اشعار جعلی در شاهنامه .....4
از افشا
همیشه ضعیفان بیشتر مورد حمله قرار میگیرند و همیشه عده ای نامرد سعی در حفظ تا عدالتی موجود در زمان را دارند و اینها یا ابله هستند و یا مرتجع.در زیر ابیات الحاقی در مورد زنان را در شامهنامه مطالعه میکنیم
_________________
بايسته است که پاسخی نيز به پانترکها، يعنی اين دسته از دشمنان يگانگی ايرانزمين که با عَلَمْکردن بخشهايي دروغين از شاهنامه میکوشند تا اين اثر جاودانه را بیارزش کنند، داده شود. پس با هم به نقدی زيبا در پاسخ به يکی از اين دشمنان به ظاهر فمنيست، میپردازيم:
شخصی با نام تيمور(!) در صفحهی پيامهای چند تن از دوستانمان مینويسند:
«توهين به زنان در فارسها ريشهی تاريخي دارد(!). فردوسي در مورد زنان شعرهايي سروده که انسان از خواندن آنها شرم ميکند(!). نمونهی آنها عبارتند از:
//زنان را از آن نام نايد بلند// که پيوسته در خوردن و خفتنند//
//زن و اژدها هردو در خاک به// جهان پاک از اين هردو ناپاک به//
//زنان را ستايي، سگان را ستاي// که يک سگ به از صد زن پارساي//
.... و يا سعدي مي گويد: چو زن راه بازار گيرد، بزن// وگرنه، تو، خانه نشيني چو زن»
دربارهی اين ادعا(!) آقای «ابوالفضل خطيبی» در مقالهای با نام «بيتهای زنستيزانه در شاهنامه» که در « نشردانش سال بيستم ش 2» به چاپ رسيد و سپس در سايت وزين «شورای گسترش زبان فارسی » درج شد، پاسخی بسيار کامل و کوبنده دادند که بخشهايی از آنرا که مرتبط به مبحث مورد نظر ماست را میآوريم:
«تئودور نولدكه درباره مقام زن در شاهنامه مينويسد: «در شاهنامه زنان نقش فعالي ايفا نميكنند؛ تنها زماني ظاهر ميشوند كه هوس يا عشقي در ميان باشد».( Th. Noldeke, The Iranian National Epic, Tr. By. L. Bodganov, Bombay 1930, pp. 88-89. ترجمهی فارسي: حماسهی ملي ايران، ترجمهی بزرگ علوي، تهران، 1357، ص 116ـ115.)
اما اين نظر چندان دقيق به نظر نميرسد. درست است كه به لحاظ كمّي حجم بسيار كمتري از شاهنامه به زنان ـ در مقايسه با مردان ـ اختصاص يافته، ولي نقش برجسته آنان را در بسياري از داستانهاي شاهنامه به هيچ روي نميتوان ناديده انگاشت. گردآفريد و گرديه نمونههاي كممانندي از زنان سلحشور و بيباكند. فرانك هوشمندانه و فداكارانه پسر خود فريدون را دور از چشم ضحاك و ضحاكيان ميپروراند و هموست كه سرانجام با به بند كشيدن ضحاك، ايران را از فرمانروايي ستمگرانه و چند صد ساله او ميرهاند. در حاليكه ايرج به دست برادرانش سلم و تور كشته ميشود، نسل شاهي ايران از طريق دختر او، ماهآفريد به نوادهاش منوچهر، پسر پشنگ منتقل ميشود. در داستانهاي مهيج و دلآنگيز عشقي ـ حماسي شاهنامه مانند زال و رودابه، بيژن و منيژه، كيكاوس و سودابه، كتايون و گشتاسب، بهرامگور و آزاده، زنان نقشهاي برجستهاي ايفاد ميكنند. هماي دختر بهمن به پادشاهي ايرانشهر ميرسد و تاج شاهي بر سر مينهد.
در شاهنامه بيتهاي بسياري در توصيف و ستايش و يژگيهاي ظاهري و معنوي نيكوي زنان آمده است. توصيفهايي از اين دست فراوان به چشم ميخورد:
//آراسته همچو باغ بهار//آرايش روزگار//پري چهره//سرو سهي//ناسفته گوهر//آرام دل//بهشتي روي//بهشت پرنگار//ماه ديدار.(براي فهرست مفصلي از اين توصيفها، رك. دبيرسياقي، محمد، «چهره زن درشاهنامه فردوسي»، به كوشش ناصر حريري، تهران، 1365 ش، ص 52ـ51.)
