در فرهنگ ما ملت ما را به راحتی گول می زنند و این هم باور کردنی است زیرا ملتی که در سه هزار سال با حکومت استبدادی عقلانیتش را تعطیل و احساساتش را پر وار کرده اند- اگر گول نخورد عجیب خواهد بود.
مثلا شکل مار را کشیدن و رد کردن این که مار درست نیست و یا مثلا کمونیست را بمعنای این که (کمو )یعنی خدا و (نیست ) هم یعنی نیست در نتیجه کمونیست یعنی خدا نیست. این اصطلاح پنج و هفتی هم از این گونه اراجیف است.
هدف از بالا آوردن اصطلاح پنجاه و هفتی از سوی سلطنت طلبان آریامهری فریب همه مردم و انکار گروه های دیگر و کوبیدن بر طبل اتتقام گیری است و بقدرت رساندن نیروهای ارتجاع و مزدور بیگانه که سلطنت طلبان آریامهری باشد
اگر هدف شناختن کسانی باشد که حکومت آریامهری را ساقط کردند در واقع با این اصطلاح پنجاه و هفتی نیروهای دخیل در این سقوط را پنهان میکنند و تنها بر نیروهای کمونیستی و مجاهدین خلق و ملایان خمینی طلب اشاره میکنند.اینان از اشکالات رژیم شاهی که مزدور بیگانه- تبعیض گرا- دزد و فاسد و آدم کش بود اصلا یاد نمی کنند.
با توجه به بضاعت سياسى ما كه كم است . نبود نيروهاى مترقى در انقلاب بهمن در حالتى كه هيچ گروهى معتقد به دمكراسى و حقوق بشر نبودند.
در اثر بار آمدن ملت زير سه هزار سال ديكتاتورى و سانسور ممتد ملت ما از دمكراسى و حقوق بشر بى بهره مانده است و نيروهايى ارتجاعى قوى در هيئت دينى و ملى پديد آمده اند. اين دو نيروى ارتجاعى تا زمان قاجاريه با هم مى ساختند و ملت را مى چاپيدند. بعد از بقدرت رسيدن رضا خان كه ناشى از قدرت قبيله اى نبود بلكه با حمايت ابر قدرت زمان و براى مزدورى به اين ابر قدرت به حكومت رسيد. رضا شاه در كودتاى لشكر قزاق به نفع انگليسى ها كه فرمانده روسى قزاق را بر انداخت و بعدا در كودتاى سوم اسفند ١٢٩٩ بر عليه حكومت ايران و با پول و اسلحه انگليسى انجام شد ، بر خلاف سلسله هاى ديگر قدرت را در دست گرفت و بجاى دين اسلام دين كورش پرستى، ايران باستان گرايى را بعنوان ايدئولژى حكومتى انتخاب كرد و ملايان ( ارتجاع دينى ) را از حكومت راند. سپس در اثر سانسور حكومت شاه خمينى كه در كودتاى بيست و هشتم مرداد ١٣٣٢ با بيگانگان زير گروه بهبهانى همكارى مى كرد، بعد از انقلاب سفيد شاه با شاه دشمن شد، او با حفظ پيوند هاى خود با ارباب شاه توانست بعد از سال ١٣٥٦ و باز شدن فضاى سياسى در اثر فشار كارتر پس از انقباض فضاى سياسى در اثر ايجاد تك حزبى رستاخيز ، آزاد شدن زندانى هاى اسلاميسى از زندانهاى شاه در اثر درخواست آمريكا ، براى مبارزه با كمونيستها ، اسلاميستها توسط خمينى و با ساخت و پاخت با ارتجاع غربى حاكم بر جهان بقدرت رسيدند. در اثر تبليغات و در اثر نفرت عمومى مردم از حكومت شاه مردم گول خوردند و در غيبت نيروهاى متربى و دمكراسى خواه حقوق بشرى زير بيرق خمينى رفتند .
