ما پیروزیم چون بر حقیم
این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید
لیستی از نوشته های قبلی
این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد
مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.
من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم
لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید
انتخابات خونين و معجزه ی سلطانی، اکبر گنجی
انتخابات خونين و معجزه ی سلطانی، اکبر گنجی
اگر جامعه قدرتمند شود، در آن صورت گذر مسالمت آميز به دموکراسی امکان پذير خواهد شد. دموکراسی از پائين ساخته می شود. اصلاح از بالا در جايی امکان پذير است که قدرتمندترين افراد در ساختار سياسی اصلاحات از بالا را آغاز کنند (مانند اصلاحات سياسی گورباچف در شوروی، اصلاحات اقتصادی هواکوفنگ در چين). در جامعه ای چون ايران که قدرتمندترين فرد (يعنی سلطان) دشمن اصلی اصلاحات است، اصلاحات از بالا ناممکن است
*****************
فرايند و فرآورده ی انتخابات در رژيم غير دموکراتيک جمهوری اسلامی از جهات گوناگون با معيارهای انتخابات دموکراتيک،آزاد و منصفانه تعارض دارد. نه تنها مخالفان حق داوطلب شدن ندارند، بلکه داوطلبانی که به قانون اساسی و اسلام هم اعتقاد و التزام دارند توسط شورای نگهبان حذف می شوند. در گام بعد، تمامی امکانات تبليغاتی - رسانه ای و مالی کشور در اختيار کانديدای مطلوب نظام قرار می گيرد. در روز رأی گيری با سازماندهی نيروهای نظامی- انتظامی- اطلاعاتی برای کانديدای مطلوب شان رأی به صندوق می ريزند، و در نهايت با تقلب های باور نکردنی، کانديدای مورد نظرشان را پيروز انتخابات معرفی می کنند. مهمترين اشکال ساختاری انتخابات ايران آن است که منجر به "انتقال قدرت" نمی شود. انتخابات آزاد افريقای جنوبی قدرت را از دکلرک به ماندلا منتقل کرد. انتخابات آزاد لهستان قدرت را از ژنرال ياروزلسکی به لخ والسا منتقل کرد. انتخابات آزاد چک قدرت را به واسلاو هاول منتقل کرد. ژنرال پينوشه پس از مذاکره با مخالفان سازمان يافته انتخابات آزادی برگزار کرد که منجر به انتقال قدرت به مخالفان گرديد، و اکنون يکی از زندانيان سياسی پينوشه،خانم ميشله باچلت سوسياليست، رئيس جمهور آن کشور است. در ايران اگر هم انتخابات کاملاً آزاد، رقابتی و منصفانه برگزار شود، قدرت از خامنه ای و نهادها و افراد تحت امر او به اصلاح طلبان منتقل نخواهد شد. هر فرد يا گروهی که پيروز انتخابات آزاد شود مجبور است تحت امر ولايت مطلقه فقيه و نهادهای تحت امر او کار کند. انتقال قدرتی در کار نخواهد بود.اما خامنه ای همين روزنه های تنگ تنفس را هم می بندد تا افراد و مردمی که تماماً گوش به فرمان سلطان نيستند در زير سلطه "سرداران سرمايه دار" له شوند.
اما انتخابات متقلبانه دهمين دوره رياست جمهوری از جنس ديگری بود. رهبر به مشارکت اکثريت مردم نياز داشت تا در زمانه ای که سه قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل ايران را تحريم کرده است، نظام را مشروع جلوه دهد. شرايطی ايجاد شد که مردم ايران گمان کردند می توانند از طريق صندوق های رأی به تحقير، فساد سياسی ساختاری، فقرگسترده، سرکوب سازمان يافته، نقض گسترده حقوق بشر، بی عدالتی، زوال اخلاق، و دروغگويی "نه" بگويند و از اين راه شرايط وحشتناک کنونی را تغيير دهند. مردم، خصوصآً جوانها، عرصه عمومی ای به رنگ زرد و سبز آفريدند که با شال خامنه ای و احمدی نژاد تفاوت داشت. تفاوت فقط در رنگ ها نبود، تفاوت شادی و اندوه، لبخند و گريه، و از همه مهمتر، تفاوت راه ها و مشرب ها بود. اين چنين بود که خامنه ای به راه خود رفت، معجزه کرد و معجزه هزاره سوم را از صندوق ها در آورد، صدای انا لله و انا اليه راجعون را نهاد جامعه برآورد، و مردم را سرخ و جامعه را سياه پوش کرد. و البته اکنون به امر او، منکرانی که از تصديق اين "معجزه الهی" سرباز می زنند بايد به خون کشيده شوند.
