ما پیروزیم چون بر حقیم



 

این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید

 


 

لیستی از نوشته های قبلی

 

 

 

این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد

 

 

مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.

 

 

من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم

لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید

 

 

 

پاسبان شعبانى در زندان خمينى!- توسط حسن رجب نژاد

پاسبان شعبانى در زندان خمينى!

 

 توسط

پاسبان شعبانى در زندان خمينى! 

اين آقاى امير انتظام وقتى نوبت شستن ظرف ها ميشد همين طور سر سرى مى شست. قاشقى كه مى آورد هنوز چرب بود. من هم قاشق را ميدادم و مى گفتم: عبا س آ قا! خودت با اين قاشق بخور! مى گفت: به من نگو عبا س آ قا! بگو آ قاى امير انتظام. مى گفتم: تا روزى كه من توى اين اتاق مسئول هستم، تو برا ى من عباسى و من هم براى تو حسين، فرقى نميكند. آن موقعى كه كسى بودى گذشت. مى گفتم: اين قا شق و كا سه هنوز چرب اند. مى گفت: موا د ظرف شويى نيست. مى گفتم: چرا، اينجاست. خلاصه، هر بار كه امير انتظا م شهردار بود ما گرفتا ر بوديم. يعنى كا رش را تميز انجام نمى داد. يك روز آمدند برا ى پا رو كردن برف، امير انتظا م گفت من نمى آيم. بايد مرا به زور ببريد، كه باعث شد همه ما را بدون دم پا يى ببرند توى برف برا ى پا رو كردن با م ها. يا روزها ى مصاحبه نمى آمد و مى گفت: با يد مرا به زور ببريد! در نما ز هم نمى آمد پشت سر اينها بايستد ....

يك روز، يك آخوند لاغر اندامى را آوردند كه عبا بر دوش داشت. همه معطل بودند كه اين برود نما ز بخواند. نماز حاجى مغانى تما م شد و اين آخونده رفت و موكت را زد كنا ر و روى موزاييك نما ز خواند و غذا هم نخورد. عصر هم غذا نخورد. فكر كردند كه اعتصاب غذا كرده. آمدند بردندش و يكى دو روزى يا زدنش يا بردند بند ديگر. نمى دانم. دو با ره بر گرداندنش ولى عبايش را از او گرفته بودند. از اين آخوند هاى دها تى بود كه بعدا ما فهميديم چقدر كله اش با ر دارد. با هيچكس هم حرف نمى زد. روى تختش مى نشست و فكر مى كرد. يك روز آيت الله اردبيلى آمد. نميدانم عيد غدير خم بود يا روز ديگرى، گفت آن آخونده را بيا وريد. مثل اينكه مى شناختش. آخونده اول هيچ حرفى نزد و جوا بى نداد. آمدند گفتند جواب نمى دهد. اردبيلى گفت: بگوييد كه من خوا هش ميكنم كه بيايد. اردبيلى نمى خواست تو بيايد. جلوى هشت ايستاده بود.

آخونده جواب داد: برو به اربابت بگو، من نه تنها تو را بلكه اربابت را هم آدم نمى دانم.

آمدند و به اردبيلى گفتند. اردبيلى گفت: آره، اعصابش خراب شده، بگوييد اگر كارى دارد بگويد

رفتند به آخونده گفتند. گفت: تو كه داخل آدم نيستى كه من به تو بگويم چه كا ر دارم. به اربابت بگو فلانى ميگويد اگر خيلى لطف دارى، بگو غذاى مرا از بيرون بياورند.

حا لا ما فكر مى كرديم از بيرون چلوكباب يا غذاى خوب مى خواهد. ديديم برايش نان خشك آوردند با كشك. كشك را صبح مى ريخت توى آب، ظهر مى سابيد و نا ن را خورد ميكرد آن تو و نا ن و كشك مى خورد. ولى جير ه زندا ن نمى خورد.

حاج داوود ميگفت: حاجى! چرا روى موكت نما ز نمى خوانى؟؟
 

مى گفت: اين موكت ها غصبى است و نما ز ندا رد.

گفت: پس چرا روى موزاييك ها مى خوانى؟؟

گفت: اينها زمان شاه ساخته شده و از ماليات و پول نفت مردم ساخته شده. مال اين ملت است و من هم در آن سهم دارم.

غصبش نكردم. شاه هم ندزديده. نفت را فروختند پولش را گرفتند و زندا ن درست كردند و من هم در آ ن زندا نى ام. اما شما اين موكت را غصب كرديد و مال غصبى نماز ندا رد. بردندش و يكى دو روز زدنش ...


يك روز موسوى اردبيلى آمد. عده اى هم رفتند دور و برش. آن روز، روز شهردارى من بود. ظرف ها را شسته بودم و از دستشويى مى آمدم. آقاى عليقلى اردلان وزير دارايى دوران شاه هم شهردار اتاق خودش بود و ظرف ها را شسته بود و دو تا يى دا شتيم مى آمديم. يكى از پاسدا رها گفت: آقاى اردلان، آقاى اردبيلى آمده، نمى خوا هيد با او صحبت كنيد؟؟

اردلان نشنيده گرفت. پا سداره فكر كرد چون پير مرده گوشش سنگين است. زد روى دوشش و دوباره گفت: آقا ى اردلان، آقا ى اردبيلى آمده، نمى خواهيد با او صحبت كنيد؟ اردلان هم به اينور و آنور نگاه كرد و گفت: من كسى را اينجا با بيل نمى بينم! پا سدا ره گفت: چى چى با بيل؟! اردلان گفت: آقا! من اينجا كسى را با بيل نمى بينم .... و رفت توى اتاق خودش و نرفت آنجا ....

 

پاسبان حسين شعبانى

حسين شعبانى يكى از زندانیانی بود كه حاج داوود را هم تحويل نمى گرفت. وقتى ملاقاتش مى آمدند ، گوشى تلفن را كه ميگرفت صحبت كند مى گفت: خدا رحمت كند شاهنشا ه آريا مهر را!! بنا م نامى شا هنشاه آريامهر!! آنى كه به ما نان داد، جان داد، خا نوا ده اش هم شا ه دوست بودند. پاسدارها آ نور زن و بچه اش را كتك مى زدند، اينور خود حسين را ...

