شهر نو و نجیب خانه بقول ملایان خانه عفاف
از افشا
من این را از منابع فیس بوکی یافته ام و در وبلاگهایمختلفی دیده ام بنظر میاید نویسنده ناشناس باشد با تشکر از نویسنده اصلی
_________________________
شهر نو
خشت و گلی
كه ويران شد فساد و فحشائی
هنوز شاه سقوط نكرده بود كه خانههای "زال ممد" در خيابان جمشيد تهران سقوط كرد. در همان اولين روزهای سقوط نظام شاهنشاهی، شهرنو را با حكم آيتالله خلخالی و با بلدوزر ويران كردند. مالك اوليه زمين بسياری از آن ۱۰۰ تا ۱۵۰ خانه كوچك و پر اتاقی كه مثل لانه زنبور ديوار به ديوار هم ساخته شده بود "زال محمد" بود. از قمار بازها و پااندازهای قديمیو مشهور زمان پهلوی اول در تهران. او نخستين كسی بود كه در اين محله چند خانه برای زنان تن فروش ساخت تا هم در آن زندگی كنند و هم كسب و كار! بعد از كودتای ۲۸ مرداد اين خانهها زياد شدند و دو خيابان هم در آن كشيده شد. در يك خيابان خانههای شخصی زنان تن فروش بود و در خيابان ديگر خانههای محل كسب و كارشان. اولی را نجيبخانه جمشيد میگفتند و دومی را شهرنو. فرزندان خردسال زنانی كه در خانههای جمشيد «نجيب خانه» سكونت داشتند به خيابان دوم راه نداشتند، پليس بچههای كم سن و سال را اگر در شهرنو میديد جمع میكرد. آنها مثل كرم در خيابان دوم درهم میلوليدند. اغلب وقتی به سن ۱۵-۱۴ سالگی میرسيدند به جمع خيابان اول میپيوستند. دختران در اختيار مردان گذاشته میشدند و پسران خود نان آلوده به انواع بزهكاری را در میآوردند. خرج برخی از خانههای جمشيد را اغلب يكی از اوباش پولدار میپرداخت و خانههای خيابان اول سرقفلی داشت زيرا محل كسب نان از راه برده داری جنسی بود. ـ
بندرت پدر بچه هائی كه در خيابان دوم ولو بودند معلوم بود. پسرها از همان ۱۲-۱۰ سالگی جيب بری و قاچاق مواد مخدر را شروع میكردند و يا نوچه يكی از چاقوكشها و دزدها و اوباش میشدند و تن به رابطه جنسی نیز میدادند. بيشتر زندانيان كم سن و سال دوران شاه در زندانهای ايران را همين عده تشكيل میدادند. جمشيد مركز توزيع مواد مخدر بود. هر روز صبح زود، كنار يكی از خانههای در بسته نجيب خانه عدهای از اين پسران جوان به زحمت روی زمين نشسته و برای بيداری و بر سرپا ايستادن هروئين زير بينی يكديگر میگرفتند. شبهائی كه تأمين كننده خرج زن و يا زنانی كه بصورت همسايه در اين نجيب خانه زندگی میكردند به خانه میآمدند تا يك شب را با يكی از اين زنان بگذرانند، اين پسر بچهها را از خانه بيرون میكردند و آنها در كوچه شب را صبح میكردند و اين ملاقاتهای شبانه در طول تمام شبهای هفته ادامه داشت. در همين خانهها، دختران ۱۴-۱۲ ساله اين زنان مورد اولين تجاوزهای جنسی قرار میگرفتند و سپس در سالهای بعد خود به زنی سابقه دار و آشنا با اين حرفه تبديل میشدند. ـ
بعضی از زنانی كه در جريان كودتای ۲۸ مرداد به اوباش تهران كمك كرده بودند و همراه آنها با شعار زنده باد شاه و مرگ بر تودهای، مرگ بر مصدق از جنوب تهران خود را به مركز شهر و اطراف خانه مصدق در خيابان پاستور رساندند، بعدها صاحب چند صد متر زمين در همين محله شدند كه همه آنها نيز به خانههای محل كسب و كار و نجيب خانه اختصاص يافت! در این جمع پری بلنده، مهين بچهباز، عصمت بابلی و ... خوش بختترين آنها كه در كودتای ۲۸ مرداد پشت سر اوباشی مانند هفت كچلان، حسن انجيری، امير موبور، مصطفی زاغی، شعبان بیمخ، رضا جگركی و … در نقش توده مردم راه افتادند "ملكه اعتضادی" بود. زنی فوقالعاده زيبا و معشوقه افسران اسم و رسم دار ارتش شاه، از جمله سروان خسروانی، كه بعدها در ارتش شاه ژنرال شد و رئيس سازمان تربيت بدني (ورزش) ايران! ـ
ملكه اعتضادی با برخی از اعضای دربار شاه هم رابطه داشت. بعد از كودتای ۲۸ مرداد با استفاده از رابطههائی كه داشت و خدماتی كه در كودتای ۲۸ مرداد كرده بود از سهامداران بانك ايران و ژاپن شد و پيش از انقلاب از ايران گريخت. گويا در اسرائيل مقيم شد و اخيراً مرد.. او در سالهای بعد از كودتا به يكی از نزديكان اشرف پهلوی تبديل شده و شايعات زيادی در باره نقش او در شبكه قاچاق مواد مخدر در زمان شاه وجود داشت و اينكه با اشرف پهلوی در اين كار شريك بود. عكسی از او وجود دارد كه روز كودتا روی يكی از تانكهای كودتاچیها ايستاده و به سود شاه شعار میدهد! ـ
پروين غفاری را موطلائی شهر لقب داده بودند. يكی از پرخوانندهترين پاورقیهای مطبوعات دهه ۳۰ و ۴۰ در ايران پاورقی بود با همين نام "موطلائی شهرما" كه حسينقلی مستعان آن را برای تهران مصور مینوشت. نويسندهای كه با علی دشتی و حجازی بر سر شناخت روح و روان زنان رقابت داشت و هر سه میخواستند بالزاك ايران شوند! ـ
پروين غفاری بعد از كودتا يكی از مشهورترين زنان ايران شد. رفيق شخصی مصطفی طوسی از چوبدارها و قصابهای معروف تهران پيش از "هژبر يزدانی" بود. بعدها "هژبر يزدانی" جای او را در قصابخانه تهران گرفت! ـ
پروين غفاری مدتی هم معشوقه اردشير زاهدی وزير خارجه شاه بود. اين دوران كوتاه بود. پس از مدتی موطلائی تهران تبديل به دامی برای يافتن دختران زيبا برای اعضای دربار و شخص شاه شد. پيش از رسيدن به ۴۰ سالگی، در چند فيلم فارسی هم بازی كرد، كه نقش دست سوم را داشت و بيشتر بدليل زيبائیاش از او در چند فيلم استفاده كردند. او را «پری غفاری» صدا میكردند، كه مخفف پروين است. ـ
بعد از آنكه خانههای جمشيد را در دو خيابان شهرنو و نجيبخانه تهران ويران كردند، زنانی كه در آنها زندگی میكردند را ابتدا بردند در خانه ثابت پاسال در انتهای خيابان جُردن. ثابت پاسال نيز از سرمايه داران بزرگ زمان شاه بود كه دستی قوی در واردات داشت و بازاریها و تجار سنتی ايران كه نانشان در زمان شاه آجر شده بود تشنه به خونش بودند.* همانها كه حالا يك ملت تشنه به خونشان است. ـ
خانه ثابت پاسال قصری بود با ديوارهای سنگی، نرسيده به خيابان فرشته، در كوچهای با شماره ۱۴ در انتهای خيابان جُردن و گاندی. ـ
در اين خانه بر سر اين زنان آب تربت ريختند و چادر مشگی سرشان كردند. حجتالاسلام كم سن و سالی بنام هادی غفاری سرپرستی ارشاد مذهبی آنها را برعهده گرفت. بعد از چند ماه، از ميان اين زنان عدهای را كه سن و سالشان زيادتر بود دستچين كردند و بعنوان زنان مدافع اسلام و مخالف مجاهدين و كمونيستها فرستادند مقابل دانشگاه تهران و در هر متينگ و سخنرانی كه در تهران برپا میشد. سرپرستی آنها را زنی بنام "زهراخانم" برعهده داشت كه چادر به كمر میبست و به دختران و زنانی كه بحث سياسی میكردند حمله میكرد و حتی بعدها اطرافيان و همكارانش با چاقو به دخترها حمله میكردند. فيلسوف فاحشهها بود، چون میتوانست چند كلمهای در باره قرآن و بدی كومونيسم حرف بزند. از جمله اينكه در كومونيسم زنان اشتراكیاند! ـ
از ميان همين زنان، عدهای كه جوانتر بودند برای نگهبانی زندانها انتخاب شدند و تعليم ديدند و از جمع آنها، قوی ترينشان به شكنجهگران زندان زنان تبديل شدند. به آنها گفته شده بود اگر شلاق بزنيد و كمونيستها را شكنجه كنيد، گناهانتان پاك شده و به بهشت خواهيد رفت! ـ
آنها كه طرح جمع آوری كودكان خيابانی و انتقال آنها به پادگانهای ويژه مقاومت شهری را اجرا میكنند تا پس از اندكی آموزش مذهبی به گاردهای محافظ ولايت در خيابانها تبديل شوند، اين تجربه را پشت سر دارند؛ گرچه مانند "احمدی نژاد" شهردار حزب اللهی تهران نقش آفرين خانه ثابت پاسال نبوده باشند. نقش آفرينان آن دوران امثال حجت الاسلام غفاری بودند كه حالا صاحب كارخانه جوراب زنانه "استارلايت" است. نقش هژبر يزدانیها را هم مؤتلفه اسلامی برعهده گرفته است و بجای اداره و سلطه بر قصابخانه تهران، يك كشور را به قصابخانه تبديل كرده است. ـ
خيابان جمشيد حالا شده سايت اينترنتی "صيغه" و در حاشيه همه خيابانهای تهران، اتومبيلها خيابان جمشيد را جستجو میكنند. شايد "فاطمه قائم مقامی" هم برای دورانی نقش ملكه اعتضادی را در جمهوری اسلامی داشت. همان خانمیكه معشوقه علی فلاحيان بود و بدستور او توسط يكی از ايادی فلاحيان بنام "سنجری" در اتومبيلش با اسلحه كمری مجهز به صدا خفه كن ترور شد تا رابطهها كور شود. (روزنامههای دوم خردادی را يكبار ديگر بايد از ابتدا خواند! تا كينه فلاحيان و ياران سعيد امامی از امثال عمادالدين باقی و گنجی و حجاريان و ... را دوباره پيدا كرد.) ـ
خيابان جمشيد را خلخالی با ساده لوحی آلوده به قساوت بجای قضاوت ويران كرد تا فساد و فحشاء در ايران ريشه كن شود. يا ندانسته پيشانی خاك را بوسيد و يا سرانجام فهميد فساد و فحشاء و اختلاس و هر سقوط اخلاقی ديگری در جامعه از دل حاكميت و نابرابری در آن جامعه بيرون میآيد. "ماهی از سر گنده گردد، نی زدم" فساد و تباهی اخلاقی امروز جامعه ايران بازتاب همين فساد در حاكميت است، جامعه آينه حاكميت است. اين فساد و فحشاء و سقوط اخلاقی بارها و بارها فراتر از دوران پيش از انقلاب است. ـ
بدين ترتيب آن بازی تكراری كه اين روزها برای مبارزه با مفاسد در خيابانها راه انداخته اند و به بهانه بدحجابی به خانه سينما و يا فلان كنسرت حمله میكنند، نه برای مقابله با فساد كه اتفاقاً برای مقابله با اعتراض به اين فساد و تباهی است. اگر غير از اين بود، مقابله و مبارزه بايد ابتدا در حاكميت شروع میشد. شروع نيز خواهد شد، همانگونه كه شاه وحشت زده از بيم سقوط دست به آن زد و هويدا و نصيری (نخست وزير و رئيس ساواك) خود را زندانی كرد و در تلويزيون خطاب به مردم گفت: صدای انقلاب شما را شنيدم! اما تمام شواهد نشان میدهد كه اين شروع در جمهوری اسلامی نيز با همان تأخير و نتيجهای همراه خواهد بود كه در آخرين سال حكومت شاه همراه بود. چرا؟ به اين دليل ساده: چاقو دسته خود را نمیبُرد! ـ
هادی غفاری
نطق انقلابی زهرا خانم در سال ۱۳۵۷ در انقلاب ایران
http://www.youtube.com/watch?v=GVPyYO4zrkM&feature=player_embedded
زهرا خانم (با تصویری از وی) ـ
http://iran-women-solidarity.net/spip.php?page=print&id_article=366
* گفته می شد که ثابت پاسال بهایی بود. وی همچنین صاحب کارخانه ی پپسی کولا در ایران بود و نخستین ایستگاه تلویزیونی در ایران را نیز وی برپا ساخته بود که در حدود سال 1347 یا جلو تر، از دست وی در آمده و به شبکه ی سراسری رادیو تلویزیون سراسری و ملی پیوسته شد. ـ
Reader Comments