نظام ولايت مطلقه فقيه، يک بار ديگر در حال پوست انداختن است. انقلاب سوم آنها، يادآور انقلاب فرهنگی چين است. قرار است نسل دهه اول نظام، به نام مبارزه با فساد و رانت خواری، از ساختار سياسی حذف شود. هر از گاهی بساطی برچيده و بساطی تازه پهن می شود. نظام سلطانی(ولايت مطلقه فقيه) متکی به نظاميان و دلارهای نفتی است. دلارها در سپاه ، بسيج ، نيروی انتظامی و وزارت اطلاعات تزريق می شود. محصولی،وزير کشورکنونی، و کردان، وزير کشور سابق، نمادهای اين طبقه جديد هستند. اين طبقه جديد حامی تمام عيار سلطان و تابع فرامين اوست.
سلطان اپوزيسيون خارج از کشور را هم نمی تواند تحمل کند. به دستور او بسياری از مخالفان قربانی ترورهای سازمان يافته شدند. او تخم نفاق ، شک ، ترديد ،منیّت و حسادت را به جان همه افشاند، و سرانجام با تعيين "دستور کار سياسی"همه را به فريب انتخاباتی متقلبانه خود کشانيد تا به طور ضمنی به همگان گوشزد کند که نظام سلطانی فاقد مخالفان راديکال و ساختار شکن است. عجبا! مگر می شود نظام مطلقه مخالفان ساختار شکن نداشته باشد؟ مگر امکان دارد که اکثريت مخالفان در زمينی که سلطان تعيين کرده مطابق قواعد او بازی کنند؟ در اين بازی، زمين سراشيبی است، داوران همه گماشته سلطان هستند، و شمارشگرها پيروزيهای شما را پيروزی تيم سلطان وانمود می کنند. اين هم يکی ديگر از معجزه های سلطان است. اين حقيقت از فرط روشنی ديده نشد. اما پروژه متقلبانه سلطان نتيجه معکوس داد و شرکت در انتخابات به جای آنکه مشروعيت بخش به نظام سلطانی باشد همگان را به اين نتيجه رسانيد که نظام سلطانی بزرگترين نظام متقلب و يکی از غيراخلاقی ترين رژيم های موجود است. در واقع مردم ايران هوشمندانه با شرکت در انتخابات کوشيدند با نه گفتن به احمدی نژاد به شخص خامنه ای نه بگويند، و به اين ترتيب افسون نيرنگ را باطل کنند. او نيز که اين معنا را دريافته بود تصميم گرفت که بدون هيچ پروايی از احمدی نژاد و در واقع از شخص خود دفاع کند.
اين انتخابات از جنس ديگری بود. وقتی خاتمی از دور انتخابات کناره گرفت يکی از اصلاح طلبان دردمند و نظر ورز گفت: "کنار رفتن خاتمی بدين معناست که ديگر اصلاحات از بالا در جمهوری اسلامی ناممکن است." اين انتخابات هر نتيجه و پيامد بدی که داشت، اين نتيجه مثبت را نيز به بار آورد که پس از آن برخی از صاحب منصبان سابق نوشتند که از طريق صندوق های رأی ديگر نمی توان اصلاحاتی صورت داد و به دموکراسی رسيد. آری، دولت دموکراتيک محصول جامعه قدرتمند است. جامعه قدرتمند جامعه ای است که در آن افراد و گروه ها، بر اساس علائق، ترجيحات، و منافع و مشترکات خود سازمان می يابند. جامعه مدنی قدرتمند (برخلاف جوامع فاشيستی توده وار) جامعه ای است که در آن تنوع و تکثر واقعی موجود در جامعه در قالب نهادهای متنوع سازمان می يابد. تغيير و تحولات جدّی و بنيادين تنها از دل جامعه قدرتمندی که زير بار زور نمی رود برمی آيد.