اين حسين شعبانى آژان بود. پاسبان كلانترى چها رده بود. خودش تعريف ميكرد كه حاكم شرع خيلى دلش ميخواست او را به اتها م كشتا ر مردم در روز بيست و دو بهمن اعدام كند. ولى شعبانى توانسته بود ثابت كند كه در آن روز استرا حت داشته و روز 21 بهمن سر خدمت بود. البته حاكم شرع انتقا م خود را از يك پا سبا ن ديگر به نا م احمد اقبالى گرفت و او را به اتها م كشتا ر مردم اعدا م كرد. آنقدر شعبا نى بيچا ره را زده بودند كه كه تمام فك و دندانش خورد شده بود، ولى از رو نمى رفت. به همين دليل به او ملاقات نمى دادند. يك خانه يك اتاقه سا زمانى در كوى نهم ابا ن داشت كه از او گرفته بودند و زن و بچه اش رفته بودند پشت پا ركينگ شركت وا حد چا در زده بودند. فرد ثروتمندى سرپرستى آنها را به عهده گرفت و بعنوان سرايدا ر به محل انبا رش برد. گاهى هم مى بردشان به ملاقا ت حسين. حسين شعبانى اينقدر اين كا ر ها را ادامه داد تا پا سدا رها عادت كردند. نامه كه مى نوشت بالايش مى نوشت: بنام نامى شاهنشا ه آريا مهر! بعد مىنوشت : خدا شا ه را بيا مرزد، اگر زنده بود ما اين وضع را نمى داشتيم و از اين حرفها. به جاى اينكه براى خا نواده اش نا مه بنويسد از شا ه مى نوشت.

شرط آزادى حسين از زندان خوا ندن دو ركعت نماز بود كه او هم نمى خواند. خلاصه، خسته شدند. نزديك شش سال در زندا ن بود. يك روز حاج داوود رحما نى كه رييس زند ان بود آمد وگفت: حسين، نمى خواى برى؟

گفت: كجا برم، حاجى؟

گفت: قربون من!

گفت: اون موقع كه قربون شما رفتم كمتر از چهارده سا ل داشتى!

آخر حاج داوود هم بچه شهباز بود و حسين را مى شنا خت.

حاج داوود گفت: از رو نميرى حسين؟؟

گفت: هر چه شما از رو رفتيد ما هم ميريم ...

حسين شعبا نى تنها كسى بود كه هر چه دلش ميخواست به حاج داوود ميگفت.

يك با ر گفتند: حسين، حاج آقا لاجوردى گفته حسين بايد دو ركعت نماز بخواند تا آزاد شود.

گفت: حاج آقا لاجوردى بيايد اينجا پيشنما ز بشود تا من پشت سرش نماز بخوا نم.

روزى لاجوردى آمده بود بازديد زندان ها. گفتند كه حسين اين را گفته. لاجوردى تو دماغى حرف ميزد .كسانى كه لاجوردى را ديده اند ميدا نند وقتى آدم قيافه اش را ميديد چه حال چندش آورى پيدا ميكرد. لاجوردى آمد و به حسين گفت: باشه، من مى ايستم تو پشت سر من نما ز بخوان.

همه پا سدا رها آمدند و لاجوردى ايستا د وحسين هم گفت به شرطى كه صف اول من بايستم و بقيه پشت سر من بايستند.

لاجوردى ايستاد. حسين هم پشت سرش. لاجوردى قامت بست و الله اكبر الله اكبر ميگفت كه يكمرتبه حسين گفت : خدايا! اعليحضرت را بيا مرز! بنام نامى شاهنشا ه آريا مهر! الهى، شا ه كجايى كه ببينى اينها چه كا ر مى كنند؟؟!!

آنقدر از اين حرف ها زد كه لاجوردى نما ز را نيمه كا ره گذاشت و گفت: اينو ولش كنين، آدم بشو نيست!

يعنى حسين شعبا نى از آن ساعتى كه ايستا د به اندازه دو ركعت از شاه حرف زد: الهى نور به قبرت ببا ره! من هر شب جمعه برا ت فا تحه ميخونم! بعد كه گفتند تو بايد نما ز ميخواندى گفت: من نما ز خواندم ديگه! خداى من شاهنشاه آريا مهر است!!

نه تنها من، حتى چپى ها و همه بند به او احترام ميگذاشتند ...

نقل از كتاب "پشت پرده هاى انقلا ب اسلامى" اعترا فا ت حسين بروجردى
از انتشا رات نشر نيما. صفحات 392 تا 398

Posted on Wednesday, January 25, 2012 at 12:49AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

حکومت آخوندی و اینترنت -آیا ارتباط مردم با اینترنت جهانی قطع خواهد شد؟ 

در روزهای اخیر در مورد قطعی و کندی دسترسی به اینترنت در ایران گزارش‌های مختلفی منتشر شده‌است. در مورد علل این امر و میزان موفقیت جمهوری اسلامی در محدود کردن دسترسی‌ها به این شبکه جهانی با نیما راشدان، کارشناس امنیت سایبری، گفت‌وگو کرده‌ایم:

گفت‌وگوی فرهاد نیرومند با نیما راشدان در مورد کندی سرعت اینترنت

 



آیا قطعی و کندی دسترسی به اینترنت به اعتقاد شما می‌تواند با اشکالات فنی مرتبط باشد یا با مسائل سیاسی روز؟

متاسفانه دولت ایران نه تنها در این مورد بلکه در موارد دیگر هم دولت شفافی نیست. و حاضر نیست کمترین اطلاعاتی را در اختیار افکار عمومی که اساسا آنها را آدم حساب نمی‌کند، قرار بدهد. به همین خاطر است که ما اصل ماجرا را نمی‌دانیم. بسیاری از کاربران اینترنت در ایران حدس می‌زنند که دولت در مسیر تست و آزمایش آن سیستمی است که سال‌هاست در مورد راه‌اندازی آن صحبت می‌کند، سیستمی به نام اینترنت ملی یا اینترنت پاک و اسلامی و قانونی که قطعا آن اینترنت آزادی که همه شهروندان جهان به آن دسترسی دارند، نخواهد بود.

دولت آقای احمدی‌نژاد شهریور ماه هم تهدید کرد که ارتباط کاربران با شبکه اینترنت را شاید بتواند به طور کامل قطع بکند.
به نظر شما اساسا این تهدید قابل اجرا هست؟


بحث اینترنت ملی یا شرعی از زمان آقای خاتمی آغاز شد. ولی بله. بعد از انتخابات سال ۸۸ و دور دوم ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد که با این تقلب بزرگ همراه بود و شاهد این اعتراضات و جوشش مردمی بود، این توهم را به نوعی در دولت ایجاد کرد که این اعتراضات به نوعی در فضای اینترنت سازمان یافته است و ریشه‌های واقعی اجتماعی این اعتراضات را نادیده گرفت.

به هر حال بعد از این حوادث، اینترنت را تهدید اصلی تلقی کرده و سعی کردند دسترسی شهروندان به اینترنت را قطع کنند.

منتها در این مسیر مشکل بزرگی که دارند این است که بسیاری از بنگاه‌های اقتصادی که وابسته به نهادهای نظامی- خصوصا وابسته به سپاه پاسداران- هستند و بسیاری از این بانک‌ها و موسسات و شرکت‌های تجاری که توسط خود آقایان مدیریت می‌شوند، به نوعی به اینترنت وابسته هستند.

بعد از آن داستان وی.پی.ان‌ها است که آمدند و وی.پی.ان‌ها را کلا در ایران قطع کردند، گذرگاه‌ها را مسدود کردند، نتیجه‌اش این شد که صدای اعتراض آن نهادهای نظامی و شبه نظامی و بانک‌ها و موسسات دولتی هم در آمد.

به همین دلیل هم من فکر می‌کنم که دارند دو مسئله را از همدیگر تفکیک می‌کنند. یکی اینکه اینترنت و ترافیک داخلی و مجاز داخل ایران را از اینترنت بین‌المللی جدا کرده و آن را با سرعت زیاد و با قیمت مناسب و حتی شاید رایگان در اختیار شهروندان قرار بدهند؛ و در عوض مانند کشور کره شمالی یا برمه بیایند و اساسا ارتباط کاربران اینترنتی ایران با شبکه‌های اینترنتی جهانی را توسط یک دیوار بسیار بزرگ فایروال شرعی محدود کنند.

از لحاظ فنی در این شرایط این کار را می‌توانند انجام بدهند. دلیلش هم این است که شرکت زیرساخت ارتباطات کنترل کامل ورود و خروج اینترنت به کشور را در اختیار دارد.

کافی است که این شیر داده‌ها را به قول معروف کمی نیم‌بند کنند تا شما سایت‌های خارجی را با سرعت بسیار کمتری بتوانید ببینید حتی اگر فیلترشکن داشته باشید و یا حتی اگر آن سایت اساسا فیلتر نباشد.

در عین حال به طور همزمان می‌توانید سایت‌های داخلی را با سرعت بالا و بدون هیچ مشکل خاصی مشاهده کنید.

من فکر می‌کنم یکی از دلایلی که می‌خواهند میزان ورود و خروج داده را از ایران محدود کنند و سرعت را بکاهند، علاوه بر اینکه می‌خواهند دسترسی کاربران را آنقدر کند و دچار دردسر کنند که خودشان از خیر تعامل با دنیای آزاد بگذرند و به همان چیزی که دولت برایشان پخته است و در اختیارشان قرار داده‌است بسنده کنند.

دلیل دوم هم این است که زمانی که حجم ورود و خروج داده به کشور کم باشد، آن وقت می‌توانند با دقت بیشتری این داده‌ها را بازرسی و بازبینی عمیق کنند و با وارسی کردن آنها دنبال آن چیزهایی که مورد نظرشان هست بگردند.

امری که در حال حاضر به خاطر ترافیک بزرگ ورود و خروج داده، امکان سخت‌افزاری آن را ندارند.

در مورد این رقابت مداومی که بین دولت‌های مختلف سانسور کننده اینترنت مثل چین و ایران و کره شمالی از یک سو وجود دارد و از سوی دیگر نرم‌افزارهای فیلترشکنی که هر روز به کاربران اینترنت عرضه می‌شود. فکر می‌کنید اگر بخواهیم یک ارزیابی از این نبرد سایبری در مدت اخیر داشته باشیم، آیا کسی برنده این نبرد و رقابت بوده‌است و آیا تعادل این قوا به نفع یکی از طرفین بهم خورده‌است یا خیر؟

تمام اینها و تعیین برنده و بازنده بر این پایه است که نگاه کنیم که در این بازی هر کدام از طرفین برای دستیابی به اهدافشان چقدر هزینه کرده‌اند؟

جمهوری اسلامی ایران واقعا حجم عظیمی از منابع و توان و ساعت کار از آدم‌های فنی و حجمی از تبعات بین‌المللی را با انجام کارهای مختلفی مثل جعل گواهینامه‌های مختلف در جاهای مختلف و یا سرقت از سایت‌های مختلف را تا کنون در این مسیر هزینه کرده‌است؛ اما با وجود این همه هزینه و در مقایسه با آن به باور من حتی یک درصد هم موفق نبوده‌است.

نمونه بسیار ساده این، شکست سایت فیس‌بوک است. شما الان ببینید. با وجود اینکه این سایت فیلتر است اما در شهرهای بزرگ ایران شما به ندرت جوانانی را می‌بینید که در این سایت صفحه فیس‌بوک نداشته باشند. لذا کاربران در این مسیر موفق شده‌اند و دولت علی‌رغم همه تلاشش شکست خورده‌است.

دیدگاه دوم این است که متاسفانه دولت تنها مبدا ورود و خروج سخت‌افزار و نرم‌افزار اینترنت و داده‌های اینترنتی در ایران است و کلا مبادی ورود و خروج داده در اختیار دولت است.

