جبهه متحد مردم سالاری هم ضروری هم ممکن - مسعود افتخاری
از افشا
مواردی را که نویسنده برای اتحاد اپوزیسیون بر شمرده است و نیروهایی که قرار است آن را پیاده کنند همه مربوط به کسانی است که معتقد بحقوق بشر و دمکراسی باید باشند یا این که نفع عملی از کارکرد حقوق بشری و دمکراتیک برای دیدگاه های ضد دمکراتیک خود داشته باشند.علل عدم اتحاد در لینک زیر بر شمرده شده است
http://efsha.squarespace.com/blog/2009/8/16/904546714403.html
_____________________________
مسعود افتخاری
نگارنده مکررا بر اين واقعيت عريان، تاکيد ورزيده است که بخش مستقل و مردمی جنبش آزادی خواهی ايران، يک سرمايه سياسی است که در عين برخورداری از پتانسيل هدايت جنبش به سرمنزل پيروزي، از پراکندگی و فقدان اتحاد و انسجام، رنج می برد.
راهکارهای عملی برای پيش برد مراحل اجرائی تشکيل جبهه در نوشتارهائی با عنوان کنگره ملی تدوين شده اند که از طريق ای ميل زير اين نوشتار قابل دريافت هستند.
طرح مسئله
کشور ما در بحران های عميق اجتماعي، اقتصادی و استبداد سياسی گرفتار شده است. بيش از سی سال حاکميت جهل و ارتجاع و سرکوب، آسيب های جبران ناپذيری بر تار و پود جامعه وارد آورده است. شرايط سياسی- نظامی بين المللی و بويژه در منطقه خاور ميانه ابعادی تاريخی و منحصر به فرد يافته است. قدرت های توسعه طلب تحت هژمونی آمريکا در همسايگی ما شمشيرشان را از رو بسته و چنگالشان را تيز کرده اند تا در فرصت مناسب ايران را همچون عراق با بمب فرش و کارگزاران خود را بر مردم ايران تحميل کنند. معادلاتی که امروز فرا راه حفظ استقلال وکسب آزادی در کشور ما قرار دارند صدها بار پيچيده تر از سالهای پيش از انقلاب ۵۷ است.
روند تحولات سياسی در درون حاکميت و رويکرد عملی باندهای مسلط بر کشور ما نشان می دهد که غاصبان انقلاب و مافياهای پيرامون آنها در صدد کمترين گشايشی نيستند. در عوض هر روز که می گذرد عزم آنها در تمرکز هر چه بيشتر بر خفقان و سرکوب و پايمال نمودن حقوق ابتدائی مردم ايران جزم تر می گردد. آنان مصم هستند تا نابودی کامل ظرفيت های تحول در جامعه و تخليه بنيه های مادی و انسانی به تخريب و توحش خود ادامه دهند. آنان برای تضمين تداوم تسلط خود بر مقدرات مردم ، کشور ما را از بحرانی به بحران ديگر منتقل می کنند.
چرا چنين سناريويی ممکن شده است؟ آيا مهمترين عاملی که يکه تازی بی سابقه استبداد را ممکن می سازد فقدان يک جبهه متحد، جدي، هدف دار و مردم سالار نيست که بتواند رژيم را به طور واقعی و در عمل به چالش بکشد و با پذيرش نقش تاريخی خويش، نيروی عظيم مردم را همسو و سازماندهی کند، مردمی که به غرورش، حقوقش، و حريم وحرمتش همه روزه تجاوز می شود؟
جنبش آزادی خواهی ايران، پراکنده، بی برنامه و نامتحد در چاله های عميقی گرفتار و مرتبا از شتاب آن کاسته می شود و با گذشت زمان، پشت جبهه اين جنبش يعنی پايگاه اجتماعی آن به جای آنکه گسترش يابد، تخليه و تضعيف می شود.