ولي در شاهكار فردوسي بيتهايي نيز هست كه زنستيزانه است و در آنها عقايد منفي نسبت به زن ابراز شده است. چه بسيارند زنان و مردان ايراني كه اين بيتها را از زبان شاعر بزرگ ملي خود، كه بر قله شعر و ادب فارسي خوش نشسته است، برنميتابند و احياناً شخصيت واقعي او را در هالهاي از ابهام مينگرند و شايد از خود ميپرسند، شاعر و حكيم و انديشمندي كه شاهكار او شناسنامهی ملي هر ايراني است، چگونه ميتواند چنين حكم تعميمپذيري را درباره زنان صادر كند:
// زن و اژدها هر دو در خاك به//جهان پاك ازين هر دو ناپاك به //
نگاره به زناني برخوردار است كه در عين شيفتگي به فردوسي، اينگونه بيتها را معضلي حل ناشدني ميانگاشتند و زنان فرهيخته ديگري كه به سبب رواج اين بيتها به نام فردوسي، حتي به سراغ شاهنامه نرفته و آن را نخواندهاند. از سوي ديگر بسياري از مردان را ديدهام كه اين بيتهاي زنستيزانه، از جمله بيت مذكور را از حفظ دارند و چونان سندي موثق از زبان شاعري محبوب و عالي مقام به مخاطب خود عرضه ميكنند و از مناظرهاي خودساخته سربلند بيرون ميآيند!
در اين جستار سر آن ندارم كه به بررسي نقش زن در شاهنامه بپردازم، (برخي از پژوهشهايي كه درباره مقام زن در شاهنامه منتشر شده، بدين شرح است: بصاري، طلعت، زنان شاهنامه، تهران، 1350 ش؛ انصافپور، غلامرضا، حقوق و مقام زن درشاهنامه فردوسي، تهران، 1355ش؛ فردوسي، زن و تراژدي (مجموعه مقاله)، به كوشش ناصر حريري، تهران، 1365 ش؛ حيات اجتماعي زن در تاريخ ايران (مجموعه مقاله)، جلد اول: قبل از اسلام، بخش اول، تهران، 1369 ش؛ ونيز:
Dj. Khaleghi-Motlagh, Die Frauen im Schahname, Freiburg, 1971; M. Omidsalar, “Notes on Some Women of the Shahnama” Name-ye Iran-e Bastan, Vol. 1, No. 1, Spring and Summer 2001, pp. 23-48. در مقاله اخير با عرضه شواهد متعدد، نقش برجسته برخي زنان شاهنامه بررسي و نظر نولدكه نقد شده است.)بلكه ميكوشم به بررسي و ارزيابي مهمترين بيتهايي بپردازم كه در آنها در حكمهاي تعميمپذيري زن مورد انتقاد يا طعن و هجو قرار گرفته است. اينگونه بيتها را به دوسته الحاقي و اصلي تقسيم كردهايم.
در اينجا خواننده شايد بپرسد كه ملاك الحاقي دانستن اين بيتها چيست؟ در پاسخ ميگوييم، ملاك اصلي همانا قواعد و ضوابط نسخهشناسي است كه از ملاكهاي ديگر چون سبكشناسي وجز آنها استوارتر و اطمينانبخشتر است. اين بيتها را از چاپها و تصحيحات مختلف شاهنامه در زير ميآوريم و در هر مورد با استناد به دستنويسها نشان ميدهيم كه همه آنها سرودهی كاتبان و شاهنامهخواهان است كه طي قرنها كتابت اين كتاب ارجمند بدان الحاق شدهاند:
الف) بيتهاي الحاقي:
1) نخست به ارزيابي معروفترين بيت زنستيزانه شاهنامه كه بيشتر ذكر شد ميپردازيم:
زن و اژدها هر دو در خاك به // جهان پاك ازين هر دو ناپاك به
اين بيت به داستان سايوش (سياوخش)، شاهزادهی پاكنهاد ايراني مربوط ميشود كه نامادريش سوداوه بدو دل ميبازد و او را به سوي خود ميخواند؛ اما پس از آنكه با مخالفت سياوش روبرو ميشود و از وصل نا اميد، نزد شوهرش كيكاوس چنين وانمود ميكند كه سياوش قصد دستاندازي به او را داشته است. سرانجام به پيشنهاد موبدان سياوش براي اثبات بيگناهي خود بايد از آتش بگذرد. هيزم انبوهي گرد ميآيد و همه منتظرند كه سياوش از كوه آتش بگذرد:
//نهاد هيزم دو كوه بلند//شمارش گذر كرد بر چون و چند
//ز دور از دو فرسنگ هر كس بديد//چنين جست بايد بلا را كليد
//همي خواست ديدن در راستي//ـ زكار زن آيد همه كاستي
//چن اين داستان سر بسر بشنوي//به آيد ترا گر به زن نگروي ـ
(چ. خالقي، ج 2، ص 234، ب 476ـ472)
در برخي از چاپهاي شاهنامه پس از بيتهاي بالا كه بيگمان اصلي است و در بخش بعدي درباره آنها بحث خواهيم كرد، دو بيت زير ميآيد:
//به گيتي بجز پارسا زن مجوي//زن بدكنش خواري آرد به روي
//زن و اژدها هر دو در خاك به//جهان پاك ازين هر دو ناپاك به
بيت پايانی در 15 دستنويس از كهنترين و معتبرترين دستنويسهاي شاهنامه4 كه تصحيح جلال خالقي مطلق برپايهی آنها استوار است، نيست و در چاپهاي معروف ژول مول و مسكو و حتي بروخيم نيز ديده نميشود. پس اين بيت چگونه معروف خاص و عام شده است؟ تا آنجا كه بنده جستجو كرده است، بيت مذكور در چاپ كلكته (رك. چ وُلرس، ج 2، ص 551، پانوشت 2) و بمبئي (1276 هـ.ق، ص 119، ب 5 از پايين) كه اساس آنها دستنويسهاي متأخر و كماعتبار شاهنامه بوده، آمده و از همان طريق به برخي از چاپهاي كماعتبارتر ايران مانند شاهنامه چاپ امير بهادر (ص 110، ب 21)، شاهنامهاي كه انتشارات ايران باستان به يادگار جشن هزارمين سال فردوسي منتشر كرده (ج 1، ص 131، ب 6 از پايين)، چاپ محمد رمضاني (ج 1، ص 432، ب 10679)، چاپ اميركبير (ص 123، ب 35) و چاپ دبير سياقي (ج 2، ص 487، ب 524) راه يافته است.
2) رستم پس از ذكر دلاوريهاي خود به پدرش زال ميگويد:
//از افكندن شير شيرمست مرد//همان جستن رزم و دشت نبرد
//زنان را از آن نام نايد بلند//كه پيوسته در خوردن و خفتنند
(چ. ژول مول، ج 1، ص 223، ب 59ـ58)
اين دو بيت از ميان 15 دستنويس مبناي تصحيح خالقي (ج 1، ص 333، پانوشت 4) تنها در يك دستنويس اصلي ل و سه دستنويس فرعي ق2، ل3 و ب آمده و قطعاً الحاقي است. گذشته از اين، اين دو بيت كه درچاپ مسكو (ج 2، ص 50، پانوشت 17) نيز الحاقي تشخيص داده شده است، هم به لحاظ لفظ و هم از نظر معني سستاند و تصنعي با يكديگر پيوند يافتهاند.
3)//رودابه عاشق زال ميشود//چو بگرفت جاي خرد آرزوي
//دگرگونهتر شد به آيين و خوي//چه نيكو سخن گفت آن راي زن
//ز مردان مكن ياد در پيش زن//دل زن همان ديو را هست جاي
//ز گفتار باشند جوينده راي
(چ. ژول مول، ج 1، ص 125، ب 455ـ453)
دو بيت آخر از ميان 15 دستنوس مبناي تصحيح خالقي (ج 1، ص 187، پانوشت 20) تنها در س، ق، لن، ق2، لي، پ، ب آمده است. اين دو بيت كه از طريق دستنوس پ به چاپ ژول مول راه يافته، در دستنويسهاي كهن و معتبري چون ف و ل نيست وطبعاً الحاقي است.
