« مقایسه حکومتهای شاه و ملا | Main | بازرگان؛ قهرمان دمکراسی يا زمينه‌ساز حکومت اسلامی؟:طوس طهماسبی (پژوهشگر مسایل سیاسی) »

سوال دوستم در مورد بهم ریختن منطقه و ضعف نیروهای چپ



دوستم میپرسد
 
آنچه در یمن می گذرد خیلی مهم است ، چرا عشایر و نیروهای بنیادگرای شیعه و سنی در یمن اینگونه دست بالا را دارند عشایر شیعه بدون هیچ مقاومتی صنعا را گرفتند ریاست جمهوری مجلس و ....را گرفتند اصلن کل سیستم اداری یمن دود شد رفت هوا . اصلن اسمی از نیروهای سکولار و چپ نیست که زمانی نصف یمن را در اختیار داشتند یعنی یمن جنوبی را . در لبنان از ان همه نیروهای سکولار و چپ فقط حزب ا شیعه است که کسی توان مقابله با ان را ندارد. در بین فلسطینی ها که دیگر نشانی از گروه های جورج حبش و نایف حواتمه یا شخصیت هایی چون ادوارد سعید و ابوجهاد و ابوایاذ نیست. در سوریه با ان ادبیات و فرهنگ درخشان اش نیرویی جز تروریست های شیعه و سنی جولان نمی دهد. یا در عراق با ان غنای فرهنگی اش دیگر از هزار و یک شب خبری نیست فقط کشتار بنیادگرایان شیعه و سنی است که دیده می شود و در لیبی همچنین . الجزایر و مصر را فقط نظامی ها از دست اخوان المسلمین و بنیادگرا های مذهبی نگهداشته اند. در نرکیه با هر انتخاباتی نیروهای مذهبی در مقابل سکولارها گامی به جلو بر می دارند و وضع ما که نیازی به گفتن ندارد. گفتن جواب های اسان راحت است امریکایی ها کردند!! روس ها کردند!! دیکتاتورهای منطقه کردند !! اما تغییرات چنین عظیم و شگرف که کل منطقه را دیگر نمی توان نه تنها با 30 سال قبل که حتی با چند سال قبل هم نمی توان شناخت ، با این جواب ها نمی توان توضیح داد. اول باید بفهمیم چه تغییرات عظیم و مهلکی رخ می دهد و چه نیروهای تازه ای از ان سر در می اورد بعد به فکر چاره بود . و اینکه ایا اساسن امکانی برای جلوگیری از تغییر یا پایانی بر ان متصور هست یا دیگر برای همیشه باید با ناظم حکمت عزیز نسین ادوارد سعید نجیب محفوظ محمود درویش نزار قبانی غادة السمان احمد کایا ....در خاورمیانه خداحافظی کرد
......................
نظر شما چیست؟ 

دوستان توجه بفرمایید مسئله منطقه فقط سیاسی خالص نیست.بلکه مولفه های اقتصادی و دینی و اجتماعی و فرهنگی هم دارد.منتها این مولفه ها مورد استفاده ارتجاع جهانی بر ای مسلط شدن بر منطقه هستند.مثلا در مورد اقتصاد موضوع این است که منطقه تمام نیازهایش را از خارج و از اعضای وابسته به ارتجاع جهانی تامین میکند.مللی که غذا ندارند ، لباس ندارند و اسلحه و ترابری و هر چیز آنان از سوی بیگانه تامین میشود در نهایت دین و دولت آنان هم از سوی بیگانه تامین خواهد شد

