7..............علت تحولات اجتماعی
موجود انگاري
موجود انگاري پديده اي است كه با تئوري جبر فن آوري همراه است.موجود انگاري به مفهوم واقعي انگاشتن تجريد هاي ذهني است كه وجود خارجي ندارند.تصور كردن كردن اين كه فن آوري يك پديده اي كلي و يكسان است كه غير قابل تجزيه به عناصر ديگر است؛ اين موجود انگاري را تشكيل ميدهد.در مكالمات روز مره و در بحث علمي از فن آوري براي اشاره به ابزار ؛ دستگاه ها ؛ وسايل ارتباط جمعي؛ روش ها و سيستم ها استفاده ميشود.وجه مشترك فن آوري ها كه به عنوان فن آوري ناميده ميشوديك پديده سمبوليك است( چيزي كه واقعيت مادي ندارد).
بر اساس اين برداشت موجود انگارانه براحتي تعميم هاي بعدي صورت ميگيرد.بعضي از فيلسوفان تكنولژي را يك پديده كلي در نظر گرفته اند. بر همين منوال ميتوان از تكنولژي هاي ارتباطات جمعي به معناي وسايل ارتباط جمعي مختلف دريافت ذهني داشت.حتي وقتي كه واژه هاي ؛كتابت؛چاپ؛ باسوادي؛ تلويزيون و يا كامپيوتر را مورد مطالعه قرار ميدهيم ميبينيم كه اين واژه ها كلي و يكسان نيستندو در مورد آنها هم موجود انگاري شده است.مورد استفاده قرار دادن تجريد هاي ذهن بشري در مورد فن آوري خطرناك خواهد بود. اين طبيعي است كه بعضي از تكنولژي ها كمتر از انواع ديگر در ايجاد تغييرات اجتماعي دخيل باشند و نبايد همه را يكسان انگاشت. اصلا فن آوري را نميتوان از دامنه عمل آن جدا كرد و بطور تجريدي آن را در ايجاد تغييرات اجتماعي موثر دانست. حتي يك تكنولژي مشخصي ممكن است براي مقاصد مختلف مورد استفاده قرار گيرد.
از موجود انگاري بسختي ميتوان اجتناب كرد زيرا بسياري از كلمات از قبيل اجتماع و يا فرهنگ خود زاده موجود انگاري هستند.صرف نظر از واژه هاي جامعه و فن آوري بسياري از فرضييه ها ناشي از پديده موجود انگاري هستند.موجود انگاري زماني رخ ميدهد كه ما سعي ميكنيم تا تجارب انساني را كه ممتد و پيوسته هستند به اجزايي تفكيك نمائيم مثل تجارب فرهنگي؛آموزشي؛سياسي؛ايده لوژيكي؛فلسفه اي؛اجتماعي؛ مذهبي؛قانوني ؛صنعتي و فن ُآورانه. اگر اين تفكيك در وراي حد تفكيك قرار گيرد آن گاه بنظر خواهد رسيد كه آن تجارب جدا از تجربه انساني هم وجود خارجي دارند؛ يعني تجريدي صرف نيستند و در اين جا موجود انگاري ايجاد ميشود.
تجارب ما يك شبكه به هم پيوسته است؛ اما مطالعات علمي با تفكيك تخصصها سبب ساده انگاري ميشود. فرضييه هاي مربوط به جامعه شناسي ساخت گرا(Structuralist sociological theories) حاوي اين نكته اند كه نهاد هاي اجتماعي بر همديگر تاثير متقابل دارند و نسبت به هر فرضييه يك نهاد اصلي تر است. در خارج از بافت جامعه مفهوم فن آوري ناشناخته باقي خواهد ماندو تكنولژي در بستر جامعه معنا دارد.
بحث در باره جامعه و فن آوري به اين منجر خواهد شد كه آيا فن آوري اصل است يا عوامل فرهنگي اجتماعي.در بستر موجود انگاري عوامل اقتصادي را ميتوان همراه با تكنولژي و يا عوامل فرهنگي اجتماعي در نظر گرفت.
