من نه چریکم نه مسلسل بدست
///
خشونت از دیگری یا من بدست
***
فکرت و اندیشه من کارگر
///
حاجت من نیست بزور و تبر
***
من که پی عشق روان میروم
//////
در پی اسرار جهان میروم
***
جستجوی عشق بود کار من
//////
در پی حق میرود آثار من
_________________________
من معتقدم نجات ایران در بر پایی یک حکومت دمکراتیک بر اساس حقوق بشر و رفتن بسوی خودکفایی علمی و اقتصادی است
بازخوانی نامه شدیداللحن رفسنجانی به آیت الله خمینی مبنی بر اعتراض به حمایت ایشان از بنی صدر اولین رئیس جمهور
در واپسین روز های سال 1359 که اختلافات سران حزب جمهوری اسلامی با بنی صدر رئیس جمهور وقت(2)به اوج خود رسیده بود و آیت الله خمینی و اکثر افراد خانواده ایشان از بنی صدر حمایت می کردند، هاشمی رفسنجانی که در آنروزها از گردانندگان اصلی حزب جمهوری اسلامی محسوب و ریاست مجلس را برعهده داشت، نامه شدیداللحنی را خطاب به بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی نوشت که متن کامل آن در زیر آمده است. مطالعه دقیق این نامه علاوه بر اینکه بنوعی بازخوانی تاریخ است و به مطالعه بی طرفانه تاریخ کمک می کند، کم و بیش می تواند صف بندی ها و اختلافات اوایل انقلاب، انگیزه ها، منشاء بعضی از اختلافات و پدیده های امروز، نوع نگرش ها و حتی پاره ای از سهم خواهی ها، انحصارطلبی ها، بلندپروازی ها، قدرت طلبی و تمامت خواهی های بعضی از اشخاص از جمله عده ای از سران حزب جمهوری اسلامی در سال های نخست انقلاب را هم توضیح دهد:
بسماللهالرحمنالرحیم
امام و رهبر و مرجع تقلید عزیز و معظم
به نظر میرسد در ملاقاتهای معمولی، به خاطر کارهای زیاد و خستگی جنابعالی، فرصت کافی برای طرح و بحث مطالبی اساسی که داریم به دست نمیآید، ناچار چیزهائی که تذکرش را وظیفه تشخیص میدهم تحت عنوان: «النصیحه لائمه المؤمنین» در این نامه بنویسم؛ خواهش میکنم توجه فرمائید و در ملاقات بعدی جواب لطف کنید:
۱- یکسال پیش پس از انتخابات ریاست جمهوری نامهای به خدمتتان نوشتیم که نسخهای از آن ضمیمه این نامه است. شما در بیمارستان قلب بستری بودید و ملاحظه حال شما مانع تقدیم نامه گردید، خواهش دارم، اول نامه را ملاحظه نمائید و سپس این یکی را.
۲- احساس میکنم که روابط و ملاقاتهای ما با جنابعالی، صورت تشریفاتی به خود میگیرد و محدودیتهایی در طرح و بحث مطالب –من جمله خوف از اینکه جنابعالی موضعگیری سیاسی و رقابت تلقی کنید- به وجود آمده و من خائفم که این حالت خسارت بار باشد.
۳- تبلیغات متمرکز مخالفان –که از مقام رسمی و تریبونهای رسمی در رُل مخالف و اقلیت سخن میگویند- و نصایح کلی و عام جنابعالی و سکوت و ملاحظات ما که علل موضعگیریها را روشن نکردهایم، وضعی به وجود آورده که خیلیها خیال میکنند ما و طرف ما بر سر قدرت اختلاف داریم و دو طرف را متساویاً مقصر یا قاصر یا ... میدانند. ما برای حفظ آرامش نمیتوانیم مطالب واقعی خودمان را بگوئیم و جنابعالی هم صلاح ندانستهاید که مردم را از ابهام و تحیر درآورید.
خود شما میدانید که موضع نسبتاً سخت مکتبی امروز ما، دنباله نظرات قاطع شما از اول انقلاب تا به امروز است، بعد از پیروزی معمولاً ما مسامحههائی در اینگونه موارد داشتیم و جنابعالی مخالف بودید، اما نظرات شما را با تعدیلهائی اجرا میکردیم؛ شما اجازه ورود افراد تارکالصلوة یا متظاهر به فسق را در کارهای مهم نمیدادید، شما روزنامه آیندگان و ... تحریم میکردید، شما از حضور زنان بیحجاب در ادارات مانع بودید، شما از وجود موسیقی و زن بیحجاب در رادیو تلویزیون جلوگیری میکردید؟ همینها موارد اختلاف ما با آنها است. آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی ما درگیر باشیم و متهم و جنابعالی در مقابل اینها موضع بیطرف بگیرید؟ آیا بیخط بودن و آسایش طلبی را میپسندید؟ البته اگر مصلحت میدانید که مقام رهبری در همین موضع باشد و سربازان خیر و شر جریانات را تحمل کنند، ما از جان و دل حاضر به پذیرش این مصلحت هستیم، ولی لااقل به خود ما بگوئید. آیا رواست که همه گروه دوستان ما به اضافه اکثریت مدرسین و فضلاء قم و ائمه جمعه و جماعات و ... در یک طرف اختلاف و شخص آقای بنی صدر در یک طرف و جنابعالی موضع ناصح بیطرف داشته باشید؟ مردم چه فکر خواهند کرد؟ و بعداً تاریخ چگونه قضاوت میکند؟
۴- ما جایز نمیدانیم که میدان را برای حریف خالی بگذاریم و مثل بعضی از همراهان سابق، قیافه بیطرف بگیریم و به اصطلاح جنت مکان و بیآزار و زاهد جلوه کنیم، به خاطر حفاظت از خط اسلامی انقلاب در صحنه میمانیم و از مشکلات، مخالفتها و تهمتها نمیهراسیم و به صلاحیت رهبری جنابعالی ایمان داریم، ولی تحمل ابهام در نظر رهبر برایمان مشکل است. مگر اینکه بفرمائید، همین ابهام صلاح است. احتمال اینکه این ابهام در رابطه با خطوط سیاسی و فکری جاری و خطی که در ارتش تعقیب میشود، آثار نامطلوبی در تاریخ انقلابمان بگذارد، وادارم کرد به عنوان وظیفه روی این مطالب، صراحت و تأکید داشته باشم و امیدوارم مثل همیشه این جسارت را ببخشید.
۵- قبل از انتخابات ریاست جمهوری، به شما عرض کردیم که بینش آقای بنیصدر مخالف بینش اسلام فقاهتی است که ما برای اجرای آن تلاش میکنیم و اکنون هم بر همان نظر هستیم و شما فرمودید ریاست جمهوری مقام سیاسی است و کاری دستش نیست؛ امروز ملاحظه میفرمائید که چگونه در کار کابینه و ... میتواند کارشکنی کند و چگونه با استفاده از مقام، مجلس و دولت و نهادهای انقلابی را تضعیف میکنند و ما فقط میتوانیم دفاع کنیم؛ چون تضعیف متقابل را با گفتن نواقص رئیس جمهور صلاح نمیدانیم و همان دفاع هم مشاجره تلقی میشود و بحق مورد مخالفت جنابعالی قرار میگیرد و آتش بس میدهید و خودتان هم دفاع لازم را نمیفرمائید که: اختلاف دو بینش است که یک طرف مصداق اسلامش غضنفرپور و سلامتیان و سعید سنجابی و طرف دیگر رجائی و گنابادی و منافی و موسوی و ... میباشند.
- در خصوص جنگ و فرماندهی ارتش، مطالب و احتمالات زیادی داریم. فرماندهی به خاطر ناهماهنگی و وحشت از نیروهای خالص اسلامی، مایل است نیروهای غیر اسلامی را در ارتش حاکم کند –که منافع مشترک پیدا کردهاند- و نیروهای خالص دینی را یا منزوی و یا منفصل نماید. خلبان شیرودی که سمبل ایمان و شجاعت و تلاش است، در پادگان ابوذر به من میگفت که امروز ایمان میجنگد نه تخصص و میخواهند دست مؤمنان را کوتاه کنند، ایشان همراه و همرزم خلبان شهید کشوری و خلبان شهید آشوری است. وحشت داشت و به من گفت پیامش را به شما بگویم و ضبط هم شده؛ احتمال اینکه مدیران جنگ به علل سیاسی طالب طولانی شدن جنگ باشند، وجود دارد و این احتمال تکلیفآور است. احتمالاً آقای بنیصدر به منظور تضعیف دولت و شاید –بعضیها هم باشند- برای اجرای منویات آمریکا و ... مخصوصاً کمبود مهمات و اسلحه قابل توجه است. در این مورد لازم است، جنابعالی سریعاً فکری بفرمائید و بهتر است در یک جلسه طولانی و محرمانه با دوستان مورد اعتماد ارتشی نظیر صیاد شیرازی، نامجو، سلیمی، شیرودی و ... با حضور ماها در خدمتتان بحث و تصمیمگیری شود.
۷- ما «حزب جمهوری اسلامی»(1) را با مشورت با شخص جنابعالی و گرفتن قول مساعدت و تأیید غیر مستقیم –من شخصاً در مدرسه علوی با شما در این باره مذاکره کردم- تأسیس کردیم و با توجه به اینکه قانون اساسی، تعداد احزاب را پذیرفته فکر میکنیم یک حزب اسلامی قوی برای تداوم انقلاب و حکومت اسلامی ضرورت دارد و جنابعالی هم روزهای اول در تهران و قم مکرراً تأیید فرمودید –ممکن است فعلاً فراموش کرده باشید- و اکنون اعتبار حزب از نفوذ شما تغذیه میشود –غیر مستقیم- ولی رنگ حمایت از روزهای اول کمتر شده. میل داریم لااقل در جلسات خصوصی نظر صریحی بفرمائید. اگر مایلید ما حزب را کنار بگذاریم، ما را قانع کنید و اگر لازم میدانید که حزب بماند باید جور دیگری عمل بشود و اگر همینگونه که عمل میفرمائید، مصلحت است ما را قانع کنید تا ما هم دوستان حزبی را قانع کنیم.
۸- اینجانب که جنابعالی را مثل جانم دوست دارم و روی زمین کسی را صالحتراز شما سراغ ندارم، گاهی به ذهنم خطور میکند که تبلیغات و ادعاهای دیگران شما را تحت تأثیر قرار داده و قاطعیت و صراحت لازم را –که از ویژگیهای شما در هدایت انقلاب بوده- در موارد فوقالذکر ضعیفتر از گذشته نشان میدهید، بسیاری از مردم هم متحیریند که چرا امام قاطع و صریح در این مسائل سرنوشتساز صراحت ندارد. خدای نخواسته اگر روزی شما نباشید و این تحیر بماند، چه خواهد شد؟ واقعاً و حقاً ما انتظار داریم در مقام رهبری و مرجع تقلید اگر تعدیلی در شیوه حرکت ما لازم میدانید صراحتاً امر بفرمائید که مطیعیم؛ ما انتظار نداریم که نصایح ذووجوهی از رسانههای جمعی بشنویم، احضار کنید و امر بفرمائید.
۹- آخرین مطلب –که در ترتیب مطالب جایش اینجای نامه نیست- اینکه ما پس از پیروزی آقای بنیصدر برای اینکه ایشان خیالش از جانب ما راحت باشد، ایشان را به ریاست شورای انقلاب برگزیدیم و به جنابعالی پیشنهاد نیابت فرماندهی کل قوای ایشان را دادیم که سریعاً تصمیم بگیرند و کار کنند، اما ایشان به اینها هم قانع نشد و مرتباً کمبودها را متوجه ما میکرد و میگفت: « من میخواهم کار کنم ولی نمیگذارند»، در مرکز قدرت بود و دیگران را مقصر معرفی میکرد و امروز هم میبینید نقش اقلیت مخالف را. پس چه باید کرد؟ با سپاس و معذرت.
اکبر هاشمی ۲۵/۱۱/۱۳۵۹" (2)
زیرنویس:
(1)- حزب جمهوری اسلامی در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ اعلام موجودیت کرد و به علت اختلافات داخل حزبی با اشاره آیت الله خمینی، در خرداد ماه ۱۳۶۶ تعطیل شد.
آقایان محمد حسینی بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنهای، عبدالکریم موسوی اردبیلی، میرحسین موسوی، حبیبالله عسگراولادی، محمد جواد باهنر حسن آیت، اسدالله بادامچیان، عبدالله جاسبی، مهدی عراقی و سید محمود کاشانی از بنیانگذاران این حزب محسوب می شوند.
(2)-بنی صدر در پنجم بهمن ماه ۱۳۵۸ با به دست آوردن یازده میلیون رای(۷۶ درصد آرای ماخوذه) به عنوان اولین رئیس جمهور تاریخ ایران انتخاب شد. آقایان: حسن حبیبی، حسن آیت، احمد مدنی، داریوش فروهر، صادق طباطبایی، صادق قطبزاده، کاظم سامی، حسن غفوریفرد و محمد مکری رقبای وی در این انتخابات بودند که مجموعه تعداد آرای آنها از بیست و سه درصد آرای ماخوذه تجاوز نمی کرد.
در پی عمیقتر شدن اختلافات بنی صدر با مخالفینش از جمله اکثریت نمایندگان مجلس، ائتلاف وی با سران سازمان مجاهدین خلق و فراخواندن مردم به قیام عیله حکومت، سازمان مجاهدین خلق در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۰ از هوادارانشان خواست تا به حمایت از بنی صدر وعلیه حکومت به خیابانها بریزند.
یک روز پس از صدور این بیانیه، تظاهرات خشونت آمیزی در بعضی از شهرهای کشور و بویژه تهران به راه افتاد و این تظاهرات به درگیری های خونین میان هواداران سازمان مجاهدین خلق و بنی صدر و هواداران حکومت و نیروهای حزباللهی منجر گردید.
فردای این تظاهرات، در تاریخ ۳۱/۳/۱۳۶۰ مجلس شورای اسلامی با اکثریت ۱۷۷ نفر در مقابل ۱۲ رای ممتنع و یک رای مخالف برعدم کفایت بنیصدر رای داد و این رای در اول تیرماه ۱۳۶۰ توسط آیت الله خمینی تنفیذ گردید.پس از آنکه رهبر انقلاب دستور بازداشت بنی صدر را به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام صادر کرد، رئیس جمهور مخلوع بکمک سازمان مجاهدین خلق از کشور متواری گردید.( توضیحات بند2 در 1389/02/29 به این لینک اضافه شد)
Reader Comments