شجره نامه خمینی دجال - جواد رفعیی

در روزهای آخر بهمن یکی از کتابهایی که مطالعه کردم مربوط به «خاطرات آیت الله پسندیده» بود. وی برادر بزرگ آیت الله روح الله خمینی است که هفت سال پیش از وی به دنیا آمده و هفت سال هم بعد از وی درگذشته است. او دقیقاً صد سال عمر کرد و در هشتاد و دو سالگی انقلابی را شاهد بود که به رهبری برادر کوچکش برپا شد. انقلابی که آیت الله پسندیده شاید خیلی زود به انحرافات آن پی برد. قبل از اینکه توضیحاتی درباره این کتاب بیاورم، بهترین است ابتدا اندکی از برادران خمینی به نقل از همین کتاب بنویسم.
سید روح الله خمینی دو برادر بزرگتر از خود داشت. اولی همین سید مرتضی پسندیده که خاطراتش محل بحث ماست. دومی هم نورالدین هندی که با اینکه ابتدا درس حوزوی خوانده بود ولی خیلی زود لباس عوض کرد و کار حقوق را پی گرفت و کراوات زد و مدتی هم بعد از کودتای رضاخان و سیدضیا در سن جوانی به ریاست دادگستری خمین انتخاب شد. پدرشان هم سیدمصطفی هندی نام داشت. پدربزرگشان هم با نام سیداحمد هندی، در واقع از عالمان شهر کشمیر هند بوده که در دوران مجردی از هند به قصد عتبات عالیات به عراق عرب می رود. دلیل هجرت معلوم نیست ولی آیت الله پسندیده نوشته است که «شاید به مناسبت فرار از مالایطاق و قدرت دولت انگلستان ترک موطن را ترجیح داده باشند» و سپس همراه با کاروانی به شهر عراق عجم یا همان اراک امروزی می آید و در شهر خمین ساکن می شوند. به تصریح آیت الله پسندیده، پدربزرگشان اصلاً فارسی نمی دانسته است. وی می آورد: «مرحوم سید احمد هندی به فارسی نوشتن و فارسی گفتن مسلط نبوده اند». سیداحمد هندی در ایران سه بار ازدواج می کند. ازدواج سومش با زنی به نام سکینه است. از او چند دختر و پسری به نام مصطفی به دنیا می آید. مصطفی هم با دختری به نام هاجر ازدواج می کند و از این زوج یعنی مصطفی و هاجر سه پسر و سه دختر در همان خانه معروف در خمین به دنیا می آید. همگی این فرزندان از یک پدر و مادر هستند. سه پسر همانهایی است که نام بردم. یعنی سید مرتضی، سید نورالدین و سید روح الله. بنابراین پدربزرگ خمینی در هند متولد و بزرگ شده، در جوانی به ایران آمده ولی پدر خمینی در شهر خمین به دنیا آمده و مادرش نیز کلا اهل خمین بوده است. این سه پسر، هر کدام نام خانوادگی متفاوتی دارند. دلیلش هم این است که نام خانوادگی در زمان رضاشاه اجباری و کتبی شد و قبل از آن خیلی مطرح نبود. نام خانوادگی اینها چون از هند بوده اند، در اصل هندی است. آقای پسندیده می نویسد:« در اینجا موضوعی که مکرر مورد بحث بود تشریح می کنم علت اینکه فامیلی من پسندیده و فامیلی مرحوم اخوی هندی و فامیلی حضرت آیت الله العظمی خمینی مصطفوی است، چیست. در بدو تشکیل اداره آمار و ثبت احوال آقای نبی آدم در خمین و سایر مناطق مامور سجل احوال شد و در سال ۱۳۰۴ شمسی ایشان گفتند که نام خانوادگی در ایران نباید تکرار شود. در صورتی که عدم تکرار برای هر شهر بود، من برای مراعات نام خانوادگی، خود و اخوی کوچکم را هندی گرفتم ولی نام فامیلی اخوی کوچکتر، حضرت امام خمینی را، مصطفوی گرفتم که اگر تکرار شد ایشان هندی شود و اگر تکرار نشد ما مصطفوی شویم ( ما سه برادر و سه خواهر از یک پدر و مادر هستیم و مادر ما، در جوانی که با شهادت شوهر مبتلا شد و به نگهداری ما اشتغال داشت و برادر و خواهر دیگری نداشتیم). پس از صدور رای، من موافقت کردم که مصطفوی بشود قبول نکردند. تقاضا کردم احمدی (نام خانوادگی دایی هایم) باشد قبول نکردند. گفتند نباید عربی باشد. باید فارسی ( یا پارسی) باشد. من چند نام نوشتم و فرستادم که هر کدام را میخواهد انتخاب نمایند، «پسندیده» را انتخاب کردند. این دلیل اختلاف نام خانوادگی سه برادر است».
