« درباره سکولاریسم و عرفی گرایی و اختلاف بین آنها | Main | تاثیرات ابر قدرت ها در تاریخ و آینده »

برای دمکراسی در ایران

نوشته زیر گفتگوی اینترنتی بین بنده و دوست دیگری است

نه نقد به مسلمان بلكه نقد اسلام سياسى لازم است زيرا اسلام سياسى ادعاى حقانيت مى كند و حكومت را با اين ادعا ومزدورى بيگانگان و كشتار و مافيا بازى غصب كرده است و لازم است نقد شود.
دين يك سازمان شيطانى است.خودشان را به ريا بخدا مى چسبانند ولى كار شيطانى در عمل مى كنند.

دين بيشتر از اين نيست كه خدايى ممكن است باشد و آفريدگار ماست. خدا را در نظر بگيريد و زندگى كنيد . به كسى ظلم نكنيد آنچه را كه براى خود مى خواهيد صادقانه براى ديگران هم بخواهيد و هر چه را براى خود نمى خواهيد براى ديگران هم نخواهيد و با پيشرفت علم راه بهتر و علمى تر را در اين موارد اجرا كنيد. يعنى فردايى هم ممكن باشد و رعايت حال قيامت خود را هم بكنيد و مثل خدا در دنيا بخشنده و مهربان باشيد.

 الباقى موارد ربطى بخدا و دين ندارد و زاييده ريا و نادانى و يا پدر سوختگى و خود خواهى بشر بنام دين است.

حرفهای

 باور مندان به ادیان سازمان یافته حاوی دو خطاست.اول این که میگویند دین متحد کننده بشریت است بلکه بر عکس دین باعث شکاف بین انسانها است و کشتار جنگهای مذهبی گواه این ادعای بنده است. دوم این که به دنبال دینهایی هستند که دکان سیاسی نباشد ولی دین غیر سیاسی در تاریخ هیچ گاه وجود نداشته است بویژه ادیان سازمان یافته که اصلا کارکرد سیاسی و غیر دینی آنها بیش از کارکرد دینی آنهاست.دین در کارکرد اجتماعی سیاسی فقط دردسر ساز و پدید آورنده ناحقی و کشتار است.این باور مندان به ادیان سازمان یافته مثل اسلام و یهودیت و مسیحیت ادعا میکنند دین کاران(ملایان و کشیشان و خاخامها) برای نفع خود قوانین را بنام خدا ایجاد کرده اند و با آن قوانین دکان سیاسی خود را اداره میکنند و این قوانین ربطی بخدا و دین پاک و غیر سیاسی ندارد.البته ملایان در مورد مسیحیان میگویند که قوانین دین مسیح حرف اصلی خدا نیست بلکه دستکاری شده است و کشیشان هم ملایان و محمد را متهم به تقلب در کار خدا میکنند. اولا ما دینی نداریم که غیر سیاسی باشد باورهای فرد اگر به اجتماع و بروابط بین افراد بیاید سبب کنشهایی خواهد شد و با توجه به این که دین سبب شکاف بین انسانها شده است واز قوانین آن بر علیه جان و مال و ناموس مردم استفاده شده است لازم است از قدرت اجتماعی و سیاسی بدور باشد و حتی قدرت فرهنگی هم نباشد.خمینی با قوانین همین اسلام سیاسی هزاران تن از زندانیان سیاسی که هر موی هر کدام از آنها به صدها خمینی و اسلام او میارزید را اعدام کرد.پشتیبانی این باورمندان به ادیان سازمان یافته پشتیبانی از کشتار و ناحقی هایی است که از دین بر میخیزد.از این کشتار های مذهبی و دکانهای سیاسی حمایت نکنید و بدنبال دین اصلی غیر سیاسی هم نگردید زیرا چنین ادیانی وجود ندارد.


جواب دوستم:

شما از یک طرف میگی دین یک سازمان شیطانی است از طرف دیگه چند روز پیش زیر نوشته من کامت دادی که بهاییان طبق بیانیه حقوق بشر باید در عقیده شان آزاد باشند. خوب آزاد باشن (که هستن) که عضو یک سازمان شیطانی بنام دین بشن؟ این آزادی به نفعشونه؟


جواب از بنده:

مردم حق دارند به هر چيزى معتقد باشند و در اينجا هم عرض كردم من با نقد مسلمان مخالفم ولى اسلام سياسى بايد نقد شود.

جواب از دوستم

خوب ممکنه مردم بخوان معتقد به فاشیسم باشن. یا بخوان معتقد به طالبانیسم یا داعشیسم باشن. فقط به معتقد بودن که کا رختم نمیشه. اعمال انسانها نتیجه مستقیم عقایدشونه. وقتی شما میبینی یکی از چاقو برای کشتن استفاده میکنه نه پختن باید چاقو رو از دسترسش دور کنی نه اینکه بهش اجازه بدی چاقو داشته باشه.

جواب از بنده

وقتى به عمل و صدمه به حقوق ديگران برسد بايد سركوب شوددمكراسى هم يك نظام سياسى و اجتماعى است ولى قوانين خودش را دارد..
اصل تربيت دمكراتيك است كه بايد عادلانه و عاقلانه باشد. حالا كسى كه عقل و عدالت را دشمن است غير دمكراتيك است و سبب ضرر به ديگران مى شود لازم است در صورت عمل بر خلاف حقوق بشرى ديگران بايد سركوبش كرد. دمكراسى هم ارتش لازم دارد.

جواب از دوستم

خوب شما وقتی به اسلام سیاسی یا هر نوع دیگه اش بعنوان سازمان شیطانی بخوای حمله کنی در حقیقت داری به معتقدان اون اسلام (مسلمون ها‌) حمله میکنی. شما نمیتونی بگی یه عقیده شیطانیه ولی پیروانش بچه های خوبی هستن. پس وقتی شما میگی من به مسلمون ها کار ندارم ولی اسلام سیاسی باید نقد بشه در حقیقت دو امر محال میخوای با هم جمع بزنی که شدنی نیست.


جواب از بنده

مردم حق دارند به هر عقيده اى معتقد باشند. مردم حق ندارند عقيده خود را بزور به ديگران تحميل كنند. اديان تك خدايى زاييده انقلاب كشاورزى است و شناختى از يازده هزار سال پيش است. منتها با بستن آن بخدا و همه زمانى و همه مكانى تلقى كردن توسط افراد نادان و يا خودخواهى استثمار گر مى خواهند حقوق بشرى ديگران از بين ببرند . در جامعه دمكراتيك با هر كس به هر عنوان ( دين ، عقيده، سازمان سياسى و غيره ) بخواهند حقوق بشر از بين ببرند، مقابله خواهد شد. براى اين كه حقوق بشر و اصول دمكراسى عادلانه و عاقلانه است.
آيا اسلام سياسى مى تواند اثبات كند عاقلانه و عادلانه است؟


جواب از دوستم

مسلما اسلام از هر نوعش با حقوق بشر هیچ سنخیتی و مطابقتی نداره. ولی صحبت اینجا اون نیست. شما میگی مردم حق دارن هر عقیده ای داشته باشن؟ خوب صرف داشتن یه عقیده بدون اجرا کردن اون عقیده اصلا چه سودی برای اون مردم داره؟ چطور اصلا ممکنه؟ ما به مردم بگیم آزادید مسلمون باشید ولی حق ندارید هیچ آداب و اعمال که اسلام بهشون تجویز میکنه رو انجام بدید؟ این سیستم اصلا کار میکنه؟خوب شما اینجا فقط دو گزینه بیشتر نداری. یا کلا اسلام نابود کنی چون با حقوق بشر سازگار نیست یا هر بلایی سرت میاره قبول کنی.


جواب از بنده

مسلمين آزاد هستند كه مسلمان باشند. در مسجد عبادت كنند در خانه عبادت كنند. ولى اگر بخواهند يك آتئيست خدا نشناس را بكشند ( خدا وجود ندارد هم يك عقيده است و شخص صاحب عقيده محترم است و نه خود عقيده، ما مسلمان را بخاطر انسان بودنش محترم مى دانيم و نه بخاطر عقيده اسلامى داشتن) ، اگر مسلمانى بخواهد بك كافر را بكشد بايد سركوب شود. اينها با هم تضادى ندارند

جواب از دوستم

شما مگه نمیگی دین (بطور اخص اسلام) یه سازمان شیطانیه؟ خوب چطور میخوای سازمان شیطانی از بین ببری ولی اعضا و پیروان سازمان آزاد باشن؟ شما تضاد نمیبینی اینجا؟


جواب از بنده

عقيده و ابراز عقيده آزاد است. اگر عقيده اى ادعاى حقانيت خود و گمراهى دمكراسى و حقوق بشر را دارد و به سپهر عمومى وارد مى شود بايد نقد درست بشويند تا مردم روشن باشند و بدام عقايد بد نيفتند . من به عنوان. يك دمكرات با هيچ عقيده اى( البته انسان صاحب عقيده ) دشمنى ندارم حتى ممكن است عقيده كسى بسيار غلط باشد مثلا بت پرست و يا گاو پرست باشد . با تربيت دمكراتيك عادلانه و عاقلانه اينها از بين مى رود. اگر تا كنون در غرب اين عقايد غلط از بين نرفته است ناشى از دمكراسى ناقص يك در صدى ها( بنفع پولداران و بضرر توده هاى مردم بر قرار است) در دمكراسى نمى توان قطع نامه سازمان ملل را وتو كرد  با این استدلال كه كم انسان و كودك  فلسطینی كشته شده است و با اين كه طرف مورد حمايت آمريكا (اسراییل ) ده ها بار بيشتر از مردم فلسطين و حتى فلسطینی  دشمن حماس را كشته است، إمريكا بيايد فطع نامه شوراى امنيت را وتو كند. معلوم است اين اقدامات از تجليات دمكراسى ناقص است. منتها مردم مبارز غرب اين دمكراسى خواهى و حقوق بشر را اثبات كرده اند و حكومت سعى در دور زدن و فريب مردم  به این صورت اقدام مى كند. جنبش اشغال وال استريت نماينده دمكراسى است و نه دولت آمريكا. جنبش اشغال وال استريت خود را دمكراسى نود ونه در صدى ها مى نامد.

جواب از دوستم

تمرکز شما همیشه روی خسارات و ضررهای بیرونی که توسط افراد دینمدار میتونه اتفاق بیفته. ولی اگر داشتن عقیده آزاد باشه پس اونوقت دستگاه دین هم باید آزاد باشه وگرنه مردم از کجا برن عقیده پیدا کنن. خوب وقتی عقیده پیدا کردن حتی اگر ضرر بیرونی هم به کسی نزنن خودشون بطور فردی دچار خسارت ناآگاهی و دوری از عقلانیت و دمکراسی میشن. امیدوارم تا الان دیگه مشخص شده باشه که نمیشه فقط از بنیاد دین انتقاد کرد ولی به آزادی عقیده همون دین پایبند بود.


جواب از بنده

به هر حال هيچ كسى حق ندارد ، مردم را از آزادى عقيده و بيان و غيره كه در اعلاميه حقوق بشر است، محروم كند . آدمى كه در حكومت دمكراسى بدنبال عقايد غير عقلانى مى رود ، با زور متوقف نخواهد شد. به هر حال حكومت دمكراسى بدون حقوق بشر حقانيت نخواهد داشت.


جواب از دوستم

روی کاغذ بله اما در عالم واقعیت نه دمکراسی واقعی وجود داره نه حقوق بشر جهان شمول که از طرف تمامی بشریت پذیرفته شده باشه.

جواب از بنده

بدست آوردن اين دمكراسى ناقص با تلفات و زحمات بسيارى براى بشريت بوده است و نقطه اميد ماست. تاريخ پايان نيافته است بلكه شروع شده است و بجز حقوق بشر و دمكراسى راه ديگرى براى نجات نيست. گردش به راست سياسى و پوپوليسم و ناسيونال فاشيسم انسانيت را به كژ راهه مى برد و شايد اين آخرين كوشش سرمايه دارى سود پرست براى سركوب مردم باشد كه با شكست روبرو خواهد شد

جواب از دوستم

در اینکه دمکراسی پیروز میشه من چندان خوشبین نیستم. چیزی که ما مشاهد میکنیم عقب نشینی روزافزون دمکراسی های نیم بند در مقابل فاشیسم و لمپنیسم و پوپولیسم در سراسر جهان. حال چه عاملی میتونه این پیشروی کند یا متوقف کنه معلوم نیست. بعبارت دیگه گسترش تکنولوژی نه تنها به بیشتر آگاه شدن توده عامه کمکی نکرده بلکه با انواع ابزارها مثل شبکه های اجتماعی وغیره کاملا ذهن و افکار مردم عادی تحت کنترل خودش قرار داده. من نمیبینم چطور دمکراسی در چنین فضایی میتونه پیروز بشه. اصلا خود دمکراسی و حقوق بشر مسخره دست این عوامل شدن و در حال اضمحلال هستن.


جواب از بنده

بنظر من انحراف سياست جهانى بسمت راست سياسى و حذف چپ سياسى توسط ريگان و تاچر و گماشتگان منطقه اى آنها مثلا در ايران خمينى با سياستهاى ريگان همسويى و بده بستان داشته اند. خمينى با آزاد كردن گروگانهاى آمريكايى در ساعاتى كه مراسم تحليف رياست جمهورى ريگان بر پا بود ريگان را رئيس جمهور قوى نشان داد و با جنگ محدود آخوندك خمينى رهبر ضد امپرياليسم شد. سيستم نان رسانى ارباب و مزدور به هم ديگر. در آن زمان در خيابانهاى ايران شعار:

خليج فارس ايران

محل دفن ريگان

پر بود و ريگان هم از خمينى خواسته بود مبادا در زمان رياست جمهورى كارتر گروگان ها را آزاد كنند! اين إمريكايى مى خواست براى منافع سياسى هم وطنانش در گروگان باشند تا در انتخابات رياست جمهورى بر عليه كارتر پيروز شود.

حالا محافل دست راستى ريگان را يك قهرمان آمريكايى مى دانند! سير حوادث نشان داد بقدرت رسيدن ريگان و تاچر براى آزادتر كردن دست محافل خودى درفدرت اقتصادى بود تا فاصله غنى و فقير را با چپاول بيشتر كنند با از بين بودن امنيت مالى و قوانين موجود براى جلوگيرى از چپاول طبقه قدرت مند به بحران اقتصادى جهان در سال ٢٠٠٨ رسيديم كه بسيارى از مردم در سراسر جهان ثروت خود را از طريق اين دزدى سياسى اقتصادى از دست دادند. مثلا جامعه تعاونى معلمين نروژى در آمريكا سرمايه گذارى كرده بودند و با ورشكست شدن طرف إمريكايى اندوخته شغلى آنها بر باد ( به جيب سرمايه داران ) رفت

به نظر من اين آخرين فرصت براى سرمايه داران و اندام هاى سياسى آنان بود كه بتوانند در طريق عادلانه و عاقلانه كه همان دول رفاه اروپايى بود در خدمت جامعه باشند ولى آنان با انحلال اين دول رفاه و فقير كردن مردم شمشير را از رو بسته اند.

دو راه در پيش است يا عقلانيت پيروز مى شود و عدالت اجرا مى شود يا اين كه بشر با تو سرى خوردن و تلفات ميلياردى به اين عقلانيت خواهد رسيد اگر بقايى باشد!

 

بشریت در آستانه تحولی مهم است.بحران اخیر همان رشد شتابان فاصله بیشتر بین فقیر و غنی است در زمان توسعه اقتصادی این فاصله در پنجاه سال اخیر هم چنان بیشتر شده است و اکنون هم بعلت نبودن رشد اقتصادی این فاصله بیشتر میشود.شباهت این ایام به ایام قبل از جنگ جهانی دوم خطر جنگ بزرگی را نشان میدهد مثل آن زمان که انگلیس ابرقدرت بود واین ابر قدرت زمان باید میرفت تا ابر قدرت جدیدی بیاید که آمریکا جانشین انگلیس بعد از جنگ جهانی دوم شد. فعلا هم آمریکا تا بیش از ده الی بیست سال اینده نمیتواند ابر قدرت باشدودر نتیجه خلا قدرتی در سطح جهان پدید خواهد آمد که خلا قدرت بوجود آمده باید بنحوی پرشود. ولی ابر قدرت بعدی کیست ؟ چین یا اروپای متحد و یا .... اگر عقلانیت بخرج داده نشود و دنیا با عدالت و عقلانیت اداره نشود.خطر جنگ بزرگ بیخ گوش ماست قبلا هم شعله های کوچک این جنگ با حمله به افغانستان و عراق و لیبی دیده میشود.دنیا بر اساس ارزشهای حقوق بشری برای همه افراد کشور ها و بر اساس دمکراسی باید اداره شود نه این که دول غربی بنام حقوق بشر حقوق بشری دیگر کشور ها و حتی مردم خودشان را زیر پا بگذارند.حقوق بشر که حالا بر روی کاغذ پیروز شده است لازم است در عمل هم پیروز باشد و دنیا بر اساس ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی اداره شود حقوق بشر پدیده انسانی و جهانی است که توسط انسان غربی شروع شده است و توسط همه جهانیان باید به اتمام برشد اگر چنین نشودسرمایه داران جهان خوار با ایجاد جنگ بزرگ جهانی فقط منافع خود پاسداری خواهد کرد که این مانع فقط با کشتار انسانهای بسیار زیادی ده ها بار بیش از هشتاد میلیون کشته جنگ جهانی دوم بر اورده خواهد شد.چون سیستم سرمایه داری نمیتواند با تکیه بر سود عدالت را بر قرار کند این موقعیت بد و ضد بشری بیکاری و بحرانهای اقتصادی دوباره تکرارخواهد شد.زیرا سرمایه داری بر اساس سود حتی با زیر پا گذاشتن ارزشهای حقوق بشری و محیط زیستی نمیتواند جوابگوی زندگی همه جهانیان باشد چون در ذات خود زور گویی و سود طلبی دارد

جواب از دوستم

چیزی که از دید من ما داریم مشاهده میکنیم همون اصل تنازع بقا داروین هست که من این رو یا کاربر در موردش صحبت کردیم.
ملتهای قوی بنا به این اصل ملتهای ضعیف پایمال و نابود میکنن همونطور که در طبیعت قوی ها ضعیفها رو از بین میبرن. قوی بودن اینجا فقط از جنبه نظامی نیست بلکه همه جوانب در بر میگیره. ما شاید حمله کشورهای قوی به کشورهای ضعیف هستیم و این جنگها بخاطر روز به روز محدود شدن منابع آب و منابع طبیعی احتمال رخ دادشون بیشتر داره میشه.

جواب از بنده


این نگاه همان نگاه چند هزار سال قبل است و بری از دیدگاه نوین عدالت خواهانه و عاقلانه بودن است. یعنی شما با اعتقاد به قوانین جنگل این حرف را می زنید. اما انسان بر طبیعت و این قانون جنگل پیروز خواهد شد . روند تکامل انسانی که بر طبیعت پیروز شده است و می تواند آن را به نابودی بکشاند ( اگر عادلانه و عاقلانه رفتار نکند ) با حیوانات محکوم به تحمل طبیعت فرق دارد. این برای من عجیب است که شما این دیدگاه کهن را دارید. امروز فقط قانون جنگل نیست کل فرهنگ انسانی و خود انسان در خطر است و جنگهای امروز ممکن است ویرانی داشته باشد ولی پیروز نداشته باشد که ناشی از پیشرفت فوق العاده سلاح های جنگی است. در دیدگاه خود تجدید نظر بفرمایید.الان چند هزار سال قبل نیست.

********************************************************************

در مورد دمکراسی زیر نقد مقاله زیر بحثی با دو دوست انجام شد که دوست اول جدید است و دوست دوم همان کسی است که در بالا با هم بحث کرده ایم:

 

مقاله

 

 

https://news.gooya.com/2024/01/post-83001.php

 

نقد ها

از دوست اول

نوشته شما:  (مقاله نویس )
........واستار استقلال (در دوران ملی کردن صنعت نفت) و پایان دادن به رژیم سلطنتی (در انقلاب ۵۷) شده‌اند. با این حال اما، موضوع دموکراسی، به طور خاص، بدین نام و در جوانب مختلف‌اش، هیچ‌گاه به دغدغه، خواست و شعار اصلی و عمومی جنبش‌های مردمی در ایران تبدیل نشده است........

این جمله شما برداشتی ناقص از انقلاب 57 است، شعار اصلی مردم: استقلال, آزادی, جمهوری اسلامی بود. نه فقط جمهوری اسلامی!!! مگر روزنامه ها تا تقریبا 2 سال بعد از انقلاب آزاد نبودند, فعالیت های احزاب گوناگون و ..... با وجود فشارهای دولت❗

....در پلورالیسم و بسیارگونگیِ‌شان. در اختلاف‌ها، اشتراک‌ها و تضادهایِ‌شان. به طور مستقیم و مستقل از دولت، قدرت‌ها و احزاب. از هم اکنون و در هر جا. در آزادی، خودمختاری و خودگردانی....
......دو مانع اصلی رو به رو شده است. یکی، دستگاه دولت مستبد و پادشاهی و دیگری دستگاه تئوکراتیک دین و روحانیت بوده است......

نمونه هایی یا کلمه به کلمه از پاسخ های چپ سنتی , منتها در مقاله ای در سال 2024❗

خوشبختانه خود شما در 12 آذر 1400 در مقاله ای بعنوان ریشه‌های افول «چپ» به آنها غیرمستقیم پاسخ داده اید:
....اما سرمایه‌داری، با وجود بحران‌ها و تضادهای گوناگون‌اش، هم‌چنان زنده، فعال و امروزه جهانی شده است. نه تنها همه‌ی پیش‌بینی‌های مارکسیستی، از نیمه‌ی دوم سده‌ی نوزدهم تا کنون، درباره‌ی فروپاشی نزدیک سرمایه‌داری غلط از آب درآمده‌اند بلکه این نظام توانسته در همه جا خود را با اوضاع و احوال جدید متحول و منطبق سازد، حفظ و مستحکم نماید.

پاسخ خودتان به خودتان را گرفتید؟
شما در راه حلی که در این مقاله ارائه دادید, دقیقا همان پاسخ های قدیمی چپ سنتی است❗
خود شما دو سال پیش از چپ سنتی بخاطر تطبیق ندادنش با اوضاع و احوال جامعه مدرن غیرمستقیم انتقاد کردید و از نظام سرمایه داری بخاطر انعطاف پذیریش, تعریف و تمجید کردید❗

این راه, راه نقد گذشته و نقد ایدولوژی و تاکتیک نیست❗
با مفاهیم و نگرش ها و برداشت های سنتی نمیشود به سوالات و مشکلات 2024 پاسخی ارائه کرد!

این همان عدم میل تطبیق چپ سنتی (ادبیات تکراری و مفهوم های سنتی چپ، همان دشمنان‌ سابق و ازلی، دوستان سابق و ازلی، دیدگاه‌های کلاسیک ازلی سابق طبقاتی و.. !!!) و یا اصلا خود چپ با جامعه مدرنیته و پیچیده گی هایش و مشکلاتش و در عین حال منطبق بودن جامعه سرمایه داری با جامعه مدرنیته است, که نه تنها چپ ایران بلکه چپ جهانی و در کنار آن، به اصطلاح روشنفکران دینی (که من با این اصطلاح موافق نیستم، باید گفت: مذهبیون معتدل یا اعتدال گرا، زیرا نفس کلمه روشنفکری با خود مذهب به هر اسمی، در تناقض است!) با آن در حال مجادله و درگیری هستند❗

نکته آخر, اگر چپ ایران میخواهد در روند و سیر تکاملی رنسانس عقلانی در ایران جایی داشته باشد, باید نحوه نگرش, نوع گفتمان و ادبیات آن را با جامعه کنونی داخل ایران منطبق کند.
در مستند شمقدری, که هفته پیش دیدم, با وجود اینکه مصاحبه شوندگان در داخل ایران بودند و رویشان پوشانده نشده بود, سخن از طرد روحانیون, روشنفکران و .... کاملا عیان و هویدا بود.
یعنی جامعه ایران بختک زده به آخوند, بدون اینکه روشنفکران داخل و خارج بفهمند, کلا سکولار شده و تا حد زیادی از دین انزجار پیدا کرده اند.
یعنی شما در چنین جوامعی نمیتوانید با یک ایده خاص سنتی چه چپ و چه راست, امیدی به بقای سیاسی خود داشته باشید.

پس طبق سفارش خودتان: در همه جا خود را با اوضاع و احوال جدید, یعنی مدرنیته, متحول و منطبق سازید, منتها با ایده ای جدید, ادبیاتی نو, و نگرشی نو به جهان هستی!

جواب از بنده

اصل تضاد موجود در جامعه ایرانی را مدرنیته و سنت میدانم .
سنت یعنی چه؟
بنظر من سنت همان فرهنگ متراکم از دانشهای گذشته است که برای سرو سامان دادن به اجتماع بکار گرفته میشود.منابع اطلاعاتی ما از جهان در ابتدای تاریخ بشر ناشی از انقلاب کشاورزی و ایجاد فرهنگ یک جا نشینی است.فرهنگ یک جا نشینی توام با انبار کردن غذا بود و ناشی از تولید زیاد غذا که موجب میشد بشر اولیه با استفاده از این مزیت بتواند زندگی خود را راحت تر اداره کند و بتواند آینده را هم بهتر پیش بینی کند.این انقلاب کشاورزی توسط هاپلوگروه
J
انجام گرفته است که یک سوم جمعیت فعلی ایران را تشکیل میدهد.این افراد از اطراف ساحلی پر اب شرقی دریای مدیترانه تا سرزمینهای پر اب در غرب ایران وآناتولی زندگی میکردند (منطقه هلال بارور)زندگی میکردند حدودا دوازده هزار یال پیش
اعراب و یهودیان هم به این گروه از انسانها متعلقند.اعراب جز زیر گروه جی یک و مردمان ناحیه شمالی تر نظیر ایران و ترکیه و یونان و ایتالیایی ها زیر گروه جی دو هستند.
فرهنگ کشاورزی زاینده مکتبهای دینی تک خدایی هستند و بهمین علت تمام ادیان تک خدایی غالب در دنیای امروز از انقلاب کشاورزی حاصل شده است و پس از هزاران سال هنوز هم تاثیر گذار هستند
ولی با مدرنیته و عصر روشنگری ما مواجه با انقلاب صنعتی هستیم که از عصر ماشین بخار و ماشینهای مختلف و هواپیما و عصر اتم گذشته ایم و وارد عصر کامپیوتر و انقلاب انفورمانیک هم شده ایم و این انقلاب تا هزاران سال مردم جهان را تحت تاثیر قرار خواهد دادو ما هنوز در تاثیر وزش بادهای اولیه این طوفان هستیم .ما باید آماده باشیم تا بتوانیم این طوفان انقلاب صنعتی که که همه فرهنگها را تحت تاثیر قرار خواهد داد سربلند و پایا بیرون آییم.

اگر امروز ما ماشین را ساختیم و بکار بردیم نخواهیم توانست بعقب برگردیم و آن را انکار کنیم.ما در این جبر هستیم و علم را نمیتوان متوقف کرد
علت تحولات اجتماعی قدرت فناوری جامعه است و میزان و نحوه تولیدات یک جامعه
علت تحولات اجتماعی چیست؟


علت تحولات اجتماعی....1
http://efsha.squarespace.com/blog/2008/3/6/1-1.html

جامعه متحول میشود تا بقاداشته باشد و اگر جامعه با تحولات زمانه نتواند هم آهنگ بشود از بین خواهد رفت.اگر جامعه بقایی داشته باشد لازم خواهد بود برای بقایش سنتهایی را تغییر دهد تا بتواند با تحولات جدید همراه شود.انقلاب اسلامی ناشی از نبود تولید داخلی و وابستگی کشور به تولیدات خارجی و حاکمیت دولت دلال تولیدات خارجی در ایران بود
در واقع ما از ارزشهای انقلاب کشاورزی بسوی ارزشهای مدرنیته گذر میکنیم و ملایان و سلطنت استبدادی که حامل مسمومیت فرهنگی ما و مانع ما برای پرش از این ارزشهای قدیمی بسوی ارزشهای جدید هستند باید نابود میشدند.این آخرین فرصت برای ملایان بود که خودشان را با مدرنیته همراه کنند ولی اینان در خلاف جهت آب شنا کردند و نابود خواهند شد.
انقلاب صنعتی نه تنها ما را بلکه همه جهان با شلاق تحول بجلو خواهد راند و هیچ قدرتی نخواهد توانست علم و فنآوری را متوقف کند.برای بقا ما باید در تولید علم جدید باید جایی داشته باشیم وتا بتوانیم باقی بمانیم و گر نه کلاهمان پس معرکه استبنابراین لازم است که هویت ما هویتی نزدیک به مدرنیته و انقلاب صنعتی باشد و این هویت هویتی حقوق بشری و دمکراتیک خواهد بود

خنده دار است دو بال استبداد در ايران ( سلطنت استبدادى و اسلاميسم ) چه ربطى به بقاى سرمايه دارى دارد. من دستگاه منطقى شما را در نمى بابم!

جواب از دوست دوم

سرمایه داری از ادیان بعنوان ابزاری برای تحمیق توده ها استفاده موثر میکنه و برای همین گسترش اون با دین عجین شده. البته نه بر اساس تئوری های مارکس بلکه بر اساس شواهد تاریخی.

مهمترین مساله ای که شما در این نوشته از اون غافل ماندی نقش و تاثیر تعیین کننده فرهنگ عامه در شکلگیری و بسط دمکراسی در یک جامعه است. هیچ ملتی بدون داشتن فرهنگ دمکراتیک امکان رسیدن به دمکراسی واقعی را نداره. پس صحبت کردن در اینجا در مورد انواع اقسام دمکراسی ها و اشکال و اجزای تشکیل دهنده اونها نه اینکه بد باشه ولی چندان بکار نمیاد. در وهله اول باید بریم سراغ فرهنگ و ببینیم به چه شکل باید بستر مناسب برای گذار به دمکراتیک بودن افراد جامعه فراهم کنیم. آیا چنین چیزی اصلا در ایران تحقق پذیره؟ اگر پاسخ مثبته که باید با شرح جزییات این تحقق پذیری تشریح بشه.

جواب از بنده

اگر تمام ملت ايران خواهان دمكراسى باشند ، مى تواند شروع خوبى براى رسيدن به دمكراسى باشد ولى در كنار آن لازم است اقتصاد غير توليدى و استثمار نوين ايران و مصرف گراى وارداتى دلالى به اقتصاد توليد محور صادراتى تبديل شود. بدون داشتن اقتصاد توليد محور از داخل آن اقتصاد استبداد زاييده مى شود و خمينى همان اقتصاد دوران شاه را ادامه داد و حتى بدتر كرد يعنى قاچاق توليدات اقتصادى بيگانه را توسط خود حكومت جارى ساخت. در نتيجه ما با استبداد خطر نام تر از استبداد شاه روبرو هستيم و نوع اقتصاد فعلى نشان مى دهد كه كه ارباب شاه و خمينى يكى است و ملت ايران رو دست خورده اند.

باز تولید استبداد در ایران چگونه صورت میگیرد

جواب از دوست دوم

ملت ایران یا هر ملت دیگه ای نمیتونن خواهان دمکراسی باشن مگر اینکه اول فرهنگ دمکراتیک بین خودشون بوجود بیارن و گسترش بدن. بدون این دستیابی به دمکراسی غیرممکنه. ما مردم آلمان و ژاپن و کره جنوبی جلوی چشم داریم که چطور با فهم اشتباهات جمعی خودشون تصمیم گرفتن بطور جمعی از فرهنگ دیکتاتور ساز به فرهنگ دمکراتیک گذار کنن. اما همین هم چندین نسل طول کشید و بعلاوه بستر لازم برای بوجود آمدن چنین فرهنگی در این کشورها ایجاد شد. اما در ایران و کلا خاورمیانه با وجود اسلام این بستر هیچوقت شکل نمیگیره چون فرهنگ دمکراتیک و فرهنگ اسلامی در تضاد ریشه ای و ابدی هستن. هر دو در یک جا نمیگنجن.

در عین حال خود دمکراسی هم همچین علیه السلام نیست. در نظام دمکراسی به توده عامی تو کوچه و بازار میگن بیا رای بده کی سر قدرت بیاد. این خودش بزرگترین اشکال دمکراسیه. مردم عامی کارشون تفکر کردن و پیدا کردن افراد نخبه برای حکومت نیست. این توانایی رو در هیچ جای دنیا ندارن. برای همین اکثرا مهندسی افکار عمومی و رای آوردن در انتخابات درتمام دنیا انجام میشه. ممکنه در بعضی کشورها مثل اسکاندیناوی در حد کمتری اتفاق بیفته ولی حتی در اون کشورها هم سیاستمداران نخبه روی کار نمیان.

شاید یکی از آلترناتیوها سیستمی باشه که یک مجمعی از نخبگان و متخصصان اون ملت دور هم جمع بشن و یکی رو از میان خودشون برای مدت محدود برای کارهای اجرایی انتخاب کنن. رجوع به آرای عمومی راهش نیست و از دمکراسی آنچه که انتظار میره دریافت نمیشه.

جواب از بنده

وظيفه حكومت دمكراسى استقرار عقلانيت و عدالت در جامعه است. اين عقلانيت و عدالت شامل راى دادن و كانديدا شدن هم است.

بدون آگاهى امكان راى دادن موثر وجود ندارد . بنابراين انتشار اخبار و آگاهى و دانش سياسى و غيره بايد آزاد و شدنى باشد .
بنابراين لازم است كه در جامعه دمكراتيك اليت و آگاهان با كسب اعتماد جامعه و با بكاربردن عقلانيت آزاد و رها بنفع همه جامعه و اهداف دمكراسى كه اجراى عدالت و تبعيت از عقلانيت است ، با انتشار نظرات علمى خود مردم راى دهنده را راهنمايى كنند.توده مردم نيز در جهت اهداف دمكراسى راى عادلانه و عاقلانه براى نفع كل جامعه و نه تعلقات شخصى و قومى و صنفى خود اقدام كنند.

جواب از دوست دوم

من اینطور فکر نمیکنم. اگر قرار بود مردم عامی هر جامعه مثل نخبگان مطلع و آگاه بشن که دیگه ما دو طبقه متمایز نخبه و عامی نداشتیم.
حقیقت امر اینه که اکثریت مردم عامی در هر جای دنیا نخبه نیستن و نباید هم باشن. دنبال کسب و کار و زندگی شخصی خودشون هستن. کارشون تحقیق در امور اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نیست که به اون حد از آگاهی برسن که سرشون کلاه نره. همه جمعیت یه جامعه رو نمیشه آگاه کرد.
همین آگاه بودن ملتها درجاتی هم داره. مثلا مردم فرانسه به حدی از آگاهی دست یافتن که دیکتاتوری مثل هیتلر نزارن بقدرت برسه و بهشون حکومت کنه ولی به درجه ای از آگاهی نرسیدن که به شارلاتانهای سیاسی مثل لوپن و سارکوزی و مکرون رای ندن.
در عین حال در تمام طول تاریخ طبقه نخبه و روشنفکر جدا از طبقه عامی بودن و همیشه ظن و تردید بین این دو وجود داشته.
در ایران هم ما نه روشنفکر داشتیم نه داریم. روشنفکر نما ها زیاد بودن و دیدیم که هیچوقت نتونستن به آگاه کردن توده ها کمکی کنن.
اینکه سیستم دمکراسی باعث عدالت از طریق رای گیری عمومی میشه رو ما در حد نسبی در چند جا مثل اسکاندیناوی و شمال اروپا دیدیم ولی اونم در حال زوال هست.

جواب از بنده

هدف دانشمند شدن توده نيست. همان طورى كه همه ما نمى توانيم پزشك باشيم ، همه ما نمى توانيم آگاه باشيم پس بايد در جهت اجراى عقلانيت و عدالت لازم است تقليد كنيم مثل وقتى كه از پزشك تقليد مى كنيم براى راى دادن يا بايد آگاه باشيم و يا بايد از إگاهان تقليد كنيم. حكومت دمكراسى بايد بكوشد تا اين مرجع آگاه سازى فعال و آزاد باشد.

جواب از دوست دوم

بله همونطور که گفتم روی کاغذ. در عمل و دنیای واقعی این شدنی و دست یافتنی نیست و ما نمونه موفقی نداریم. ارجاع به آرای عمومی یکی از نقاط ضعف دمکراسی است. در مصر دمکراسی باعث روی کار آمدن اسلامگرایان اخوان مسلمین شد. در ترکیه دمکراسی باعث در قدرت موندن اردوغان شده. همه با رجوع به آرای عموم. اینکه مردم عامی برن از نخبه های سالم تقلید کنن شدنی نیست. حداقل من نمونه ای نمیشناسم.

جواب از بنده

خوب ما كه مى خواهيم دمكراسى حقوق بشرى داشته باشيم بايد كنكاش كنيم و اين راه هاى عادلانه و عالمان عقلانى را در جامعه جارى كنيم كه بنفع همه است. اول از همه هم از حالت محفلى بيرون بياييم و در سطح ملى جبهه متحد دمكراسى خواهى حقوق بشرى تشكيل بدهيم. ما كم كار كرده اين و بايد عقب ماندگى ها جبران كنيم . و با گفتن اين كه نمى شود نمى توانيم از زير بار مسئوليت شانه خالى كنيم. ما براى رفاه و بقاى خودمان بايد فداكارى كنيم.خيلى از چيز ها نبوده است ولى ساخته شده اند و ما هم مى توانيم. بايد بخواهيم و حركت بكنيم تا اتفاق بيفتد

در ضمن اگر دمکراسی یک بار مصرف مثل کاری که خمینی دژخیم کرد - نباشد مردم خطا کار اعمال خود را اصلاح خواهند کرد. مثلا الان در ایران رفراندم جمهوری اسلامی آری - نه اجرا شود بالای نود در صد جواب نه خواهد بود

جواب از دوست دوم

خوب فقط خواستن که شرط نیست. شما به یک نقشه راه هم احتیاج دارید. جاری کردن عقلانیت و عدالت در جامعه فقط با تشکیل دادن انواع اقسام حزب و جبهه که بدست نمیان. اگر میشد که تا الان صد ها از این جبهه ها تشکیل شدن. شما باید یک نقشه راه عملگرایانه به جزییات کاملش مطرح کنی تا دیگران مطالعه کنن و در صورتی که موافق بودن به اون بپیوندن و در راه تحقق اون نقشه بطور جمعی عمل کنن. شما این نقشه راه دارید؟ منکه ندارم.

من قبلا هم توضیح دادم که خواستن دمکراسی و حقوق بشر کافی نیست. این مساله یه امر جمعی هستش و تمام یک ملت باید تصمیم بگیرن و با ایجاد بستر لازم در طول زمان فرهنگ دمکراتیک ایجاد کنن و د رنهایت به دمکراسی نیم بند برسن. در عین حال باز توضیح داده بودم که این امر در ایران و خاور میانه بدلیل وجود اسلام میسر نیست.

جواب ازدوست اول

برخی از دیکتاتوری ها در برخی مسائل اجتماعی و اقتصادی به موفقیت هایی دست می یابند. به عنوان مثال، موسیلینی در ایتالیا توانست مافیا را از بین ببرد و رونق اقتصادی را برای ایتالیا به ارمغان بیاورد، آدولف هیتلر موفقیت های اولیه زیادی داشت و استالین روسیه را به یک قدرت صنعتی متوسط ​​تغییر داد و دیکتاتوری در آرژانتین نیز موفقیت های بسیاری داشت. یک بار با یک دانشمند عراقی صحبت کردم، او از صدام و اینکه چقدر او بزرگ بود، صحبت می کرد. در زمان جنگ جهانی دوم، ترکیه یک حکومت نیمه دمکراتیک داشت، اما ایران دیکتاتوری داشت، هر دو کشور تحت فشار متفقین بودند، با این حال، ترکیه اشغال نشده بود، اما ایران توسط متفقین اشغال شده بود.

کرامت انسانی از هر چیزی مهمتر است. دیکتاتوری ممکن است موفقیت های اولیه را به همراه داشته باشد، اما در نهایت، این موفقیت ها پرهزینه هستند. دیکتاتوری ها دانشگاه می سازند و با بی سوادی مبارزه می کنند، اما تصمیم می گیرند که ما چه بخوانیم یا ببینیم یا گوش کنیم. دیکتاتوری اجازه رشد فکری را نمی دهد. کرامت انسانی آنقدر با ارزش است که نمی توان آن را رها کرد.

جواب از دوست دوم:

له مسلما که هیچ دیکتاتوری حکومت ایدآل نمیتونه باشه. همونطور که شما هم مثال آوردی تنها جنبه اقتصادی مورد نظر هست و نه بقیه جنبه ها. البته دمکراسی واقعی هم وجود نداره اما باز با اینحال همین دمکراسی های نیم بند هم بر هر نوع دیکتاتوری ترجیح مطلق دارن. موفق باشید.

جواب از بنده

ما كه خلافش را ديده ايم حداقل در دو رژيم پهلوى و جمهورى إسلامى اين طور بوده است. ديكتاتورى مردود است چون بر اساس تبعيض و خواست ديكتاتور اداره مى شود.
ممكن است ديكتاتورى در تحميل اصول دمكراسى و حقوق بشر موثر باشد و آن هم ديكتاتورى كه معتقد عاشق گونه دمكراسى و حقوق بشر باشد و هدف خبرى بجز استقرار دمكراسى نداشته باشد

جواب از دوست دوم

در رژیم پهلوی با دستور مستقیم شاه در مدت کوتاهی ذوب آهن اصفهان از روسها خریداری و راه اندازی شد. در سیستم دمکراتیک این روند بسیار طولانی تر و گرانتر تمام میشد بخاطر روند طولانی مشاوره ها و تصمیمی گیری ها و سیاست بازیها و کاغذ بازی ها و غیره.

در لیبی با دستور مستقیم معمر قذافی منابع آب شیرین در تمام اون کشور بنا شد و مردمش تقریبا بطور مجانی دسترسی به آب آشامیدنی سالم و تمیز پیدا کردن. در نظام دمکراتیک این بسیارطولانی تر میتوانست باشه همونطور که ما در کشورهای پیشرفته در مورد پروژه های عمرانی شاهد هستیم.

دیکتاتوری که عاشق دمکراسی باشه که دیگه دیکتاتور نیست!

جواب از بنده

در حكومت شاه در چند روز بيست و پنج هزار تن را در بيست و يك آذر ببعد کشتند و كتب درسى تركى را آتش زدند
يا رضا شاه چند هزار تن لر را كشت و اين قوم را به ساير نقاط تبعيد كرد و مشابه اين زياد است با ديكتاتورى فقط در نهايت نمره منفى خواهيم داشت. نجات ايران در بر پايى حكومت دمكراسى حقوق بشرى است. زيرا اين حكومت بمسائل قومى و ملى در ايران پايان مى دهد و عقب ماندگى هاى علمى و اقتصادى كشور را جبران مى كند. از ديكتاتورى در ايران بجز تبعيض و مزدورى حكومت و سلب حقوق مردم و عقب ماندگى نتيجه اى نخواهيم داشت. با ذوب آهن در كنار ديكتاتورى ما بجايى نرسيديم.

جواب از دوست دوم

مگر ما گفتیم که رسیدیم؟ من اظهار کردم که از دید تئوری های اقتصادی و فقط از جنبه اقتصادی دیکتاتوری ها میتونن از دمکراسی موثر تر عمل کنن. نگفتم که این امر مثبت یا منفیه . فقط گزاره خبری دادم هر چند خودم هم بر همبن عقیده هستم.

ما فقط نمیتونیم به شعار دمکراسی و حقوق بشر اکتفا کنیم. شعارها آرمانگرایی است. از بُعد عملگرایانه شما باید دقیقا جزییات رسیدن به دمکراسی و حقوق بشر در جامعه ایران تشریح کنی. صرف اینکه بگیم دمکراسی چیز خوبیه کافی نیست. باید با دقت جزییات رسیدن بهش را هم ارائه کنیم. منکه راهی براش ندارم. اگر شما این جزییات میدونی من حاضرم بشنوم ولی نه فقط در حد یک آرمان بلکه جزییات عملی.

 

جواب از بنده

توسعه عقل گرايى در جامعه.

مثلا سلسله پهلوى با تحريك احساسات ملى و ترريق احساسات بر اساس جعليات مردم را در احساسات فرو بود و در واقع عقلانيت را تعطيل كرد و جمهورى اسلامى با تحريك احساسات دينى همين كار را مى كند

براى سلسله پهلوى :

ناسیونالیسم سلسله پهلوی

براى جمهورى اسلامى:

آیا تاریخ صدر اسلام دروغین و ساختگی است

افشاى دروغين بودن اديان سازمان يافته از هر نوعش و خطرناك بودن حكومت هاى دينى بر اساس شواهد تاريخى مثل حكومت خلفا و واتيكان

تجمع و اتحاد بر اساس ارزشها حقوق بشرى و اصول دمكراسى و سكولاريسم همسو با آنها در سطح ملى و تاسيس جبهه متحد دمكراسى خواهى.اين جبهه با كار سازمانى لازم است سخنگوى مردم و خواسته هاى دمكراتيك آنان در سطح ملى و جهان باشد. آگاهى هاى لازم در باره دمكراسى و حقوق بشر را انتشار دهد.

سعى در كار سازمانى و پر كردن خلا قدرت در زمان سقوط رژيم .

مسئله ما تضاد بين سنت و مدرنيته است و دمكراسى و حقوق بشر و سكولاريسم بيشتر از قبل مورد استقبال قرار مى گيرد و مردم بر قدرت توليد اقتصادى براى رفع نياز هاى كشور و رفع عقب ماندگى هاى علمى و اقتصادى آشنا تو هستند تا اقتصاد استثمار نوين ايران را از بين ببرند.

چون دمكراسى حلال مشكلات ماست و بنفع همه است و خطر كشت و كشتار را كمتر مى كند . مورد قبول اكثريت ملت و اكثريت خاموش خواهد بود . در سال ١٣٥٧خمينى با تبليغات حول و حوش دمكراسى مردم را فريفت. ملت ما دمكراسى مى خواهد.

جواب از دوست دوم

توسعه عقل گرایی در جامعه ای که اسیر دین بخصوص اسلام است تحقق پذیر نیست.
مهم نیست ملتی دمکراسی بخواد تا زمانیکه بطور جمعی بستر لازم برای درقراری دمکراسی ایجاد نکنه هیچ آبی تکون نمیخوره.
ملتی که هر سال میلیونها نفرش پای پیاده میره بیابونهای کربلا تا برای اما حسینش زار بزنه نمیتونه دمکراسی بخواد.
ملتی که توسط شبکه های اجتماعی تحت کنترل افکار قرار داره نمی تونه و نمیزارن به عقلانیت برسه.

اینکه شما میگی ملت به عقلگرایی برسن باز یه شعار و کلی گویی بیش نیست. دقیقا چطور باید اینکار انجام بشه؟

جواب از بنده

بى خودى بنده خواستار بر اندازى جمهورى اسلامى ( شيطانى) نيستم. براى داشتن حكومت دمكراسى لازم است جمهورى إسلامى بر اندازى شود. جمهورى اسلامى بقايش بيش از يك انقلاب ديگر كشتار خواهد كرد. ملايان حتى قبل از قدرت گرفتن بنا به تضمين ارباب خود براى پشتيبان مطلق سينما ركس آبادان را آتش زدند و صد ها تن را کشتند. بعد از بقدرت رسيدن انحصار مطلق قدرت سياسى را براى باند خود و بر عليه تمام گروه هاى سياسى اعمال كرده اند و اين كار را با قتل و مزدورى و فساد انجام داده اند. مثلا خلخالى براى كشتار مخالفان در خانه آنها مواد مخدر جا سازى كرده است( خبرش را يك اسلاميست حكومتى اعلام كرده است). بقاى حكومت با توسعه خرافات و تعطيلى عقلانيت خواهد بود.
راه كارش مشخص است و در بالا شرح داده شده است. شما پيشرفت اپوزيسيون را ناچيز تلقى مى كنيد!
آيا كسى از ملت به انقلابى بودن و درستکار بودن حكومت و افراد موثر آن اعتقاد دارد؟ اين در جايى است كه جمهورى اسلامى قداست مذهبى در اوايل انقلاب در نزد توده هاى عامى پيدا كرده بود!
آيا كسى از ملت وجود دارد كه بخواهد اين حكومت بماند؟
مگر نديديد كه در جنبش زن رندكى آزادى كه يك شعار غير دينى و غير ايدئولژيك است يعنى دمكراتيك و حقوق بشرى است مردم خواستار براندازى جمهورى اسلامى شدند.
چطور بخود حق مى دهيد كه بگوييد ملت دمكراسى نمى خواهد.

به نظرم ما بحث را بايد تمام كنيم تا انشا اله شما بتوانید نيمه پر ليوان را بيشتر ببينيد
نجات ايران در بر پايى حكومت زمكراسى حقوق بشرى است و اين دير و زود دارد ولى سوخت و سوز ندارد


 

Posted on Sunday, January 7, 2024 at 02:05PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>