ملایان هفت رنگ و اصلاح طلبان فریب کار
ارديبهشت 1387 ـ آوريل 2008 |
از هادی غفاری تا ابراهيم يزدی
بهروز ستوده
« چند روز پيش کسی از من پرسيد از بين سه نفری که برای رياست مجلس مطرح هستند آقايان حداد عادل، لاريجانی و آقا تهرانی کدامشان رای می آورند. من با صراحت گفتم خودم. گفتند کانديدا می شوی گفتم بله. من توان مديريتی بسيار بيشتری از آقای حداد عادل دارم و سوابق انقلابی بيشتر و سوابق انقلابی که جای خود دارد. من با تکبر می گويم اين سه بزرگوار در سوابق انقلابی انگشت کوچک من هم نمی شوند. ما از بس متواضعانه صحبت کرديم که برخی فکر کردند علی آباد هم شهری است. » هادی غفاری
« برای تغييرات قهرمان لازم است و من خودم را قهرمان می دانم شايد اين را هم متکبرانه بدانند باز برايم مهم نيست برای خودم اين مهم است که خودم چه می انديشم اين قهرمانان هستند که ملت ها را به حرکت در می آورند و ملت ها هم از قهرمانان حمايت می کنند.» هادی غفاری.
از نسل انقلاب 57 و دگر اندیشان ایران در آن سالها ، کمتر کسی است که هادی غفاری را نشناسد و یا اینکه طعم تازیانه ها و ضرب و شتم های او و دار و دسته اش را در سالهای اولیه حکومت اسلامی در خیابان های تهران و یا در شکنجه گاه اوین نچشیده باشد .
پدر هادی غفاری همانند هزاران روضه خوان مفتخوار و بیسواد دیگری که صدها سال است در این سرزمین نفرین شده از جهالت پاره ای از ایرانیان ارتزاق می نمایند، آخوند گمنامی بود که در اوایل سالهای 50 توسط ساواک بازداشت می گردد و در زندان رژیم سابق دچار سکته قلبی می شود و فوت می کند و گروه های سیاسی در آن دوران مرگ او را هم به حساب شکنجه ساواک می گذاردند و ، همزمان، او را با درجات "آیت الله" و " شهید" مفتخر می سازند و همین "درجات افتخاری" پدر، در آینده ای نه چندان دور دستمایه ای شد برای پسر تا در فردای انقلاب 57 با قابلیت هائی که در زمینهء ضرب وشتم دگر اندیشان ـ تحت لوای رزیم "شهید پرور" اسلامی ـ از خود نشان داد بزودی به یکی از چهره های شاخص حزب الله تبدیل و در اولین مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده صلاحیت اش از جانب «بیت رهبری» تأیید گرديد. ولی نمایندگی مجلس اسلامی در آنزمان برای هادی غفاری فقط یک شغل افتخاری و ظاهری بود که به عنوان "خون بهای" پدر از جانب حکومت نوبنیاد اسلامی به او هدیه شده بود، چرا که شغل اصلی و حرفه ای هادی غفاری، که از فردای انقلاب نشان داده بود در آن زمینه استعداد فراوان دارد، در حقیقت، عربده کشی در تجمّع ها و گرد همائی های آزادیخواهان و دگراندیشان و براه انداختن دسته های اراذل و اوباش به منظور ضرب و شتم و قلع و قمع آنان بود .