البته سیدمصطفی هندی، پدر خمینی و پسندیده، سه بار ازدواج کرد ولی از دو زن دیگر هیچ فرزندی نداشت و تمام این شش دختر و پسر از یک پدر و مادر بودند. یعنی روح الله خمینی هیچ خواهر یا برادر ناتنی (امی و ابی) نداشت.
روح الله خمینی چهار سال قبل از اعلام مشروطیت در سال ۱۲۸۱ شمسی در خمین به دنیا می آید. چند ما بعد، پدرش در یک درگیری با اطرافیان بهرام خان از خانهای مطرح خمین، که ناشی از اختلافی پیش پا افتاده بوده، توسط جعفرقلی خان با تفنگ کشته می شود. سیدمصطفی هندی در شهرهای خمین، اصفهان و نجف تحصیل علوم دینی کرده و مثل اینکه به درجه اجتهاد هم می رسد. با پیگیری های خانواده مقتول و چند بار رفت و آمد به تهران، بالاخره قاتل قصاص می شود و سرش را در میدان توپ خانه تهران از بدن جدا می کنند. پسندیده می نویسد:« قاتل را آوردند و در زیر ساختمان درب ورودی باغ گلستان که جمع کثیری در آنجا بودند او را با زنجیری که به گردن داشت و چاق و چله شده بود، آوردند و نسبت به ما دو نفر (مرتضی پسندیده و نورالدین هندی، دو برادر بزرگ خمینی که برای قصاص قاتل به همراه مادر و کسان دیگر به تهران رفته بودند) بسیار احترام و تجلیل کردند و جعفرقلی خان خواهش و التماس می کرد و منکر قتل می شد و شخص دیگری را آمر این قضیه معرفی می کرد. پس از کمی توقف میخواستند او را به میدان توپخانه ببرند و به من و برادرم گفتند نیایید تا او را نبینیم که سرش را می برند و باقی همراهان رفتند و ما را به منزل بردند و او را به میدان بردند و در همان روز در میدان توپخانه به دست میرغضب کشته شد. جعفر قلی خان که کشته شد در همان سال ۱۳۲۳ قمری ما به خمین برگشتیم».
چون در این نوشته من قصد ندارم به زندگی روح الله خمینی و پدرش بپردازم از بیان مطلب اضافی خودداری می کنم و صرفاً اندکی به آیت الله پسندیده، برادر بزرگ خمینی، می پردازم .خمینی بسیاری از دروس ابتدایی حوزوی را پیش همین برادر بزرگش خوانده است.
مثل اینکه آیت الله پسندیده از سالهای دور طرفدار ملی مذهبی ها و شخص مصدق بوده و حریتی مخصوص به خود داشته است. بعد از انقلاب هم باز مثل اینکه با برادرش خمینی دچار اختلاف می شود. نامه بسیار مهمی امروزه در فضای مجازی وجود دارد که از اختلاف شدید بین دو برادر حکایت دارد. فرازهایی از نامه پسندیده به خمینی که در مرداد سال ۱۳۶۲ نوشته شده اینگونه است: «نالهها از هر سو به گوش میرسد و نفرینش به ارباب عمایم عالمی را گرفته است. بر اساس آنچه هر روز مشاهده میکنیم و آن چیزهایی که به گوش ما میرسد و خودمان احیاناً در جریان آن قرار میگیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را میکنند. آیا این نالهها را شما میشنوید؟ یا ماشاءالله با حصاری که دور شما کشیدهاند، شما هم حکایت آن چوپان را دارید که گرگ به گلهاش زده بود ولی او بیخبر مشغول دوشیدن میش مورد علاقهاش بود... شما به جای گوش دادن به این حرفهای مصلحانه رو در هم کردید و حتی حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید. من که مثل عقیل بن ابوطالب مال و جا و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرأت اعمال آن را نداشت.... شما خود بهتر از هر کسی میدانید که من از ابتدا با مداخلۀ روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم، اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد، همۀ نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت اسلام ضرر خواهد دید. آیا امروز نتیجهای بهجز این حاصل شده است؟... بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواستهام ولی دفتر شما مرتب میگویند وقت ندارید. آنوقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور میپذیرید؛ چون لابد به جز مدح و ثنا نمیگویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده، حتی باید از برادر خود محروم بمانم....؟ خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند. من نیز دیر یا زود میروم، تنها وحشتم برای شماست».
آیت الله پسندیده اهل نوشتن و تالیف آثار نبوده است. شاید همین خاطرات، تنها نوشتۀ باقی مانده از وی باشد که آن هم طی سالهای طولانی ۱۳۶۲ تا سال ۱۳۶۸ به تفاریق و تکه تکه نوشته شده است و بخشهایی از آن هم مثل اینکه به شکل مصاحبه بوده که به متن اضافه شده است و درصد صحت و سقم آن برای من مکشوف نیست. در متن خاطرات، شش بار تاریخ نوشته شدن خاطرات قید شده که از طریق آن می توان بازۀ شش ساله ای را برای نوشتن این خاطرات به دست آورد. محسن کدیور در نوشته ای کوتاه با عنوان «جمهوری اسلامی از منظر برادر بزرگتر بنیانگذار» به هشت سند کوتاه درباره اختلاف آیت الله پسندیده با جمهوری اسلامی پرداخته است. در متن خاطرات، چه در مقدمه ناشر اثر یعنی موسسه تنظیم و نثر آثار امام خمینی و چه در مقدمه سیدحسن خمینی، هیچ اشاره ای به اختلاف بین دو برادر نشده است. فقط در بخشی از مقدمه ناشر آمده که «معلوم نیست که ایشان(پسندیده) به هر حادثه ای همانگونه نگریسته باشد که برادر(خمینی)، زیرا در این خانواده آزادیِ دیدن، متفاوت چشیدن، انتخاب گلهای متنوع برای بوییدن و آزادی اندیشه، یک اصل بود. چنانچه حتی در اینکه هر سه برادر همگی یک نام خانوادگی داشته باشند، سنت نشد. برادری، در عین تفاوتهای چشمگیر فکری و سلیقه ای؛ و مهرورزی خالصانه و بی ریا، در عین داشتن تفاوت نظر در برخی امور اجتماعی و سیاسی، میان آنها امری عادی بود. بنابراین ممکن است ایشان از حادثه ای، تصویری متفاوت از تصویر برادر خویش داشته باشد».
برگردم به کتاب خاطرات و چند نکته را بگویم و مطلب را به انتها ببرم. این خاطرات مثل اینکه سه بار منتشر شده است. یک بار احتمالا اوایل انقلاب و دو بار هم بعدها توسط انتشارات سوره مهر و انتشارات حفظ و نشر آثار امام خمینی. آنچه من مطالعه کردم کتابی است که دفتر نشر آثار امام خمینی منتشر نموده است. بیشتر درباره وقایع قبل از انقلاب است و به نوعی در جواب شایعات و دروغها درباره خاندان خمینی نوشته شده است. آیت الله پسندیده می آورد:«یکی از نشریات و کتاب سرتاسر کذب می نویسد از قول پسندیده که من و پدرم و امام خمینی در کراچی ملبس به لباس سیادت و روحانی شده ایم و مادرمان در آنجا به لباس و حجاب اسلامی درآمده است. میخواهم سوال کنم جد ما در ۱۵۰ سال قبل در خمین این عمارت موجود را خریده و با خواهر یوسف خان (سکینه خانم) ازدواج کرده و املاک واسوران و نازی و شاهین و غیره را خریده و سه عیال دیگر گرفته و پدر ما مرحوم آقا مصطفی حدود بیست و پنج سال بعد از آن تاریخ متولد شده و من سید مرتضی پسندیده پنجاه و هشت سال بعد در خمین متولد شده ام. آیا قبل از تولد پدرم کراچی رفته ام و آیا عموی من که سالها قبل از مسئله تنباکو و تحریم آن در خمین فوت شده، مجدد به دنیا آمده و در قزوین علیه فتوای مرحوم شیرازی قیام کرده است؟».
آیت الله پسندیده با قلم نه چندان روان و با جمله بندی های ضعیف و ناقص ، ابتدا در فصل اول از سیمای خمین و روزگار عبدالله میرزا حشمت الدوله (پسر شاهزاده عباس میرزای قاجار) و لطفعلی خان امیر مفخّم بختیاری گفته است. سپس در فصول بعدی به شرح حال خاندان خود از جد اعلایشان که سید بزرگ ملقب به دین علیشاه بوده اندکی پرداخته و سپس از پدربزرگش سیداحمد هندی و فرزندان وی و پدرش و خاندان مادرش نوشته است. شرح حال پدر و چگونگی درگذشت وی را جداگانه آورده و در ادامه از زندگی خودش و برادرش نورالدین گفته و در ادامه به ظهور حکومت پهلوی و دوران رضاشاه و پسرش محمدرضا شاه پرداخته و شرحی هم از زندگی برادر کوچکش سیدروح الله مصطفوی خمینی آورده است.
در بخش پایانی یادداشتم میخواهم به چند نکته فرعی از متن کتاب اشاره کنم که عموماً می شود این نکته ها را با دوران جمهوری اسلامی مقایسه یا مقابله کرد.
