« 36.........................معنا و تفسیر اشعار حافظ | Main | 34.................معنا و تفسیر اشعار حافظ »

35....................معنا و تفسیر اشعار حافظ

* در آثار نويسندگان و شعرا به طور مشخص در كداميك بيشترين تاثير قرآن مشاهده مي شود؟
_ حافظ. چون حافظ قرآن بوده و در ذهنش قرآن برنامه ريزي شده بود. وقتي حافظ قرآن باشد، طبعا مفاهيم قرآني به ذهنش هجوم مي آورد و در مضمون سازي استفاده مي شود. همان طور كه گفتم اشعار حافظ غرق در الفاظ قرآني است. هيچ غزلي را پيدا نمي كنيد كه در آن الفاظ قرآني درج نشده باشد. البته حافظ به طوركلي كمتر استفاده مستقيم يا به صراحت مي كرده، حتي اقتباسي كه از شعراي ديگري كرده، ناپيداست. در اشعار حافظ بايد با تتبع و تحقيق مايه هايي را كه از گذشتگان يا از قرآن گرفته، پيدا كرد. چون زبان حافظ بيشتر زبان ايهامي است .

كتاب حافظ و قرآن

منصور پايمرد

برگرفته از: كتاب ماه ادبيات و فلسفه ش 83

پيوند اشعار حافظ با قرآن چه در زمينه ساختار غزل و نظم پاشانس، كه آقاي خرمشاهي در مقاله «اسلوب هنري حافظ و قرآن» به آن پرداخته اند، چه در زمينه مفاهيم و ارتباط معنايي با آن، چنان بديهي مي نمايد كه تصور مي كنم ديگر نيازي به آوردن دليل و شواهد نداشته باشد، زيرا هم تخلص خواجه خود بهترين گواه اين مدعاست و هم اشارات و تأكيدهايي كه در ضمن اشعارش بر اين امر كرده است :
عشقت رسد به فرياد از خود بسان حافظ
قرآن زبر بخواني با چهارده روايت
يا :
نديدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآني كه اندر سينه داري
يا :
صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ
آن چه كردم همه از دولت قرآن كردم
درباره اين پيوند مبارك و در هم تنيدگي قرآن و حافظ، مقالات متعددي نوشته شده و كتاب «آنچه كردم همه...»‌از آقاي هوشنگ فتي از آخرين كارهايي است كه در اين زمينه به دست مشتاقان حافظ رسيده است .
كتاب آنچه كردم همه....1 يا «حافظ و قرآن» از سه بخش تشكيل شده است. بخش اول را پيشگفتاري در ارتباط با قرآن و تلميحات خواجه به بسم الله و سوره هاي فاتحةالكتاب و اخلاص تشكيل داده است كه اين پيشگفتار كمك چنداني به خواننده نمي كند تا بداند مؤلف چه شيوه اي را براي تدوين اثرش در پيش گرفته و تا چه اندازه از آثار ديگران خوشه برداشته و چه معيارها و ضوابطي را براي استنادات قرآني اش با ابيات حافظ در نظر داشته است. آوردن سوره فاتحةالكتاب، كه هر مسلماني آن را از حفظ است و اگر اهل نماز باشد هفده بار در روز آن را از حفظ مي خواند. با دو معنا يكي ترجمه قصص الانبياي عتيق نيشابوري و ديگري با معناي ساده امروزي، كه حكمت اين كار را درنيافتم؛ و همچنين سوره اخلاص در اين بخش، شايد از جهت تبرك و تيمن بوده وگرنه روال كار چنين حكم مي كرد كه هر دو سوره در فصل سوم كتاب آورده شوند .
بخش دوم كتاب را ابياتي از حافظ همراه با اشارات قرآني در بر مي گيرد. اصولاً رويكرد عرفاي شاعر و به تبع آنها حافظ به قرآن به سه شيوه انجام گرفته است .
