« نقدی بر مناظره در باره سکولاریسم و نظرات اسماعیل نوری علا | Main | حقوق بشر کجاست؟ هادی خرسندی »

در هم تنيده گی دين و دولت نيما طاهری

از افشا

مردم در این وضعیت پس از انتخابات فقط استفاده ابزاری از دین میکنند یعنی با زبان حاکمان حرف میزنند و چاره ای هم نیست تا تضعیف قدرت حاکمان فعلی .

************

در هم تنيده گی دين و دولت
نيما طاهری




در هم تنيده گی نهاد دولت و دين در جامعه ی ايران تاريخی بس ديرينه دارد. به گفته ی فردوسی دولت و دين پاسبان يک ديگراند و زير يک چادر روز را به شب می رسانند:
چنان دين و دولت به يک ديگرند/ تو گويی که در زير يک چادرند
نه بی تخت شاهی بود دين به جای/ نه بی دين بود شهرياری به پای
در يک نگاه کلی شايد بتوان گفت در تاريخ جامعه ی ايران، به طورعام، دولت سالاران شاهدان بازاری بوده اند و دين سالاران پرده نشين. اما با استقرار خونبار جمهوری اسلامی درايران، پرده نشينان خود شاهدان بازاری شدند. يعنی دين سالاران ديگر نه پاسبان تخت شاه که خود بر تخت شاهی تکيه زدند. يکی از پيآمدهای ناخواسته ی اين تغيير ساختار قدرت، اين بود که متاع قدسی اين شاهدان بازاري، يعنی دين، بيش از پيش از عرش لاهوت به پايين کشيده شد و بر فرش بازار مکاره ی ناسوت پای گذاشت. به بيان ديگر توليد و مصرف فرآورده های ديني، به طور مستقيم و بی پرده تابع منطق بازار سياست و اقتصاد، يعنی قدرت و سرمايه شد.
دين سالاران درسه دهه ی گذشته با تبديل کردن متاع قدسی به کالای بازاري، متاع قدسی را به سرمايه ی اجتماعی خود در بازار سياست تبديل کردند و چهره آرايی و جلوهگری اين متاع قدسی را تابع اميال و منافع و مصالح خدايگان قدرت انحصاری کردند. در نتيجه اسلام به سرمايه ی اجتماعی دين سالاران تبديل شد و بنده ی گوش به فرمان مصالح قدرت سياسی و اقتصادی سرمايه شد. دين سالاران هر چند توانسته اند با به کف آوردن قدرت، هر روز بر تراکم و تمرکز قدرت سياسی و اقتصادی و حقوقی خود بيافزايند، و با تکيه برشمشير آخته ی خود به سرکوب و کشتار مخالفان نظام ارتجاعی خود بپردازند، اما هرگز نتوانسته اند به مدينه ی ايده ال خود، يعنی امتی گوش به فرمان با سکوتی گورستانی دست يابند.
دين سالاران پس از تکوين و تثبيت دولت ديني، کوشيدند تمامی نهادهای اجتماعی و مناسبات فردی و گروهی جامعه را مستعمره ی دين دولتی کنند. از اين رو همپای اسلاميزه کردن قوانين، وزارت خانه ها ، اداره ها، کارخانه ها و نهادهای آموزشي؛ اسلامی کردن اجباری جامعه و در راس آن آپارتايد جنسی در دستور روز قرار گرفت. در همين راستا حتا قلمروهای دينی چون مساجد و حسينيه ها و حوزه های علميه را نيز به مستعمره ی دولت دينی تبديل کردند. در ادامه نيز با تشکيل ستاد اقامه ی نماز جمعه و جماعات، ستاد امر به معروف و نهی از منکر، برپايی صندوق صدقات و هم چنين تشکيل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان تبليغات اسلامی و... بسياری از تکاليف دينی را بوروکراتيک و مستعمره ی نظام قدرت کردند. در يک کلام دين سالاران بر آن بودند تا با اتکا به دولت دينی و دين دولتي، تمام امور عرفی را دينی کنند؛ غافل از آن که ناخواسته بدين وسيله فرايند تقدس زدايی و عرفی شدن جامعه و دين را تعميق و شتاب بخشيدند.
دين سالاران با توليد انبوه فرآورده های اسلامی و سلاخی و سانسور فرآوردهای گفتمان دگرباشان و دگر خواهان، کوشيده اند بازار عرضه و تقاضای هنر و انديشه را به تسخير خود در آورند. اما انبوه فرآورده های باد کرده ی اسلامی و مصرف انبوه فرآورده های زير زميني، گواهی است بر شکست و بی ثمر بودن کوشش دين سالاران. دين سالاران در سه دهه ی گذشته با شرعی خواندن تمامی اشکال ستم و تبعيض اجتماعی و طبقاتی و جنسيتي، به پاسداری از توليد و بازتوليد گسترده ی اين ستمها و تبعيضها پرداخته اند. امری که زمينه ساز شکل گيری و بسط حوزه های مقاومت توده ای شد و سرانجام در قالب جنبش های اجتماعی- طبقاتی گوناگون به رويارويی و پيکار با سلطه شوم دين سالاران انجاميد. يک خواست مشترک و پايه ای اين جنبش ها، خواست خلع قدرت و مالکيت از دين سالاران، جدايی نهاد دين از نهاد دولت و پايان بخشيدن به سلطه و امتياز دين سالاران است.
بی شک در تاريخ ايران، اسلام ِنهادی و رسمی و مسلط، همواره سرمايه و ابزار سرکوب دين سالاران بوده است. و بايد گفت بدبختانه همواره در طول تاريخ پر فراز و نشيب ايران، دين سالاران توانسته اند اعتبار سرمايهی اجتماعی و ابزار سرکوب خود را به اشکال گوناگون حفظ و باز توليد کنند. يک شاهد زنده و پيش چشم ما همين جنبش سبز موسوی است. که پس از سی سال حاکميت خون بار اسلامي، توانست بخش هايی از رأی دهنده گان معترض را با شعار الله و اکبر در خيابان و پشت و بام ها تسخير کند. اما به باور من اين شعارها چون حباب های کف روی آب سطحی و نا پايدارند و با پس نشستن موج سبز، جنبش در اعماق ادامه خواهد يافت. از اين رو با قاطعيت می توان گفت، دين سالاران از هر رنگ و تبار آن در ايران به پايان تاريخ خونبار حيات خود رسيده اند؛ و ديگر هرگز اين امکان و فرصت را نمی يابند که حتا پرده نشين و پاسبان قدرت شوند. به عبارت ديگر در تاريخ آينده ی ايران ديگر نام و نشانی از دين سالاران و دين نهادی و رسمی و مسلط نميتوان يافت. چرا که يکی از پيش شرط های تحقق تاريخ آينده ی ايران نفی دين سالاری و دين ِ نهادی و رسمی است.
http://kelkexiyal.blogspot.com/

20 شهریور 1388    03:46

Balatarin

Posted on Saturday, September 12, 2009 at 11:50PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>