ما پیروزیم چون بر حقیم



 

این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید

 


 

لیستی از نوشته های قبلی

 

 

 

این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد

 

 

مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.

 

 

من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم

لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید

 

 

 

4........معنا و تفسیر اشعار حافظ

يك غزل روحاني

--------------------------------------------------------------------------------

۱ پيش ازينت بيش از اين انديشه عشاق بود
مهرورزي تو با ما شهره آفاق بود

۲ بر در شاهم گدايي نكته اي در كار كرد
گفت بر هر خوان كه بنشستم خدا رزاق بود

۳ ياد باد آن صحبت شبها كه با نوشين لبان
بحث سر عشق و ذكر حلقه عشاق بود

۴ حسن مهرويان مجلس گر چه دل ميبرد و دين
بحث ما در لطف طبع و خوبي اخلاق بود

۵ از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستي و مهر بر يك عهد و يك ميثاق بود

۶ پيش از اين كان سقف سبز و طاق مينا بر كشند
منظر چشم مرا ابروي جانان طاق بود

۷ سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود

۸ رشته تسبيح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقي سيمين ساق بود

۹ در شب قدر ار صبوحي كرده ام عيبم مكن
سر خوش آمد يار و جامي بر كنار طاق بود

۱۰ شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود
**************************************
چرا اين غزل روحاني بنظر ميآيد؟
به جهت ابيات ۷؛۱؛۲؛۵؛۶؛و ۱۰ اين حس روحاني ايجاد ميشود.
دربيت ۷ كه ميگويد : سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق.....ما به او محتاج بوديم او بما مشتاق بود
معلوم ميشود كه با يك عشق زميني سر و كار نداريم و با يك عشق آسماني روبرو هستيم بويژه اين كه از ضمير جمع هم در آن استفاده شده است. اين مسئله همان مسئله خلقت توامان انسان و عشق است. انسان خلق شده عاشق و حامل اين عشق است و خدا معشوق واقع شده است.عاشقي كه به معشوق محتاج و معشوقي كه به عاشقش مشتاق است و خود اين عشق را به انسان هديه كرده است.
ابيات ۱؛۵؛۶و تا حدي هم بيت ۱۰ همين مفهوم را دنبال ميكنند.و اشاره به ازلي بودن و قديمي بودن اين عشق دارد كه در لحظه خلقت انسان ايجاد شده است و ابدي است:انا لله و انا اليه راجعون
به نظر مي ايد چون در اين غزل حافظ از عالم روحاني گوشه چشمي به عالم جسماني داشته است كه در ابيات ۴ و ۹ ديده ميشود حافظ به اين گسستن از عالم روحاني در بيت ۸ اشاره ميكند.
بيت دوم هم توجيه گر آن است كه هر چه كه هست از آن همان خالق است وبس

 

Posted on Sunday, May 11, 2008 at 01:37PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

3..........معنا و تفسیر اشعار حافظ

يك غزل زميني از حافظ

--------------------------------------------------------------------------------

گلبن عيش ميدمدساقي گلعذار كو
باد بهار ميوزد باده خوشگوار كو
هر گل نو ز گلرخي ياد همي كند ولي
گوش سخن شنو كجا ديده اعتبار كو
مجلس بزم عيش را غاليه مراد نيست
اي دم صبح خوش نفس نافه زلف يار كو
حسن فروشي گلم نيست تحمل اي صبا
دست زدم به خون دل بهر خدا نگار كو
شمع سحر گهي اگر لاف ز عارض تو زد
خصم زبان دراز شد خنجر آبدار كو
گفت مگر ز لعل من بوسه نداري آرزو
مردم ازين هوس ولي قدرت و اختيار كو
حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حكمتست
از غم روزگار دون طبع سخن گزار كو
**************************************
شعر بالا يك توصيف ساده و زيبا از يار است و اين كه ما بايد به دنبال خوشي باشيم بويژه در دو بيت اول كه مثل اشعار خيام است كه طرفدار دم غنيمت است بوده است.زيبايي موسيقي شعر به همراه صداقت بيان و شور عاشقي و اشاره به سختي هاي روزگار كه همه ما به آن مبتلا بوده و يا هستيم اشعار حافظ را براي خواننده از لحاظ روحي مفهوم ميكند.و در نهايت يك هديه زيبا از حافظ است كه در تمام اعصار حكمت او را به ما و آيندگان ديگر ارزاني مينمايد.
هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما

Posted on Sunday, May 11, 2008 at 01:36PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

2...........معنا و تفسیر اشعار حافظ

موسم ورع و روزگار پرهيز است!