به همین دلیل هم می‌تواند اینترنت را خاموش کند. جدا از آن کاربرانی که در مناطق مختلف مرزی هستندفرض کنیم که بتوانند از اینترنت کشورهای همجوار استفاده کنند؛ یا کاربرانی که دسترسی دارند می‌توانند هزینه اینترنت ماهواره‌ای را بپردازند و یا کاربرانی که امکانش را دارند می‌توانند هزینه اینترنت ماهواره‌ای موبایل را پرداخت کنند ولی به هر حال اینها در شکل فعلی و در شرایط که من و شما الان داریم صحبت می‌کنیم به نظر نمی‌آید که راه حل‌های دائمی باشد.

ولی به باور من دولت ایران اگر عزمش را جزم کند و با سوء استفاده از اینکه زیرساخت مخابراتی در اختیارش است، دسترسی کاربران ایرانی را به اینترنت مسدود کند، مثل کشور کره شمالی و برمه، من تصور می‌کنم این عزم در جامعه بین‌المللی وجود دارد که بیایند و با اختصاص منابع مالی قابل توجه، تمام نقاط کشور ایران را تحت پوشش قرار داده و به نوعی امکان دسترسی سراسر ایران به اینترنت را از طریق راه‌هایی غیر از مسیر شرکت مخابرات ایران برای شهروندان ایرانی فراهم بیاورند
Posted on Tuesday, January 24, 2012 at 12:24AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

اعدام مخفیانه خلبان سپاه 

خبرگزاری آذربایجان : خلبان سپاهی ناراضی مخفیانه در ۲۶ دیماه به شهادت رسید،این مطلبی است که دقایقی قبل توسط یکی از پرسنل میهن دوست پایگاه هوایی سپاه در شیراز به دستمان رسید.متن ارسالی بدین شرح است :

 

 

بسم رب الشهداء والصدیقین

 

 

انالله و انا الیه راجعون

 

 

همزمان با اعدام چندین نفر از سارقان و اشرار در روز ۲۶ دیماه ۱۳۹۰ در شیراز، با خبر شدیم که در کمال تعجب و ناباوری یکی از خلبانان مذهبی، متدین ، صدیق، فهمیده و بسیار محترم پایگاه هوایی سپاه در شیراز نیز همزمان با این افراد با استفاده از شرایط خبری و در خفا (در زندان شیراز) به دار آویخته شده است.

 

 

 

ما، پرسنل جوان پایگاه هوایی سپاه در شیراز، به نمایندگی از سوی تمامی پرسنل، شهادت این اسوه تقوی و شهامت "شهید رحمت الله حیدری فرزند حسین" (اعلی الله مقامه الشریف) را به پیشگاه آقا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، تمامی همکاران خلبان ایشان و خانواده محترمش تسلیت عرض می کنیم، و از خداوند سبحان برای ایشان علو درجات و برای خلبانان سپاه پاسداران صبر آرزومندیم.

 

 

شهید رحمت الله حیدری از جمله خلبانان بسیار متبحر و دارای سوابق درخشان پرسنلی و دانشگاهی بود که پس از گذراندن دوره‌های آموزشی با نتایج عالی ، پرواز را با جنگنده‌های سوخو آغاز کرد و هیچگاه از راه درخشان سرور و سالارش آقا امام حسین پا پیش نکشید و از سپاهیان راستین وطن اسلامی و عزیزمان ایران بود.

 

 

با اغتنام فرصت به همه جباران، غارتگران بیت المال و زورگویان حاکم بر ایران هشدار می دهیم که بدون شک روزی فرا خواهد رسید که ما پرسنل جوان و جان بر کف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بخصوص در پایگاههای هوایی سپاه و بویژه خلبانان جسور و شجاع سپاه که در عزای این نمونه ایمان و رشادت نشسته اند، با اقتدا به سرور و سالار جوانان کربلا حضرت علی اکبر انتقام خون این جوان پاک و آزاداندیش را از قاتلانش خواهیم گرفت.

 

- به امید آن روز

 

 

و سیعلم الذین ظلموا‌ای منقلب ینقلبون

 

 

پایگاه هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - شیراز

 

۲۷ دیماه ۱۳۹۰ مصادف با ۲۳ صفر ۱۴۳۳

 

 

 

*****

 

 

اختلاف شدید در بین نیروهای سپاه پاسداران و موج استعفا در این نیرو

 

 

 

خبرگزاری آذربایجان : به گزارش یک منبع موثق و رابط ما از نیروهای سپاه ،پس ازقضایای اخیر و اعلام برنامه مانور نیروهای سپاه در خلیج فارس و تمرین بستن تنگه هرمز، تعداد زیادی از پرسنل معترض سپاه پاسداران از سمت خود استعفا داده اند و این موضوع یکی از معضلات اخیر این نیرو گشته است. خبرها در مورد اختلافات درونی نیروهای سپاه بعد از نوشتن مطلب سردار علایی در روزنامه اطلاعات و مخالفت و موافقت با آن از سوی رده‌های مختلف درونی سپاه ،نشان از شکاف عظیم در بین سپاهیان می دهد.خبرهای تکمیلی در روزهای آینده به اطلاع خوانندگان خواهد رسید.

 

 http://www.parsdailynews.com/95632.htm

يكشنبه ، ۲ بهمن ۱۳۹۰

Posted on Sunday, January 22, 2012 at 02:44PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

