ما پیروزیم چون بر حقیم
این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید
لیستی از نوشته های قبلی
این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد
مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.
من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم
لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید
آيت الله خامنه ای از خيابان های مشهد تا خلافت اسلامی تهران، سعيد علم الهدی
آيت الله خامنه ای از خيابان های مشهد تا خلافت اسلامی تهران، سعيد علم الهدی

وقت تنگ است . بيماری و کهولت سن ديگر به آيت الله خامنه ای اجازه نمی دهد ريسک کند و چهار سال ديگر را با اما و اگرهای بسيار سپری کند . ضمن اين که ديگر پروژه او به اندازه کافی نخ نما شده و ديگر نمی تواند آن را مخفی کند . به همين دليل تمام قد وارد صحنه شده و تمام اعتبار و حثيت خود را در دفاع از احمدی نژاد نشان داده است . ظاهر احمدی نژاد است و باطن حکومتی که بايد برای فرزند ارشدش، مجتبی که در عين حال داماد حداد عادل هم هست ، به ارث بگذارد
*********************
با سخنرانی امروز آيت الله خامنه ای در نماز جمعه تهران و تهديد مردم به کشتار و اشوب های خيابانی که توسط نيروهای جان بر کف ولايت صورت خواهد گرفت ، صورت مساله کاملا روشن شده است . صورت مساله ای که تحليل گران تاکنون آن را در لفافه ، کمی پيچيده و غامض وتنها برای فهميدن قشر خاصی مطرح می کردند . آنها با عبارت هايی چون حکومت سلطانی و حکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی سعی در نشان دادن هدفی که برخی ها دارند ، داشتند .
اين تحليل گران حتی تلاش می کردند بدون اشاره مستقيم، کسانی چون مصباح يزدی را در نوک حمله انتقادات خود به عنوان تئوريسين حکومت اسلامی نشان دهند . آنها در يکی دوسال اخير احمدی نژاد را هم سمبل حرکت به سمت يک حکومت استبدادی معرفی کرده و اين روزها او را ديکتاتور می نامند . با اين همه به نظر می رسد که هنوز درک درستی از انچه که اتفاق افتاده وجود ندارد و تحليل هايی به مردم ارائه می شود که ناشی از همان درک نادرست از وضعيتی است که امروز ما با آن مواجه هستيم .
ساختار قانون اساسی جمهوری اسلامی در آن واحد هم گرايش به استبداد ، ديکتاتوری و حکومت فردی دارد و هم گرايش به جمهوريت . از همين رو هر زمان که نهادهای برآمده از رای مستقيم مردم ، چون شوراها ، مجلس و رياست جمهوری ضعيف بوده و در مقابل رهبری با آن همه اختيارات قانونی و فراقانونی ، دست پائين را داشته اند ، حرکت عمومی فضای سياسی ايران به سمت ايجاد حکومت استبدادی ، ديکتاتوری ،حکومت سلطانی و يا حکومت اسلامی بوده است . در مقابل هر گاه اين نهادها از مشروعيت بالايی بواسطه رای مردم برخوردار بوده و کسانی در آنها مستقر شده اند که دارای تفکر ، انديشه و ريشه های اجتماعی قوی در مقايسه با موقعيت رهبری بوده اند ، گرايش به سوی اجرای اصول قانون اساسی ، افزايش آزادی های مدنی و در نهايت جمهوريت بوده است .
نمونه های هر دوی اين وضعيت را در ۲۰ سال اخير به خوبی می توان مشاهده کرد . دور اول رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی و تقريبا دو دوره خاتمی مواردی است که با تشکيل نهادهای مدنی ، گسترش بخش خصوصی ، اجرای اصل شوراهای قانون اساسی که حاکميت حاضر به قبول آن نبود و افزايش آزادی های مدنی و مطبوعاتی، عملا گرايش به سمت جمهوريت نظام تقويت شد .
در مقابل دوره دوم هاشمی رفسنجانی ، يکی دوسال آخر دوره دوم خاتمی و چهار سال اخيری که محمود احمدی نژاد رئيس جمهور بود ، حرکت به سوی ايجاد حکومت استبدادی و گرايش های فردی و اقتدارگرايانه تقويت شد . اين گرايش در دولت احمدی نژاد و با استفاده از تمام امکانات مادی و معنوی کشور سرعت و شتاب بيشتری گرفت .
آيت الله خامنه ای از مشهد تا تهران
علی خامنه ای علاقه ويژه ای داشت که خود را به تندروهای اسلامی و روشنفکران اسلامی نزديک کند . هر زمان که از مشهد به تهران می آمد يکراست به خانه دکتر حبيب الله پيمان در شمال تهران و در خيابان ظفر می رفت . از حشر و نشر با آنها لذت می برد . دکتر شريعتی هم يکی ديگر از دلمشغولی های خامنه ای جوان بود .
او در مشهد ارتباط های خود را با انقلابيون و اسلامی ها گسترش داد . وقتی چريک های مجاهدين خلق از او می خواستند که او امام جماعت نماز آنها باشد ،علی خامنه ای خود را لايق اين کار نمی دانست و می گفت : من بايد پشت سر شما نماز بخوانم .
سبک پوشش خود را به روحانيون انقلابی و روشنفکر آن سال ها تغيير داد . همانند بهشتی ، موسی صدر و خاتمی لباس می پوشيد و به ادبيات علاقمند شد . او پس از انقلاب به عنوان نماينده واعظ طبسی برخی مواقع در جلسات شورای انقلاب شرکت می کرد . هاشمی رفسنجانی اگر چه او را از پيش از انقلاب می شناخت ، اما در همين جلسات بود که او را مستعد تشخيص داد و برای هميشه او را به تهران آورد .
در زمانی که آيت الله خمينی در سال های ابتدايی انقلاب از ولايت فقيه صحبت می کرد ، خامنه ای يکی از منتقدين آن بود . در يکی از نماز جمعه هايی که امامت آن را بر عهده داشت به نقد روش ولايت فقيه پرداخت که مورد خشم ايت الله خمينی قرار گرفت .
شنيده شد يکی از دلايل مخالفت امام خمينی با رهبری علی خامنه ای ، روحيه اشرافی گری است که در او به شدت وجود دارد . روحيه که در تمام ۲۰ سال گذشته اطرافيانش را بابت آن ، مورد حمله قرار داده است .
خامنه ای در رهبری
بررسی ها و برآوردهای گرايشی که خواهان حکومت فردی ، موروثی و استبدادی است ، اين بود که در انتخابات دهم رياست جمهوری با حداقل دست کاری ها در آرا ، احمدی نژاد به عنوان رئيس جمهور برگزيده خواهد شد و در اين دوره چهار ساله ، پروسه تبديل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی ، سلطانی ، استبدادی و موروثی را تکميل خواهند کرد . آنها هرگز تصور نمی کردند که مير حسين موسوی با اين اقبال عمومی مواجه شود . از همين رو تمام تلاش خود را معطوف به حذف خاتمی و جلوگيری از آمدن او و ماشين رای گيری اش کردند .
آيت الله خامنه ای طراح اين پروژه ۲۰ ساله است . او از همان روز ی که پس از فوت آيت الله خمينی به عنوان رهبر جديد جمهوری اسلامی سوگند خورد اين نقشه را در سر پروراند . تئوريسين آن تز را هم کشف کرد و او را مطهری دوم خواند . ايت الله مصباح يزدی . او در دوره رهبری امام خمينی به شدت در حاشيه قرار داشت و حتی رهبر انقلاب از اعضای دفترش خواسته بود که او را هرگز به حضورش نياورند .
آيت الله خامنه ای غير از تئوريسن حکومت موروثی اسلامی مد نظر خود ، به ابزارهای ديگری چون قدرت سياسی ، اقتصادی ، نظامی و امنيتی هم نياز داشت . در حالی که هاشمی رفسنجانی تلاش داشت که نقش ماهاتير محمد مالزی را در ايرن بازی کند و خود را به عنوان پدر ايران نوين به همه معرفی کند ، آيت الله خامنه ای ابزارهای ديگر مورد نياز خود را فراهم می کرد . نسل جديدی از روحانيون را به گرد خود جمع کرد . مصباح يزدی تئوريسين تز حکومت اسلامی را در جايگاهی قرار داد که همه درهای سياسی ، اقتصادی ، امنيتی و نظامی کشور برايش باز بود . تعدادی از روحانيون سنتی سالهای مبارزه و تبعيد را به حاشيه راند ، برخی ها را گرفتار "چرب و شيرين دنيا " آنطور که خودش می گويد کرد و نزديکان به گرايش و تفکر ايت الله خمينی را از سد راه بر داشت .
