آیا در زمان حمله اعراب ایرانیان فارس زبان بودند؟
آیا در زمان حمله اعراب ایرانیان فارس زبان بودند؟
زبان فارسی زبان دولتی بوده است و رضا شاه هم که مزدور بیگانه بود به رواج این زبان پرداخته است و هدفش از آن ساختن ایدئولوژی حکومتی برای خودش بوده است مثل ایران باستان گرایی و کورش پرستی و ... و چون فارسی در دربارها رشد کرده است و لاجرم بنفع دیکتاتور ها بکار رفته و زبان مناسبی برای دیکتاتوری مثل رضا شاه بود که بعلت همزمانی حکومت وی با توسعه تحصیلات بسبک جدید مردمان تحصیل کرده مثل من و شما و دیگر دوستانی که از سایر اقوام ایرانی هستند مثل گیلکی و کرد و لر و ... هم فارسی را یاد گرفته اند. در قدیم هم همین طور بود کسانی که تحصیل میکردند بیشتر برای کار دیوانی و میرزایی بوده است که فارسی میاموختند چه ترک بودند و جه از سایر اقوام ایرانی.منتها در زمان رضا شاه و پهلوی بعلت گسترش شدید اموزش همگانی خیلی ها فارسی را یاد گرفته اند و لی فارسی بخاک بخصوصی در ایران بجز حکومت ربط نداشته است و شاعران هم در دربارها جمع میشده اند بفارسی سرودهاندو اصولا فارسی زبانی منطقه ای بوده است که بعلت این که رضا شاه آن را فقط مظهر ایرانی بودن تبلیغ کرد در واقع از گسترش فارسی در ترکیه و هند و پاکستان و حتی افغانستان (بعلت دامن زدن به ناسیونالیسم پشتون) جلوگیری کرد و. در واقع خیانتی بزبان فارسی کرد.
مطالبی که اعلام میشود باید سندیت داشته باشد و ما فارستان نداریم. گیلک و مازنی و لر و کرد و عرب و ...اینها فارس نیستند اگر با بی غیرتی زبان محلی و خوب آنان دارد از بین میرود مسئله ای است که باید با آن روبرو بشوند
زبان فارسی آنگاه که زبان دیوانی پادشاهیهای ترکتبار ایران شد، پیشینة ادبی درخشانی نداشت.
با رشد تحصیلات به سبک جدید و با رشد رسانه های همگانی رادیو سینما و تلویزیون و کامپیوتر تحمیل این زبان دولتی آسانتر شده و این وضع بوجود آمد بویژه با کمتر شدن نقش خانواده ها در تربیت و آموزش و پرورش کودکان خود و رشد نقش دولت در این موارد بعلت دیکتاتور بودن دولت ما خواسته دیکتاتور تحمیل شد که نهایتا امروز در اینجا هستیم.زیرا دیکتاتور با غصب حقوق مردم از انتشار روزنامه بزبان مردم جلوگیری کرد اجازه تاسیس رادیو وتلویزیون را ندادو سعی در آسمیله کردن همه اقوام کرد.
من هیچ کس را رد نکرده ام بلکه گفته ام قوم فارس نداریم و هر منطقه ای از ایران زبان بومی خودش را داشته است.گیلکی زبان مازندرانی را نمیفهمید و هر دو هم فارسی را نمیفهمیدند همین طور اقوام دیکر مثل کرد و لر .حتی کردهای مناطق مختلف زبان همدیگر را نمیفهمند و کردی آنان فرق دارد.
«لهجهی تهرانی که پيش از خراب شدن و از رونق افتادن شهرری، بهآن زبان رازی میگفتند، از لهجههای زبان پهلوی يعنی شعبهايی از زبان پارسی است که در بخش شمال و شمال غربی و مغرب و جنوب ايران رواج داشته، و لهجههای مازندرانی، گيلکی، تاتی، لری، کردی، شيرازی، آشتيانی و... از بازماندگان همان زبانند. اين زبان چنان که روشن است بهکلی غير از پارسی دری بوده که نخست در ماوراءالنهر، سپس در خراسان و سیستان، زبان رسمی و شعر و ادب شده است».
