درباره دمکراسی - یونس پارسا بناب
درباره دموکراسی درآمد - امروز بيش از هر زمانی در گذشته واژه دموکراسی به شعار روزانه همگان تبديل گشته است . آن کيست که دموکراسی را يک پديده نکوهيده اعلام کند؟ آيا دولتمرد و يا يک فعال سياسی را سراغ داريد که ادعا کند به دموکراسی اعتقاد ندارد ؟آيا دولتی را سراغ داريد که سرانش اقرار کنند که دولت آنها دموکراسی را رعايت نمی کند . تمام احزاب و سازمان های سياسی عموماَ دموکراسی و مولفه های آن را در صدر مرامنامه ها و اساسنامه هايشان قرار می دهند . حتی جنبش ها و سازمان های بنيادگرای دينی و مذهبی نيز به پيروانشان قول می دهند که اگر آنها بسان يک " بنده " تسليم " مشيت خالق " خود باشند از تمام آزادی ها منجمله دموکراسی برخوردار خواهند گشت . بالاخره سکولاريست های حامی و طرفدار و يا متمايل به نظام جهانی سرمايه داری نيز که به روشنی و قاطعيت " تسليم به مشيت اللهی " را رد می کنند ، بر آن هستند که دموکراسی و توسعه يافتگی زمانی حاصل می گردند که بشر و جوامع بشری بدون قيد و شرط منطق حرکت سرمايه و قوانين حاکم بر " بازار آزاد " را پذيرا باشند . - نگارنده در مقالات پيشين به نظرگاه های بنيادگرائی های گوناگون دينی – مذهبی درباره دموکراسی پرداخته است . در اين نوشتار بعد از بررسی اجمالی تاريخ تکامل انگاشت دموکراسی و مولفه های آن در تاريخ معاصر به دموکراسی منبعث از " بازار آزاد " نئوليبرالی می پردازيم . تکامل تاريخی انگاشت دموکراسی 1 – در روزگاران نه چندان دور تاريخی در دوره بعد از انقلاب فرانسه از سال 1789 تا حداقل 1848 دموکراسی واژه ای بود که فقط ورد زبان منحصراَ راديکال های " خطرناک " بود و کلمه " دموکرات " عموما صفت سازمان های چپ راديکال در دهه های 1830 و 1840 محسوب می شد . هيئت های حاکمه متعلق به " اتحاد مقدس " در آن دوره وقتی که می خواستند فرد مخالف نظام را نابود سازند به او مارک " دموکرات " می زدند . سياستی که نزديک به صد سال بعد از انقلاب 1848 هيئت حاکمه کشورهای امپرياليستی در بحبوحه جنگ سرد در دوره مک کارتيسم اتخاذ کردند . توضيح اينکه اگر آنها برنامه ريختند که قبل از اينکه رهبران برآمده از جنبش های ضد استعماری و رهائيبخش در کشورهای سه قاره را از طريق عمدتا کودتا ساقط سازند اول به او مارک کمونيست می زدند . 2 – وقتی که بعد از انقلاب 1848 ، جوزف مازينی که خود را دموکرات محسوب می داشت سوسياليست ها را به چالش طلبيده و آنها را به جدل کشيد بخش بزرگی از سوسياليست ها واژه دموکرات را به اسم خود افزوده و اعلام کردند که آنها خواهان استقرار جمهوری سوسيال و دموکراتيک جهانی هستند . نزديک به نيم قرن طول کشيد که بخش اعظم سوسيال – دموکرات ها اخته گشته و واژه و انگاشت دموکراسی نيز به تدريج در سال های بين دو جنگ جهانی و سپس دوره جنگ سرد در اختيار نيروهای راست جامعه و دولت های برآمده از آنها قرار گيرد . روند استفاده از شعار و انگاشت دموکراسی توسط اوليگارشی های حاکم بر دولت های کشورهای مسلط مرکز بويژه آمريکا در دوره بعد ازپايان جنگ سرد به اوج خود رسيد . 