1- تضمين يا اقتباس. .آن آوردن آيه اي عيناً با تغييري اندك در بيت است. مانند «جنات تجري من تحت الانهار» در بيت :
چشم حافظ زير بام قصر آن حوري سرشت
شيوه جنات تجري من تحت الانهار داشت
كه آيات مختلفي از جمله آيه 89 سوره توبه عيناً آمده است .
يا
شب قدر است و طي شد نـامه هجر
ســلام فيــه حتـــي مطلــــع الفــــجر
كه حافظ با تعبير «هي» به «فيه» آيه آخر آن سوره را تضمين كرده است .
2- تلميح، كه‌آقاي جلال الدين كزازي معادل «چشمزد» را براي آن برگزيده اند و آن اشاره با آيه يا حديث يا داستان و حكايتي مشهور، چه قرآني و چه غير آن است و بدين طريق شاعران به شعر خويش عمق و وسعت معناي بيشتري مي بخشد. مانند :
يوسف گمگشته بازآيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
يا :
با تو آن عهد كه در وادي ايمــن بستيـم
همچو موسي ارني گوي به ميقات بريم
يا :
حضور مجلس انس است و دوستان جمعند
و ان يكــــاد بخوانيــــــد و در فـــــراز كنيـــــد
خوانندگاني كه آشنايي و انس كمي هم بر ادبيات دارند و در صورتي كه طالب باشند به راحتي مي توانند با رجوع به المعجم المفهرس ذيل نام يوسف و موسي و واژه «ان يكاد» آيات مربوط به آنها را بيابند. خصوصاً اكنون كه لوح هاي فشرده (CD) قرآني و حافظ در كمتر از دقيقه اي مي توانند تمام واژه هاي مورد نظر و بسامد آنها چه در قرآن مجيد و چه در اشعار حافظ در اختيار خواهان آن بگذارند .
3- شكل ديگري از تلميح كه مي توان آن را شيوه ي «حل» ناميده و هنر ترين و ژرف ترين نوع اين آرايه است كه تشخيص آن در شعر هر شاعري و به ويژه حافظ، كه با زيركي و ظرافت خاصي از ان بهره برده است، هم مطالعه و شناخت و تسلط مفاهيم قرآني احاديث را مي طلبد. و هم درك و دريافت معاني شعر خواجه را. در اين نوع تلميح هيچ گونه اشاره آشكار به آيه يا حديث نمي شود بلكه شاعر مفهوم فشرده آيه يا حديث را به شكلي كاملاً هنري در قالب واژگان و تركيباتي تازه و متفاوت به خواننده عرضه مي دارد و عمق درك و دريافت و ميزان مطالعه خواننده است كه مي تواند به زير ساخت اين ابيات نقبي بزند و آن معناي قرآني پنهان را بيابد؛ و همين تلاش و دريافت است كه لذت ديگر گونه اي به خواننده مشتاق مي بخشد. به عنوان مثال در بيت :
عرضـه كــردم دو جهـــان بر دل كــار افتــاده
به جز از عشق تو، باقي همه فاني دانست
كه تلميحي است به آيه « كل من عليها فان و يبقي وجهك ذوالجلال و الاكرام» و همچنين «كل شيء هالك الا وجهه » ( قصص 88) و يا بيت :
غمناك نبايد بود از طعن حسود اي دل
شايد كه چو وابيني خير تو در آن باشد
كه مستفاد از آيه 216 بقره است :
« وعسي ان تكريم هوا شيئناً و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئناً و هو شر لكم والله يعلم و انتم لا تعلمون »
( شايد چيزي را ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد و شايد چيزي را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد. خدا مي داند و شما نمي دانيد ).