باتوجه به گفته های بالا من نظرم را مینویسم
نظر بنده: 
در این مورد به چند موضوع باید توجه داشت:
اول - این که ما و منطقه در شرایط گذر از سنت بسمت مدرنیته هستیم.البته در این گذر هم سلسله مراتبی هست مثلا بین ما و یمن فاصله ای دارد ولی همه در همان خط حرکت میکنیم.بر آمدن نیروهای سنتی ناشی از نابودی آنان است که نمیتوانند ارزشهای دنیای مدرن را قبول کنند و مثل غریقی میمانند که آخرین و سخت ترین تلاشها را میکنند تا زنده بمانند.این آخرین شانس برای ملایان و نیروهای اسلامیستی در منطقه است که بتوانند باقی بمانند.مورد دوم هم که بعدا عرض میکنم به بر آمدن این نیروهای سنتی که در عمل با ارتجاع جهانی همسو هستند، کمک میکند.مثلا دیدیم که ارتجاع جهانی ، ارتجاع داخلی و نوکر صفت شاه را وادار کرد به اسلامیستها میدان بدهند تا کمونیستها را راحت تر سرکوب کنند.
دوم- از سالهای پس از قدرت گرفتن مارگارت تاچر و ریگان حمله نیروهای دست راستی شروع شده است که در افغانستان با تقویت اسلامیستها و القاعده توام بود و در ایران و پاکستان با بر آمدن حکومتهای اسلامی بود که بعدا توسط همین حکومتهای ایران دو جمهوری اسلامی افغانستان و عراق هم ساخته شدو دارند جمهوری اسلامی سوریه و یمن را هم میسازنند.البته رژیم هایی مانند اردن و عربستان که بجز اطاعت از ارتجاع جهانی کار دیگری ندارند تا زمانی که بخطر انقلاب داخلی دچار نشدند ، مورد حمایت ارتجاع جهانی هستند. سوم- اوضاع فعلی جهان وضعی است که سبب بدست و پا افتادن و کوشش فوقالعاده ابر قدرت جهان آمریکاست تا ابر قدرتی خود را حفظ کند.دوران ما مشابه دوران بقدرت رسیدن هیتلر است که انگلیس میرفت از ابر قدرتی بیفتد ولی ابر قدرت بعدی معلوم نبود(بعدا آمریکا ابر قدرت بعدی شد).حالا هم آمریکا از ابر قدرتی دارد ساقط میشود ولی ابر قدرت بعدی معلوم نیست کیست و ما خلا قدرت در سطح جهانی داریم. حمله به منطقه نفت خیز ما از سوی آمریکا برای در اختیار گرفتن نفت است تا بتواند گلوی چین و اروپای متحد را بفشارد و از ابر قدرت شدن آنها جلوگیری کند
موضوع این است که دنیا نمیتواند در عصر مدرنیته هنوز هم چند فرهنگی باشد .منظورم این نیست که مثلا مسیحیت و اسلام و بودایی و ...از بین میروند بلکه ملاک تشخص و تمایز نخواهند بود و دنیا مجبور است بطرف هم آهنگی و یکسانی در بینشها حرکت کند.در این شرایط میدان گرفتن نیروهای دست راستی بنظر منناشی از ضعف است تا قدرت باشد. این که تاریخ بپایان رسیده است حرف نامربوطی است در واقع تاریخ دارد ساخته میشود و دنیا مجبور است بطرف دمکراس یو حقوق بشر برود.فعلا ارتجاع جهانی و ابر قدرتان مجبور بزدن ماسک دمکراسی و حقوق بشری شده اند : راهنمای چپ میزنند ولی براست میپیچند که یک نوع ریا کاری است. اینها به هرحال مجبور خواهند شد که قدرت را بدست کسانی بدهند که بجای ماسک دمکراسی و حقوق بشر ، اعتقاد به دمکراسی و حقوق بشر دارند.در واقع نبود دمکراسی  در منطقه ما تنها مسئله ما نیست بلکه مسئله جهانی است.آیا بشر این گذر را با عقلانیت انجام خواهد داد یا  این که با طی جنگها و یا انقلابات متعدد  این گذر زا انجام خواهد داد : چیزی است که تاریخ آینده نشان خواهد داد ، البته اگر بشریتی باقی بماند

Posted on Tuesday, February 17, 2015 at 10:43PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>