در نخستین بهار پس از سرنگونی رژیم پهلوی ، هنوز یخ های استبداد کهنسال آب نگردیده بود و هنوز شکوفه هائی که قرار بود در "بهار آزادی" شکفته شود نشکفته بود که سرکوب دگر اندیشان ایران در دستور کار آخوندهای مکّار و تازه به قدرت رسیده قرار گرفت و نام هادی غفاری در آنزمان به نام آشنائی برای دگراندیشان ایران تبدیل شد زیرا در هر جا که قرار بود به تظاهراتی و یا اعتصابی حمله گردد و تظاهر کنندگان و اعتصاب کنندگان به باد چوب و چماق گرفته شوند هادی غفاری در آنجا حضور داشت و اراذل و اوباش را در ضرب و شتم مردم رهبری می کرد. هرجا که قرار بود تجمّع دانشجویان و زنان و کارگران به هم ریخته شود و سر و دستی شکسته شود هادی غفاری و نوچه هایش در آنجا حاضر بودند. هر جا که قرار بود دفتر روزنامه ای و یا یک کتابفروشی به آتش کشیده شود هادی غفاری در آنجا نیز میدان دار بود. در تابستان سال 60 و پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، هادی غفاری مسلسل بدست و سوار بر موتور سیکلت در خیابان های تهران بدنبال "شکار ضد انقلاب" بود. خلاصه، در دههء 60، که سال های نسل کُشی دگراندیشان در ایران است، از خیابان های تهران گرفته تا زندان ها و شکنجه گاه های جمهوری اسلامی، هرجا که نشانی از مقاومت در برابر حکومت آخوندی بود و هر جا که نشانی از دگر اندیشی بود، هادی غفاری حضور خود را در همانجا با شلاق و چماق و چاقو و گلوله اعلام می داشت.
هادی غفاری، با یک چنین سابقه ای، مانند بسیاری دیگر از کار گزاران رژیم جهل و جنون اسلامی، در سال 76 که مردم ایران یکبار دیگر و این بار فریب "اصلاح طلبی" آخوند را خوردند لباس اصلاح طلبی برتن کرد و برای فریب مردم درمانده ایران به جرگهء سید خندان پیوست تا شاید از این طریق گذشتهء سیاه خود را با ماسک "اصلاح طلبی" از خاطره ها بزداید .
چه می توان کرد؟ در کشوری که هیچکس به هیچکس پاسخ گو نیست، و در فرهنگی که مسئولیت پذیری و پاسخ گوئی به مردم به واژه هائی بی معنی تبدیل شده است، و حتی روشنفکران و نخبگانش نیز با این واژه ها بیگانه اند، و در کشوری که بازیگران سیاسی اش عادت کرده اند خود را به جهالت بزنند و شفاف سازی از گذشته را سی سال به بوته فراموشی بسپارند و نقش خود را در رویدادهای گذشته همچنان در هاله ای از ابهام و پنهانکاری نگهدارند، البته بر کسانی مانند هادی غفاری نیز حرجی نیست که با آن گذشتهء " تابناک" امروزه در قامت "اصلاح طلب و قهرمان "ظاهر شده و خود را " ناجی" مردم ایران تصور نمایند.
آن دسته از روشنفکران کج اندیشی که زمانی مردم ایران را برای پیروزی انقلاب به زیر پرچم آخوندی با عنوان جعلی "امام امت" فراخواندند، و زمان دیگری برای پیروزی اصلاحات به زیر پرچم آخوند دیگری با عنوان "سید خندان"، آیا هم اکنون این آمادگی را هم دارند که، در ادامهء سیاست ها و تحلیل های نابخردانهء خویش، برای بار سوم مردم تیره روز ایران را به زیر پرچم تبهکار دیگری از قماش هادی غفاری، که مدعی "اصلاحات" است، فرا خوانند؟ و آیا وقت آن نرسیده است که آن دسته از تحصیل کرده هائی که جامهء دروغین روشنفکری به تن کرده اند با پوزش خواهی از مردم ایران و قبول مسئولیت کج اندیشی ها و آشفته فکری های خود راه را برای نسل جوان و خرد ورز ایران باز نمایند؟
هنگامی که موجوداتی از قبیل هادی غفاری و صادق خلخالی، با آنهمه سابقهء جنایت و تبهکاری، از اردوگاه " اصلاح طلبان" سر برون می آورند و خود را حافظ منافع مردم ایران جا می زنند، هر عقل سلیمی می تواند حدس بزند که در این اردوگاه چه می گذرد و جانیانی که با دروغ و نیرنگ سی سال بر گُرده مردم ایران سوار شده اند و کشور را در فقر و فساد و تباهی غرق کرده اند برای تداوم حکومت جهل و جنون خود چه خواب هائی دیده اند.