نیاز ایران بدمکراسی برای بقای کشور

دمکراسی ریشه در عقلانیت و مدرنیته و انقلاب صنعتی و رشد تکنولژی دارد که همه اینها با زتاب پیروی از عقلانیت و گسترش علم است.جامعه ای که عقلانیت و علم را رد بکند و از آنها تهی باشد و نتواند نیازهای خود را امین کند تهی از دمکراسی هم خواهد بود.پايه اوليه دموکراسي را بايد عقل دانست اصول حقوق بشر که حق آزادي بيان ، انتخاب حکومت، انتخاب کار و شغل، برابري انسانها در حقوق اجتماعي و عدم تبعيض سياسي، قومي و عقيدتي و...شامل ميشود از نظر بنده عقلي است.و اگر به عقلانيت اصول حقوق بشر اعتقاد نداشته باشيم ميتوان حقوق بشر را هم پايه ديگر دموکراسي ناميد.
منظور از عقل عقلی است زمینی و مادی که ماموریتش کشف حقیقت و جستجوی منافع همه بشریت امروز و آینده است؛ بنابراین دموکراسی بمرزی نمیتواند محدود بماند و هر جا که انسانی موجود است لازم است حکومت دموکراتیک هم موجود باشد یعنی دموکراسی محدوده فقط ملی ندارد و باید جهانی باشد و گر نه ممکن است منافع همه بشریت را بر نیاوردهمانطور که عرض شد حقوق بشر و در نگاه کلی تر عدالت که حقوق بشر حداقل عدالت در حکومت دموکراتیک است.عدالت از نظر من منشا عقلی دارد البته عقلی که در پی حقیقت و منافع همه بشریت امروز و آینده است.پس بزبان ساده تر دموکراسی دو پایه دارد: عقل و عدالت

روشن فکر واقعي لازم است معتقد به دموکراسي باشد!

روشنفكر مستقل و حقيقت جو ست!
وظيفه روشنفكر جستن حقيقت و بكار بردن يافته خود براي تكريم زندگي است.
بنا براين روشن فكر كسي است كه در يك دستش علم و در دست ديگرش عشق را به عنوان رهنماي خود انتخاب كرده است

دمکراسی یونانی و دمکراسی آمریکایی که برده داری را در کنار سیستم خود داشتند و حقوق اقلیت ها و تکریم انسان را زیر پا میگذاشتند دمکراسی ناقصی است که نباید با دمکراسی زمان ما یکی انگاشته شود.فقط آن دمکراسی یک بحث تاریخی در مورد سابقه دمکراسی در تاریخ است

جامعه ایرانی  نیاز به دمکراسی را دریافته است ولی اشرافی به موانع دینی - ساسی - فرهنگی و ...در ایران ندارد این دوران دوران گذر بسوی دمکراسی است

مردم بخاطر اعلام تقيد خميني به آزادي و دموکراسي او را پذيرفتند

اين انقلاب1357 يك انقلاب مذهبي نبود. گر چه ملايان سازمان بهتري براي اعمال نفوذ داشتند ولي اين عدم شناخت سازمانهاي سياسي و چريكي موجود و روشنفكران جامعه از سنت و مدرنيته و مسايل...
موجود در جامعه بود كه ميدان را به نفع آخوند ها از دست دادند.
البته اين افراد هم تا اندازه اي حق داشتند.زيرا مثلا خميني خيلي بيشتر از رضا پهلوي كه بعد سه و سه  سال حرف هايي در مورد رفراندوم و دمکراسی  زده است ، خود را دموكرات و تابع مردم معرفي كرد.خالي كردن ميدان از طرف روشن فكران نه از بي كفايتي آنان بلكه از فريب خميني و اين كه روشن فكر ايراني احساسات مذهبي توده عوام را و حقوق آنان را مهم مي شمرد ، بود وروشنفکر ايراني به مردم خود احترام ميگذاشت.اين موضوع در غياب نداشتن شناخت كافي از فاشيزمي كه در جامعه رشد ميكرد، پيش آمد. اگر چه كساني كه داراي تجربه بيشتري بودند، ديكتاتوري نعلين را پيش كشيدند ولي صداي آنان در همهمه نهايي خاموش شد و عده اي از ايرانيان هم فكر ميكردند به همان آساني كه شاه را سرنگون كردند، خميني و رژيمش را اگر جنايت كند، سرنگون خواهند كرد، غافل از اين كه اين خميني خائن براي بقاي خود حتي حاضر شده است نوکري خود را براي غرب ده ها بار بيشتر از شاه بکند. آن قدر با اعمالش حافظ منافع غرب باشد كه در ماجراي آزادي گروگانهاي آمريكايي به نفع ريگان بر عليه كارتردخالت کردکه در ايران كنترا تجليات آن را ميبينيم.
لاس و عشق بازي او با غرب هيچ گاه قطع نشد در صورتي كه براي مصرف داخلي شعار ( مرگ بر آمريكا) و آمريكا شيطان بزرگ است) را راه انداخت.
او ميگفت همه آزادي و حكومت دموكراسي خواهد شد و حتي كمونيست ها هم ميتوانند فعاليت سياسي كنند ولي ديديم كه دست مهدي بازرگان را در تظاهرات بهشت زهرا هم شكستند، نه اين كه مهدي بازرگان افكارش كاملا درست بود بلكه به جهت اين كه مخالف عقايد و عمل كرد ملايان و خميني بود او را هم اذيت كردند، تا چه رسد به كمونيستها.
بنابراين نسل روشنفكر انقلاب نميتواند طرفدار مذهب و فساد موجود از آن در جامعه ايراني باشد.
اين نسل هم دموکراسي را چون نسل سابق دوست خواهد داشت
 

يکي از مشخصات کشور هاي عقب مانده نبودن دموکراسي در آن کشور ها است

مشخصات كشور هاي عقب مانده
(مشخصات كشور هاي جهان سومي عقب مانده)

