران شدیم؛ و از او پرسیده میشود جقدر با خود داشتی؟
او جواب میدهد؛ هفصد یا هشتصد هزار دلار.
باز از او پرسیده میشود: جقدر از آن پول را خرج کردید؟
مگوید: ده هزار دلار.
از اوپرسیده میشود؛ چرا انقدر کم؟
میگوید: چون مردم ایران میخواستند که مصدق برود و همه کار ها را خودشان کرده بودند.
جواب دادم:
كسانى كه در زمان مشروطيت بويژه در مجالس اول تا چهارم شركت كرده اند بنام حزب شركت كرده اند و مسئله اى هم نبوده است. اين که قانون اساسى اسم نبرده است ولی قانون مشروطه نافى آن نبوده است. قانون مشروطه از تجمعات نام بوده است كه شامل هر تجمعى حتى حزب هم است و شركت انچام یافته احزاب در انتخابات قبل درستى حرف مرا نشان مى دهد كه حزب جزو تجمعات محسوب مى شده است. بنابراين شاه حق فسخ تجمعات را نداشته است و اين که تجمعات فقط بايد در حزب رستاخيز باشد رابطى به قانون مشروطيت ندارد و جلوگيرى از احزاب ضد قانون اساسى بوده است و شاه ديكتاتور بوده است. در تغيير تقويم از هجری شمسی به کورشی هم شاه ديكتاتورى كرد.
اين رفتار ها و باور هاى شما نشان دشمنى تو با آزادى و احزاب است . وضعى كه در عمل در جمهورى إسلامى هم وجود دارد.
در مورد ده هزار دلار كودتا بايستى دروغ باشد زيرا به ملايان ضد مصدق خيلى بيشتر داده اند.
او جواب داد:
اولین گروهی که به نام حزب بعد از برپائی مشروطه در انتخابات مجلس شرکت کردند؛ دموکرات عامیون و اجتماعیون اعتدالیون بودند که این در زمان انتحابات مجلس دوم بوده.
پس قانون گذاران قانون اساسی اگر میخواستند حزب را هم میتوانستند به انجمن و دسته ها تشکیلات اضافه کنند.
پس وجود حزب پایه قانونی در قانون اساسی نداشته؛ و تنها با پیدایش احزاب یک پایه عرفی به خود گرفته.
گذشته از این؛
طبق اصل ۲۷م متمم قانون اساسی مشروطه؛ قسمت اول؛
شاه اجازه دادشت؛فعالیت احزاب را با همراهی محلس منجل کند: همان احزابی سه چهار سال بعد در سال ۵۷ دیدیم بیشتر آنها در خدمت بیگانگان در براندازی حکومت قانونی ایران را داشتند
اصل بیست و هفتم (متمم قانون اساسی مشروطه)
قوای مملکت بسه شعبه تجزیه میشود:
اول– قوه مقننه که مخصوص است بوضع و تهذیب قوانین و این قوه ناشی میشود از اعلیحضرت شاهنشاهی و مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هر یک از این سه منشاء حق انشاء قانونرا دارد
دوم – قوهٔ قضائیه و حکمیه که عبارت است از تمیز حقوق و این قوه مخصوص است بمحاکم شرعیه در شرعیات و بمحاکم عدلیه در عرفیات.
سیم – قوهٔ اجرائیه که مخصوص پادشاه است .
پس طبق قانون اساسی(چه دوست داشته باشیم یا نه) قدرت پادشاه بسیار بوده؛ و اجازه داشته که هم نخست وزیر را عزل کند و هم احزاب را منحل نماید.
روح قانون اساسی مشروطه این بوده است که شاه مقام مسئول نباشد و این ورد زبان احمد شاه تنها شاه قانونی مشروطه این بود که من مقام مسئول نیستم. کسی که مسئول نباشد قدرت حکومتی نباید باشد. این وضع به علت انقلابیون مشروطه بوده است که خواسته اند رودررو با مقام شاهی درنیفتند ولی در لفافه حرف خود را زده اند. این طور که شما تفسیر میکنید شاه موجود دیکتاتور تر از ناصرالدین شاه است و این با روح مشروطه نمیخورد. حالا مزدوران جمهوری اسلامی میخواهند قلمداد کنند که رهبر در واقع همان شاه است و قانون مشروطه اجرا می شود ولی برای ملت این پذیرفته نیست. سو استفاده شاه و شیخ از قدرت سیاسی در واقع راهی بجز از اتقلاب باقی نمیگذارد و با براندازی انقلابی جمهوری اسلامی طومار شیخ و شاه در تاریخ ایران پیچیده شده و به زباله دان تاریخ انداخته خواهد شد. آن روز نزدیک است و مرتجعین را باید شناخت و راه نفوذ آنان را بستو افشایشان کرد تا مردم را فریب ندهند.