بخش دوم كتاب حافظ و قرآن 160 بيت خواجه را كه از هر سه نوع و شيوه اقتباس و تلميح بهره برده است در بر مي گيرد. از اين 160 بيت، 18 بيت داراي تضمين و 67 بيت داراي تلميح نوع اول و 75 بيت ديگر از شيوه تلميح نوع دوم «حل» استفاده شده است. براي سهولت دستيابي خوانندگان بهتر بود كه اقتباس ها و تلميح هاي نوع اول از فصل دوم حذف مي شد و به فصل سوم منتقل مي گشت، زيرا تقريباً تمام ابيات و احاديث اين دو قسمت دوباره در فصل سوم آورده شده است كه در ادامه بحث به آن خواهيم پرداخت .
از 75 بيتي كه از شيوه «حل» بهره برده است، بعضي از ابيات با آيه مورد استناد همخواني موضوعي ندارد و معلوم نيست چه عامل يا عواملي مؤلف را واداشته است تا بيت و آيه را در ارتباط با هم بداند. براي نمونه بيت :
بي خود از شعشعه پرتو ذاتم كردند
بــاده از جــام تجـــلي صفاتم كردند
را مستفاد از آيه 110 سوره كهف دانسته اند «فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً و لا يشرك بعباده ربه احدا »
( هر كس به بقاي او اميدوار است بايد نيكوكار شود و هرگز در پرستش خدا احدي را با او شريك نگرداند) (ص33 )
حافظ در اين بيت اثرات تجلي ذاتي و صفاتي خداوند را بر دل و جان خويش بيان كرده و من نتوانستم پيوند بيت را با مفهوم آيه دريابم چون در بيت به لقاي پروردگار، كه موضوعي است مطرح و مورد منازعه بين بعضي اهل سنت و تشيع، اشاره اي نشده است .
و بيت ديگر از همين غزل كه در همان صفحه آمده :
بعد از اين وري من و آينه حسن نگار
كه در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
مستند به آيه 54 از سوره فصلت «الاانهم في مرية من لقاء ربهم الا انه بكل شيء محيط »
( به هوش باش كه آنها از ديدار پروردگارشان در ترديدند. به هوش باش كه او بر هر چيزي احاطه دارد) «ترجمه عبدالمحمد آيتي »
كه باز تنها نكته مشترك همان لقاي پروردگار است كه در اينجا خطاب به كافران است كه از اين ديدار در شك و ترديدند
تصور مي كنم مفهوم اين دو آيه با اين بيت خواجه :
اين جان عاريت كه به حافظ سپرد دوست
روزي رخش ببينـــم و تسليـــم وي كنـــم
نزديك تر است و در ثاني كه اگر ما جاي اين دو آيه را با هم عوض كنيم آيا اتفاق خاصي مي افتد
آقاي فتي معتقدند كه بيت :
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بـالله كـز آفتــاب فــلك خوبتـــر شــوي
برگرفته از آيه «و اشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتب و جيء بالنبيين و الشهداء ‌و قضي بينهم بالحق و هم لا يظلمون» (زمر96 )
( وزمين «محشر» به نور پروردگار روشن گردد و نامه «اعمال خلق در پيشگاه حق » نهاده شود و انبياء و شهدا «برگواهي»احضار شوند و ميان خلق به حق حكم كنند و به هيچ كس ابداً ظلمي نخواهد شد): (ص 49) تنها قسمتي از آيه كه مي توان آن را با بيت به شكلي پيوند داد ابتداي آيه است كه «زمين به نور پروردگار روشن گردد» و اينكه اي زمين محشر مي تواند همان دل و جان رهرو باشد جاي حرف و حديث دارد! بيت :
در كعبه كوي تو هر آن كس كه بيايد
در قبله ابروي تو در عين نماز است
را مستفاد از آيه 145 سوره بقره دانسته اند كه اين آيه به تعبير قبله از
بيت المقدس به مكه معظمه دلالت دارد كه در اينجا به آوردن معناي آيه بسنده مي شود.(ما توجه تو را بر آسمان به انتظار وحي و تغيير قبله بنگريم و البته روي تو به قبله كه بدان خشنود شوي بگردانيم. پس روي كن به طرف مسجدالحرام و شما مسلمين نيز هر كجا باشيد بايد در نماز روي بدان جانب كنيد و گروه اهل كتاب به خوبي مي دانند كه اين قبله به حق و راستي از جانب خداست نه به دلخواه كس، و خدا غافل از كردار آنهاست(ص 38 و 39 )
تنها وجه مشترك بين خواجه و اين آيه كاربرد كلمه«كعبه» در هر دو است وگرنه چگونه مي توان « قبله ابروي تو» را به تغيير قبله تأويل كرد. اگر اين بيت را در پيوند با آيه «ولله المشرق و المغرب فاينما تولوافثم وجه الله، ان الله واسع عليم» (بقره 115)«مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر جاي كه رو كنيد، همان جا رو به خداست. خدا فراخ رحمت و داناست» مناسب تر بود .
