چرا اقتصاد دلالی و کمپرادور بر اساس واردات بر ضد دمکراسی و همراه با دیکتاتوری است
Tuesday, March 1, 2011 at 10:34PM
افشا

 


هر اقتصادی بخشهای تولیدی -دلالی و بازرگانی و خدماتی دارد.مثلا اقتصاد آلمان بخش تولیدی اش قویتر است نه تنها صنعت و ماشین بلکه غذای بیشتر از نیاز خودش تولید میکندبنا به قوی تربودن بخش تولیدی اقتصاد آلمان را اقتصاد تولیدی مینامم.اقتصادایران در مقابل بخش دلالی قوی دارد (من در این نوشته بخش بازرگانی را بمعنای فروش تولیدات بخش تولیدی بکار میبرم)  این بخش دلالی فقط  مربوط به واردات است  که در اقتصاد ایران بسیار قویتر است.تازه در این بخش دلالی هم عرضه نداشته اند مثلا در زمان خاتمی از کشور دبی که اقتصاد دلالی دارد چهار میلیارد دلار کالا وارد کرده اند یعنی فرد اهل دبی کالا را از کشور تولید کننده خریداری کرده است وبا سود بیشتر به طرف ایرانی فروخته است در این میان هم سی در صد یعنی یک یکهزارو دویست میلیون  دلار سود برده است در جایی که فقط  با بخشی ازااین مبلغ مشاغل زیادی میتوانستیم برای بیکاران ایرانی تولید کنیم

 

تا اصول دمکراسی برای همه ملل اجرا نمیشود وملل قویتر میتوانند ملل ضعیف تر را مورد حمله قرار دهند ؛ ما باید قوی باشیم  تا مورد حمله قرار نگیریم و اقتصاد دلالی یعنی زندگی بر اساس واردات تضعیف کننده ترین اقتصاد برای ملت ماست. اقتصاد دلالی یعنی آن بخش از فعالیتها که بر اساس واردات بکشور دارای بیشترین حجم میشود و تمام دارایی کشور برای بر آوردن آن واردات بسیج میشود و قدرت سیاسی در دست کسانی است که اجزای این اقتصاد را میچرخانند و از ان دفاع میکنند و ومنافع خودشان را بر ضد اقتصاد تولیدی و بر ضد منافع مردم کشور  قرار داده اند و در حقیقت منافع آن حاکمان با منافع صادر کنندگان بکشور همسو قرار داده اند  این وضعیت منجر بتضعیف ملت و سرکوب مردم از سوی حاکمان وابسته بمنافع بیگانه میشود.این اقتصاد برای کشور بسیار مضر است