3 – درجه انحصار بر پديده دموکراسی در دوره بعد از جنگ سرد توسط حاميان نظام جهانی به جائی رسيد که حتی تعداد قابل ملاحظه ای از روشنفکران و استادان دانشگاه و... که تا اواخر دهه 1980 از انديشه ها و جنبش های سوسياليستی بر عليه نظام سرمايه داری حمايت می کردند ، بر آن شدند که عامل اصلی جنگ ها ، بی امنی و فقرزائی ها در کشورهای پيرامونی در بند منبعث از توسعه نيافتگی های فرهنگی و فقدان دموکراسی در آن کشورها است . اين مفسران همراه و هم آواز با حاميان نظام راه خروج از توسعه نيافتگی و کسب دموکراسی را قبول بی قيد و شرط منطق حرکت سرمايه ( گلوباليزاسيون ) از يک سو و اطاعت از قوانين حاکم بر فاز فعلی بازار آزاد نئوليبرالی از سوی ديگر توسط مردمان اين کشورها اعلام کردند . بخش قابل توجهی از اين مفسران که بدون ترديد تا اين اواخر و تا آغاز برملا و رسانه ای تر شدن بحران ساختاری نظام سرمايه داری از پائيز 2007 به اين سو همچنان محسور عظمت و شکوفائی حرکت سرمايه در فاز فعلی گلوباليزاسيون مانده بودند حتی آنجا پيش رفتند که علت شکلگيری و رشد مجموعه از ارزش های جهان شمول بشری معاصر مثل مدنيت و تجدد طلبی و حقوق بشر منجمله حق تعيين سرنوشت را منبعث از جهانی شدن سرمايه بويژه در فاز فعلی اش دانستند . اين صاحب نظران هنوز هم در نوشته ها و گفتگوهای خود رشد دموکراسی و گسترش بازار آزاد سرمايه داری موجود را لازم و ملزوم و مکمل يکديگر محسوب داشته و تلاش می کنند که يک رابطه ابدی ناگسستنی و ضروری بين آنها در اذهان عمومی ترسيم کنند . در اينجا پيش از اين که به نادرستی و ضد تاريخی بودن اين نظريه که به نظر من به غايت يک بعدی و اروپا مدارانه است بپردازيم ، بگذاريد بطور مختصر مولفه های اصلی دموکراسی را مورد بررسی قرار دهيم مولفه های دموکراسی 1 – دموکراسی واژه و پديده ای مدرن است که از آن هم مفهوم مدرنيته ( مدنيت و يا تجدد طلبی) و هم مفهوم سکولاريسم استنباط می گردند . منظور از مدرنيته يعنی قبول اين اصل که انسان ها به طور فردی و دسته جمعی در سرنوشت خويش و جامعه حق تعيين داشته و بقولی " سازندگان تاريخ " خود هستند . البته روشن است که انسان پيش از اين که به آن مرحله رسيده و نقش اساسی را در روند تکاملی تاريخ اجتماعی و سياسی خود ايفاء کند بايد در هماهنگی با پروسه دموکراسی عبور از پروسه سکولاريسم را نيز آغاز کند . در مسير پروسه سکولاريسم ( لائيسيته ) است که انسان به تدريج خود را از ويژگی ها ، موانع ، رسوم ميتولوژيکی ( اسطوره پرستی ) ، متافيزيکی ( اعتقادات ماوراء طبيعی ) و بالاخره دينی و مذهبی که در جوامع بشر پيش از آغاز " عصر جديد " حاکم بر عقل بشر بوده و جزء واقعيت های ابدی و ازلی محسوب می شدند ، رها سازد . 