م. سيرانی - هشدار: کوتاهی و سهل انگاری خودمان را يکبار ديگر با جملاتی مانند " انقلاب دزديده شد" يا "نميدانستيم" و يا " پيش بيني نکرده بوديم" توجيه نکنيم
از افشا
ایشان در خواست اتحاد ایرانیان را دارند ومعلوم نیست که این اتحاد پس از بر کناری ملایان چه حکومتی را میخواهد جایگزین کند.یعنی دو مورد مهم اتحاد حول چه محوری برای بر کنار کردن ملایان باید انجام بگیرد.ایا این محور منافع ملی ایرانیان است ؟ ایا این محور حفظ تمامیت ارضی ایران است؟هنوز روشن نیست.حفظ تمامیت ارضی ایران همان حرف پان ایرانیستها و فاشیستهای رژیم سابق است.بنظر من اتحاد لازم است بر اساس ارزشهای حقوق بشری و بر پایی حکومتی دمکراتیک بجای حکومت آخوندی و رفتن بسوی خود کفایی علمی و اقتصادی برای دفاع از حکومت دمکراتیک بدست آمده از سرنگونی رزیم آخوندی است. در غیر این صورت استبداد در ایران دوباره بازتولید خ.واهد شد.
چرا اتحاد حاصل نمیشود را در لینک زیر مطالعه بفرمایید
http://efsha.squarespace.com/blog/2009/8/16/904546714403.html
علل باز تولید استبداد در ایران
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/4/17/116421137335.html
___________________________________
هشدار: کوتاهی و سهل انگاری خودمان را يکبار ديگر با جملاتی مانند " انقلاب دزديده شد" يا "نميدانستيم" و يا " پيش بيني نکرده بوديم" توجيه نکنيم
هشدار: کوتاهی و سهل انگاری خودمان را يکبار ديگر با جملاتی مانند " انقلاب دزديده شد" يا "نميدانستيم" و
يا " پيش بيني نکرده بوديم" توجيه نکنيم.
پيشگفتار: روی صحبت من در اين مقاله فقط و فقط با ميليونها هموطنی است که به اين حد اقلها چه در حرف و چه در عمل باور دارند:
۱- از استبداد، سرکوب وحشيانه، فقر و نابرابری حاکم بر جامعه ايران بمعنای واقعي خسته شده اند.
۲- به اين درک مقدماتی رسيده اند که اين رژيم تحت هيچ شرايطی قابل رفرم و اصلاحات نيست و بايد سرنگون شود.
۳- به اين درک پايه ای رسيده اند که در نظام سياسی آينده ايران، اسلام بايد از محدودههای سياست، دولت و نظام آموزشي
ايران برای هميشه بکنار رانده شود.
۴- به اين درک ابتدايی رسيده اند که هيچ فرد، جريان و سازمانی به تنهايي قادر به سرنگونی اين رژيم
و جايگزين کردن آلترناتيو مورد دلخواه خود نخواهد بود.
۵- به يکپارچگی کامل ايران و برقراری آزادي، دمکراسي، عدالت اجتماعی و امکانات برابر برای
تمامي کساني که در محدوده جغرافيايی ايران زندگي ميکنند،
از صميم قلب وفادارند.
به دو دليل مهم نيازی به توضيح و تفسير مجدد پنج اصل فوق نميبينم. اولا، در مورد لزوم،
اهميت و صحت نکات فوق در طول ۳۲ سال گذشته
هزاران صفحه مقاله از نگرشهای
مختلف نوشته شده است و نيازی به تحليل مجدد آنها نيست.
دوم اينکه با توجه به عملکردهای
مخرّب رژيم اسلامی و با در نظر گرفتن اوضاع جامعه جهاني، کشو
ر ايران در آستانه يک جنگ تمام عيار
و نتيجتاً ويرانی کامل قرار گرفته است. اين شرايط حساس به
ما وطن پرستان و انسان دوستان حکم ميکند
که اين موقعيت مهم را بخوبی ارزيابی کرده و بدون اتلاف وقت
به بهترين شيوه ممکن به مسئوليت تاريخي
خود در قبال ايران و ملت ايران عمل کنيم. حال اگر
هر فردي، گروهی يا سازمانی بعد از اين همه
سال به اين نکات بديهي و ابتدايی اعتقاد پيدا نکرده است،
مطمئن باشيد تا ۳۲۰ سال ديگر هم به
اين درک نخواهد رسيد و يا زماني خواهد فهميد که مصداق
جمله " نوش دارو بعد از مرگ سهراب" باشد.
هدف من در اين مقاله نوشتن يک پتيشن کودکانه که
در آن بصورت همزمان هم به رژيم اسلامی
توصيه کنم که از فعاليتهای هسته ايی خود
عقب نشينی کند، و از طرف ديگر به آمريکا و
اتحاديه اروپا هشدار بدهم که به دلايل گوناگون به ايران
حمله نظامی نکنيد، نيست. چون اولا،
به اين درک ابتدايی رسيدهام که درخواست و توصيه
از رژيمي که به کوچکترين حقوق انساني
ملت ايران در طول ۳۲ سال گذشته هيچگونه احترامی
نگذاشته است، خواستي بغايت کودکانه و
غير منطقي ميباشد. دومأ، تا زماني که من و
ديگران امضا کننده اين قبيل پتيشن ها بعد از
۳۲ سال هنوز نتوانسته ايم از جمعيت ۷۵
ميليون نفری مردم ايران چه در داخل و چه در
خارج از کشور، يک تعداد ۱۰،۰۰۰ نفری را در يک
تشکل، يک جبهه و يا هر اسم ديگری
که برای آن بگذريم، گردآوری کنيم، آيا اصلا کسي در عرصه
مبادلات جهاني به حرف و نظر
ما توجهي خواهد کرد؟ سوم اينکه من نگارنده، با نوشتن
اين مقاله بدنبال پر لعاب کردن
کارنامه سياسی خودم نيستم. هدف من تشريح يکي از طلاييترين
موقعيتهای تاريخي است که
در اين مقطع حساس در دسترس ما ميباشد. موقعيت طلايی
که اگر بخاطر کوتاهي، سهل انگاری و
عدم درک عميق شرايط موجود بخوبی نتوانيم از آن
استفاده کنيم، به چنان سناريوی سياهی تبديل
خواهد شد که با توجه به عواقب وخيم آن مورد لعن و
نفرين نه تنها نسلهای آينده بلکه کل تاريخ
کشور ايران قرار خواهيم گرفت.
من در اين مقاله سعي خواهم کرد در ابتدا بررسي مختصری
از موقعيت کنوني و عملکردهای احتمالي آينده
رژيم اسلامی ارائه دهم. در بخش دوم،
موقعيت و عملکردهای احتمالي جهان
غرب (بصورت مشخص آمريکا و اتحاديه اروپا) را
توضيح خواهم داد. در بخش سوم سعي خواهم کرد
بر مبنای يک بررسي تطبيقی از وضعيت
رژيم اسلامی و جهان غرب به موقعيت طلايی که د
ر دسترس ما قرار دارد اشاره ايی داشته باشم و
در نهايت راه برون رفت از منجلاب رژيم اسلامی
را توضيح خواهم داد.