ايران در گروه كشور هاي توسعه نيافته و بقولي در بين كشور هاي جهان سومي قرار دارد. كشور هاي توسعه نيافته در واقع كشور هاي واقعي نيستند؛ زيرا اين كشور هاي براي تمام نياز هاي خود متكي به خارج هستند.بيگانگان با توجه به اين نقطه ضعف خواست ها و سياست هاي خود را به اين كشور ها تحميل ميكنند.اين وابستگي به علت ضعف تكنولژيكي دامن گير اين كشور هاي توسعه نيافته شده است. امروزه براي اين كه استقلال واقعي داشت لازم است كه كشور بتواند نيار هاي ضروري خود را تهيه نمايد.بنا بر اين نياز هاي اقتصادي يك نكته منفي براي استقلال كشور هاست.همين نياز هاي اقتصادي است كه از دل هر حكومت انقلابي يك حكومت وابسته به سرمايه داري بدنيا ميآورد.اتفاقي كه براي مصر ناصري و الجزاير و.... تكرار شده است.استقلال سياسي بدون استقلال اقتصادي لنگ و در نهايت وابستگي زاست.فردا فرد افراد كشور هاي توسعه نيافته در خدمت غربيان هستند زيرا تمام وسايل مورد استفاده آنان در تمام زمينه هاي زندگي از سوي غربيان تامين ميشود جه در جنگ و يا در صلح!
در بين كشور هاي صنعتي واقعي مشاهده ميكنيم كه آنان همه نياز هاي خود را تهيه مينمايند و به خارج از كشور خود احتياجي ندارند.مثلا آلمان گوشت صادر ميكند و فقط محصولات صنعتي صرف صادر نميكند.فرانسه هم همين وضع را دارد. تنها ژاپن است كه نياز هاي غذايي خود را از خارج تامين ميكند كه نشانه ضعف آن كشور است.
ممكن است گفته شود كه اين نياز هاي اقتصادي خريد و فروش است و مسئله مهمي نيست و امروزه تمام كشور ها به همديگر وابسته هستند! براي رفع شبهه تصور بفرمائيد كه تمام كره زمين را بجز آمريكا آب فرا بگيرد و كشور هاي ديگر موجود نباشند كه آمريكا از آنان خريد نموده و تجارت نمايد.به نظر شما سطح تمدن آمريكا بعد از ده سال چقدر پائين خواهد آمد؟ و اگر ايران تنها كشور باقي مانده در جهان باشد سطح تمدن در كشور جقدر پائين خواهد آمد؟
همين وابستگي ما به خارج نقطه مشترك مابين حكومت خميني و شاه است.
اگر چه اين وابستگي از زمان صفويه شروع شده است ولي رفته رفته بيشتر و در صد سال اخير بسيار زياد و در دوران جمهوري اسلامي فاجعه آميز شده است.
مثلا در زمان رضا شاه مواد غذايي صادر ميكرديم ولي در زمان پسرش مواد غذايي وارد ميكرديم و صاحب هيچ صنعتي هم نشده ايم!
بنا براين با ادامه اين وابستگي هر اتفاقي كه بيفتد مصرف داخلي كوتاه مدت خواهد داشت و دوباره اين عامل خارجي سبب بر آمدن يك گروه ديگر از تجار وابسته به حكومت كه اجناس غربي را وارد كرده و سلطه غرب را بر كشور تشديد خواهند كرد. اين تجار ديروز وابستگان دربار و امروز هم آقا و آقازادگان هستند.رفسنجاني با وارد كردن دوو به سرمايه داران بيشتر نزديك است تا اين كه خود را نماينده مستضعفان بداند.
اين گفته ها به بيان شعر در زير ميبينيم:


هم شاه و هم خميني خدمت غرب كرده اند
گر چه كه ضد همند يك سكه ضرب كرده اند
ملت ايران بيا حل معما بكن
نه كراوات را طلب نه فكر عمامه كن
تا كه عقب مانده ايم در ره علم و هنر
آمده اين فاجعه بر سر ما چون شرر
تا كه به دريوزگي دست بريم سوي غرب 
نان و غذا و دوا خواسته از كوي غرب
مهره غربي شديم كشور و دين رفت ز دست
هان منشين بي هنر چاره اي آور بدست
علم نداري به كف بنده هر نا كسي
علم و هنر پيشه كن تا كه به عزت رسي
ملت ايران بيا كار دليرانه كن
تا كه به چنگ آري علم همت شيرانه كن
گر نرسيم ما به علم نوكر غربي شويم
هر كه كند رهبري برده غربي شويم
اين وابستگي ها بقدري شديد بوده است كه دولت ايران كه خود را انقلابي ميناميد در زير بمباران هاي عراق سعي ميكرد كه هر چه بيشتر نفت صادر كند و يكي از عوامل آمريكا براي باز ماندن ميسر كشتيهاي نفت بر در خليج فارس بود!

 