یک. آیت الله پسندیده در توصیف امیر مفخم بختیاری از حکام معروف اراک و منطقه می آورد: «مشارالیه اهل نماز واجب و مستحب و روزه اول و وسط و آخر ماه بود و اهل دعا و اذکار بود. مع ذلک از کشتن و سنگسار کردن و بریدن دماغ و گوش افراد، حتی بزرگان و اشراف کوتاهی نمی کرد.... امیر مفخّم مدتی در کرمان بود و تعجب است با اینکه اهل نماز و دعا و روزه و حتی روزۀ اول و وسط و آخر ماهها بود، در کرمان می گویند کشتار کرد و جمعی را کشت». آیت الله پسندیده که سالهای بعد از انقلاب اسلامی را دید و کشتار اهل عمایم را شاهد بود، چرا باید از اقدامات امیر مفخم تعجب کند. مگر ما افراد مشابه امیر مفخم کم داشتیم و کم داریم.
دو. آیت الله پسندیده می نویسد:« رجال خوب در زمان رضا شاه و محمدرضا شاه زیاد بودند و کراراً در ماموریتها با رفتار شایسته امور را حل و اصلاح می نمودند». باید گفت چنین رجالی خوبی در دوران جمهوری اسلامی حقیقتا حکم کیمیا را دارد. دوران، دوران افراد فاسد و بی هویت و ریاکار و نابخرد است.
سه. آیت الله پسندیده می نویسد:«اوائل حکومت رضاخان حکام دستور قتل و غارت هم می دادند به تفاوت اخلاق و رفتار رؤسا و دلایلی هم اقامه می کردند از قرآن مجید، القارعه مالقارعه یعنی غارت دستور قرآن است. القارعه مالقارعه تبدیل به غارت شده بود». دقیقا همین رفتار بعد از انقلاب به شکل حکومتی و سیستماتیک توسط گروههای فشار و لباس شخصی پرورش یافته حکومت رخ داد. الله اکبر گویان و حیدر حیدر گویان با باتوم به جان جوانان می افتند و از طبقات بالای ساختمان به پایین پرتاب می کنند.
چهار. آیت الله پسندیده درباره انتخابات فرمایشی زمان رضاشاه مطالبی آورده و در ادامه می نویسد:«در ساوه در حضور وکیل منتخب مردم به نفع کاندیدای دولت صندوق را عوض کردند. اینها انتخابات ایران و فرمایشی بود». همین تراژدی انتخابات در دوران جمهوری اسلامی و با ابتذال بیشتری همچنان پابرجاست. خود آیت الله پسندیده در نامه معروفشان به خمینی از دخالت دولت در انتخابات، آن هم در صدر انقلاب، گله کرده اند.
پنج. آیت الله پسندیده می نویسد:«به منظور تضعیف علما و حوزه های علمی و طلاب و تسلط شجره خبیثه به شجره طیبه و شکست نفوذ روحانیان و روحانیت و اسلام عزیز روحانیت را خلع لباس کردند». در دوران جمهوری اسلامی خلع لباس سهل است، خلع حیثیت و زندانی و حصر و.. به آن افزوده شد. آیت الله شریعتمداری، در ابتدای دهه چهل که خمینی در تهران زندانی بود ، به همراه چند مرجع دیگر به تهران می آیند و مدتی در تهران می مانند تا شاه خمینی را اعدام نکند. آیت الله پسندیده در خاطرات خود به این وقایع در چند صفحه اشاره کرده است. اما بعد از انقلاب چندان بلایی بر سر شریعمتداری و برخی از مراجع و روحانیت درآوردند که اقدامات رضا شاه در مقابل آن اصلا به چشم نمی آید.
شش. آیت الله پسندیده درباره کارنامه سیاه رضاشاه می نویسد: «اگر قدرت به دست عالم دانا و توانا و عارف به رموز دین و دنیا باشد، موجب آسایش مردم است». چهل و شش سال است مردم ایران رفاهی که «عارف به رموز دین» برایمان به ارمغان آورده را با پوست و گوشت خود احساس می کنند.
هفت. آیت الله پسندیده می نویسد:«قانون آن بود که رضا شاه می گفت و تصریح می کرد که قانون این است». الان هم قانون همانی است که آقا می گوید و میخواهد. چیزی عوض نشده. شاه رفته و شیخ آمده ولی قلدری همان است که بود بل قطعا در بسیاری جهات بدتر هم شده است.
هشت. آیت الله پسندیده می نویسد:«انتقاد منبع الهام است. اگر فردی یا افرادی بگوید من دوست ندارم یا این انتقاد برخلاف مصلحت است، نباید بشود. و این در واقع خلاف مصالح و منافی آزادی و مردمی بودن مجلس است، نباید بشود». گویی آقای پسندیده اینها را خطاب به برادرش و جانشین وی می گوید.
نه. آیت الله پسندیده می نویسد:«حق را باید گفت که در تمام این تبعیدها تمام مامورین بسیار با ادب و احترام با من رفتار می کردند». حق را باید گفت که در دوران جمهوری اسلامی مامور با ادب و احترام بسیار نادر است.
والسلام.
Reader Comments