عيان نشد كه چرا آمدم كجا رفتم
دريغ و درد كه غافل زكار خويشتنم
كه در نسخ قزويني و خانلري«كجا بودم» ضبط شده است. و اين بيت را تلميح به آيه 172 سوره اعراف دانسته اند :
« و اذ اخذ ربك من بني آدم من ظهور هم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم الست بربكم قالوابلي »
« و اي رسول ما به يادآور(و خلق را متذكر ساز) هنگامي كه خداي تو از پشت فرزندان آدم ذريه آنها را برگرفت و آنها را بر خود گواه ساخت كه من پروردگار شما نيستم؟ همه گفتند بلي ما به خدايي تو گواهي مي دهيم» (ص58 )
كه اين آيه كريمه از آيات پايه اي در زيربناي عرفان اسلامي است و مفهوم آن دلالت بر آن دارد كه ما از كجا آمده ايم و براي چه آمده ايم و درحقيقت استناد به اين آيه براي اين بيت نقيض غرض است .
من اگر خارم اگر گل، چمن آرايي هست
كه از آن دست كه مي پروردم مي رويم
بيت را در ارتباط با اين آيه دانسته اند كه :
« ما تشاون الا ان يشاءالله ان كان عليماً حكيما » ( دهر،30 )
« و آنها (اولياي حق) چيزي جز آنچه خدا بخواهد نمي خواهند كه البته خدا به احوال خلق دانا و به صلاح بندگان آگاه است ».
اين بيت جزء آن گروه ابياتي از خواجه قرار مي گيرد كه باور خواجه را به تقدير گرامي مي رساند در حالي كه مفاد آيه دلالت بر رضا و خرسندي اوليا حق به خواست و اراده خداوند دارد و يكي از استنادات عرفا براي مقام رضاست و با ابيات زير قرابت بيشتري دارد :
بيا كه هاتف ميخانه دوش با من گفت
كه در مقام رضا باش و زقضا مگريز
يا :
در اين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
و اين بيت سست را :
برو گداي در هر گدا مشو حافظ
تو اين مراد نيابي مگر بشيءالله
كه با هيچ ترفندي نمي توان به خواجه نسبت داد مستفاد از آيه «انما قولنا لشيء اذا اردناه ان نقول كن فيكون»(نحل، 40 )
« فرمان ما به هر چيزي كه ارده اش را بكنيم،‌اين است كه مي گوييم. موجود شو، موجود مي شود »
دانسته اند كه هيچ گونه ارتباط معنايي نمي توان بين بيت و آيه يافت مگر اينكه بگوييم در هر واژه «شيء » مشترك است. «شيءالله» هم اصطلاحي است به معناي تكدي و گدايي كردن كه رفته رفته معناي گدا و سائل به خود گرفته است.(لغت نامه) و ربطي با شيء كه درآيه كريمه آمده ندارد .
