« 25........معنا و تفسیر اشعار حافظ | Main | 23................معنا و تفسیر اشعار حافظ »

24................معنا و تفسیر اشعار حافظ

ادامه از پست قبلي: دکتر بهروز ثروتيان

غزل 237 [ 2 ] تقاضاي عفو در عيد رمضان

1. عيد است و آخر گل و ياران در انتظار ساقي به روي شاه ببين ماه و مي بيار

2. دل برگرفته بودم از ايّام گل ولي كاري بكرد همّت پاكانِ روزگار

3. دل در جهان مبند و ز مستي سؤال كن از فيض جام و قصّه جمشيد كامكار

4. جز نقد جان به دست ندارم شراب كو كآن نيز بر كرشمه ساقي كنم نثار

5. خوش دولتي است خرّم و خوش خسروي كريم يا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار

6. مي خور به شعر بنده كه زيبي دگر دهد جام مرصّع تو بدين دُرِّ شاهوار

7. ز آنجا كه پرده پوشي عفو كريم توست بر قلب ما ببخش كه نقدي است كم عيار

8. ترسم كه روز حشر عنان بر عنان رود تسبيح ما و خرقه رندِ شراب خوار

9. حافظ چو رفت روزه و شيطان ز بند رست ناچار باده نوش كه از دست رفت كار

غزل 237 [ 2 ] 2) تقاضاي عفو در عيد رمضان

1) عيد است و آخر گل و ياران در انتظار ساقي به روي شاه ببين ماه و مي بيار

معلوم است كه عيد ماه رمضان است و اين عيد به پايان فصل بهار افتاده است . (روز شنبه عيد رمضان سال 768 هجري قمري مصادف با دهم خرداد 745 هجري شمسي ، 31 ماه مه 1366 ميلادي ) در زمان خواجه ، يك بار اين چنين اتّفاقي رخ داده است .

ناگفته نماند كه شاه شجاع در هر سال ، سه ماه از خوردن مي امساك مي كرده (محرّم و شعبان و رمضان ) و در ماههاي ديگر در اين كار زياده روي مي كرده است و حافظ با او سر سخن دارد آن جا كه مي گويد:

صوفي ار باده به اندازه خورد نوشش باد ور نه انديشه اين كار فراموشش باد

و در همين غزل و نامه مربوط به عفو عمومي نيز در پايان به ميخواري عيد رمضان اشاره كرده مي فرمايد: «شيطان از بند رست !»

2) دل بر گرفته بودم از ايّام گل ولي كاري بكرد همّت پاكان روزگار

با توجّه به تاريخ سرودن غزل معلوم مي شود كه خواجه اشاره اي دارد به ناامني ها و جنگ و برادر كشي ها در شيراز، در فاصله 765 تا 767 ه.ق كه شيراز از چنگ شاه شجاع بيرون شده ، برادرش شاه محمود بر آن دست يافته بود و سپس در 24 ذي قعده 767 ه ق شاه شجاع بازگشته و اين عيد و جشن بر پاي شده است .

3) دل در جهان مبند و ز مستي سؤال كن از فيض جام و قصّه جمشيد كامگار

يعني : جشميد، كامگار جهان بود و جام مي او ريزش و احسان داشت ، تو نيز دل در جهان مبند و از سرمستي بپرس و ببين چرا جمشيد جاودانه شده است ؟

4) جز نقد جان به دست ندارم شراب كو كآن نيز بر كرشمه ساقي كنم نثار

5) خوش دولتي است خرّم و خوش خسروي كريم يا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار

6) مي خور به شعر بنده كه زيبي دگر دهد جام مرصَّعِ تو بدين درّ شاهوار

شاعر با اشاره به كرامت پادشاه و دُعاي به او از شعر خود، سخن مي گويد و سخن خويش را به مرواريد شاهوار همانند مي كند و با اين كلام بليغ ، تعريضي دارد به طلب صله و درّ و گوهر از پادشاه و به تصريح و كنايه در بيت بعد، از شاه مي خواهد تا بر قلب همه ما مجلسيان ، عفو و بخشش بكند (دل ما، تقلّب و نادرست ما):

7) زآنجا كه پرده پوشي و عفو كريم توست بر قلبِ ما ببخش كه نقدي است كم عيار

حافظ پس از همين تقاضاي عفوِ دو جانبه و ايهام ساز، معلوم نيست چرا به يك باره تسبيح خويشتن را با خرقه رندِ شرابخواره (شاه ) در يك رديف نهاده ، عنان بر عنان مي برد.

8) ترسم كه روز حشر عنان بر عنان رود تسبيح ما و خرقه رند شرابخوار

ظاهراً مي گويد: اي سلطان ! آنان كه روزه مي گيرند و نماز مي خوانند مردمان درستكار و خوبي هستند، ليكن شرابخواره نيز چندان ناصالح و بدكار نيست و يا اگر قرار بر گناه هست همه گناهكار هستند، عفو كن ، نترس .

يادداشت ـ ميان همه دستنويس هاي نه گانه ، تنها در نسخه خلخالي به جاي «ما» كلمه شيخ آمده است .

9) حافظ چو رفت روزه و شيطان ز بند جست ناچار باده نوش كه از دست رفت كار

(غزل 237)

مصراع اوّل را كاتبان تغيير داده اند، و به مناسبت بيت اوّل نوشته اند: «گل نيز مي رود»!

و شايد هم خود شاعر تغيير داده است در هر حال براي آن كساني كه يك ماه ، روزه گرفته اند و در عيد رمضان ، شراب مي نوشند «شيطان ز بند رست » صحيح تر مي نمايد كه در پنج دست نوشته ضبط شده است ، البتّه شكل ديگر نيز در چهار نسخه آمده است .

همين طلب عفو، به صورت نامه و مكتوب از سوي خواجه به يكي از بزرگان فرستاده شده است كه از فحواي كلام معلوم مي شود از آشنايان حافظ است و شاعر از وي مي خواهد تا او را به جرم ناكرده ، عفو بكند و ماجراي رنجيدگي خاطر را هيچ نپرسد؛ زيرا كه يكي از صوفيان دلق پوش و كساني كه دم از دينداري و زهد مي زند و لباس رسمي ديني بر تن دارد از خواجه بدگويي كرده و مخاطب خواجه نيز پذيرفته است .

اين نامه و غزل ، نام و امضاي حافظ دارد، وليكن معلوم نيست مخاطب او چه مقامي دارد. تنها بيتي از آن ، نشان مي دهد كه بدگويي درباره دو سلطان و دو پادشاه بوده است كه با هم رقابت داشته اند و اين موضوع ، بي وقفه در دربار آل مظفر رواج داشته و هميشه برادران مي كوشيده اند يكديگر را از ميان ببرند.

ما قصّه سكندر و دارا نخوانده ايم از ما بجز حكايت مهر و وفا مپرس

يعني : ما مردمي مهربان و وفادار هستيم و قصّه عشق مهر و وفا را خوانده ايم در كار شاهان و جنگ ايشان هيچ نمي دانيم و بر ما (من ) تهمت زده اند. شاعر در همين غزل مي گويد دلق پوش صومعه ، هرگز در طلب حق نيست و دانايي نمي خواهد و هيچ نمي داند او تهي دست و بي چيز است ، از وي درباره حقّ و حقيقت سؤال مكن كه راست نمي گويد. در هر حال به نظر مي آيد مخاطب اين نامه وزير يا شاهزاده ايست !

Posted on Sunday, May 11, 2008 at 03:17PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>