حضور يک پارچه مردم در خيابان ها، و نافرمانی مدنی مسالمت آميز جوان ها يکی از دستاوردهای حرکت اخير است. اين حضور مهم اگر به شيوه های پوپوليستی صورت پذيرد به نتايج ماندگار و ارزشمندی نخواهد انجاميد. مهمترين هدف اين حرکت را نبايد در برکناری احمدی نژاد خلاصه کرد. هدف اصلی اين حرکت دستيابی به يک جامعه قدرتمند است. يعنی تنوع و تکثر واقعی جامعه، در انواع تشکل ها سازمان يابد ، رهبری برسازند،و با استراتژی و تاکتيک، اهداف و علائق خو را دنبال کنند.
اگر جامعه قدرتمند شود، در آن صورت گذر مسالمت آميز به دموکراسی امکان پذير خواهد شد. دموکراسی از پائين ساخته می شود. اصلاح از بالا در جايی امکان پذير است که قدرتمندترين افراد در ساختار سياسی اصلاحات از بالا را آغاز کنند(مانند اصلاحات سياسی گورباچف در شوروی، اصلاحات اقتصادی هواکوفنگ در چين). در جامعه ای چون ايران که قدرتمندترين فرد (يعنی سلطان) دشمن اصلی اصلاحات است، اصلاحات از بالا ناممکن است. انتخابات اخير نشان داد که سلطان نه تنها ورود معتقدان به نظام را به ساختار سياسی تحمل نمی کند، بلکه قدرتمندترين فردی را که در رهبر شدن او نقش کليدی بازی کرد هم برنمی تابد و می کوشد او را تحت لوای مبارزه با اشرافی گری، فساد و رانت خواری از ساختار سياسی حذف کند.
مردم و جوان ها رفته رفته به اين نتيجه رسيده اند که کار ديگری بايد کرد. آنان راه خود را از نيروهای سياسی برج عاج نشين جدا کرده اند. البته خامنه ای راه تصحيح خطا را به روی خود بسته است. وقتی خطا ها بزرگ، و شکست ها عميق باشد خطاکار راه تصحيح را بر خود می بندد. سلطان معجزه کرد و مار از صندوق آراء بيرون کشيد . فردای انتخابات عاشق معجزه خود شد و به سرعت تمام آن را تأييد و تصويب کرد. دو روز پس از انتخابات، معجزه خود را "اعجاز الهی" خواند. عوامل او دست به کار شده اند تا اين معجزه را تأييد کنند. برخی را با دلارهای نفتی می خرند، برخی را با وعده های قدرت، و برخی ديگر را از طريق تهديد و ارعاب به تبعيت وا می دارند. او برای آنکه به عقب نشينی های متوالی مجبور نشود بايد به هر طريق ممکن مردم را به خانه ها بازگرداند. بازگرداندن مردم به خانه ها به او امکان می دهد تا اهداف خود را تعقيب کند. به همين خاطر به مهندس موسوی می گويد:"جنس شما با اينگونه افراد[يعنی مردم حاضر در خيابان ها]متفاوت است و لازم است کارها را با متانت و آرامش پيگيری کنيد". هيچ فردی بدون پشتوانه مردم قدرتی از خود ندارد. اگر مردم به حضور همه جانبه خود ادامه ندهند سلطان امکان می يابد که حکومت وحشت را جايگزين نظام سلطانی کند.
مردم می توانند به اين رويداد به عنوان يک "فرصت تاريخی" برای قدرتمند کردن جامعه بنگرند. قدرتمند شدن جامعه بزرگترين دستاوردی است که اگر مردم بدان دست يابند با هيچ دستاورد ديگری قابل قياس نخواهد بود. در تاريخ ما استبداد پديده ای استثنايی نبوده است، تاريخ ما، تاريخ استبداد و سرکوب بوده است. اين واقعيت حاکی از آن است که استبداد با ادب و فرهنگ و دين و مذهب و روحيات و خلقيات ما سازگار بوده است. اگر چه بسياری از پيش شرط های اجتماعی گذار به دموکراسی در ايران وجود دارد، اما به صرف وجود پيش شرط های اجتماعی دموکراسی، و با يک اقدام خاص و منفرد نمی توان به دموکراسی گذار کرد. گذار به دموکراسی نيازمند مجموعه ای از اقدامات است، و اين اقدامات بايد نهايتاً به قدرتمند شدن جامعه بينجامد، و جامعه قدرتمند از جمله مهمترين ارکان گذر به دموکراسی است.