با توجه به بضاعت سياسى ما كه كم است . نبود نيروهاى مترقى در انقلاب بهمن در حالتى كه هيچ گروهى معتقد به دمكراسى و حقوق بشر نبودند. در اثر بار آمدن ملت زير سه هزار سال ديكتاتورى و سانسور ممتد ملت ما از دمكراسى و حقوق بشر بى بهره مانده است و نيروهايى ارتجاعى قوى در هيئت دينى و ملى پديد آمده اند. اين دو نيروى ارتجاعى تا زمان قاجاريه با هم مى ساختند و ملت را مى چاپيدند. بقدرت رسيدن رضا خان كه ناشى از شرکت او در دو کودتای موفق بود. رضا خان در دو کودتا ماهیت مزدوری خود را برای انگلستان اثابت کرده بود و مورد تایید انگلیس بود.رضا خان که دارای قدرت قبيله اى نبود بلكه با حمايت ابر قدرت زمان انگلیس و براى مزدورى به اين ابر قدرت به حكومت رسيد. رضا شاه در كودتاى اول در لشكر قزاق به نفع انگليسى ها شرکت کرد كه انتخاب فرمانده روسى برای لشکر قزاق را بر انداخت - قبل از این کودتا همواره فرمانده قوای قزاق یم روسی بود ولی بعد از انقلاب کمونیستی در روسیه با کودتای رضا خان این سنت بر افتاد.و بعدا کودتای دوم كودتاى سوم اسفند ١٢٩٩ بر عليه حكومت ايران بود و با پول و اسلحه انگليسى انجام شد ، رضا شاه با بقدرت رسیدن بر خلاف سلسله هاى ديگر که ایدئولژی اسلامی را راهنمای حکومت قرار می دادند وی بجاى دين اسلام - دين كورش پرستى، ايران باستان گرايى را بعنوان ايدئولژى حكومتى انتخاب كرد و ملايان ( ارتجاع دينى ) را از حكومت راند. با این حال ملایان با شاه همراه بودند مثلا کاشانی و بهبهانی با کودتا گران همکاری می کردند. خمينى كه در كودتاى بيست و هشتم مرداد ١٣٣٢ با بيگانگان زير گروه بهبهانى همكارى مى كرد، تازه بعد از انقلاب سفيد شاه و میهن با شاه دشمن شد، خمینی با حفظ پيوند هاى خود با ارباب شاه توانست بعد از سال ١٣٥٦ و باز شدن فضاى سياسى در اثر فشار كارتر پس از انقباض فضاى سياسى در اثر ايجاد تك حزبى رستاخيز بود ، آزاد شدن زندانى هاى اسلاميستى از زندانهاى شاه در اثر درخواست آمريكا ، براى مبارزه با كمونيستها بود ، اسلاميستها توسط خمينى و با ساخت و پاخت با ارتجاع غربى حاكم بر جهان بقدرت رسيدند. در اثر تبليغات و در اثر نفرت عمومى مردم از حكومت شاه مردم گول خوردند و در غيبت نيروهاى مترقى و دمكراسى خواه حقوق بشرى زير بيرق خمينى رفتند . چون بضاعت سياسى ملت كم است و ما با حيله و خدعه گرى خمينى هم روبرو بوده ايم، که منجر به تاسیس جمهوری اسلامی و استبداد دینی شد.
هيچ يك از نيروهاى مخالف جمهورى اسلامى به تنهايى و بدون كمك خارجى قادر به بر اندازى آن نيستند و اگر هم بر اندازى با کمک خارجی انجام شود نتيجه اش يك حكومت استبداد و ادامه بدبختى و عقب ماندگى ايران است.
ما مردم نمى توانيم متحد شويم.زیرا دمکراسی را تنها راه نجات خود نمی دانیم و دین زده و یا ایدئولژی زده هستیم.
تنها راه نجات ما اتحاد بر اساس ارزش هاى حقوق بشرى و اصول دمكراسى است تا اين موانع را دور زند. بنابراين دمكراسى
خواهان بايد جبهه متحد دمكراسى خواهى حقوق بشرى تاسيس بكنند
کم بودن بضاعت سیاسی ملت مردم از علل استبداد و بقای آن است عللی که مردم ما از آن نا آگاه بودند.