همانطور که عرض کرده ام هر گوشه ای از ایران زبان بومی خودش را داشته است
امروزه فاصله بين زبان عاميانه و زبان ادبي و رسمي رو به کاهش نهاده و روز به روز با
گسترش فوق العاده رسانه هاي گروهي اين فاصله کمتر مي شود. از اين رو ٬ ضرورت
فوري دا شته است که به ضبط و تدوين آنها در سراسر کشور اقدام شود. هرچه به عقب برگرديم
اين فاصله را بيشتر مي يابيم. حتي ميان گويشهاي روستاهاي مجاور هم تفاوتها زياد بوده
و گاه ساکنان يک روستا از درک و فهم گويش روستاي همسايه خود عاجز مي مانده اند.
خلاصه حتی اصفهان و شیراز هم زبان محلی داشته اند و کرمان هم زبان محلی داشته است.اینها فارس نیستند بلکه فارس شده هستند
من نگفته ام که در ایران فارس زبان وجود ندارد.بلکه بنده عرض کرده ام که قومیت فارس نداریم.اگر کسی گیلک و بلوچ و مازندرانی و کرد و لر را فارس میداند از نظر بنده اشتباه است.اینها فارس نیستند.
بله بر اثر سیاستهای رضا شاه میلیونها نفر فارس زبان شد...ه اند ولی اینان از اقوام مختلف ایرانی هستند و ربطی بقوم فارس ندارد.حتی شیراز و اصفهان و کرمان هم زبان بومی و محلی خودش را داشته است.
در زیر غزلی از حافظ را داریم که زبان محلی شیرازی را هم پوشش داده است
غزل شماره 438
سبت سلمی بصدغیها فادی و روحی کل یوم لی ینادی
نگارا بر من بیدل ببخشای و واصلنی علی رغم الاعادی
حبیبا در غم سودای عشقت توکلنا علی رب العباد
امن انکرتنی عن عشق سلمی تزاول آن روی نهکو بوادی
که همچون مت به بوتن دل و ای ره غریق العشق فی بحر الوداد
به پی ماچان غرامت بسپریمن غرت یک وی روشتی از امادی
غم این دل بواتت خورد ناچار و غر نه او بنی آنچت نشادی
دل حافظ شد اندر چین زلفت بلیل مظلم و الله هادی
__________________
نوشته های زیر بغیر عربی و فارسی امروز است
تزاول آن روی نهکو بوادی
که همچون مت به بوتن دل و ای ره
به پی ماچان غرامت بسپریمن غرت یک وی روشتی از امادی
غم این دل بواتت خورد ناچار و غر نه او بنی آنچت نشادی
کسانی که بزبان فارسی صحبت میکنند مطابق حقوق بشر حق دارند به آن زبان تحصیل کنند و نه تنها خودشان بلکه همه مردم ایران هم در اعتلای زبان فارسی کوشش خواهند کرد.زبان فارسی گنجینه ملی ایرانی هاست و نه فقط فارسها.من آذربایجانی که نمیتوانم تاثیرات نظامی و خاقانی و همام و صائب و شهریار را در اعتلای زبان فارسی انکار کنم و همین طور از اقوام دیگر ایرانی شاعران دیگر این کار را کرده اند
منتها بعضیها انتظار دارد بنده بگویم که ایشان آریایی و از قومیت فارس هستند و این مسئله قدرت طلبی و ضد حقوق بشر بودن در کنار دروغ علمی و تاریخی است.
کسانیکه میگویند فارسی دری ادامة زبان پهلویی است که در زمان ساسانیان در مناطق فارس متداول بود راهی کاملاً خطا میپیمایند و این گفته ها را بدون پایه و برهان علمی و تنها از سر تعصب بر زبان می آورند که بر مردم فارس زبان گفته باشند زبان آنها با آمدن زبان بیگانه دری از میدان بدر نرفته و بر حیات خود ادامه داده است !
اگر زبان دری ادامة زبان پهلوی یا فهلوی مردم شیراز و دیگر شهرهای استان فارس بوده, چرا سعدی شیرازی در قرن هفتم هجری همزمان با زبان دری, به فهلوی یا پهلوی که صدها سال هم تحت تأثیر زبان دری بوده شعر سروده است؟
اگر ما میگوئیم زبان ترکی امروز آذربایجان ادامة زبان ترکی هزار سال پیش و در تداوم زبان کتاب «دده قورقود» است غیرممکن است استاد شهریار در کنار اثر معروف «حیدربابایه سلام» که به زبان ترکی امروز است به زبان هزار سال پیش ترکی, یعنی به زبان دده قورقود هم منظومه ای بسراید و دیوانی به این زبان داشته باشد ! اما استاد شهریار علاوه بر زبان ترکی, به زبان فارسی که زبان جداگانه و متفاوت از ترکی است نیز شعری سروده و دیوانی تنظیم کرده است, همانطوریکه سعدی شیرازی هم به دو زبان جداگانه فارسی دری (زبان مرسوم دربار), و پهلوی (زبان بومی و اصلی مردم فارس) دیوان تنظیم کرده است!
اگر فارسی دری در تداوم زبان پهلوی بود. چرا تا قرن هفتم هجری حتی یک بیت شعر در منطقة استان فارس که مسکن اصلی فارس زبانان است به فارسی دری سروده نشده است و یک سطر نثر, به زبان دری تا قرن هفتم هجری در این مناطق نوشته نشده است؟! درحالیکه در مناطق دیگر بخصوص مناطقی که سلاطین, مراکز حکومتی خود را در آن قرار داده بودند آثار فراوان به زبان دری (فارسی) میبینیم؛ مثل مناطق تاجیکستان و افغانستان که مرکز حکومتهای سامانی و غزنوی بوده و عراق عجم (مناطق مرکزی ایران چون شهر ری, قم, کاشان, اراک, اصفهان) که مرکز حکومت سلجوقیان بوده است!
حتی خود ناسیونالیستهای افراطی هم به دری (فارسی) زبان نبودن مردم مناطق فارس و سروده نشدن حتی یک بیت شعر به این زبان تا قرن هفتم هجری در این مناطق اعتراف دارند
اکثر شعرایی که به فارسی شعر گفته اند این زبان را در محیط مدرسه آموخته اند حتی سخن پردازی چون سعدی که در محیط خانوادگی به زبان محلی صحبت می¬کرد, فارسی را در محضر استاد فرا گرفته است.»
«سلجوقیان نقش مهمی در ترویج زبان فارسی در ایران, به ویژه ...پشتة غربی داشتند. اتابکان در حمایت از اهل ادب, کوشش قابل ملاحظه ای به خرج داده اند. سده های پنجم و ششم هجری دورة شکوفایی نظم و نثر دری در اغلب سرزمینهای غربی است کما اینکه: «از آغاز زبان دری تا روزگار سعدی در ظرف این شش قرن ازدهات کوچک یا شهرهای بزرگ گویندگانی کوچک یا بزرگ و برخی شاعران دیگر برخاسته اند و آثاری خوب یا بد از آنها بر جای مانده است, اما تاریخ ادبیات ما از فارس که متاع خاص و مختص آن شعر و شاعر است حتی اسم یک شاعر را ضبط نکرده است و تا جایی که من به یاد دارم یک بیت شعر خواندنی به عنوان محصول این محیط در ظرف این ششصد سال, نگاه نداشته است»
با اسناد و مدارکی که در دست است آشکار میگردد سلاطین و پادشاهان در هر جا مستقر میشدند افرادی از آن مناطق برای راهیابی به دربار, زبان دری (فارسی) را که زبان مرسوم شعر دربار شده بود یاد میگرفتند و به سرودن شعر در شأن و شوکت سلاطین, نوشتن تاریخ فتوحات آنها, و دریافت انعام از دربار میپرداختند!
به زبان دیگر باید گفت, سلاطین به هر کجا میرفتند این زبان مهاجر را همراه خود به آنجاها میبردند, همانطوریکه زبان عربی را هم به عنوان زبان علم همراه خود داشتند!
لذا فرضیه اینکه زبان دری ادامة زبان پهلوی فارسیان است, فرضیة نادرست و غیرعلمی است و دری و یا فارسی دری زبانی است متفاوت از پهلوی و متعلق به تاجیکها و افغانها که به وسیله سلاطین ترک وارد ایران و سایر مناطق تحت حاکمیت آنان از جمله هندوستان و پاکستان و حتی ترکیه عثمانی شده است؛ لاکن زبان ترکی و بعضی از زبانهای دیگر در مقابل آن مقاومت نشان داده و بر حیات خود ادامه داده¬اند ولی زبان پهلوی پارسیان نتوانسته در مقابل آن ایستادگی کند و در داخل آن مستحیل شده و از بین رفته است که آثار آن هنوز هم در بعضی شهرها و روستاهای دورافتاده مناطق فارس نشین باقی مانده است. اگر زبان فارسی دری ادامة زبان پهلوی ساسانی میبود, فارسی زبانان و فارسی دانان امروز نباید زحمت زیادی در خواندن و فهمیدن معنا و مفهوم زبان پهلوی دوران ساسانی و بعد آن داشته باشند, همچنانکه ترک زبانان آذربایجانی و ترکیه ای در خواندن و فهمیدن زبان کتاب «دده قورقود» که مربوط به هزار تا هزارو دویست سال پیش است و ترکی امروز آذربایجان و ترکیه, ادامة این زبان است؛ با مشکل زیادی روبرو نیستند و معنی و مفهوم کتاب برای آنها کاملاً آشکار است. در صورتیکه هیچکدام از ایرانیان فارس زبان نمی¬توانند از متن چند سطری زبان پهلوی که حتی بعد از اسلام نوشته شده, مثل کتیبه پهلوی «اقلید» در جنوب آباده, کتیبة «تخت طاووس» در استخر فارس و یا متنهای پهلوی که در سده های سوم و چهارم هجری مثل «بُندهشن, زادسَپَرم, روایات پهلوی و . . . » که همزمان با خلق آثار نظم و نثر به زبان دری نوشته شده اند چیزی سر در بیاورند. در حالی که آثار نوشته شده در همین سده یعنی در قرن سوم و چهارم هجری به زبان دری, اکنون نیز به راحتی از طرف هر فرد ایرانی فارس زبان و غیرفارس زبان آشنا به فارسی (دری) قابل خواندن و مفهوم است و تفاوت آنچنانی با زبان فارسی امروز ندارد!
منبع
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=108
اکثریت مردم ایران از روی ناآگاهی و تبلیغات دروغ دوره پهلوی خودشان را اریایی میدانند ولی مطالعات ژنتیک خلاف این را نشان میدهد.
ما که نمیتوانیم برای خوشحال کردن بعضیهای متعصب و جاعل حقیقت و علمرا زیر پا بگذاریم
این که فردوسی میگوید عجم زنده کرد بدین فارسی، معنایش این نیست که فارسی را از تهاجم اعراب نجات داده است بلکه با زبان فارسی وارد شده از شرق ایران توانسته است تاریخ غیر عرب ساکن ایران را زنده نگه دارد و حرفش ربطی بزنده کردن زبان فارسی ندارد
این که میگویند اعراب میخواستند زبان فارسی را از بین ببرند دروغ است:
جمعه 01 ژوئيه 2011 - 10 تیر 1390
محمد حسنین هیکل: ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم
دیروز باز یکی از هموطنهای ساکن یکی از دیارهای غربت یک مطلب افتخارآمیز غرورانگیز میهنی تازه برای من «ایمیل» کرده بود، با این توصیه که حتماً آن را با دقّت بخوانم و ردّ کنم به هموطنهای دیگر. لُبّ این مطلب این است که:
«روزی از محمّد حسنین هیکل، نویسنده مشهور مصری، پرسیدند شما مصریان با آن پیشینۀ درخشان فرهنگی چه شد که عرب زبان شدید؟ گفت ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم...»
من همیشه می دانسته ام که شاهنامه یکی از بزرگترین آثار ادبی ایران و جهان است، امّا برای اینکه ارتباط «فردوسی» و «عربی شدن زبان مصر» را بفهمم، با عبارتهای به اصطلاح کلیدی «حسنین هیکل» و «فردوسی نداشتیم»، دست به دامن اینترنت شدم و دیدم در گوگل فارسی ۴۵۹ تایی سایت مختلف این سخن عبرت آموز را، عیناً یا با چاشنی ای از تحریفات سالم نقل کرده اند، امّا متن اصلی گفت و گو با نویسندۀ مشهور مصری را هر چه گشتم، نیافتم که نیافتم.
خلاصه از دیروز تا حالا همین طور دارم دربارۀ این قضیۀ پیچیده که هزارها سؤال پیش عقلهای سلیم می گذارد، فکر می کنم و هنوز به جایی نرسیده ام. راستی شما چی فکر می کنید؟
ما همیشه می دانسته ایم که شاهنامه یکی از بزرگترین آثار ادبی ایران و جهان است
این را همه می دانیم که فردوسی شاهنامه را در هزار و اندی سال پیش به نظم در آورد. آنوقتها بیشتر ایرانیها زارع بودند و شاید بیشتر از نود در صدشان اصلاً سواد نداشتند تا بنشینند با شاهنامه خوانی از عربی شدن زبانشان جلوگیری کنند. تازه نسخه های خطّی گران قیمیت شاهنامه را کیها می توانستند بخرند و بخوانند یا نخوانند و توی خانه هاشان نگهداری کنند؟
اصلاً کیها بودند که فوراً رفتند عربی یاد گرفتند؟
خوب هم یاد گرفتند!
Reader Comments