دمکراسی ماهیتی جهانی دارد و تا جهانی نشده است ممکن است رئیس جمهور آمریکا و یانخست وزیر آلمان  بگوید مسئولیت من حفاظت از منافع آمریکایی و یا آلمانهاست و عملا این مسئولیت حفاظت از منافع حتی بضرر منافع مردم دیگر بارها  هم در تاریخ اخیر جهان اتفاق افتاده است.پس تا زمانی که ما دمکراسی حاکم بر تمام دول جهانی نداریم واصول حقوق بشر ودمکراسی در همه جا بیکسان اجرا نمیشود و منافع جهانی براساس اصول عادلانه وعاقلانه برای همه بشریت معنا و اجرا نمیشود و قویتر ضعیف تر را میچاپد و جهان هم بر اساس واحدهای کوچک ملی که مستقلا میتوانند هر حکومت بخصوصی را داشته باشند اداره میشودو هنوز عدالت و عقلانیت در بین همه ملل جهان اصل اول واصل اساسی نیست بلکه قدرت ملل اصل قرار میگیرد(قانون جنگل). پس هر ملتی باید قوی باشد تا از خودش دفاع کند و در عین حال بسوی عقلانیت و عدالت(یا دمکراسی جهانی ) برود یا سعی کند بسوی دمکراسی کامل جهانی برود. در این مرحله گذر خودکفایی علمی واقتصادی محافظ ما خواهد بود.بنابراین؛ این که تولید کننده باشیم و مدرن زندگی کنیم برابر است با بقای ملی و دفاع از منافع ملی .البته منافع ملی ما با اصول حقوق بشر ودمکراسی همسوست و بر ضد منافع هیچ ملتی هم نیست و تعیین کننده منافع ما عقلانیتی است که قبلا هم در نوشته های مختلفم بر شمرده ام منظورم عقلانیتیاست  که هدفش کشف حقیقت و رفاه و بقای جامعه انسانی است عقلانیتی که نوکر دین وایدئولوژی نیست.یعنی این  که این خود کفایی نقشی فقط فردی ندارد بلکه نقشی حیاتی برای بقای همه ملت دارد و در ضمن نداشتن تولید خودش نقص اقتصادی و نشانه عقب ماندگی است که شما خود میدانید چه مضراتی دارد و من از بیانش خود داری میکنم
لینک زیر را برای افراد علاقمند میگذارم که در باره عقب ماندگی ایران است

http://efsha.squarespace.com/blog/2008/3/14/1.html

 

 
دمکراسی استثمار فرد از فرد را که در اقتصاد کاپیتالیستی موجود است را رد میکند وعادلانه نمیداند
دمکراسی هم انسان خود را لازم دارد.رای دادن نمیباید بر اساس دلبخواهی باشد بلکه  انسان دمکراتیک در رای دادن باید انصاف و عقلانیتی را در نظر گیرد اگر هندی ویا آمریکایی این حق را دارد و لاابالی بر خورد میکند و ضد مردم را انتخاب میکند دیگر نمیتوان گفت  دمکراسی مقصر است زیرا مردم بر اساس عدالت و عقلانیت آزاد و رها رای نداده اند. مثلا مردم آمریکا اگر بیایند به یک جمهوری خواه که با بهداشت و درمان عمومی رایگان مثل اروپا مخالف است و در پی جنگ طلبی است رای دهند آیا این وضع تقصیر دمکراسی است و یا حماقت و بی سوادی مردم؟ مهم این است که حق رای آزاد و بدون سانسور بر قرار باشدو ما عدالت و عقلانیت را ملاک قرار دهیم.کدام عدالت: حقوق بشر حد اقل عدالت است کدام عقلانیتآن را درلینک زیر ببینید


http://efsha.squarespace.com/blog/2010/2/16/303615225111.html

اگر کسی عدالت و عقلانیت را در نظر نگیرد دشمن دمکراسی ودشمن خودش خواهد بود مثل امریکایی که به جمهوری خواه رای میدهد و فعلا هم میداند پنجاه میلیون آمریکایی بیمه درمانی ندارند مثلا اگر سرطان گرفت باید برود وبمیرد.بنابراین عدالت وعقلانیت که اساس دمکراسی است همواره باید اجرا شود حتی در رای دادن.وگر نه باید مسئولیت خرابی ها را بعهده رای دهنده گذاشت

پس آدم دمکراسی نمیآید بر خلاف علم و همسو با نتیجه مشخص فاجعه ساز رفتار کند.مثلا اگر کسی آنفلونزا دارد ملت نمیتواند رای بدهد این مریض باید برود پیش ملا و ملا برایش دعا بنویسد زیرا دمکراسی نمیتواند بر خلاف علم وعقل باشد که  علم و عقل زاینده دمکراسی وسرمنشا آن است. حالا نبودن سیستم درمانی یکسان ورایگان برای همه فاجعه ساز است اگر انسان دمکراسی آمد بر علیه سیستم درمانی همگانی و رایگان  رای داد رفتاری غیر دمکراتیک کرده است  این  دیگر ربطی بدمکراسی ندارد.تنها جایی که مردم میتوانند تاثیر بگذارند رای آنان است و این رای را براحتی و بدون تعقل و بر ضد عدالت از دست ندهند.