2 – پديده دموکراسی همراه با پديده های تجدد و سکولاريسم و ضروری بودن آنها در توسعه و سلامتی جوامع از زمان عصر روشنگری به اين سو پيدايش و مبرهن گشته و هنوز هم به رشد و تکامل پروسه ای خود مثل يک " پيکان سه سره " در جوامع بشری ادامه می دهند . به کلام ديگر هر سه از اين روندها مثل پديده های ديگر تاريخی چون آزادی های مدنی ، استقلال ، حاکميت ، ملت و مليت ، توسعه و عدالت اجتماعی و برابری هم در انگاشت و هم در پراتيک ساکن و ايستا و " مافوق تاريخی " نبوده بلکه دايماَ در حال تغيير و تحول هستند . به طور مثال مفهوم آزادی های فردی و يا استقلال و مضامين مربوط به آنها در قرن نوزدهم تعاريف ، ويژگی ها و ابعاد به غايت متعارفی از آن چه که امروز در دهه دوم قرن بيست و يکم از آن پديده ها در جوامع کنونی تفهيم می شوند ، داشتند . 3 – دموکراسی نيز که در اوايل در بطن و متن سرمايه داری شکل گرفته و رشد يافته امروز برخلاف ادعای حاميان نظام جهانی سرمايه داری واقعا موجود به پايان تکامل بالقوه خود نرسيده و نه تنها به بسط و توسعه خود ادامه می دهد بلکه در آينده نيز بعد از افول سرمايه داری و فراز سوسياليسم جهانی به رشد خود ادامه خواهد داد . عمدتاَ به همين دليل است که نگارنده نيز ترجيح می دهد از واژه ی دموکراتيزاسيون ( دموکراسی پيگير و پايدار = دموکراتيک گرائی و دموکراتيک سازی ) استفاده کند . اين واژه ( دموکراسی سازی = دموکراتيک گرائی ) جنبه ديناميک و پويائی يک روند تاريخی بی پايانی را در اذهان ترسيم می کند که بيشتر با واقعيت های تاريخی و اجتماعی جوامع مختلف در اقصی نقاط جهان مطابقت دارد . پس پيدايش و رشد دموکراسی و مضامين و مولفه های آن بويژه تجدد طلبی و سکولاريسم در تاريخ پانصد ساله سرمايه داری فقط فازی از کل پروسه تکاملی آن پديده ها را تشکيل می دهد و بعد از افول سرمايه داری به توسعه و بسط تاريخی خود در فازهای پساسرمايه داری نيز ادامه خواهند داد . برعليه سرمايه داری انحصاری به عنوان مانعی بزرگ در مسير سرمايه داری 1 – سرمايه داری با اينکه در اوان رشد خود به عنوان يک شيوه توليدی جديد توانست در جوامع بويژه اروپای آتلانتيک به رشد بخشی از آزادی های دموکراتيک ابتدائی بشری چون آزادی مهاجرت ، آزادی در انتخاب شغل و داد و ستد و... کمک کند ولی بررسی تاريخ عصر جديد نشان می دهد که طولی نکشيد که اين شيوه توليدی بلافاصله بعد از اينکه جهانی تر گرديد ، به مانع بزرگی در مقابل دموکراسی سازی در جوامع تبديل گشت . با ورود سرمايه داری به عصر انحصاری خود در ربع آخر قرن نوزدهم ، اين شيوه توليد که قطعاَ به يک نظام جهانی تبديل گشته بود يورش خود را عليه آزادی های دموکراتيک از حيطه های تجارتی ، توليدی و مالی حتی به گستره های فرهنگی بويژه در بخش آموزش و پرورش نيز گسترش داد . 