واقعیت این است که پیش شرط اصلاح طلبی در ایران کنونی اعتقاد به جدائی دین از سیاست می باشد و هرگونه تفکر و برنامه ای که این امر مهم را به تعویق بیندازد و یا بر آن خدشه ای وارد نماید فریب و نیرنگ دیگری بیش نیست. از هادی غفاری این آخوند لات و چاله میدانی گرفته تا آن "روشنفکران دینی" و "اندیشمندان اسلامی" که دغدغهء فکری شان فقط و فقط ولایت مطلقه فقیه و دیکتاتوری باند سید علی خامنه ای است، در تحلیل نهائی، همه اما با زبان های متفاوت، یک حرف را می زنند و در اندیشهء خود یک فکر را بارور می سازند و آن حفظ جمهوری اسلامی و ادامهء حکومت مذهبی در میهن بلا کشیده ما است.
چند روز پیش، ابراهیم یزدی، یکی از بازیگران انقلاب اسلامی و چهره ای که در نزد بسیاری از ایرانیان به عنوان "وارد کنندهء امام به ایران" شهرت دارد و صد البته برای دیدار فرزند و انجام معاینات پزشکی به امریکا مسافرت نموده است، بر سر راه خود ـ تصادفاً! ـ در واشنگتن و در سازمانی که در مورد مسائل خاورمیانه تحقیق میکند به ایراد سخنرانی و تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی ایران پرداخته است . ابراهیم یزدی در سخنان خود از جمله چنین می گوید :
«هدف كنوني جنبش اصلاحات در ایران، کم و بیش، تغییر ساختار حقوقي قانون اساسی نیست، بلکه در پي ایجاد یک نیروی سیاسی مردمی به عنوان منبع فشار بر حاكمان است، تا آنان خود را در محدودهء قانون اساسی، به ویژه موادی که مربوط به حقوق و آزادیهای مردم ماست، مقید سازد».
سایر رهبران و شخصیت های ملی - مذهبی نیز در مناسبت های مختلف اعلام داشته اند که خواهان حفظ ساختار حکومت اسلامی و قانون اساسی قرون وسطائی آن می باشند. بنابراین، برای نیروهای ملی و مترقی راهی جز این نمی ماند که برای تشکیل یک حکومت سکولار در ایران مبارزه کنند و هرگونه اتحادی را مشروط به جدائی دین از سیاست قرار دهند. آزادیخواهان و نیک اندیشان ایران چاره ای ندارند به همان نقطه ای بازگردند که رهبر انقلاب اسلامی به اعتراف خود "خدعه" گری را آغاز کرده بوده است: به نقطهء تشکیل مجلس مؤسسان از نمایندگان واقعی مردم و تدوین قانون اساسی جدید. آیا کسانی که این روزها ماسک اصلاح طلبی بر چهره زده اند حاضرند در این مسیر با مردم ستمدیده ایران همراه شوند؟ یا اینکه برای بقای "حکومت الهی" جمهوری اسلامی و جلب حمایت غارتگران جهانی از "نواندیشان اسلامی" همچنان در محافل اروپائی و امریکائی به گشت و گذار خواهند پرداخت و برای رسیدن به قدرت از سوداگران چشمداشت کمک خواهند داشت ؟
4 اردیبهشت 1387 برابر با 24 آوریل 2008
برای آن دسته از هموطنانی که موفق به خواندن مصاحبه هادی غفاری نشده اند در زیر متن مصاحبه ایشان عیناً نقل می شود .
گفتگوی خبرنگار "فردا" با حجت الاسلام هادی غفار
گفتگو با هادی غفاری
گفت وگو با هادی غفاری به دليل فشردگی طاقت فرسای برنامه های انتخاباتی به نيمه شب کشيد و تا ساعت ۲ بامداد تمام شد. آقای غفاری با وجود خستگی شديد و جسم رنجور از شکنجه های زمان شاه تمام گفت وگو را با جديت انجام داد و گاه پرشورتر از يک جوان پاسخ داد. مصاحبه با غفاری از اين اهميت دارد که ما را با ديدگاه های يک مبارز نستوه زمان شاه درباره شرايط امروز کشور آشنا می کند.
با توجه به اين که شما سابقه طولانی در مبارزات انقلابی داريد، لطفا مقايسه ای بين آرمان اوليه انقلاب برای تشکيل مجلس شورا و وضعيت فعلی اين نهاد انجام دهيد.
