تحولات مصر : آیا دمکراسی در مصر استقرار خواهد داشت؟
تا زمانی که مردم منطقه ندانند که اسلام سیایسی و اداره کشور با قوانین اسلامی
در واقع مسئله ماست و نه راه حل ما دمکراسی نخواهد توانست در منطقه استقرار یابد.اصولا ادیان سازمان یافته نمیتوانند همسو با عدالت و آزادگی باشند و این موضوعی است که کسانی که دم از اسلام میزنند همیشه آن را فراموش میکنند. این افراد عموما ادیان شخصی دارند که در نزد خود آن را مساوی با اسلام جاری در نظر میگیرند ولی اسلام جاری اسلامی سازمان یافته و غیر شخصی است که در نزد القاعده و اخوان المسلمین و فداییان اسلام و غیره وجود دارد که اینها هم با عناصر حوزه های اسلامی در تماس مستقیم هستند و همگی زاییده ای از ارتجاع جهانی و همسو با ارتجاع جهانی هستند و مثل خمینی هزاران تن از زندانیان سیاسی چپ را بقربان گاه ارتجاع جهانی هدیه میکنند.در بحث با این مبلغین اسلامیستی باید نکات زیر را یاد آوری کرد
نوشته ها و گفتار باور مندان به ادیان سازمان یافته حاوی دو خطاست.اول این که میگویند دین متحد کننده بشریت است بلکه بر عکس دین باعث شکاف بین انسانها است و کشتار جنگهای مذهبی گواه این ادعای بنده است و تازه در عراق و پاکستان و سوریه هم میبینیم که جنگ بین فرق اسلامی فقط نشانه تفرقه اندازی اسلام بین مردم است.
دوم این که به دنبال دینهایی هستند که دکان سیاسی نباشد ولی دین غیر سیاسی در تاریخ هیچ گاه وجود نداشته است بویژه ادیان سازمان یافته که اصلا کارکرد سیاسی و غیر دینی آنها بیش از کارکرد دینی آنهاست.دین در کارکرد اجتماعی سیاسی فقط دردسر ساز و پدید آورنده ناحقی و کشتار است.این باور مندان به ادیان سازمان یافته مثل اسلام و یهودیت و مسیحیت ادعا میکنند دین کاران(ملایان و کشیشان و خاخامها) برای نفع خود قوانین را بنام خدا ایجاد کرده اند و با آن قوانین دکان سیاسی خود را اداره میکنند و این قوانین ربطی بخدا و دین پاک و غیر سیاسی ندارد.البته ملایان در مورد مسیحیان میگویند که قوانین دین مسیح حرف اصلی خدا نیست بلکه دستکاری شده است و کشیشان هم ملایان و محمد را متهم به تقلب در کار خدا میکنند. اولا ما دینی نداریم که غیر سیاسی باشد باورهای فرد اگر به اجتماع و بروابط بین افراد بیاید سبب کنشهایی خواهد شد و با توجه به این که دین سبب شکاف بین انسانها شده است واز قوانین آن بر علیه جان و مال و ناموس مردم استفاده شده است لازم است از قدرت اجتماعی و سیاسی بدور باشد و حتی قدرت فرهنگی هم نباشد.خمینی با قوانین همین اسلام سیاسی هزاران تن از زندانیان سیاسی که هر موی هر کدام از آنها به صدها خمینی و اسلام او میارزید را اعدام کرد.پشتیبانی این باورمندان به ادیان سازمان یافته پشتیبانی از کشتار و ناحقی هایی است که از دین بر میخیزد.از این کشتار
های مذهبی و دکانهای سیاسی حمایت نکنید و بدنبال دین اصلی غیر سیاسی هم نگردید زیرا چنین ادیانی وجود ندارد. لطفا خودتان و دیگران فریب ندهید
وجود عناصری که تفکر اسلامیستی در جامعه دارند بعلت سلطه طولانی اسلام در منطقه پر نعداد است و جمعیت زیادی را شامل میشود.اینها حامل مسمومیتهای استبداد و ارتجاع حاکم هزاران ساله در بعد مذهبی هستند و ناسیونالیستهای افراطی و ضد دمکراسی هم حامل مسمومینهای ملی هستند که این دو با تبلیغ خرافات ملی و دینی همسویی با ارتجاع جهانی را اسان تر میکنند و سدی در برابر انتشار عقاید دمکراتیک هستند.در مصر ناصر نماینده ناسیونالیسم و مرسی نماینده اسلامیسیم بوده است و در ایران شاه نماینده مسموممیت ملی و خمینی نماینده مسمومیت اسلامی جامعه ما بوده اند.
تا زمانی که این دو نیرو قدرت سیاسی را قبضه کنند ، برنده نهایی فقط استبداد است و این استبداد حاکم با همسویی با ارتجاع جهانی سعی در تداوم حکومت خود خواهد داشت.فرقی نمیکند شاه باشد یا خمینی اینها با آمریکا در سازش هستند منتها مورد شاه بسیار واضح بود ولی خمینی در ظاهر دشمنی آمریکا را میکرد و در باطن ازریگان توسط مک فارلین کیک و انجیل امضا شده میگرفت.و ملت هم گول ظاهر وی را میهورد بهترین نشانه برای نوکر بودن ملایان همان تداوم اقتصادی دلالی بر اساس واردات است که در زمان شاه هم موجود بود و استعمار نوین را تشکیل میدهد.
با این صغرا چیدنها باید بسراغ تحولات مصر برویم دست بدست شدن قدرت سیاسی بین ناسیونالیسم واسلامیسم ما را بسوی دمکراسی نخواهد برد ملل منطقه لازم است با کناره گیری از خرافات ملی و دینی و با پذیرفتن اصول حقوق بشر و دمکراسی وسکولاریسم سعی کنند که مسمومیتهای دینی وملی را از سیاست و فرهنگ جامعه حذف کنند.آیا با تاثیرات هزاران ساله اسلام و ناسیونالیسم در این کشورها چنین کاری آسان است؟من فکر میکنم که این کار براحتی صورت نخواهد گرفت قبل از هر چیزی باید نخبگان بتوانند بر سدها و ضعفهای خود غلبه بکنند و هسته های اولیه دمکراتیک همسو با ارزشهای حقوق بشری را بسازنند و از این طریق متحد عمل کنند و توده های مردم را براه خود بخوانند.فقط با توسل به ارزشهای حقوق بشری و اصول دمکراسی ما میتوانیم این طلسم استبداد را در منطقه نابود کنیم زیرا اگر به ایدلوژی ها پناه ببریم بضاعت سیاسی و اجتماعی و دینی و ملی ما ما را بسوی استبداد خواهد برد.ما خود زنجیر و سد خود هستیم و این زنجیر و سد باورهای غیر حقوق بشری و استبدادی در ما و در دین ما و در ناسیونالیسم حاکم شده بر ماست.
من فکر نمیکنم که مردم مصر در این جبهه مترقی تر از مردم ترکیه و یا ایران باشند که در گیر اسلام سیاسی هستند.بنظر من حرکت ارتش مصر مثل حرکت رضا شاه در قبضه کردن قدرت و پامال کردن اصول مشروطیت (دمکراسی ) میباشد و مردم مصر راه درازی در این جبهه خواهند داشت.
Reader Comments