-1موقعيت رژيم اسلامی: هر رژيم سياسی جهت تداوم و استمرار حاکميت خود به داشتن مشروعيت در عرصه داخلي و
خارجي نيازمند است. شواهد موجود بخوبی نشان
ميدهند که در شرايط فعلي، رژيم ايران
در هر دو عرصه داخلي و خارجي بخش عظيمي
از مشروعيت خود را از دست داده است.
در عرصه داخلي، حاکميت ۳۲ ساله اين رژيم چيزی بجز
سرکوب وحشيانه، افزايش فقر، اعتياد،
فحشا، بيکاری و کلا ويرانی کامل کشور ايران در
عرصههای مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي
و اجتماعی بهمراه نداشته است. کار بجايی
کشيده است که رژيم ايران جهت پرداخت يارانهها با
مشکل روبروست و مجبور به پيش فروش اوراق
بهادار نفت، گاز و حتی گنبد طلای امام زاده ها
شده است. دامنه تضاد و تنش جناحهای مختلف
رژيم جهت تصرف مراکز قدرت اقتصادی و
سياسی به نقطه اوج خود رسيده است.
از طرف ديگر در عرصه جهاني، عملکردهای
وحشيانه و مخرب رژيم اسلامي، تلاش رژيم برای
دست يابي به سلاح اتمي، توطئه ترور
سفير عربستان، حمله اخير مزدوران رژيم به
سفارت انگليس و در کلّ عدم پايبندی به
تعهدات و مقررات جامعه بين المللي، رژيم ايران
را در عرصه جهاني بشدت منزوی کرده
است. نتيجه اين اقدامات تا اين لحظه
تحريمهای همه جانبهای را به رژيم اسلامی
تحميل کرده است و اين تحريمها تا زماني که رژيم
ايران از موضع خود در زمينه غنی سازی
اورانيوم عقب نشينی نکند، دامنه و گسترش
روز افزونی پيدا خواهد کرد. تصور اينکه
جهان غرب حاضر به پذيرش جمهوری
اسلامی مسلح به سلاح اتمي گردد، امری
تقريبا غير ممکن و محال بنظر ميرسد. قبول
چنين نکتهای توازن قوا و بالانس قدرت
در منطقه مهم خاورميانه، اين شاهراه حياتی
صادر کننده ۷۰% انرژی جهان را بشدت در
هم خواهد ريخت. پذيرش چنين امری نه تنها خطر
جدی برای جهان غرب بشمار ميرود، بلکه
منافع دراز مدت و ديوار دفاعی کشورهای عربي و
بطور مشخص عربستان و اسرائيل را مورد
تهديد قرار خواهد داد. بعبارتی اگر جهان غرب در
مقابل اين خواسته رژيم اسلامی نرمش نشان
دهد، حتی اگر کشور اسراييل تاسيسات اتمي
ايران را مورد حمله نظامی قرار ندهد، جهان
غرب بايد آمادگی پذيرش عربستان مسلح به
سلاح اتمي را جهت برقراری بالانس قدرت در
اين منطقه داشته باشد. و اين مسابقه تسليحاتی
چيزيست که جهان غرب بسيار بعيد ميرسد
که به آن تن در دهد. جهان غرب در دوران
جنگ سرد بخاطر شرايط خاص آنزمان مجبور
شد که کشور پاکستان را به سلاح اتمي مجهز
کند و امروزه اين نکته يکي از دغدغههای
مهم جهان غرب بشمار ميرود. اما در شرايط
فعلی تصور ايجاد پاکستان اتمي ديگری آنهم
از نوع جمهوری اسلامی از ديد تئوری پردازن جهان
غرب امری تقريبا غير معقول و غير منطقي
بنظر ميرسد. اما سوال اينجاست؛ صرفنظر از
خصلت ايدئولوژيک اين رژيم، چه عامل يا
عواملی موجب شدهاند که اين رژيم به تنبيهات
و اخطارهای جامعه جهاني توجهي نميکند و
همچنان با سر سختی تمام در راه تحقق خواستههای
خود پا فشاری ميکند؟ جهت پاسخ به اين
سوال بهتر است که از زاويه ديد سران رژيم اسلامی
به مجموعه تغيير و تحولات هم منطقه
خاورميانه و هم جهان غرب بنگريم. با يک
چنين متد ارزيابی به بخشی از دلايل سر سختی
و مقاومت رژيم اسلامی در شرايط کنوني پي
خواهيم برد. با ارزيابی دقيق و بيطرفانه از دلايل
يکدندگی رژيم اسلامی ميتوانيم اولا صحت
و سقم آنها را بسنجيم. دومأ بر مبنای دادههای
بدست آمده قادر خواهيم بود که با ديد واقعبينانه تری
اتفاقات احتمالي آينده را پيش بيني نمائيم.
رژيم اسلامی تا اين لحظه بر مبنای محاسبات مختلفي
در مقابل فشار جهان غرب مقاومت
نموده و بر روی خواستههای خود پا فشاری کرده است.
اين محاسبات عبارتند از:
۱- رژيم ايران با استفاده از چند قطبی بودن جامعه جهاني با حراج نفت، گاز و ديگر منابع
طبيعی کشور به چين و روسيه تا اين لحظه توانسته است
در مقابل تحريمهای گسترده آمريکا و
اتحاديه اروپا مقاومت کند.
۲- کشورهای مختلفي در منطقه خاورميانه دستخوش تغيير و تحولاتی شده اند که رژيم ايران
آنها را بيداری اسلامی قلمداد کرده است. از ديد سردمداران
رژيم اسلامی اين تحولات بالانس قدرت
در منطقه خاورميانه را به سود ايران و ديگر
کشورهای اسلامی افزايش خواهد داد و در جهت
عکس تضعيف نفوذ اسرائيل، آمريکا و اتحاديه اروپا را
بدنبال خواهد داشت.
۳- خروج نيروهای آمريکايي از عراق تا پايان سال ۲۰۱۱ و انتقال تدريجي قدرت از طرف
نيروهای ناتو به دولت افغانستان، نکات ديگری هستند که در
ذهن سردمداران رژيم اسلامی
اين نکته را تداعی کرده اند که جهان غرب در اين مناطق
قدرت برتر خود را از دست داده
و بهمين خاطر مجبور به عقب نشينی شده است.
۴- از ديد سران رژيم اسلامي، در شرايط فعلی جهان غرب بصورت همزمان در گير بحرانهای
مختلفي در کشورهای گوناگونی نظير افغانستان، عراق، سوريه،
يمن، ليبي، مصر، تونس، لبنان،
فلسطين و تنظيم رابطه تک تک اين کشورها با اسرائيل ميباشد
و غرب در اين شرايط بحرانی
توانايي آغاز يک جبهه جنگ جديد عليه رژيم
ايران را نميتواند داشته باشد.
۵- بحران عميق اقتصادی فراگير ، بيکاری گسترده و متعاقباً جنبشهای اعتراضی گوناگون در
آمريکا و اتحاديه اروپا در ذهن سران رژيم اسلامی اين نکته
را تداعی کرده است که جهان
غرب با يک چنين بحران عميقی قادر به شروع يک جنگ
ديگر عليه ايران نخواهد بود.