حالا تنها کسی که در مقابلش قرار داشت هاشمی رفسنجانی بود . رفسنجانی پيش از انقلاب از موقعيت مالی بسيار خوبی برخوردار بود و در تمام سال های قبل و بعد از انقلاب موقعيت سياسی و اجتماعی خوبی ، همطراز با موقعيت مالی اش برای خود ايجاد کرده بود . موقعيتی که ايت الله خامنه ای اشکارا خود را پست تر از آن می دانست و نمی توانست آن را تحمل کند .
در سپاه ، بسيج و گروه هايی از دانشجويان ، خط فکری تخريب هاشمی را کليد زد . افکار عمومی ناراضی از وضعيت اقتصادی و سياسی کشور نيز با اين موج همراه شدند . آنها دست هاشمی را در همه جا می ديدند . سياست خارجی ، داخلی ، فضای امنيتی و نظامی ، ترورهای کور در داخل و خارج و درمعاملات کلان اقتصادی . از همين نقطه هم شروع به تخريب هاشمی کردند .
ماه ها قبل از شروع دوره دوم رياست جمهوری هاشمی ، به نظر می رسيد همه چيز برای کنار گذاشتن رقيب قدرتمند فراهم است . احمد توکلی از انگليس فراخوانده شد تا با او در انتخابات رقابت کند . قرار بود احمد توکلی نقشی که احمدی نژاد اين روزها دارد، ايفا کند . تخريب همه جانبه هاشمی هم اغاز شد . اما پيروزی هاشمی همه برنامه ها را به تعويق انداخت .
اخلال در برنامه های اقتصادی هاشمی ، با شروع برنامه پنج ساله دوم آغاز شد و مديران اقتصادی و سياسی اطراف او را به بهانه های مختلف به حاشيه راندند و نيروهای وابسته به رهبری جای آنها را گرفتند .
هاشمی که با همراهی علی خامنه ای بخش بزرگی از ياران انقلاب را از خود رنجيده بود ، شروع به بازسازی وجهه خود در ميان آنها کرد و نتيجه کار، تلاش و حمايتش از آنها به پيروزی خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ منجر شد . پيروزی بزرگی که تمام برنامه ها و اهداف رهبر انقلاب را برای ۸ سال به تعويق انداخت .
حالا غير از هاشمی دشمن ديگری هم ظهور کرده بود که برخلاف هاشمی به صورت علنی با برداشت های نادرست از اسلام و حکومت اسلامی مخالفت می کرد و رفته رفته خطرش از هاشمی هم بزرگتر می شد .
با اقدامات امنيتی و نظامی گسترده ای جريان دوم خرداد ظاهرا خاموش شد و هاشمی رفسنجانی هم که به شدت مورد انتقاد اصلاح طلبان بود ، به گفته يکی از نزديکانش همانند زير دريايی به زير آب رفته بود . همه چيز برای کليد خوردن حکومت موروثی اسلامی آيت الله علی خامنه ای فراهم شده بود .
تجربه ۱۶ سال کار کردن با هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی به او نشان داده بود که برای پيشبرد برنامه خود به افرادی بدون شناسنامه ، فاقد اعتبار و تا حد ممکن فاسد از نظر اخلاقی و مالی نياز دارد . کسانی که هرگز نتوانند برای او و هدفش مانعی هر چند کوچک باشند و برای کنار زدن شان حتی نيازی به لگد کردن آنها داشته باشد . اين فرد را از سال ها پيش پرورش داده بود . به کمک شورای شهر دوم شهردار تهران شده بود و اينک لازم بود تا گام آخر برای خلافت اسلامی را با محمود احمدی نژاد بر دارد .
نگاهی به نزديکترين ياران و افراد آيت الله خامنه ای نشان می دهد که او در تمام اين سال ها فاسدترين نيروهای موجود در جمهوری اسلامی را در اطراف خود گرد آورده است . نيروهايی که برای برخورداری مالی و موقعيت سياسی و اجتماعی اجاره ای خود ، تن به هر کاری می دهند و در زير چتر ولايت مطلقه فقيه حتی راه را بر ديگرانی چون خود فاسد ، بسته اند .
احمدی نژاد بهترين فرصت را در اختيار رهبری انقلاب قرار داد که بی محابا به هاشمی و تفکر او ، خاتمی و يار تش و نهادهای مدنی و اجتماعی شکل گرفته در سال های اصلاحات حمله کند . کاری که عواقبش بر عهده احمدی نژاد می بود و اگر لازم می شد او را قربانی می کرد . حمله به دانشجويان ، زنان ، روزنامه نگاران و وکلا ، تنها بخش کوچکی از کاری بود که احمدی نژاد بايد انجام می داد . هاشمی و خاتمی در اولويت نخست قرار داشتند .
مادامی که احمدی نژاد در اين محدوده به کار خود ادامه می داد هر کاری که او و يارانش انجام می دادند مورد تائيد و حمايت ايت الله خامنه ای بود . خلاف های گسترده مالی اش در شهرداری و استانداری اردبيل ناديده گرفته شد و به او اجازه دادند که آنها را در دولت هم ادامه دهد . احمدی نژاد کاتاليزور تبديل جمهوری اسلامی به حکومت موروثی اسلامی است و بايد از همه نظر پشتيبانی می شد .
حالا در دور دوم رياست جمهوری احمدی نژاد اين پروژه با يک مانع بزرگ روبرو شده است . مير حسين موسوی و شيخ مهدی کروبی . هاشمی هم پس از بازسازی خود در ميان افکار عمومی و سياسيون ، همانند زير دريايی به سطح آمده است و همچنان يک خطر بزرگ و تهديد کننده است . خامنه ای دوباره احمدی نژاد را با تمام قوا برای تخريب هاشمی ، روانه ميدان مناظره های تلويزيونی کرد . و حالا بازی مرگ و زندگی برای همه طرف های درگير آغاز شده است . بازی ايی که سال ها در خفا ادامه داشت.
وقت تنگ است . بيماری و کهولت سن ديگر به آيت الله خامنه ای اجازه نمی دهد ريسک کند و چهار سال ديگر را با اما و اگرهای بسيار سپری کند . ضمن اين که ديگر پروژه او به اندازه کافی نخ نما شده و ديگر نمی تواند آن را مخفی کند . به همين دليل تمام قد وارد صحنه شده و تمام اعتبار و حثيت خود را در دفاع از احمدی نژاد نشان داده است . ظاهر احمدی نژاد است و باطن حکومتی که بايد برای فرزند ارشدش، مجتبی که در عين حال داماد حداد عادل هم هست ، به ارث بگذارد .
ترسم که آنچه تافته ای - بر گردنت کمند شود، شعر تازه ای از سيمين بهبهانی
ترسم که آنچه تافته ای - بر گردنت کمند شود، شعر تازه ای از سيمين بهبهانی

سيمين بهبهانی
گر شعله های خشم وطن / زين بيشتر بلند شود
ترسم به روی سنگ لحد / نامت عجين به گند شود
پر گوی و ياوه ساز شدی، / بی حد زبان دراز شدی
ابرام ژاژخايی ی تو / اسباب ريشخند شود
هرجا دروغ يافته ای / درهم چو رشته بافته ای
ترسم که آنچه تافته ای / بر گردنت کمند شود
باد غرور در سر تو، / کور است چشم باور تو
پيلی که اوفتد به زمين / حاشا دگر بلند شود
بر سر کله گشاد منه، / خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوج - طلب / پابوس آبکند شود
بس کن خروش و همهمه را، / در خاک و خون مکش همه را
کاری مکن که خلق خدا / گريان و سوگمند شود
نفرين من مباد تو را / زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، / خاطر مرا نژند شود
خواهی گر آتشم بزنی / يا قصد سنگسار کنی
کبريت و سنگ در کف تو / خاموش و بی گزند شود
سيمين بهبهانی
۲۵ خرداد ۱٣٨٨
شاه تقلب را پذيرفت اما ولی فقيه نمی پذيريد، بررسی موردی تقلب در جمهوری اسلامی و رژيم شاه، سعيد علم الهدی
شاه تقلب را پذيرفت اما ولی فقيه نمی پذيريد، بررسی موردی تقلب در جمهوری اسلامی و رژيم شاه، سعيد علم الهدی
روز ۲۱ مرداد ۱۳۳۹ انتخابات بيستمين دوره مجلس شورای ملی برگزار شد . شاه پيش از اين گفته بود ما شاهد يک انتخابات آزاد و سالم خواهيم بود . اما تنها چند روز پس از آن پذيرفت که تقلب های گسترده و سازماندهی شده در انتخابات به حدی بوده که نمی تواند به اين انتخابات پشت گرمی داشته باشد . برای همين به نمايندگان انتخاب شده دستور داد استعفا دهند و با ابطال انتخابات دوباره آن را برگزار کنند .
شاه در آن زمان به شدت به يک انتخابات آبرومندانه و ظاهرا آزاد نياز داشت . جبهه ملی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به اين سو اجازه شرکت در هيچ انتخاباتی را نداشت . با اعلام اين که انتخابات آزاد است ، اين امکان فراهم شد تا دوباره به قدرت سياسی برگردند . اما شاه خيلی زود جواب انتخابات آزاد را داد و گفت : اين انتخابات ازاد شامل جبهه ملی نمی شود . اين ها خائن به کشور هستند و نبايد وارد مجلس شوند .
مهندس مهدی بازرگان ، ايت الله طالقانی ، دکتر يدالله سحابی و آيت الله سيد رضا زنجانی کسانی بودند که مستقيما مورد خطاب شاه بودند .
ن روزها هم اراذل و اوباش در سياست داخلی ايران نقش پررنگی داشتند . تعدادی از اين اراذل و اوباش به طرفداری از دولت به خانه ها و مجالس مخالفين و منتقدين حمله می کردند . درست مثل لباس شخصی های امروزی خودمان . انتخابات از ۴ مرداد ۱۳۳۹ شروع شد و در ۲۱ مرداد همان سال در شهرستان ها به پايان رسيد .
تقلب های دولتی که بنا بود يک انتخابات آزاد مورد توجه شاه را برگزار کند به حدی بود که امکان کتمان آن نمی رفت . شاه می خواست با آن پز بدهد و در ميان کشورهای آزاد دنيا سری در سرها داشته باشد . دموکراسی غرب را به شدت مورد انتقاد قرار می داد و بنا داشت يک سيستم جديد حکومتی که می توانست الترناتيوی برای جهان غرب باشد را به نمايش بگذارد . درست مثل امروز جمهوری اسلامی و ادعاهايی که دارد .
مخالفين و معترضين به تقلب در انتخابات ، به شاه متوسل شدند و نامه نوشتند که اين اقدام دولت در تقلب گسترده زير پا گذاشتن اساس مشروطيت است . سنگينی جو انتخابات ، افتراها و دخالت های گسترده دولت در انتخابات موجب شد که خواست همه ، ابطال انتخابات باشد . دانشجويان طرفدار جبهه ملی در ميدان جلاليه آن روز که حالا پارک لاله شده تحصن کردند و تعدادی از منتقدين هم در مجلس سنا .
دادستانی ابتدا برای خاموش کردن اين اعتراضات تعدادی از صندوق های رای را باطل کرد . همين اقدام دادستانی موجب شد که معترضين درخواست ابطال انتخابات را به شاه بدهند . شاه هم در ۵ شهريور در گفت و گو با عباس مسعودی مدير روزنامه اطلاعات گفت :"من هم از جريان انتخابات راضی نيستم . يک راه اين است که مجلس اعتبار نامه ها را بررسی کند و يک راه هم اين است که انتخابات ابطال شود . اما اين کار خلاف قانون است . بايد يک راهی برای آن پيدا کرد ..."
راهی که پيدا شد اين بود که از نمايندگان خواستند خودشان استعفا دهند . اينگونه هم اعتبار شاه حفظ می شد و هم می توانستند دوباره انتخابات را برگزار کنند . هر چند در انتخابات بعدی ، به حدی تقلب و دستکاری شد که شاه گفت : چاره ای نيست . انتخابات ابطال شد اما باز هم تقلب و نارسايی ها زياد است . با اين همه انتخابات را می پذيريم . "
تاريخ چه زود تکرار می شود . شباهت ها با سال ۱۳۳۹ زياد است . شاه با مردم و منتقدين کنار آمد . اما ايت الله خامنه ای راه هرگونه مصالحه را بست . البته هنوز دير نشده و با توجه به اين که مردم هنوز او را مورد خطاب مستقيم قرار نداده اند ، می توان انتظار داشت که شورای نگهبان انتخابات را به مرحله دوم بکشاند و يا برای حفظ اعتبار ولايت فقيه ، از احمدی نژاد بخواهند استعفا دهد . همچنان که آن نمايندگان در سال ۱۳۳۹ برای حفظ اعتبار و آبروی شاه استعفا دادند . ايا اين رويا به واقعيت می پيوندد و يا برای يک بار ديگر ثابت می شود که اين رژيم روی شاه را سفيد خواهد کرد . بارهاشنيده شده که سران جمهوری اسلامی گفته اند : شاه بلد نبود چکار کند . اما ما بلد هستيم و می دانيم چه کنيم .
احتمالا منظورشان کوتاه نيامدن در برابر خواست مردم تا آخرين لحظه است. روزهای آينده همه چيز را روشن خواهد کرد .
سعيد علم الهدی
روزنامه کیهان چاپ تهران: اعلام برائت آيت الله خزعلي از فرزندش
به نوشته روزنامه کیهان چاپ تهران: آيت الله خزعلي اعلام كرد: مدت مديدي است پسرم مهدي خزعلي از راه مستقيم منحرف شده، درست در خط مقابل قرار گرفته و هر چه نصيحت مي كنم و براي هدايتش متوسل به اولياي خدا مي شوم، اثر نمي كند.
متن بيانيه آيت الله خزعلي در برائت از فرزند خود به اين شرح است:
خداوند متعال مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم» و نيز تذكر مي دهد «لاتجد قوما يومنون بالله و اليوم الاخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آباءهم او ابناءهم.»
در اين دو آيه ارجمند خداوند سبحان به ما تنبه مي دهد اگر اولادتان با خدا و رسول كنار نيامدند از آنها احتراز كنيد و آنها را دوست نداشته باشيد.
مدت مديدي است پسرم مهدي خزعلي از راه مستقيم منحرف شده درست در خط مقابل قرار گرفته هر چه نصيحت مي كنم و براي هدايتش متوسل به اولياي خدا مي شوم اثر نمي كند.
با بعضي از علماي بزرگ صحبت كردم، فرمودند دست نگه دار شايد به راه بيايد. ديگر كاسه صبرم لبريز شده، ديگر با او صحبت نمي كنم و حرف هاي نامناسب او را برنمي تابم.
ملت انقلابي عزيز هميشه در صحنه ما بدانند او از ما جدا هست و هر چه از من نقل كند، نپذيرند. با من ارتباطي ندارد ولي الان هم دعا مي كنم خداوند به او توفيق دهد كه از راه انحرافي كه پيش گرفته است برگردد وگرنه خداوند مقتدر، اسلام و انقلاب و امام و رهبر و رئيس جمهور و مسلمين عزيز را از شر او مصون و محفوظ بفرمايد.
اين نامه در حالي از سوي آيت الله خزعلي منتشر شده، كه رسانه هاي ضد انقلاب با سوءاستفاده از انتساب وي به اين عالم متقي، از مواضع ضدديني و ضدنظام وي به هر بهانه اي بهره برداري مي كنند.
*******************
از افشا
ارزشهایی را که بنام مذاهب سازمان یافته از قبیل اسلام و مسیحیت و یهودیت و ...میکنند ارزشهایی ضد عقلی و سکوهای پرتابی برای حق خوری و دزدی است. زیرا آن ارزشها ضد عقلی هستند آن ارزشها ضد عقلی هستند که هدفش کشف حقیقت و رفاه انسانیت امروز و اینده است. این عقل آزاد و رها و منطقی و خود محور که از کتب آسمانی سر چشمه نگرفته است بلکه مستقیما از سوی خدا در نهاد هر انسانی تعبیه شده است بر تر از هر ارزش دیگری است و این عقل نهایتا به عدالت و حقوق بشر منتهی میشود که خداپسندانه هم است.عقل اسلامی همانند عقل هیتلری و یا عقل بوش عقلی محدود و نوکر و ضد حقیقت است زیرا افکار هیتلر و بوش و اسلام ضد حقیقت هستند.
بی خود نیست که این ارزشهای سکوی پرتاب بوشها و خمینی ها و دیگر زور گویان تاریخ قرار میگیرد زیرا ضد عقلی و ضد عدالت هستند.
رفتار مات خزعلی ممکن است برای انباشتن جیبش باشد ولی رفتاری عقب مانده و ضد انسانی است.
با پرچم و افق خود به خيابان بياييد! پارسا نيک جو
با پرچم و افق خود به خيابان بياييد!
پارسا نيک جو
اگر اصلاح طلبان دوم خردادی پس از گذشت يک دهه به اين نتيجه رسيدند که اصلاحات مُرد. اصلاح طلبان بيست و دوم خردادی پس از گذشت کمتر از بيست و چهار ساعت به اين نتيجه رسيدند که راه تغيير از صندوق های رأی نمی گذرد ( ابطحی). البته نبايد از ياد بُرد که اين ترکيدن زود هنگام حباب اصلاح طلبي، نه نتيجه ی فرو ريزی توهمات صندوق رأی طلبي، بل نتيجه ی شوک ناشی از به اصطلاح کودتای انتخاباتی جناح هار رژيم بوده است. به همين علت است که اصلاح طلبان به رغم هراس سياسی به ناچار به بازی کردن با کارت آتش سياست خيابانی تن سپردند. بر همين پايه اصلاح طلبان خواهان حضور مهار شده ی رأی دهنده گان در خيابان ها شده اند؛ آن ها بخوبی دريافته اند که در شرايط فعلی تنها راه دست يابی آنان به پُست رياست جمهوري، از برپايی صندوق های رأی بعدی که اميدوارند با حضور رأی دهنده گان در خيابان ها به ولی وقيح تحميل کنند بدست خواهد آمد. اصلاح طلبان از رأی دهنده گان می خواهند با حضور مسالمت آميز و قانونی خود در پشت بام و خيابان ها و با سر دادن شعارهايی مانند: مرگ بر ديکتاتور، الله اکبر، رأی من کجاست؟ مير حسين يا حسين، آنان را به قدرت برگردانند. نيروهای سرکوبگر ولايت وقيح نيز برای تثبيت کودتای انتخاباتي، وحشيانه به صفوف معترضان حمله می کنند و آنان را غرق در خون می کنند.
بسياری با نه گفتن به سياست و کنش تحريم فعال، با اميد به تغيير از راه صندوق های رأي، با حضور گسترده و رأی اعتراضی خود، آتش جدال درونی جناح های حاکم را شعله ور تر و تنور نمايش انتخاباتی را سوزان تر کردند. پس از کودتای انتخاباتی نيز با حضور گسترده ی خيابانی خود تا بدين جا از سويی نقشه های کودتاگران را نقش بر آب کرده اند، و از سوی ديگر اميد برگشت به قدرت را در دل اصلاح طلبان زنده نگهداشته اند. به عبارت ديگر تا بدين جا توده ی ميليونی با رأی اعتراضی در صندوق های رأی و حضور اعتراضی خود در خيابان ها، کما بيش در زمين نظام حاکم و افق جناح اصلاح طلب آن به اعتراض پرداخته است. به باور من بازی کردن در اين زمين، توده ی ميليونی را زمين گير کرده و به زمين خواهد زد. همان گونه که چشم دوختن به افق اصلاح طلبان، توده ی ميليونی را نزديک بين و کور خواهد کرد. بر اين پايه برای به پيش رفتن بايد زمين پيکار و افق پيکار خود را دگرگون کرد. نبايد خون خود را نثار برافراشتن پرچم سبز اصلاح طلبان و شعار رأی من کجاست کرد. نبايد با سکوت، فرياد خود را در گلو خفه کرد. نبايد افق مطالبات خود را محدود و اسير برگزاری انتخابات مجدد کرد. مسجد و تکيه و مصلا، فضای سرکوب و تحميق است؛ نبايد از خيابان به مسجد و مصلا پای گذاشت. نبايد به اصلاح طلبان اجازه و فرصت دهيم که حضور ميليونی ما را به سپر پيش روی خود تبديل کنند. حال که به خيابان ها آمده ايم بايد پرچم مستقل خود را بر افرازيم، شعارهای مستقل خود را فرياد زنيم. در راه پيمايی ها می توانيم با پلاکاردهايی که بر آن ها شعارهای خود ما نقش بسته است شرکت کنيم. شعارهايی مانند آزادی و برابري، آزادی تمام زندانيان سياسي، تشکل مستقل حق ماست، آزادی بی قيد و شرط سياسی خواست ماست،انتخاب پوشش حق ماست، رفع تبعيض جنسی خواست ماست، جمهوری خون و وحشت نمی خواهيم، آمران و عاملان سرکوب و کشتار محکمه بايد گردند، اعتصاب، تحصن، راه پيمايی حق ماست، دستمزد يک ميليون تومانی حداقل خواست ماست و ... با همه گانی کردن اين شعارها می توان وارد زمين پيکار خود شد. با وارد شدن به زمين پيکار خود می توانيم افق سياسی جنبش های طبقاتی- اجتماعی خود را تحقق بخشيم.
http://payanekar.blogspot.com/
29 خرداد 1388 13:08