علل استبداد در ایران
اول - باورهای ضد حقوق بشری و مخالف با دمکراسی در بین توده مردم ما
دوم - ادامه اقتصاد استثمار نوینی غیر تولیدی در کشور
مردم ما در زمان پنجاه و هفت از این علل استبداد نا آگاه بودند و فکر می کردند که شاه مسئول عقب ماندگی ملت است زیرا دولتش دزد- فاسد و تبعیض گرا و آدم کش است.مردم از عمق ارتجاع و استبداد که شامل روحانیون هم می شد هم نا آگاه بودند
چرا انقلاب شد
سرمایه داران ایرانی با داشتن قدرت اقتصادی و تبلیغات دولتی همسو با غرب فاقد قدرت سیاسی لازم بودند و ایادی دربار با تبعیض حقوق آنها را زیر پا میگذاشتند و از این وضعیت نا برابر ناراحت بودند.اینها هم در فرو ریختن نظام به امید تاسیس نظامی مشابه شاه ولی دارای آزادیهای سیاسی با ملایان همکاری کردند
عروج آخوندیسم ارتجاعی با کشاندن خمینی بپاریس از سوی ارتجاع جهانی انجام شد و خمینی عامل و مزدور ارتجاع جهانی بود که رسانه های ارتجاعی در سطح جهانی از این مزدور حمایت و بنفع او تبلیغات میکردند
بنظر میرسد در سر یک بزنگاه و نقطه عطف تاریخی که میباید به سمت آزادی نیروهای بیشتر سیاسی حرکت میکردیم.تا صنایع مونتاژ بسمت صنایع تولیدی با کمک سازندگان صنعتی کشور برود و ایران خودکفا شود، شاه با اعلام تک حزبی رستاخیز بند سیاسی بر نیروهای اجتماعی و سیاسی را تشدید کرد و از این فرصت نیروهای ارتجاع اسلامیست ضد شاهی با همکاری ارتجاع جهانی بقدرت رسید تا این ارتجاع در ایران حکومت را ناحق غصب کند و ارتجاع جهانی ده ها بار بیشتر از زمان شاه ایران را چپاول کند.روزی این ارتجاع باید تنبیه خودش را تحمل کند.این هم با همکاری ملت و با تاسیس حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو با حقوق بشر میسر است.این حکومت لازم است برای بقای خود عقب ماندگی های علمی و
اقتصادی ایران را رفع کند.ایران از نظر اقتصادی کشوری هم چون هلند و یا سوئد باید بشود
دیگران درباره پنجاه و هفتی ها چه گفته اند
«پنجاه و هفتی یک شخص نیست! یک اندیشه است که حتی در قالب زمانی هم نمیگنجد. اندیشهای اقتدارگرا، ایرانستیز و منفعت طلب! در عینحال که عملکرد خود را هم “مقدس و رهایی بخش” میداند»(سعید قاسمینژاد)
«این اصطلاح پنجاه و هفتیها هم این روزها دستاویزی شده برای سلطنتطلبان و شرکا که چون زورشان به زورمندان حاکم نمیرسد، یقهی پنجاه و هفتیها را بگیرند و همهی کاسه کوزهها را بر سرشان بشکنند. آنها این واژه را به طورکلی برای “همهی” شرکتکنندگان در انقلاب ۵۷ (البته بهجز خودشان که در برابر آن و مردم قرار داشتند) به کار میبرند؛ بیهیچ تفکیک زمانی، محتوایی و سیاسی!»(کیقباد یزدانی)
آیا بهراستی اینگونه است؟ آیا اصطلاح «پنجاه و هفتی» ابداع شده تا همه شرکتکنندگاندر «انقلاب ۵۷» را تخطه کند؟
گفتمان های زمان انقلاب بهمن پنجاه و هفت
گفتمان چیست؟
گفتمان(۱)، به معنای گفتوگو نیست، بلکه یک نحوه تفکر و نگرش در علوم یا مسائل اجتماعی، به دنیا و پدیدهها است، به عنوان مثال در قرون وسطی در محافل علما و همچنین توده مردم، تفکر «زمینمحور» حاکم بود. این گفتمان با آغاز رنسانس جای خود را به گفتمان اومانیستی(انسانمحور) داد.
نبرد گفتمانها(جنگ روایتها)
«ما خواهان رفتن به سوی نظامی بر مبنای جدایی دین از حکومت و تضمین کننده عدالت اجتماعی هستیم، و رهرو جنبشی خشونت پرهیزیم.»(دکتر حمید قرهحسنلو از زندان)
این سخنان شجاعانه به سادگی گفتمان انقلاب مهسا را منعکس میکند. در ۵۷ نیز چند گفتمان عرضه شد که از آن میان یکی غلبه یافت(به عنوان نمونه دکتر بختیار «گفتمان سوسیالدموکراسی» و خمینی گفتمان اسلام سیاسی را عرضه کردند). تا اینجا چندان جای منازعه نیست. اما نکتهای که مورد تاکید است آنست که، آنچه خمینی به عنوان «اسلام سیاسی» مطرح کرد در پارهای نقاط با روایت دیگر گروههای شرکت کننده در فاجعه ۵۷ همپوشانی غریبی داشت و این خود یکی از دلایل تثبیت او بر اریکه قدرت بود.