۶- نکته مهم ديگری که رژيم اسلامی با اتکا به آن به مقاومت و سر سختی خود ادامه
ميدهد، عدم پذيرش افکار عمومی مردم آمريکا و کشورهای
عضو اتحاديه اروپا نسبت به
يک جنگ جديد ميباشد. در کشورهايی که يک ساختار
سياسی غير دموکراتيک و توتاليتر
دارند نکاتي از قبيل شروع، پايان جنگ و يا مدت
زمان طول کشيدن جنگ تصميمهايي
هستند که توسط سردمداران اين سيستمهای سياسی
گرفته ميشوند و مردم عموماً هيچگونه
دخالتی در اين موارد ندارند. تازه جنگ با يک
دشمن خارجي به يک چنين سيستمهای
استبدادی بهترين ابزار لازم را ميدهد تا ۱- براحتی هر
گونه صدای مخالفی را در سينه خفه کنند،
۲- بي عملي خود در بر آورده کردن خواستههای بحق
مردم را زير لوای شرايط جنگی پنهان کنند،
و ۳- با تهيج افکار عمومی و تحريک حس ناسيوناليستي،
توده عامي مردم را در جهت مقاصد
شوم خود بسيج کنند و چند صباحی بيشتر به
حاکميت خود ادامه دهند. اما در کشورهايی که از
يک ساختار سياسی دموکراتيک يا نيمه دموکراتيک
برخوردار هستند شرايط اينگونه نيست. اگر
چه در اينگونه سيستمها رئيس جمهور و يا
نخست وزير تصميم گيرندههای اصلي شروع جنگ
هستند، اما اين افراد بدون تائيد نظر نمايندگان
پارلمان و يا بدون پذيرش افکار عمومی مردم کشور
خود هرگز آغازگر جنگ نميتوانند باشند. گذشته
از اين، مشکل تنها شروع جنگ نيست. مهمتر
از بحث شروع جنگ، مساله پايان جنگ، ميزان
هزينههای مالی و جانی متحمّل شده و دست
آوردهای ناشي از جنگ ميباشد. در نظر
نگرفتن نکات فوق در سيستمهای دموکراتيک يا
نيمه دموکراتيک، مرگ سياسی رئيس جمهور
و يا حزب سياسی تشکيل دهنده دولت را بدنبال
خواهد داشت. با در نظر گرفتن اين توضيحات
مختصر و با توجه به نکاتي از قبيل
۱- جو حاکم بر جامعه جهاني، ۲- وسعت کشور ايران،
۳- ميزان قدرت رژيم اسلامی
هيچيک از کشورهای آمريکا و اتحاديه اروپا خواهان حمله
مستقيم زميني به درون مرزهای ايران
در شرايط کنوني نيستند. پس اگر قرار باشد
حمله نظامی به ايران صورت بگيرد اين حمله بايد
فقط مراکز اتمي و نظامی رژيم اسلامی را مورد
هدف قرار دهد. آيا کشور آمريکا و يا کشورهای
عضو اتحاديه اروپا همگي از يک چنين پتانسيلی
برای حمله به ايران برخوردار هستند؟ جواب
اين سوال منفي ميباشد. در اين رابطه ميتوان از
يکي از محدوديتهای جدی دولت اوباما بعنوان
مثال ياد کرد. سال ۲۰۱۲ پايان دور اول رياست جمهوری
اوباما ميباشد. آيا اوباما قادر خواهد بود
در اين مدت زماني کوتاه با حمله به تاسيسات اتمي
و نظامی رژيم اسلامی آغازگر جنگی باشد و
بتواند تا قبل از انتخابات دور دوم رياست جمهوری
خود با پيروزی اين جنگ را به اتمام برساند و از
اين نکته بعنوان ابزار مثبتی در جهت انتخاب مجدد
خود استفاده نمايد؟ احتمال شروع و پايان جنگ
در اين مدت کوتاه امری غير ممکن بنظر ميرسد
و يک جنگ نيمه تمام چيزی بجز مرگ سياسی
و پايان رياست جمهوری برای اوباما در بر نخواهد داشت.
۷- نکته مهم آخری که رژيم اسلامی با آگاهي به آن بدون ترس و واهمه از شروع يک جنگ
همچنان بر مواضع خود پا فشاری ميکند، عدم وجود
يک آلترناتيو قوی در صحنه سياسی کشور
چه در داخل و چه در خارج از ايران ميباشد. چرا
که به روايت تاريخ، وجود شرايط جنگی اکثرا
موقعيت مناسبی را برای نيروهای مخالف بوجود آورده است
که توانسته اند رژيم حاکم را سرنگون کنند
و خود قدرت را بدست بگيرند. بر مبنای دلايل
و محاسبات فوق رژيم اسلامی تا اين لحظه از
مواضع خود عقب نشينی نکرده است و پيش بيني
ميکند که در آينده برنده اصلي اين جنگ سرد و
يا جنگ احتمالي آينده خواهد بود. اما اين شرايط و اين
محاسبات تا چه اندازه مستند هستند؟ تا چه مدت
اين شرايط ميتوانند ادامه پيدا کنند؟ و آيا اين شرايط به مرور
زمان دستخوش تغيير يا نوساناتی خواهند شد؟
همگي سوالاتی هستند که با بررسي روند حرکت و
موضعگيريهای مشترک کشورهای آمريکا و
اتحاديه اروپا بهتر ميتوان به آنها پاسخ داد.
۲- جهان غرب (آمريکا + اتحاديه اروپا): در مورد اينکه جهان غرب با بحرانهای گوناگونی دست بگريبان است، محاسبات رژيم اسلامی
صحيح ميباشد. جهان غرب بصورت همزمان درگير
بحرانهای کشورهايی نظير افغانستان، پاکستان،
عراق و لبنان از يک طرف و تغيير و تحولات کشورهای
عربي مانند مصر، يمن، تونس، ليبي، سوريه
از طرف ديگر و همچنين معضل هميشگي اعراب و
اسرائيل ميباشد. با يک چنين موقعيتی در
شرايط فعلي، جهان غرب حتيالامکان نميخواهد
بصورت مستقيم آغازگر جنگی عليه رژيم اسلامی
باشد. اما سوال اينجاست؛ تغيير و تحولات شکل
گرفته در کشورهای عربي که به زعم رژيم ايران،
بيداری اسلامی قلمداد شده است، در اين مقطع ميتواند
نکته مثبتی برای رژيم اسلامی در مقابل جهان
غرب به ارمغان داشته باشد؟ به اعتقاد من جواب
اين سوال منفي ميباشد, اگر چه که سردمداران
رژيم اسلامی بر مبنای توهمات ايدئولوژيک، بقدرت
رسيدن جنبشهای اسلامی در منطقه خاورميانه
را نتيجه تاثيرات به اصطلاح انقلاب اسلامی
سال ۱۹۷۹ ايران ميدانند. بنظر من، تحولاتی که ما
در کشورهای مصر، تونس، ليبي و سوريه و
احتمالا در آينده در ديگر کشورهای عربي شاهد آن
هستيم و خواهيم بود، امتداد طرح خاورميانه بزرگ
ميباشد و نکته قوت آنچناني حداقل در شرايط فعلی
و حتی چند سال آينده برای رژيم ايران نميتواند
در بر داشته باشد. جهت آشنايی خوانندگان، لازم
ميدانم که اشاره مختصری به طرح خاورميانه بزرگ داشته باشم.
۲-۱: طرح خاورميانه بزرگ : طرح خاورميانه بزرگ برای اولين بار در سال ۲۰۰۲ به ابتکار کالين پاول وزير امور خارجه
وقت آمريکا مطرح شد. هدف اصلي اين طرح اين بود
که کشورهای عربي در مقابل دريافت
امتيازاتی از قبيل عضويت در سازمان تجارت جهاني
و گسترش روابط اقتصادی دو طرفه
با آمريکا و اتحاديه اروپا، حاضر به پذيرش يکسری
اصلاحات سياسي، اجتماعی و فرهنگي
در جوامع خود شوند. ميتوان گفت که طرح خاورميانه بزرگ
تقريبا امتداد همان طرح کمربند سبز
دهه ۷۰ ميلادی ميباشد اما با نقش و نگار ديگری و در
حقيقت آمريکا قصد داشت با اجرای
اين طرح هم از يک طرف بار منفي حمله به عراق را در
بين کشورهای عربي کاهش دهد و
هم از طرف ديگر با اجرای اصلاحاتی در اين کشورها
مانع از رشد و بقدرت رسيدن دستجات
اسلامی افراطی نظير القاعده در منطقه خاورميانه
شود و در نهايت مانع از بروز انقلابات
واقعي مردمی گردد. اين طرح بدلايل گوناگونی از
قبيل شک و ترديد و اينکه اين طرح ادامه
هژمونی آمريکا در منطقه ميباشد، مورد حمايت
کشورهای عربي و کشورهای اروپای قرار نگرفت.
اين طرح مجددا با نام طرح خاورميانه گسترده
با مقداری تغيير و تعديل مجددا در سال ۲۰۰۴
در جلسه سران ۸ کشور صنعتی مطرح شد و
به تصويب رسيد. بطور کلي مبنای اين طرح بر
دو پايه ۱- استقرار و توسعه دموکراسي و
۲- اصلاحات اقتصادی پای گذاری شده است. بعبارتی
ميتوان گفت که اين طرح قصد دارد مدل حکومتی
مشابه سيستم سياسی ترکيه در منطقه خاورميانه
بوجود بياورد. هدف من در اينجا نقد اين طرح و
اينکه آيا در آينده اين طرح نکته مثبتی برای مردم
منطقه در بر خواهد داشت نيست؛ که همگان
بخوبی ميدانيم که هر نوع حکومت اسلامی چيزی
بجز استبداد، سرکوب وحشيانه، بي حقوقی
زنان و تخريب کامل کشور برای مردم نخواهد داشت.
ضمن اينکه تاريخچه و موقعيت کنوني
که ترکيه در مورد عضويت در اتحاديه اروپا دارد را
کشورهای ديگر خاورميانه ندارند. هدف من
در توضيح مختصر اين طرح رّد نظريه رژيم اسلامی
و اينکه اين تحولات نتيجه انقلاب اسلامی ايران
ميباشند، است. ضمن اينکه اگرچه که جنبشهای
اسلامی در اين کشورها بقدرت رسيده اند يا در
آينده خواهند رسيد، اما اين نکته دست آورد مثبت
و نقطه قوت آنچناني برای رژيم اسلامی در مقابل
جهان غرب نخواهد داشت. چون اولا اين دولتها ب
ا کمک آمريکا و جهان غرب بقدرت رسيده و
يا در آينده ميرسند. دوم اينکه اکثر قريب به اتفاق
مردم اين کشورها مسلمانان سنی هستند و
ترجيحا قطب مخالف رژيم اسلامی يعني عربستان را حمايت
و تقويت خواهند کرد. هدف ديگر من در توضيح
اين طرح، بتصوير کشيدن احتمال خطری است
که همچنان در کمين کشور ما ميباشد. اگر به وقايع
انتخابات سال ۱۳۸۸ نگاه کنيم، بخوبی ميبينيم
که حمايتهای مستقيم و غير مستقيم آمريکا و
اتحاديه اروپا در قالب جنبش سبز از مير حسين موسوی
و کروبی دقيقا در راستای اجرای همين طرح
خاورميانه بزرگ بود. آمريکا و اتحاديه اروپا قصد داشتند
با بقدرت رساندن موسوي، کروبی و کلا جناح
به اصطلاح اصلاحطلبان از اين موقعيت حساس
استفاده کرده و يک جمهوری اسلامی معتدل در ايران پايه گذاری کنند. )
نيازی به توضيح من نيست
اما همگان بخوبی ميدانند که اگر اين طرح عملي ميشد
بجرات ميتوان گفت که دها سال طول
ميکشيد تا بتوانيم خود را از شر آن جمهوری اسلامی معتدل
رها کنيم(. در شرايط فعلی جهان غرب
تقريبا از جناحهای مختلف درون رژيم اسلامی
مايوس شده است. چون همه اين جناحها را در
مقاطع مختلف تجربه کرده است و متوجه شده است
که در نوع عملکرد, هيچگونه فرقي بين
جناح اصولگرايان و اصلاحطلبان و ديگر جناحهای اين
رژيم نيست و رژيم اسلامی به يک رژيم
معتدل اسلامی که هماهنگ با جامعه جهاني حرکت نمايد
تبديل نخواهد شد. اين نا اميدی غرب
برای ما ايرانيان دو نکته مثبت و منفي ميتواند در بر
داشته باشد. نکته مثبت آن اين است که
رژيم اسلامی در اين مقطع زماني حمايت و پشتيباني
کامل جهان غرب را از دست داده است. ا
ما نکته منفي آن اين که اين نا اميدی غرب، گزينه
حمله نظامی به ايران بعنوان آخرين راه حل
موجود را ميتواند برجسته تر کند.
۲-۲: بحران اقتصادی جهان غرب: جهان غرب با بحران اقتصادی عميقی روبرو شده است. اگر چه که بحرانهای اقتصادی عامل اصلي
دو جنگ جهاني اول و دوم بوده اند اما فراموش نبايد کرد
که بحران امروزه بمراتب وخيم تر از آن
چيزيست که فکر کنيم. بحران اقتصادی کنوني، يک بحران
معمولي در بعنوان مثال فقط بخش مالی
و يا فقط در بخش توليدی ناشي از مازاد توليد نيست.
اضافه بر نکات فوق، عامل مهم ديگری
که بحران اقتصادی امروزی را بمراتب عميقتر و طولانيتر
از بحرانهای قبلي نموده است افزايش بيش
از اندازه بدهيهای عمومی دولتهای فوق ميباشد. اين
بدهيها از عدم توازن بين ميزان درآمد و ميزان
هزينههای انجام شده اين دولتها طي دهها سال انباشته
شده است. يعني اين دولتها بيشتر از درامدی
که از طريق صادرات و جمعاوری ماليات کسب نموده اند
، هزينه مصرف کرده اند. جهت برون رفت
از اين مشکل اين دولتها اقدام به گرفتن وام و يا فروش
اوراق بهادار به مؤسسات بينالمللی مالی و يا
ديگر کشورها بعنوان مثال چين شده اند. يک چنين
موقعيتی کاهش ارزش پولي اين کشورها در مقياس
جهاني را بدنبال داشته و متعاقباً باعث شده است
که اين کشورها در عرصه بازار جهاني نميتوانند
بخوبی در مقابل ديگر رقبا (بعنوان مثال چين) به يک
توازن در عرصه تراز تجارت خارجي دست
يابند. کشور چين تا اين لحظه با توسّل به پايين نگاه
داشتن مصنوعی قيمت ارز خود، توليد ارزان
و انبوه کالاهای توليدی و نتيجتاً افزايش صادرات
کالاهای خود برنده اصلي شرايط موجود ميباشد.