اگر بخواهم خلاصه و در يک بند بگوييم بايد بگوييم مجالس اول، دوم، سوم، تا حدودی مجلس چهارم و مجلس ششم مجالس انديشه بودند اما مجالس پنجم و هفتم مجالس پادگانی بودند. در اين مجالس ظاهرا مردم نقش داشتند اما به نظر من نقشی نداشتند و بر اساس القائات اين مجالس تشکيل شدند. مردم به کسانی رای دادند که آنها را نمی شناختند. حالا اگر بخواهيد من اين موضوع را باز کنم.
بله لطفا.
توضيح من يک بعد جهانی دارد. در دنيا خب زمانی رای را می دزديدند. بعد خريد و فروش رای مرسوم شد. بعدها در جامعه صنعتی اين رويه باب شد که مردم بر اساس القائات رای بدهند. يعنی مردم به کسانی رای بدهند که ما می خواهيم. استانداردها را تعريف می کردند و مردم بر اساس آن ها رای می دهند. نرم افزار را عده ای می دهند و مردم هم رايشان را در صندوق ها می ريزند. بعد از انقلاب فرانسه و طرح انديشه انسانی در اروپا دموکراسی مطرح شد. يعنی در کنار کرسی های ديگر دموکراسی يعنی حکومت مردم مطرح شد. بعدها اين دموکراسی به سمت دموکراسی هدايت شده رفت. يعنی مردم به آن هايی که ما می گوييم و می خواهيم رای بدهند. يعنی مدتی کار می شود و انديشه شان بر اساس زيربنايی که فکر ماست ساخته می شود و بعد به کسانی رای می دهند که ما می خواهيم. در اين صورت نيازی به خريد و فروش رای يا دستکاری در آرا نيست. اين ها زمانی بود که ما نتوانيم آرا را هدايت کنيم با روش ساختن آرا روش های ديگر مثل تقلب منسوخ می شود.
اين روش حتما با آرمان شما در اول انقلاب مغاير است؟
قطعا.
در اين راستا يکی از مهم ترين مسايل بعد نظارتی مجالس است. اگر شما در مجلس حضور پيدا کرديد برای احيای بعد نظارتی مجلس چه خواهيد کرد؟
من يک نکته ای را بايد توضيح دهم. نظام های هدايت شده به جای وکيل المله، وکيل الدوله می خواهند. از زمانی که پارلمان در کشورهای جهان سوم شکل گرفته به اين سمت می رفته. نمونه های متفاوت مثل مرحوم مدرس وجود داشته اند که وکيل المله بودند اما در اثر استبداد تلاش می شد مجلس از وکيل الدوله ها تشکيل شود. من الان معتقدم قانون اساسی ظرفيت يک دموکراسی کامل را دارد به شرطی که درست اجرا شود. من دعوای اسم هم ندارم. اسم اين دموکراسی درست را هر چه می خواهيد بگذاريد. دموکراسی دينی، دموکراسی اسلامی، مردم سالاری دينی و ... قانون اساسی ظرفيت تحقق مردم را دارد. با ابزارهايی که در اختيار دارد. مجلس دولت تعيين می کند. دولت بر اساس قانون مجلس حرکت می کند دولت فقط مجری است و خط را از مجلس می گيرد. مجلس سه کار انجام می دهد. يک قانون وضع می کند. مجری تعيين می کند و بر رفتار مجری نظارت می کند. برای نظارت بر مجری هم چهار ابزار دارد. اگر دولت در راستای قوانين مجلس حرکت کند مجلس نيز کمک می کند; اگر دولت از مسير قانون دور افتد يا تعلل کند مجلس ابزارها را در اختيار می گيرد. ابزار اول تذکر است تا دولت بداند کجا کار نمی شود کجا نيازمند توجه بيشتری است. اين کار فردی است و يک نفر هم می تواند تذکر بدهد يا سوال بپرسد. ابزارهای بعدی مجلس جمعی است. يعنی استيضاح و طرح عدم کفايت. برای استيضاح حداقل ۱۵ نماينده بايد جمع شود. اگر با استيضاح هم کار درست نشود ولی دولت يا رييس جمهور نتواند کار را پيش ببرد طرح عدم کفايت سياسی رييس جمهور مطرح می شود. اين چهار ابزار در اختيار مجلس است. بهترين ابزار را قانون اساسی برای نظارت بر دولت در اختيار مجلس گذاشته است. اين ابزارها تناسب هم دارد.
يعنی يک نماينده بر کار يک وزير نظارت می کند و از او سوال می پرسد يا تذکر می دهد و در استيضاح يا عدم کفايت جمع مجلس بر کار جمع دولت نظارت می کند. البته عدم کفايت سياسی رييس جمهور به تنفيذ رهبر هم احتياج دارد. اما رهبر هم اتفاق می افتد که در برابر مصوبه نمايندگان ايستادگی کند. يک بار هم اين اتفاق افتاد و وقتی آقای بنی صدر نتوانست کشور را اداره کند و کشور به سمت بی ثباتی می رفت طرح عدم کفايت سياسی او مطرح شد. در طرح عدم کفايت هم اولين امضا امضای من است. پايين متن امضا من است. امام(ره) هم اين حکم را تنفيذ کردند. رهبر در مقابل اراده ملی مقاومت نمی کند.
دو نکته در گفته های شما وجود دارد. اول اين که مجلس هفتم سطح نظارتی را بسيار کاهش داده و حتی در وصول برخی سوالات هم کارشکنی شده است. اين مورد به کرات باعث اعتراض نمايندگان هم شده است. اما شما حتی از طرح کفايت سياسی رييس جمهور هم به عنوان يکی از ابزارهای نظارتی مجلس صحبت می کنيد و سابقه ای هم در اين مورد داريد. نيمه دوم اين که شما گفتيد رهبر در مقابل اراده ملی مقاومت نمی کند. يعنی مشکل عدم نظارت بر دولت از ناحيه عملکرد ضعيف خود نمايندگان است.
بله. به شجاعت نمايندکان بستگی دارد و پايگاه آن ها و همچنين وجدان نمايندگان. من اگر به مجلس بروم حداقل به اندازه چند نماينده توان پيگيری اين امور را می کنم. حداقل رهبری يک جريان را در مجلس می توانم به دست بگيرم. چند روز پيش کسی از من پرسيد از بين سه نفری که برای رياست مجلس مطرح هستند آقايان حداد عادل، لاريجانی و آقا تهرانی کدامشان رای بياورند. من با صراحت گفتم خودم. گفتند کانديدا می شوی گفتم بله. من توان مديريتی بسيار بيشتری از آقای حداد عادل دارم و سوابق انقلابی بيشتر و سوابق انقلابی که جای خود دارد. من با تکبر می گويم اين سه بزرگوار در سوابق انقلابی انگشت کوچک من هم نمی شوند. ما از بس متواضعانه صحبت کرديم که برخی فکر کردند علی آباد هم شهری است.
يک صدم سيلی هايی را که من برای انقلاب خورده ام اين سه بزرگوار در خواب هم نديده اند. چه برسد در بيداری. يک صدم آن کابل خوردن ها، تحمل آب جوش ها قپان ها و آويزان شدن ها. هنوز عوارض شکنجه ها را پس از سی سال در بدن خود دارم.مشت هايی که يک استخوان در فکم نگذاشته و انگشتان پايم هم ناخن ندارد. اگر کسی الان پايش را روی پای من بگذارد خون جاری می شود. به لحاظ تدبير و عقل هم خودم را در تدبير تحصيلات عاليه و مرتبه انديشمندی از هر سه بزرگوار برتر می دانم. می دانم اين پاسخ متکبرانه است اما اين سنتزی است که از تواضع ما و رفتار متکبرانه آقايان ناشی می شود. هر چه ما تواضع کرديم آن ها بيشتر سو»استفاده کردند.
در تشريح عوامل ضعف مجلس برای انجام کار نظارتی چه مقدار روند برگزاری انتخابات اعم از مرحله بررسی صلاحيت ها و سلامت آن را مهم می دانيد؟
درباره رد صلاحيت ها حداقل در مورد خودم می دانم که بين خودم و خدا شهادت می دهم که رد صلاحيت من غير منطقی بود. برای همين هم بازگردانده شد. من پرسيدم مطابق کدام قانون و به استناد کدام بند قانون رد صلاحيت شده ام چرا که رد صلاحيت بايد مستند به قانون باشد. البته استناد نبايد مثل عمل آن آقايی باشد که داشت درباره نفت مطلب می نوشت اما برای اين که نشان دهد مطلبش استناد دارد بندهای کنوانسيون ژنو را ميآورد. استناد بايد طوری باشد که اگر يک حقوق دان بی طرف و يک وجدان آگاه بررسی کرد، بداند قضيه چه بوده است. بحث دوم دخالت در آرا است. بعضی ها به عنوان تکليف شرعی آرای کس ديگری را به نام کس ديگری می خوانند. نيمی از آرای من حساب نشده بود که با کمک آقای فرماندار آرای من برگشت.
يکی از مسايل انتخابات مشارکت کم مردم در انتخابات است. برای ايجاد انگيزه در مردم بهتر است که کانديداهای اصلاح طلب به طور روشن دلايل کانديداتوری خود رابه مردم بگويند شايد باعث افزايش انگيزه آن ها شود تا پای صندوق بيايند.برای شما مهم ترين دليل کانديدا شدن چه بود؟
اول اجازه بدهيد که توضيحی بدهم. مردم در انتخابات شرکت کردند ولی رای ندادند و پيامشان را با رای ندادن نشان دادند. در مورد خودمن دليل شرکت اين بود که به اوضاع و احوال اول انقلاب برگرديم. من از کسانی نيستم که می گويند يک دست صدا ندارد. يک دست هم موج ايجاد می کند. يک دست وقتی حرکت کرد دست ديگری هم به حرکت در می آيد و آن ها به هم می رسند. می گويند با يک گل بهار نمی شود اين را هم قبول ندارم يک گل طليعه بهار است.من می توانم در اطراف خود تغيير ايجاد کنم. برای تغييرات قهرمان لا زم است و من خودم را قهرمان می دانم شايد اين را هم متکبرانه بدانند باز برايم مهم نيست برای خودم اين مهم است که خودم چه می انديشم اين قهرمانان هستند که ملت ها را به حرکت در می آورند و ملت ها هم از قهرمانان حمايت می کنند. من به تنهايی آمده ام تا حداقل به اندازه خودم اين روند را تغيير بدهم.مردم را دعوت می کنم پای صندوق ها و آگاهانه رای بدهند. من اهدافم را گفته ام می خواهم برای آزادی، آرمان خواهی و عزت مردم کار کنم و به مردم نشان دهم که می توان در ميان امواج ديگر موج ديگری ايجاد کرد.
تشکيل يک فراکسيون از اصلاح طلبان و برخی کانديداهای مستقل و حتی اصولگرای مخالف سياست های دولت را در مجلس هشتم ضروری می دانيد و اگر چنين فراکسيونی تشکيل شود چه نقشی در آن ايفا می کنيد؟
قطعا ضروری می دانم و نقش مديريتی خواهم داشت.
مهم ترين اولويت کاری اين فراکسيون را چه می دانيد؟ با توجه به مجموعه مشکلاتی که در حال حاضر وجود دارد اعم از مسايل اقتصادی، فرهنگی و...
من به کار هم زمان اعتقاد دارم و هنوز نتوانسته ام در ذهن خودم اولويت بندی کنم. از نظر سياسی بايد حرمت اين مردم را باز گردانيم جوانان پيران زنان کودکان روشنفکران نبايد چوب برداريم و به دنبال روشنفکران برويم و آنها را سکه يک پول کنيم و آنها خجالت زده شوند و همه دلشان بخواهد کوته فکر باشند بايد هويت اين مردم به آنها برگردانده شود اسلام بخشی از هويت ماست وقتی می گوييم هويت بخشی از آن اسلام است، بخشی از هويت سرزمين است و بخشی ديگر قوميت و فرهنگ و زبان و آداب و رسوم و لباس و اين هاست. دومين مساله اقتصاد است يک جامعه فقير نمی تواند جامعه آزادی خواهی باشد و مترقی نيست. ترقی فکر و انديشه با ترقی شکم ميسر می شود ملتی که خرما ندارد خدا هم ندارد. ملتی که دنيايش بدتر از آخرت يزيد است نمی تواند ادعا کند ملتی پيشگام و ام القرای جهان اسلام است. ام القرای جهان اسلام به همان اندازه که به دين نياز دارند به معيشت هم نياز دارند. دين و معيشت با هم ناسازگار نيست. مثال روشنی هم دارم که به عنوان يک آخوند آن را مطرح می کنم. وقتی وارد مسجدالحرام می شويد چشمتان به خانه خدا می افتد مستحب است اين دعا خوانده شود اللهم اعوذ بک من الکفرو الفقرخدايا من به تو پناه می برم از بی دينی و فقر يعنی مادی ترين خواسته در معنوی ترين حالت ورود به داخل مسجد الحرام آن دنيای يکرنگی با همه انسانيت بدون لباس های مرسوم بی هيچ تشخصی حتی با يک ساعت يا انگشتر معنوی ترين حالت است و مادی ترين خواسته. وقتی که به روح تعالی انسان معتقد و اينکه نبايد اين تعالی مخدوش شود بايد به آرامش مردم و آسايش مردم که از اقتصاد است برسيم و اينها با اقتصاد بلبشو و توليد بلبشو شدنی نيست امروزه برای يک توليد ساده گذشتن از ۸۷ فيلتر لازم است ۸۷ مجوز. عيب بزرگی است برای يک جامعه که نرم زمان لازم برای خريدن يک نان سنگک طبق اظهارنظر کارشناسان ۱۸ دقيقه است اما برای خريدن موادمخدر ۱۳ دقيقه است اين ملت نمی تواند مدعی سربلندی و ايثار و الگوی جهانی بودن باشد تا اينها جابه جا نشود.
بحث اقتصاد را مطرح کرديد. يکی از مباحث مهم اقتصادی در کشور ماعدالت است که از سرچشمه ای دينی و مذهبی نيز می آيد. نظر شما به عنوان يک روحانی و از منظر دين بر برنامه های عدالت دولت چيست؟ظاهرا دولت نه تنها در تحقق عدالت موفق نشده، بلکه آسيب هايی جدی بر اين مفهوم وارد آورده است.
من البته دولت را در اين امر تنها نمی بينم بلکه حاميان دولت و مجلس نيز در آن دخيلند. يعنی يک بافت چند بعدی وجود دارد مجلس، دولت و مجموعه کسانی که نقدی بر اين شرايط ندارند در آن مقصرند. مجلس بايد بينديشد که چرا تورم با اين حجم وجود دارد بنابراين من دولت را فقط مقصر نمی دانم. قيمت ها در تمام دنيا يک تعادل عقلی دارند اما در کشور ما چرا چنين نيست اين وظيفه مجلس است که بررسی کند وتوضيح بخواهد چرا در کشوری که روی گاز نشسته بايد چهار ساعت در صف گاز ايستاد چرا تعداد پمپ های گاز به تعداد نيست به چه منطقی برنامه می ريزند؟ من از شما که شان روشنفکری داريد می پرسم کسی چرا بايد ساعت ها در صف گاز ايستاده باشد وقتی به خانه برمی گردد با زنش چه برخوردی می کند با اداره فردا صبحش و درس بچه اش چه می کند؟ در کشورهای پيشرفته همه چيز ضريب عددی دارد. ژرژ گاموف کتاب خوبی دارد که می گويد عدد زبان علم است. بايد چهار ساعت ايستادن در يک صف را در عدد ضرب کنيم تا نتيجه ای دريافت شود. در کشورهای پيشرفته حتی نصب يک سرعت گير محاسبه دارد مقدار مصرف لنت ترمز و رانش آسفالت و ... و بعد محاسبه می شود اين تبعات با ضرورت نصب سرعت گير همخوانی دارد يا نه اما برای ما نه. نصب يک سرعت گير فقط برای کاهش سرعت است و هيچ از اين محاسبه ها در آن انجام نمی شود اين مساله را می توان بزرگ تر کرد و بر مبنای آن تصميمات اقتصادی، سياسی و فرهنگی را بررسی کرداصلاح همه اينها ما را به سمت اصلاح طلبی می برد.
برای جوانان برنامه خاصی داريد؟
جوانان چند جا دچار مشکل هستند مشکل اول هويت جوانان است. در اين مورد ما مواد خام لازم را هم داريم اما چون مشتی آدم کم دانش اداره کننده اين امور بوده اند اين مشکل پيش آمده است يک جمله معروفی درباره مارکسيست است که می گويد مارکسيست از وقتی بيچاره شد که مدافعان بيسواد پيدا کرد. ما مواد خام بالنده در دين بی نهايت داريم وقتی در دانشگاه برخی جملات نهج البلاغه را مطرح می کنم جوانان در می يابند که در دين همچنين آثاری داريم و لذت می برند. دين اساسا خميرمايه روشنفکری است و طرح دين به عنوان شفاف و نه مرتجعانه به جوانان برای هويت کمک می کند. بحران دوم بحران شخصيتی است جايگاه جوانان معلوم نيست برای جوانان گفته شد دين همانی است که برخی سازمان ها می گويند جوان با چيزی که می خواند و می بيند تفاوت زيادی را حس می کند بعضی کلاس ها را اجباری بايد برود و نمی داند کجاست و چه می کند. بحران ديگر بحران شغل است سمت سواد دانشگاهی ما به سمت اشتغال نيست. امروزه خيلی از افراد در شغل های غيرمرتبط با مدارکشان کار می کنند. دانشگاههای ما متناسب با نياز اجتماعی سامان داده نشده اند امروزه دراکثر کشورهای جهان تا حدی حدود ديپلم آموزش همگانی است و بعد متناسب با بازار کار تخصص پيدا می کنند. البته همه جوانان ما هم پشت ميز را دوست دارند و کارهای اداری و کم تر کسی به کار عملی سوق پيدا می کنند.
شما به دعوت آيت الله بهشتی عضوشورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بوديد. در حال حاضر چه جايگاهی برای احزاب قايل هستيد و برنامه تان برای آن چيست؟با احزاب اصلاح طلب آيا ارتباط ارگانيک و تشکيلاتی داريد؟
احزاب در ايران هميشه از بالا به وجود آمده اند در حالی که بايد از پايين شکل گرفته باشند و تجربه احزاب هم ناموفق بوده اند به همين دليل احزاب بايد از پايين تشکيل شوند و به قدرت برسند. من از اين نوع تحزب دفاع می کنم و به آن معتقدم. احزاب شناسنامه دار و قدرتمندی بايد داشته باشيم که منتقد باشند هر چه قدر باشد بايد نقد شود به همين دليل، علی(ع) که بعد از پيامبر(ص) مقدس ترين انسان است می گويد من در جان خود آن قدر به خود اطمينان ندارم که اشتباه نکنم و شما بايد خيرخواهانه مرا نصيحت کنيد اين عقل الهی خدا اين گونه صحبت می کند قدرت اگر پاييده نشود و پالايش نشود به استبداد خواهد رسيد. احزاب هنر ايستادن در برابر اين خطاها را دارند. احزاب همچنين چون به رای مردم نيازمندند، هميشه مواظب مردم هستند و اين به آرامش و آسايش مردم منتهی می شود. با همه احزاب اصلاح طلب هم ارتباط دوستانه دارم ولی ارتباط تشکيلاتی ندارم.
متوجه هستيد که در آذربايجان سال هاست حسی از تبعيض وجود دارد و تصور می شود که آذربايجان دچار تبعيض است اين حس در همه موارد هم قابل مشاهده است از زبان و فرهنگ و هنر تا ورزش و صنعت و سرمايه گذاری. شما چه برنامه ای برای آذربايجان داريد؟
گفتم که قانون اساسی ظرفيت بيشتری دارد و در اين مورد هم اصول ۱۵ و ۱۹ وجود دارد و مثلی در ترکی هست که ترجمه فارسی اش تقريبا می شود ناتنی. برخی از دوستان آذربايجان را ناتنی می دانند متاسفانه ديدگاهی وجود دارد که بخشی از خاک ما، فرهنگ ما و خود ما ناتنی حساب می شود. شهريار شعری دارد که می گويد: ما در زمان شاه ناتنی بوديم گفتيم انقلاب می شود و تنی می شويم. البته ما نگاه تنی به ايران داريم اگر هم چشم ما به خارج ايران نگاه کند خودمان چشممان را کور می کنيم.حرمت زبان ما بايد نگه داشته شود و ما هم افتخار می کنيم و همه ايران بايد نگاه يکسانی باشد.از سوی ديگر بايد ظرفيت استان را بالا ببريم و اين يکی از اهداف من است
Reader Comments