تازمانی که دمکراسی جهانی نشود و منافع ملی بر دمکراسی ارجحیت دارد ملتها مجبورند قوی باشند و اقتصاد سالم و تولیدی داشته باشند این است که چرا فقط اقتصاد دلالی بر ضد مردم وبقا و رفاه آنان است
 

 

 
اگر در کشور دیکتاتوری وجود دارد و هر روز هم بیشتر میشوداین خودش نشانه ای از این است که اگر قرار است در کشور دیکتاتوری باشد نتیجتا در نهایت یک نفر زور خواهد گفت نمونه اش رژیم شاه بود که فقط شاه حرف میزد و دیگران هم گوش میکردند.ملایان هم در همان خط هستندمنتها ابتدای انقلاب بنام آزادی و ضدیت با دیکتاتوری شروع شد آنان نمیتوانستند یک باره این خط دیکتاتوری را بر قرار کنند بلکه یواش یواش به اینجا رسیدند.این هم بنظر من بعلت دست نخوردن اقتصاد نفتی و کمپرادوری بود که آنان را با کمک خطوط فکری ضد حقوق بشری و ضد دمکراسی در ارزشهای اسلامی  به این نقطه رسانده است.اگر شاه نوکر و عامل اجنبی بود ادامه همان اقتصاد شاهانه یعنی اقتصاد نفتی و کمپرادوری هم نشانه ای از عامل و نوکر بودن ملایان است.تاسیس دو جمهوری اسلامی افغانستان و عراق با کمک ملایان یکی از دلایل واضح نوکری اینان است.در جمهوری اسلامی کاری صورت نگرفته است که بنفع امپریالیسم و سرمایه داران تمام نشده باشد.من عقیده دارم که حتی تمام ملت معتقد به دمکراسی باشند ولی اقتصاد نفتی و کمپرادوری باقی بماند یواش یواش به سمت دیکتاتوری خواهیم رفت.منتها سرعت رفتن ما به طرف دیکتاتوری یواش تر فقط میشود.شما دیدید که با وجود نیروهای ترقی خواه و دمکراتیک انقلاب بسمت دیکتاتوری رفت و این باز هم میتواند تکرار شود
سرمایه داران جهان خوار

http://efsha.squarespace.com/blog/2009/9/16/968384534225.html

در لینک زیر نشان داده میشود که چگونه اقتصاد کمپرادوری سبب ضدیت با تولید و گسترش دلالی میشود و به همه ما وو ایرانیان وآینده ایران ضرر میزند
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/2/13/527137311101.html
 
 
 
اقتصاد کمپرادوری اقتصادی دلالی است. طرفداران این اقتصاد اگر قدرت را درسیاست بدست آورند از اقتصاد تولیدی جلوگیری میکنند و کشور را بسوی اقتصاد دلالی و ضد تولیدی و وابستگی میکشانند.
اقتصاد برای بشر است و باید نیاز های بشر را برآورده کند و نه ای
ن که اقتصاد از بشریت تغذیه کند.عقلانیت درست میتواند منشا مسایل ما را نشان دهد و با توسل به عقلانیت که حق را تعیین میکند ما باید عمل کنیم.البته استثمار فرد از فرد بر خلاف عقلانیتی است که من دارم صحبت میکنم.عقلانیت مورد نظر را در لینک زیر ببینید
استفاده درست از عقل و خرد
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/2/16/303615225111.html
 
مسایل ایران فقط سیاسی نیست و با اصلاح ذهنیت افراد حل نمیشود زیرا اقتصاد دلالی حاکمانی را میطلبد که همسو با منافع صادرکنندگان(سرمایه داری و امپریالیسم) باشد و در ذات خود بی عدالتی ومرگ ملی را بهمراه دارد.ما سوار براسبی هستیم که ما را بوابستگی به بیگانه و از دست رفتن استقلال میبرد بایداز این اسب هر چه زودتر پیاده شد.شاه با شاهنامه و خمینی با قران این اسب را رانده اند و اگر بهوش نباشیم فردا دیکتاتور دیگری با یک گوشه دیگر از فرهنگ مسموم وضد حقوق بشری ما این اسب را خواهد راند
 