در چنين شرايطی بر نيروهای آزاديخواه است که با پذيرش مسئوليت و اقدام در راستای رسالت تاريخی که بر عهده دارند با دلسوزي، شکيبائی و هوشياری با حفظ استقلال تشکيلاتی و ايدئولوژيک، در يک جبهه متحد و يک پارچه گرد هم آيند و با هماهنگی اعتراضات مردم و همسو کردن جنبش های گوناگونی که به ويژه در داخل کشور تکوين يافته است، کشور ما را از طوفان عظيمی که کليت و موجوديت آن را تهديد می کند نجات دهند. نبردی سترگ در انتظار است. شرايط تاريخی خطير است و نمی توان بی تفاوت بود. تشکيل يک جبهه و ايستادگی شانه به شانه آزاديخواهان انتظاری است که مردم ايران از پيشتازان، روشنفکران و مبارزين سياسی خود دارند.
اجازه دهيد ابتدا يک تعريف روشن از " جبهه" داشته باشيم. در اين نوشتار و ساير نوشته های مرتبط با اين موضوع هرگاه از جبهه صحبت می شود منظور نگارنده "جبهه متحد مردم سالاری" می باشد که به منظور سهولت کلام ، "جبهه" خوانده می شود
تعريف جبهه
جبهه از همگرايی و اشتراک عمل مجموعه ای از نيروهای (منفرد و متشکل) به وجود می آيد که حول هدف های مشترکی برای مدتی نامحدود متحد می شوند.
جبهه قبل از اينکه خود را با ويژگی اپوزيسيون نظام حاکم تعريف کند (نقطه حرکت منفی و سلبی)، خود را با اهداف و اصولی تعريف می کند که فلسفه وجودی آن را تشکيل می دهند. بنا بر اين جبهه هويت خود را از اين يا آن حکومت نمی گيرد چرا که حتی اگر نظام ولايت فقيه هم سرنگون شود باز جبهه به کار خود تا تحقق اهدافش ادامه خواهد داد.
در ادبيات لاتين ، جبهه را به عنوان يک جنبش تعريف می کنند که عناصر همگرا را حول اهداف مشترک به هم متصل می کند. و در جائی ديگر جبهه به مثابه ميدن علاقه و فعاليت تعريف شده است. (1)
بررسی تاريخچه جبهه ها، اين واقعيت را نشان می دهد که جبهه ها قبل از اينکه، قالب های از قبل تعيين شده ای با کارکرد جهانشمول باشند، فضايی برای اقدام مشترک در راستای زمان هستند. آنها محصول شرايط تاريخی خاصی هستند که در آن شکل می گيرند و از آن رو، تابع مستقيم اهداف و آرمانهايی می باشند که موضوع و محور حرکت های عملی آنان را تشکيل می دهند. از اين رو جبهه ها خود ويژه ، تکرار ناشدنی و غير قابل کپی برداری می باشند. در عين حال تجربيات عام جبهه ها که جنبه تاريخی و عمومی دارند، مخصوصا در زمينه اشتباهاتی که مرتکب شده اند درس آموز می باشند.
خصوصيات عام جبهه
1- فراگير بودن
جبهه بر خلاف جنبش ها و مخصوصا در قياس با احزاب، محدود به يک جريان يا گرايش مشخص نيست. تلاش می کند که در برگيرنده همه افراد و جرياناتی باشد که می توانند در راستای اهداف جبهه و در کادر وظايف عملی آن کوشا باشند. از اين رو جبهه ای که برای آزادی و مردم سالاری در يک کشور مبارزه می کند، نمی تواند محدود به يک جريان خاص و يا تحت هژمونی آن باشد. اين مهمترين و اصلی ترين مشخصه جبهه است.
2- استقلال از ايدئولوژی خاص
جبهه نمی تواند مشروط و يا در کادر يک جريان نظری خاص باشد چرا که مهمترين خصيصه ی خود يعنی فراگير بودن را از دست می دهد. ايدئولوژيک بودن جبهه بلافاصله آن را ناگزير می کند که اعضايش را به خودی و غير خودی تبديل کند. حصار ايدئولوژيک، جبهه را از حمايت فراگير مردم و جريانات سياسی-اجتماعی با باورهای متفاوت، محروم می کند.
3- استقلال از دولت ها و قدرت های داخلی و خارجی.