از طرف ديگر چين قصد دارد که ارز خود را بعنوان
يک ارز بين المللی در سال ۲۰۱۵ وارد
بازار جهاني نمايد. اگر اين شرايط بهمين صورت
ادامه پيدا کنند، ورود ارز چين به بازار
جهاني عواقب بسيار وخيمی را برای دلار، يورو و اقتصاد
اتحاديه اروپا و آمريکا بدنبال خواهد داشت
. يکي از دلايل مهمي که آمريکا و کشورهای اروپايی
در اين شرايط سخت اقتصادی اقدام به کاهش
بدهی های عموميهای خود نموده اند، پيش بيني حوادث
آينده و افزايش قدرت رقابت در عرصه مبادلات
اقتصادی جهان ميباشد. اما نکته مهم اينجاست که با
وجود تلاشهايی که انجام گرفته است، آمريکا و
حتی تک تک کشورهای عضو اتحاديه اروپا همگي از
يک متد و روش واحد يکسان جهت برون رفت
از اين بحران تا اين لحظه عمل نکرده اند. بهمين
خاطر عملکرد اين دولتها در قبال رژيم ايران هم
بصورت ۱۰۰% يکسان و مشابه نبوده است.
بعنوان مثال کشور انگليس اضافه بر تحريمهای
جامعه بينالمللی بانک مرکزی ايران را هم مورد تحريم
قرار داده است، اما ديگر کشورهای اروپايی
تا اين لحظه اقدام به انجام اين کار نکرده اند. بعنوان
مثال کشورها ايتاليا، يونان، اسپانيا و پرتغال
با توجه به بحران عميقتر اقتصادی که دارند
بخاطر هراس از افزايش قيمت نفت و انرژی مورد
نياز خود تا اين لحظه تن به تحريم بانک مرکزی
ايران نداده اند. با توجه به توضيحات فوق سوال
کليدی اينجاست: آيا اين عملکرد نا موزن آمريکا
و اتحاديه اروپا در مقابل رژيم اسلامی مداوم
خواهد بود؟ آيا اين نکته و بحران عميق اقتصادی
فضای خالي ايجاد خواهد کرد تا رژيم اسلامی
با يکدندگی و لجاجت بدون کوچکترين خطر جنگی
به فعاليتهای هستهای خود ادامه دهد؟ و
آيا رژيم اسلامی با اتکا به روابط اقتصادی با چين
و روسيه ميتواند در دراز مدت در مقابل
تحريمهای اقتصادی آمريکا و اتحاديه اروپا مقاومت
کرده و همچنان به بقای خود ادامه دهد؟
با در نظر گرفتن يکسری رخدادهای جاری در
اتحاديه اروپا و آمريکا، به اعتقاد من جواب سوالات
فوق احتمالا منفي خواهد بود. همانطور
که در قسمت بالا اشاره کردم يکي از دلايل مهم عدم
موفقيت اتحاديه اروپا برای برون رفت از بحران
اقتصادی کنوني ناهماهنگی موجود بين اعضای اين
اتحاديه ميباشد. شرايط اقتصادي، ميزان بدهی
و دستور العملهای اعضای اتحاديه اروپا جهت
برون رفت از اين بحران کاملا يکسان و هماهنگ
نبوده است. دو کشور آلمان و فرانسه که در حقيقت
موتور محرک اقتصادی اتحاديه اروپا ميباشند،
جهت رفع اين معضل در روز دوشنبه ۵ دسامبر طرحی
را مطرح کردند که به تصويب کليه ۲۷ عضو
اتحاديه اروپا رسيد. اين طرح بصورت مختصر شامل
سه محور اصلي ۱- پيمان جديد اتحاد اروپا،
۲- سختگيری و دقت بيشتر در محاسبه بودجه، و
۳- مجازات اتوماتيک کشورهای اروپايی که به قوانين
اتحاديه اروپا توجه نکنند، ميشود. با تصويب
اين طرح ما در آينده نزديک شاهد تصميم گيريهای
يکدست و يکسان تر اتحاديه اروپا خواهيم بود.
با در نظر گرفتن اين نکته، طبيتا ما در آينده
نزديک شاهد تحريمهای گسترده تر و هماهنگ تر
اتحاديه اروپا عليه رژيم اسلامی خواهيم بود.
اما موقعيت آمريکا و دولت اوباما به چه صورت خواهد بود؟ اخيرا مجلس سنای آمريکا با ۱۰۰ رأی
موافق بدون هيچگونه مخالفتی لايحه تحريم بانک مرکزی ايران
را تصويب کرده است. سيستم قانونگذاری
در آمريکا به اينصورت ميباشد که يک لايحه جهت تصويب
نهايی و به مرحله اجرا در آمدن در ابتدا
در مجلس سنا (۱۰۰ عضو) مورد بررسي قرار ميگيرد.
پس از تصويب در مجلس سنا، اين لايحه
جهت تائيد به مجلس نمايندگان (۴۳۵ عضو) ارسال ميشود.
پس از تائيد اکثريت اعضای مجلس
نمايندگان اين لايحه جهت اجرا فقط به امضای رئيس جمهور
نياز دارد. ناگفته نماند که رئيس
جمهور اين قدرت را دارد که اين لايحه را وتو نمايد و مانع
از اجرای آن شود. با در نظر گرفتن
اين توضيح مختصر، به لايحه تصويب شده تحريم بانک مرکزی
ايران در سنای آمريکا ميپردازم.
در شرايط فعلی حزب دمکرات اکثريت کرسيهای مجلس سنا
را در اختيار دارد. در نقطه مقابل،
حزب جمهوری خواهان اکثريت کسريهای مجلس نمايندگان
را در اختيار دارند. با توجه به اينکه
مجلس سنا که اکثريت آن در اختيار حزب دمکرات
(حزبی که اوباما کانديد رياست جمهوری آن بود) ميباش
د به اين لايحه رأی مثبت داده اند، به احتمال
قوی مجلس نمايندگان که اکثريت آن در اختيار جناح
جمهوری خواهان ميباشد هم به اين لايحه رأی
مثبت خواهند داد. صرفنظر از مواضع جنگ طلبانه
هميشگي جناح جمهوری خواهان آمريکا، نکتهای ديگری
که اين احتمال را بيشتر به واقعيت نزديک ميکند
موضع گيری تند ۷ نامزد اين جناح برای انتخابات
آينده رياست جمهوری عليه رژيم ايران ميباشد.
همه ۷ نامزد فوق با تحريمهای گسترده تر و تحريم
سيستم مالی رژيم اسلامی اتفاق نظر داشتند.
