انقلاب ۵۷، چگونه شکل گرفت؟ چه اهدافی داشت و چرا منحرف شد؟ امیرحسین لادن
در بين اقوام مختلف ايرانى كه هر كدام زبان و مذهب خودشان را داشتند تنها اين دين اسلام بود كه همه انها را بهم وصل مى كرد و بعد از صفويه بيشتر مذهب شيعه جاى اسلام را اشغال كرده بود.البته شور ايرانى بودن هم وجود داشت كه شاهنامه را در اين مورد مى توان مثال آورد. شاه اسماعيل كه بقدرت رسيد ضمن اسلام و شيعه بازى اسم فرزندان خود را مثل تهماسب از شاهنامه اقتباس كرده بود.
أسلام ريشه عميقى در كشور داشت كه با بقدرت رسيدن رضا شاه توسط انگليس كه انگليس يك حكومت قوى در ايران مى خواست كه تابع انگليس باشد و مسير غارت نفت را برايش هموار كند و در ضمن در برابر گسترش كمونيسم شوروى بتواند ، مقاومت كند. انگليس با ساخت تاريخ يهودى و يونانى براى ايران دست رضا شاه را در امور ايران باز گذاشته بود و قتلهاى قوم لر و غارت إنان توسط حكومت رضا شاهى و هر قتل و كشتار و زور گويى و ديكتاتورى وى را تاييد و از حكومت او پشتيبانى مى كرد.
هر حكومتى نياز به يك اصول و ايدئولژى دارد تا پيش از رضا شاه اين ايدئولژى اسلام بود ولى رضا شاه با سياست مدرنيزاسيون ( نه مدرنيته ) سعى مى كرد ايدئولژى حكومتى را به ايران باستان گرايى و آريا بازى و كورش پرستى عوض كند . جعليات و تحريفات زيادى در رابطه با اين ايدئولژى به عمل آمد. مثلا هفت سينى سفره نوروزى شد هفت سين و كسى هم نبود بپرسد شمع و آينه و شيرينى چه ربطى به سين دارد . در اين رابطه مثلا كسروى پاسخ ستار خان به پاختيانوف را تحريف كرد!!!! تا همسو با اين ايدئولژى حكومتى باشد:
ستارخان - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
در منابع ذکر شدهاست که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که میخواست پرچم روس را خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در حمایت دولت روس قرار دهد گفت: «جناب کنسول! من میخواهم هفت دولت زیر سایه بیرق ایران باشد شما میخواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد!»
امیرخیزی درکتاب خود جواب ستارخان را چنین آوردهاست: «جناب کنسول! من میخواهم هفت دولت زیر سایه بیرق امیرالمؤمنین باشد شما میخواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد!»
تحريف سخنان ستار خان توسط كسروى :
كسروى ديدار کنسول روس با ستارخان و پاسخ او به پيشنهاد کنسول روس را اين گونه آورده است:
«...... کنسول به ستارخان پيشنهاد کرد که بيرقى از کنسولخانه فرستاده و او به در خانه خود زده در زينهار دولت روس باشد .......
ستارخان چنين گفت:«جنرال کنسول من مى خواهم هفت دولت به زير بيرق ايران بيايد. من زير بيرق بيگانه نروم ..... »
کسروى بازگو نکرده است که اين سخن ستارخان را از کجا گرفته و از زبان چه کسى بازگو کرده است
مى بينيم كه اين تحريف در همسويى با ايران باستان گرايى و محور بودن ايران و نه إسلام حاكم است.
شما مى بينيد فدائيان اسلام ، هژير نخست وزير و وزير شاه هم اين عقيده را دارند كه كسروى مهدورالدم است. خود هژير هم بدست فدائيان اسلام كشته مى شود كه طنز قضييه است.
سلسله پهلوى در ضمن ديكتاتورى مى خواست اسلام را تضعيف و بجايش ايران باستان گرايى را بنشاند . موشه به سوراخ نمى رفت يه جارو هم بخودش بسته بود!
يعنى اين سلسله حكومتى مزدور و ديكتاتورى مى كرد و ادعاى انقلاب فرهنگى و تغيير عقايد مردم را هم داشت . متاسفانه بنا به بضاعت سياسى و اجتماعى و دينى ما اينها موفق هم شدند كه جعليات را گسترش دهند ، مثلا تا ديروز يك كلمه در نقد شاه مى گفتى مى شنيديد كه ضد ايرانى هستى و امروز يك نقدى در مورد ديكتاتورى و ايران باستان گرايى بنويسى در اثر همان تبليغات مغز شويى زمان پهلوى ضد ايرانى ناميده مى شوى.
البته توجه به اسلام خواهى زمان مشروطيت دليلى بر درستى اسلام نيست بلكه فقط مى خواهم جو زمان را نشان دهم. اين بضاعت سياسى ما بوده است.
خمينى با كمك عوامل ارتجاع جهانى به پاريس برده شد و بهماموران مزدور خارجى مثل يزدى و قطب زاده و بنى صدر سپرده شد تا باد بگيرد مطابق زمان سخن بگويد و دم از دمكراسى و حقوق بشر بزند و از قطع كردن دست و پا و چشم در آوردن و شلاق زدن حرفى نزند.
چرا انقلاب شد
سرمایه داران ایرانی با داشتن قدرت اقتصادی و تبلیغات دولتی همسو با غرب فاقد قدرت سیاسی لازم بودند و ایادی دربار با تبعیض حقوق آنها را زیر پا میگذاشتند و از این وضعیت نا برابر ناراحت بودند.اینها هم در فرو ریختن نظام به امید تاسیس نظامی مشابه شاه ولی دارای آزادیهای سیاسی با ملایان همکاری کردند
عروج آخوندیسم ارتجاعی با کشاندن خمینی بپاریس از سوی ارتجاع جهانی انجام شد و خمینی عامل و مزدور ارتجاع جهانی بود که رسانه های ارتجاعی در سطح جهانی از این مزدور حمایت و بنفع او تبلیغات میکردند
بنظر میرسد در سر یک بزنگاه و نقطه عطف تاریخی که میباید به سمت آزادی نیروهای بیشتر سیاسی حرکت میکردیم.تا صنایع مونتاژ بسمت صنایع تولیدی با کمک سازندگان صنعتی کشور برود و ایران خودکفا شود، شاه با اعلام تک حزبی رستاخیز بند سیاسی بر نیروهای اجتماعی و سیاسی را تشدید کرد و از این فرصت نیروهای ارتجاع اسلامیست ضد شاهی با همکاری ارتجاع جهانی بقدرت رسید تا این ارتجاع در ایران حکومت را ناحق غصب کند و ارتجاع جهانی ده ها بار بیشتر از زمان شاه ایران را چپاول کند.روزی این ارتجاع باید تنبیه خودش را تحمل کند.این هم با همکاری ملت و با تاسیس حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و دمکراسی و سکولاریسم همسو با حقوق بشر میسر است.این حکومت لازم است برای بقای خود عقب ماندگی های علمی و اقتصادی ایران را رفع کند.ایران از نظر اقتصادی کشوری هم چون هلند و یا سوئد باید بشود
تا ايرانيان از بند باور هاى ضد حقوق بشرى و اصول دمكراسى رها نشوند و تا زمانى كه از اقتصاد استثمار نوينى بيرون نيايند ، نخواهند توانست به استقلال و حكومت دمكراسى حقوق بشرى برسند.
نوشته بالا نقدی بر مقاله زیر است
انقلاب ۵۷، چگونه شکل گرفت؟ چه اهدافی داشت و چرا منحرف شد؟ امیرحسین لادن
این نوشتار، برای ایرانیانی است که نه بت ساز و بت پرستند، و نه یک بُعدی و فرقه گرا؛ یعنی کسانی که حقایق را میپذیرند و واقعیتها را قبول دارند.
انقلاب ۵۷، یک نقطه عطف و حرکت سرنوشت سازی برای ایران و ایرانی بود. حرکتی که میتوانست کشور را از وابستگی، و ملت را از خودکامگی، نجات دهد. ولی کم دانی و خوش باوری روشنفکران و تحصیل کرده ها؛ بویژه آنهایی که به خمینی مشروعیت سیاسی دادند، از یکسو، و از سوی دیگر فرهنگ احساسی - شعاری متن جامعه، مردم را در دام دروغهای عمدی و وعدههای پوچ خمینی گرفتار کرد.
امروز، عدهای از هم میهنان مان، فاجعه رژیم فاسد جمهوری اسلامی را تنها در رابطه با انقلاب ۵۷ میبینند، و میلیونها ایرانی که در مخالفت با رژیم شاه، دست به اعتراضات مدنی زدند، راهپیمائی و اعتصاب کردند و بالاخره به پا خواستند و در انقلاب شرکت کردند را، مقصر میدانند، نه رژیم فاسد آخوندی، و اوباش و اراذل حکومت اسلامی را!
عباس میلانی مینویسد: "انقلاب ۵۷، جنبشی که شاه را سرنگون کرد ماهیت و آرمانهای دموکراتیک داشت. حدود یازده درصد از جمعیت ۳۸ میلیونی ایران در این جنبش شرکت کردند،... شعارهای آن روز نیز بی تردید دموکراتیک بود: ۴۰ الی ۵۰ درصد علیه خود شاه بود، و هیچکدام خواستار رژیم آخوندی نبودند. " (۱)
آنچه مسلم است، چه ما با انقلاب ۵۷ موافق باشیم و چه مخالف، کوچکترین تأثیری در آنچه طی ۴۵ سال گذشته روی داده، نخواهد داشت و چیزی را عوض نخواهد کرد. بنابراین بجای موافق و مخالف انقلاب بودن، بجای موافق و مخالف شاه بودن؛ باید برای رهائی و نجات، تمرکزمان روی براندازی رژیم فاسد آخوندی، و برنامه جایگزینی برای ساختن آینده ایران باشد.
برای دستیابی به حقایق و رسیدن به واقعیتها، هم، نیاز داریم آنچه بر ما گذشت را، بر اساس اسناد و مدارک، بررسی و بازبینی کنیم.
برای اینکه ببینیم انقلاب ۵۷ چگونه شکل گرفت؟ نخست باید بدانیم که شاه، همه چیز را تقصیر دیگران مینداخت!
در این راستا، مهدی بازرگان مینویسد: "شاه که خود دست پرورده و متکی به بیگانگان... بود، هر پیش آمد یا مصیبت، از جمله انقلاب را، به تحریک انگلیس و آمریکا میپنداشت، کمترین ارزش یا اثری برای عنصر ایرانی و خودی قائل نبود... نمیخواست مشکلات و مصائب مملکت را علت اصلی نارضایتیها، اعتراضها، و انقلاب بداند. " (۲)
علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد و از بزرگان رژیم شاه مینویسد: "هواخواهان سلطنت و انقلابیون سر خورده، اکنون در حسرت گذشته هستند و چیزی جز درخشش و روشنائی در آن روزگار نمییابند!؟... واقعیت اینست که در رژیم پیشین از دموکراسی، و آزادی گفتار، و مشارکت سیاسی خبری نبود. (۳)
انقلاب ۵۷ چگونه شکل گرفت؟
در رابطه با نقش شاه، انقلاب در دو عامل اصلی خلاصه میشود: "وابستگی حکومت"، "خود کامگی شاه".
نخست، "وابستگی حکومت" باضافه چگونگی به سلطنت گماردن شاه را مرور میکنیم:
حسن تقی زاده، از نزدیکان و وزرای رضاشاه، مینویسد: "وقتی رضاشاه را برداشتند، روس و انگلیس موافقت کرده بودند ساعد را به جایش بگذارند. او حاضر نشد و قبول نکرد. روس و انگلیس، اول، این شاه را نمیخواستند. " (۴)
بر اساس اسناد وزارت امور خارجه انگلیس و آمریکا، زمانی که ایران در اشغال متفقین بود و رضا شاه را اخراج کردند؛ انگلیس، قصد داشت فرزند ولیعهد احمد شاه را که یک افسر نیروی دریائی بریتانیا بود، به سلطنت بگمارد. شوروی، پیشنهاد جمهوری شدن ایران را میداد. و محمدعلی فروغی که از سوی رضا شاه مأموریت داشت، محمد رضا را به سلطنت برساند، با نمایندگان سه کشور اشغالگر در گفتگو بود.
برنامه انگلیس، با مشکل روبرو شد، زیرا کاندید مورد نظرشان، فارسی نمیدانست! فروغی، شوروی را قانع کرد که ایران، آمادگی جمهوریت را ندارد. و آمریکا، به فروغی گفت، هر شخصی را که انگلیس و شوروی، مشترکاً بپذیرند، آمریکا تأئید خواهد کرد. بنابراین فروغی، تمام تلاش خود را، روی انگلیس متمرکز ساخت.
پس از مدتی گفتگو، انگلیس به فروغی گفت، در صورتی با به سلطنت رسیدن محمد رضا موافقت خواهند کرد که او تعهد کند، خواستها و پیشنهادات انگلستان را بی چون و چرا بپذیرد و اجرا کند.
محمد رضا، بی درنگ پذیرفت.
انگلستان میدانست، که تعهدنامه یک مادهای، میتواند پرسش انگیز شود، بنابراین، برای اینکه تعهدنامه، مورد مخالفت شوروی و آمریکا واقع نشود، با یک ترفند دیپلماتیک، آنرا تبدیل به یک تعهدنامه سه مادهای کرد! و آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه انگلیس، به وزارت امور خارجهی آمریکا اطلاع داد: "دولت انگلستان تصمیم گرفته که از به سلطنت رسیدن شاه جدید پشتیبانی نماید. زیرا شاه تعهد کرده که قانون اساسی ایران، رعایت شود؛ املاک و ثروت هائی که پدرش از مردم گرفته، به آنان باز گردد؛ و او کلیه خواستهها و اصلاحات پیشنهادی انگلیس را بر عهده بگیرد. " (۵)
در تیر ماه ۱۳۲۷، زمانی که مصدق و یارانش در مجلس شورا با افشاگری، شرکت نفت و انگلستان را به چالش کشیده بودند، انگلیس، شاه را به لندن خواست، و به او تفهیم کرد که برای اینکه بتواند از چنین مسائلی جلوگیری کند، باید اختیارات بیشتر و وسیع تری در دست بگیرد.
در این راستا، جلال عبده مینویسد: "شاه متعاقب مسافرت خود به لندن آشکارا با دولت مخالفت ورزید، کتمان نمیکرد که میخواهد اختیارات وسیعی در اداره کشور داشته باشد، و در تمام شئون کشور مداخله میکرد. حتی رئیس دانشگاه را مجبور کرد اعلام کند که بنا به دستور مستقیم دربار شاهنشاهی، در دانشگاه از دانشجویان تعهد گرفته شود که در امور سیاسی مداخله نکنند. " (۶)
در تأئید "وابستگی"
گزارش شماره ۲۱۰ پایگاه سیا (تهران) ۲۱ ماه می۱۹۵۳ (در حدود سه ماه پیش از کودتا)
نزدیکان و محرمان شاه، چندین بار به آقای هندرسون، سفیر آمریکا گزارش دادهاند که شاه، در مورد نظر انگلیس نسبت به خودش خیلی نگران است، و مرتب میگوید: "انگلیسها قاجاریه را بیرون کردند؛ آنها پدرم را آوردند؛ و پدرم را بیرون انداختند؛ چنانچه بخواهند میتوانند من را بیرون کنند و یا نگهدارند. اگر میخواهند من بمانم و سلطنت قانونی داشته باشم، باید به من بگویند. اگر انگلیس میخواهد من بروم، باید مرا سریع مطلع کند که بتوانم بی سر و صدا بروم.
"دولت بریتانیا، در رابطه با ملی کردن نفت و مصدق، با ان لمبتون، نخبه ترین کارشناس سیاست خارجی بریتانیا در ایران مشورت کرد. ان لمپتون گفت: راهی برای حذف قاطع مصدق از قدرت پیدا کنید. و کفت، "تنها راهی که بریتانیا میتواند نفوذ خود را در ایران حفظ کند، حذف مصدق خواهد بود. " (۷)
کریستوفر وودهاس، رئیس عملیات چکمه مینویسد: "۹ روز پس از ملی شدن صنایع نفت، مسئول پایگاه سرویس اطلاعاتی انگلستان در ایران شدم. هدف مآموریتم: سرنگونی مصدق، و جایگزینی او بوسیلهی نخست وزیری بود که ملی شدن نفت را باژگون کند. (۸)
ابوالحسن ابتهاج مینویسد: "وقتی در سازمان برنامه بودم، یک روز به شاه گفتم فلان وزیرتان شخص درست کاری نیست. شاه پس از لحظهای تفکر گفت، این شخص در پایان جلسات هیأت دولت، گزارش مذاکرات را، با تلفن به سفارت انگلیس و آمریکا میدهد. من بی اختیار با صدای بلند گفتم من این آدم را دزد میدانستم اما حالا که میفرمائید جاسوسی هم میکند چرا او را نگاه داشتهاید؟ شاه طبق عادتی که داشت، خیره خیره به من نگاه کرد و جوابی نداد.
ابتهاج مینویسد، آنزمان هنوز اسناد فاش نشده بود، و نمیدانستم که شاه برای دستیابی به سلطنت؛ به انگلستان تعهد کرده بود که خواستهها و اصلاحات پیشنهادی انگلیس را انجام دهد، این وزیر پیشنهادی، مأمور آنان بود. " (۹)
وابستگی به آمریکا
سند شماره ۳۰۷ سی آی اِ، واشنگتن، ۲۸ آگوست ۱۹۵۳، {یک هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد}
صورتجلسه گفتگوی رئیس عملیات آژاکس با چند تن از مشاوران نظامی کودتا
"آقای وایزنِر میپرسد: حالا عشایر، بویژه قشقاییها، چه میکنند؟
آقای روزولت، پاسخ میدهد: تمام عشایر بجز قشقاییها، برای نخست وزیر جدید، سرلشگر زاهدی تلگراف تبریک فرستادند.... و در ادامه میگوید: مشکل اینجاست که قشقائیها همیشه با شاه مخالف بودهاند. حالا دیگه شاه نوچهی خودمان است، ما نمیتوانیم اینگونه سر پیچی را بپذیریم. (۱۰)
سند دوم، صورتجلسه کمیته مشترک سنای آمریکا، فاش میکند که پس از کودتای ۲۸ مرداد، شاه، سالانه یک میلیون دلار از آمریکا حقوق دریافت کرده است.