انتخابات اخير نيازمند کشف حقيقت است. اگر چه همگان می دانند که آرای مردم به دستور شخص رهبر صورت گرفته است. اما می توان و بايد با تشکيل کميته ای حقيقت ياب مرکب از چهره های ملی و مردمی اين واقعيت را علنی کرد و به اطلاع همگان رساند.
از درون شب تار، احمد زاهدی لنگرودی
از درون شب تار، احمد زاهدی لنگرودی
آن چه اينک در ايران رخ می دهد نه زيباست و نه ناشايست! ناگزير است. رويدادی است که با در پيش گرفتن روندی که رهبران نظام اسلامی پيش گرفتند، دير يا زود پيشبينی می شد. اين که خواست تغيير دموکراتيک از طريق مشارکت در انتخابات به خواست انقلابی قهر آميز مبدل شده است، کاری است که خود نظام اسلامی با خود ساخته است.
نکته جالب توجه اين ميان اما رويکردهای مردم و شيوه مبارزاتی آنهاست. شورش های کور رفته رفته سازمان می گيرد و جامعه جوان ايرانی از درون خود نيروهای بالنده ای بيرون داده است که انديشمندانه در برابر شورش کور خواهند ايستاد.
دوستی به درستی نوشته است که: «آن چه امروز می گذرد را بايد از دريچه انقلاب ۵۷، دوم خرداد ۷۶ و ۱٨ تير ۷٨ نظاره کرد.» اما پرسش اينک در چرايی رخدادی اينچنين نيست که چنان چه گفته شد، آسان بود تخمين رويداد آن، جالب اين که علی رغم پيشبينی اپوزوسيون تاريخ مصرف گذشته و منزوی اين قيام هيچ سويه ايدئولوژيک ندارد که جوان ايرانی از هرچه به او بگويد چگونه بيانديشد، گريزان شده است. جنبش کنونی، قيام يا انقلاب؛ هرچه نامش را می گذاريد گل سرخی است که از درون شب تار روئيده و نخواهد پژمرد. حرکت کنونی جوان ايرانی ايدئولوژی گريز و عميقاً ملی - مردمی است. جنبشی نيست که يک - دو حزبک نابالغ سياسی يا ديگر گروه فسيل شده در دگماتيسمهايش! بخواهد مصادره کند.
علاوه بر تهران، اصفهان، شيراز، مشهد، تبريز، يزد، کرمان، بندرعباس، بوشهر، کاشان، رشت، سقز، بروجرد و بسياری شهرها و شهرستان های ديگر ايران نيز دستخوش قيام ملی مردم است؛ درحالی که غالب افراد تاثيرگذار و رهبران مردمی در بازداشت هستند و خبرهای گوناگون از بازداشت روزنامه نگار گرفته تا سياستمدار دايماً منتشر می شود. خبرهای تائيد نشده حاکی از آن است که در مناطقی مردم مسلح شده و جنگ شهری بين نيروهای بی رحم و ضد ملی انتظامی با شهروندان مبارز شکل گرفته است.
اين که اين قيام به کجا خواهد رسيد؛ چشم اندازی در مه است که نمی توان برای آن دليل و برهانی داشت، آيا توده های مردم از ميرحسين عبور می کنند يا حکومت اسلامی عقب خواهد نست. آيا قيام تا حذف نظام پيش می رود يا سرکوب و سرخورده می شود؟ با هر رويداد و نتيجه اما، آن چه مسلم است اين است که مردم آگاه شدند و پس از سال ها و دهه ها سرکوب، به قدرت خود پی برده و سرکوب آن ها به آسانی ممکن نيست. دروغ گفتن به مردم ممکن نيست. سلطه بر مردم نيز ممکن نيست.
