« 38...........معنا و تفسیر اشعار حافظ | Main | 36.........................معنا و تفسیر اشعار حافظ »

37................معنا و تفسیر اشعار حافظ

سخنى در «لسان الغيب‏» بودن حافظ

سيد محمود خسروانى شريعتى

گروه فرهنگ و ادب اسلامى

ز سر غيب كس آگاه نيست قصه مخوان كدام محرم دل ره درين حرم دارد (1)

استفاده از القاب براى پيامبران، چهره‏هاى تاريخى، قهرمانان اسطوره‏اى و مردان برجسته پيشينه‏اى طولانى دارد. چنان كه حضرت آدم(ع) را صفى، ابراهيم(ع) را خليل، حضرت موسى(ع) را كليم، حضرت عيسى(ع) را مسيح و حضرت محمد(ص) را امين ناميده‏اند. امامان شيعه نيز هر يك القاب متعدد داشته‏اند (2) كه از آن ميان به ترتيب مرتضى‏7، مجتبى(ع)، سيدالشهداء(ع)، زين‏العابدين(ع)، باقر(ع)، صادق(ع)، كاظم(ع)، رضا(ع)، جواد(ع)، هادى(ع)، عسكرى(ع)، مهدى قائم (عج) شهرت عام‏ترى يافته‏اند. همچنين بسيارى از عالمان نامور و عارفان و شعراى معناآفرين به داشتن عناوين و القاب خاص ممتاز شده‏اند كه حافظ از آن شمار است و به لسان‏الغيبى شهره گرديده است.

واژه «غيب‏» در لسان‏العرب چنين معنى شده است: كل ما غاب عنك. قال والغيب ايضا ما غاب عن العيون و ان كان محصلا فى القلوب. چون سخن از غيب است اشاره‏اى اجمالى به مفاهيم قرآنى در تفاسير و اخبار اهل‏البيت: مناسب به نظر مى‏رسد.

غيب جهان نامرئى و مقابل عالم شهود است كه قابل درك و لمس مى‏باشد. اين واژه چهل و هشت‏بار (3) در قرآن كريم آمده و مفسران در اين باب معانى متفاوتى را يادآور شده‏اند از جمله در آيه مباركه: «الذين يؤمنون بالغيب ويقيمون الصلوة... (سوره بقره/3) نوشته‏اند كه ايمان به غيب آن باشد كه: «ايمان آورد به خداى تعالى و فرشتگانش و كتابهايش و پيغمبرانش و قيامت و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و بعث و نشور، اين همه غيب است... و در تفسير اهل‏البيت: آمده كه: مراد به غيب، مهدى امت است كه غايب است از ديدار خلقان و موعود است در اخبار و قرآن‏». (4)

و در معنى الذين يؤمنون بالغيب از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه فاضلترين اهل ايمان جماعتى‏اند كه: «از پس من باشند تا به آخر زمان مرا نديده و سخن من ناشنيده و معجزات من ناديده ورقى معلق ببينند و سوادى بر بياضى بر آن كار كننده و فرمود: اولئك اخوانى حقا» (5) البته احاطه به غيب اختصاص به خداوند دارد وعنده مفاتح الغيب لايعلمها الا هو (سوره انعام/59) ولى خداوند افقهايى از غيب به پيامبرانش ارائه مى‏دهد، چنان كه مى‏فرمايد: عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا× الا من ارتضى من رسول... (سوره جن /26 و27). در روايات هم مى‏خوانيم هر گاه ائمه معصومين(ع) بخواهند خداوند چيزى از غيب را به آن ذوات پاك مى‏آموزد. به عنوان نمونه حديثى از جلد اول اصول كافى نقل مى‏كنيم: ... عن عمار الساباطى قال: سالت ابا عبدالله(ع) عن الامام يعلم الغيب فقال لا ولكن اذا اراد ان يعلم الشى‏ء اعلمه الله ذلك. و خطبه 58 نهج‏البلاغه شاهد ديگرى بر صدور خبر غيبى از حضرت على(ع) است كه در جنگ با خوارج فرمودند: والله لايفلت منهم عشرة ولايهلك منكم عشرة و در همين زمينه از آن حضرت نقل شده است: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا... آنچه ديگران را فردا لقا و وعد است ايشان را امروز عين نقد است... و رسول عليه الصلوة والسلام وعده ديگر انبيا نقد او آمد. همچنان كه وعده اوليا نقد انبيا و وعده مؤمنان نقد اوليا». (6)