...
كشورهای عقب مانده كه گاهي از آنان به عنوان كشور هاي توسعه نيافته و يا در حال توسعه هم ياد ميشود؛ مشخصات مشتركي دارند:
۱- به بيگانه براي تامين نيازمندي هاي خود محتاجند.
۲- از نظر علمي عقب مانده هستند.مسايل با توجه به سنن مثل بر قراري سنن اسلامي و يا سنن ملي حل ميشود و تعقل و بينش منطقي را در آن راهي نيست.مثلا كم بودن توليد و وابستگي به بيگانه در ايران روز بروز بيشتر ميشود ولي كسي از درون دولت يا بيرون آن راه حلي ارائه نميدهد. مقامات بايد پاسخ گو باشند ولي چنين نيست.
۳- كشور ديكتاتوري است و گاه با كودتا هاي متعدد در تاريخ چند دهه آنان مواجه ميشويم.
۴- يك چهارم تا بيش از يك دوم جمعيت در پايتخت زندگي ميكنند.
۵- جامعه سطوح زندگي مختلفي را نشان ميدهدكه ممكن است مثلا طرز زندگي يك در صد ممکن است مطابق با استانداردهای کشور های بسیار پیشرفته باشد البته در مصرف و تفریحات این گروه اندک را در كنار آخرين پديده هاي نو ببينيم. در جایی دیگر ممکن مردم روستاهای زندگی مردم چند قرن اخیر را داشته باشندمعمولا هر سطحي از زندگي که در يك گوشه اي از كشور برقرار است مانند جزاير متعددند كه به هم ربطي ندارند ؛ مگر اين كه منطقه اداره يك كشور عقب مانده هستند.
۶- اين قدرت سياسي است كه تعيين كننده است و اقتصاد تابعي از سياست است.در كشور هاي پيشرفته اين قدرت اقتصادي كه سبب بوجود آمدن قدرت سياسي براي سرمايه دار ميشود.
اين نشانه هاي مشترك بيان گر اين است كه منشاء يكساني را ميتوان براي اين كشور ها در نظر گرفت. اين كشور ها چه نفت داشته باشند و يا نفت نداشته باشند؛ اين حالت ها نشان ميدهند.
با اينكه تنبلي جامعه در اثر ثروت هاي ملي مثل نفت در جامعه ايراني ديده ميشود؛ ولي نميتوان وجود نفت را علت اصلي عقب ماندگي در ايران دانست.
قوانين سرمايه داري و داشتن نقطه قوت از سوي سرمايه داران جهانی براي تاثير گذاري در كشورهاي عقب مانده از سوي كشور هاي پيشرفته عامل مستقيم تري ميباشد كه اين عامل همراه با سرمايه داران مالي ساکن كشورهاي عقب مانده(مثل رفسنجاني ها، جنتي ها و ملاهاي ديگر و يا در زمان شاه ايادي دربار) كه با وارد كردن اجناس از كشور هاي پيشرفته موجب پسرفت صنعت داخلي هستند؛ ملت ها را به سمت عقب ماندگي ميكشانند.و بر ضد گسترش دمکراسی عمل میکنند
 
مدرنيته همزاد دموکراسي است

ولی موضوع درست مطرح نشده است

هميشه عده اي سعي بر چپاول ثروت و زحمت ديگران كرده اند.
...
براي اين چپاول علاوه بر زورمندي ابزار هاي ديگري هم بكار رفته است كه همان باور ها و سنت هاي حاكم و علم موجود زمانه بوده است.
اگر كسي خوي تجاوز و چپاول داشته باشد و با آن عينك دنيا را بنگرد ، قادر است كه از نظر منطقي و استدلالي هم دستگاه تفكر و بينش سياسي مطابق با خواسته اش را هم جور كند. ومردمان را در تله اي كه پرداخته است ، گرفتار نمايد.مثلا همان طوري كه خميني بنام اسلام ، ايرانيان را بدام افكند. و يا بوش كه بنام جنگ با تروزيزم و اشاعه آزادي و دموكراسي قيمت نفت را ده برابر كرده است( از بشكه اي 10 دلار به بشكه اي بيش از 110 دلار) تا چاپيدن خود را مقدس جلوه دهد و در اين راه خيلي ها گول وي را خورده اند:

از افشا:

عمو سام غرق هزاران مشكل است
توي باتلاق افتاده غرق گل است
كار او حمله به افغان و عراق
آري جنگيده بسي با اشتياق
جنگ بعدي جنگ ايران است وشام
تا كند تسخير دنيا را تمام
تا كه چاه نفت زير قبضه اش
كل عالم زير چنگ و پنجه اش
كل تاريخ بشر جنگ است و درد
كشته باشند مردمان وقت نبرد
هر كه كشتار خلايق مي كند
مرگ در كار شقايق مي كند
دشمن زيبايي است و زندگي
كار او مرگ آور و سوزندگي
اي بشر بر خيز و بنيادي بكن
تا كني دفع ستم دادي بكن
 
آيا تغيير بهاي نفت در اين حد و اندازه بيشتر اقتصادي است يا سياسي.
در صورتي كه مدرنيته ميگويد كه عاقلانه بايد رفتار كرد. آيا بازي با قيمت نفت به نفع بشريت است؟
چرا اين حكام ميتوانند براي منافع خود منافع بشريت را بخطر بياندازند و اين وضع مخالف مدرنيته و حقوق بشر است يا نه؟
بنابراين ايده آزادي و برابري و حقوق بشر ايده هاي بدي نيستند، بلكه بد كساني هستند كه اين ايده ها را ببازي گرفته و مردم را گول ميزنند و بشريت بايد آگاه باشد تا در دام اينان كه بر وطن پرستي و سنت هاي مذهبي و ...تاكيدات ويژه اي دارند اسير نشوند. وطن پرستی افراطی و دین خویی شدید ضد دموکراسی است مشخصاتی که بوش داشت و سعی کرد که در جامعه آمریکا هم آن مشخصات را توسعه دهد ولی بجز روزهای نخست بعد از یازده سپتامبر در جامعه آمریکا خواستاری پیدا نکرده است و همه میدانند که جنگهای آمریکا در عراق و افغانستان بدمکراسی ربطی ندارد و منافع آمریکا را دنبال میکند و نه منافع دمکراسی را.اگر بگوئيم مدرنيته و دمکراسی بد است ، موضوع را بد مطرح كرده ايم ولي اگر بگوئيم كه از مدرنيته و دمکراسی سو استفاده ميشود درست است

خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا میرود دیوار کج
تا نشد عقل و عدالت پایدار
اجتماع ما شود ناپایدار
آن یکی غارتگری ها میکند
این یکی هم صد بدیها میکند
توده ملت اسیر این و آن
چون که بیعقل و عدالت نا توان
ای که تو صادق شدی باشی شکیب
ای که در هر غصه داری صد نهیب
با دموکراسی بناکن خانه را
بشکن این ویرانی و ویرانه را
با حقوق هر بشر همره بشو
با دمکراسی چراغ ره بشو
گر نیاز خود بر آری هر زمان
میشوی بالاترین در این جهان
غصه و غمها فراموشت شود
شادی و شایستگی نوشت شود
گر دمکراسی بود ایران ما
تا که باشد خودکفا این جان ما
چون دمکراسی و عقل باشند قرین
مردم ایران شوند عاقلترین
عاقلانه گر کنیم ما کارها
بر اساس حق بود رفتار ها
غصه و غم ها رود از یاد ما
دوره ما روزگار شاد ما
بوش باشد ضد هر حق بشرbush USA president

آنچه بوش کرده فقط شر است شر

بوش دم از مذهب و دین میزده
نام حق برده ره کین میزده
بوش دشمن بود با خلق و خدا
اما میکردست کلی ادعا تکیه گاه او زور وارتجاع
در پی کوبیدن مردم شجاع
گر دموکراسی بود آیین بوش
بوده گندی تر ز یک گندیده موش
آنچه را نامی دموکراسی عزیز
جلوه ناحق دهی چیزی تمیز
بوش خود ضد دمکراسی بود
او بضد خویش و هر ناسی بود
چون دموکراسی عدالت بود و عقل
دشمنش دارد بضد صد گونه نقل
کار شاعر بازی الفاظ نیست
شاعر حق گو فقط لفاظ نیست
کار شاعر جلوه زیبایی است
حق پرستی و حقیقت خواهی است
دشمن حق بشر در هر لباس
هر چه خود نامد بود در هر کلاس
دشمن عدل و دموکراسی بود
بوش ضد هر دمکراتی بود
شاعر آن باشد که حق گوید تمام
جز ره حق او نگوید یک کلام
 
 
هنوز هم این تصورات غلط در جامعه ما هواخواه دارد که ارزشهای حقوق بشر و دمکراسی دام و تله غرب برای کشور هایی نظیر ماست برای این منظور از تاسیس اسراییل و کشتار و حق کشی اعراب مثال میآورند.هر کس ضد دمکراسی و حقوق بشر بر ضد ایران و ایرانی است.ای...ن خطا در اول انقلاب موجودبود که فکر میکردیم دولت خمینی بر ضد امپریالیسم است و بهمین خاطر باید از وی حمایت کرد و دست وی را باز گذاشت تا دشمنانش را از بین ببرد .اول مخالفان خودش را از درون مقامات سر شناش رژیم قبلی کشت با او هلهله کردیم که آدمهای خودفروش ضد پیشرفت و باعث عقب ماندگی را بکشتار دادیم.سپس نوبت به مجاهدین رسید به همان دلیل سکوت کردیم و بعدا نوبت به چریکهای فدایی و توده ایی ها رسید یواش یواش از خواب بیدار شدیم دیدیم که این آقا حتی بازرگان و بعدا منتظری را هم قبول نمیکند. چرا این وضع پیش آمد دلیلش فقط یک سفسطه بود زیرا فکر میکردیم که حقوق بشر و دمکراسی ساخت دولتهای جنایتکار غربی است و با وانمود کردن به حقوق بشر و دمکراسی در زیر نام آن جنایت های فراوان میکنند و تشخیص ندادیم که دمکراسی و حقوق بشر پدید آمده انسانهای فداکار و دلاور و اندیشمند بوده است که عصاره زیستن انسانی را در دمکراسی منطبق بر حقوق بشر یافته بودند و این ربطی به دول غربی و متجاوز آن ندارد.

تاسیس اسراییل را بنام دمکراسی و حقوق بشر گذاشتن همان عقایدی است که در ایران دیکتاتوری برقرار میکند زیرا علت استبداد در ایران و باز تولید آن بعد از انقلاب بهمن این است که ما ایرانیان حقوق بشر را دام غربیان میدانستیم که برای فریب ما درست شده است در صورتی که حقوق بشر و دمکراسی از کوشش انسانهای مبارز غرب و برای زندگی بهتر انسان پدید آمده است. ولی تا زمانی که استثمار موجود است همان انسان غربی هم مصون از استثمار نیست مثلا همین امروز در آمریکا پنجاه میلیون تن بدون بیمه های درمانی هستند که علتش ارزانی کارگر و موجود بودن بیکاری با در صد بالا در کشور های آسیایی و غیره است بنابراین کارخانه داران آمریکایی مشاغل خود را بخارج و اکثرا چین و هند صادر میکنند و با نبودن شغل در آمریکا مردم بدون بیمه درمانی میمانند.این مردم اشغال وال استریت را راه انداخته اند تا به این وضع اعتراض کنند.البته تاسیس اسراییل در خاک فلسطین ضد حقوق بشری و تروریستی بوده است.اگر دلشان به اسراییل و یهود سوخته بود در گوشه ای از آلمان میتوانستند کشور یهود تاسیس کنند تا مردم آلمان که هیتلر را تایید کرده بودند تنبیه شوند و یا مثلا در قسمتی از خاک روسیه و آمریکا میتوانستند اسراییل را تاسیس کنند.بنام حقوق بشر و دمکراسی کسی حق ندارد پیراهن کسی را بزور از تنش بدر آورد تا چه رسد که خاک کشوری را اشغال کنند.کسانی که این را بنام حقوق بشر و دمکراسی میگذارند نوکران همان غربیان هستند که آدرس غلط میدهند و دستاورد مردمان مبارز غرب را انکار میکنند و به همان محافل ضد حقوق بشری و جچپولگر در غرب کمک میکنند مثل ملایان ایران//خمینی نوکر جهانخواران سرمایه و مزدور ضد ایرانی

http://efsha.squarespace.com/blog/2009/8/21/928544643554.html
 
 
Posted on Sunday, January 22, 2012 at 01:59PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

پرده بکارت پاداش بازجوها و شکنجه گرها بود"، مسعود نقره کار 

 

افشا

ملت ایران با باور های ضد حقوق بشری خود و در زیر رگبارهای تبلیغاتی ارتجاع جهانی خمینی را  رهبر خود کرد و با دست خود طنابی برای دار زدن فرزندان خود بافت و بخمینی جلاد و فاسد و دزد و آدم کش داد.در زیر گوشه ای از تجاوز خمینی و ایادی اوباشش را به دختران باکره می بینیم

