خدا فقط محبت و بخشش است خدا قاتل نیست دستور قتل دیگران را به خدا نسبت دادن خیانت به دین است
بخوانید و از هر کسی بت نسازید.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
تاریخ طبری / ج 2 / 252 :
سپس پیامبر ، سعد ابن زید انصاری از برادران بنی عبد الاشهل را به همراه زنان و کودکان اسیر بنی قریظه برگزید و به نجد فرستاد تا بوسیله فروش آنان اسحله و اسب بیاورد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مسلم الانصاری گفت که رسول الله مرا بر اسیران بنی قریظه گماشت، پس نگاه به آلت تناسلی نوجوانان پسر میکردم، اگر میدیدم که مویی بر آلتش روئید گردنش را میزدم و اگر نروئید بود جزء غنایم جنگی گماشته .
(مجمع الزوائد / الهیثمی / جلد 6 / صفحه 141- اعیان الشیعه / محسن الامین / جلد 3 / صفحه 303)
اديان شمني(بت پرستي و توتم و ...)
اديان برهمايي(هندو ، بودايي و زردتشتي)
اديان سامي( يهوديت و اسلام و مسيحيت)
تنها در نوع اديان سامي است که افرادي ادعاي پيامبري کرده اند و با اين که وجود تاريخي موسي و عيسي ثابت نشده است ولي در مورد محمد اين چنين نيست و در زماني که محمد ادعاي پيامبري کرده است خيلي ها هم ادعاي پيامبري کرده اند و حتي بعد از وي هم کرده اند.
اين اديان سامي بسيار از ماهيت اصلي دين بدور هستند و فقط خود را بر حق ميدانند و نه تنها سعي دارند که هرکدام ديگر مومنان اديان غير خودي(ابراهیمی) را جذب خود کنند و آنان را وادارند که تغيير دين دهند ولي در کل فشار زيادي هم به معتقدان اديان ديگر وارد ميکنند که به اديان نوع سامي(ابراهیمی) بپيوندند.
در مورد دين مسئله اصلي خداست و( آنقدر هست که بانگ جرسي ميآيد)
اگر بوجود خدا معتقديم خداخالق ما کمک کننده همه ماست و بر همه مهربان است و همه را آزاد و با عزت آفريده است.خدا دوست دار همه است و بر ضد هيچ کس نيست خدا بخشنده بر همه است و محتاج هيچ کسي نيست و آفرينش ما در واقع يک بحشش است تا موجودي اين همه محبت و علاقه و قدرت و شوکت را دريابد:
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
و خدا و آفرينش اوست که بر اساس محبت و بخشش بود و پديد آورنده عشق و مهرباني بود و براي همين اين عشق و مهرباني در بين ما عزيز است.
بنابراين خدا فقط خواستار مهر و محبت و بخشش و هدف حيات همان خدا گونه بودن خواهد بود که مهر بورزيم و مهربان باشيم و ببخشيم و حمايت کنيم و چون خدا سازنده باشيم. حالا اگر بنام دين کشتار و غصب مال مردمان را توجيه کرد و بنام خدا جنايت نمود و اسم آن را دين گذاشت کار احمقان و يا غاصبان حرفه اي بايد باشد. خدا جز محبت نيست.
البته براي بقاي مادي و بر اساس عقل شرايطي بايد رعايت بشود و هر کس بر اساس زحمت و کوشش خود بتواند از مزاياي کار خودش بر خوردار باشد و اگر من نوعي زحمت و نتيجه کار ديگران را غصب کردم لازم است بر اساس عقل با من بر خورد شود و اين ربطي به دين نداردکه بيايد تعيين بکند که با من چه بايد کرد.
اگر مذهب آمد و اعلام کرد که خانه خدا(مثلا از نظر مسيحيان) در خطر است و کافران (بخوانيد مسلمين)اورشليم را تصاحب کرده اند و با اين ادعا مومنين مسيحي را فريفتند و به دسته هاي آدم کش براي حمله به مسلمان در جنگ هاي صليبي تبديل کردند اين ديگر مذهب و دين نيست بلکه بازي سياسي و تحکيم قدرت است.اگر بنام دين مردمان ديگري را کشتند اين ديگر دين نيست بلکه خواهش هاي کثيف عده اي اهل قدرت و تشنگان قدرت است که بنام دين عده اي مومن احمق و يا خود فروش را وادار به قتل زندانيان در 1367 در ايران کردند. اين سياست بازي است.دين واقعي عين آزادي کامل براي مهر ورزي و محبت بر تمام موجودات است و خدا گونه شدن است.
بنظر من بالاتر از آن بانگ جرس هر چه بر دين بسته شده است بي خود است و توهين به انسانهاست و ما نبايد وحي منزل بدانيم. عقل جمعي و خداصفتي ميتواند راهگشا باشد
اين که گفته شود :
چون خدا گفته بايد اجرا بشه
خيلي مسئله ساز و سبب عقب ماندگي است.
خدا با دادن عقل و نشانه هاي خود در زمين بما راه پيشرفت و درست زندگي کردن را نشان داده است.
اين که محمد پيامبري خود را ثابت کرد ، يک حرف غير علمي و غير عقلي است و يک حرف احساسي است و با احساسات نميتوان جامعه را اداره کرد. پيامبري هيچ کس در دنيا ثابت نشده است.
اين که شما معتقد هستيد محمد پيامبر است براي ما مقدس است و حق شما است. ولي اين که بگوئيد ديگران (غير از خود شما) بايد احکام محمد را اجرا بکنيد، ديکتاتوري است و همين مسئله سبب عقب ماندگي ملت ايران و تقويت ملايان جنايت کار است. زيرا شما بر اساس احساس و نه عقل خود به اين اعتقاد رسيده ايد.و احساس در روابط اجتماعي بايد دخالت داده نشود و رابطه مالي ، اقتصادي ، سياسي و ....افراد در اجتماع بر اساس عقل بايد باشد. اصل عقل است و اگر هر کس بخواهد از حق خود بگذرد و تابع احساسات باشد ، حق شخصي خودش است ولي حق اجبار اين روش را به ديگران ندارد.
اولا در دنيايي که وجود خود خدا را هم نميتوان با عقل ثابت کرد و بر اساس احساس و درک انساني وجود خدا احساس(و يا ساخته ) ميشود. اثبات پيامبران جاي خود دارد. اين هم اگر خدايي باشد از حکمتي است که در آن فقط بتوان زيبائي ها را بخدا نسبت و نه دشمني و آدم کشي را. چيزي که مذاهب سياسي زياد داشته اند. مثل حمله مسيحيان براي کشتار مسلمين و تصرف اورشليم کردند. و يا شعبه هايي از مسلمين که کشتار مردم يک کشور را (حتي اگر دوستدار مسلمين هم باشند) جايز شمرده است مثل عقايد بن لادن هم همان دين سياسي است و يا يهودياني که به ايده صهيونيسم معتقدند و کشتار و اخراج مردمان ساکن بخاطر عقايد مذهب(انسان ساخته و غير خدايي=مذهب سياسي) هدف خود قرار داده اند. در اين نگاه صهيونيسم و عقايد هيتلر به هم ميرسند که کشتار ديگران را بخاطر عقايد خود درست ميدانند.
البته حتي جادو و بت پرستي هم به پيشرفت تمدن انساني کمک کرده است ولي نميتوان آنها را تا ابد پذيرفت و تقويت کرد.هم چنان که ميدانيم منشا علم به جادو ميرسد که جادو همان تفسير جهان در نگاه انسانهاي اوليه بصورت بود.
دعوا سر اين است که اگر نظري با عقل اثبات نمي شود نميتواند ملاک حکومت بر مردم قرار بگيرد و موجب ديکتاتوري ميشود. مذهب و وطن پرستي افراطي و هر ايده اي که به آدم کشي هاي گسترده منجر ميشود مثل ايده هيتلر و بن لادن و صهيونيسم نميتواند ملاک حکومت قرار بگيرد.
در موردي که عقل سکوت کرده است ، اجماع جمعي (پس از روشن کردن و ترويج عقايد موافق و مخالف) و راي مردم راه گشا خواهد بود. آن خداي اسلامپرسنان که شما در اينجا تصوير کرده ايد ، مرده است و خدای زنده فعلي خداي مهرباني و صلح و بخشش و پيشرفت است. خداي قاتل که دستور کشتار انسانها را از زبان محمد و عيسي و موسي آورده است ، خداي دروغين است.
من بخدايي معتقدم که مهربان است و بخشنده و به همه نزديک است و احتياج به ملا و يا هر کس ديگري ندارد تا مردمان را بوي نزديک کنند. اين عقايد اسلامی و دیگر ادیان سامی ريشه سياسي دارد و از آن قتل و غارت و غصب حق مردم مثل ولايت فقيه و شوراي نگهبان بيرون ميآيد.
از این ادیان باید تبرا چست.
افکار شما توهین بخدا است.
خدا اگر میخواست آدمها را بکشد آنها را نمیآفرید. شما بخشش بینهایت و محبت بی نهایت خدا را با این افکار غلط که کشتن انسانها برای خدا کاری ندارد و منظورتان این که کشتار محمد بنام خدا درست بوده است پرستش حرف های شرک محمد را دارید و بخدا بهتان میزنید.خدا عادل مطلق است و بخشنده است و آدم کش نیست. خدا برده دار (سلب کنندگان حقوق خلق خدا را) را دوست ندارد.
خدا محمد را دوست ندارد.لطفا وقتی از خدای خود صحبت میکنید بگویید الله تا با خدای اصلی اشتباه نشود.
الله آدم کش و برده دار و موافق رفتار های محمد از قبیل دزدی از کاروانهایی که مال او نبوده است و سکس با کودکی که 40 یا 50 سال از خودش کوچکتر است را دوست دارد. این الله یک بتی از جنس اندیشه و تخیل است.من بت پرست نیستم و به آن هم افتخار میکنم. خدای یهود و خدای عیسی هم از جنس خدای محمد است.بتهایی که کینه بین انسانها میآفرینند.خدای من خدای عشق و محبت است. خدای عدالت است. خدای احترام بعقاید همه است حتی کسانی که با همین خدای اصلی مخالفند.
شما از کجا میدانید که من خدا را قبول ندارم و همین حرف شما نشانه منطق ضعیف شماست!
بنده بخدای قاتل و آدم کش و تایید کننده برده داری و یا همان خدای محمد اعتقادی ندارم. الله خدا نیست یک بت ساخته محمد است. من بخدای عادل و ضد آدم کشان و خدای مهربان و بخشنده ای که نیکی مطلق است و خدای عشق و دوستی است باور دارم.
شما زندگی خود را باید بر اساس عقل بگذارید نه بر اساس احساسات.
اگر زندگي خود را بر احساس بنا کنيم نابود خواهيم شد.
بما اگر شهد و يا زهر ميدهيد با دليل و منطق اعلام بکنيد که چرا چنين تجويزي را ميکنيد. بما بگویید چرا باید بخدای محمد ایمان داشته باشیم؟ و چگونه به تعالي زندگي انساني(نه از نوع اسلام که دم از تعالي ميزند ولي براي برده کردن انسان آزاد هفت راه عملي دارد که البته استدلالش هم غلط است و عمل به آن راهها تقويت ديکتاتوري در جامعه و تحقير بشر و تعطيل کردن منطق است زيرا خدا بجز خير و برکت نيست حداقلش در اين دنيا به همه بندگان خوب و بد بخشنده است)کمک ميکنيد ؟
اگر ما احساس را بپذيريم هزاران دين موجود را که ناشي از احساس هم هستند بايد بپذيريم.
مسلمان خودش را بر حق ميداند.
مسيحي خودش را بر حق ميداند.
بودايي خودش را بر حق ميداند.
زردشتي خودش را بر حق ميداند.
گاو پرست خودش را بر حق ميداند.
و...............
همه آن اديان بر اساس ساختمان جسمي و رواني افراد ايجاد شده اند. فقط در اديان سامي موضوع پيامبران و وحي را داخل کرده اند تا کتاب خودشان را بالاترين مرجع موجود يعني کلام خدا قالب کنند.
اگر شما به اين وحي معتقديد بخودتان مربوط است براي بنده حجتي ندارد. بين من و شما فقط بحث منطقي بايد بر قرار شود.
اگر شما از محمد و علي و قران و منابع داخل ديني مدرک بياوريد براي من ارزشي ندارد زيرا از نظر من دست ساخت بشر است و براي اين که حاکمان بتوانند تسلط خود را بر جوامع توجيه کنند آنها را دامن زده اند تا قدرت خودشان را حفظ کنند.اين وحي يک بازي سياسي و سياسي کردن خدا و بخدمت گرفتن خدا براي منافع دنيوي است(در واقع خدا را بت ميکنند و خداي آنان خداي واقعي و مهربان و بخشنده بر تمام موجودات در اين جهان مادي نيست) و ما در تاريخ اديان رفتار پاپ ها و خميني ها را مي بينيم که نشانه اين خدمتگزاري خداي ساختگي براي چپاول مردم است.
در دنيا هيچ چيز مقدسي وجود ندارد و بالاترين موجود مقدس انسان دانا ست که در راه محبت قدم ميزند و خدمتگزار همه و خودش است. زندگي و آزادي هاي اين انسان اساس است و با توسل بخدا و پيغمبر و امام و قران و ....نميتوان آزادي انسان را از بين برد و بساط ديکتاتوري بنام دين درست کرد. بهيچ عنواني نميتوان اين آزادي هاي انساني را خدشه دار کرد حتي به نام دموکراسي. دموکراسي و دين بايد در خدمت بشر باشد و بشر در خدمت دموکراسي و دين نيست.
احساس شما مال شماست و احساس من مال بنده. من و شما با توجه به آزادي و احساس خودمان با هم توافق و يا مخالفت ميکنيم. نه احساس شما بر احساس من برتري دارد و نه احساسات من بر احساسات شما.
اما مسئله عقل و منطق فرق ميکند: من و شما و هر کس ديگر لازم است که منطق و عقل را بپذيريم.بنابراين اساس زندگي اجتماعي و مابين انسانها بايد بر اساس عقل و منطق باشد و نه احساسات(بخوانيد دين و ايدئولوژي هاي مختلف) .
دين براي هم بستگي و ايجاد محبت بين انسانهاست و نه براي انشقاق و پراکندگي بين مردم. دين سازنده است و مثبت و نه قاتل پرور و آدم کشي و تبعيض.اين غير ديني است که يک ايراني را بخاطر عقايد وي نگذارند که استخدام شود تا اسلام خميني تبليغ شود در اين سياست رياکاري و دورويي تبليغ خواهد شد.
بايد بدانيد که وحي و خرافات ديگر مذهبي با عقل جور در نميآيد گر چه که خود بنده هم بخدا اعتقاد دارم ولي دليل عقلي و واضحي را نميتوانم ارائه دهيم ولي کل استنباط بنده اين است که اعتقاد بخدا دارم. اعتقاد هم فقط عقلي نيست(مثلا ممکن است در اثر روان آدم باشد بعلت اثر تربيت آدم باشد و....).
اين شعرها را بنده سروده ام در مورد خدايي که آمر قتل نيست و قاتلان را هم دوست ندارد:
اي بنده بخود آي خدا از تو جدا نيست
جوياي خدا باش جزين راه روا نيست
(گر مرشد من پير مغان شد چه تفاوت
در هيچ سري نيست که سري ز خدا نيست)
گر جلوه گه حق گلسرخ است عجب نيست
مخلوق ز خالق رها نيست جدا نيست
ذرات جهان جلوه گه يار به هر جا
يک ذره از اين جلوه دلدار رها نيست
هر بنده يکي معجزه حق و سخنگو
والله به حقيقت جزين ره بخدا نيست
*************************
آن که خدا يافت ز خود بر شده
آدم بخشنده و سر ور شده
مرد خدا خالق و کوشنده است
سوي خدا رفته هنرور شده
هر که خدا يافت صفا يافته
خوش سخن و عاطر و عنبر شده
آن که خودش را بهوس داده است
رنج فزون برده و پرپر شده
نور خدا راهبر عمر ماست
خلق خدا جو دلاور شده
هر که نجست راه خدا را به عمر
بنده شيطان ستمگر شده
هر که خدايي است خدا خواسته
او بري از ملا و منبر شده
من خدای شما را قبول ندارم و بخدای خودم معتقدم
_________________________________
توجه به خوانندگان محترم: عقل و منطقی که مورد نظر بنده در این نوشته است عقلی است که خودمحور و آزاد و رهاست و نوکر دین و یا ایدئولوژی نیست و ماموریتش کشف حقیقت و رفاه انسانهای امروز و آینده است.عقول اسلامی و هیتلری عقول ناقصی هستند مثلا عقل هیتلری حق ندارد خلاف گفته هیتلر را اثبات کند بلکه وظیفه اش یافتن راهی برای اثبات حرفها و ادعاهای هیتلر است و عقل اسلامی وظیفه اش اثبات حرفهای محمد است و نه کشف حقیقت.وظیفه عقل اسلامی حقیقت جلوه دادن افکار محمد و روش زندگی اوست.علمی که اسلام از آن تعریف میکند یافته های این عقل ناقص است و نه فیزیک و شیمی و علم حقیقی.
Reader Comments