2 – در دوره سرمايه داری انحصاری که از عمرش صد و اندی سال می گذرد و توسط چالشگران راديکال ضد نظام به دوره گنديدگی ، فرتوتی و بی ربطی سرمايه داری معروف شده است ، دانشمندان آموزش و پرورش حامی نظام در کشورهای سرمايه داری متروپل ، علم کلاسيک اقتصاد سياسی را که در دانشگاههای اروپائی به همان نام تا زمان حتی هگل ، مارکس و .... تدريس می شد ناگهان به دو رشته متمايز و جدا از هم تقسيم کردند . اين دو رشته که هنوز هم در دانشگاههای جهان به همان روش متمايز و جدا از هم تدريس می شوند عبارتند از : الف – رشته علم اقتصاد که راه و روش اداره اقتصاد جامعه سرمايه داری را تنظيم و تدريس می کند . در اين رشته قوانين حاکم بر بازار آزاد سرمايه داری که به عنوان قوانين ابدی و هميشگی توسط دست نامرئی حاکم بر بازار تعبيه و تنظيم می گردند ، مورد بررسی قرار گرفته و تدريس می شوند . ب – رشته علوم سياسی که راه و روش اداره جامعه سياسی را توسط دولت و نهادهای مدنی تنظيم و تدريس می کند. البته نظام سرمايه داری برای اداره هر يک از اين حيطه های اجتماعی ( مديريت اقتصادی و اداره سياسی ) معيارها و اصول کاملا متفاوتی را تدوين و وضع می کند که بر اساس خرد بورژوائی ( منافع سرمايه داری انحصاری کلان ) پايه گذاری شده اند . 3 – در حيطه مديريت سياسی ، خرد حکم می کند که عاليترين ، معقول ترين و خردمندانه ترين شکل اداره جامعه ,دموکراسی نخبگان ( دموکراسی پارلمانی ) است . مبرهن است که در اين دموکراسی ، نخبگان ( آنهائی که از طريق انتخابات به مقام نمايندگی می رسند ) آنهائی هستند که از موهبت مستقيم و غير مستقيم صاحبان ثروت و قدرت ( يک در صدی ها ) برخوردار هستند . ولی در حيطه اداره امور اقتصادی خردمندترين ، معقول ترين اصل اداره حتی دموکراسی نخبگان هم نيست ، بلکه در حيطه خرد انسانی همان " اقتضای طبيعت " انسان است که بر طبق قوانين حاکم بر بازار آزاد در تلاش کسب سود ( برای انباشت خصوصی ثروت و سرمايه ) دايماَ در تلاش و رقابت است . 4 – آيا گسترش و حرکت سرمايه برپايه و منطق انباشت ( گلوباليزاسيون ) از سوی نظام جهانی سرمايه ( امپرياليسم ) می تواند برای بشريت زحمتکش جهان به اضافه نيم ميليارد نفر انسان فرودست = فرو طبقاتی ، در زاغه ها ( گتوها )ی جهان ، نان ، مسکن و کار و نهايتاٌ صلح و امنيت و بالاخره رفاه بيآورد ؟ آيا دموکراسی سياسی اين نظام و دموکراسی حاکم بر بازار آزاد اين نظام می توانند سازگار باشند ؟ جواب به اين سئوالات از طرف مبلغان و حاميان نظام جهانی سرمايه نه تنها مطلقاَ مثبت است بلکه آنها با کمک رسانه های قوی و فرمانبر يک در صدی ها تبليغ می کنند که يکی ( دموکراسی ) بدون ديگری يعنی حرکت بی مانع و آزاد سرمايه در سطح جهان ، قابل وصول نيست . آنها هم از طريق گسترش جنگ های مرئی و نامرئی ساخت آمريکا در اکناف جهان و هم از طريق تبليغ شعارها و سياست های " مداخلات بشر دوستانه " ، " مبارزه عليه تروريسم " ، " مبارزه عليه مواد مخدر " و .... تلاش می کنند که بر مردم جهان حقنه کنند که تنها با آشنائی و پذيرش قوانين حاکم بر بازار آزاد سرمايه داری است که دموکراسی ، توسعه و امنيت و رفاه در جامعه ها حاصل می شوند . اما بررسی تاريخ تکامل نظام جهانی سرمايه از يک سو و مسير تکاملی دموکراسی و مضامين و مولفه های آن – تجدد طلبی ، سکولاريسم ، آزادی های دموکراتيک و توسعه و.... – از سوی ديگر عکس ادعاهای مبلغان و حاميان نظام جهانی را نشان می دهد . 