احترام عقاید و سپهر عمومی و اجتماعی
تا زمانی که عقاید شخصی هستند و بسپهر حکومتی و اجتماعی وارد نشده اند کسی حق تجاوز به حقوق فرد و یا عقیده وی را ندارد .پلورالیزم بنظرم این را معنا میدهد ولی در سپهرحکومتی و اجتماعی ما پلورالیزیم نداریم . منظورم از سپهر حکومتی و اجتماعی دستگاه حکومتی است که بر همه مردمان حاکم است .فرد حق دارد هر عقیده ای داشته باشد که بر اساس دانش و احساسات خودش پیدا کرده است. این فرد را بعلت عقیده اش هیچ مرجعی حق ندارد از حقوق بشریش محروم بکند. اما اگر این عقیده در حکومت میخواهد باشد و این مستلزم از بین بردن حقوق بشری مردم است باید از حکومت جدا باشد. جدایی دین از حکومت در واقع شامل همه عقاید ضد حقوق بشری و ضد دمکراتیک میشود. اگر علم و عقلانیت درست ترین راه را در مورد مسئله ای نشان بدهد، باید از آن راه پیروی کرد .ولی اگر علم و عقلانیت آزاد و رها راه حلی ندارد و حقانیت هیچ عقیده ای معلوم نیست لازم است از نظریه اکثریت پیروی شود و زمانی که علم و عقلانیت ازاد و رها درست ترین راه را برای آن مسئله پیدا کرد لازم است که از درست ترین راه پیروی کرد.از نظر من دمکراسی زاییده عقلانیت آزاد و رها و خود محور و علمی است که این عقلانیت تولید کرده است بنابراین اصول دمکراسی نمیتواند بر این منشا تسلط داشته باشد و آن را ملغا کند.مثال شخصی آنفلونزا گرفته است .اگر اکثریت هم بگوید برای این شخص باید دعا کرد حقانیت ندارد و لازم است که بر اساس عقلانیت آزاد و رها و خود محور این شخص را به پزشک با تجربه و دانشمند رساند و از توصیه ها و درمانهای آن پزشک پیروی کرد.در واقع دمکراسی هم مانند اسلام یک سیستم است و میگوید این کار خوب است وان کار بد است منتها اسلام اساسش بر خرافات و بر ضد یت با عقلانیت آزاد ورهاست ولی دمکراسی خود اصلاح گر ذاتی خود است و بر اساس محک عقلانیت ازاد و رها حرکت میکند و هر قدر این عقلانیت ازاد و رها و فراورده های آن مانند علم و فناوری قدرت داشته باشند و درست باشند این دمکراسی هم درست تر حرکت خواهد کرد.دمکراسی رای دلبخواهی همه مردم نیست بلکه رای مردم بر اساس عقلانیت آزاد ورها و خود محور است که منشا عدالت و حقانیت است.دوستان این وسط بمردم ایران هم گریزی میزنند باید دانست که استبداد در ایران دو منشا اصلی دارد یکی باورهای ضد حقوق بشری مردم است و دوم اقتصادی که با خودش استبداد و خرافات را پروش میدهد
علل بازتولید استبداد در ایران
من فکر میکنم در هر قضاوتی راجع بمردم ایران این دو موضوع باید در نظر گرفته شود و این دو موضوع ریشه های استبداد است تا از بین نرود از استبداد رهایی
نخواهیم داشت وو تنها راهش هم استقرار حکومت دمکراسی در ایران است زیرا با این بضاعت فرهنگی و دینی و ملی و تاریخی و ...هر ایدئولوزیی که در ایران حاکم شود بفاشیسم میرسد در نود سال اخیر ناسیونالیسم اریامهری و اسلامیسن خمینی بفاشیسم رسیده است و دلیلی ندارد که ایدئولوزی حاکم بعدی هم بفاشیسم نرسد
مرز بین احترام بعقاید و مخالفت با عقاید در کجاست؟از کی میتوان حقیقت را در مورد یک عقیده ایی نوشت که هم درست وهم حقوق بشری باشد و هم حقیقت گفته شود.مثلا آیا لازم است بعقاید مذهبی وسیاسی خمینی احترام گذاشت عقایدی که در واقع بقول خودش مذهبش سیاسی هم است .یعنی تفکیکی بین مذهب و سیاست ندارد و هر چه که مذهبی است میتواند سیاسی بشود بکشتار مرتد و کافر هم معتقد است و به تفخیذ نوزاد دختر هم معتقد است.ایا باید به اینها احترام گذاشت یا نه؟ مرز این احترام گذاری کجاست ؟ من فکر میکنم عقایدی باید بسپهر اجتماعی و همگانی وارد شود که در تضاد با عقلانیت آزاد و رها و خود محور نباشد.تمام عقاید موجود در سپهر اجتماعی باید نقد شوند تا در تضاد با عقلانیت ازاد و رها نباشند.پس هر عقیده ای که در فضای عمومی مطرح شده است و ادعای درستی و حقانیت دارد لازم است که نقد شود.مثلا عقیده اسلامیستی خمینی تا زمانی که شخصی است و با زور بکسی تحمیل نشده است احترام دارد و از خمینی و عقیده اش توسط جامعه دفاع میشود ولی وقتی که این عقیده حتی بیک تن هم تحمیل شد باید مورد نقد و افشا شدن قرار گیرد و خمینی این تحمیل را بمردم کرده است پس لازم است که این عقیده اسلامی خمینی بشدت نقد شود و اگر این نقد منجر به حقارت و تحقیر توسط عقلانیت ازاد و رها و نه هوچی گری میشود این حقارت آمیز بودن توهین به ان عقیده نیست بلکه حقانیت دارد زیرا منشا حقانیت همین عقلانیت است.حالا اگر توده اسلامی ایران از این نقد ناراحت هستند مسئولیت خودشان است که اسلام خمینی را از فضای عمومی و همگانی یا حکومتی حذف کنند و تا زمانی که این اسلام و تحمیلاتش حذف نشده است حمله به اسلام خمینی توسط نقادی آن حقانیت دارد و لازم است انجام شود تا روشنگری صورت گیرد.احترام بعقاید فقط برای عقاید شخصی است و نه عقاید موجود در سپهر اجتماعی و یا سیستم حکومتی.
Reader Comments