3.............شعر ترکی حیدر بابا
حيدر بابا۳
حيدربابا ، شيطان بيزى آزديريب
محبتى اوْرکلردن قازديريب
قره گوْنوْن سرنوشتين يازديريب
ساليب خلقى بير-بيرينن جانينا
باريشيغى بلشديريب قانينا
ترجمه:
شيطان زده است گول و زِ دِه دور گشته ايم
کنده است مهر را ز دل و کور گشته ايم
زين سرنوشتِ تيره چه بى نور گشته ايم
اين خلق را به جان هم انداخته است ديو
خود صلح را نشسته به خون ساخته است ديو
ترجمه دکتر ثروتیان شیواست ولی من هم ترجمه ای را برای این قسمت پیشنهاد میکنم
قره گوْنوْن سرنوشتين يازديريب
ساليب خلقى بير-بيرينن جانينا
باريشيغى بلشديريب قانينا
ترجمه:
شيطان زده است گول و زِ دِه دور گشته ايم
کنده است مهر را ز دل و کور گشته ايم
زين سرنوشتِ تيره چه بى نور گشته ايم
اين خلق را به جان هم انداخته است ديو
خود صلح را نشسته به خون ساخته است ديو
در سرنوشت غرق فریب و بیداد
در قلب ما از کینه هاست فریاد
حیدر بابا شیطان فریبمان داد
مردم بضد هم شده دم بدم
آشتی شده اسیر ظلم و ستم
گؤز ياشينا باخان اوْلسا ، قان آخماز
انسان اوْلان بئلينه خنجر تاخماز
آمما حئييف کوْر توتدوغون بوراخماز
بهشتيميز جهنّم اوْلماقدادير !
ذى حجّه ميز محرّم اوْلماقدادير !
ترجمه:
هرکس نظر به اشک کند شَر نمى کند
انسان هوس به بستن خنجر نمى کند
بس کوردل که حرف تو باور نمى کند
فردا يقين بهشت ، جهنّم شود به ما
ذيحجّه ناگزير ، محرّم شود به ما
خزان يئلى يارپاخلارى تؤکنده
بولوت داغدان يئنيب ، کنده چؤکنده
شيخ الاسلام) گؤزل سسين چکنده)
نيسگيللى سؤز اوْرکلره دَيَردى
آغاشلار دا آللاها باش اَيَردى
ترجمه:
هنگامِ برگ ريزِ خزان باد مى وزيد
از سوى کوه بر سرِ دِه ابر مى خزيد
با صوت خوش چو (شيخ) مناجات مى کشيد
دلها به لرزه از اثر آن صلاى حق
خم مى شدند جمله درختان براى حق
شيخ السلام اسم يك فرد حقيقي است كه احتمالا معمم بوده است.
داشلى بولاخ) داش-قومونان دوْلماسين !)
باخچالارى سارالماسين ، سوْلماسين !
اوْردان کئچن آتلى سوسوز اولماسين !
دينه : بولاخ ، خيرون اوْلسون آخارسان
افقلره خُمار-خُمار باخارسان
ترجمه:
داشلى بُولاخ) مباد پُر از سنگ و خاک و خَس)
پژمرده هم مباد گل وغنچه يک نَفس
از چشمه سارِ او نرود تشنه هيچ کس
اى چشمه ، خوش به حال تو کانجا روان شدى
چشمى خُمار بر افقِ آسمان شدى
داشلي بولاخ) اسم يك چشمه اي است كه در ده مورد)
Reader Comments