اين نکته دولت اوباما را بر سر يک دوراهی
قرار داده است. اگر اوباما اين لايحه را امضا نکند،
در بين اعضای حزب خود (دموکراتها) با کاهش
محبوبيت بسياری روبرو خواهد شد. اين کاهش
محبوبيت در حزب دمکرات همراه با تبليغات
موضعگيريهای تلافی جويانه جناح جمهوری خواهان
شانس انتخاب مجدد اوباما بعنوان رئيس جمهور
را در انتخابات آينده به ميزان بسيار زيادی کاهش
خواهد داد. تا اين لحظه دولت اوباما بخاطر چين
و برخي از همپيمانان اروپايی به اين لايحه
روی خوش نشان نداده است. اما با در نظر گرفتن
اين شرايط و توضيحات فوق، بنظر من اوباما
جهت افزايش موقعيت انتخاباتی خود بالاخره مجبور به
امضای لايحه تحريم بانک مرکزی ايران خواهد شد.
با تصويب لايحه تحريم بانک مرکزي، کليه دولتها و شرکتهايي که با رژيم ايران مبادلات مالی
انجام ميدهند، مورد تحريم قرار خواهند گرفت.
بهمين خاطر اتوماتيک وار خريد نفت و گاز
از رژيم اسلامی هم مورد تحريم قرار خواهد گرفت.
بموجب اين مصوبه، آمريکا حق دارد کليه
داراييها و اموال شرکتهايي را که در اين رابطه
با رژيم ايران داد و ستد ميکنند توقيف نمايد.
اگر آمريکا اين لايحه رو تصويب و اجرا کند، به
احتمال بسيار زيادی کليه اعضای اتحاديه اروپا
هم بصورت يکسان و هماهنگ بانک مرکزی ايران
را در ليست تحريم قرار خواهند داد. تا اين لحظه
رژيم ايران با اتکا به چين و روسيه توانسته است در
مقابل اين تحريمها مقاومت کند. اما اگر آمريکا
و اتحاديه اروپا تحريم بانک مرکزی و متعاقباً
تحريم نفت و گاز ايران را تصويب کنند، عملکرد
روسيه و چين چه خواهد بود؟ آيا روسيه و چين همچنان به
روابط اقتصادی خود با رژيم ايران ادامه خواهند داد؟
به اعتقاد من با تصويب تحريم بانک مرکزی توسط آمريکا و اتحاديه اروپا، کشورهای چين و روسيه
برخلاف ميلشان دو راه بيشتر پيش رو ندارند:
۱- يا بايد همچنان به روابط اقتصادی خود با رژيم ايران
ادامه دهند و در عوض از در آمدهای اقتصادی خود
در بازارهای آمريکا و اتحاديه اروپا چشم پوشی کنند
و يا ۲- روابط اقتصادی خود با رژيم ايران را
فدای روابط اقتصادی دراز مدت و مطمئن با آمريکا و
اتحاديه اروپا کنند. با توجه به اين توضيحات
مختصر و با توجه به دامنه وسيع همکاريهای اقتصادي،
به احتمال زياد دو کشور چين و روسيه به اجبا
ر راه دوم را انتخاب خواهند کرد و رابطه اقتصادی خود را با
رژيم ايران به ميزان زيادی کاهش خواهند داد و يا
متوقف خواهند کرد. چون راه ديگری وجود ندارد. چون
که تحريم بانک مرکزی رژيم اسلامی در شورای
سران سازمان ملل متحد مورد بحث قرار نميگيرد که
فرض کنيم چين يا روسيه اين قطعنامه را وتو
نمايند. در مورد کاهش نفت و افزايش قيمت نفت
هم مشکل آنچناني بازار جهاني را تهديد نخواهد کرد.
چون ميزان صادرات نفت ايران حدود ۲،۵ ميليون
بشکه نفت در روز ميباشد. کشور عربستان به
تنهايي قادر خواهد بود ميزان صادرات نفت خود
را به ۱۱ ميليون بشکه نفت در روز افزايش دهد.
رقمی که به تنهائی قادر خواهد بود تا حتی
دو برابر ميزان صادرات نفت ايران را روزانه جبران
نمايد. کمبود سهميه نفت ايران از اوپک هم
افزايش قيمت آنچناني نخواهد داشت، چون هيچ يک
از اعضای اوپک هم دل خوش آنچناني از
رژيم ايران ندارند، بهمين خاطر در تنظيم قيمت نفت
ملاحظات مخصوص را رعايت خواهند کرد.
۲-۳: با توجه به اين توضيحات آينده رژيم اسلامی چه خواهد بود؟
طبق آمارهای رسمي، ۸۰% درامد رژيم ايران از طريق فروش نفت و گاز تامين ميشود.
تحريم بانک مرکزی و متعاقباً تحريم نفت و گاز عواقب
بسيار وخيمی را برای رژيم اسلامی و متاسفانه
برای بخش عظيمي از مردم ايران بدنبال خواهد داشت.
فراموش نکنيم که طي سالهائ دهه ۹۰ زماني
که آمريکا و اتحاديه اروپا فروش نفت و گاز کشور عراق
را تحريم کردند، ماهيانه فقط ۵۰۰۰ کودک
عراقي در اثر کمبود مواد غذايي، شير و دارو جان خود را
از دست ميدادند با در نظر گرفتن اين نکته
که در آن شرايط بخشی از کشورهای عربي و حتی روسيه
بنوعی رژيم صدام را حمايت ميکردند. با توجه
به حرکات وحشيانه رژيم اسلامي، کدام يک از کشورهای
همسايه حاضر به کمک و حمايت از ايران
در اين شرايط بحرانی خواهند بود؟ اين مثال ساده بخوبی
نشان ميدهد که در صورت اجرای اين طرح چه فاجعه
اسف باری در ايران صورت خواهد گرفت. در يک چنين
شرايطي، عملکرد رژيم اسلامی چه ميتواند باشد؟
به اعتقاد من در يک چنين موقعيتي، رژيم
اسلامی دو راه بيشتر پيش رو نخواهد داشت.
۱- عقب نشينی و قبول خواستههای آمريکا و اتحاديه اروپا. با توجه به روند سياسی کشور، با توجه
به اينکه دامنه نفوذ سپاه پاسداران در عرصههای
مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعی و فرهنگي کشور
به ميزان زيادی افزايش پيدا کرده است، با توجه باينکه
هژمونی جناح اصولگرايان در همه زمينهها تثبيت
شده است، با توجه به اينکه اکثر ملت ايران ديگر توهم
آنچناني به جناح اصلاحطلبان ندارند، عقب نشينی
رژيم اسلامی خيلي بعيد بنظر ميرسد.
۲- اگر رژيم اسلامی از فعاليتهای اتمي خود عقب نشينی نکند، با تحريم همه جانبه اقتصادی ،
سياسي، فرهنگي و اجتماعی بيشتر و عميقتری روبرو
خواهد شد. طبيتا اين تحريمها بمرور زمان دامنه
اعتراضات مردم ايران را هم به ميزان زيادی افزايش خواهد داد.
متقابلاً دامنه سرکوبها افزايش پيدا خواهد کرد.