5 – بررسی تاريخ پانصد و اندی ساله سرمايه داری که در مسير تکاملی خود و تسريع حرکت جهانی شدنش ( گلوباليزاسيون ) از سه عصر عمده تاريخی – عصر مرکانتاليسم ( قرن شانزدهم ، هفده و هيجدهم ميلادی از 1942 تا 1750 ) ، عصر رقابت آزاد = ليبراليسم ، انقلاب و جنگ ( قرن طولانی نوزدهم ) و عصر انحصارات و جنگ های امپرياليستی و انقلاب ( از 1885 به اين سو ) – عبور کرده است ، نشان می دهد که اين نظام نيز مثل نظام های پيشاسرمايه داری ماقبل عصر جديد فقط در دوره کوتاهی در اوان رشد خود نقش مثبت و مترقی در پيشرفت مدنيت ، سکولاريسم ، آزادی های نسبی فردی ، رفاه و امنيت و... ايفاء کرده است . ولی اين نظام توليدی و جهانی شده نيز به مرور زمان به مانعی بزرگ و " هيولای سرطانی " خطرناکی در مقابل پيشرفت آزادی های دموکراتيک و برابر طلبانه بشريت تبديل گشته و امروز( در عصر انحصارات مالی تر ، جهانی تر و متمرکز تر شده سرمايه ) نفس وجودش که قرن ها مشکل آفرين و بحران زا بوده است به بحرانی بزرگدر زندگی بشرتبديل شده است.در اينجا بگذاريد نيم نگاهی به تعارضی که گفتما ن جاری متعلق بحاميان نظام جهانی سرمايه ( رسانه های فرمانبر ، پست مدرنيست ها ، فرهنگ گرايان و... ) با واقعيت های معيشتی و اجتماعی در کشورهای جهان بويژه در کشورهای در بند پيرامونی جنوب وجود دارد ، بياندازيم . 6 – به نظر اين حاميان ، دموکراسی و توسعه در جوامع زمانی ميسر است که در آن جوامع فرهنگ پر تحرک و مدرن بورژوازی ( طبقه متوسط ) که مسلح به آخرين برنامه ها و وسايل برای تنظيم و مديريت بازار آزاد و سرمايه داری است ، رشد و تقويت يابد . به نظر من اين امر در تضاد با واقعيت ها و شرايط جاری هم در کشورهای توسعه نيافته پيرامونی دربند و هم در کشورهای خودی نظام است . روشن است که توسعه اجتماعی در اين جوامع مستلزم سوادآموزی همگانی ، تامين بهداشت عمومی ، تامين غذا و مسکن برای همان توده های مردم است که طبق ادعای اين حاميان هنوز به خاطر نبود و يا کمبود دموکراسی ( رشد بازار آزاد نئوليبرالی ) "عقب مانده " و " تاريک انديش " هستند . 7 – اما در چهارچوب نظام جهانی سرمايه که از طريق اهرم های نظامی ( جنگ های مرئی و نامرئی در سراسر جهان ) ، مالی ( صندوق بين المللی پول و.... ) و پياده ساختن برنامه های فلاکت بار کالا سازی ، خصوصی سازی و " رياضت کشی اقتصادی " در بخش بزرگی از جهان حاکميت پيدا کرده است ، چگونه امکان دارد که اين جوامع بتوانند به هدف خود يعنی توسعه يافتگی برسند ؟ مبرهن است که هزينه های اجتماعی لازم برای توسعه و ترقی اجتماعی مانع بهروز کار و توليد ( توسعه صنعتی و اقتصادی ) به نفع سرمايه داری حاکم است . در حالی که نظام جهانی با اعمال " تعديل ساختاری اقتصادی " و برنامه های رياضت کشی می خواهد هزينه های اجتماعی يعنی سرمايه گذاری برای آموزش و پرورش ، بهداشت و مسکن همگانی و ... را کاهش دهد تا با رشد تکنولوژی و انحصار آن سود بيشتری عايد صاحبان ثروت و قدرت يک در صدی ها ساخته و به پروسه جهانی شدن سرمايه نيز تشديد بخشد . اين امر به تلاشی شدن پايه اجتماعی توسعه و ترقی منجر شده و در تعارض با دموکراسی می افتد . به عبارت ديگر ، نظام حاکم در روند جهانی شدن سرمايه موفق به تلاشی و فروپاشی پايه های اجتماعی و اقتصادی دموکراسی می شود . چرا که مردم محروم می خواهند از گسترش آزادی های دموکراتيک برای بهبود زندگی بويژه معيشتی خود و ارتقاء سطح زندگی خود استفاده کنند . در صورتی که برای نظام حاکم متعلق به يک در صدی ها اين خواست مردم ( 99 در صدی ها بويژه در کشورهای دربند پيرامونی ) يعنی متلاشی ساختن روند رشد و تشديد حرکت سرمايه ، خطر محسوب ميشود . از اين جا است که در چهارچوب نظام حاکم ، دموکراسی سياسی ( مطالبات اکثر توده های مردم ) با توسعه فراملی های متعلق به يک در صدی ها در تضاد قرار ميگيرد . 8 – همانطور که وقايع تکان دهنده و اوضاع متلاطم دگرديسی ها در يک سال و نيم گذشته (از دسامبر 2010 به اين سو) تا تابستان 2012 ، در کشورهای جهان (از بهار عربی و آفريقائی ، جنبش اينديگنادو در اسپانيا ، فرانسه ، جنبش اوکسی در يونان تا جنبش های فتح و تسخير در شهرهای آمريکا و اروپا ) نشان ميدهند مردم جهان بويژه توده های رنجبر و فرودست به تدريج به پوچی و بی ربطی ارزش ها و وعده های جهانی شدن سرمايه پی برده و اعتماد خود را نسبت به رژيم سرمايه از دست داده و در يک روند طولانی و سرتاسری به مقاومت و مبارزه عليه يک در صدی ها برخاسته اند . عکس العمل و جواب صاحبان ثروت و قدرت چيزی غير از اعلام جنگ های بی پايان عليه نيروهای کار و زحمت و ديگر قربانيان نظام در سراسر جهان نبوده است . 9 – امروز جنگ های خانمان سوز مرئی و نامرئی ساخت راس نظام ، عروج بنيادگرائی های دينی – مذهبی ، گسترش انديشه های شووينستی و پانيستی ، ازدياد سرسام آور بيکاری و بی خانمانی و رواج بی امنی و احساس بی آيندگی برخلاف گذشته جهانی گشته وبرای اولين بار دامنگير توده های عظيمی از مردم جهان ( چه در کشورهای دربند پيرامونی و چه در کشورهای مسلط مرکز ) گشته است . اين بلايا و بحران ها آن طور که طرفداران سرمايه داری ادعا می کنند آن قدرها هم طبيعی ، خود به خودی نبوده و ناشی از ويژگی های فرهنگی مردم و به خاطر عقب ماندگی و عدم آگاهی آنان از ارزش های حاکم بر بازار آزاد سرمايه داری نيستند . 10 – فرهنگ های محلی و کشوری با وجود داشتن ويژگی ها و ارزش های متفاوت خود به تنهائی آن طور که رسانه های دسته جمعی فرمانبر صاحبان ثروت و قدرت روايت می کنند نمی توانند عامل اصلی اين جنگ ها ، بی خانمانی ها ، بيکاری ، بی امنی ها و... در سراسر جهان از افغانستان ، عراق ، ليبی ، کنگو ، اوگاندا ، نيجريه و... تا شهرهای کوچک و بزرگ يونان، اسپانيا ، آمريکا ، کانادا و.... ) باشند . 