جنبش سبز، حرکت مردمی يا توطئه برای ادامه حياتِ جمهوری اسلامی امير حسين لادن
جنبش سبز، حرکت مردمی يا توطئه برای ادامه حياتِ جمهوری اسلامی
امير حسين لادن
مقاله ئی ديدم از يک هموطن در کانادا با تيتر "تعويض عروسک های خيمه شب بازی" ؛ در اين مقاله نويسنده جنبش سبز را يک توطئه ، طرفداران آنرا گمراه و رهبران جنبش را عوامل رژيم و امپرياليست می خواند. يکی از دلايلی که او ارائه می دهد آنست که گنجی ، موسوی و خاتمی همه از عوامل رژيم بوده و در حال حاضر بوسيلۀ رفسنجانی تغذيه شده و می خواهند با کنار زدن خامنه ئی و احمدی نژاد ، رفسنجانی و مافيای او را جايگزين آنان کنند. اخيراً نوشتار و گفتارهائی از اين دست روزانه ديده و شنيده می شود که کم و زياد در چارچوب اين نوع تفکر در نوسانند. حتی اگر اين فرضيه که اين آقايان با اين اهداف وارد معرکه شده اند صد در صد حقيقت داشته باشد ، جنبش و حرکت گستردۀ مردم را نفی نمی کند.
اکثريّت آپوزيسيون خارج از کشور ، شکاف بين حکومتگران اسلامی را بدرستی به فال نيک ميگيريم ولی از شکاف عميق و تخريبگرانۀ بين آپوزيسيون آسان ميگذريم. حکومتگران همانطور که سال هاست همه مان گفته و شنيده ايم ، موقعيکه احساس خطر کنند برای حفظ جاه و مقام و بيضه های حکومت تا خرخره به گنداب ولايت فقيه شيرجه خواهند زد. در حاليکه برای نگهداشتن جاه و مقام هيچگونه کوتاهی نخواهند کرد حتی اگر نياز به ذبح اسلامی ولايت فقيه برای بقای حکومتگران باشد. در آن صورت بلافاصله خواب نما می شوند و طبق دستور امام غايب تغيير رنگ می دهند. اين آپوزيسيون است که بايد تکليف خودش را در مورد جنبش سبز مشخص کند.
جنبش سبز يک حرکت گستردۀ مردمی است که پايه هايش طی سی سال گذشته در حال رشد و تکامل بوده است. سالها همه مان می گفتيم که جنبش برای شروع حرکت نياز به يک جرقه دارند ، اين جرقه در اين مقطع از زمان ، انتخاباتِ رياست جمهوری و تقلب بود. سالها می گفتيم مردم منتظر يک رهبر هستند ، نياز به يک کاتاليزور دارند ؛ در حال حاضر اين شخص موسوی بود و گرنه جنبش سبز نه ربطی به موسوی ، کروبی ، خاتمی و اصلاح طلبان دارد و نه ربطی به گروه های چپ و راست بلکه حرکتی فراگير برای رهائی از زنجير شرم آور فقاهت و بدست آوردن حقوق انسانی است.
پايه های جنبش سبز در انقلاب 1357 می باشد همانطور که پايه های انقلاب در نهضت ملی شدن نفت و مبارزات مردم ايران برای رهائی از وابستگی ، سرسپردگی و کسب استقلال ، آزادی و مردمسالاری بود. انقلاب 1357 نيز بيست و پنج سال در حال پاگيری و تکامل بود ؛ مردم با ايدئولوژی های متفاوت ، ديدهای مختلف و خواست های گوناگون سال ها با حکومت خود کامه و وابستۀ شاه مبارزه ميکردند. از جناح های تند روی چپ تا تند روی راست ؛ از مبارزۀ مسلحانه تا مسالمت آميز ؛ از کم کاری تا خرابکاری و با دِرَم يا قلم برای آزادی و استقلال مبارزه می کردند. انقلاب يک حرکت گستردۀ مردمی بود که بوسيلۀ ملاها با ريا و تزويراز دست مردم ايران ربوده شد ، کجراهه رفت و بعداً به دروغ انقلاب اسلامی نام گرفت. آنانکه با ريا و تزوير نام اسلامی به انقلاب چسباندند ، هدفی جز تماميت خواهی و قلب حقيقت برای سود جوئی نداشته و ندارند.
اما شکل گيری جنبش سبز با تمام جنبش های قبلی ايران و جهان متفاوت می باشد زيرا برای اولين بار تودۀ مردم از وسائلِ ارتباطی جديدی استفاده می کنند که رابطه ای نه تنها دو طرفه بلکه وسيع و گسترده دارد. يعنی برعکس راديو و تلويزيون که يک نفر می گويد و ما شنونده و يا فقط تماشاگر هستيم. اين تکنولوژی تازه وارد قرن بيست و يکم ، اين امکان را برای هر شخص بوجود آورده تا با دهها ، صدها ، هزارها و شايد ميليون ها نفر در ارتباط باشد. تفاوت ديگر اين جنبش رهبری آنست ؛ تا به امروز انقلابيون و يا کودتاگران برای رساندن اطلاعيۀ شان و يا صدور اوامرشان نيازبه راديو و تلويزيون داشتند و بهمين دليل يکی از اولين اهدافشان حمله و تسخير اين اماکن بود. امروز ديگر رهبری نه فردی و نه در انحصار يک گروه بخصوص ايست که يکنفر تصميم بگيرد و فرمان صادر کند بلکه اين جنبشی خود جوش و خودساز و مردمسالار است که رهبرانش توده ی مردم هستند. راديو و تلويزيون نيز قدرت مطلقه را از دست داده اند. در انتهای خط اين حرکت ، يک کثرت گرائی پويا که زائيدۀ اين حرکت مردمی است در انتظارشان می باشد. اين نوع تکنولوژی ارتباطی و اطلاع رسانی خصلت جنبش را مستقل و بی نياز از رهبری متداول و سنّتی کرده است.
آنهائی که با ديد سنتی ، يا بخاطر ايدئولوژيِ خاص خود و يا حمايت از يک سيستم بخصوص با جنبش مردمی ايران ضدّيت ميکنند ، ندانسته و نخواسته ايران را دستخوش حوادثی شوم خواهند کرد. مانند انقلاب مشروطه که با غوغائی آغاز شده بود ولی موفق به توسعه گسترده و عميق در جامعه ی ايرانی نشد زيرا از يک طرف عوامل و عناصر استثمار در خفا مشغول خرابکاری و جداسازی بودند و از طرف ديگر عدم انسجام مردم ،نفاق افکنی و حرکت های فرقه ای باعث شد که انقلاب نتواند جابيافتد و پا بگيرد و تغيير اجتماعی عميقی در کشور ايجاد کند. ضعف درونی و دخالت خارجی انقلاب مشروطه را با "کلاه شرعيِ" مشروعيت خنثی کرد.
شکست نهضت ملی شدن نفت و جبهه ملی ، فصل ديگری از همان نا آگاهی ، نفاق ها و جاه طلبی و خود خواهی ها بود که انقلاب مشروطه را نا موفق ساخت. تفرقه اندازی و مخالفت ها پشت جبهۀ ملی را خالی کرد و اينبار مزدوران اجنبی و وطن فروشان با توطئۀ امپرياليست در کودتای آمريکائی � انگليسی 28 مرداد در عمليات آژاکس ادارۀ سيا و عمليات چکمه اينتلجنت سرويس انگليس جنبش بزرگ ملی ايران را بتاراج داد ، تنها دولت مردمسالار ايران را سرنگون کرد و کشور را دستخوش 25 سال اسارت و استبداد نمود. سرمايه های ملی نيز بجای صرف آبادی کشور يا چپاول و حيف و ميل شد و يا صرف خريد تسليحات نظامی برای قلع و قمع ايرانيان گرديد.
انقلاب 1357 در اثر ندانم کاری ها ، کمبودهای ساختاری و عدم وجود پايه های دمکراسی ناشی از حکومت های خودکامه بوسيلۀ ملاها از دست مردم خارج و منحرف شد. به کجراهه کشيدن انقلاب نيز مردممان را سی سال زير يوغ عقب افتاده ترين قشرِ واپسگرايان فاسد کشيد. اگر به مردمسالاری و کثرت گرائی معتقد هستيم نبايد و نمی توانيم برای يک خاندان حق ويژه قائل باشيم ؛ همانطور که حقِ ويژه ای که جمهوری اسلامی برای روحانيت قائل است با دمکراسی تضاد داشته ، باطل و مردود است. قانونمندی از ابتدائی ترين پايه های دمکراسی است ، و اصل قانونمندی در تساوی حقوق همۀ شهروندان در مقابل قانون است.
جنبش سبز مسيری را می پيمايد که بايد به پيمايد ، شعارهای اين جنبش نيز صادق و تکاملی هستند. شروع شعارها که انعکاس خواسته های مردم بود از "رای من کجاست" به "رهنورد رهنورد تساوی حقوق زن و مرد" رسيد و بعد از حمايت خامنه ای از احمدی نژاد تبديل به "مرگ بر ديکتاتور" شد. شعار نترسيد نترسيد ما همه با هم هستيم پس از تهديدهای فرماندۀ سپاه و شعار مرگ بر ديکتاتور- چه شاه باشه چه دکتر ؛ هم جوابی بود به خس و خاشاک احمدی نژاد و هم نمايانگر آگاه بودن مردم که مسئله مردمسالاری وجود و عدم وجود احمدی نژاد نيست بلکه مشکل در ساختار حکومت های خود کامه است. بعد از حمله ی خشونت بار ، زندان و کشتار مردم ؛ شعار تبديل شد به "مرگ بر ديکتاتوری" که ماهيت رژيم را زير سئوال برد.
کسانی که تصور و يا وانمود می کنند که اين حرکت متعلق به موسوی و کروبی و يا رفسنجانی در ايران و يا گنجی و همراهان در خارج از کشور است ، در اشتباه اند ؛ همانند سران جمهوری اسلامی که ادعا می کنند که اين يک حرکت ناشی از دسيسۀ کشورهای خارجی است. جنبش برای شروع به موسوی و ديگران نياز داشت ولی بمرور زمان با بقای خود و تکامل ساختاری از درون رهبرانش را بيرون خواهد داد و سهم ما و وظيفه ی ما حمايت از جنبش مردممان است. خاطرم نيست که چه کسی اولين بار اين جمله را گفت: که هر کدام از ما در حد توانائيمان "با درمی يا قدمی يا قلمی" از جنبش حمايت کنيم. چنانچه هدفمان موفقيت اين حرکت مردمی و نجات ايران می باشد.
يکی از شخصيتهائی که از احمدی نژاد حمايت می کند و در مقابل جنبش مردم ايران ايستاده ، هوگو چاوز رئيس جمهور ونزوئلا ست. همانند اکثر طرفداران عدالت من همواره از سياست های ضد امپرياليستی حمايت کرده ، از هوگو چاوز در مقابل سياست زور گوئی کارتل ها و دولت آمريکا حمايت می کردم و برای مردم ونزوئلا آرزوی موفقيت داشته ام ولی در اين مورد بخصوص به آقای چاوز و دوستانِ چپی که در مقابل جنبش ملت ايران ايستاده اند بايد بگويم که در اشتباه هستند. بخصوص آندسته از دوستان چپ که در گذشته نيز مرتکب اشتباهی نابخشودنی شدند ، مقابل جبهه ی ملی و نهضت ملی شدن نفت ايستادند و حالا نيز با جنبش سبز در ستيزند. اين دوستان بايستی تجديد نظر کنند که فاجعۀ سالهای 1951-1953 و کودتای 28 مرداد دوباره تکرار نشود.
کارنامه ی رژيم اسلامی در ايران بعلت عدم کفايت مديريت ، بی برنامگی ، فساد گسترده ی درونی ، حرص و طمع و ريا و تزوير کشور را تا سقوط قهقرائی سوق داده است. ايران بيش از سه ميليون و نيم معتاد دارد که نيمی از آنان جوان های زير 25 سال می باشند. بيکاری 30 در صد ؛ تورم 25 تا 30 در صد ؛ فساد و رشوه همه گير و فهشا در سطحی گسترده جامه مانرا فرا گرفته است. با وجود درآمد از فروش روزانۀ بيش از سه ميليون بشکه نفت ، رژيم ورشکته ی اقتصادی است. رهبری رژيم بخاطر نداشتن هيچگونه پايگاه مردمی و سقوط اعتباری ولايت فقاهت در معرض سقوط از درون است.
ايرانيان مرددی که می پرسند چه بايد کرد ، آنهائی که خاموشند و آنانی که با ايدئولوژی خاص خود و يا حمايت از يک سيستم بخصوص ، از جنبش حمايت نمی کنند و همۀ ايرانيان آزاديخواه و مسئول بايد بدانند که تنها راه رهائی مردم و نجات ايران در يکپارچگی ، همصدائی و همگامی ولی با چشم های باز و آگاهی کامل در طی راه تا پيروزی و بر پائی يک سيستم مردمسالار کثرت گرای قانونمند است.
امير حسين لادن
29 مرداد 1388 13:21
Reader Comments