4) شاه يمن هنگامي كه دخترانش را ـ كه سخت دوست ميدارد ـ به ناچار به پسران فريدون به زني ميدهد و از جدا شدن از دختران دل آزرده است، ميگويد:
//به اختر كس آن دان كه دخترش نيست//چو دختر بود روشن اخترش نيست
(ج. مسكو، ج 1، ص 89، ب 170)
اين بيت با اينكه از ميان 15 دستنويس مبناي تصحيح خالقي تنها در دو دستنويس اصلي ق و س2 نيامده و در غالب دستنويسهاي ديگر مضبوط است، به تشخيص مصححان شوروي مشكوك و به تشخيص خالقي (ج 1، ص 102، پانوشت 26) الحاقي است.
5) سوداوه همچنان در كار سياوش دسيسه ميكند و با «جادوي ساختن» بدگماني كيكاوس را نسبت به پسرش افزون ميكند:
//برين داستان زد يكي رهنمون//كه مهري فزون نيست از مهر خون
//چو فرزند شايسته آمد پديد//ز مهر زنان دل ببايد بريد
(چ. خالقي، ج 1، ص 239، ب 558ـ557)
در چاپ ژول مول (ج 2، ص 123، ب 603) پس از اين دو بيت كه بيگمان اصلي است، بيت زير آمده است:
//زبان ديگر و دلْشْ جايي دگر//ازو پاي يابي كه جويي تو سر
از ميان دستنويس مبناي تصحيح خالقي، اين بيت تنها در ق2، لي، پ، آ، ل3، س2 آمده (ج 1، ص 239، پانوشت 31) و در نه دستنويس كهن و معتبر ديگر نيست. اين بيت باز هم از طريق دستنويس پ به چاپ ژول مول راه يافته است. در دستنويس بيتاريخ لنينگراد (در چاپ مسكو با نشان VI) به جاي اين بيت، بيت زير آمده است:
//بكاري مكن نيز فرمان زن//كه هرگز نبيني زني راي زن
(چ. مسكو، ج 3، ص 39، پانوشت 20)
6) هنگاميكه افراسياب از شيفتگي دخترش منيژه به بيژن، دلاور ايراني، آگاهي مييابد و در مييابد كه «ز ايران گزيدهست جفت»:
//به دست از مژه خون مژگان برفت//برآشفت و اين داستان باز گفت
//كرا از پس پرده دختر بود//اگر تاج دارد بداختر بود
(چ. خالقي، ج 3، ص 323، 236ـ235)
پس از اين دو بيت در چاپ مسكو (ج 5، ص 23، ب 263) بيت زير آمده است:
//كرا دختر آيد به جاي پسر//به از گور داماد نايد بدر
اين بيت در هفت دستنويس ل، س. ق. لي، ل3، و، آ آمده و در 8 دستنويس ديگر كه كهنترين دستنويس شاهنامه (ف) در رأس آنهاست، نيست و خالقي نيز به درستي آن را الحاقي تشخيص داده است.
7) نوش زاد، پسر مسيحي انوشيروان سر به شورش برميدارد و انوشيروان درنامهاي به مرزبان مدائن مأموريت ميدهد كه شورش را سركوب كند. بدو مينويسد:
//سپاهي كه هستند با نوش زاد//كجا سربپيچند چندين ز داد
//تو آن را جز از باد و بازي مدان//گزاف زنان بود و راي بدان
(چ. مسكو، ج 8، ص 102، ب 847ـ846)
در مورد مصرع دوم از بيت دوم، مصححان شوروي هنگاميكه از ميان 5 دستنويس مبناي تصحيح خود، ضبط اقدام دستنويسها (ل) را تصحيف شده ديدهاند (گزاف جهانديده آزي مدان)، ضبط يگانه و كاملاً با مفهوم و ساده قاهره 96 (در چ. مسكو با نشان K) را به متن برده و ضبطهاي ل و بقيهی دستنويسها را به حاشيه راندهاند. اينك از ميان 15 دستنويس مبناي تصحيح خالقي باز هم ضبط مختار مصححان شوروي يگانه است. به وضعيت دستنويسها دربارهی اين مصرع توجه فرماييد: ل: «گزاف جهانديده آزي مدان»؛ س2 (و نيز و، آ): «گزار جهانبين درازي مدار»؛ ك (و نيز ل3): «گزاف جهان بين دراز مدار»؛ ل2 : «نباشد به بازي كسي شهريار»؛ (ق2): «گزاف زنان بود و راي بدان»: لي: «گزاف جهان بيدرازي مدان»؛ س، ق (نيز لن، پ، لن2، ب): «گزاف جهانبين درازي مدان».
در اينجا شايسته است نكتهاي را درباره تصحيح متن خاطر نشان سازم و آن اينكه، هنگامي ضبط اقدم دستنويسها همراه با برخي دستنويسهاي ديگر تصحيف شده باشد يا غريب نمايد، گزينش ضبط يگانه و كاملاً مفهوم و سرراست يك دستنويس، ممكن است سخت گمراه كننده باشد؛ چنانكه در اين بيت گزينش ضبط يگانه قاهر(796) از سوي مصححان شوروي كه در ميان 15 دستنويس مبناي تصحيح خالقي به علاوهی دو دستنويس ديگر5 سخت تنهاست، خطاي محض است.
در نتيجهی چنين تصحيحي، مصرع بر ساختهاي ساخته و پرداخته كاتبي زنستيز به نام شاعري بزرگ رقم خورده است. چنين مينمايد مصححان شوروي بدين سبب كه دو واژه جهان و ميان در دو دستنويس مبناي تصحيح ايشان (لن و لن2) به صورت جهانبين كتابت شده، نتوانستهاند صورت درست اين مصرع را تشخيص دهند. صورت درست اين بيت كه در غالب دستنويسها با تفاوتهاي اندكي آمده، چنين است:
//تو آن را جز از باد و بازي مدان//گزاف جهان باين (به اين) درازي مدان
انوشيروان به مرزبان مدائن ميگويد: تو اين شورش را جدي مگير كه چيزي جز گزافكاريهاي جهان نيست و آن را به اين درازي كه گمان ميكني مدان (شورش چونان باد به شتاب ميآيد و زماني نخواهد شد كه فرو مينشيند).
8) زنان را ستايي سگان را ستاي//كه يك سگ به از صد زن پارساي
اين بيت زنستيزانه و سخت سخيف به نام فردوسي در امثال و حكم دهخدا (تهران، 1310 ش، ج 2، ص 919، س 25) ضبط شده، ولي نگارندهی آن را در هيچ يك ازچاپهاي شاهنامه نيافته است. چنانچه اين بيت در شاهنامهاي هم يافت شود، آشكارا پيداست كه جعلي است.
از ديگر دلايل الحاقي بودن بيتهايي كه در اين بخش نقل شد، اين است كه چنانچه آنها را از متن حذف كنيم، خللي در سير ماجراها و معني پديد نخواهد آمد. البته ممكن است بيت يا بيتهايي اصلي را نيز از شاهنامه حذف كنيم و خللي در روند داستان و معني متن ظاهر نشود، ولي اين نكته را بايد به خاطر داشت كه شرط اوليه و اساسي اصلي بودن بيتي اين است كه دستنويسها تا چه حد از آن پشتيباني ميكنند. حال آنكه بيتهاي منقول در اين بخش نه از تأييد كافي دستنويسها برخوردارند و نه غالب آنها به لحاظ شعري استوار و بعضاً با شعر پرمايه و سخته فردوسي فرسنگها فاصله دارند.
انگيزه اصلي كاتبان در ذوق آزمايي و سرودن بيتهاي الحاقي اين است كه گمان ميكنند شاعر در پارهاي مواضع به اندازه كافي ماجراها را شرح و بسط نداده است. خواننده با نگاهي گذرا به آنچه پيشتر آمد، اين نكته را نيك در مييابد. مثلاً در قسمت يكم، فردوسي پس از شرح دسيسههاي متعدد سوداوه با انتقادي نسبتاً ملايم به خواننده خود گوشزد ميكند كه «به آيد ترا گر به زن نگروي»، كه قطعاً نابكاريهاي متعدد سوداوه منشأ صدور چنين حكم كلي از سوي شاعر است، ولي به واقع فردوسي ميخواهد بگويد كه نبايد مرداني چون كيكاوس تسليم بيچون و چراي دسيسههاي نابكارانه زناني چون سوداوه شوند. در اينجا كاتبي خوش ذوق اين سخن شاعر را ناكافي دانسته و خود پا به ميدان سخنوري گذاشته و با سرودن بيتهايي تند و تيز و سخيف، انتقادي ملايم را به سخناني گزنده و زهرآگين در حق زنان تبديل كرده و به گمان خود حق مطلب را ادا كرده و حق زنان را كف دستشان گذاشته است!
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/armanpasokbehpanarabistbakhsdo.htm
Reader Comments