11 – آن محمل ها و نيروهائی که قادرند اين خصوصيت ها ، تفاوت ها و ناسازگاری های فرهنگی – تباری موجود را تجزيه و تحليل کرده و در تغيير و تبديل آنها به عنوان انگيزه های جنگ در جهان نقش تعيين کننده ايفاء کنند ، بدون ترديد بيرون از مرزها و ميدان های کارزار و حوزه های فرهنگی توده های مردم اين جوامع عمل می کنند و رابطه تنگاتنگ و اگزيستانزياليستی با رهنمودهای حرکت سرمايه دارند . به کلامی ديگر منطق حاکم بر حرکت جهانی سرمايه ( گلوباليزاسيون ) نه تنها کمکی به گسترش دموکراسی در کشورهای دربند پيرامونی نکرده و مردمان آن کشورها را يکی بعد از ديگری در منجلاب رژيم های مستبدتر ، عقب افتاده تر و تروريست تر فرو برده بلکه در کشورهای خودی ( مسلط مرکز ) نيز با اعمال سياست های فلاکت بار رياضت کشی ، کالا سازی و خصوصی سازی به مانعی بزرگ در مقابل مبارزات دموکراتيک و رهائيبخش نيروهای کار و زحمت تبديل گشته است . 12 – تاريخ سرمايه داری نشان می دهد که حرکت سرمايه در سطح جهانی بويژه در فاز فعلی اش از آغاز دهه 1970 به اين سو همواره منجر به قطب بندی ( پولاريزاسيون ) هم در سطح محلی و هم در سطح منطقه ای و جهانی گشته است . يعنی منطق حاکم بر حرکت سرمايه ، ازدياد سود برای انباشت سرمايه و ثروت هميشه شکاف بين فقر و ثروت را عميق تر ساخته و امروز به اسم يک در صدی ها در مقابل 99 در صدی ها ورد زبان توده های عظيمی از مردم در سراسر جهان منجمله در آمريکا و کانادا گشته است . به نظر اين نگارنده نيز تا زمانی که جهان به قطب های شمال و جنوب ، مرکز و پيرامونی ، فقير و ثروتمند ، توسعه يافته و توسعه نيافته ، يک در صدی ها و 99 در صدی ها ، تقسيم شده است ، هيچ وقت تفاهم جهانی در زمينه دموکراسی و توسعه به وجود نخواهد آمد . زيرا اين ارزش ها پيوسته می توانند توسط صاحبان ثروت و قدرت و حاميانشان تحريف گشته و به محمل هائی جهت تعميق فقر ، استثمار و نابرابری به کار گرفته شوند . عملا در حال حاضر ما شاهد بروز و گسترش يک سری دموکراسی های دمُ بريده و توسعه های لومپنی در کشورهای جهان هستيم که نيروهای پيگير دموکراسی و فعالان حقوق بشر را هم در کشورهای توسعه يافته مرکز و هم در کشورهای توسعه نيافته پيرامونی با بن بست سياسی روبرو ساخته است . آن چه که باز و روشن است اين است که پيشروی واقعی در جهت کسب دموکراسی و توسعه اجتماعی برآمده از آن هيچ وقت از طريق " مداخلات بشر دوستانه " ، صدور دموکراسی " و يا از طريق پذيرش قوانين حاکم بر بازار آزاد ميسر نخواهد گشت . نتيجه اينکه 1 – به نظر من کسب آزادی های دموکراتيک ، مضامين مربوط به آن و ديگر ارزش های جهان شمول انسانی تجدد طلبی ، حق تعيين سرنوشت ، حاکميت ملی و جسارت گسست از محور نظام امپرياليستی سرمايه و ... ، در جريان تاريخ پانصد ساله سرمايه داری در نتيجه مبارزات طولانی و تاريخی توسط اقشار مختلف توده های مردم بويژه کارگران و زحمتکشان زن و مرد عليه نابرابری ها و استثمار رژيم سرمايه ميسر گشته است . پيشرفت پروسه دموکراسی در جوامع مختلف جهان منبعث از اين مبارزات