خود کفایی علمی یعنی در دنیا حرف اول را زدن است واین قابل دسترسی است اگر ما حکومت وفرهنگ خود را به این سو ببریم یعنی عاقلانه بر اساس آنعقلانیت رفتار کنیم
http://efsha.squarespace.com/blog/2010/2/16/303615225111.html
حتی همان کوششهای محدود ملایان در اوایل انقلاب توانست سبب یافتن تکنولژی جدید باشد که در یک مورد تکنولژی مربوط بفلزات به ایتالیا فروخته شد.اینها شدنی است فقط نیازمند اراده و همکاری وتعاون ملی و داشتن عقلانیت لازم است .
    یک لحظه تصور کنید  که خمینی به آنچه که در پاریس گفته بود پا بند بود و میخواست دمکراسی همسو با اسلام را بسازد(اسلام که دمکراتیک نیست بلکه منظور اعمال نفوذ و برنشاندن اسلامی است که میتواند دمکراسی را تحمل کند.مثلا در زمان شاه اسلام ما ایرانیان  پیامبر رحمت داشت یعنی تبلیغ میشد پیامبر رئوف بودمثلا از بنی قریظه و کشتار هفتصد نفر در مقابل پیامبر و بدستور او حرفی زده نمیشد البته که او پیامبر رحمت نبود ولی چنین تبلیغ میشد پیامبر هیچ جایش رحمت نبود ولی این تصور وارزشی بود که مردم ایران بطور  همگانی در زمان شاه به آن باور داشتند)  ولی نیروهای موجود در جامعه از لحاظ فرهنگی واقتصادی این اجازه را به او نداده است و او را گام بگام بسوی دیکتاتوری رانده است این در صورتی میتوانست باشد که خمینی سعی کرده بود اسلام همسو با دمکراسی ایجاد کند که البته از کلام فراتر نرفتو خمینی فقط وعده دمکراسی و حقوق بشر را در پاریس داد.منتها در ایران عامل اقتصاد دلالی وی را بسمت دیکتاتوری هدایت کرد.
این وضع میتواند در حکومتی که بعداز ملایان بوجود آید تکرار شود

آیا امکان باز تولید استبداد در پی پیروزی جنبش سبز وجود ندارد؟

http://efsha.squarespace.com/blog/2010/1/18/956557862221.html
 
 
ما برای بقا بتولیدات ملی خودمان وخود کفایی نیاز داریم ولی اگر بعهده اقتصادی نفتی و دلالی بگذاریم آنان میگویند ما آب را در کشاورزی هدر میدهیم بهینه این است که اب را صادر کنیم پولی که بدست میاید از محصولات کشاورزی بیشتر است و این برای ایران مفید تر خواهد بود ولی در عنل پول آب هم بجیب کسانی خواهد رفت که خیلی اسلامی ویا خیلی ایرانی و یا هر ایدئولوژی استبدادی دیگر در حکومت است.اقتصاد دلالی و نفتی (معادل اقتصاد بدون کوشش و فعالیت تولیدی ) اولین عامل در بازتولید استبداد است.تعادلی بین واردات و و صادرات و با اولیت صادرات باشد تا بتوانیم دبین ملل دیگر ما هم سربلند باشیم اقتصاد ما باید تولیدی باشد نه دلالی و وارداتی تازه در مورد دلال بودن هم گندش را در آورده اند مثلا در زمان خاتمی چهار میلیارد دلار کالا از دبی وارد کردند و سی در صد سود به بازرگان دبی دادند.حتی در این دلالی هم بی عرضه بوده اند
نموه زیر نشان میدهد چگونه اقتصاد دلالی سبب استقرار سودچویان بنام ایدئولوژی دین و یادر زمان شاه ایران پرستی و اریا پرستی می
شود
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/2/13/527137311101.html

من  اسم این کار میگذارم بر اساس عقلانیت و عدالت رفتار کردن.حداقل عدالت حقوق بشر است و عقلانیت مورد نظر را هم شرح داده ام.مورد من ایدئولوزیک نیست مثلا نمیگوید دین داری خوب ویا بد است و یا این که هیچ طبقه ای را محروم نمیکند.تنها قید عادلانه وعاقلانه رفتار کردن است در واقع عاقلانه رفتار کردن بر اساس آن عقلانیتی است که بر شمردم زیرا حقوق بشر زاییده همان عقلانیت است
نتیجه
نجات ایران در بر پایی حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و رفتن بسوی خود کفایی علمی و اقتصادی است
__________________________
نوشته زیر بررسی دیگری از همین اقتصاد مصرفی و دلالی بر اثر اقتصاد دلالی بر اساس واردات است


این اعداد نه شوخی دارند، نه تعصب و تفسیر می‌پذیرند و بدنه کارشناسی نظام هم کاملا از آن آگاهی دارند که به نظر نویسنده تسریع در خرج باقیمانده نفت هم ریشه در این آگاهی دارد.

- - -

انتشار آمار سرشماری ۱۳۹۰: اعدادی که تعارف ندارند!

۱۷/مرداد/۱۳۹۱ عباس هرندی 

با انتشار آمار سرشماری ۱۳۹۰، نویسنده سعی دارد مستقل از نقش نظام‌های سیاسی حاکم، به زبان ساده به مقایسه دو مقطع زمانی ۱۳۵۵ و ۱۳۹۰ پرداخته و سپس با توجه به آمار به پیش‌بینی وضعیت در دهه های بعدی بپردازد. هدف از این یادداشت بیان چرایی فرایند نیست و قصدی هم برای یافتن مقصر ندارد. کلیه آمارها در مرکز آمار ایران موجود است ولی گرد شده‌اند.

در سال ۱۳۵۵ جمعیت ایران در حدود ۳۵ میلیون نفر ( ۶۸ درصد روستایی و ۳۲ درصد شهری )، ۵۹ درصد مردم بی‌سواد و تنها ۴۱ درصد باسواد تنها ۱/۵ درصد مردم تحصیلات دانشگاهی داشتند که نسبت مرد به زن در میان دانشگاهیان ۳ به ۱ بوده است.

متوسط سنی کشور در حدود ۱۷ سال و امید به زندگی ۵۷ سال بوده است. نرخ رشد جمعیت در حدود ۳ درصد و تعداد متوسط اعضای یک خانواده ۵ نفر وده است.

در سال ۱۳۹۰ جمعیت ایران در حدود ۷۵ میلیون نفر ( ۳۰ درصد روستایی و ۷۰ درصد شهری ) ، تنها ۷ درصد مردم بی سواد و ۹۳ درصد باسواد و ۱۷ درصد مردم تحصیلات دانشگاهی داشته اند که نسبت مرد به زن در میان دانشگاهیان ۱ به ۱ بوده است.

متوسط سنی کشور در حدود ۲۹ سال و امید به زندگی ۷۴ سال بوده است. نرخ رشد جمعیت در حدود ۱/۳ درصد و تعداد متوسط اعضای یک خانواده ۳/۵ نفر بوده است.

این اعداد چه می‌گویند؟

۱. با سرعت باور نکردنی شهرنشینان در تنها ۳۵ سال دو برابر شده اند ( این شتاب روند از سال ۱۳۴۵ شروع شده است) و در واقع اکثریت کشور از حالت مولد روستایی به سمت مصرف کننده شهری رفته است. این یعنی وابستگی بسیار بیشتر کشور به تجارت خارجی برای تامین مصرف طبقه شهری و رو به رو شدن با مسائلی مانند تورم که در جامعه روستایی وجود ندارند.

۲. مردم دیگر بی سواد نیستند. در جامعه ای که نرخ سواد بالا رود بسیاری از ابزارهای سنتی برای کنترل آن مانند اخلاق و مذهب کارایی خود را از دست خواهد داد و باید با ابزار نوین تر مدنی جایگزین شود. به بیان ساده تر برای کنترل جامعه نباید امیدوار به با اخلاق بودن مردم یا ترس از خدا و قیامت داشت. جامعه روستایی ، جامعه بسیار مذهبی تری است که الان به شدت رنگ باخته است.

۳. با افزایش چشمگیر بهداشت و امکانات امید به زندگانی افزایش چشمگیری داشته است ولی این به معنای افزایش رضایت از زندگی نیست. در جامعه مصرفی شهری و پیشرفته فقر به معنی کلاسیک جای خود را به احساس فقر می‌دهد که به مراتب تحملش سخت تر است. شما تفاوت فقر را از یک روستایی و شهری را بپرسید ، اختلاف ها زمین تا آسمان است و روستایی توقع بسیاری پایین تری دارد و غالبا شادترند.

۴. خانواده ها کوچکتر و زن ها فعال تر و باسواد تر شده‌اند. این به معنای افزایش سن ازدواج و استقلال مالی زن ها وتغییر ساختار مردسالار جامعه هم هست. بویژه آنکه با شهری شدن جامعه ،اکثر کارهای بدنی جای خود را به خدماتی می‌دهند که فرقی بین زن و مرد وجود ندارد و یافتن کار برای مردها ( نصف جامعه)سخت از قبل می‌شود و این به خودی خود ایشان را در مقایسه با پدرانشان افسرده تر می‌کند.

۵. نرخ رشد جمعیت به شدت کاهش یافته و ایران دیگر کشور خیلی جوان نیست و رو به میان سالی است.

با توجه به این موارد زنگ های خطر برای ایرانیان؛ مستقل از حکومت قبلی، فعلی و آتی آن به شدت به صدا درآمده است.

جامعه ۷۰ درصد شهری ، جامعه‌ای است که خود به خود شغل اکثریت افراد خدماتی و نه تولیدی است. در ایران رشد شهری ناشی از تزریق درآمدهای نفتی است که دولت‌ها با این درآمدها ایجاد شغل نکرده‌اند بلکه مردم را مشغول کرده‌اند. جامعه ۷۰ درصد شهری باید دامنه خدمات خود را به خارج کشور گسترش داده باشد چون برای ادامه حیات وابسته به واردات است و باید توازنی ایجاد کند. آیا ایران کشور صادرکننده خدمات است؟ خیر. پس خدمات این شهرنشینان داخلی است ( به همدیگر سرویس می‌دهند) و برای حفظ تعادل به شدت وابسته به نفت.

از سوی دیگر این جامعه در سال ۵۵ نرخ رشد ۳ درصدی داشته است که در سالهای اولیه دهه ۶۰ تا ۵ درصد هم بالا رفته است. این یعنی اگر در دهه ۷۰ مشکل ایران محصلین فراوان ( نه دانشجویان ) بود که مدارس ۳ شیفت کار می‌کردند، در دهه ۸۰ و ۹۰ اشتغال است زیرا این موج به سن اشتغال رسیده است در حالیکه اکثر شهرنشین مصرف کننده فاقد رابطه خدماتی با بازار بیرون از کشورهستند و این یعنی چاره ای جز مصرف درآمدهای نفتی برای واردات کالا مصرفی به جای استفاده در زیرساخت ها نیست.

منابع نفتی محدود و پایان پذیر است. مصرف داخلی نفت هم بالاتر رفته و خود به خود صادرات آن کاهش می‌یابد. اتلاف منابع و مشکلات سیاسی و تحریم که نور علی نور است !

همین جاست که دلیل این افسردگی و فشار اکثریت جامعه حدودا ۳۰ ساله کشور را درک می‌کنیم.

اما فاجعه بزرگ‌تری که در راه است این است که این موج در ۳۰ سال به بازنشستگی خواهد رسید و از حالت نیرویی بالقوه مولد خارج خواهد شد. یعنی با کشوری رو به رو خواهیم بود که حتی از کشورهای توسعه یافته هم پیرتر است و این قشر پیر نیاز به درمان و خدمات دارند و نرخ رشد هم که پایین آمده است. خانواده‌ها هم که دارند کوچک‌تر می‌شوند و این به آن معنی است خانواده‌ها پیرها را نگهداری نخواهند کرد، سازمان تامین اجتماعی هم که در حال خرید و فروش ملک است و دیر یا زود حباب اموالش خواهد شکست!

ژاپن در دهه ۱۹۹۰ بهترین مثال این الگوی جمعیتی است که مردم با آن صادرات ( بعد از آلمان دومین صادرکننده جهان) و البته فرهنگ غنی وقتی جوانان مشغول کار شدند و تولید بچه یادشان رفت و بعد پیر شدند و جایگزین نشدند هنوز نتوانسته‌اند از آن شوک رهایی یابند، ایران که جای خود دارد.

اینکه مانند آقای خامنه‌ای یا احمدی‌نژاد بخواهیم مردم بیشتر بچه تولید کنند، هم چاره کار نیست. چون اساس کشور نفتی است و این کار در واقع مشکل را دوبرابر می‌کند و هم باید جور محصل‌ها را بکشند هم پیرها را. بچه جدید یعنی مصرف کننده جدید! 

اینکه به شهری‌ها هم بگوییم بروید در روستاها کار کشاورزی کنید، به نظر نویسنده دیگر عملی نیست.

این اعداد نه شوخی دارند، نه تعصب و تفسیر می‌پذیرند و بدنه کارشناسی نظام هم کاملا از آن آگاهی دارند که به نظر نویسنده تسریع در خرج باقیمانده نفت هم ریشه در این آگاهی دارد.


Article originally appeared on افشا (http://efsha.squarespace.com/).
See website for complete article licensing information.