موجود انگاري پديده اي است كه با تئوري جبر فن آوري همراه است.موجود انگاري به مفهوم واقعي انگاشتن تجريد هاي ذهني است كه وجود خارجي ندارند.تصور كردن كردن اين كه فن آوري يك پديده اي كلي و يكسان است كه غير قابل تجزيه به عناصر ديگر است؛ اين موجود انگاري را تشكيل ميدهد.در مكالمات روز مره و در بحث علمي از فن آوري براي اشاره به ابزار ؛ دستگاه ها ؛ وسايل ارتباط جمعي؛ روش ها و سيستم ها استفاده ميشود.وجه مشترك فن آوري ها كه به عنوان فن آوري ناميده ميشوديك پديده سمبوليك است( چيزي كه واقعيت مادي ندارد).
بر اساس اين برداشت موجود انگارانه براحتي تعميم هاي بعدي صورت ميگيرد.بعضي از فيلسوفان تكنولژي را يك پديده كلي در نظر گرفته اند. بر همين منوال ميتوان از تكنولژي هاي ارتباطات جمعي به معناي وسايل ارتباط جمعي مختلف دريافت ذهني داشت.حتي وقتي كه واژه هاي ؛كتابت؛چاپ؛ باسوادي؛ تلويزيون و يا كامپيوتر را مورد مطالعه قرار ميدهيم ميبينيم كه اين واژه ها كلي و يكسان نيستندو در مورد آنها هم موجود انگاري شده است.مورد استفاده قرار دادن تجريد هاي ذهن بشري در مورد فن آوري خطرناك خواهد بود. اين طبيعي است كه بعضي از تكنولژي ها كمتر از انواع ديگر در ايجاد تغييرات اجتماعي دخيل باشند و نبايد همه را يكسان انگاشت. اصلا فن آوري را نميتوان از دامنه عمل آن جدا كرد و بطور تجريدي آن را در ايجاد تغييرات اجتماعي موثر دانست. حتي يك تكنولژي مشخصي ممكن است براي مقاصد مختلف مورد استفاده قرار گيرد.
از موجود انگاري بسختي ميتوان اجتناب كرد زيرا بسياري از كلمات از قبيل اجتماع و يا فرهنگ خود زاده موجود انگاري هستند.صرف نظر از واژه هاي جامعه و فن آوري بسياري از فرضييه ها ناشي از پديده موجود انگاري هستند.موجود انگاري زماني رخ ميدهد كه ما سعي ميكنيم تا تجارب انساني را كه ممتد و پيوسته هستند به اجزايي تفكيك نمائيم مثل تجارب فرهنگي؛آموزشي؛سياسي؛ايده لوژيكي؛فلسفه اي؛اجتماعي؛ مذهبي؛قانوني ؛صنعتي و فن ُآورانه. اگر اين تفكيك در وراي حد تفكيك قرار گيرد آن گاه بنظر خواهد رسيد كه آن تجارب جدا از تجربه انساني هم وجود خارجي دارند؛ يعني تجريدي صرف نيستند و در اين جا موجود انگاري ايجاد ميشود.
تجارب ما يك شبكه به هم پيوسته است؛ اما مطالعات علمي با تفكيك تخصصها سبب ساده انگاري ميشود. فرضييه هاي مربوط به جامعه شناسي ساخت گرا(Structuralist sociological theories) حاوي اين نكته اند كه نهاد هاي اجتماعي بر همديگر تاثير متقابل دارند و نسبت به هر فرضييه يك نهاد اصلي تر است. در خارج از بافت جامعه مفهوم فن آوري ناشناخته باقي خواهد ماندو تكنولژي در بستر جامعه معنا دارد.
بحث در باره جامعه و فن آوري به اين منجر خواهد شد كه آيا فن آوري اصل است يا عوامل فرهنگي اجتماعي.در بستر موجود انگاري عوامل اقتصادي را ميتوان همراه با تكنولژي و يا عوامل فرهنگي اجتماعي در نظر گرفت.
Reader Comments