« دیگر نه مشارکت کارایی دارد، نه تحریم - قنبری | Main | وضعیت باخت - باخت در رابطه با تحریم جمهوری اسلامی یا حمله نظامی به آن »

پیشنهاد عهد و پیمان برای نوروز- براندازی یا جایگزینی جمهوری اسلامی- امير حسين لادن 

 

 

از افشا

نوشته جالب و دلسوزانه ای است.نجات ایران در بر پایی حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و رفتن بسوی خودکفایی علمی و اقتصادی است.این راه نجات همان آرزوی سال جدیدی است که نویسنده از ما خواسته است

_________________________________

 


پيشنهاد عهد و پيمان برای نوروز
براندازی يا جايگزينی ؟
امير حسين لادن


 

هم ميهنانی که در غرب زندگی می کنند با (نيو يِر رزولوشن) عهد و پيمان سال نو آشنا هستند. برای مثال در آمريکا ، مردم قبل از آغاز سال نو با خودشان ، يا با افراد خانواده ، با دوستان و همکاران عهد و پيمانی می بندند: حتماً هفته ای چهار روز ورزش خواهم کرد ؛ ميخواهم هفته ای يک پوند وزن کم کنم ؛ قول می دهم که از هر چک حقوقم ، بيست دلار پس انداز کنم ؛ تلاش ميکنم که ديگه فحش ندم ؛ قول ميدهم کمتر تلويزيون تماشا کنم و بيشتر درس بخوانم ؛ و هزاران عهد و پيمان ديگر.
با در نظر گرفتن اوضاع و احوال دردناک ميهنمان ؛ با احتمال وقوع جنگ و تهاجم نظامی ؛ و با جامعه ای نا آگاه و گرفتار جهل و خرافات مذهبی - عهد و پيمان ما نمی تواند و نبايد مثل عهد و پيمان ديگران باشد. زيرا ايران گرفتار رژيمی خودکامه است که به نمايندگی از طرف امام غايب ، ثروت های کشور را غيب می کند!
اجازه بدهيد بعضی از عباراتی که در بالا به آنها اشاره شد را با هم مرور کنيم. نخست ، منظور از اوضاع و احوال دردناک ميهنمان: بيکاری گسترده ، فقر فراگير ، بی عدالتی اجتماعی و نابرابری ، زور و ستم و هزار مشقت ديگر می باشد. دوم ، احتمال وقوع جنگ و تهاجم نظامی: همانطور که همه می دانيم ابلهان داخلی و دشمنان خارجی به دلايل واهی ، غير منطقی و منافع شخصی � قصد دارند ايران را گرفتار جنگ کنند!
"متاسفانه يک عده ايرانی نا آگاه و گمراه دُم به اين تله ی بسيار خطرناکِ دولت اسرائيل و تندروهای آمريکائی داده اند ، با اين تصور بی اساس و نادرست که حملۀ نظامی به ايران ، مساوی است با سرنگونی رژيم و نه نابودی کشور ، نه کشتار هزاران ايرانی ، نه نا امنی و جنگ داخلی. اين کمراهان با دشمن هم آهنگ و هم صدا شده و برای نابودی ايران کمر بسته اند ! عدم آگاهی و رشد سياسی ، فشار اقتصاد ورشکستۀ کشور ، همراه با حکومت خودکامۀ دزد ، فاسد و ضدمردمی باعث بروز اين "نياز ساختگيِ" ننگ آور و خانمانسوز می باشد." (1)
و سوم ، در مورد "جامعه ای نا آگاه و گرفتار جهل و خرافات مذهبی": مقصر اصلی ، روحانيت و حکومت های خودکامه و خداسالار بوده اند. رژيم مدعی است که دين امری مقدس و استوار بر کلام خداوند ، آسمانی و کامل است. خداوند عادل ، کامل و خير است. انسان ها قادر به تشخيص راه از چاه نيستند و بايد تابع روحانيت که جانشين خداوند و مبين دين هستند، باشند. حالا ، اگر شما - خدا را باور داريد و مسلمان هستيد و می پذيريد که "قادر به تشخيص راه از چاه نيستيد" ، فکر نمی کنم که بتوانم شما را متقاعد کنم که در اين عهد و پيمان شرکت کنيد ، ولی تلاش خودم را خواهم کرد!
بنابراين اصل مذهب بر اساس نادانی و بی خردی انسان است. اصل ديگر ، تسليم به ارادۀ پروردگار و راضی به رضای خداوند ، اطاعت و تقليد از مرجع ؛ بجايِ انديشه ، تشخيص ، اراده و انتخاب ميباشد. روحانيت برای جاسازی اين اصول ، قرن ها مردممان را از آموزش و يادگيری و آگاهی و شناخت ، عمداً دور و کنار نگهداشت که نا آگاه و نادان باشند تا آنها بهتر و آسان تر بتوانند بر تودۀ مردم سوار ، مسلط و حاکم باشند.