بوده و نه محصول طبيعی و خود بخودی ، دست نامرئی ، حاکم بر بازار آزاد در فاز فعلی گلوباليزاسيون سرمايه . هم چنين من معتقدم که عامل اصلی بحران ها و جنگ ها ، رشد بنيادگرائی های دينی و مذهبی و رواج انديشه های پان ايستی و ضد مهاجرين و... همانا تشديد حرکت سرمايه در سطح جهانی توسط اوليگوپولی های مالی تر ، عمومی تر و انحصاری تر شده صاحبان ثروت و قدرت است و نه کمبود و يا نبود دموکراسی و اقتصاد 2 – استنباط من از اوضاع متلاطم جهان در پرتو عروج امواج خروشان بيداری در جهت رهائی از يوغ سرمايه داری جهانی در سراسر جهان ، اين است که آن جنب و جوش و شور وشرقی که توده های عظيم مردم بويژه زنان و مردان جوان و کارگر (که اکثريت عظيمی از جمعيت 7 ميليارد نفری کل جهان را تشکيل می دهند ) در عصيان گری ها از خود نشان می دهند ، عموماَ حول استقرار و تامين جهانی بهتر می چرخد : جهانی که در آن دموکراسی نه تنها به موازات سکولاريسم و تجدد طلبی به پيشرفت خود ادامه خواهد داد بلکه در مسيرش توسعه يافتگی را با مولفه های عدالت اجتماعی عجين خواهد ساخت . ريشه های اين نوع دموکراسی توده ای که با دموکراسی های نخبگان در کشورهای مسلط مرکز و دموکراسی های دمُ بريده صادراتی در کشورهای دربند پيرامونی تفاوت کيفی دارد ، در حال حاضر بتدريج در اکناف جهان شکل می گيرد . در مسير اين پروسه تاريخی که در آن دموکراسی با تجددطلبی ، سکولاريسم و مولفه های عدالت اجتماعی همواره عجين می گردد ، خود دموکراسی نه هدف است و نه وسيله بلکه يک روند سياسی – اقتصادی طولانی است که در آن انسان نه تنها خود را از وجود ويژگی های رژيم های استبدادی و دموکراسی های دمُ بريده از جمله فقدان و يا محدوديت های آزادی های فردی ، مدنی ، فرهنگی و سياسی و ملی و..... ، رها می سازد بلکه با ژرفا بخشيدن پيگيرانه و بلند مدت به پروسه دموکراتيزاسيون ، خود را از ويژگی های فلاکت بار نظام نابرابر سرمايه ( فقر ، بيکاری ، بی خانمانی ، عدم امنيت ، و احساس بی آيندگی و... ) نيز نجات می دهد . اين نوع دموکراسی را بشريت زحمتکش کشورهای جهان چگونه به دست آورده و تامين خواهند ساخت سئوالی است که بحث درباره آن به درستی در ميان چالشگران جدی ضد نظام به " مادر بحث " ها معروف گشته و امروز در صدر برنامه های استراتژيکی مبارزاتی آنها قرار گرفته است . منابع و مآخذ 1 – امانوئل والرشتاين ، " دموکراسی ، سرمايه داری و دگرديسی " ، در سايت I waller @binghamtons.edu ، 2001 . 2 – جيمس بيلينگتن ، " آتش در انديشه های انسان " ، نيويورک 1980 . 3 – سميرامين ، " دموکراسی کاذب و آلترناتيو جهانی " در مجله "آماندلا "، 9 می 2012 . 4 – يونس پارسا بناب ، " امپرياليسم ، توسعه نيافتگی و دموکراسی " ، در نشريه" ايرانيان " چاپ واشنگتن ، 6 ژوئيه 2007 5 – هانس کوچلر ، " جهانی گرائی در تقابل با دموکراسی " ، چاپ وين ، به انگليسی ,سال 2000 . 6 – نوام چامسکی ، " جنبش تسخير " ، نيويورک 2012 28 مرداد 1391
|
Reader Comments