او جواب داد:
این یعنی چه گه نوشتی؟
روح قانون اساسی مشروطه این بوده است که شاه مقام مسئول نباشد!!؟؟
باز داری مزخرف مینویسی؛
تو فکر میکنی قانون اساسی؛ چون به شاه (چه خوشمان بیابد چه نه) قدرت فروانی داده را ول کنیم و به (روح) قانون اساسی بچسبیم؟ زیرا شما دوست نداری؟
تو اصلا میدانی منظور از روح قانون چه است؟
وقتی تدوین کنندگان قانون اساسی به طرحت قوانین را نوشته اند کسی نمیتوان به نام روح قانون آن نوانین را تعقیر دهد.
بله: شماها ۷۰ اندی سال است که قانون اساسی را به دلخواه خود دستمایه خود نموده اید و برای شدن شاه از آن استفاده کردید. زمان این مزخرفات شما تمام شده.
طبق قانون اساس؛ این در قدرت شاه بود؛ که با نبود مجلس؛ نخست و زیری که از آن مجلس رای اعتماد گرفته وبود را عزل کند؛ و یا حزبهای ضد ایرانی نوکر دولتهای خارجی که بر ضد منافع ایران بوند را منجل کند.
در هر جا که درباره قانون و آزادی حرف میزنی باید به قانون اساسی رجوع کنی و سند خلافکاری شاه را از طبق قانون اساسی بیاوری؛ نه از خود مزخرف سر هم کنید.
جواب دادم:
در مشروطه شاه قدرت اجرائى نداشته است و مانند دفتر اسناد رسمى به وقايع رسميت مى بخشيد يعنى سلطنت مى كرد نه حكومت. مثلا شاه تاييد مى كرد فلانى نخست وزير بر طبق تاييد مجلس شده است.بنابراين شاه مقام اجرائى مسئول نيست.
در قانون اساسی مشروطه، نحوهٔ انتخاب نخستوزیر تصریح نشده بود. عرف مشروطه غیر از دوران رضاشاه یا بعد از کودتای ۲۸ مرداد ( حاكميت ارتجاع مزدور بيگانه و ديكتاتورى) بدین صورت بود که پس از رای استمزاجی مجلس به نامزدهای مطرح شده در مجلس برای نخستوزیری، فرد منتخب مجلس از سوی شاه به مجلس معرفی نامه صادر شده تا بهصورت رسمی به مجلس معرفی شود. در صورت اخذ رأی اعتماد از سوی مجلس، فرمان نخستوزیری برای نامزد منتخب مجلس صادر میشد.
همچنین اگر نخستوزیر وقت از مجلس رأی عدم اعتماد دریافت میکرد، نسبت به تمایل مجلس به زمامدار آینده، در یک جلسهٔ خصوصی رأیگیری شده و نتیجه به اطلاع شاه میرسید تا شخص موردنظر مأمور تشکیل دولت شود. در دورهٔ پادشاهی احمدشاه (س. ۱۳۰۴–۱۲۸۸) و دورهٔ اول سلطنت محمدرضاشاه (۱۳۳۲–۱۳۲۰) این سنتها رعایت میشد؛ اما در دورهٔ رضاشاه (س. ۱۳۲۰–۱۳۰۴) و پس از کودتای ۲۸ مرداد، محمدرضاشاه (س. ۱۳۵۷–۱۳۲۰) رأساً به نصب و عزل نخستوزیر بدون رعایت این سنت اقدام میکردند. همچنین بر اساس یک سنت پارلمانی، با آغاز دورهٔ جدید فعالیت دو مجلس[الف] نخستوزیر از سمت خود استعفا داده و پس از مأمور شدن مجدد از سوی شاه به تشکیل دولت، هیئت دولت جدیدی را ابتدا به شاه و سپس به مجلسین معرفی میکرد.
شما كه مرا مرتجع خوانده بودى ، چرا نتوانستى يك مورد ارتجاعى در نوشته هاى من پيدا كنى. ذاتا دروغ و مرتجع هستى ، افرادى مثل شما مايه شر و خجالت براى كشور است.