اين بيت را هم :
دل حافظ شد اندر چين زلفت
به ليل مظلم والله هادي(خداوند در شب تاريك رهنماست )
تلميح به آيه 53 حج دانسته اند :
« ليجعل ما يلقي الشيطان فتنة للذين في قلوبهم مرض و القاسيه و ان الظالمين لفي شقاق بعيد »
« چنين شود، تا آنچه شيطان در سخن او افكنده براي كساني كه در قلب هايشان بيماري است و نيز سخت دلان، آزمايشي باشد و ستمكاران در اختلافي بزرگ گرفتارند»(ص39 )
تصور مي كنم كه چين زلف دلدار را كه حافظ آن چنان دل بسته و گرفتار رنگ و بوي مشكين آن است، معادل القائات شيطان گرفته اند، زيرا شب تاريك (ليل مظلم) در مصراع دوم،‌جانشين چين زلف در مصراع اول و استعاره از آن است. بقيه آيه را هم نتوانستو برايش محملي بيابم .
و با اين رباعي كه خودش جار مي زند كه به هيچ وجه نمي تواند از طبع خلايق و فياض خواجه اهل راز برآمده باشد :
گفتم كه لبت، گفت: لبم آب حيات
گفتم دهنت گفت: زهي حب نبات
گفتم سخن تو: گفت حافظ مي گفت
شادي، همه لطيفه گويان صلوات
به اين آيه استناد كرده اند :
« بگو (اي محمد) كه خدا را به اسم الله يا به اسم رحمان و به هر اسمي بخوانيد. اسماء نيكو همه مخصوص اوست و تو صدايت را به نماز بلند مكن و نيز صدايت را بدان آهسته مكن و ميان اين دو راهي برگزين» (اسراء 110 )
كه هيچ وجه مشتركي نه در معنا و نه در لفظ بين اين رباعي مجهول با آيه مورداشاره نتوانستم بيابم. بهتر بود كه اين رباعي را مستند به اين آيه
مي ساختند :
« ان الله و ملائكته يصلون علي النبي ياايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما» (احزاب 56 )
« خدا و فرشتگان بر پيامبر صلوات مي فرستند. اي كساني كه ايمان آورديد، بر او صلوات مي فرستيد و سلام كنيد، سلامي نيكو ».
كتاب حافظ و قرآن،‌كتابي نيست كه خواننده از ابتدا تا انتهايش را بنشيند و يكسره بخواند و تمام كند، بلكه اين كتابي مرجع گونه است و در چنين كتاب هايي خواننده اشعار، گاه براي دستيابي به معناي بهتر بيت و اطمينان از تلميح به كار رفته در آن مي تواند به آن رجوع كند و در چنين كتابي مي بايست از اسلوب هاي علمي كه بهره گيري خواننده را تسريع مي كند و دستيابي او هرچه بهتر و بيشتر به مطالب كتاب آسان مي سازد، سود برد. اما متأسفانه كتاب از اين نظر بسيار ناكارآمد است، كه در اينجا به مواردي از آنها اشاره مي شود :
1- فصل دوم كتاب كه اشعار حافظ را با آيات مورد تلميح آورده است، بسيار آشفته است. نه بيت ها شماره گذاري شده و نه حداقل براساس الفباي قافيه رديف شده است. بنابراين خواننده اي كه مثلاً مي خواهد بداند كه اين بيت خواجه طفيل هستي عشقند آدمي و پري
ارادتــي بنمــا تــا سعــادتي ببــري
تلميحي به آيه اي دارد يا نه؟ و در اين كتاب به آن اشاره شده است يا نه، بايد 56 صفحه بخش دوم را ورق بزندو 160 بيت از نظر بگذراند و آخر هم ممكن است دست خالي بازگردد، كه البته در مورد اين بيت چنين نخواهد بود .
2- چنين كتابي حتماً مي بايست فهرست ابيات و آيات گذشته داشته باشد با شماره هاي صفحه اي كه بيت در آن استفاده شده است، كه كتاب از چنين
نمايه هايي هم خالي است .
3- تكرار آفت اصلي اين كتاب است. به احتمال قريب به يقين مي گويم كه اگر ابيات و آيات تكراري را حذف كنيم حجم كتاب به نزديك نصف كاهش مي يابد به عنوان نمونه به بيت هايي كه بر داستان حضرت يوسف اشاره دارد نگاه مي كنيم :
ماه كنعان من مسند مصر آن توست
وقت آن است كه بدرود كني زندان را
يكبار در صفحه 44 و بار ديگر در صفحه 397 كتاب
الا اي يوسف مصري كه كردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر كجا شد مهر فرزندي
يكبار در صفحه 43 و بار ديگر در صفحه 397
عزيز مصر به رغم برادران غيور
زقعر چاه برآمد و به اوج ماه رسيد
يكبار با استناد با آيه سوره يوسف در صفحه 40 و بار ديگر در صفحه 396 آورده شده است .
من از آن حسن روزافزون كه يوسف داشت دانستم
كه عشق از پرده ي عصمت برون آرد زليخا را
يكبار همراه با آيه 20 سوره يوسف در صفحه 45 و بار ديگر در صفحه 397 .
يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد
آن كه يوسف به زر ناسره بفروخته بود .
يكبار با تلمحيش به آيه 20 سوره يوسف در صفحه 45 آمده و بار ديگر در صفحه 393. و درمورد تمام اعلام قرآني يعني آدم،‌ابراهيم، مسيح، سليمان، داوود، نوح و حتي قارون، روال كار همين گونه است كه در مورد حضرت يوسف به آن اشاره رفت؛ و تازه كار به همين جا خاتمه نمي يابد. بسياري از واژگان عام تركيبات نيز به همين صورت در دو جا و بعضي در چند جا آورده شده است و معمولاً در قسمت دوم با توضيح بيشتري . مثلاً واژه «اجرا» در ادبيات :
دلا در عاشقي ثابت قدم باش
كه در اين ره نباشد كار بي اجر
ستم از غمزه بياموز كه در مذهب عشق
هر عمل اجري و هر كرده جزايي دارد
يكبار در صفحه 40 به آن اشاره رفته است و يكبار ديگر در بخش سوم در صفحه 95 به بعد با طول و تفصيل بسيار .
« لا تذرني فردا» در بيت :
مگر وقت وفا پروردن آمد
كه فالم لا تذرني فردا آمد
يكبار همراه با آيه 89 سوره انبيا در صفحه 51 و با رديگر در صفحه 77 در صفحه 33 كلمه قصاص در ابيات مشكوك :
رحيم سكر خمار بود روزي چند
بدان دليل كه القاص لايحب القاص
بريخت خون صراحي و بكشتن او
زمانه نيز درآمد كه الجروح قصاص
يكبار در صفحه 56 به سوره بقره آيه 178 استناد شده است و مجدداً در
صفحه هاي 324 و 325 با استناد به همان آيه و آيات ديگر
« عظم رميم» دربيت :
بعد از صد سال اگر بوي تو برخاك وزد
سربرآرد ز كفن رقص كنان عظم رميم
در صفحه 63 همراه با آيه 259 بقره يكبار آمده و ديگر بار در صفحه هاي 290 به بعد با شرح و تفسير و تفصيل و آيات متعدد .
حضور و مجلس انس است و دوستان جمعند
و ان يكاد بخوانيد و در فراز كنيد
يكبار به استناد به آيه 51 قلم در ص 58 و ديگر بار در ص 114. و كلمات و تركيبات ديگر چون :
كراماً كاتبين (ص 55 و ص 327) كعبه(ص 54 و ص 329) و همين گونه قياس كنيد الفاظ حشر ـ درالسلام ـ زرق ـ عهد است ـ جوي شير ـ جنت المأوي ـ اجل ـ‌طلاق ـ الحكم الله ـ صلوات ـ صمد ـ تسبيح ـ عفو الهي ـ عاد و ثمود ـ شب قدر و....بسيار واژگان ديگر كه با ابيات و آيات مربوط به آن در بخش دوم كتاب شرح داده شده است مجدداً در بخش سوم كتاب نيز آورده شده است .
4- توضيح و استناد به آيات از يك حدود و معيار خاصي تبعيت نمي كند. مثلاً در مورد 4 بيت حافظ كه لفظ «اجرا»‌در آن بكار رفته است 35 آيه از سور مختلف قرآن را شاهد آورده اند و به 35 آيه ديگر نيز ارجاع داده شده و حدود 9 صفحه كتاب را به آن اختصاص داده، در حالي كه درباره لفظ « اجل» كه بعد از آن آمده و بيتي از حافظ را بر پيشاني دارد به يك آيه استناد شده است، با وجود اينكه لفظ «اجل» هم كاربردي گسترده تر ار «اجرا» در قرآن كريم دارد .
5- آوردن كل يك آيه براي ارتباطش با بيت در حالي كه تنها قسمتي از آيه با آن بيت مورد نظر پيوند دارد. و گاهي اين كار نه تنها كمكي به روشن تر شدن بيت نمي كند كه باعث بد فهمي خواننده نيز مي شود. و همچنين آوردن آيات مختلف كه قسمتي از آنها در همه ايات مشترك است. و مثلاً در مورد اين بيت :
چشم حافظ زير بام قصر آن حوري سرشت
شيوه جنات تجري تحتها الانهار داشت
16 آيه از سور مختلف قرآني با معني آنها آورده شده كه در همه آنها عبارت «جنات تجري من تختها الانهار» مشترك است، آوردن يك آيه و ارجاع به آيات ديگر كفايت مي كرده است .
6- استفاده از ديوان شاعر ساحر به تصحيح دكتر ركن الدين همايون فرخ كه طبق ادعاي ايشان مورخ 805 كتابت شده است، ابيات سست و مشكوك بسياري را به كتاب «آن چه كردم همه» راه داده است. اين تاريخ ادعايي همايون فرخ را هيچ كدام از حافظ پژوهان،‌از جمله دكتر نيساري، هوشنگ ابتهاج«هـ. ا. سايه» دكتر مرتضوي و استاد خرمشاهي نپذيرفته اند و تاريخ اين نسخه را مخدوش و جعلي مي دانند. بهتر است نظر خرمشاهي را در اين باره بياوريم :
«.... به دلايل نسخه شناسي، خط شناسي، حافظ شناسي و جنات شناسي، اين نسخه سقيم مي نمايد. رقم و تاريخ كتابت اين نسخه بسيار مغلوط چنين است «تحت الكتاب بعون الله الملك العلي الوهاب. في تاريخ شهر جمادي الاول سنه خمس و ثمانمائه». اما از نظر ناظر و ناقد تيز بين دور نيست كه «ثمانمائه» قلم خوردگي دارد .
قلم خوردگي در تاريخ كتابت در نود و نه در صد موارد حاكي از جعل و در يك درصد حاكي از اتفاق است كه كاتب سهو كرده باشد، و اين كلمه مهم و حياتي كه ناموس نسخه به شمار مي آيد بي خود و بي جهت غلط بنويسد و سپس آن را با قلم خوردگي اصلاح كند. حدس اين جانب است كه كلمه «ثمانائه» (يعني هشتصد) در اصل «تسعمائه» (يعني نهصد) بوده است و سپس حك و اصلاح شده است. اين نكته اول. نكته دوم اين است كه حافظ شناسان و نسخه شناسان بصير و خبيري چون دكتر نيساري و هـ.ا.سايه(هوشنگ ابتهاج)، ترديد جدي خود درباره اصالت اين نسخه و تاريخ مشكوك آن با بنده در ميان
گذاشته اند...و غزل »تا جمالت عاشقان را زد به وصل خود صلا» كه در بيت دوم آن مي تواند نسخه را تا عصر صفوي جلو بياورد اين است :
« آنچه جان عاشقان از دست هجرت مي كشد
كس نديده در جهان جز عارفان كربلا »
و غزل :
« لطف باشد گرنمايي با گدا هاروت را
