جنگ براي دمكراسي؛ شوخي خونبار و ويرانگر - عباس عبدی
از افشا
کشتار در این گونه کشور ها قسمتی هم مربوط به حذف دیکتاتور است و البته یک قسمتش هم مربوط به منافع حمله کننده بیگانه است.البته یک قسمتش هم مربوط به سطح فرهنگی و قدرت ارتجاع در این کشور های و یا قدرت نیروهای مترقی در این کشور ها.در کنار وجود قومیتها ما در تمام موارد بر شمرده در بالا هم ضعیف و در خطر هستیم.زیرا هم اپوزیسیون و هم حاکمیت اکثرا استبدادی و ارتجاعی هستند و نیروهای مترقی منسجم نیستند و در بین لیبرالها و دمکراسی طلبان و کمونیستها و سوسیالیستها پراکنده اندو اینان هم نمیتوانند منسجم عمل کنند.نتیجه حمله خارجی هم به هر حال بالا آمدن یک استبداد دیگری خواهد بود اگر مردم بباورهای دمکراسی و حقوق بشری مسلح نشوند//اهمیت ارزشهای حقوق بشری در ایران و در باورمندی مردم به این ارزشها برای شکست استبداد ایرانی اسلامی
http://efsha.squarespace.com/blog/2011/7/2/774975790655.html
_______________________________________
جنگ براي دمكراسي؛ شوخي خونبار و ويرانگر
جنگ براي دمكراسي؛ شوخي خونبار و ويرانگر
جنگهايي كه در دهسال گذشته در عراق، افغانستان و ليبي رخ داده، ماهيت و زمينهها و انگيزههاي متفاوتي داشته است و از اين جهت آنها را نميتوان با يكديگر مقايسه كرد، ولي اين جنگها بويژه مورد ليبي بحث درباره امكان جنگ براي برقراري دمكراسي را بيش از گذشته مطرح كرده است. هرچند اين بحث در ابتداي راه قرار دارد و براي اظهار نظر قطعي تا روشن شدن دقيق نتايج حاصل از اين دخالتهاي نظامي بايد صبر كرد ، ولي فعلا ميتوان به برخي از وجوهي كه كمتر مورد اشاره قرار گرفته است پرداخت.
1-اولين مسالهاي كه بايد توجه كرد، تغييرات به وجود آمده در یک سال گذشته در كشورهاي منطقه، بيش از آنكه محصول دخالت نظامي باشد، ناشي از تغييرات كلي در سطح جوامع مورد نظر است، بويژه شكستن انحصار رسانهاي و گسترش سطوح آموزشي و رشد شهرنشيني، و نیز تحولات در عرصه بینالملل زمينههاي اصلي اين تغییرات هستند، و بههمين دليل هم كشورهايي چون تونس و مصر كه چندين دهه استبدادي بودند و هیچگاه مخالفتی موثر را شاهد نبودند، تاب تحمل فشار ناشي از اين تحولات را نداشتند و با کوچکترین اتفاق پیشبینی نشدهای قافیه را باختند و میدان را خالی کردند. بنابراين جنگ براي انجام تغييرات در اين كشورها ضروري نیست و در كشورهاي ديگر هم دير يا زود فشارهاي ساختاري مذكور تاثير خود را براي انجام تغييرات دمكراتيك برجا خواهد گذاشت. ممكن است كه جنگ اين فرآيند را كوتاه كرده باشد، ولي بطور يقين در ميان یا بلند مدت تحقق دموکراسی را به تاخير خواهد انداخت، زيرا جنگ بويژه وقتي كه ابعاد قومي و زباني و ديني پيدا كند موجب بروز جنايتها و شكلگيري كينههايي خواهد شد كه براي تحقق دمكراسي همچون سم كشنده عمل خواهد كرد.
2- تقليل ايجاد دمكراسي به تغيير قدرت سیاسی يك حكومت، سادهانگارانهترين نظريهاي است كه ميتوان ارايه كرد. برخی کشورها چند بار این تغییر را تجربه کردهاند ولی به دموکراسی نرسیدند. تحقق دمكراسي در يك جامعه، نيازمند چند شرط است. وجود ساختارها و نهادها و فرهنگ دمكراتيك از جمله اين شروط است. هردو مورد، به ویژه فرهنگ دمكراتيك جز از طريق گذشت زمان و با تجربه گام به گام دستيافتني نيست. از سوی دیگر شكلگيري نهادهاي دمكراتيك در جوامع نفتي كه سهم مهم و اصلي توليد آن ناشي از نفت است، تا کنون ديده نشده است. فرهنگ دمكراتيك نيز نيازمند تجربه مستمر و مداوم و قرار داشتن در فرآيند دمكراتيزاسیون است، ولي اين فرهنگ حتي اگر تا حدي وجود هم داشته باشد، در فرآيند جنگ و خونريزي نابود خواهد شد. مشكل بسياري از اين جوامع، ریشهایتر از وجود حكومتهاي استبدادي است. بههمين دليل ،بسياري از طرفداران دمكراسي وقتي نتيجه انتخابات آزاد در اين كشورها را ميبينند، دچار ياس و سرخوردگي ميشوند. در واقع دمكراسي شيوهاي است براي بروز و تحقق خواست و اراده مردم، اگر كسي يا كساني با اين خواست و اراده موافق نيستند، بهتر است در پي دمكراسي نباشند بویژه از طریق جنگ.
3- يكي از نكاتي كه در دفاع از اين جنگها مطرح ميشود، دفاع از مردمي است كه به دست حكومتهاي استبدادي كشته ميشوند يا كوشش براي جلوگيري از اتلاف منابع اقتصادي است. در هر دومورد نكات ديگري هم مطرح است. تعداد كشتههاي جنگ و نيز كساني كه پس از جنگ به دلايل متعدد كشته ميشوند، احتمالا بسيار بيشتر از مجموع كشتههايي است كه رژیمهای معمول در این جوامع انجام میدهند. همچنين خرابيهاي اقتصادي و صنعتي و زیربنایی كه بر اثر جنگ (بويژه از طرف نيروهاي خارجي) وارد ميشود بسيار فراتر از مجموع خسارتهايي است كه بر اثر ندانمكاريهاي رژيم استبدادي بر آن كشور وارد خواهد شد. بويژه آنكه مطابق آنچه كه در بند 1 گفته شد، اين رژيمها به دلايل متعدد بايد اصلاحات لازم را در خود ايجاد كنند و دير يا زود مجبورند از سركوب و اتلاف منابع دست بردارند.
4- ممكن است كه برخي افراد آلمان و ژاپن را نمونههاي موفق اين دخالت معرفي كنند. در اين دومورد، بايد گفت كه كشورهاي پيروز در جنگ دوم براي برقراري دمكراسي جنگ نكردند، بلكه براي دفاع از خود اقدام نمودند و آن جنگ فلسفه دیگری داشت. بعلاوه بنيانهاي دمكراسي در جامعهاي چون آلمان ريشهدارتر از آن بود كه تاسيس آن فقط ناشي از اراده قدرتهاي پيروز باشد.
5- يكي از نكاتي كه در موضوع دخالت خارجي بايد در نظر داشت اين است كه در برخي كشورها شكافهاي قومي، زباني، ديني و نژادي وجود دارد كه با دخالت نظامی بيگانگان اين شكافها به شكل انفجاري فعال ميشوند، كه نمونه آن در عراق ديده شده است. بطوري كه حتي زندگي روزمره مردم را در مواردي دچار مشكل كرده است و موجب ایجاد زخمهای عمیقی شد که به این زودیها التیام نخواهد یافت. متاسفانه رسانههاي بين المللي در ارايه تصاوير وارونه از واقعيات اجتماعي به افكار عمومي بسيار فعال هستند. تا روز پيش از سقوط قذافي انواع و اقسام خبرها از كشته شدن مردم لیبی در سطح اول رسانهها منتشر ميگرديد، ولي با كشته شدن وي گويي كه اين جنايات خاتمه يافته است و چنين برداشت ميشود كه ليبي در آر امش قرار دارد، درحالي كه واقعيت امر به گونه ديگري است. اتفاقاتي كه كمابيش در عراق و افغانستان حتی پس از گذشت يك دهه از دخالت نظامي غرب ديده ميشود.
6- ترديدي نيست كه ادامه حكومتهاي غير دمكراتيك در اين كشورها نامطلوب و به ضرر مردم منطقه است، ولي فراموش نكنيم كه به صرف نامطلوب بودن يك وضع نميتوان به مطلوب بودن شيوههاي ديگر و با هر هزينهاي حكم داد. در واقعيت جاري، ما مخير به انتخاب راه خوب از بد نيستيم، بلكه در اكثر موارد ميان دو راه بد و بدتر بايد انتخاب كنيم و براي اين انتخاب بايد ارزيابي دقيقي از هزينه و فايده هر دو راه ارايه كرد، و حتي در مواردي كه قطعيت نداريم اصل را به احتياط گذاشت.
7- نيروهايي كه بهدليل حمايتهاي نظامي بيگانگان در يك كشور حاكم شوند، انگ وابستگي به بيگانگان بر پيشاني آنان نقش خواهد بست و همين انگ براي ناكارآمد شدن بعدي آنان در اتخاذ تصميمهاي صحيح كافي خواهد بود. بنابراين وابستگي به قدرتهاي خارجي به پاشنه آشيل اين حكومت ها تبديل میشود. بويژه در كشورهايي كه گرايشها ي ضد بيگانه در آنها قوي باشد. نمونه روشن آن را در حكومت حامد كرزاي ميتوان ديد. اعتماد به نفس مناسب در مردم و حكومت كه لازمه شكل گيري دمكراسي است، در چنين جامعهاي وجود نخواهد داشت.
از آنجا كه قرار است يادداشت من كوتاه باشد، تشريح مسايل روانشناسي طرفداران اين ايده و جامعه شناختي اين مساله را وا ميگذارم براي فرصتي ديگر.
http://www.ayande.ir/1390/09/post_980.html
Reader Comments