اين نكته يادكردنى است كه لسان‏الغيب بودن خواجه حافظ ناظر به هيچ يك از معانى قرآنى غيب و يا كشف و شهود اهل ذكر نمى‏باشد بلكه مقصود ما از غيب در تركيب لسان‏الغيب مفاهيم پنهانى و مضامين ذهنى حافظ است كه سرچشمه آن باطن اوست كه با بيانى هنرمندانه به درون انسانى ديگر راه مى‏يابد. اين نفوذ در واقع اثر غيب شاعر است كه به شكلى با غيب شنونده يا خواننده سازگارى و همسانى دارد. حافظ با قبول عام و حضور دايمى در عرصه ادب فارسى شاهدى گويا بر اين پيوند نهانى و ارتباط غيبى است. با جستجو در منابع درمى‏يابيم كه حافظ از ديرباز شايسته اين لقب بوده است گرچه منابع موجود نشان نمى‏دهند كه اولين بار چه كسى حافظ را لسان الغيب لقب داده است. شايد حافظپژوهان از شدت وضوح يا به علت‏شياع نخواسته‏اند به اين مساله بپردازند، (7) در هر صورت دولتشاه سمرقندى صد سال پس از وفات حافظ او را بدين‏سان معرفى مى‏كند: «ذكر محرم راز حضرت بى‏نياز، خواجه شيراز... سخن او از مشرب فقر چاشنى دارد و اكابر او را لسان‏الغيب نام كرده‏اند. (8) نويسنده تذكره ميخانه هم نوشته است:

«اصحاب حقيقت هر ايام معتقد كلام آن سخن‏آفرين بوده او را لسان‏الغيب خوانده‏اند.» (9)

در نفحات الانس نيز مى‏خوانيم «وى لسان‏الغيب و ترجمان الاسرار است‏» (10) ولى قديمترين سخن در اين زمينه توصيف علامه گرگانى استاد خواجه حافظ است كه از شدت شيفتگى شعر او را «همه الهامات و حديث قدسى و لطايف حكمى و نكات قرآنى‏» (11) ياد مى‏كند. از مجموع ستايشهاى ذكر شده مى‏توان به نوعى تاييد لسان‏الغيب بودن حافظ را استنباط كرد.

يكى ديگر از دلايل اشتهار او به لسان‏الغيبى فالهاى مناسب و پاسخهاى رندانه خواجه است كه عموما براى آگهى از عاقبت كار يا تسلى خاطر و يا رسيدن به آرزوهاى پنهانى از ديوان وى فال مى‏گرفته‏اند و به فراخور فهم و درك به معنى يا پاسخى مناسب مى‏رسيده‏اند. تاثير عميق حافظ بر قلوب ايرانيان كه به صورت تفال از ديوان لسان‏الغيب متجلى شده رازى است كه تنها با بررسى پيوند لفظ و معنى ميسر نيست، بلكه مى‏توان گفت در شعر حافظ خصوصيتى است كه توانسته است «احساس مبهمى از يك سعادت و اميد و انتظار و شهود مجهول را در ما برانگيزد». (12)