روشن است که گفتمان هواداران پادشاهی مشروطه و سوسیالدموکراسی شاهپور بختیار از سویی و گفتمان خمینی از سوی دیگر کاملا به دو دیدگاه از بنیاد متفاوت تعلق داشتند اما در اردوگاه براندازان علیرغم تفاوتهای زیاد، که پس از چند ماه به رویارویی آنها با هواداران خمینی منجر گشت، وجوه اشتراکی وجود داشت که از آنها میتوان به عنوان «گفتمان ۵۷» یاد کرد:
۱. دشمنی پایانناپذیر با «غرب» و بهویژه دولت امریکا: تقابل با امریکا، غرب و «پهلوی» را میتوان مهمترین سنگ وحدت اپوزیسیون ۵۷ نامید.
۲. ضدیت کور با پهلوی: متاسفانه بخش بزرگی از اپوزیسیون ۵۷ قادر به دیدن پیشرفتهای صنعتی و اجتماعی ایران در این دوره نبودند و آنها که به آن اذعان داشتند، مدعی بودند که کشور توانی به مراتب بیش از این دارد و «پهلویها» تنها بخش کوچکی از آن را به منصه ظهور رساندهاند.
۳. مخالفت رادیکال با اقتصاد سرمایهداری و مطرح کردن مدلهای ورشکسته به عنوان آلترناتیو: همچون راه رشد غیرسرمایهداری حزب توده ایران و یا اقتصاد توحیدی بنیصدر.
۴. مخالفت پنهان و آشکار یا بیتوجهی به دموکراسی: در اردوی «پنجاه و هفتی» اگر هم از دمکراسی سخنی به میان میآمد صرفا ابزاری و تا رسیدن آنها به قدرت منظور بود و هست،.به عنوان نمونه خمینی که حتی در پستوی ذهنش دموکراسی جایی نداشت، حداقل در دوره اقامتش در پاریس به حکومت پهلوی به دلیل عدم رعایت دموکراسی حمله میکرد.
۵. نفی بسیاری از دستاوردهای مدرنیته تحت عنوان «غرب زدگی».
۶. ایدئولوژیگرایی: اکثریت شرکتکنندگان در فاجعه ۵۷ به یک ایدئولژی، عمدتا «اسلام سیاسی» و یا مارکسیسم، معتقد بودند و در فعالیتهای سیاسی اجتماعی خود از آن الهام میگرفتتند، حتی گاه شاهد بودیم که بازجوها در زندان سعی میکردند سیاست و رفتار خود را بر مبنای «اسلام سیاسی» تبیین کنند.
خلاصه اصطلاح پنجاه و هفتی ها توسط سلطنت طلبان آریامهری استبدادی ارتجاعی ایجاد شده است و هدف از ساخت آن پنهان کردن دست شاه و رژیمش در سقوط خودش با بی برنامگی و استبداد مطلق شاه و نداشتن مردمی که پشتیبان سامانه پادشاهی باشد .بنحوی که سرمایه داران وابسته به خکومت ماه ها قبل از شاه کشور را ترک کرده بودند.شاه با استبداد مطلق خود تنها شد و فقط ارتش را در اختیار داشت و ارتش شاه هم فاقد تعلیمات برای جنگ های خیابانی بود و فقط برای بقای سلطنت ایچاد شده بود و ارتشی بزمی بودبدرد رژه در جشنهای نظام شاهی در شش بهمن و ۲۱ آذر و غیره بکار می رفت.این اصطلاح ضد مردمی است. مردم ایران حق داشتند شاه را سرنگون کنند و به ایده خود که آزادی و استقلال بوذبرسند ولی ملایان مرتجع تر از شاه مانع این رسیدن شد و با نیروی ملت ساقط باید بشود تا ملت به استقلال و آزادی و حکومت دمکراسی برسد
Reader Comments