________________________

 

پرده بکارت پاداش بازجوها و شکنجه گرها بود"، مسعود نقره کار

بازجوها و شکنجه گران اکثرا جوان و مجرد بودند، کار شاق بازجویی و شکنجه گری پس از مدتی آن ها را خرد و خسته می کرد. قصد موافقان ازاله بکارت دختران باکره قبل از اعدام، جلب رضایت بازجوها و شکنجه گرها و زندانبان های جوان بود

_________________________

 

(بخش سوم)

"با حاکم شرع، محمد رضا بروجردی ، به طرف قم راه افتادیم، با جیپ آهوی آبی رنگ، راننده جواد معلم بود، راننده ای که بازجویی و شکنجه گری هم می کرد، البته بیشتر شکنجه گر بود، جوان بود و سنی حدود 19 تا 20 سال داشت.

در قم جلسه ی مهم سراسری حکام شرع برگزار می شد. قبل از جلسه به دیدار آیت الله منتطری رفتیم ، دیداری مستقل از آن جلسه بود.آیت الله گیلانی، آیت الله موسوی اردبیلی و اسدالله لاجوردی هم آنجا بودند. آقایان آمده بودند تا ازآقای منتظری فتوایی درتایید ازاله بکارت دختران باکره ی محکوم به اعدام بگیرند.آیت الله منتظری با آوردن چند آیه و حدیث، کار را نادرست دانست و زیر بار نرفت و فتوا نداد. البته آقایان اینکار را شروع کرده بودند اما بهانه شرعی نداشتند و آمده بودند آن را دست و پا کنند. من خودم در شیراز و شهر های دیگر شاهد این عمل جنایتکارانه بودم. سعی کرده بودند با توجیه های ساختگی این کار را شرعی نشان بدهند. مثلا" می گفتند اگر دختر محارب یا باقی یا مرتد و کافر باکره اعدام شود به بهشت خواهد رفت، باید بکارت او را بر داشت تا بهشتی نشود.این ها حرف های من درآوردی این دست از آقایان بود. حتی در زمان جنگ هم چنین رفتاری با دشمن جایز نیست .

البته شایع است که بازجو یا شکنجه گر و یا زندانبان اول قربانی را عقد می کرد و بعد تجاوزو ازاله پرده بکارت انجام می داد، که این هم حرف درستی نیست. اینکه بعضی از بازجوها و شکنجه گرها و زندانبانان پس از اعدام قربانی با شیرینی سراغ خانواده قربانی رفتند و ماجرا ی عقد شان با دختر اعدامی را به اطلاع خانواده قربانی رساندند را هم من بعید می دانم واقعیت داشته باشد. تمام تلاش دست اندرکاران این بود که این موضوع رو نشود و صد در صد سری بماند.

واقعیت این بود که بازجوها و شکنجه گرها و زندانبان ها اکثرا" جوان و مجرد بودند، کارشاق و طاقت فرسای بازجویی و شکنجه گری پس از مدتی آن ها را خرد و خسته می کرد.همانگونه که گفتم قصد موافقان ازاله بکارت دختران باکره قبل از اعدام، جلب رضایت بازجو ها و شکنجه گرها و زندانبان های جوان بود. در دستگیری های فله ای، دختران جوان 13 تا 14 ساله را دستگیر می کردند، زیاد هم بودند. فقط یک زندان هم که نبود، زندان هایی توی شهر، وحتی درمرکز شهر بود، که زندان های بی نام بودند. دختر های جوان را می بردند به زندان ها و هر کاری که دل شان می خواست با آن ها می کردند.

از بازجو ها و شکنجه گرها جواد معلم بود ، و یا محمدحسینی که 20 سال داشت و محمد رضا جوانمردی که 21 ساله بود و یا محمد نامجو اهل کرمانشاه که همین سن و سال ها را داشت. جوان بودند . این ها حتی شلاق زدن و شکنجه کردن هم بلد نبودند . آنقدر می زدند تا اقرار بگیرند و از زندانی امضا بگیرند که مثلا" روزنامه فروخته ، کمک مالی کرده و... و وقتی دختر جوان محکوم به اعدام می شد ، به پاداش خود که ازاله بکارت بود می رسیدند. فقط همین یک پاداش نبود، ترفیع هم می گرفتند. بازجوی خوب و شکنجه گر خوب کسی بود که آمار اعدامی های اش بیشتر بود. سال 60 برای حکم اعدام بیشتر دادن و پرونده سازی علیه زندانی مسابقه بود، بازجو ها سعی می کردند چیزی از پرونده ها و بازجویی ها ( که گاه 500 تا 600 صفحه بود) پیدا کنند و طرف را محکوم به اعدام کنند.

البته راه های دیگری هم برای سرگرم کردن و پر کردن وقت بازجوها و شکنجه گرها بود ، مثلا" برای سرگرم کردن شان حسابی مشغول شان می کردند. سه شنبه ها دعای توسل، شب جمعه دعای کمیل، صبح جمعه دعای ندبه، نمازهای مختلف و.... برنامه های دیگر. بعضی ازشکنجه گرها ی جوان آنقدر زیر فشار و عصبی بودند که سرنماز، به وقت سجده ضجه می زدند و گریه می کردند. به نطر من این جوان هاهم به نوعی فربانی رژیم بودند. البته شکنجه گرانی بودند که از شکنجه کردن لذت می بردند و این کار را ثواب و اسباب رسیدن به بهشت می دانستند ، این دسته روحیه و اعصاب بهتری داشتند."

*********

زیرنویس:

سلسله مطالبی که سومین بخش آن را خواندید، اظهارات یکی از کارکنان سابق دستگاه قضایی حکومت اسلامی در شکنجه گاه ها و زندان های این حکومت است. او به عنوان شاهد تجاوزبه دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه واعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی از گوشه هایی از جنایت های پنهان مانده ی جنایتی به نام حکومت اسلامی پرده بر می دارد.

Posted on Saturday, January 21, 2012 at 10:28PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment