« 4...............مجازات ملایان پس از برکناری چیست | Main | 2.................مجازات ملایان پس از برکناری از قدرت »

3...........مجازات ملایان پس از برکناری ار قدرت

ادامه تنبیهات صنف روحانی :

اینها با براه انداختن اسکله های غیر قانونی ؛ پول شویی ؛ دزدی ؛ ندادن مالیات ؛ صادرات دختران به شیخ نشینهاو ....سبب غارت اقتصادی جامعه شده اند.بحساب درآمدهای کشور و هزینه هابطور جمعی باید رسیده شود تا حدود دزدیها هم تا حد زیادی مشخص شود .
بکسانی که زندانی جور آخوندی شده اند و یا سرپرست خود را از دست داده اند از اموال این دزدان دین مدار دین ندار باید کمک شود.با توجه بفساد گسترده بنظر میاید که با محاسبه حقوق جاری در اجتماع زمان حکومت آنان حقوق و مزایای آنان را حساب کرده و جدا کرد و الباقی ثروت ایشان فقط نتیجه باند بازی و بکار گرفتن امکانات کشور بنفع خود است باید از اینها گرفته شود .
:ه در یک دادگاه ملی و غیابی خمینی باید محاکمه شود و ضربات این خائن بمردم ایران و دنیای اسلام مورد مطالعه قرار گیرد .

- برای تسهیل کردن جدایی دین از حکومت و یا تعیین حدود مذهب و سیاست لازم است دین رسمی در کشور نداشته باشیم. برای این کار از لایئسته باید استفاده کرد.این منظر را از نقطه نظر رامین کامران کمی شرح میدهم :
http://www.iranliberal.com/Barkamel.pdf

بايد کار را با گردآوری مطلب، بحث در بارهٌ لزوم جدايی قدرت مذهبی از قدرت سياسی و روان شدن گفتار مربوط به لائيسيته شروع کرد . طبعاً اين مطالب را بايد از مراجع مختلف فراهم آورد، به بحث گذاشت و از آنها خوراك تبليغاتی فراهم آورد. بايد

برای مردم ايران از هر طبقه و دسته و با هر سطح دانش و سواد باشند روشن کرد که تنها راه حل منطقی خلاصی از حكومت اسلامی رفتن به سوی لائيسيته است و برقراری آن شرط لازم بر پا شدن دمكراسی ليبرال است که ايرانيان يك قرن است به دنبالش هستند . اگر لائيسيته بر قرار نشود هيچگاه تكليف قوانين شرعی به درستی روشن نخواهد گشت و تا اين

کار نشود تكليف نيست « روحانيت » روحانيت هم معلوم نخواهد گشت. اين نكته بسيار مهم است که آنچه برای ايرانيان مشكل زا شده است و فكر حل مسئله با روحانيت بيجاست . بايد در درجهٌ اول تكليف مذهب را روشن کرد، وقتی اين کار شد مسئلهٌ « مذهب » روحانيت هم به طريق اولی حل خواهد شد . اين را هم بايد روشن آرد که لائيسيته يعنی برقراری و ضمانت آزادی مذهبی .

برای تبليغ جدی بايد اهداف مرحله ای را معين آرد تا بتوان کار را به شكل منظم و با مقداری آينده نگری پيش برد . حسن

برنامه ريزی در اين است که هم بازده کار را بالا ميبرد و هم امكان ارزيابی آنرا فراهم مياورد . اصلاً لازم نيست همهٌ سلول ها برنامهٌ مشابه بريزند . هر کدام بايد برنامه ای فراخور امكانات، ارتباطات و فرصتهايی که برايشان فراهم ميشود طرح نمايند و در اجرای آن بكوشند . ولی بايد همه برنامه بريزند و با جديت برنامه را دنبال آنند. کار بی برنامه مثل زراعت ديم است که ثمر دادنش تابع همه چيز هست جز خواست زارع . تبليغ بايد در همهٌ فرصتهای مناسب، در محيط درس و کار و تفريح مداوماً انجام بگيرد، از محافل دوستانه تا مسجد . فكر لائيسيته و کارسازی آنرا بايد در همه جا و نزد همه آس رواج داد .


 

دو شبهه که حكومت به آنها دامن ميزند باعث ترديد مردم در قبول شعار لائيسيته ميشود . بايد هر دوی آنها را رفع آرد. اولين

آنها تصور ضديت لائيسيته است با مذهب که از بن نادرست است . لائيسيته درست بر عكس محكم ترين ضامن آزادی مذهبی

است . در جايی که دولت در امر مذهب دخالت کند و مذهبی را بر باقی مرجح بشمارد آزادی مذهبی همگان را سلب مينمايد .

البته تكليف آنهايی که تابع مذهب رسمی نيستند روشن است و حاجت به بحث و اثبات ندارد ولی اين سؤال برای برخی پيش

ميايدکه چرا آزادی پيروان مذهب مسلط از دست ميرود . از بين ميرود چون آنها ناچار ميگردند تا به شكل معين و محدودی از اين مذهب گردن بگذارند . مثال بارز اين امر ايران امروز است . درست است که ايرانيان غيرمسلمان از اين آزادی محروم شده اند ولی مسلمانان چطور؟ روشن است که سنيان هم از اين آزادی بهره ندارند ولی شيعيان چرا؟ در نهايت اين گروه هم از آزادی مذهبی محروم است چون اعضايش ناچارند به تفسير معينی از اين مذهب گردن بگذارند . يعنی به اسلامی سياسی که کاملاً مطابق با منافع گروه حاکم باشد و خلاصه اينكه تحت لوای اسلام از حكومت موجود حرف شنوی کامل داشته باشند . اين ا ست نهايت اختلاط رياست سياسی و مذهبی : مقدس شمردن اطاعت از حكام و کفر شمردن سرپيچی از حكم آنها .

لائيسيته مذهب ستيز نيست فقط روش قاطعی است برای کوتاه کردن دست مذهب از چيزهايی که بر آنها حقی ندارد و در رأس همه سياستآنها است . مكتبی ميتواند مذهب ستيز باشد که برای مذهب جانشينی عرضه آند. لائيسيته نه خود مدعی جايگزينی مذهب است و نه جايگزينی برای آن پيشنهاد ميكند بلكه با ختم کردن درازدستی های مذهب فضايی مناسب و آزاد برای رشد سالم شعب مختلف حيات انسان فراهم مياورد و در عين حال حوزه ای را که در جامعه به فعاليتهای مذهبی اختصاص دارد تابع قانون و صحنهٌ آزادی ميكند؛ نه ميگذارد کسی تحت لوای مذهب زور بگويد نه کسی به اين دليل زور بشنود . معين کردن حوزهٌ فعاليت دين در حقيقت کمك به پالايش آن از اموری است که اصلاً ارتباطی با تقدس ندارد و زدن اين رنگ بدانها فقط اسباب سؤاستفادهٌ گروهی معين را فراهم مياورد . جای حيرت خواهد بود اگر در فرهنگی که قرنهاست دوری جستن دين از امور دنيوی و آلوده نشدنش به دنيا را يكی از شاخص های سلامت آن شمرده است، لائيسيته به اين دليل که مبلغ و مجری قاطع اين کار است مردود شمرده شود . البته اهل مذهب بيشتر نگران آلوده شدن دين هستند ولی بايد توجه داشت که در اين اختلاط نابجا دنيا هم به همان اندازه آلوده ميشود که دين و کسانی که توجهشان بيشتر معطوف به دنياست، يعنی اکثريت غالب مردم، به همان اندازهٌ آنهايی که دلبستهٌ دين هستند از حق شكايت برخوردارند .

و اما شبههٌ دوم که عبارت است از ترس از لطمه زدن لائيسيته به اخلاق و رواج يافتن آنچه که بی بندوباری مينامند . اين امر هم تابعی است از همان شبههٌ مذهب ستيزی لائيسيته . برخی افراد مذهب را اصولاً مترادف اخلاق ميگيرند و خاصيت اصلی مذهب را رواج و حفظ اخلاق در جامعه ميشمرند و چون به خطا تصور ميكنند لائيسيته يعنی مذهب ستيزی، آنرا سست کنندهٌ پايهٌ اخلاق به حساب مياورند . بعضی تا آنجا پيش ميروند که نه فقط اعتقاد مذهبی به طور عام بلكه پيروی از مذهب خود را مترادف تبعيت از اصول اخلاقی ميشمرند و باقی مردم دنيا را از اين حوزه بيرون به حساب مياورند . اين تصورات همانقدر که رايج است نادرست هم هست . اخلاق اساساً با مذهب ارتباط ندارد و بخشی است از حيات انسان که گفتار مذهبی از ديرباز بر آن چنگ انداخته است و به آن رنگ تقدس زده . لائيسيته دست مذهب را (چنانكه از سياست) از اخلاق نيز کوتاه ميكند و بر خلاف آنچه که برخی ادعا ميكنند نه فقط اخلاق مردم را سست نمی آند بلكه با اين کار پايهٌ اخلاق را تحكيم مينمايد، ببينيم چرا .

پيروی از اصول اخلاق بر سه انگيزه استوار است . به ترتيب اهميت: وجدان فردی، فشار اجتماعی و آخر از همه ترس از

عقوبت اخروی . سهم اصلی مذهب در ترويج اخلاق همين آخری است يعنی ضعيف ترين عامل و تكيهٌ لائيسيته در درجهٌ اول به وجدان فردی است يعنی قوی ترين ضامن رفتار اخلاقی . اول از همه بگويمکآه اگر دو عامل اول از بين برود از آخری کا ر چندانی ساخته نيست . علاوه بر اين، تكيهٌ يكجانبه بر اين عامل آخر آن دو ديگر را از پايه سست ميكند و به جای تربيت وجدان فردی و اهميت بخشيدن به حفظ آبروی اجتماعی، مردم را از مجازاتی ميترساند که دير و دور است و ميشود بر سرش با اهل مذهب و از ورای آنها با خدا، هزار چانه زد . بد نكردن از ترس خدا شايستهٌ آدمی نيست که وجدان دارد و هر کس هول آخرت را جايگزين وجدان بكند تيشه به ريشهٌ اخلاق زده است .

اوضاع فعلی جامعهٌ ايران به بهترين شكل نشان ميدهد که تقويت يك جانبهٌ عنصر مذهب چگونه اسباب سستی اخلاق را فراهم مياورد . هر کس در ايران هنوز مذهب را پايهٌ اصلی اخلاق ميشمرد کافی است نگاهی به رفتار خود روحانيان بياندازد تا ببيند ارتباط اين دو از چه قماش است . همين اوهام مربوط به مترادف بودن مذهب و اخلاق بود که بسياری از ايرانيان را که از فساد

دستگاه آريامهری به جان آمده بودند به دنبال خمينی و شعار او کشاند و باعث شد تا در عمل همت و زحمت

و فداکاری هايشان منتهی به روی کار آوردن فاسدترين نظامی شود که ايران معاصر به خود ديده « حكومت اسلامی » است . از آن روز نظام اسلامی هم که مثل هر حكومت فاسد، برای دوام آوردن محتاج جامعهٌ فاسد است جامعهٌ ايران را روز به روزبيشتر به سوی فساد سوق داده است .

اين را نيز بايد برای همگان روشن ساخت که انتخاب نظام سياسی اساسی ترين و پرپيامدترين انتخابی است که مردم يك کشور در حيات جمعی و فردی خويش انجام ميدهند و تأثير اين گزينش که همه را در بر ميگيرد بر زندگانی فردی تك تك آنهايی که عضو اين جمع هستند اثری تعيين کننده دارد . پدران ما که در قرن نوزدهم ميخواستند کشور خويش را از عقب ماندگی و آسيب پذيری در برابر قدرت های بزرگ آن روزگار نجات دهند اول به فكر اخذ فنون و علوم فرنگ بودند تا ضعف نظامی خويش را به اين ترتيب جبران سازند . اما با آشنايی بيشتر و عميق تر با تمدن غربی به سرعت دريافتند که امتياز بزرگ و بنيادی مغرب زمين بر ايران آن روزگار فقط در علوم و فنون نوين نيست، در شيوهٌ نوی است که مردمانش برای زندگی جمعی يافته اند و به اين ترتيب بود که فكر برقراری همان شيوهٌ حيات يا به عبارت ديگر همان نظام سياسی که دمكراسی ليبرال باشد در بينشان نضج گرفت و منجر به انقلاب بزرگ مشروطيت شد .

بايد همه را آگاه کرد که حيات فردی همهٌ ما تابع نظمی است که حيات جمعی مان را سامان ميدهد و در درجهٌ اول تابع نظام

سياسی . مشكلات حيات فردی ما تا در نظام سياسی مناسب زندگی نكنيم حل شدنی نخواهد بود. نبايد تصور آرد که ميتوان دور حوزهٌ خصوصی حيات خويش ديوار آشيد و در پناه آن از خطوط اساسی سرنوشتی که قدرت سياسی برای همه رقم زده است، و بسيار درست هم هست که چنين باشد اما تكليف آزادی فردی در سطح جمعی است که روشن ميشود، در آن سطح که حقوق اعضای واحد سياسی تعيين ميگردد . آنچه را که برخی آزادی فردی مينامند و از آزادی سياسی منتزعش ميكنند در حقيقت آزادی از دنياست نه آزادی در دنيا . معتكف شدن در گوشهٌ بيابان و دست از حيات اجتماعی و طبعاً تمامی حقوق اجتماعی خويش شستن تقريباً هميشه ممكن است، به هيچ حكومتی گران نميايد و اصلاً حاجت به مبارزه هم ندارد . ولی اگر کسی چنين سودايی نداشته باشد بد نيست که مختصری هم به کار دنيا توجه کند و اگر مثل هر بشر دارای عزت نفس خواستار آزادی است بايد در رأس تمام امور به امر سياست بپردازد .

نبرد برای آزادی بايد آزادی کلی و سياسی را هدف بگيرد تا معنای درست پيدا کند و بتواند آزادی های جزئی را نيز تحقق

بخشد . منتها پيشروی به سوی اين هدف را بايد از نقطه ای شروع کرد که آزادی بيشتر مورد تهديد و فشار قرار گرفته است .

نبرد بر سر آزادی کار دلبخواهی نيست که بتوان طی آن به هر ترتيب عمل کرد . در اين کار آزاديخواهان چه بخواهند و چه نه تا اندازه ای تابع حريف هستند . تا اين اندازه که بايد آن آزادی را بيشتر بطلبند که وی بيشتر مورد تهديد قرار داده است و بر سر سلب آن بيشتر پافشاری ميكند . از آنجا که آزادی ايرانيان از موضع مذهب سلب شده است بايد به اين جبهه حمله برد و

کارآمدترين حمله کوشش برای برقراری لائيسيته است .

بايد برای همه روشن کرد که مدرن کردن اسلام که اين همه در بارهٌ آن صحبت ميشود در تقليد دمكراسی نيست که اصلاً کار

مذهب نيست، در تعيين حد و حدود اقتدار مذهبی است و قدم اول اين کار متمايزکآردن آن از اقتدار سياسی . اگر اين کار توسط اهل مذهب انجام گرفته بود کار به اينجا نميكشيد که چنين حكومت مفتضحی در ايران روی کار بيايد . وقتی که کار از آن سو انجام نشده بايد از طرف مرجع سياسی و به دست مردم انجام شود . لائيسيته يعنی همين محدود کردن حد و حدود مذهب، پذيرفتن ادعاهای معقول آن و طرد ادعاهای نامعقولش . اين به هيچوجه در حكم بی اعتبار شمردن مطلق مذهب و رفتن به جنگ آن نيست . کسی به جنگ مذهب ميرود که بخواهد برايش جايگزينی عرضه ند. لائيسيته نه مذهب است و نه مدعی جا و مقام مذهب تا بخواهد با راندن آن جايش را بگيرد

Posted on Thursday, March 6, 2008 at 12:12AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>