جبهه ای که برای آزادی و مردم سالاری مبارزه می کند نمی تواند با دشمنان اين دو همکاری کند. نمی توان مثلا با رژيم ولايت فقيه همکاری کرد ويا به نوعی مرتبط بود وهمزمان برای سرنگونی آن تلاش نمود. از سوی ديگر آزادی يک کشور در گرو استقلال و اعمال حق حاکميت ملی آن است. هيچ کشور وابسته ای نتوانسته است آزادی شهروندانش را تأمين کند. استقرار مردم سالاری نيز از مسير خلع يد از قدرت های توسعه طلب عبور می کند. نمی توان هم گزينش آزادانه مردم و مشارکت فعال آنها در اداره امور خويش (= مردم سالاری) را محقق نمود و هم منافع قدرت های بزرگ را پاسدار ی کرد. هيچ نمونه تاريخی در دست نداريم که نشان دهد يک کشور در وابستگی رشد کرده و به آزادی و مردم سالاری واقعی نايل آمده است. بنا بر اين عدم وابستگی به قدرت های خارجی از اصول خدشه ناپذير حاکم بر جبهه متحد مردم سالاری است.
4- نبود محدوديت زمانی
جبهه، اتحادی است پايدار تر از جنبش ها (که خود را در تضاد با يک حاکميت يا نظم موجود تعريف می کنند و با فروپاشی آن نطام، موضوعيت و فلسفه وجودی خويش را از دست می دهند) و از آنجائی که هويتی مستقل از نظام دارد، پيشاپيش روز انحلال خود را مشخص نمی کند. جبهه تضمينی است برای جلوگيری از انحراف جنبش آزادی خواهی و می بايست تا تحقق کامل اهدافش به حيات خود ادامه دهد. اگر پس از انقلاب 57 چنين جبهه ای وجود داشت رژيم نمی توانست به اين سادگی انقلاب را به انحراف بکشاند. جبهه سنگر گسترده ای است که مردم می توانند از آن طريق قدرت حاکم را مواخذه کنند.
5- باز بودن جبهه
جبهه برخلاف احزاب و جنبش های ايدئولوژيک، يک مدار بسته و محدود به نيروهائی نيست که آن را آغاز می کنند، بلکه همواره آماده است تا نيروهای جديد و تازه پيوسته را با حقوق و امتيازات يکسان به درون خود پذيرا شود. ديناميزم و امکان انبساط جبهه، از ويژگی فرا گير بودن آن می جوشد و به ميزانی که در اين راستا موفق می شود، به همان اندازه در عمومی شدن و يافتن سيمای مردمی نيز توفيق خواهد يافت. يکی ديگر از الزاماتی که باز بودن جبهه، فرا روی آن قرار می دهد، در دسترس بودن فعالين آنست. مردم ، مخاطبين جبهه، مطبوعات و پرسشگران می بايست بتوانند با فعالين و به ويژه "شورای رهبری کننده" جبهه تماس بگيرند ودر ارتباط با مبانی نظری و روی کرد های عملی آن تحقيق کنند. کارنامه جبهه، مدارک، صورت جلسات و روند تصميم گيری می بايست شفاف و دردسترس اعضاء آن باشد. جمع رهبری کننده جبهه موظف به پاسخگوئی می باشند.
6- شفاف بودن اهداف
جبهه برای اين که بتواند به سر منزل پيروزی برسد می بايست جهت گيری روشن و اهداف مشخص و شفاف داشته باشد. می بايست از ابتدا در مقابل مردم پاسخگو باشد، خود را تعريف و اهداف و برنامه ها و چشم اندازهای خود را بی پرده بيان کند. داشتن اهداف مشخص و نيز الزامات عملی و اجرايی که به تبع آن اهداف، در دستور کار جبهه قرار می گيرد دو نتيجه اساسی در پی دارد.
الف: مجموعه نيروها و پتانسيل های مرتبط با خود را با حداکثر بازدهی به کار می گيرد و از اتلاف وقت وانرژی می پرهيزد
ب: راه همکاری و همگرائی مردم و جرياناتی که در ادامه به آن می پيوندد را هموار می نمايد. بی اعتمادی مفرطی که( در نتيجه ی سالها پشت کردن به ميثاق ها و وعده ها)، بر جامعه حاکم است ، ضرورت تصريح اهداف جبهه و سوابق فعالين آن را برای مردم برجسته تر می کند.