بالاخره حکومت اسلامی حاکم بر ايران بايد تاوان خون هايی که دهه های پيش ريخته بود می داد. بذری که پايش خون بريزند، جز انقلاب باری نخواهد داد. مدت ها پيش در يک مقاله نوشته بودم: « کودکانی که روزی اميد امام امت! بودند، امروز دشمن نظام رو به زوال او شدهاند. آنروز که فرمان کارخانه کودک سازی ارتش بيست ميليونی صادر شد و پاداش هر انسان بيچارهای که در نظام اسلامی متولد می شد، کوپن ارزاق بود و مهر دفترچه بسيج بود و حق اولاد کارمندان. فرمانده امروز مرده اين فرمان هيچگاه تصور نمی کرد، سربازان ارتشی که هميشه به آن افتخار می کرده روزی پايه های رژيم منحط اش را بهلرزه درآورند و مهمترين مشکل و دشمن روز حکومت اسلامی محسوب شوند.»
نسل محروم از برآورده شدن نيازهای مختلف نسل سرخورده از انقلاب پدرانش که جز استبداد بار نداد، نسلی که در رژيم اسلامی تمامی خواستههای فردی و گروهی انسانی شان سرکوب شده؛ جوانانی که هيچگونه اميدی به آينده ندارند؛ نسلی که چيزی برای ازدست دادن ندارد،از درون شبی تار و تباه سربرآورده و فرياد می کشد. می شکوفد گل سرخ...
احمد زاهدی لنگرودی
ahmadzahedi@gmail.com
بيانيه کانون نويسندگان ايران درباره رويدادهای خونين اخير
بيانيه کانون نويسندگان ايران درباره رويدادهای خونين اخير
سرانجام، انتخابات نمايشی و غيردموکراتيک خردادماه به خون مردم رنگين شد. فرجام اين سناريوی ضددموکراتيک چيزی جز اين نمیتوانست باشد
روزنهی کوچکی مانند اين انتخابات، که حاکميت ناگزير از گشودن آن بود، کافی بود تا خواستههای سرکوبشده و انباشتهی مردم از آن فوران کند و به موجی گسترده بدل شود که در روزهای گذشته شاهد آن بودهايم. ما بدون توجه به بازی قدرتی که ميان نامزدها و جناحهای مختلف ساختار قدرت در جريان است، و جدا از سوداهايی که گردانندگان نمايش انتخابات در سر دارند، سرکوب مردم و به خاک و خون کشيدن جوانان آزادیخواه اين سرزمين را محکوم میکنيم و بر اين باوريم که تا آزادی بیقيد و شرط احزاب، سنديکاها، اتحاديهها و انجمنهای آزاد و مستقل تأمين نشود، تا آزادی انديشه و بيان بیهيچ حصر و استثنا محقق نشود، تا بساط سرکوب به طور جدی و کامل برچيده نشود، مشکل مرحلهی کنونی تاريخ جامعهی ما حل نخواهد شد.
به سرکوب و کشتار مردم پايان دهيد! به ارادهی مردم گردن نهيد!
کانون نويسندگان ايران
۲۶ خرداد ۱۳۸۸
تحليل وضع امنيتی موجود - ۱، نيما راشدان
تحليل وضع امنيتی موجود - ۱، نيما راشدان

در ايران ما، کارزاری بزرگ برای به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت مردم در جريان است. فراتر از گزارشات خبری دردناک، راهبران حرکت مدنی ناگزير از ارزيابی مستمر شرايط امنيتی موجود و توازن قوا ميان بازيگران اصلی صحنه اند
************************
در ايران ما، کارزاری بزرگ برای به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت مردم در جريان است. فراتر از گزارشات خبری دردناک، راهبران حرکت مدنی ناگزير از ارزيابی مستمر شرايط امنيتی موجود و توازن قوا ميان بازيگران اصلی صحنه اند.
الف - ماشين سرکوب
۱ – جمهوری اسلامی ايران صاحب يکی از بهترين سخت افزارهای سرکوب در جهان است، نيروی زمينی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طرح نوين سازماندهی با بهره گيری از توان نيروی مقاومت بسيج پرتعداد ترين سخت افزار سرکوب را در اختيار حاکميت ايران قرار می دهد.
۲ – نيروی انتظامی جمهوری اسلامی ايران و يگانهای ويژه پاسداران که در ميانه تحول و نوسازی از نيروی سرکوب زمينی به پليس حرفه ای ضد شورش اند.
۳ – راهبرد وزارت اطلاعات ايران، راهبری ضد تشکيلات است تا ضد شورش. گرايش امنيت داخلی در وزارت اطلاعات بيشتر گرايش سياسی است تا امنيتی.
۴ – ماشين پروپاگاندا: صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران بازوی اصلی ماشين پروپاگاندای حاکميت است. سازمان تبليغات اسلامی و ائمه جمعه نيز از ديگر دستگاههای بسيج توده ای در ايرانند.
ب – سرکوب و اعتراضات فعلی
۱ - راهبرد حاکميت در درگيری سپاه به شرح ذيل است: استفاده گسترده از نيروهای معاونت اطلاعات عمليات ستاد مشترک در شناسايی، استفاده از کادر يگانهای نيروی زمينی در سرکوب با لباس شخصی ، استفاده از نيروی مخصوص سپاه – مجهز به خودروهای زرهی ضد شورش چينی و در فاز آخر سرکوب، مشت آهنين و حکومت نظامی. توجه به اين نکته کاملا ضروری است که ورود پرسنل نيروی زمينی سپاه آخرين فاز درگيری در ايران است و اگر نيروی زمينی سپاه با استفاده از ابزار زرهی قادر به کنترل تظاهرات نباشد، نظام سياسی تسليم شده، سقوط خواهد کرد.
۲- تظاهرات اخير نخستين آزمايش يگانهای ويژه نيروی انتظامی برای کنترل تظاهرات دامنه دار بود، همانطور که از تصاوير و اخبار رويدادها مشخص است، نيروی موتورسوار يگان ويژه در ساعات نخستين تظاهرات نسبتا محدود روزهای شنبه و يکشنبه از کنتزل جمعيت تظاهر کننده بازماند، توان موتوری نيروی انتظامی به حداقل رسيده و مديريت نيرو ناچار از توقف مانور موتوری در شهر تهران شد. نيروی انتظامی ايران به لحاظ اتکای صرف به پرسنل فاقد انگيزه وظيفه ناتوان از کنترل تظاهرات دامنه دار شهری است.
۳ – وزارت اطلاعات ايران اساسا تنها برای دستگيری رهبران گروهها و احزاب سياسی، قومی و ... و مبارزه با حرکات سازماندهی شده تشکيلاتی تجهيز شده است. سخت افزار وزارت اطلاعات مجهز به پرسنل محدودی برای شنود تماس های تلفنی و مراقبت ويدئويی رفت و آمدهاست. ادارات اطلاعات شهرستانها فاقد نيروی انسانی و سخت افزار کنترل اعتراضات گسترده مردمی اند. راهبرد فعلی وزارت اطلاعات با همکاری اطلاعات سپاه بازداشت افرادی که است که به زعم وزارت اطلاعات، به ميلينگ ليست ها، ليست تلفن و آدرس فعالان سياسی ستادهای ميرحسين و کروبی دسترسی دارند. اساس حرکت وزارت اطلاعات بر اين گمانه کاملا اشتباه استوار است که مردم معترض در خيابانها توسط ستادهای کروبی و موسوی سازماندهی شده اند.
۴ – ماشين پروپاگاندای جمهوری اسلامی ايران، مانند تمام دستگاههای ارتباطی توتاليتر فاقد توان ارائه تصويری رنگی و يا حتی سياه و سفيد از وقايع می باشد، تنها يک قرائت از وقايع می تواند به عنوان حقيقت مطلق و ديدگاه رهبری به شهروندان ارائه شود، وظيفه ديگر صدا و سيما دعوت شهروندان به آرامش، ايجاد رعب عمومی و ايفای نقش بيسيم رهبری شبه نظاميان برای سرکوب است. صدا و سيما موظف است از آغشته شدن شمار بيشتری از شهروندان به مناقشه موجود جلوگيری کرده، شهروندان را در خانه نگاه دارد. بنگاههای اقتصادی را به ادامه کار تشويق کرده ، تصويری از رهبر و مسئولين مسلط و جبار را به نمايش گزارد. مسئولين صدا و سيما به خوبی می دانند با گسترش اعتراضات، صدا و سيما مخاطبان خود را به سرعت از دست داده، شهروندان کشور در ابعاد ميليونی برای کسب خبر به سراغ راديوهای موج کوتاه، گيرنده های ماهواره و کانالهای خبررسانی شفاهی می روند.
ج – منظره کلی سرکوب
توانايی دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی ايران در مهار اعتراضات حاضر عميقا محل ترديد است.
۱ - ميزان ابتلای جمعيت کشور به پديده اعتراض خيابانی، حتی در مقياس جهانی تاريخی است. در سی سال گذشته و در هيچيک از کشورهای جهان اعتراضاتی به وسعت اعتراضات امروز ايران واقع نشده. توازن ماشين سرکوب و جمعيت تظاهرکننده در شهرهای بزرگ کشور به شدت به نفع اعتراض کنندگان است. حتی اگر شمار تظاهر کنندگان فعلی ۹۰% کاهش يابد، بر اساس معيارهای دانش فنی سرکوب، دستگاه سرکوب قادر به سرکوب سخت نخواهد بود. سخت افزار سرکوب ايران در تهران و پنج شهر بزرگ کشور و چهارپايانه با مختصات واگرايی قومی، مذهبی و قاچاق مستقر است. نيروی انسانی سرکوب خصوصا در شهرهای کوچک کشور چنان ناچيز است که در صورت گسترش اعتراضات به شهرستانها، امکان مقاومت ماشين سرکوب تنها در شهرهای بزرگ، آنهم برای زمان محدود، قابل تصور است. بر اساس ناآرميهای گذشته که نمونه بارز آن ناآراميهای اسلامشهر و قزوين می باشند، کنترل شهرهای کوچک در صورت سرکوب سخت در کسری از روز به دست معترضين خواهد افتاد و اين درحاليست که درصد قابل توجهی از جمعيت حاشيه ايران، به لحاظ درگيريهای عراق و افغانستان و بازارچه های مرزی سلاح ارزان، مسلح اند.
۲ – نيروی زمينی سپاه پاسداران و دو واحد بزرگ مکانيزه تحت امر قرارگاه ثارالله، برگ برنده دستگاه امنيت کشور در کنترل پايتخت اند، ۸۵% نيروهای اين دوواحد را سربازان وظيفه فاقد انگيزه و آموزش نديده تشکيل داده اند. در شهر تهران با فروش ميليونی وسايل نقليه سواری، در دهه ۱۳۸۰، طبقات پرتعداد حاشيه شهرها دارای وسيله نقليه شخصی شدند، در چند روز گذشته با ورود خودروهای سواری معترضين در مقياس چندصدهزاری بزرگراههای راهبری شهر، مرکز به شمال و شرق به غرب کاملا مسدود شدند، استفاده گسترده از نيروی سرکوب مکانيزه در چنين شرايطی ناممکن است. نمونه مشخص اين مشکل انسداد کامل بزرگراه شيخ فضل الله در جريان تظاهرات روز دوشنبه بود که انتقال وسايل يگان ويژه از شمال تهران را ناممکن ساخت. در چهارشهر بزرگ کشور نيز مشکل کاملا مشابهی وجود دارد با اين تفاوت که از شبکه بزرگراهی بسيار محدودتری در قياس با تهران برخوردارند.
۳ – توان عملياتی واحدهای نيروی زمينی سپاه در سرکوب – با آماده باش و لغو مرخصی پرسنل وظيفه بين دو هفته تا ۱۰ روز می باشد، تداوم اعتراض گسترده بيش از مدت فوق به فرار گسترده پرسنل وظيفه و ريزش نيروی شديد واحدهای عمليات شهری می انجامد. من قصد ندارم وارد جزئيات طراحی سازمان مديريتی نيروی زمينی سپاه شوم و همچنين در مقطع فعلی علاقه ای به تحليل واکنش احتمالی نيروی زمينی ارتش به سرکوب گسترده شهروندان ندارم. تنها بسيار سربسته مايلم به نکته ای اشاره کنم که در صورت صدور دستور سرکوب گسترده تظاهر کنندگان اکثريت قريب به اتفاق پرسنل وظيفه، افسران و فرماندهان سپاه از شليک سرباز خواهند زد. به باور من واقعه دردناک روز دوشنبه اتفاقی کاملا خارج از کنترل و ناشی از فشار روانی روی نيروی فاقد آموزش مسلح است و احتمال تکرار آن در سطح گسترده بسيار ناچيز می باشد.
اين يادداشتها ادامه خواهد يافت و در قسمتهای بعدی اين مقالات به ارزيابی نقش انکار ناپذير ايرانيان مقيم خارج از کشور، اينترنت و رسانه های فارسی زبان غير دولتی خواهم پرداخت.