---------------------------------------------------------------------------

اگر چه باده فرح بخش و باد گل بيز است
به بانگ چنگ مخور مي كه محتسب تيز است
صراحيي و حريفي گرت به چنگ افتد
به عقل نوش كه ايام فتنه انگيز است
در آستين مرقع پباله پنهان كن
كه هم چو چشم صراحي زمانه خونريز است
ز رنگ باده بشوئيم خرقه ها در اشك
كه موسم ورع و روزگار پرهيز است
سپهر بر شده پرويزني است خون افشان
كه ريزه اش سر خسرو و تاج پرويز است
مجوي عيش خوش از دور واژگون سپهر
كه صاف اين سر خم دردي آميز است
عراق و پارس گرفتي به شعر خوش حافظ
بيا كه نوبت بغداد و وقت تبريز است
*******************************************

لغات:
محتسب: امير مبارز الدين كه دين را نردبان ترقي براي خود كرده بود و به دستور او مي خانه ها را بسته بودند و اسلام را به اصطلاح تبليغ ميكردند.
صراحي: جام باده
حريف: كسي كه با نوشنده شراب همراه و با او شراب مينوشد؛ حريف باده پيما
پرويزن:غربال
درد:ته مانده شراب
عراق:قلب و ناحيه داخلي ايران. كه به منطقه همدان و اراك( اراك احتمالا همان عراق است)ميگويند.
************************************************** *******
تفسير:
به هوش باشيد كه عده اي جامعه را به سمت ورع و روز گار پرهيز برده اند و مردم را از لذايذ دنيائي محروم كرده اند(با توجه به شعر << بود آيا كه در ميكده ها بگشايند>> كه حافظ اعلام ميكند اين ها ريا و تزوير براه انداخته اند) در واقع اين شعري را كه تفسير ميكنيم يك شعر سياسي است و حافظ قصد كوبيدن اين جريان مردم فريب ضد دين را دارد. حافظ در اين جا به ما مي آموزد كه خود را حفاظت كنيم و اجازه ندهيم كه عده اي مردم فريب از ما به نفع خود استفاده كنند. يعني هوش ياري انقلابي داشته باشيد.
**********************************************
اصلا به نظر مي آيد كه براي تفسير غزليات حافظ ابتدا بايد نوع غزل حافظ را مشخص كرد. به نظر مي آيد كه غزلهاي حافظ يا عرفاني محض هستند ويا زميني محض و حافظ غزليات مخلوط ندارد.اين غزلي كه تفسير شد يك غزل با موضوعات روزمره و دنيايي و يا زميني بودو و بيشتر يك غزل سياسي است.

Posted on Sunday, May 11, 2008 at 01:34PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

1...........معنا و تفسير غزليات حافظ




شناخت حافظ دريچه اي براي شناخت کل ادبيات فارسي است. بنابراين بسيار مهم است که بدانيم حافظ چه ميگفته است و چه نکته مثبت و چه نکته منفي در شعر او وجود دارد.

با توجه به اين که همه چيز را همگان دانند از همه خواهش ميکنم شناخت و تفاسير خود را از اشعار حافظ ارائه فرمايند
*****************************
بنده هم يك غزل ديگر را انتخاب كرده ام و نظرم را در باره آن شرح ميدهم:

در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه اي كرد رخت ديد ملك عشق نداشت
عين آتش شدازين غيرت و بر آدم زد
عقل ميخواست كزان شعله چراغ افروزد
برق غيرت بدرخشيد و جهان بر هم زد
مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز
دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
الي آخر
**********************************
غزل فوق در باره آفرينش انسان است.خلاصه آن چنين است:
خداوند در تنها يي خودش اراده كرد كه اين خيلي خوب است كه موجودي بتواند تمام زيبائيها و كمالات مرا دريابد و از جلوه هاي من آگاه باشد. اين اراده متضمن اين بود كه موجودي باشد كه عشق شناخت خداوند را داشته باشد. فرشته ها فاقد حس عشق بودند. بنابراين قرعه بنام انسان خورد و انسان خلق گرديد.عقل به پيشگاه خدا رفت و عرض كرد الهي من قادر به شناخت توام احتياجي به خلق آدم نبود خداوند به عقل نشان داد كه در اين مورد قاصر است.شيطان به عنوان مدعي به حضور خدا رسيد و مدعي جايگاه انسان شد و دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد.
********************************
بنابراين از ديد حافظ آفرينش انسان و عشق توام بوده است و هر كس فاقد عشق باشد در واقع مرده است:
هر آن كسي كه درين حلقه زنده نيست به عشق
بر او نمرده به فتواي من نماز كنيد.
****************************************

حافط در این غزل بر ضد عقل و قاصر بودن عقل نظر داده است که بسیار غلط است زیرا خود حافظ مگر بر اساس عقل و تعقل نظر نداده است؟بنابراین نمیتوان از عقل بر ضد عقل و آن هم بدون بیان منطقی استفاده کرد و فقط به افسانه پرداخت.این سفسطه ای است که صوفیان در برابر بی دانشی و بی منطقی و غیر علمی بودن ادیان آورده اند ولی خودشان بیشتر به بی عقلی و غیر منطقی بودن دامن زده اند.

این یک بار منفی در اشعار حافظ است که همه ما باید با چشم باز سعی نمائیم در این دام نیفتیم.

Posted on Sunday, May 11, 2008 at 01:26PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

عوام فریبی


عوامفريبی شاخ و دم نداشت و ندارد! - دکتر گلمراد مرادی


عوامفريبی شاخ و دم نداشت و ندارد!

در زير عکس نوشته شده بود؛ "اين شاه تحصيل کرده مملکت بود.
از مردم عادي، چه انتظار؟"
جوان تر که بوديم، از بعضی بزرگترهای محل و از پدر و مادرهائی که از بنياد با واژه سياست سر و کاری نداشتند و بباور آنها سياست شغل کثيفی است و بايد دور آن را خط کشيد، نصيحت وار آن جوری می شنيديم که <<بچه ها! زرنگ باشين و سعی کنين در زندگيتان از هر طرفی باد آمد، به قول ما کردها "شن" کنين يعنی گندم و کاهتان را بباد دهين که کلاهتان پس معرکه نمانه! هرکه خرشد شما پالان و هرکه در شد شما دالان شوين. در اين دنيای خراب شده، هر کس بفکر خودشه و شما بايستی محکم دستتان را بگيرين روی کلاهتان که باد نبره. "از من به شما ها نصيحت" کاری به کار کسی هم نداشته باشين. برای نمونه، اگر يکی از همکلاسی هايتان را بهر دليلي، از جمله، حرفهای غلنبه و ضد رژيم که از پدر و مادر"انقلابيش" شنيده و ياد گرفته و او در مدرسه آنهارا تکرار می کرد و نهايتا بخاطر آن گرفتندش، بی خيالش باشين. به شما چه که او را می گيرند؟! بهيچ وجه دخالت و اعتراضی نکنين، شما که مسئول ديگران و يا اعمال آن همکلاسی نيستين! بگذار زندانش کنند، گردنش خورد، چه کسی به او وکالت داده بود که زبان درازی کنه، می خواست نکنه. حتا اگر زندانی شدنش هم طول کشيد و از مدرسه نيز بيرونش کردند و يا اگر بکشندش، شما هيچ کاری نبايد بکنيد، تازه بايد خوشحال باشيد که يک رقيب شما کمتر ميشه. مثلا اگر او در مدرسه درسش از شماها بهتر بود و اکنون ديگر نيستش، پس شانستان بالا تر ميره و در آينده امکان دانشگاه رفتن و کار و شغل بهتری به دست آوردن هم برايتان زياد تر ميشه. اين چنين تئوری شامل حال همه ی مشاغل هستش. يک خياط، نجار، بقال، سلمانی و يا پارچه فروش را که بگيرند و ديگر در بازار کار نباشند، وضع بقيه کاسب کاران بهتر ميشه. مگر نشنيدين که بايد رقيب را از ميدان به در کرد؟! اين که بهتره، دولت اين کار را بکنه که دست بقيه هم باز تر باشه و و و.>>

متأسفانه بعضی ها شيفته اين نصايح زهر آگين می شوند و اگر در جوامعی تعداد چنين افراد نصيحت کن و گوش گيری زياد باشند به ديکتاتوران و عوام فريبان حاکم بهترين امکانات تثبيت سلطه آنها در دراز مدت را می دهند. در واقع همان طور که ملاحظه می شود، در نصايح فوق فقط هدف يک چيز است و آن هم به فکرخود بودن، هر بلائی بر سر ديگری آوردند به جهنم! شما بايد در صدد بدست آوردن مقام و کار و موقعيت بهتر و در آمد بيشتر بهر وسيله و بهر نحوی باشين و بعلاوه اينها، سکوت در برابر همه حق کشی ها. يعنی بنا به اين تئوری مطرح شده، آدم بايد اخلاق و شرف انسانی و نوع دوستی را زيرپا بگذارد و لاقيد باشد وحتا ازبيان وخواست ابتدائی ترين حقوق مردم، يعنی آزادي، چشم پوشی کند و از خير آن بگذرد و خود را وارد جريانی که بسود همه باشد، نکند! بر اين نکته نيز تأکيد می شود که اگر کاری بکار دولت نداشته باشين، دولت هم کاری به کار شما نخواهد داشت. با تأسف بايد گفت: سر دمداران رژيمهای حال و گذشته در ايران ديکتاتوري، همين شيوه رفتار از مردم را خواسته و می خواهند که اکثر آنها اين گونه بيانديشند. بهمين دليل هم زندگی در کشورهای ديکتاتور زده و بويژه در ايران، سخت تر و غير قابل تحمل تر شده است. اين شگرد همه مستبدان است که در طول تاريخ اخير کوشيده و می کوشند، بيشتر خانواده هارا در حالت فقر شديد و تنگنای اقتصادی و نيازهای روزمره نگهدارند، تا آنها از ترس بد تر نشدن اوضاع و برای جلو گيری از خطر از دست ندادن آن چه که دارند، سکوت کنند! متأسفانه همين سکوت و بيتفاوتی باعث شده اند که مثلا احمدی نژاد رئيس جمهور ايران بشود. برخی از انسانهای شريف که با جرأت و شهامت سکوت را می شکنند و يا قصد دارند اين کار را بکنند، مورد پشتيبانی اکثر مردم قرار نمی گيرند (آنهم از ترس بدتر نشدن وضع). با تأسف بای گفت: اين نکته تعدادی از فعالان را دل سرد می کند و آنها مجبور می شوند که با زجر و شکنجه زندگی روزمره، بسازند. در حقيقت اگر تعداد افراد فرصت طلب، يعنی از نوع "دست بگير روی کلاهت باد نبره" در هر سرزمينی کمتر شوند، بدون شک، ديکتاتوران کمترين شانس برای عوام فريبی را خواهند داشت و روزی خواهد رسيد که کسی به آنها تره هم خورد نکند.

قصد از نوشتن اين چند جمله، توضيحی بر عکسهای اين مقاله است که اخيرا يکی از هموطنان ارجمند (خانم نيلوفر شميرانی) برايم ای ميل کرده اند. اگر چه از اين نوع صحنه ها و عکسها در گذشته زياد داشته ايم، به عنوان نمونه در مجله تلاش، ارگان سفارتخانه های رژيم شاهنشاهی مرتب منتشر و بطور وسيع پخش می شدند و در رژيم فعلی نيز فراوان داريم، اما ديدن و به خاطر سپردن آنها يک نکته مهم را درمغز ما زنده نگهميدارد که زندگی کردن بهر قيمتی و بهر نحوی را شايسته انسانها ندانيم. به ديگر سخن، کافی ندانيم که فقط خود زندگی خوبی داشته باشيم و به جوانان نيز آن چنان توصيه کنيم که برای آن زندگی هر قيمتی را بپردازند، بلکه تأکيد بر اين نکته لازم و ضروريست که بايد کوشش نمود وضع اکثريت مردم در جامعه، از هر نظر بهبود يابد. در آن صورت می توان به داشتن زندگی مرفه باليد و خود را عضو مفيدی از آن جامعه دانست. مثلی است معروف که گويند: با يک گل بهار نمی شود. درجامعه ای که يک فرد وابسته به دستگاه ترور و اختناق مانند صادق مصلحی کانديدای احمدی نژاد برای وزارت نفت در هر ساعت مبلغی حدود 290 هزار تومان در آمد دارد، ولی حقوق متوسط يک کارگر زحمت کش، آنهم بنا به اعتراف خود رژيم 230 هزار تومان
درماه است نه درساعت و نه در روز! صحت وسقم اين ادعارا می گذاريم برای صاحب نظران. بهرحال گويند امروزه درايران قيمت يک کيلو گوشت حدود 15 هزارتومان است! پس آدم بايد تا آخرش را بخواند که يک کارگر مجبور است حقوق دو روزش را برای يک کيلو گوشت بپردازد. اما صادق آقا با پول فقط يک ساعت درآمدش، قادر است بيش از 19 هزار کيلو گوشت بخرد. در واقع چنين روابطی در هيچ جامعه ای عادلانه نيست و بويژه درجامعه ما نمی توان از"عدل علی"سخن به ميان آورد، آنگونه که دستگاه های تبليغاتی رژيم شب و روز به شيپورش می دمند. گويااينان ازباصطلاح عدل علي، فقط سر کوب زنان قهرمان و محدوديت هر چه بيشتر آنان را می فهمند و يا ترويج خرافات در سطح جامعه، نه چيز ديگری. اخيرا شنيدم که قانونی به مجلس برده اند و گويا به تصويب رسانده اند که دختران مجرد ديگر به تنهائی حق مسافرت به خارج را ندارند. اين ديگر يک فاجعه است، يعنی اگر دختری نخواهد ازدواج کند و مايل باشد در خارج ادامه تحصيل بدهد، برايش مقدور نخواهد بود. اين را هم بايد يک شگرد جديد ملاها دانست برای محدوديت بيشتر زنان. در اين جا بايد يک نکته را به زنان ايران و بويژه به آنهائی که بنحوی يک وابستگی خاصی به روحانيت دارند، گوشزد کرد. اگر نکاتی در هزار و چهارصد سال پيش در قرآن مجيد به سود زنان آورده شده، مثبت بودنش فقط برای هزار و چهارصد سال پيش بوده نه امروزه قرن مساوات و برابری. اين را بايد همه بدانند، هيچ نکته ای بسود زنان دنيای امروز در قر آن مجيد وجود ندارد. خواندن قرآن مجيد به زبان مادری را بهمه زنان توصيه می کنيم. زنان قهرمان، هيچ تفسير و توجيه گری را از هيچ آخوندی نبايد قابل پذيرش بدانند. هر ملائی در تمام عمرش فقط سه نکته را با زيرکی ياد می گيرد.



اول توجيه گري، دوم عوامفريبی و سوم فرصت طلبی. آنچه که به فرصت طلبی و نان به نرخ روز خوردن اين ملاهای موزی مربوط می شود، کافی است نگاهی به اين تصاوير زيرين بياندازيم، ملاحظه می شود، کسانی مانند آيت الله امامي، امام جمعه وقت شيراز و آيت الله دست غيب که از سر دمداران مهم رژيم کنونی ايران بوده و هستند، خادم وار در پشت سر ديکتاتور زمان محمد رضا شاه ايستاده اند. آنها آن روز نوکر و سر سپرده "اعليحضرت خدايگان" بودند و اکنون همه کاره مملکت. در صورتی که آنان خوب می دانستند که محمد رضاشاه اکثر اوقات، يک پايش درقمارخانه های اروپا بود و باشامپاين و ويسکی وضوح می گرفت و پای دگرش در حج و مرقد امامان شيعه بود. حالا درکنار داشتن همسر زيبائی مانند فرح ديبا، زن بازی های او را با مانيکن های خود فروش اروپائی و آمريکائی فدای سرش می کنيم و چيزی درآن باره نمی نويسيم، زيرا روزنامه های جنجالی اروپائيان و غيره زياد درباره آنها نوشته اند.
هر انسانی به تصاوير زير و به اين صحنه نگاه کند و با زندگی خصوصی محمد رضا شاه يک کمی آشنا باشد، خنده اش خواهد گرفت! البته ما برای انجام اين اعمال و مناسک حج ظاهر سازانه، محمد رضا شاه را مقصر نمی دانيم. او اين گونه تربيت شده بود، زيرا رضا شاه پدرش يکی از نيرنگ بازان و عوام فريبان قرن بيستم بحساب می آمد. آن چنان پدری که از يک طرف دستور بر داشتن حجاب را داد، در واقع شيره ماليدن بر سر زنان ايران، چون اگر اين کار واقعا آزادی زن بدنبال می داشت، برداشتن حجاب عمل درستی بحساب می آمد وآن يعنی رهائی زنان ازقيد و بند اسارت مرد و مذهب، اما هدف رضا خان همان طور که ملاحظه شد آن نبود، بلکه آن يک دلخوشی ظاهری برای زنان بود.

اين شاه باصطلاح تحصيل کرده مملکت بود. از مردم عادي، چه انتظار؟

او گاهی هم با وصف خضوع و ارادتمندی ظاهری به روحانيون جلو تند روی بعضی از آخوندها را (با تقليد از اتاترک) می گرفت. اما از طرف دگر در اوايل دسته های سينه زنی را سازماندهی می کرد و خودش گل به سر می ماليد و همراه دگر ظاهرسازان و داش مشتيها عزاداری شبهای تاسوعا و آشورای امامان شيعه را می گرداند و به ظاهر خود را مذهبی نشان می داد. اما املاک مالکان را غصب می کرد و در قمار و عرق خوری و بد مستی و کلاه بر داری و ترياک کشيدن دست بالائی داشت. آنچه که به عوام فريبی رضا خان مربوط است، در کتاب تاريخ شفاهی حوزه علميه در قم می خوانيم: "سوم فروردين 1301، آغاز تاسيس حوزه علميه درقم بود. آن روز سيزده سال از به دار آويخته شدن آيت الله شيخ فضل الله نوری و شانزده سال از آغاز مشروطه می گذشت. در گوشه و كنار نغمه های مذهب زدائی ومذهب گريزی به گوش می رسيد و مذهب را با اتهام استبداد وبرخی با اتهام كهنه پرستی می كوبيدند. درچنين شرايطی رضا خان از اهرم مذهب به سود سلطه خود بهره گرفت. او با عنوان فرمانده ديويزيون قزاق با پای برهنه دسته های عزا داری و سينه زنی به راه می انداخت و در هر فرصتی به حضور علما می رفت و ابراز ارادت می كرد." از همان کتاب، نقل قول از پيک هفته (پيک نت). خوب اين يک نمونه روشن از عوام فريبی بود. حالا اگر از تعداد اين گونه عوام فريبان کاسته شود، گمان نمی کنم جامعه ما بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی در ايران با درد مزمن و کشنده سالهای بعد از انقلاب مشروطه روبرو گردد.



بهرحال برگرديم به اصل موضوع، معلوم است که از چنين پدر ظاهرساز و عوامفريبی
بايد اين چنين فرزندی هم جانشينش باشد که روزی در خواب و "بيداری" حضرت عباس دست بريده را ببيند که او را از افتادن از اسبش نجات داده و روزی هم حج برود و يک روز نيز همراه همسر محجوبه اش مرقد امامان شيعه را زيارت کند و روز ديگر با نخبگان داخلی و خارجی به قمار بازی و مشروب خواری بنشيند و يک روزی هم تمام روحانيون دست بوس را پشت سر خود جمع کند، مانند دومين و سومين عکس در اين نوشته. انجام اين چنين اعمالی را می توان، يک عوامفريبی کلاسيک ناميد. يعنی عوام فريبی دوره ديده و استادانه. بنا به همان روش، شاه بسيار مايل بود به نحوی هرچند نا موفق، جانشينی برای خود نيز تربيت کند. مانند فرزندش، رضا پهلوی دوم، که همراه مادرش در عکس زير ديده می شوند. معمولا در ميان اين قشر بالائی و حاکم جوامع ديکتاتور زده بوجود آوردن اين صحنه ها و به نمايش گذاشتن آن دقيقا حساب شده است و تمام جوانب آن را درنظر می گيرند. نکات تأثير پذيری آن در جامعه و بوجود آوردن محبوبيت در ميان قشر خاصی از مردم و غيره. در اين عکسهای بالا و پائين نيز بخوبی می بينيم، آن چيزی که علياحضرت سابق، فرح خانم پهلوی به آن اعتقاد ندارد، همين اسلام و پوشش اسلامی است. اما موقعيت ايجاب می کرده که او اين عوام فريبی را بکند و هيچ کارش راهم نمی توان کرد. ايشان کاملا دانسته ومی دانند که يک قشر متعصبی به اين اعمالش زياد توجه نمی کردند، اما خوب آگاه بودند که چه محبوبيتی در ميان مردم معتقد و نا آگاه به دست می آوردند. متأسفان همه ی عوام فريبان با آگاهی کامل اين کاررا می کنند و خودشان نيز خوب می دانند که اعمالشان مورد تنفر و بيزاری دو قشر معين با دو انگيزه کاملا متفاوت است! يکی از اين دو قشر متعصبين مذهبی هستند که اين اعمال را زياد اسلامی نمی بينند و ديگری قشر روشن فکر است که او را ظاهرساز و عوامفريب می دانند. البته در انجام اين اعمال، عليا حضرت ملکه سابق ايران تنها نيستند، مگر ملکه ها وخانمهای رئيس جمهوری های اروپائی وآمريکائی بدين شکل و بااين کارشان پاپها و کليسای کاتوليک را دست نمی اندازند و برخی از مردم ساده لوح هموطن خودرا نيز فريب نمی دهند؟ چه فرقی هست بين عليا حضرت سابق فرح خانم پهلوی با اين خانمها؟!



اکنون اگر ما از همه اين ريز بينی ها بگذريم، با مشاهده اوضاع اسف بار مملکت که از طرفی جمهوری اسلامی به جای به اصطلاح حکومت عدل علی به بالاترين عامل فساد، دزدي، رشوه خواري، حقه بازی و عوامفريبی تبديل شده تا جائی که هر روز دهها نفر با همين جرايم و خود فروشی و غيره به دادگاهها کشانده می شوند و به جرمهای سنگين محکومشان می کنند و بدين وسيله مملکت را به سرا زيری سقوط اخلاقی هدايت کرده و هول می دهند، مسايل ديگری در ميان مردم رواج داده می شود که فرهنگ جامعه را به قرن حجر بر می گرداند. ازهمه تأسف بارتر و احمقانه تر عوام فريبی ارزان وخنده آوری است که آقای احمدی نژاد رئيس جمهور اسلامی خود انجام داده. گويا او اخيرا نامه ای برای صاحب زمان نگاشته و آن را در برابر دوربينهای خبری به چاه جمکران انداخته است که "مأمور پست" چاه جمکران آن را به "مهدی امام غائب" صاحب زمان برساند، اين ديگر تا چه درجه باور احمدی نژاد است و تا چه درجه عوام فريبانه، خودتان قضاوت کنيد!! (نقل به معنی). در هر دو صورت بسياری از هموطنان ما در خارج روی شان نمی شود، بگويند ايرانی هستند و رئيس جمهوري، مانند احمدی نژاد دارند! بله، دوستان عزيز، اين آقايان نخست بيکاری و فساد و مواد مخدره و دزدی و جنايت را در کشور رواج می دهند و بعد هم به اين نوع عوام فريبی دست می زنند. متأسفانه اين شيوه عمل قرون وسطائی و عقب افتاده گردانندگان حکومت اسلامی و رواج آن سابقه طولانی دارد. آنها مردم ملتهای ايران را نادان به حساب می آورند و فکر می کنند که اگر بگويند مثلا امام غائب خود ليست کانديدا و اسامی نمايندگان مجلس را تأييد کرده، مردم به هجوياتشان باور می کنند و يا نامه نگاری برای امام عز و جل و منتظر پاسخ ماندن و غيره! اينان خوشبختانه همانند آن کبکهائی هستند که سر خودرا زير برف می کنند، بخيال آنکه کسی آنهارا نمی بيند.

از طرف ديگر مشکل ما اين است که بخشی از باصطلاح مخالفان رژيم همان کاری را انجام می دهند که خلفشان محمد رضاشاه انجام می داد. اينان گويا می خواهند به همان روال سابق سلطه خودرا بر مملکت بر گردانند و با وصف روشن شدن آن همه جنايات خلفشان در گذشته، هيچ هم حاضر نيستند از گذشته خود انتقاد کنند و يا به ندرت مايلند تجديد نظری در سياست خود بنمايند. زيرا اينان همانند گردانندگان و سر دمداران جمهوری اسلامی مردم را هنوز نا آگاه می دانند. اين ها هستند بخشی از بدبختی هائی که دامن گير همه ملتهای ايران شده و بيرون آمدن از آن با وضع اسف بار مردم و نگرانی هائی برای آينده کشور و دخالت خارجيان، همه نيروهای مترقی و مبارز را مات و سر در گم کرده است. در واقع اين نيروها خود را عاجز می بينند که کاری عليه اين نابسامانی انجام دهند، لذا اينها در برابر تيغ براء عوامفريبی از هر دو جانب خلع سلاح شده اند و همين خود چنين سر در گمی و فاجعه را بوجود آورده است که رهبران کنونی مملکت بی پروا آن چنان که شرحش رفت، عمل می کنند.

درپايان، آرزو دارم ما قادر باشيم روزی از قيد و بند اين عوام فريبی مزمن و جهالت پرور محض رهائی يابيم و راهی را انتخاب کنيم که قدرت طلبی و يک بعدی نگری کمترين نقش در برنامه مبارزه برای سرنگونی رژيم قرون وسطائی و کهنه پرست جمهوری اسلامی را داشته باشد. يک نکته مهم را بايد در اينجا مکرر ياد آوری کرد که اين رژيم عوامفريب را مانند رژيم گذشته، فقط می توان با اتحاد همه ی مردم مبارز ملتهای ايران سر نگون نمود. به غير از همبستگي، تفاهم و شناسائی حقوق مليتها در ايران و اتحاد باورمندانه ی همه نيروهای فعال، راه چاره ديگری نداريم. اين ديگر واقعا يک هشدار است و روی سخن در اينجا قبل از همه با نيروهای محافظه کار هم وطنم است. اين هم وطنان عزيز بايد بدانند که جهان تغيير کرده و ديگر نمی توان با نيرنگ رضا خانی و محمد رضا شاهی و حيله آخوندی سر مردم شيره ماليد. اين عزيزان بايد عاقبت بپذيرند که آذری ها، کردها، بلوچ ها، ترکمن ها و عربها در اين مملکت حق و حقوقی دارند برابر حق و حقوق خلق حاکم و ديگر نمی توان، همانند گذشته از اين حق و حقوق چشم پوشی کرد و يا به آن کم بهاء داد. شما عزيزان، بايد از سياست سر کردگی و بر تری طلبی فاصله بگيريد و از آن دست بر داريد. اگر ما همه واقعا بخواهيم در آينده بعد از سر نگونی حکومت مطلقه ملاها يک سيستم دمکراتيک و آزاد، سرکار بيايد، مجبوريم برای بوجود آوردن آن از هم اکنون به تفاهمی همه جانبه برسيم و درراستای حقوق برابر مليتهای سرزمين ايران گام برداريم. اين را بايد ازهم اکنون قبول کنيم که پذيرش نکات فوق و رعايت الفبای دمکراسی درجامعه ايران چند مليتي، فقط از دالان فدراليسم بايستی بگذرد واين می تواند بخوبی تحقق پذير باشد، اگر دست از عوام فريبی و برتری طلبی بر داشته شود و حسن نيتی در کار باشد. باز هم تأکيد می کنم در جامعه ما هر راه ديگری سراب و رؤيا است و نه واقعيت. به اميد صلح و برابری و اتحاد در جامعه ای آزاد و دمکراتيک، پيروز و موفق باشيد.

هايدلبرگ 8 ماه مه 2008 دکتر گلمراد مرادی

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de


   21 اردیبهشت 1387    00:11


Posted on Sunday, May 11, 2008 at 02:16AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment