ما پیروزیم چون بر حقیم



 

این وبلاگ سعی دارد مسایل کشور عزیزمان ایران را مورد بررسی قرار دهد و سرافرازی و رفاه ایران آرزوی من است. رسیدن به این آرزو بدون همراهی و تعاون ایرانیان بر اساس دموکراسی و حقوق بشر و خود کفایی علمی و اقتصادی ممکن نیست.برای آشنایی با عقاید بنده در این موارد میتوانید بنوشته های زیر کلیک بفرمایید توجه خواهید داشت که هر سرفصلی متشکل از پستهای زیادی است که میتوانید در پی خواندن نخستین پست بقیه را از همان صفحه اولی که خوانده اید پیګیری بفرمایید

 


 

لیستی از نوشته های قبلی

 

 

 

این وبلاگ از همکاری تمام خوانندگان استقبال میکند .نظرات همه مورد احترام است و سانسوری بجز کاربرد کلمات رکیک که در عرف ایرانی فحش و ناسزا و لودگی تصور میشود ندارد

 

 

مسایل موجود در جامعه ایران بر اساس عقل منطقی و آزاد و رها که نوکر دین و یا ایدئولوژی بخصوصی نیست بررسی میشود. بعقیده نگارنده عقلی که هدفش کشف حقیقت و رفاه و منافع جامعه انسانی امروز و آینده است بدمکراسی و عدالتی منتهی میشود که حداقل عدالتش حقوق بشر خواهد بود.

 

 

من با تمام کسانی که این عقل را برای سنجش رویدادها و ایجاد جامعه ای که روابط افرادش با هم بر اساس آن عقل و عدالت باشد همراه هستم و همه را هم به این عقل و عدالت دعوت میکنم

لطفا نظر خودتان را در مورد نوشته ها و اخبار بنویسید.بدون تبادل افکار و آرا نمیتوان بخرد جمعی و دانش بیشتر رسید

 

 

 

امام اعظم شیعیان چرا بر ضد زنان است آیا اسلام ضد زن نیست؟

                  

خطبه 79 نهج االبلاغه

                                      79 سخنى از آن حضرت ( ع ) پس از فراغت

                                   از جنگ جمل ، در نكوهش زنان ، فرمود :

اى مردم ، بدانيد كه زنان را ايمان ناقص است

 و بهره‏منديهايشان ناقص است و عقلهايشان ناقص

 است . اما ناقص بودن ايمانشان از آن روست كه

 در ايام حيض از خواندن نماز و گرفتن روزه

 معذورند و ناقص بودن عقلهايشان ، بدان دليل

 است كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد

است و نقصان بهره‏منديشان در اين است كه

 ميراث زنان نصف ميراث مردان است .

 از زنان بد بپرهيزيد و از زنان خوب حذر

 كنيد و كار نيك را به خاطر اطاعت از آنان

 انجام مدهيد ، تا به كارهاى زشت طمع نكنند

منبع

http://www.critic.ir/index.php/archives/84#comment-6464

***************************************************************

از افشا

تکریم زن تکریم زندگی است و ضدیت بازن همان

 ضدیت با اجتماع است.حمایت از زن لازم است برای

 بقای اجتماع در بالاترین حد باشد و این فرضییه ای

 بر پدران و مادران است که دختران خود را

طوری بار آورند که مستقل و دانا باشند
زنان در استعداد و توانایی کمبودی ندارند وقوانین

 مذهبی(بخوانید خرافات و اصول ضد عقلی ) اصولا
ضد بشری هستند و بنام تعالی انسانیت همگی ادیان سامی

برده داری  را تایید و انسان را عملاحیوان کرده اند

 و این موضوع در ازدواج دختر نوزاد شیر خوار

هم بخوبی دیده میشود که خمینی نادان هم آن را

 بنام الله تایید کرده است الله را بخوانید خدای

خشونت و آدم کشی وطالب 

 جنگ فاشیستی بنام جهاد

Posted on Monday, June 2, 2008 at 11:51PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

بازهم فتحعلی شاه

فتحعلی شاه بعنوان خوش تیپترین در موزه لوور برگزیده شد.

Week of June 2, 2008

Louvre Masterpieces Made Fun

STRIKE A POSE: The Persian king is voted best-looking man in all Louvreland
ARCHIVES ERICH LESSING
Posted on Monday, June 2, 2008 at 02:12AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

ملا بلر, در لباس جديد

,

بلر علاقه دارد بار مسوولیت ,بنیاد ایمان ,را به متهمان فساد مالی و مسئولیت حمله به عراق را به گردن خدا بیندازد.

http://www.roshangari.net/
روشنگری. تونی بلر روز 30 ماه مه 2008 بنياد مذهبی خود را تحت عنوان ,بنياد ايمان Faith Foundation در نيويورک افتتاح کرد. در مراسم افتتاح او گفت: , ايمان مذهبی در قرن بيست و يکم همان نقش را بازی خواهد کرد که ايدئولوژی سياسی در قرن بيستم.,

اين حرف را در قالبی ديگر ساموئل هنتيگتون زده بود، البته بلر ظاهرا به عنوان راه حل ,برخورد تمدن های, هانتيگتون اضافه کرد:, در عصر گلوباليسم هيچ چيز مهم تر از اين نيست که مردم از فرهنگ ها و مذاهب مختلف يک ديگر را بهتر درک کرده و در صلح و احترام متقابل زندگی کنند., اما اگر قرار باشد حاکمان جهان به مذهب همان نقشی را بدهند که به ايدئولوژی های سياسی در قرن بيستم دادند، به جای جنگ سرد بايد شاهد ادامه جنگ داغی بود که هم اکنون زمين خشک شده و قحطی زده را از خون سيراب کرده است. بگذريم از اينکه آن استراتژی و جنگ هم که تحت عنوان تقابل ,ايدئولوژی های سياسی, پيش برده شد، خيلی هم سرد نبود. با هيروشيما شروع شد و زير باران گلوله و راکت و بمباران های فرشی و ناپالم و انواع نوآوری های ,هنرمندانه, برای کشتار انسان و ويرانسازی شهرها و سوزانيدن درخت و مزرعه و جنگل پيش رفت.

علت آنکه بلر نيويورک را به عنوان مقر اين بنياد برگزيده فقط اين نيست که حاميان او، بويژه منتور اصلی او رابرت مرداک سلطان رسانه اي، در آمريکا اقامت دارند، بلکه مهم تر اينکه موعظه های مذهبی او در آمريکا بخصوص نيويورک بيش از اروپای سکولار گوش شنوا پيدا ميکند.

در اروپا و خود انگلستان يکی از اتهامات يا لااقل سوء ظن ها نسبت به بلر دخالت دادن مذهب در سياست دولت بود. به همين جهت کارگزاران کاخ نخست وزيری انگلستان دايم مجبور بودند در مقابل سوال های کنجکاوانه به انکار برخيزند و در اين رابطه جمله مسوول روابط عمومی بلر و نزديک ترين فرد دولت به او، آلستر کمپل، شهرت عام يافت که در مقابل سين و جيم ها گفته بود:"we don't do God" البته کمپل هم کسی بود که هيچکس انتظار شنيدن حرف راست را از او نداشت. او همان کسی است که بر اساس شهادت دکتر کلی نقش اصلی را در تنظيم جملات سرقت شده از يک رساله دانشجويی و تحويل آن به بلر داشت تا آنها را به عنوان سند مسلح بودن صدام حسين به سلاح کشتار جمعی به نمايندگان مجلس مقدس انگليس تحويل دهد، آنهم در شکلی کاملا ,سکسی, يعنی با اين ادعا که صدام ميتواند چند ساعته انگلستان را با سلاح هسته ای آماده به شليک اش از جا بکند. وقتی هم که تقلب آشکار شد تونی بلر و مشاورش کاری کردند که دانشمند بيچاره عاقبت به خودکشی دست زد و گناه قتل او هم مثل قتل و آوارگی ميليون ها عراقی و هزارها سرباز آمريکايی و انگليسی به گردن بلر و شرکايش افتاد.

اگر تصور ميکنيد بلر از سرعذاب وجدان و به اميد بخشودگی گناهان خود روی به مذهب آورده است، معلوم ميشود از انقلاب 57 درس نگرفته ايد و باز هم ملاها ميتوانند به آسانی شما را فريب دهند، کافی است شکل و شمايل و حرف های خود را تغيير دهند. بلر شواهد کافی به دست ميدهد که در راستای جرايم گذشته به کار خود ادامه ميدهد. اولا روزنامه اينديپندنت افشا کرده نخستين آدمی که او از همان زمان نخست وزيری برای رياست بنياد مذهبی آتی خود در نظر گرفته و او را تشويق به احراز اين مقام ميکرد کسی نيست به جز روت ترنر، يکی ديگر از مشاوران تبليغاتی بلر که در جريان رشوه گيری برای پخش مقام های اشرافی چهار بار توسط پليس دستگير شد و اتهام فاسد مالی ديگری را نيز در پرونده خود دارد.

ثانيا بلر همزمان با کار ملايی در بنياد جديدش، به عنوان نماينده جامعه بين الملل در مذاکرات بين اسرائيل و فلسطين از بی پناهی مردم فلسطين استفاده کرده ودر حين کمک به زمين دزدی اسرائيل آنطور که مطلعين امور خاورميانه گزارش داده اند، با همکاری مقامات دست نشانده در دولت موقت فلسطين مختصر دارايی های ملی را که برای مردم فلسطين مانده به عنوان معامله تجاری به سرمايه داران انگليسی و اسرائيلی واگذار ميکند.

نقش جديدی که بلر بر عهده گرفته با سياستی که او در دوره نخست وزيری دنبال ميکرد، کاملا انطباق دارد. اين پديده ای کاملا شناخته شده است که نوليبرال ها با از هم پاشاندن ساختارهای اجتماعی مبتنی بر همبستگی انسانی و حمايت از حرص و آز سرمايه داران در بهره کشی و گسترش نابسامانی ها و آسيب های اجتماعی و فروپاشی شيرازه اجتماع، به مذهب به عنوان يک ابزار سياسی و وسيله ای برای ايجاد تعادل روی می آورند و از آن بهره های فراوان ميگيرند.

در هر حال عليرغم انکار مصرانه آلستر کمپل، تونی بلراز همان زمان که در مقام نخست وزيری بود، مقدمات معامله گری با خدا و مذهب را فراهم ميکرد. به گزارش روزنامه اينديپندنت خود بلر در مصاحبه ای با روزنامه تايم گفت از ,ديرزمان, در حال برنامه ريزی برای ايجاد اين بنياد بوده است و... , در واقع پشت صحنه جلساتی با تعدادی از رهبران مذهبی و ديپلومات ها برگزار کرده ونتايج سياسی برنامه جديدش را مورد بحث قرار داده بود.,

اينديپندنت اضافه ميکند بلر وقتی در اورشليم نيست، هيچ فرصتی را برای موعظه از دست نمی دهد. در دانشگاه ييل در آمريکا نيز يک کار پاره وقت گرفته و موضو ع درسش عبارت است از ,ايمان و گلوباليسم,. او در سخنرانی اش برای دانشجويان به موعظه های کم خرج از اين قبيل دست ميزند:, آدم ها را از روی برخورد شان با زير دست شان و نه فرادستانشان مورد قضاوت قرار دهيد.,

اما موعظه های ديگر او هزينه کمرشکنی داشت که البته از جيب مردم و در واقع با خون مردم پرداخت شد. اينديپندنت از يکی از آنها ياد کرده است: در سال 2006 وقتی روزنامه نگار انگليسی مايکل پارکينسون در مورد تصميم سه سال قبل او برای حمله به عراق او را زير فشار قرار داد، آقای بلر گفت:, در نهايت، قضاوتی هست... اگر به خدا باور داشته باشيد، که آنهم کار خداست.,

بلر بعد از پايان دوره نخست وزيری وقتی ديگر نگران واکنش جامعه سکولار انگليس در مورد مقاصد او مبنی بردخالت دادن عقايد مذهبی اش در سياست نبود، تغيير کيش خود به مذهب کاتوليک را رسما اعلام کرد. نه تغيير کيش و نه تاسيس يک بنياد مذهبی در آمريکا توسط بلر کسی را متعجب نمی کند. او آنقدر با مردم نيرنگ کرده است که هر رنگی از او قابل انتظار است. سوال اين است آيا کليسا حاضر است با استقبال از مجرمی که نه تنها به جنايات خود اعتراف نميکند، بلکه مسووليت آن ها را هم به گردن خدا مياندازد، بار اين گناه را بپذيرد؟


   12 خرداد 1387    18:14

Posted on Sunday, June 1, 2008 at 11:24PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

فساد ترجیع بند اصولگرایی

شنبه 11 خرداد 1387

هر دم از اين باغ بری می رسد،

 ترجيع بند فساد اخلاقی در حاکميت

 "اصول" گرايان، اميد ايران مهر

جناب حسن عباسی امروز کجاست تا در برابر فجايعی که در دوران همفکرانش به وقوع پيوسته است فرياد وامصيبتا سر دهد؟ اين روزها که فساد اخلاقی در حال تبديل شدن به ترجيع بند اصولگرايی است آقايان کجا هستند و به چه کار مشغول؟


 

**************************************

omid.iranmehr@gmail.com

گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنياد مکن تو حيله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را

به ياد می آورم زمانی را که سخنرانی های آتشين دکتر حسن عباسی رييس موسسه يی که نام پرطمطراق "مرکز دکترينال امنيت بدون مرز" را يدک می کشيد، در قالب CD و نوار و متن پياده شده دست به دست و لينک به لينک می گشت که داد و فرياد برآورده بود:"وامصيبتا در ام القراء اسلامی دختران مسلمان ايران را به کشورهای شيخ نشين صادر می کنند و هيچ کس فريادی برنمی آورد" و از اين رهگذر فرياد بر سر فلان مسوول و بهمان ارگان مربوطه می کشيد که "مگر خود ناموس نداريد که ناموس ملک و ملت تاراج می شود و لب از لب نمی گشاييد!"
اين ولی گويی تنها مختص دوران (به عقيده آقايان نکبت بار بی بند و باری) اصلاحات بود که دين را از مردم ستاند و نان نيز بر سفره هاشان نياورد و ارزش ها را چوب حراج زد...
از همين است که سه سالی است از دکتر مربوطه خبری نيست. تو گويی زخم ها همه بهبود يافته و دکتر با خيال راحت از بهبود بيمارش سر در کتاب و تحقيق فرو برده و هيچش خيال ناموس ملک و ملت نيست که اصولگرايان با خدا و مؤمن عنان قدرت به کف دارند و پس فسادی در ام القراء متصور نيست. پس بهتر است لالايی در گوشمان بخوانيم که:"شهر در امن و امان است، دزدان همه رفتند، آسوده بخواب ..."
اما در عالم واقع حکايت ديگری است. هنوز پرونده جناب «سردار مخلوع اللباس» به انجام نرسيده تا بدانيم چه جرمی او را از «سردار ارتقاء امنيت» به «مجرم ساکن اوين» مبدل کرده، که از هر سو مسوولانی برمی¬آيند که اگرچه به شغل شريف ارتقاء امنيت شاغل نبوده اند اما همگی چون سردار مذکور در يدک کشيدن نام «اصول» گرايی متحدالشکلند و اينچنين است وقتی عنوان اتهام و بسا جرمشان را می شنويم مو بر تنمان راست می شود و از خود بی اختيار می پرسيم که:" اين کدام آيينی ست که اصولش بر آن است که واعظان کاين جلوه در محراب و منبر می کنند/چون به خلوت می روند آن کار ديگر کنند؟؟؟"
چگونه چون غيرت مداران عصر جاهليت با بدترين زبان بر حاکمان غيرهمفکر می تازيم که در برابر تاراج نواميس مردم سکوت کرده اند و در دوران همفکرانمان در تاراج همان توسط خودشان لام تا کام سخن نمی گوييم و اندک زبانی در مذمت رخداد مربوطه نمی گشاييم؟ جناب دکتر عباسی امروز کجاست تا در برابر فجايعی که در دوران همفکرانش به وقوع پيوسته است فرياد وامصيبتا سر دهد؟ اين روزها که فساد اخلاقی در حال تبديل شدن به «ترجيع بند اصولگرايی» است آقايان کجا هستند و به چه کار مشغول؟
در کدام کشور حوالی غرب جغرافيايی که در جمع مدعيان «اصل» و «اصول» به فسق و فجور شهره اند ديده ايد يا شنيده ايد که فلان نماينده مجلس که به اتهام روابط نامشروع به دادگاه و دادسرا رفته و زندان از سر گذرانده برای سوگند دفاع از حقوق مردم وثيقه گذاشته و آزاد شده و در صحن خانه ملت سوگند ياد کند؟ ۱ مگر جز اين است که اين از آن اتفاقاتی است که تنها می توان در «ايران» و آن هم ذيل دوران «اصول» گرايی به تماشايش نشست؟؟!
اين روزها به تحليل هر خبر از اين دست که مشغوليم خبری ديگر می رسد که امروز به کلکسيون نماينده و معاون استاندار و مسوول حراست دانشگاه و ... گويی بايد معاون وزارت خانه يی که فلسفه وجودش ارتقاء فرهنگ و آموزش عالی بوده است را نيز افزود که "منابع خبری می گويند پس از دستگيری مقام ارشد نيروی انتظامی، اخبار واصله از دانشگاه سهند تبريز، دستگيری معاون يکی از استانداری‌ها و يک نماينده‌ی محافظه کار در مجلس هفتم، اين بار يکی از معاونان محمد مهدی زاهدی، وزير علوم، به دليل اعمال منافی اخلاق در وزارتخانه، بازداشت شده است..." ۲
مخلص کلام آن که هرچه از اين اخبار شنيده ايم و می شنويم چه بهتر که می شنويم و عاملان ماجرا بازداشت می شوند و شايد در افقی به فرجام عملشان برسند اما کاش به خاطرمان بماند که علاوه بر متهمان اين پرونده های تأسف برانگيز بايد امثال عباسی ها نيز پاسخگو باشند. پاسخگوی روزهايی که دولت های پيشين را به نام هزار و يک فسق و فجور می راندند و وعده دولت کريمه و اسلامی می دادند... امروز همان ها بايد پاسخ دهند که از آن وعده ها تا اين ماجراها چه رخ داده که شأن نزول آن سخنان از ياد رفته، شاهد نزول شأن اخلاقيات در بالاترين سطوح مديريتی کشور شده ايم...
ما را چه شده است؟ آنان را چه شده است؟

۱ - http://www.kargozaaran.com/ShowNews.php?12159
۲ - http://dastranj.ir/shownews.asp?NC=4268

Posted on Sunday, June 1, 2008 at 03:12AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

نیروی انتظامی همان اراذل و اوباش واقعی هستند

شنبه 11 خرداد 1387

يک سال پس از طرح امنيت اجتماعی، سرانجام اراذل و اوباش چه شد؟ کميته دانشجويی گزارشگران حقوق بشر

اوايل ارديبهشت ماه سال گذشته، سرداررادان فرمانده کل نيروی انتظامی، با اعلام طرحی به نام" امنيت اجتماعی" خبر از برخورد با افرادی داد که از آنان به نام " اراذل و اوباش" ياد می کرد. کمتر از يک هفته پس از اعلام فرمانده نيروی انتظامی، نيروهای سياه پوش با نقاب،درحالی که با خشونتی زياد،وارد منازل افراد می شدند، اقدام به بازداشت کسانی نمودند که به زعم نيروی انتظامی در رديف " اراذل و اوباش" قرار می گرفتند.

تصاوير منتشر شده از برخوردهای صورت گرفته، موج اعتراض فعالان حقوق بشر در داخل و خارج از کشور را به دنبال داشت. با اين وجود، اين دستگيری های توام با خشونت، طی چند ماه در تهران و شهرستان های اطراف ادامه يافت.

در سالگرد اجرای اين طرح، گزارش زير به بررسی چگونگی انجام طرح و وضعيت کنونی بازداشت شدگان می پردازد.

اعتراض خانواده های بازداشت شدگان

خانواده ی بازداشت شدگان، که اغلب در جريان هجوم نيروهای انتظامی، مورد آزار قرار گرفته بودند و شاهد ضرب و شتم شديد فرزندانشان بودند، با مراجعه مکرر به دادگاه انقلاب و پليس امنيت خواهان اطلاع از وضعيت فرزندان خود شدند، با اين حال مسئولان از دادن پاسخ روشن به آنان خودداری کرده و با توهين و تهديد از آنها می خواستند که از ادامه پيگيری های خود منصرف شوند.

مادر ميثم لطفی می گويد: "در طی زمانی که ما در برابر پليس امنيت در ميدان سپاه تجمع می کرديم، تنها با توهين روبرو می شديم. به ما می گفتند پيگيری نکنيد، هيچ کدامشان زنده باز نمی گردند."

اينجا جهنم است

افراد دستگير شده، به سوله کهريزک انتقال يافتند و طی مدت بازداشت در آنجا روزهای کابوس واری را پشت سر گذاردند. بازداشت شدگان می گويند: " تا دو هفته ی اول آب آلوده با گازوئيل به ما می دادند و يک سيب زمينی، جيره ی غذای روزانه مان بود." و شکنجه و ضرب و شتم وحشيانه ای که انگار تمامی نداشت. در اين ميان بودند کسانی که بيش از سايرين مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند، اين افراد را معمولا کسانی که پرونده های سنگين تری داشتند و يا افرادی که اسمشان از سوی ماهواره ها اعلام شده بود، تشکيل می دادند.

م.ل می گويد:" روز تولد حضرت زهرا، آمدند و ما را به صف کردند و گفتند می خواهيم از شما پذيرايی کنيم و سپس درحد مرگ کتکمان زدند. ابتدا ما را در حياط به صف کردند و يکی يکی به ميان جمع ۲۰ نفره ی نقاب دارانی می بردند که آماده بودند برای ضرب و شتم ما، وقتی به اين دايره ی نقاب دار وارد می شدی، کمتر از ۱ دقيقه طول می کشيد تا به هر آنچه کرده و نکرده ای اعتراف کنی، هيچ کس نبود که فرياد غلط کردم را زير لگدها و باتوم های ماموران سر ندهد. يا اينکه لختمان می کردند و وادارمان می نمودند روی اسفالت داغ غلت بزنيم."

او ادامه می دهد، حداقل ۱۰ نفر را با چشم خود ديده است که بر اثر اين ضرب و شتم ها و عدم رسيدگی پزشکی جان باخته اند. که از جمله اين افراد، پسری حدود ۳۰ ساله است که ميثم لطفی، در هنگام مرگ وی حضور داشته است. او می گويد" کبدش ترکيده بود، و روی زمين پر از خون شده بود، و اطرافش پر از مگس و بوی تعفن بود. يکی از نگهبانان مرا صدا زد و از من خواست که روی جنازه اش آب بريزم، بعد هم او را لای پتويی پيچيدند و بردند."

يا دو برادر دوقلويی که پس از مرگ يکی از آنها، ديگری با تزريق آمپول ديوانه شد.

م.ل می گويد:" يکبار آمدند و ۳۰ نفرمان را جدا کردند و گفتند می خواهيم به پرونده هايتان رسيدگی کنيم، بعد برگه های سفيدی را به ما دادند تا امضا کنيم و ما هم به ناچار آنها را امضا کرديم، سپس فهميديم که حکم اعداممان بوده است. آز آن پس هر بار که صدايمان می کردند، فکر می کرديم برای اعدام می رويم."

آنهايی که بازداشت در کهريزک را تجربه کرده اند، هنوز هم از یِاداوری آنچه بر آنان گذشت، به هراس می افتند. و مرتب می گويند:"چرا کسی از آنجا بازديد نمی کند، هنوز هم هستند کسانی که در چنان شرايطی زندگی می کنند، پس مدافعان حقوق بشر کجا هستند. آنجا جهنم است، آنجا آخر دنياست"

قفس های شير

نگهداری متهمان در سوله کهريزک، در قفسهايی است که به آن قفس شير می گويند، در هر قفس حدود ۴۰-۵۰ نفر نگهداری می شوند، بدون هيچ گونه امکانات بهداشتی. بطوريکه نگهبانان برای فرار از بوی تعفن و آلودگی، ناچار به استفاده از ماسک می باشند.

م.ل می گويد:" نگهبانان برای تحقير زندانيان، هرازگاهی با تمسخر از ما می پرسيدند که هنوز هم شير هستيد، و ما در جواب می گفتيم که ديگر موش شده ايم، آزادمان کنيد."

اعدام مصنوعی

کسانی که مطابق با ليست نيروی انتظامی به اعدام محکوم شده بودند، حداقل يکبار تا پای چوبه دار برده شدند. ميثم لطفی، حسين عشرتی، هانی خواندار، حامد اکبری و .. کسانی هستند که اعدام مصنوعی را در طی اين مدت تجربه نمودند. هانی خواندار در ملاقاتی به مادرش گفته است که ۳ بار ساعت ۴ صبح او را تا پای چوبه دار بردند، و پس از اينکه قران زير بغلش گذراده و چشمانش را بستند، دوباره به بند بازگرداندند.

بازداشت شده ی ديگری می گويد:" ما را برای اعدام می بردند، در حالی که پيش از ما عده ای را اعدام کرده بودند، اينطور وانمود می کردند که ما نفرات بعدی هستيم.. حتی از پله ها بالا می رفتيم، اما.."

با اين حال اعتراضات گسترده فعالان حقوق بشر، منجر به اين شد که دادگاه انقلاب احکام اعدام خود در مورد تعدادی از بازداشت شدگان را به اجرا در نياورد. اما برای از بين بردن اين افراد، روش های ديگری انديشيده شده بود.

هانی خواندار می گويد:" يک شب، در نيمه های شب، سه مأمور مرا به بيابان بردند و بعد از اينکه دستها و پاهايم را باز کردند، از من خواستند تا فرار کنم!." ديگر بازداشت شدگان نيز اين حرف را تاييد می کنند، آنها می گويند:" نيروی انتظامی قصد داشت ما را اين گونه بکشد و سپس طوری وانمود کند که ما در حال فرار بازداشت شده ايم."

با اين حال پس از آزادی از زندان نيز، تعدادی از افراد ياد شده به بهانه های مختلف مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخته اند و در اين ميان، خانواده های اين افراد وادار به سکوت شده اند.

حقوقدانان چه می گويند"

نيروی انتظامی به جز موارد برخورد با جرايم مشهود، حق بازداشت واحضار هيچ‌يک از شهروندان را ندارد. جرم مشهود يعنی هنگامی که جرم در حضور ماموران پليس اتفاق بيفتد. ماموران پليس تنها در چنين صورتی، آنهم چنانچه بلافاصله پس از وقوع جرم، مجرم را در حال فرار ببينند، اجازه بازداشت دارند. "

حقوقدانان معتقدند، از انجا که واژه" ارذل و اوباش" هيچ تعريف مشخص حقوقی ندارد و مطابق با ماده ۲ مجازات اسلامی که بر قانونی بودن جرم و مجازات تاکيد کرده و اعلام ميدارد:" هر فعل يا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعيين شده باشد جرم محسوب می شود."، عملکرد نيروهای انتظامی در برخورد با افراد مذکور و اطلاق عنوانی به نام اراذل و اوباش به آنان، غيرقانونی است.

مطابق با اعلاميه جهانی حقوق بشر، انسان دارای کرامت است، و هيچ مقامی حق ندارد حيثيت و کرامت انسانی افراد را از بين ببرد. اصول ۲۱ و ۲۲ قانون اساسی نيز با تاکيد بر احترام به کرامت انسانی افراد، رفتارهايی راکه موجب تعرض به حيثيت افراد جامعه شده و حقوق مادی و معنوی آنها را مخدوش مينمايد زير سئوال برده است.

ماده ۶ اعلاميه جهانی حقوق بشر،عنوان می کند که " هر کس حق دارد که شخصيت حقوقی او در همه جا به عنوان يک انسان در مقابل قانون محترم شناخته شود." همچنين ماده ۵ اين اعلاميه نيز هرگونه اعمال ظالمانه،شکنجه و رفتاری را که برخلاف انسانيت و شئون بشری باشد، منع کرده است." حال آنکه در برخوردهای صورت گرفته از سوی نيروی انتظامی نه تنها کرامت ذاتی انسان ناديده انگاشته شده، بلکه نيروهای مزبور، پيش از آنکه متهمان در دادگاه های صالحه مورد محاکمه قرار گرفته و جرمشان اثبات شود، اقدام به برخوردهای خشن، شکنجه، و حبس افراد نموده اند.

بنا بر اعلام نيروی انتظامی، از شمار کسانی که در جريان طرح مبارزه با اراذل و اوباش بازداشت شدند، شماری بی گناه بوده اند که پس از تحمل دو ماه شرايط طاقت فرسا در زندان کهريزک آزاد شدند.

سرانجام اراذل و اوباش چه شد

از ميان بازداشت شدگان سال گذشته، هم اکنون هانی خواندار و حامد اکبری، پس از گذشت حدود ۱۴ ماه همچنان در بند ۲-الف( بند اطلاعات سپاه) نگهداری می شوند، و از شرايط پرونده آنان اطلاعی در دست نيست.

افراد آزاد شده از سوله کهريزک نيز خبر می دهند که تعدادی از اين بازداشت شدگان سال گذشته، همچنان در کهريزک نگهداری می شوند.

مادر هانی خواندار که به دليل پيگيری های متعدد خود برای روشن شدن وضعيت فرزندش، به مدت ۱ ماه بازداشت و در بند سپاه به سر برد، با ابراز نااميدی نسبت به رسيدگی عادلانه به پرونده پسرش می گويد:" همه مواردی که در پرونده هانی وجود دارد، اتهام است و هيچ کدام ثابت نشده است." هانی خواندار که در مدت بازداشتش در بند سپاه دچار بيماری "گری" شده است، در اخرين ملاقات خود به مادرش گفته است که در صورت انتقالش به بند عمومی، قرار است از سوی زندانيان ديگر کشته شود.!

افرادی که با قيد وثيقه از زندان آزاد شدند، با تشکيل پرونده هايی در پايگاه امنيت، می بايست هفته ای يکبار خود را به مقر نيروی انتظامی معرفی کرده و امضا بدهند. اين پرونده ها بر اساس ميزان جرايم فرد، رنگ هايی چون قرمز، زرد و يا سبز دارد که افراد با پرونده ی قرمز، اعدامی هايی هستند که از زندان آزاد شده اند.

فرزندانتان را نجات دهيد

يکی از بازداشت شدگان می گويد:" زمانی که هانی خواندار وحامد اکبری را از دادگاه انقلاب به زندان می بردند، آنها سرشان را از پنجره ماشين بيرون آوردند و فرياد می زدند:" مادرها فرزندانتان را نجات دهيد، همه آنها دارند در کهريزک می ميرند." و سپس با ضربات مشت و لگد ماموران ساکت شدند.

آنها ديوانه اند..

مادر ميثم لطفی، می گويد:" بچه هايی که از اين دوره بازداشت، آزاد شده اند، کسانی که کهريزک را ديده اند، هيچ کدام حالات عادی يک انسان را ندارند. همه ی آنان دچار اختلالات شديد روحی و روانی شده اند." او ادامه می دهد:" آنها همگی ديوانه شده اند و حالا از سايه خود نيز می ترسند."

مادرهانی خواندار نيز می گويد:" نمی دانم، وقتی پسرم پس از اين مدت فشار و شکنجه از زندان آزاد شود، چگونه توان بازگشت به اجتماع را دارد، نمی دانم او ديگر می تواند انسان باشد يا نه؟!"

اعلام طرح جديد نيروی انتظامی

با اعلام طرح جديد نيروی انتظامی، اکنون علاوه بر اين ارگان، نيروهای بسيج نيز می توانند وارد عمل شده و اقدام به برخورد با شهروندان نمايند.

تعدادی از خانواده ها می گويند، که نسبت به اين طرح بسيار مضطربند، چرا که نگرانند، اين نيروها به تعمد گزارشهای خلاف واقع در مورد فرزندانشان به مقامات امنيتی بدهند و در آن صورت، می بايست دوباره شاهد بازداشت های غيرقانونی باشيم.

اين گمانه ها زمانی قوت می گيرد، که بازداشت شدگان در مراجعات هفتگی خود به پليس،گزارش هايی را در پرونده خود می بينند، که از سوی نيروهای بسيج محلی به پايگاه امنيت ارسال شده است.

اين گزارش های غيرواقعی، در طی هفته های گذشته موجبات بازداشت ۴۸ ساعته شماری از افراد موسوم به ارذل واوباش را فراهم آورد.

کميته دانشجويی گزارشگران حقوق بشر

Posted on Sunday, June 1, 2008 at 02:24AM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment