مسلمين آزاد هستند كه مسلمان باشند. در مسجد عبادت كنند در خانه عبادت كنند. ولى اگر بخواهند يك آتئيست خدا نشناس را بكشند ( خدا وجود ندارد هم يك عقيده است و شخص صاحب عقيده محترم است و نه خود عقيده، ما مسلمان را بخاطر انسان بودنش محترم مى دانيم و نه بخاطر عقيده اسلامى داشتن) ، اگر مسلمانى بخواهد بك كافر را بكشد بايد سركوب شود. اينها با هم تضادى ندارند
برای دمکراسی در ایران
نوشته زیر گفتگوی اینترنتی بین بنده و دوست دیگری است
نه نقد به مسلمان بلكه نقد اسلام سياسى لازم است زيرا اسلام سياسى ادعاى حقانيت مى كند و حكومت را با اين ادعا ومزدورى بيگانگان و كشتار و مافيا بازى غصب كرده است و لازم است نقد شود.
دين يك سازمان شيطانى است.خودشان را به ريا بخدا مى چسبانند ولى كار شيطانى در عمل مى كنند.
دين بيشتر از اين نيست كه خدايى ممكن است باشد و آفريدگار ماست. خدا را در نظر بگيريد و زندگى كنيد . به كسى ظلم نكنيد آنچه را كه براى خود مى خواهيد صادقانه براى ديگران هم بخواهيد و هر چه را براى خود نمى خواهيد براى ديگران هم نخواهيد و با پيشرفت علم راه بهتر و علمى تر را در اين موارد اجرا كنيد. يعنى فردايى هم ممكن باشد و رعايت حال قيامت خود را هم بكنيد و مثل خدا در دنيا بخشنده و مهربان باشيد.
الباقى موارد ربطى بخدا و دين ندارد و زاييده ريا و نادانى و يا پدر سوختگى و خود خواهى بشر بنام دين است.
حرفهای
باور مندان به ادیان سازمان یافته حاوی دو خطاست.اول این که میگویند دین متحد کننده بشریت است بلکه بر عکس دین باعث شکاف بین انسانها است و کشتار جنگهای مذهبی گواه این ادعای بنده است. دوم این که به دنبال دینهایی هستند که دکان سیاسی نباشد ولی دین غیر سیاسی در تاریخ هیچ گاه وجود نداشته است بویژه ادیان سازمان یافته که اصلا کارکرد سیاسی و غیر دینی آنها بیش از کارکرد دینی آنهاست.دین در کارکرد اجتماعی سیاسی فقط دردسر ساز و پدید آورنده ناحقی و کشتار است.این باور مندان به ادیان سازمان یافته مثل اسلام و یهودیت و مسیحیت ادعا میکنند دین کاران(ملایان و کشیشان و خاخامها) برای نفع خود قوانین را بنام خدا ایجاد کرده اند و با آن قوانین دکان سیاسی خود را اداره میکنند و این قوانین ربطی بخدا و دین پاک و غیر سیاسی ندارد.البته ملایان در مورد مسیحیان میگویند که قوانین دین مسیح حرف اصلی خدا نیست بلکه دستکاری شده است و کشیشان هم ملایان و محمد را متهم به تقلب در کار خدا میکنند. اولا ما دینی نداریم که غیر سیاسی باشد باورهای فرد اگر به اجتماع و بروابط بین افراد بیاید سبب کنشهایی خواهد شد و با توجه به این که دین سبب شکاف بین انسانها شده است واز قوانین آن بر علیه جان و مال و ناموس مردم استفاده شده است لازم است از قدرت اجتماعی و سیاسی بدور باشد و حتی قدرت فرهنگی هم نباشد.خمینی با قوانین همین اسلام سیاسی هزاران تن از زندانیان سیاسی که هر موی هر کدام از آنها به صدها خمینی و اسلام او میارزید را اعدام کرد.پشتیبانی این باورمندان به ادیان سازمان یافته پشتیبانی از کشتار و ناحقی هایی است که از دین بر میخیزد.از این کشتار های مذهبی و دکانهای سیاسی حمایت نکنید و بدنبال دین اصلی غیر سیاسی هم نگردید زیرا چنین ادیانی وجود ندارد.
جواب دوستم:
شما از یک طرف میگی دین یک سازمان شیطانی است از طرف دیگه چند روز پیش زیر نوشته من کامت دادی که بهاییان طبق بیانیه حقوق بشر باید در عقیده شان آزاد باشند. خوب آزاد باشن (که هستن) که عضو یک سازمان شیطانی بنام دین بشن؟ این آزادی به نفعشونه؟
جواب از بنده:
مردم حق دارند به هر چيزى معتقد باشند و در اينجا هم عرض كردم من با نقد مسلمان مخالفم ولى اسلام سياسى بايد نقد شود.
جواب از دوستم
خوب ممکنه مردم بخوان معتقد به فاشیسم باشن. یا بخوان معتقد به طالبانیسم یا داعشیسم باشن. فقط به معتقد بودن که کا رختم نمیشه. اعمال انسانها نتیجه مستقیم عقایدشونه. وقتی شما میبینی یکی از چاقو برای کشتن استفاده میکنه نه پختن باید چاقو رو از دسترسش دور کنی نه اینکه بهش اجازه بدی چاقو داشته باشه.
جواب از بنده
وقتى به عمل و صدمه به حقوق ديگران برسد بايد سركوب شوددمكراسى هم يك نظام سياسى و اجتماعى است ولى قوانين خودش را دارد..
اصل تربيت دمكراتيك است كه بايد عادلانه و عاقلانه باشد. حالا كسى كه عقل و عدالت را دشمن است غير دمكراتيك است و سبب ضرر به ديگران مى شود لازم است در صورت عمل بر خلاف حقوق بشرى ديگران بايد سركوبش كرد. دمكراسى هم ارتش لازم دارد.
جواب از دوستم
خوب شما وقتی به اسلام سیاسی یا هر نوع دیگه اش بعنوان سازمان شیطانی بخوای حمله کنی در حقیقت داری به معتقدان اون اسلام (مسلمون ها) حمله میکنی. شما نمیتونی بگی یه عقیده شیطانیه ولی پیروانش بچه های خوبی هستن. پس وقتی شما میگی من به مسلمون ها کار ندارم ولی اسلام سیاسی باید نقد بشه در حقیقت دو امر محال میخوای با هم جمع بزنی که شدنی نیست.
جواب از بنده
مردم حق دارند به هر عقيده اى معتقد باشند. مردم حق ندارند عقيده خود را بزور به ديگران تحميل كنند. اديان تك خدايى زاييده انقلاب كشاورزى است و شناختى از يازده هزار سال پيش است. منتها با بستن آن بخدا و همه زمانى و همه مكانى تلقى كردن توسط افراد نادان و يا خودخواهى استثمار گر مى خواهند حقوق بشرى ديگران از بين ببرند . در جامعه دمكراتيك با هر كس به هر عنوان ( دين ، عقيده، سازمان سياسى و غيره ) بخواهند حقوق بشر از بين ببرند، مقابله خواهد شد. براى اين كه حقوق بشر و اصول دمكراسى عادلانه و عاقلانه است.
آيا اسلام سياسى مى تواند اثبات كند عاقلانه و عادلانه است؟
جواب از دوستم
مسلما اسلام از هر نوعش با حقوق بشر هیچ سنخیتی و مطابقتی نداره. ولی صحبت اینجا اون نیست. شما میگی مردم حق دارن هر عقیده ای داشته باشن؟ خوب صرف داشتن یه عقیده بدون اجرا کردن اون عقیده اصلا چه سودی برای اون مردم داره؟ چطور اصلا ممکنه؟ ما به مردم بگیم آزادید مسلمون باشید ولی حق ندارید هیچ آداب و اعمال که اسلام بهشون تجویز میکنه رو انجام بدید؟ این سیستم اصلا کار میکنه؟خوب شما اینجا فقط دو گزینه بیشتر نداری. یا کلا اسلام نابود کنی چون با حقوق بشر سازگار نیست یا هر بلایی سرت میاره قبول کنی.
جواب از بنده
جواب از دوستم
شما مگه نمیگی دین (بطور اخص اسلام) یه سازمان شیطانیه؟ خوب چطور میخوای سازمان شیطانی از بین ببری ولی اعضا و پیروان سازمان آزاد باشن؟ شما تضاد نمیبینی اینجا؟
جواب از بنده
عقيده و ابراز عقيده آزاد است. اگر عقيده اى ادعاى حقانيت خود و گمراهى دمكراسى و حقوق بشر را دارد و به سپهر عمومى وارد مى شود بايد نقد درست بشويند تا مردم روشن باشند و بدام عقايد بد نيفتند . من به عنوان. يك دمكرات با هيچ عقيده اى( البته انسان صاحب عقيده ) دشمنى ندارم حتى ممكن است عقيده كسى بسيار غلط باشد مثلا بت پرست و يا گاو پرست باشد . با تربيت دمكراتيك عادلانه و عاقلانه اينها از بين مى رود. اگر تا كنون در غرب اين عقايد غلط از بين نرفته است ناشى از دمكراسى ناقص يك در صدى ها( بنفع پولداران و بضرر توده هاى مردم بر قرار است) در دمكراسى نمى توان قطع نامه سازمان ملل را وتو كرد با این استدلال كه كم انسان و كودك فلسطینی كشته شده است و با اين كه طرف مورد حمايت آمريكا (اسراییل ) ده ها بار بيشتر از مردم فلسطين و حتى فلسطینی دشمن حماس را كشته است، إمريكا بيايد فطع نامه شوراى امنيت را وتو كند. معلوم است اين اقدامات از تجليات دمكراسى ناقص است. منتها مردم مبارز غرب اين دمكراسى خواهى و حقوق بشر را اثبات كرده اند و حكومت سعى در دور زدن و فريب مردم به این صورت اقدام مى كند. جنبش اشغال وال استريت نماينده دمكراسى است و نه دولت آمريكا. جنبش اشغال وال استريت خود را دمكراسى نود ونه در صدى ها مى نامد.
جواب از دوستم
تمرکز شما همیشه روی خسارات و ضررهای بیرونی که توسط افراد دینمدار میتونه اتفاق بیفته. ولی اگر داشتن عقیده آزاد باشه پس اونوقت دستگاه دین هم باید آزاد باشه وگرنه مردم از کجا برن عقیده پیدا کنن. خوب وقتی عقیده پیدا کردن حتی اگر ضرر بیرونی هم به کسی نزنن خودشون بطور فردی دچار خسارت ناآگاهی و دوری از عقلانیت و دمکراسی میشن. امیدوارم تا الان دیگه مشخص شده باشه که نمیشه فقط از بنیاد دین انتقاد کرد ولی به آزادی عقیده همون دین پایبند بود.
جواب از بنده
به هر حال هيچ كسى حق ندارد ، مردم را از آزادى عقيده و بيان و غيره كه در اعلاميه حقوق بشر است، محروم كند . آدمى كه در حكومت دمكراسى بدنبال عقايد غير عقلانى مى رود ، با زور متوقف نخواهد شد. به هر حال حكومت دمكراسى بدون حقوق بشر حقانيت نخواهد داشت.
جواب از دوستم
روی کاغذ بله اما در عالم واقعیت نه دمکراسی واقعی وجود داره نه حقوق بشر جهان شمول که از طرف تمامی بشریت پذیرفته شده باشه.
جواب از بنده
بدست آوردن اين دمكراسى ناقص با تلفات و زحمات بسيارى براى بشريت بوده است و نقطه اميد ماست. تاريخ پايان نيافته است بلكه شروع شده است و بجز حقوق بشر و دمكراسى راه ديگرى براى نجات نيست. گردش به راست سياسى و پوپوليسم و ناسيونال فاشيسم انسانيت را به كژ راهه مى برد و شايد اين آخرين كوشش سرمايه دارى سود پرست براى سركوب مردم باشد كه با شكست روبرو خواهد شد
جواب از دوستم
در اینکه دمکراسی پیروز میشه من چندان خوشبین نیستم. چیزی که ما مشاهد میکنیم عقب نشینی روزافزون دمکراسی های نیم بند در مقابل فاشیسم و لمپنیسم و پوپولیسم در سراسر جهان. حال چه عاملی میتونه این پیشروی کند یا متوقف کنه معلوم نیست. بعبارت دیگه گسترش تکنولوژی نه تنها به بیشتر آگاه شدن توده عامه کمکی نکرده بلکه با انواع ابزارها مثل شبکه های اجتماعی وغیره کاملا ذهن و افکار مردم عادی تحت کنترل خودش قرار داده. من نمیبینم چطور دمکراسی در چنین فضایی میتونه پیروز بشه. اصلا خود دمکراسی و حقوق بشر مسخره دست این عوامل شدن و در حال اضمحلال هستن.
جواب از بنده
بنظر من انحراف سياست جهانى بسمت راست سياسى و حذف چپ سياسى توسط ريگان و تاچر و گماشتگان منطقه اى آنها مثلا در ايران خمينى با سياستهاى ريگان همسويى و بده بستان داشته اند. خمينى با آزاد كردن گروگانهاى آمريكايى در ساعاتى كه مراسم تحليف رياست جمهورى ريگان بر پا بود ريگان را رئيس جمهور قوى نشان داد و با جنگ محدود آخوندك خمينى رهبر ضد امپرياليسم شد. سيستم نان رسانى ارباب و مزدور به هم ديگر. در آن زمان در خيابانهاى ايران شعار:
خليج فارس ايران
محل دفن ريگان
پر بود و ريگان هم از خمينى خواسته بود مبادا در زمان رياست جمهورى كارتر گروگان ها را آزاد كنند! اين إمريكايى مى خواست براى منافع سياسى هم وطنانش در گروگان باشند تا در انتخابات رياست جمهورى بر عليه كارتر پيروز شود.
حالا محافل دست راستى ريگان را يك قهرمان آمريكايى مى دانند! سير حوادث نشان داد بقدرت رسيدن ريگان و تاچر براى آزادتر كردن دست محافل خودى درفدرت اقتصادى بود تا فاصله غنى و فقير را با چپاول بيشتر كنند با از بين بودن امنيت مالى و قوانين موجود براى جلوگيرى از چپاول طبقه قدرت مند به بحران اقتصادى جهان در سال ٢٠٠٨ رسيديم كه بسيارى از مردم در سراسر جهان ثروت خود را از طريق اين دزدى سياسى اقتصادى از دست دادند. مثلا جامعه تعاونى معلمين نروژى در آمريكا سرمايه گذارى كرده بودند و با ورشكست شدن طرف إمريكايى اندوخته شغلى آنها بر باد ( به جيب سرمايه داران ) رفت
به نظر من اين آخرين فرصت براى سرمايه داران و اندام هاى سياسى آنان بود كه بتوانند در طريق عادلانه و عاقلانه كه همان دول رفاه اروپايى بود در خدمت جامعه باشند ولى آنان با انحلال اين دول رفاه و فقير كردن مردم شمشير را از رو بسته اند.
دو راه در پيش است يا عقلانيت پيروز مى شود و عدالت اجرا مى شود يا اين كه بشر با تو سرى خوردن و تلفات ميلياردى به اين عقلانيت خواهد رسيد اگر بقايى باشد!
بشریت در آستانه تحولی مهم است.بحران اخیر همان رشد شتابان فاصله بیشتر بین فقیر و غنی است در زمان توسعه اقتصادی این فاصله در پنجاه سال اخیر هم چنان بیشتر شده است و اکنون هم بعلت نبودن رشد اقتصادی این فاصله بیشتر میشود.شباهت این ایام به ایام قبل از جنگ جهانی دوم خطر جنگ بزرگی را نشان میدهد مثل آن زمان که انگلیس ابرقدرت بود واین ابر قدرت زمان باید میرفت تا ابر قدرت جدیدی بیاید که آمریکا جانشین انگلیس بعد از جنگ جهانی دوم شد. فعلا هم آمریکا تا بیش از ده الی بیست سال اینده نمیتواند ابر قدرت باشدودر نتیجه خلا قدرتی در سطح جهان پدید خواهد آمد که خلا قدرت بوجود آمده باید بنحوی پرشود. ولی ابر قدرت بعدی کیست ؟ چین یا اروپای متحد و یا .... اگر عقلانیت بخرج داده نشود و دنیا با عدالت و عقلانیت اداره نشود.خطر جنگ بزرگ بیخ گوش ماست قبلا هم شعله های کوچک این جنگ با حمله به افغانستان و عراق و لیبی دیده میشود.دنیا بر اساس ارزشهای حقوق بشری برای همه افراد کشور ها و بر اساس دمکراسی باید اداره شود نه این که دول غربی بنام حقوق بشر حقوق بشری دیگر کشور ها و حتی مردم خودشان را زیر پا بگذارند.حقوق بشر که حالا بر روی کاغذ پیروز شده است لازم است در عمل هم پیروز باشد و دنیا بر اساس ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی اداره شود حقوق بشر پدیده انسانی و جهانی است که توسط انسان غربی شروع شده است و توسط همه جهانیان باید به اتمام برشد اگر چنین نشودسرمایه داران جهان خوار با ایجاد جنگ بزرگ جهانی فقط منافع خود پاسداری خواهد کرد که این مانع فقط با کشتار انسانهای بسیار زیادی ده ها بار بیش از هشتاد میلیون کشته جنگ جهانی دوم بر اورده خواهد شد.چون سیستم سرمایه داری نمیتواند با تکیه بر سود عدالت را بر قرار کند این موقعیت بد و ضد بشری بیکاری و بحرانهای اقتصادی دوباره تکرارخواهد شد.زیرا سرمایه داری بر اساس سود حتی با زیر پا گذاشتن ارزشهای حقوق بشری و محیط زیستی نمیتواند جوابگوی زندگی همه جهانیان باشد چون در ذات خود زور گویی و سود طلبی دارد
جواب از دوستم
چیزی که از دید من ما داریم مشاهده میکنیم همون اصل تنازع بقا داروین هست که من این رو یا کاربر در موردش صحبت کردیم.
ملتهای قوی بنا به این اصل ملتهای ضعیف پایمال و نابود میکنن همونطور که در طبیعت قوی ها ضعیفها رو از بین میبرن. قوی بودن اینجا فقط از جنبه نظامی نیست بلکه همه جوانب در بر میگیره. ما شاید حمله کشورهای قوی به کشورهای ضعیف هستیم و این جنگها بخاطر روز به روز محدود شدن منابع آب و منابع طبیعی احتمال رخ دادشون بیشتر داره میشه.
جواب از بنده
این نگاه همان نگاه چند هزار سال قبل است و بری از دیدگاه نوین عدالت خواهانه و عاقلانه بودن است. یعنی شما با اعتقاد به قوانین جنگل این حرف را می زنید. اما انسان بر طبیعت و این قانون جنگل پیروز خواهد شد . روند تکامل انسانی که بر طبیعت پیروز شده است و می تواند آن را به نابودی بکشاند ( اگر عادلانه و عاقلانه رفتار نکند ) با حیوانات محکوم به تحمل طبیعت فرق دارد. این برای من عجیب است که شما این دیدگاه کهن را دارید. امروز فقط قانون جنگل نیست کل فرهنگ انسانی و خود انسان در خطر است و جنگهای امروز ممکن است ویرانی داشته باشد ولی پیروز نداشته باشد که ناشی از پیشرفت فوق العاده سلاح های جنگی است. در دیدگاه خود تجدید نظر بفرمایید.الان چند هزار سال قبل نیست.
********************************************************************
در مورد دمکراسی زیر نقد مقاله زیر بحثی با دو دوست انجام شد که دوست اول جدید است و دوست دوم همان کسی است که در بالا با هم بحث کرده ایم:
مقاله
https://news.gooya.com/2024/01/post-83001.php
نقد ها
از دوست اول
نوشته شما: (مقاله نویس )
........واستار استقلال (در دوران ملی کردن صنعت نفت) و پایان دادن به رژیم سلطنتی (در انقلاب ۵۷) شدهاند. با این حال اما، موضوع دموکراسی، به طور خاص، بدین نام و در جوانب مختلفاش، هیچگاه به دغدغه، خواست و شعار اصلی و عمومی جنبشهای مردمی در ایران تبدیل نشده است........
این جمله شما برداشتی ناقص از انقلاب 57 است، شعار اصلی مردم: استقلال, آزادی, جمهوری اسلامی بود. نه فقط جمهوری اسلامی!!! مگر روزنامه ها تا تقریبا 2 سال بعد از انقلاب آزاد نبودند, فعالیت های احزاب گوناگون و ..... با وجود فشارهای دولت❗
....در پلورالیسم و بسیارگونگیِشان. در اختلافها، اشتراکها و تضادهایِشان. به طور مستقیم و مستقل از دولت، قدرتها و احزاب. از هم اکنون و در هر جا. در آزادی، خودمختاری و خودگردانی....
......دو مانع اصلی رو به رو شده است. یکی، دستگاه دولت مستبد و پادشاهی و دیگری دستگاه تئوکراتیک دین و روحانیت بوده است......
نمونه هایی یا کلمه به کلمه از پاسخ های چپ سنتی , منتها در مقاله ای در سال 2024❗
خوشبختانه خود شما در 12 آذر 1400 در مقاله ای بعنوان ریشههای افول «چپ» به آنها غیرمستقیم پاسخ داده اید:
....اما سرمایهداری، با وجود بحرانها و تضادهای گوناگوناش، همچنان زنده، فعال و امروزه جهانی شده است. نه تنها همهی پیشبینیهای مارکسیستی، از نیمهی دوم سدهی نوزدهم تا کنون، دربارهی فروپاشی نزدیک سرمایهداری غلط از آب درآمدهاند بلکه این نظام توانسته در همه جا خود را با اوضاع و احوال جدید متحول و منطبق سازد، حفظ و مستحکم نماید.
پاسخ خودتان به خودتان را گرفتید؟
شما در راه حلی که در این مقاله ارائه دادید, دقیقا همان پاسخ های قدیمی چپ سنتی است❗
خود شما دو سال پیش از چپ سنتی بخاطر تطبیق ندادنش با اوضاع و احوال جامعه مدرن غیرمستقیم انتقاد کردید و از نظام سرمایه داری بخاطر انعطاف پذیریش, تعریف و تمجید کردید❗
این راه, راه نقد گذشته و نقد ایدولوژی و تاکتیک نیست❗
با مفاهیم و نگرش ها و برداشت های سنتی نمیشود به سوالات و مشکلات 2024 پاسخی ارائه کرد!
این همان عدم میل تطبیق چپ سنتی (ادبیات تکراری و مفهوم های سنتی چپ، همان دشمنان سابق و ازلی، دوستان سابق و ازلی، دیدگاههای کلاسیک ازلی سابق طبقاتی و.. !!!) و یا اصلا خود چپ با جامعه مدرنیته و پیچیده گی هایش و مشکلاتش و در عین حال منطبق بودن جامعه سرمایه داری با جامعه مدرنیته است, که نه تنها چپ ایران بلکه چپ جهانی و در کنار آن، به اصطلاح روشنفکران دینی (که من با این اصطلاح موافق نیستم، باید گفت: مذهبیون معتدل یا اعتدال گرا، زیرا نفس کلمه روشنفکری با خود مذهب به هر اسمی، در تناقض است!) با آن در حال مجادله و درگیری هستند❗
نکته آخر, اگر چپ ایران میخواهد در روند و سیر تکاملی رنسانس عقلانی در ایران جایی داشته باشد, باید نحوه نگرش, نوع گفتمان و ادبیات آن را با جامعه کنونی داخل ایران منطبق کند.
در مستند شمقدری, که هفته پیش دیدم, با وجود اینکه مصاحبه شوندگان در داخل ایران بودند و رویشان پوشانده نشده بود, سخن از طرد روحانیون, روشنفکران و .... کاملا عیان و هویدا بود.
یعنی جامعه ایران بختک زده به آخوند, بدون اینکه روشنفکران داخل و خارج بفهمند, کلا سکولار شده و تا حد زیادی از دین انزجار پیدا کرده اند.
یعنی شما در چنین جوامعی نمیتوانید با یک ایده خاص سنتی چه چپ و چه راست, امیدی به بقای سیاسی خود داشته باشید.
پس طبق سفارش خودتان: در همه جا خود را با اوضاع و احوال جدید, یعنی مدرنیته, متحول و منطبق سازید, منتها با ایده ای جدید, ادبیاتی نو, و نگرشی نو به جهان هستی!
جواب از بنده
اصل تضاد موجود در جامعه ایرانی را مدرنیته و سنت میدانم .
سنت یعنی چه؟
بنظر من سنت همان فرهنگ متراکم از دانشهای گذشته است که برای سرو سامان دادن به اجتماع بکار گرفته میشود.منابع اطلاعاتی ما از جهان در ابتدای تاریخ بشر ناشی از انقلاب کشاورزی و ایجاد فرهنگ یک جا نشینی است.فرهنگ یک جا نشینی توام با انبار کردن غذا بود و ناشی از تولید زیاد غذا که موجب میشد بشر اولیه با استفاده از این مزیت بتواند زندگی خود را راحت تر اداره کند و بتواند آینده را هم بهتر پیش بینی کند.این انقلاب کشاورزی توسط هاپلوگروه
J
انجام گرفته است که یک سوم جمعیت فعلی ایران را تشکیل میدهد.این افراد از اطراف ساحلی پر اب شرقی دریای مدیترانه تا سرزمینهای پر اب در غرب ایران وآناتولی زندگی میکردند (منطقه هلال بارور)زندگی میکردند حدودا دوازده هزار یال پیش
اعراب و یهودیان هم به این گروه از انسانها متعلقند.اعراب جز زیر گروه جی یک و مردمان ناحیه شمالی تر نظیر ایران و ترکیه و یونان و ایتالیایی ها زیر گروه جی دو هستند.
فرهنگ کشاورزی زاینده مکتبهای دینی تک خدایی هستند و بهمین علت تمام ادیان تک خدایی غالب در دنیای امروز از انقلاب کشاورزی حاصل شده است و پس از هزاران سال هنوز هم تاثیر گذار هستند
ولی با مدرنیته و عصر روشنگری ما مواجه با انقلاب صنعتی هستیم که از عصر ماشین بخار و ماشینهای مختلف و هواپیما و عصر اتم گذشته ایم و وارد عصر کامپیوتر و انقلاب انفورمانیک هم شده ایم و این انقلاب تا هزاران سال مردم جهان را تحت تاثیر قرار خواهد دادو ما هنوز در تاثیر وزش بادهای اولیه این طوفان هستیم .ما باید آماده باشیم تا بتوانیم این طوفان انقلاب صنعتی که که همه فرهنگها را تحت تاثیر قرار خواهد داد سربلند و پایا بیرون آییم.
اگر امروز ما ماشین را ساختیم و بکار بردیم نخواهیم توانست بعقب برگردیم و آن را انکار کنیم.ما در این جبر هستیم و علم را نمیتوان متوقف کرد
علت تحولات اجتماعی قدرت فناوری جامعه است و میزان و نحوه تولیدات یک جامعه
علت تحولات اجتماعی چیست؟
علت تحولات اجتماعی....1
http://efsha.squarespace.com/blog/2008/3/6/1-1.html
جامعه متحول میشود تا بقاداشته باشد و اگر جامعه با تحولات زمانه نتواند هم آهنگ بشود از بین خواهد رفت.اگر جامعه بقایی داشته باشد لازم خواهد بود برای بقایش سنتهایی را تغییر دهد تا بتواند با تحولات جدید همراه شود.انقلاب اسلامی ناشی از نبود تولید داخلی و وابستگی کشور به تولیدات خارجی و حاکمیت دولت دلال تولیدات خارجی در ایران بود
در واقع ما از ارزشهای انقلاب کشاورزی بسوی ارزشهای مدرنیته گذر میکنیم و ملایان و سلطنت استبدادی که حامل مسمومیت فرهنگی ما و مانع ما برای پرش از این ارزشهای قدیمی بسوی ارزشهای جدید هستند باید نابود میشدند.این آخرین فرصت برای ملایان بود که خودشان را با مدرنیته همراه کنند ولی اینان در خلاف جهت آب شنا کردند و نابود خواهند شد.
انقلاب صنعتی نه تنها ما را بلکه همه جهان با شلاق تحول بجلو خواهد راند و هیچ قدرتی نخواهد توانست علم و فنآوری را متوقف کند.برای بقا ما باید در تولید علم جدید باید جایی داشته باشیم وتا بتوانیم باقی بمانیم و گر نه کلاهمان پس معرکه استبنابراین لازم است که هویت ما هویتی نزدیک به مدرنیته و انقلاب صنعتی باشد و این هویت هویتی حقوق بشری و دمکراتیک خواهد بود
خنده دار است دو بال استبداد در ايران ( سلطنت استبدادى و اسلاميسم ) چه ربطى به بقاى سرمايه دارى دارد. من دستگاه منطقى شما را در نمى بابم!
جواب از دوست دوم
سرمایه داری از ادیان بعنوان ابزاری برای تحمیق توده ها استفاده موثر میکنه و برای همین گسترش اون با دین عجین شده. البته نه بر اساس تئوری های مارکس بلکه بر اساس شواهد تاریخی.
مهمترین مساله ای که شما در این نوشته از اون غافل ماندی نقش و تاثیر تعیین کننده فرهنگ عامه در شکلگیری و بسط دمکراسی در یک جامعه است. هیچ ملتی بدون داشتن فرهنگ دمکراتیک امکان رسیدن به دمکراسی واقعی را نداره. پس صحبت کردن در اینجا در مورد انواع اقسام دمکراسی ها و اشکال و اجزای تشکیل دهنده اونها نه اینکه بد باشه ولی چندان بکار نمیاد. در وهله اول باید بریم سراغ فرهنگ و ببینیم به چه شکل باید بستر مناسب برای گذار به دمکراتیک بودن افراد جامعه فراهم کنیم. آیا چنین چیزی اصلا در ایران تحقق پذیره؟ اگر پاسخ مثبته که باید با شرح جزییات این تحقق پذیری تشریح بشه.
جواب از بنده
اگر تمام ملت ايران خواهان دمكراسى باشند ، مى تواند شروع خوبى براى رسيدن به دمكراسى باشد ولى در كنار آن لازم است اقتصاد غير توليدى و استثمار نوين ايران و مصرف گراى وارداتى دلالى به اقتصاد توليد محور صادراتى تبديل شود. بدون داشتن اقتصاد توليد محور از داخل آن اقتصاد استبداد زاييده مى شود و خمينى همان اقتصاد دوران شاه را ادامه داد و حتى بدتر كرد يعنى قاچاق توليدات اقتصادى بيگانه را توسط خود حكومت جارى ساخت. در نتيجه ما با استبداد خطر نام تر از استبداد شاه روبرو هستيم و نوع اقتصاد فعلى نشان مى دهد كه كه ارباب شاه و خمينى يكى است و ملت ايران رو دست خورده اند.
باز تولید استبداد در ایران چگونه صورت میگیرد
جواب از دوست دوم
ملت ایران یا هر ملت دیگه ای نمیتونن خواهان دمکراسی باشن مگر اینکه اول فرهنگ دمکراتیک بین خودشون بوجود بیارن و گسترش بدن. بدون این دستیابی به دمکراسی غیرممکنه. ما مردم آلمان و ژاپن و کره جنوبی جلوی چشم داریم که چطور با فهم اشتباهات جمعی خودشون تصمیم گرفتن بطور جمعی از فرهنگ دیکتاتور ساز به فرهنگ دمکراتیک گذار کنن. اما همین هم چندین نسل طول کشید و بعلاوه بستر لازم برای بوجود آمدن چنین فرهنگی در این کشورها ایجاد شد. اما در ایران و کلا خاورمیانه با وجود اسلام این بستر هیچوقت شکل نمیگیره چون فرهنگ دمکراتیک و فرهنگ اسلامی در تضاد ریشه ای و ابدی هستن. هر دو در یک جا نمیگنجن.
در عین حال خود دمکراسی هم همچین علیه السلام نیست. در نظام دمکراسی به توده عامی تو کوچه و بازار میگن بیا رای بده کی سر قدرت بیاد. این خودش بزرگترین اشکال دمکراسیه. مردم عامی کارشون تفکر کردن و پیدا کردن افراد نخبه برای حکومت نیست. این توانایی رو در هیچ جای دنیا ندارن. برای همین اکثرا مهندسی افکار عمومی و رای آوردن در انتخابات درتمام دنیا انجام میشه. ممکنه در بعضی کشورها مثل اسکاندیناوی در حد کمتری اتفاق بیفته ولی حتی در اون کشورها هم سیاستمداران نخبه روی کار نمیان.
شاید یکی از آلترناتیوها سیستمی باشه که یک مجمعی از نخبگان و متخصصان اون ملت دور هم جمع بشن و یکی رو از میان خودشون برای مدت محدود برای کارهای اجرایی انتخاب کنن. رجوع به آرای عمومی راهش نیست و از دمکراسی آنچه که انتظار میره دریافت نمیشه.
جواب از بنده
وظيفه حكومت دمكراسى استقرار عقلانيت و عدالت در جامعه است. اين عقلانيت و عدالت شامل راى دادن و كانديدا شدن هم است.
Reader Comments