مى‏دانيم كه تفال و تطير در ميان قوم عرب جاهلى رواجى عظيم داشته است‏بدين سبب در قرآن كريم سخن از نهى تطير شده است (13) ولى از تفال مذمتى نشده بلكه وجود احاديثى نظير: «ان الله يحب الفال الحسن‏» (14) و «الفال حق و الطيرة ليست‏بحق‏» (15) موجب اقبال عموم به تفال گرديده و از سويى درج حكايات و روايات شگفت‏انگيز از تفال به ديوان حافظ كه در كتابها (16) آمده است در واقع بيانى از عظمت روحى و نبوغ خارق‏العاده خواجه در مناسب حال و سنجيده‏گويى است. روح لطيف و طبع ظريف ايرانى هم دريافته كه: «اشعار حافظ الهام و وارد غيبى است از اين‏رو مردم ديوان حافظ را عزيز و موجب لذت و صفاى دل مى‏شمرند.» (17) خواجه هم به اين راز كه دلش خزينه اسرار و گوشش نويدگاه سروش غيب است گويا است:

دلم خزينه اسرار بود و دست قضا درش ببست و كليدش به دلستانى داد

بيا كه دوش به مستى سروش عالم غيب نويد داد كه عام است فيض رحمت او

شعر او به دليل جوشيدن از ژرفاى جان، زبان حال و بيان نهان اوست و گهگاه از سر شوق نقاب از رخسار غيب مى‏گشايد و با سرخوشى مى‏سرايد:

سر خدا كه در تتق غيب منزوى است مستانه‏اش نقاب ز رخسار بركشم

ساقى بيا كه هاتف غيبم به مژده گفت با درد صبر كن كه دوا مى‏فرستمت

مردم همواره بيش از هر كسى و هر سخنى به شعر حافظ اعتقاد داشته‏اند و «.. قد اشهر ديوان الحافظ بالتفال.» (18) وى بدين راز هم آگاه است كه مى‏گويد:

به نااميدى از اين در مرو بزن فالى بود كه قرعه دولت‏به نام ما افتد

شهرت خواجه به لسان الغيبى و انتشار عالمگير و روزافزون ديوان وى موجب شد شخصى در اين خصوص از ابوالسعود افندى مفتى قسطنطنيه استفتا كند كه ترجمه فارسى پرسش و پاسخ آن چنين است: «زيد در خصوص ديوان حافظ اگر بگويد كه اين ديوان لسان غيب است و عمرو بگويد: لسان غيب گفتن خطاست‏حتى رئيس علما فتوى داده است ديوان او را نخوانند... در اين صورت به زيد چه لازم آيد؟

جواب: در مقالات حافظ بسيارى از حكم ذائقه و نكات فائقه و كلمات حقه موجود است، لكن در تضاعيف آن خرافات خارج از نطاق شريعت‏شريفه نيز هست. مذاق صحيح آن است كه بيتى را از بيت ديگر فرق داده سم افعى را ترياق نافع نشمرند. نعمت مبادى ذوق را احراز و از اسباب خوف اليم احتراز نمايد. كتبه الفقير ابوالسعود عفى عنه‏». (19)

حافظ به لحاظ انس دايمى با كلام ربانى و تامل‏هاى عرفانى و پيوند با ارباب معرفت از دنياى درون و ژرفاى هستى خواننده سخن مى‏گويد:

جان پرور است قصه ارباب معرفت رمزى برو بپرس و حديثى بيا بگو

ز ملك تا ملكوتش حجاب بردارند هر آن كه خدمت جام جهان نما بكند

كمال و بقايش هم از بركت قرآن و پرتو ايمان و تعمق در معارف اسلام است. او از دريچه دل به جهان غيب مى‏نگرد. نج‏سعادت و گشودن بخت را در نيايش سحرى مى‏داند و گل مرادش نيز در سحرگاه نقاب مى‏گشايد. (20)

دوش وقت‏سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت‏شب آب حياتم دادند

هر گنج‏سعادت كه خدا داد به حافظ از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود

شعر زلال او از صافى ضمير گذشته و كلك خيال‏انگيزش از چشمه جوشان معارف اسلام سيراب شده. او در مقابل محبان غزلهاى آينه‏گون مى‏نهد تا در سايه حروف به بارقه حيرت‏انگيز معانى دست‏يابند و به شهد كلام وى كام جان شيرين نمايند، از اين روست كه در پهنه غزل فارسى بيش از هر شاعرى به آرزوهاى نهفته آگاه و با همگان دمساز است.