7- فقدان حق انتصاب
جبهه از تعيين مديران اجرائی برای پست هائی مانند، رياست جمهوري، نخست وزيری و غيره که گزينش آنها صرفا در صلاحيت مردم و يا نمايندگان منتخب آنهاست اکيدا پرهيز می کند.
آنچه که در بالا ذکر شد صرفا مشخصات ساختاری و کلی ترين سرخط ها در راستای تشکيل جبهه بود. اهداف دقيق تر و منشور و اساسنامه و يا هر رمينه تئوريک ديگر (که نگارنده خود نظر روشن و مشخصی در جزئيات آن دارد) به کنگره يا نهاد موسس جبهه واگذار می گردد.
با اين حال نمی توان از مهم ترين مبانی نظری حرکت جبهه صرف نظر کرد. لذا نگارنده، موارد زيرا را برای تشکيل يک جبهه مردم سالاری الزامی و ضروری می داند.
1- باور به آزادی های بی قيد و شرط سياسی در زمينه:
- بيان، مطبوعات، تشکيل احزاب و سازمانها، حق اعتصاب و اعتراض و سازماندهی حرکت های سياسی و اعتراضی.
- آزادی در زمينه پوشش، مذهب،اشتغال، زبان
- تضمين قانونی رعايت همه مفاد بيانيه جهانی حقوق بشر.
- ممنوعيت و محو هر شکلی از تبعيض ناشی از جنسيت، تعلقات قومي، ملي، نژادی و مذهبي،
- باور به آزادی به عنوان مهمترين پيش شرط رشد و توسعه فردی و اجتماعی.
2- باور به برابری انسان ها به معنای فراهم نمودن فرصت های برابر برای شهروندان جامعه، در حوزه های سياسي، اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی. عدالت اجتماعی مهمترين شرط بهره مندی مردم از آزادی است و گرنه به قول نهرو " در جايی که بشود رای مردم را با يک وعده غذا خريد دمکراسی چه معنائی دارد"
3- باور به برابری حقوق زن و مرد در همه عرصه های فوق، با فراهم نمودن الزامات قانونی برای تضمين اين برابری.
4- باور به حق حاکميت ملی که همانا در باور به استقلال از قدرت های خارجی تجلی می يابد. تضمين حقوق ويژه اقوام و مليت های ساکن ايران در چهارچوب منافع ملی و سراسری.
5- باور به مردم سالاری به معنای مناسب ترين روش ادراه زندگی اجتماعی و تضمين استقرار آزادی. باور به دخالت مستقيم، آگاهانه و آزادانه شهروندان در سرنوشت خويش و امکان تأثير گذاری بر روند تصميم گيری های مديران اجرائی.
5- باور به جمهور مردم.
نظام آينده ايران جمهوری است که رئيس قوه مجريه آن با گزينش آزادانه و مسقيم شهروندان در يک رقابت انتخاباتی آزاد با امکانات تبليغاتی برابر برای کانديداها، بر گزيده می شود.
6- جدائی دين از دولت و مديريت سياسی لائيک برای اداره کشور شايد بديهی ترين تآکيد باشد اما ضروری است که بر اين واقعيت پای بفشريم که حاکميت ايدئولوژيک جز به ديکتاتوری و سيه روزی مردم را نبرده است.
مرزبندی ها ی جبهه
وسعت هر پديده را مرزها و ابعاد آن است که تعيين می کند. مرزهای جبهه را با اهداف و مشخصات آن است که می توان سنجيد. باور به آزادي، مانع شرکت نيروهای وابسته به نظام آزادی ستيز ولايت فقيه و نيز نيروهای مرتبط با سياست های آ ن می شود. اصل استقلال از قدرت های استعماري، تکليف نيروهای معدودی را که بخصوص در يکی دو سال گذشته در صدد باز کردن پای قدرت های بزرگ به کشورمان هستند، تعيين می کند.