تا به كام دل ببينيد ديده ماروت را»2
و همچنين هر ذوق سليم و خاطري كه با غزل هاي حافظ اخت و الفت گرفته باشد به راحتي مي تواند ابيات سست و نازلي را كه جتي براي يك شاعر متوسط يا درجه سوم هم سرودنشان افتخاري نيست از ابيات محكم و شيواي خواجه تميز دهد . و متأسفانه اين ابيات مشكوك همراه با استناد به آيات مختلف قرآني شان كتاب حافظ و قرآن را حجيم كرده است. فقراتي از اين ابيات كه در نسخ خانلري، قزويني، سايه و نيساري نيامده، آورده مي شود تا خود شما درباره آنها حكم كنيد :
1- حافظ اول ز مصحف رخ دوست
خواند الحمد و سوره اخلاص
2- گفتم اي دوست شوم عاشق آن روي چو ماه
گفت لاحول و لا قوة الا بالله
3- برو گداي در هر گدا مشو حافظ
تو اين مراد نيابي مگر بشيء‌الله
( ص 34 )
4- چو من ماهي كلك آرم به تحرير
تو از نون و القلم مي پرس تفسير
( ص 46 )
5- باده بده كه دوزخ ار نام گناه من برد
آب بر آتشش زند معجزه محمدي
( ص 46 )
6- رحيم منكر خمار بود روزي چند
بدان دليل كه القاص لا يحب القاص
( ص 55 )
7- بريخت خون صراحي ولي بكشتن تو
زمانه نيز درآمد كــه الجـــروح قصــــاص
( ص 56 )
8- با فريب و رنگ اين نيلي خم زنگار خام
كار بر وفق مـــراد صيغــــه الله مي كــني
( ص68 )
9- تا نفخت فيه من روحي شنيدم شد يقين
بر من اين معني كه ما زان وي و اوزان ماست
( ص 50 )
10- نور خدا نمايدت آينه مجردي
از در ما آ اگر طالب عشق سرمدي
( ص 50 )
11- ز مصحف رخ دلدار آيتي بر خوان
كه آن بيان مقامات كشف كشاف است
( ص 51 )
12- بگوش جان رهي منهي ندا در داد
ز حضرت احدي لا الا الا الله
( ص 53 )
13- تا به كي از لا سخن گويي بيا اي حافظا
اين زمان فتراك عشق از سوي الا الله گير
( ص 53 )
14- الله شهيدا و كفي الله شهيدا
كاين گريه كم از ريزش خون شهدا نيست
( ص 78 )
15- نيست كس راز كمند سر زلف تو خلاص
مي كشي عاشق مسكين و نترسي ز قصاص
16- آتش روي بتان در خود مزن
يا بر آتش خوش گذر كن چون خليل
( ص 94 )
17- گفتم كه لبت گفت لبم آب حيات
گفتم دهنت گفت زهي حب نبات
گفتم سخن تو گفت حافظ مي گفت
شادي همه لطيفه گويان صلوات
و اين ابيات نمونه هايي است كه بنده از بخش دوم كتاب بيرون كشيدم وگرنه تعداد آنها بسيار بيش از اينهاست .
و حرف آخر اينكه كتاب حافظ و قرآن به يك ويراستار مجدد نياز دارد تا بخش اول و دوم را حذف كند و از بخش سوم نيز ايات متعددي كه كمكي به فهم يك بيت
نمي كند كنار گذاشته شود و در صورت نياز تنها به آنها ارجاع داد، و همچنين فهرست ابيات و آياتي براي كتاب ترتيب داده شود تا براي اهلش بيشتر قابل استفاده باشد .
پانوشت :
1- فتي هوشنگ، آنچه كردم همه...حافظ و قرآن،‌انتشارات راهگشا، شيراز، 1379 .
2- خرمشاهي، بهاءالدين،‌حافظ، طرح نو، 1373 تهران، صص 373 تا 375 .

Posted on Sunday, May 11, 2008 at 03:57PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>