هر دم از روى تو نقشى زندم راه خيال با كه گويم كه درين پرده چها مى‏بينم

گرچه شناخت لسان‏الغيب اين هنرآفرين شيرين‏سخن سخت ديرياب و دشوار است و غزلش چون غزالى گريزپا هر دم بر قله‏اى جلوه‏گرى مى‏كند و در هيچ ارتفاعى صيد نمى‏شود اما از راه تامل در سروده‏هاى او به گوشه‏هايى از ايمان و باورهاى وى مى‏توان رسيد و راز لسان‏الغيب بودن او را هر چند به حدس باز نمود. مثلا حافظ در پيشانى تنها غزلى كه در قافيه «ف‏» گفته است كلمه «طالع‏» را نشانده كه به حساب ابجد صدوده (110) برابر با نام مبارك حضرت على(ع) است.

طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به كف گر بكشم زهى طرب ور بكشد زهى شرف

و در مقطع همين غزل با اميدوارى از آن حضرت استمداد همت كرده چنين مى‏سرايد:

حافظ اگر قدم زنى در ره خاندان به صدق بدرقه رهت‏شود همت‏شحنه نجف

همچنين وجود دو رباعى زير در ديوان حافظ قزوينى - غنى دليل ديگرى است‏بر ارادت حافظ به مولاى متقيان حضرت على(ع):

مردى ز كننده در خيبر پرس اسرار كرم ز خواجه قنبر پرس گر طالب فيض حق به صدقى حافظ سرچشمه آن ز ساقى كوثر پرس

قسام بهشت و دوزخ آن عقده‏گشاى ما را نگذارد كه درآييم ز پاى تا كى بود اين گرگ‏ربايى؟ بنماى سرپنجه دشمن‏افكن اى شير خداى

همچنين از قصيده معروف «جوزا سحر نهاد حمايل برابرم...» كه در نسخه حافظ قدسى به بيت زير هم مزين است:

حافظ ز جان محب رسول است و آل او حقا بر اين گواست‏خداوند اكبرم (21)

ارادت مخلصانه خواجه به خاندان رسول(ص) آشكار مى‏شود. همان‏طور كه گفتيم محتواى شعر حافظ به گونه‏اى است كه با طبايع گوناگون سازگار است، و هر حاجتمندى به مقتضاى حال خويش از آن به مفهومى دست مى‏يابد كه گاه در حد اعجاب و اعجاز مى‏نمايد. شايد شهرت لسان‏الغيبى او هم ناشى از اين ويژگى باشد و شخص معينى اين لقب را بدو نداده است.

پس از وفات حافظ اهل ذوق و عرفان وى را به القابى چون: «لسان الغيب، خواجه عرفان، خواجه شيراز، ترجمان الحقيقه، ترجمان الاسرار، فخرالمتكلمين، فخرالمتالهين...» (22) خوانده‏اند.

حكيم متاله حاج ملاهادى سبزوارى نيز در اين‏باره مى‏گويد:

ز هفتم آسمان غيب آمد لسان‏الغيب اندر شان حافظ (23)

حافظ به الطاف غيبى اميدوار است و در اين باب مى‏سرايد:

ز لطف غيب بسختى رخ از اميد متاب كه مغز نغز مقام اندر استخوان گيرد

خواجه براى تاكيد بيشتر گويى بيت زير را در گوش جان مستعدان زمزمه مى‏كند تا طنين اسرافيلى‏اش آنان را برانگيزد و؟ به بخشايش روح مكرم كه خاص معتقدان معانى ايمانى است اميدوار سازد.

حافظ از معتقدان است گرامى دارش زآن كه بخشايش بس روح مكرم با اوست

رازدانى حافظ را مى‏توان پرتوى از دولت قرآن و بركت ايمان و همت پاكان دانست كه در خجسته سحرى رخ مى‏نمايد و «ابواب خزائن غيب به روى وى گشوده مى‏گردد» (24) و از آن پس كلام اعجاز نشان حافظ در بستر زمان جريان مى‏يابد، دلنشين مى‏شود و قبول خاطر مى‏يابد. به بيانى ديگر شعر حافظ از عالم حس به نهان انسان راه مى‏گشايد و به مدد كلمات دستيابى به گمشده آدمى را كه در هاله‏اى از ابهام و آرزو نهان است امكان‏پذير مى‏سازد و همين فضيلت عارفانه او را به لسان‏الغيب (25) بودن شهره آفاق مى‏سازد.

پى نوشتها و مآخذ

1- خواجه شمس‏الدين محمد حافظ، ديوان حافظ، به اهتمام محمد قزوينى و قاسم غنى، كتابخانه زوار. لازم به توضيح است كه شماره ذيل ابيات در تمام مقاله از همين ديوان است.

2- محمدرضا امامى خاتون‏آبادى، جنات الخلود، به اهتمام حاجى ولى ادبيه، تهران، كتابفروشى ادبيه، ربيع‏الاول، 1378، صفحات‏16 تا 41.

3- محمود روحانى، المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم، سه جلد، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى،1366، ج‏3، ص‏1064.

4- ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، به كوشش و تصحيح محمدجعفر ياحقى، محمدمهدى ناصح. بيست جلد، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ج‏1، ص‏103-104; حسين بن محمد دامغانى، قاموس قرآن، ترجمه كريم عزيزى نقش، تهران، بنياد علوم اسلامى، تابستان 1361. ج‏2، ص‏127; غيب در قرآن بر يازده وجه است: (1) غيب به معنى ذات پروردگار، حساب‏رسى، صراط، بهشت دوزخ است (سوره بقره /3); (2) تاريكى (سوره يوسف /10); (3) رحلت‏حضرت سليمان (سوره سبا /14); (4) مرگ (سوره اعراف /188); (5) باران (سوره انعام /59); (6) لوح محفوظ (سوره مريم /78); (7) جان و مال و دارايى و سوره نساء /34); (8) نزول عذاب (سوره جن /26); (9) گمان و پندار (سوره سبا /53); (10) نهان (سوره يوسف /52); 11 - وحى (سوره تكوير /24)

5- همان، ص‏104.

6- عزيزالدين محمود كاشانى، مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، به تصحيح جلال‏الدين همايى، تهران، نشر هما، 1372، ص‏39.

7- محمد معين، حافظ شيرين‏سخن، به كوشش دكتر مهدخت معين، دو جلد، تهران، انتشارات معين،1369. در فهرست منابع ص‏806 كتابى به نام لسان‏الغيب آمده كه در آثار چاپ شده دكتر معين نبود و از مطالب آن بى‏خبريم. همچنين فرزند حسين ميرزا سلطان ميرزا بايقرا (915) ه . ق ديوانى از اشعار خواجه تدوين نموده و آن را لسان‏الغيب ناميده است.

اين گنج معانى كه تهى از عيب است نقشى است كه از صحيفه لاريب است مشهور جهان به فيض روح‏القدس است مذكور زبانها به لسان‏الغيب است

نقل از حافظ خراباتى، پژوهنده ركن‏الدين همايون‏فرخ، تهران، اساطير، چاپ اول، 1354، ص صدوشصت; تذكره ميخانه، به تصحيح احمد گلچين معانى، پاورقى ص‏85.; رضاقلى خان هدايت نيز كتابى به نام لسان‏الغيب در رديف كتابهاى عطار آورده است. تذكره رياض العارفين به كوشش گرگانى، تهران، انتشارات كتابفروشى محمودى، ص‏173.

8- دولتشاه سمرقندى، تذكرة‏الشعرا، به همت محمد رمضانى، تهران، انتشارات پديده خاور، چاپ دوم، آبان‏1366، ص‏227.

9- ملا عبدالنبى فخرالزمانى قزوينى، تذكره ميخانه، به تصحيح و اهتمام احمد گلچين معانى، تهران، اقبال و شركا، نوروز 1340، ص‏84.

10- عبدالرحمن بن احمد جامى، نفحات الانس، به تصحيح مهدى توحيدى‏پور، تهران، كتابفروشى محمودى، بى‏تا، ص‏614.

11- علامه شهيد حاج شيخ مرتضى مطهرى، تماشاگه‏راز، تدوين عبدالعظيم صاعدى، تهران، چاپخانه سپهر،1359، ص‏70.

12- منوچهر مرتضوى، مكتب حافظ، تهران، انتشارات ستوده، چاپ سوم، 13701، ص هيجده.

13- رك: به: (سوره اعراف/131) و سوره نمل/47) و (سوره يس/18-19).

14- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، 110 جلدى، بيروت، داراحياء التراث العربى، الطبعة الثالثه،1403 هجرى; ج‏77، ص‏165.

15- سيد علينقى فيض‏الاسلام، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، دو جلد، ناشر گراورسازى آذربادگان،1326، ص‏1264، حكمت 392.

16- الف: ادوارد براون، از سعدى تا جامى، ترجمه على اصغر حكمت، تهران، كتابخانه ابن‏سينا،1339، ص‏412.

ب: محمدبن محمد الدارابى، لطيفه غيبى، شيراز كتابخانه احمدى،1357، ص‏129-133.

ج: محمد وجدانى، الهاماتى از خواجه حافظ، تهران، چاپخانه حيدرى، 1351، ص‏110-221.

د: حافظ شيرين‏سخن، ج‏2، ص‏695-707.

17- احمدعلى رجايى، فرهنگ اشعار حافظ، تهران، انتشارات علمى، چاپ دوم،1366، ص سيزده.

18- مصطفى بن عبدالله الشهير به حاجى خليفه، كشف الظنون عن اسامى الكتب والفنون، به تصحيح محمد شرف‏الدين، مكتبة الاسلاميه، طهران، الطبعة الثالثه،1387 هجرى، ج‏2، ص‏1216.

19- علامه محمد قزوينى، حافظ از ديدگاه علامه قزوينى، به كوشش اسماعيل صارمى، چاپ اول، تهران، انتشارات محمدعلى علمى، پاييز1367، ص‏343-345.

20- سيد محمود خسروانى شريعتى، «سحرخيزى حافظ‏»، فصلنامه مشكوه شماره 38، بهار 1372، ص‏156-173.

21- پرتو علوى، عقايد و افكار خواجه، تهران، نشر انديشه، 1358، ص‏57; حافظ قدسى، ص‏27; ديوان حافظ با ترجمه اردو، قاضى سجاد حسين، انتشارات لاهور،1363، ص‏459.

22- حافظ شيرين سخن، ج‏1، ص‏97.

23- حاج ملاهادى سبزوارى، ديوان اسرار، ناشر استاد محمد حسين، 1300 ه. ق، ص‏75.

24- حافظ شيرين سخن، ج‏1، ص‏136.

25- «مراد از غيب در اين قبيل موارد امورى است كه بر آن دليلى باشد «چه آنچه را بر او دليلى نيست تنها خداى تعالى بدان عالم است نه كس ديگر» وعنده مفاتح الغيب لايعلمها الا هو (سوره انعام/59). امام فخر رازى، تفسير كبير مفاتيح الغيب، ترجمه دكتر على اصغر حلبى، تهران، اساطير، چاپ اول،1373، ج‏2، ص‏650.

Posted on Sunday, May 11, 2008 at 04:16PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>