با داستان ميرزا حسن خان تبريزی مشهور به رشديه ، متولد سال 1851 ، در تبريز آشنا هستيد؟ او پس از تحصيلات در بيروت به تفليس رفت و مشغول تدريس شد. در سال 1888 به زادگاه خود تبريز بازگشت و مدرسه ای به شيوه نوين بر پا نمود. در مدرسۀ رشديه الفبای آسان به دو زبان فارسی و ترکی آذربايجانی تدريس می شد ، نظم و انظباتی در ميان شاگردان حاکم بود و از کتابهای آسان استفاده ميگرديد.
جامعۀ روحانيت ، با دخالت تحصيل کرده ها و آموزش نوين غير مذهبی ، مخالف بود. نمی خواست و اجازه نميداد که اين اشخاص جلوه کنند و اين مدارس پا بگيرند. با شايعات دروغ و ساختگی ، هر روز برای رشديه و مدرسه اش پاپوش ميساختند: زنگ مدرسه را ناقوس کليسا می ناميدند و اعلام می کردند که کسانی که فرزند خود را به مدرسه می فرستند کافرند.
کار اين مدرسه به يک سال نکشيد و به فتوای پبشنماز ، مدرسه بسته شد. حسن رشديه چند بار اقدام به تأسيس مدارس جديد ، آغاز فعاليت کرد و هربار با دسيسه و عوام فريبی جامعۀ روحانيت با شکست روبرو شد و حتی در اين جدال ها ، تعدادی از دانش آموزان مجروح و يک دانش آموز کشته شد. او از ايران خارج شد ، به قفقاز و مصر رفت.
ميگويند در پايان سال تحصيلی ، رشديه جمعی را به مسجد دعوت می کند تا مجلس آزمايشی برپا کند و درجۀ آموزش و اطلاعات دانش آموزان را نشان بدهد. يکی از آقايان که مقامش عالی تر از لياقتش بود ، گفت: :اگر اين مدارس تعميم يابد ، يعنی همۀ مدارس مثل اين مدرسه باشد ، بعد از ده سال يک نفر بی سواد پيدا نمی شود. آنوقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد معلوم است. علما که از حرمت افتادند ، اسلام از رونق می افتد ! ... صلاح مسلمين در اين است که از صد شاگرد که در مدرسه درس می خوانند يکی دو تا ملا و با سواد باشند و سايرين جاهل و تابع و مطيع علما باشند."
شيخ فضل الله نوری درجلسه ای ، به ناظم الاسلام کرمانی درباره مدارس جديد می گويد : "ناظم الاسلام ، ترا به حقيقت اسلام قسم می دهم ، آيا اين مدارس جديده خلاف شرع نيست ؟ آيا ورود به اين مدارس مصادف با اضمحلال دين اسلام نيست ؟ آيا درس زبان خارجه وتحصيل شيمی و فيزيک ، عقايد شاگردان را سخيف و ضعيف نمی کند ؟" (2)
بيش از سه هزار سال پيش ، خدای ما ايرانيان "سرچشمۀ خرد" ، اهور مزدا بود. اهور مزدا مرکب از "اهورا" بمعنی سرور بزرگ و "مزدا" انديشمند کامل می باشد. اين اوج سربلندی و افتخار برای ما ايرانيان است ؛ زيرا حتی امروز پس از سه هزار سال ، خدا در اديان ديگر: يک "سوپرمن" ، يک تعيين تکليف کن (ده فرمان) ، يک صلح جوی دل سوز ، يک قاسم الجبارين ، و ... است. اما خدای ما ايرانيان ، بيش از سه هزار سال پيش ، "سرچشمۀ خرد بود". تکامل انسان هنوز به آن درجه نرسيده ، که خرد را پيشه کند و "سرچشمۀ خرد" را به خدائی بپذيرد !
عامل بازدارندۀ بعدی ، "حکومت های خودکامه و خداسالار": بقای سلطنت در سيستم ارباب رعيتی است. ثبات اين سيستم در گسترش فرهنگ اطاعت ، تسليم و بردباری استوار بود. آگاهی و شناخت ، می توانست زور و بی عدالتی را زير سئوال ببرد ؛ باعث پرس و جو ، دگرگونی و اعتراض گردد و به هر قيمتی با آن از طرف دربار مقابله می شد.
"دولت با همۀ غفلت از کار خلق يک سياست را عنودانه تعقيب مينمود و آن بی خبر و جاهل نگاهداشتن مردم بود. ناصرالدين شاه ميگفت من ميخواهم که مردم کشور من ندانند که آيا بروکسل پايتخت کشوری يا نام يک نوع کلمی است" (3) جهل و خرافات مذهبی ، بخودی خود بوجود نيامد بلکه ارمغان جامعۀ روحانيت و سلطنت برای کنترل توده ها بوده و هست.
رژيم فقاهتی و سلطنت ، هر دو مشروعيتشان از خداوند می باشد و نه از مردم ؛ يعنی "خداسالار" و "اله سالار" هستند نه مردمسالار. در دوران سلطنت در ايران می گفتند: "چه فرمان يزدان ، چه فرمان شاه" ! شاه: «من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی الهی است هستم." (4)
نقطۀ مقابل خداسالاری ، مردمسالاری است. مردمسالاری يعنی تشخيص انديشمند بودن انسان و ارج نهادن به خرد انسان ؛ مردمسالاری يعنی احترام به حقوق طبيعی (آزادی ، اراده و انتخاب) انسان ؛ و بالاخره مردمسالاری يعنی جدا کردن انسان ، از گلۀ حيوانات.
فرهنگ يک ملت در قلب و روح مردمش جا دارد و ما زائيدۀ فرهنگمان می باشيم ؛ برخی از خصوصيات فرهنگی ما ، عمداً به ما تحميل شده است. پس مسئله زياد يأس آور نيست ، زيرا ما نيز می توانيم با آگاهی و شناخت ، تغييرات و پاکسازی لازم را بوجود بياوريم. کار مشکلی است ولی با تلاش و پشتکار بر اين مشکل ساختگی پيروز خواهيم شد.
بنابراين با در نظر گرفتن اينکه ابعاد مشکلات ما ايرانيان با غربی ها متفاوت می باشد ، عهد و پيمان نوروزی مان نيز می بايستی با کمبودهايمان هماهنگی داشته باشند. پيشنهاد:
- پيمان ببنديم که ايران را دوست داشته باشيم ؛
- تعهد کنيم که پندار ، گفتار و کردار نيک را يعنی اوج انسانيت را ، الگوی زندگيمان قرار دهيم ؛
آدمی را آدميت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هيزم است
- پيمان ببنديم که با اتکا به شعور ، آگاهی و شناخت با مسائل بر خورد کنيم ؛
"در جهان تنها يک فضيلت وجود دارد و آن آگاهي‌است ، و تنها يک گناه و آن جهل است." *
- تعهد کنيم که از شعار تو خالی "هنر نزد ايرانيان است و بس" حذر کنيم ، خود را گول نزنيم و الکی خوش نباشيم ؛
محمدعلی جمال زاده: "بايد ديد چطور شد که کار ما ايرانيان که خود را عموماً آن همه با هوش و زرنگ و رند ميدانيم و معتقديم که کلاه بر سر فلک می گذاريم کارمان بجائی رسيده است که همين فرنگييها می گويند امروز در دنيا کمتر مملکتی پيدا ميشود که بقدر ايران آدم گرسنه و گدا داشته باشد. مگر نه اينست که ما با همين حرفهای غلط دل خودمان را خوش ساخته ايم و رفته رفته در مقابل اجناس خارجی دارو ندارمان در جيب و کيسۀ همين فرنگيهائی که بعقيدۀ ما ساده لوح و کودن و زودباور هستند رفته است. در اينصورت آيا آنها زرنگ و رند و با هوشند يا ما گرسنه دلشادها ؟ ... رويهمرفته همۀ کلاها از نادانی و غرور بيجا بسر ما رفته است و هنوز هم ميرود و بلاشک مادامی که نفهم و سست اخلاق بمانيم تمام دنيا ما را نفهم و سست اخلاق خواهند دانست و تا بتوانند ما را خواهند دوشيد ... " (5)
- تعهد کنيم که در تعيين سرنوشت خود شرکت فعال داشته باشيم و نجات ايران را از ديگران انتظار نداشته باشيم ؛
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
- پيمان ببنديم که به يکديگر بيشتر اعتماد کنيم و با هم مهربان تر باشيم ؛
- تعهد کنيم (اشاره به مردها) که حقوق برابر برای مادران ، خواهران و همسرانمان قائل باشيم و احترام و ارج بگذاريم ؛
- پيمان ببنديم (آنان که خواهان براندازی رژيم هستند) که قبل از براندازی ، دنبال جايگزينی باشيم ؛
قبل از اينکه منار را بدزديم ، حد اقل چاله را بکنيم !

شما می توانيد هر آنچه ميخواهيد و باور داريد ، به اين ليست پيشنهادی ، اضافه کنيد.


هر که جز ايران خدائی را پرستد مشرک است
هر که غير از دوست ياری را پرستد مشرک است

دين من ميهن پرستی ، مذهبم آزادگی است
هر که دينی غير از اين را برگزيند مشرک است (6)

نوروزتان پيروز

امير حسين لادن
ahladan@earthlink.net

(1) مقالۀ "آنانکه که نجات خود را از ديگران ميخواهند ، لياقت آزادی و آمادگی مردمسالاری را ندارند" ! نوشتۀ نگارنده
(2) تاريخ بيداری ايرانيان ، ناظم الاسلام کرمانی
(3) 50 سال نفت ، مصطفی فاتح
(4) مقالۀ "قانون ، عدالت اجتماعی و مردمسالاری" ، نوشتۀ نگارنده
* مولانا
(5) خلقيات ما ايرانيان ، محمد علی جمال زاده
(6) عبدالطيف عبادی
18 اسفند 1390
Posted on Thursday, March 8, 2012 at 12:07AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>