مشکلات فرا راه تشکيل جبهه
مواردی که در زير می آيد مشکلاتی است که راه بند هر اتحاد پايدار می باشد اعم از اينکه اين اتحاد فراگير و جبهه ای باشد و يا محدود. نگارنده بر اين باور است که اين مشکلات و موانع تسخير ناپذير نيستند بلکه به طبيعت مبارزه آزادی خواهانه مرتبط بوده و محصول شرايط تاريخی پيچيده ای هستند، که بر اين مبارزه تاثير می گذارند. در زير نگاهی اجمالی به اين موانع خواهيم داشت:
1- انفعال عمومی در اپوزيسيون آزادی خواه.
2- درگيری ها و اصطکاک های بی مورد بين نيروهای سياسی.
3- هژمونی طلبی و تماميت خواهی که بخشی از اپوزيسيون از آن رنج می برد.
4- سابقه ذهنی منفی از تجربه اتحادهای ناموفق.
5- در گير بودن بسياری از نيروها در اعتلاف های محدود کنونی که نه به تنهايی کار ساز هستند و نه توان انحلال خود را دارند. اين اعتلاف ها بسياری از نيروها و شخصيت های عضو خود را آچمز نموده اند.
6- برج و باروهای ايدئولوژيک.
تفاوت های ايدئولوژيک هميشه موجد يک مرزبندی غير ضروری ميان نيروهای آزاديخواه بوده اند. با توجه به ساختار و اهداف عمومی جبهه اين مشکل قاعدتا نمی بايست عمده باشد اما مسئله ای است که نبايد از آن غافل ماند.
7- مطلق بينی و ساده سازی
پيچيدگی مبارزه سياسی و بويژه تحولات پر شتاب کنونی را می بايست در ابعاد واقعی آن ديد. همين پيچيدگی و چند چهره گی تحولات سياسی است که اصولا سياست را به يک علم تبديل می کند. درتنظيم روابط سياسی بين نيروها، بر پاره ای از عملکرد های (فی نفسه غلط) فعالين سياسی که در گذشته های دور رخ داده است بيش از اندازه تاکيد می شود. يک شخصيت يا نيروی سياسی در مسير حرکت خود ( بويژه اگر مستمرا در صحنه مبارزه حضور داشته باشد) از فراز و نشيب های زيادی گذر می کند و مرتکب خطاهائی می شود که بخشی ناشی از اشکالات خاص و بخشی به طبيعت و جوهر خود مبارزه مربوط می شوند. چنانچه اين نيروها نقد جدی و مشخص به گذشته خود داشته باشند می بايست ضمن انتقاد سازنده از آنها، امکان بازگشت آنها به جبهه مردم را فراهم ساخت.
8- پراکنده کاری و روزمرگی سياسی
بخش بسيار عمده ای از انرژی و امکانات نيروهای سياسی صرف فعاليت های فصلی و موقتی می شود. هرگاه اين پراکنده کاری را با پراکندگی فيزيکی و تشکيلاتی اپوزيسيون جمع بزنيم، نتيجه به دست آمده تأسف بارخواهد شد. تغيير اين وضعيت، مستلزم پشتکار و پيگيری بسيار است زيرا که بخش عمد ه ای از نيروها به کارهای فردی روی آورده اند. فعاليت های محدود، تضاد کمتری را در خود نهفته دارد و لذا آسان تر به نظر می آيد. داشتن يک سايت و درج مقالات دوستان و (خودی های بی مسئله) به مراتب سهل تراز ادراه يک جمع سياسی است که در آن افراد مختلف با گرايش های گوناگون فعاليت می کنند و با هم به رقابت سياسی سالم می پردازند.
9- نبود ارتباط ارگانيک بين نيروهای سياسی در داخل و خارج کشور. اين يکی از مهمترين موانعی است که می بايست تلاش برای رفع آن در اولين فرصت در دستور کار جبهه قرار گيرد.
موقعيت ها وفرصت ها
مجموعه شرايط داخلی و خارجي، موقعيت های زير را به مثابه عوامل تسريع و تسهيل کننده در اختيار جبهه قرار می دهد.
1- نبود هيچگونه جبهه ای با مشخصات فوق، مهمترين عاملی است که راه تشکيل جبهه متحد مردم سالاری را هموار می کند.
2- نبود يک آلترناتيو نيرومند با پايگاه مردمی گسترده
3- وقوف به ضرورت تشکيل چنين جبهه ای در ميان بسياری از فعالين و نيروهای سياسی
4- انزجار عمومی از رژيم و آمادگی جامعه برای تحول اساسی و پايدار.
5- بی اعتبار شدن افسانه اصلاح پذيری رژيم و تعيين تکليف شدن آن دسته از نيروهائی که با طرح اين نظر که گوئی ميتوان گام به گام حاکميت را به عقب نشينی وادار نمود، به اصلاح نظام از درون اميدوار بودند. اکنون مردم پی برده اند که تنها با عبور از کليت نظام است که يک گشايش سياسی ممکن می شود و می توان از تحول پايدار سخن راند.
7- تجربيات انباشته شده و درس آموزی ها.
اکنون ديگر بسياری از نيروها به اشتباهات گذشته خود پی برده اند. طولانی شدن مبارزه صحت بسياری از قواعد حاکم بر مبارزه آزاديخواهی را به اثبات رسانده است. امروز ديگر محرز شده است که زمين زدن رژيم در توان اين يا آن نيروی محدود در اپوزيسيون نيست. رژيم امکانات مادی جامعه و قوه قهريه در اختيار دارد. تنها يک جبهه گسترده و مردم سالار است که می تواند با جلب اعتماد اکثريت مردم ايران، سيل بنيان کن اعتراضات فراگير توده ای را به حرکت در آورده و طومار رژيم را در هم پيچد.
8- با وجود همه آسيب هائی که بر اثر ندانم کاری ها، انشعابات، سکتاريسم و غيره بر جنبش آزادی خواهی ايران وارد آمده است، هنوز مجموعه نيروهای موجود به اندازه کافی نيرومند هستند که بتواند در صورت اتحاد و تمرکز نيروئي، لوکوموتيو يک قيام سراسری را به حرکت در آورند.
9- برخوردار بودن نيروها و فعالين سياسی از امکانات ارتباطی سريع و ناتوانی رژيم در انسداد کامل انتقال جريان فکری و اطلاعاتی به درون جامعه.
10- پتانسيل بسيار نيرومندی که ( چه به لحاظ تئوريک و چه از زاويه تجربيات عملی) در پيکره جنبش آزادی خواهی پراکنده است، قابل مقايسه با سال 57 نيست. اين يک گنجينه و سرمايه ناريخی است که بی استفاده مانده است.
11- حمايت نيروهای مدافع حقوق بشر در جهان.
بسياری از جريانات فکری و نهاد های مدافع حقوق بشر در خارج کشور در چند دهه گذشته از حقوق مردم ايران و مباررات به حق آنان دفاع کرده اند. آنچه که نتوانسته است حمايت چشم گير اين نهاد های مدافع حقوق بشر را به يک اهرم قوی برای فشار به جمهوری اسلامی و دولتهای متبوع خود تبديل کند، نبود يک آلترناتيو مردمی و فراگير بوده است که بتواند به طور واقعی مردم ايران را در عرصه بين المللی نمايندگی کند و توان خود در اداره تحولات اجتماعی ايران از استبداد به آزادی را اثبات نمايد.
تنها يک جبهه گسترده و پايبند به آرمان های آزاديخواهانه و دمکراتيک است که می تواند جنبش مستقل مردم ايران برای آزادی و مردم سالاری را هدايت کند. تدارک و تشکيل چنين جبهه ای هم ضروری و هم ممکن است. تلاش توام با سماجت و دلسوزی نيروهای آزادی خواه و برابری طلب ضامن تکوين و تداوم چنين جبهه ای می باشد.
مسعود افتخاری ژانويه 2012 massoud.eftekari@gmail.com
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
توضيحات:
1- Front: a movement linking divergent elements to achieve common objectives, especially a political coalition
Reader Comments