در يک چنين شرايط بحراني، تنها راه نجاتی که شايد
بتواند چند صباحی عمر اين رژيم را تمديد کند،
شروع يک جنگ خواهد بود. جنگی که با اتکا به آن
هم بتواند کمبودها و مشکلات داخلی کشور را
تحت الشعاع قرار دهد، و هم با اتکا به آن بتواند
براحتی هر صدای اعتراضی را سرکوب کند، و
يا شايد با اتکا به جنگ با يک دشمن خارجي بتواند
از احساس ناسيوناليستی بخشی از ملت ايران،
و احساس مسلمان بودن بخشی از امّت ديگ
ر کشورهای جهان سؤ استفاده نمايد و غرب را وادار
به تسليم نمايد. در يک چنين شرايطي، جهان غرب
با يک عمل انجام شده و حمله رژيم ايران روبرو
ميشود و دست بعمل متقابل خواهد زد. در مورد
عواقب حمله به تاسيسات اتمي ايران و تاثيرات
مخرب آن در زندگي نسل حاضر، نسلهای بعدي،
محيط زيست و خسارت مالی آن نيازی به توضيح
نميبينم چون همگان به آن واقفند.
۳: موقعيت و وظيفه ما ايرانيان: هموطنان گرامي: توضيحات مختصر فوق، احتمالاتی است که در صورت عدم عقب نشينی رژيم اسلامي، ممکن است
در آينده نزديک گريبانگير کشور و ملت ايران شود. در
شرايط فعلی رژيم حاکم بر ايران در ضعيفترين
حالت ممکن عمر ۳۲ ساله خود ميباشد. بحران های
لاينحل عميق اقتصادي، سياسي، فرهنگي و
اجتماعی سر تا سر اين رژيم را فرا گرفته است، دامنه تنش
بين جناحهای مختلف رژيم جهت دستيابی
به نهاد های مختلف، روز بروز افزايش پيدا کرده است
و مهمتر از همه بخش عظيمي از ملت ايران
بطور کامل از اين رژيم قطع اميد کرده اند. در عرصه
جهاني رژيم ايران در يک بن بست کامل قرار
گرفته است. رژيم ايران در شرايط فعلي دو راه بيشتر
پيش رو ندارد. يا اينکه به پيشواز جنگ
خانمان سوزی عليه جهان غرب تن در دهد و يا فعاليتهای
اتمي خود را متوقف کند. همگان هم بخوبی
ميدانند که در هر دو حالت، چه آغاز جنگ و چه
عقب نشينی رژيم اسلامی از مواضع خود،
بازنده اصلي، ما و ملت ايران خواهيم بود. در مورد عواقب
وخيم جنگ نيازی به توضيح مجدد نميبينم.
اما در صورت عقب نشينی رژيم اسلامي، همگان بخوبی
ميدانيم که جهان غرب مجددا و به سرعت
روابط اقتصادی خود را با رژيم اسلامی ادامه و گسترش
ميدهد و يک چنين اتفاقي يعني تزريق خون
تازه به لاشه متعفن اين رژيم و استمرار و استحکام مجدد
آن. بهمين خاطر، ما ايرانيان بايد هوشمندانه
از اين موقعيت حساس و طلايی استفاده کنيم.
فراموش نکنيم که اين موقعيتهای حساس تاريخي
مادام العمر نيستند.
هموطنان عزيز، عقل و منطق بما حکم ميکند که با نگاهي به حرکتهای انجام شده در طي ۳۲ سال
اخير به بررسي دست آوردها و نتايج عملکرد خودمان
بپردازيم و ببينيم تا چه اندازه پيشرفت داشته ايم.
ميتوانيم مثل ۳۲ سال گذشته، دهها هزار کميته آزادی
فلان زندانی سياسي، يا کميته جلوگيری از اعدام و
سنگسار فلان زندانی ديگر و يا کميته های حمايت
از تجمعات و اعتصابات کارگري، دانشجويی و
زنان تاسيس کنيم، ميتوانيم بجای ۱ ميليون امضا, ۷۵ ميليون
امضا جمع کنيم، ميتوانيم همچنان با
لباس سياه بجای فقط قدم زدن در پارک لاله در تمام
پارکهای جهان قدم بزنيم، ميتوانيم با يک
النگو، دستمال گردن، شال و يا يک کراوات سبز دلمان
را خوش کنيم، ميتوانيم در ميادين مختلف
آب بازی کنيم، ميتوانيم همچنان به مبارزات
تقويمی خود از چهار شنبه سوری به ۱۳ بدر،
از ۲۲ خرداد تا ۱۸ تير، از اول مهر به ۱۶ آذر
تا ۲۲ بهمن ادامه دهيم، ميتوانيم فقط با برگزاری
مراسم سالروز اعدامها، روز زنان، روز جهاني
کارگر و ديگر روزهايی از اين قبيل حس کنيم که
فعال سياسی هستيم، ميتوانيم با صدور ميليونها
اطلاعيه و اعلاميه و پخش آنها در اينترنت و
فيسبوک وقت خود را صرف کنيم. اما سوال کليدی
و مهم اينجاست آيا مجموعه تلاشهای فوق
توانسته است بخشی از حقوق پايمال شده ملت ايران
را بعنوان دست آورد بهمراه داشته باشد؟
آيا عملکرد اعتراضی ۳۲ سال گذشته ما توانسته
است کوچکترين اصلاحات و تغييری در ساختار
اين رژيم بوجود بياورد؟ مطمئناً شما هم با من هم
عقيده هستيد که جواب سوالات فوق منفي ميباشد.
اميدوارم که صراحت لهجه من را بصورت منفي
تعبير نکنيد. طبيعی است که هر يک از نکات فوق
لازمه مبارزات ما عليه اين رژيم اسلامی فاشيستی
بايد باشد. اما تلاشهای فوق به نتيجه نرسيده است
چون که تمامي آنها بصورت موقتي، متفرق و پراکنده
انجام گرفته اند. بخش ديگری از اين تجمعات بخاطر
فرقهٔ گرايی اقليتی و يا نبود ساختار دموکراتيک از هم
پاشيده شده است. بعبارتی ما انرژی صرف کرده ايم
و در اين راه عزيزترين فرزندان اين آب و خاک را
ا زدست داده ايم، اما چون اين تلاش و انرژی را در
موقعيت زماني و مکانی مناسب با کيفيت
و کميت کافي و بصورت اصولی و کار شناسانه آن
انجام نداده ايم، همچنان بدنبال مطالبات
ابتدايی ۳۲ سال قبليم. يعني در عمل درجا زده ايم.
در خاتمه بايد بگويم که مجموعه اين نکات بخوبی
نشان ميدهد که همه نوع امکانات و شرايط
جهت سرنگونی اين رژيم برای ما آماده و مهياست.
اگر به فکر آينده ايران و ملت ايران هستيم،
اگر خواهان نابودی کشور و ملت ايران در يک جنگ
خانمان سوز نيستيم و اگر به نکاتي که
در ابتدای اين مقاله مطرح کردم اعتقاد داريم، بايد اين
موقعيت طلايی را غنيمت بشمريم و با يک
اتحاد عمل فراگير خود را از دست اين رژيم فاشيستی
اسلامی رها کنيم. چون جدی نگرفتن اين
هشدارعواقب بسيار وخيم و جبران ناپذيری را برای کشور و
ملت ايران بهمراه خواهد داشت. با اميد اينکه
اين توضيحات مختصر باعث شود تا ما ايرانيان با جديّت
و پشتکار بهتری در اين راستا حرکت نمائيم.
چون تکرار يکبار ديگر جملاتی نظير " انقلاب دزديده شد"
" نميدانستيم" و يا " پيش بيني نکرده بوديم
" بقدری تمسخر آميز ميباشند که برای هميشه هم
بعنوان جوک در تاريخ کشور ايران ثبت خواهند شد،
و هم نسلهای آينده ما را بخاطر اين سهل انگاريها نخواهند بخشيد.
م. سيرانی (رشد و توسعه بينالمللی) 06.12.2011 Reference: The The Broader Middle East and North AfricaInitiative: An Overview. URL: http://fpc.state.gov/documents/organization/43293.pdf Accessed on: 01.12.2011. BROADER MIDDLE EAST AND NORTH AFRICA INITIATIVE AND BEYOND. URL: http://www.sam.gov.tr/perceptions/Volume10/Autumn/CErhan.pdf Accessed on: 27.11.2011. 15 آذر 1390
جوابی که نویسنده داده اند
____________________________
جناب سیرانی عزیز.نوشنه های من توهین و
یا بد گفتن از نوشته های شما نیست.
این که شما مبحث اتحاد ایرانیان را
پیش کشیده اید و ضرورت آن را مطرح
کرده اید و این که الان موقعیت بسیار
مناسب است تا ملایان را سرنگون
کرد و جمع بندی و کلاسه کردن مطلب
کار بسیار خوبی است که شما
کرده اید و من هم به این قسمته هیچ گونه
ایرادی ندارم.مسئله این است
که برای اتحاد عمل محور اتحاد و ارزشهای
اصلی لازم است که اتحاد
دور آن صورت بگیرد.در رژیم پهلوی که یک
رژیم فاشیستی و دیکتاتوری
بود تمامیت ارضی کشور در بوقهای
تبلیغاتی بسیار دمیده میشدو
این که این موضوع شعار آن گروه بود
انکار نشدنی است بله هر کس
ادعای تمامیت ارضی کرد سلطنت طلب و
فاشیست نمیتواند باشد و من
هم این ادعا را ندارم و خود من هم از
تمامیت ارضی ایران دفاع میکنم
ولی ارزش اولیه ام ارزشهای دمکراسی و
حقوق بشر است و بخاطر تمامیت ارضی
ایران حاضر نیستم حقوق مردم ایران را زیر پا
بگذارم و ارزشهای
حقوق بشری هم مزاحم تمامیت ارضی
ایران نیست زیرا در ایرانی که
عادلانه و عقلانی اداره شود کسی تمایلات
ضد تمامیت ارضی ندارد.
مسئله اصلی ایجاد اتحاد است و نه بحث اتحاد.البته بحث اتحاد لازم
است تا به ایجاد اتحاد کمک کند
.شما بحث چگونگی ایجاد اتحاد
را مسکوت گذاشته اید وو درد ما ایرانیان
هم همین است که نمیدانیم حول
چه ارزشهایی باید جمع شویم که همه
از آن ارزشها دفاع کنند. عوامل
پنج گانه ای که شمرده اید همگی
از ابعاد سیاسی و اجتماعی
عقب ماندگی در ایران است تا آن چنج چیز
بصورت درست در ایران اداره نشود
استبداد هم با ماست.نظر من از نوشته ام
و نقد نوشته شما این است که
شما بفرمایید که چگونه میتوانید ایجاد
اتحاد مابین ایرانیان را بکنید.من
در نوشته خودم که لینکش را هم گذاشته
بودم یعنی مقاله چرا اتخاد
حاصل نمیشود علل عدم ایجاد اتحاد بین
ایرانیان را توضیح داده ام.شما
هم ممکن است علل دیگری را به آن لیست
من بیفزایید.علل عدم ایجاد اتحاد
ما بین ایرانیان هر چه باشد راه حلی
لازم دارد .این راه حل را من و
شما باید پیدا کنیم .نظر من این است
که اتحاد اتزم است بر اساس
ارزشهای حقوق بشری و حکومت دمکراتیک
همسو با ارزشها ی حقوق بشری
باشد.نظر شما چیست؟ البته من پیشنهاد شما
را مبنی بر این که تا دو
سال کشور (مثلا با قانون اساسی مشروطیت)
اداره شود( بدون مقام شاهی
بجایش رئیس جمهور باشد ) و بعد از
دو سال رفراندم انجام شود
تا از غلیان احساسات و زیر پا گذاشتن
عقلانیت جلوگیری بشود.
به هرحال شما نگاه عملی برای حل مسایل
کشور دارید ولی هیچ تضمینی
وجود ندارد که اگر اتحاد حول ارزشهای
حقوق بشری و اصول دمکراسی
همسو با آن ارزشهای حقوق بشری
نباشد بتوان در آینده از
ایجاد استبداد دیگری در
ایران جلوگیری کرد
اهمیت ارزشهای حقوق بشری د ر ایران و در باورمندی مردم به این ارزشها برای شکست استبداد ایرانی اسلامی چون اقتصاد دلالی بر اساس واردات خودش عاملی برای تبدیل حکومت کشور به یک حکومت استبدادی و دیکتاتوری است اساس اقتصاد ما لازم است تولیدی و بسمت خودکفایی باشد ضد دمکراسی و همراه با دیکتاتوری است http://efsha.squarespace.com/blog/2011/3/1/610018224505.html |
Reader Comments (2)
جناب افشا: به بخشی از سوالهای شما در این مقاله جواب داده شده است. متاسفانه جنبش روشنفکری جامعه ایران (در مجموع) هنوز به آن بلوغ فکری نرسیده است که تحمل نظر و دیدگاه یک دگر اندیش را داشته باشد. این مقاله برای تمام سایتهای فارسی زبان ارسال شده است، اما بخشی تا این لحظه اقدام به چاپ آن نکرده اند. بهمین خاطر این لینک را بأری شما ارسال میکنم. شاد و پیروز باشید.
http://www.newsecularism.com/2012/01/06.Friday/010612.Mehran-Sirani-What-should-be-done.htm
مرسی از شما من آن مقاله جالب را خواندم و منتظر بقیه آن هستم.مطمئنم که روش بر خورد شما با قضییه بمن و دیگران رهنمودهای جالب و مفیدی را خواهد داد.این بحثی که شما هم شروع کرده اید بسیار مهم و ریشه ای همه ایرانیان هم لازم است در آن شرکت کنند و با ارائه نظرات قسمت اول برنامه اتحاد ایرانیان با کنکاشهای نظری در مورد موانع اتحاد ملی ایرانیان میتواند قسمت اول مسئله اتحاد را تحلیل کرد زمینه ای که برای اتحاد عملی ایرانیان خیلی خیلی لازم است.موفق و پاینده و پیروز باشید.آن مقاله را هم ارسالی را 0چه باید کرد) ذرا با اجازه شما منتشر میکنم