در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۷۹ (۲۵ بهمن ۱۳۵۷) کمیته مشترک سنا آمریکا، در باره پشتیبانی ایالات متحده از شاه، تشکیل گردید.
جوزف آدابو رئیس کمیته دفاع، از آقای دیوید نوسام معاون وزارت خارجه آمریکا، میپرسد: "با شدت گرفتن ناآرامیهای ایران، آیا در باره این واقعیت که شاه حقوق بگیر ایالات متحده بوده است و سالانه یک میلیون دلار به او میپرداختهایم، سر و صدائی از سوی شورشیان شنیده شده است؟ همچنین آیا این موضوع در شعارهای آنها مورد استفاده قرار گرفته است؟ "
نیوسام، پاسخ میدهد: "نه، ولی شورشیان ما را حامی اصلی شاه میدانند، همچنین بیشتر موضوع پشتیبانی ما از نیروهای مسلح ایران مطرح است. " (۱۱)
سوم، در پروژهی تاریخ شفاهی، پرسشگر از علی امینی میپرسد: این که شاه بعدا گفته بودند که جنابعالی را با فشار آمریکائیها قبول کردند، چه بود؟
امینی پاسخ میدهد: شاه اصلا طرز فکرش درست نیست. یک آدمی آبروی خودش و مملکتش را ببرد و بعد بگوید بله بنده نوکر آمریکائیها هستم. " (۱۲)
چهارم، مونت باتن، نایب السلطنه هند، نسبت به آینده ایران بدبین و نگران بود، مینویسد: "عدم رضایت در ایران مانند کوه آتشفشانی است که روزی خواه ناخواه منفجر خواهد شد. و در رابطه با رفتار شاه، گفت: شمارش معکوس برای انفجار شروع شده است. " (۱۳)
رابطه خودکامگی و تکبر شاه، با اهداف انقلاب
"هیچ انقلابی خلق الساعه نیست"، یعنی بخودی خود بوجود نمیاد، برخی از عواملی که انقلاب ۵۷ را رقم زد:
- ۳۷ سال وابستگی، - فساد دربار، همراه با - خود کامگی، - خود بزرگ بینیِ، غرور و تکبر شاه؛ و - شرکت ندادن مردم در تعیین سرنوشت خویش.
در راستای غرور و تکبر شاه، و ناچیز شمردن مردم؛ تأسیس حزب رستاخیز، به ویژه نحوه اعلام شرم آور و تحقیر کننده آن، نقطه عطفی بود برای بخش بزرگی از آزادیخواهان و عدالت طلبان میهن مان که تا آنروز، خواستار اجرای قانون اساسی بودند. ولی این حرکت شاه، اکثریت قابل ملاحظهای از پشتیبانان قانون اساسی را، تبدیل به مخالفان شاه و سلطنت کرد.
حزب رستاخیز، چگونه اعلام شد
در اسفند ۱۳۵۳، چهار سال پیش از انقلاب، حزب رستاخیز به دستور شاه تشکیل شد. پیوستن و عضویت در این حزب اجباری اعلام شد و شاه شخصأ اعلام کرد و گفت: "هر ایرانی باید عضو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن کند. اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند، جایشان در زندان است. آنهائی که به این حزب نمیپیوندند، متعلق به تشکیلات غیر قانونی هستند، بی وطن هستند. یا باید به زندان بروند یا این که "همین فردا کشور را ترک کنند. "
توماس جفرسون، از پایه گزاران و پدران دموکراسی در آمریکا، ۲۵۰ سال پیش نوشت: "اگر حق رأی مردم را محترم ندارند، اگر بخواهند از این راه آنان را خفه کنند، شکی نیست که این صدا، دیر یا زود، از راه خشونت رخ خواهد نمود. " (۱۴)
شاهد بعدی، سپهبد پالیزبان، مینویسد: "ایرانیان بعلت محیط خفقان آوری که بوجود آمده بود تشنه انقلاب بودند. هر کس بگوید ایرانیان ناراضی نبودند بی جهت گفته است؛ زیرا آنها در اثر تبعیض و هزاران کار عوضیِ دیگر به ستوه آمده بودند. " (۱۵)
سیمون دو بوار میگوید: باید بدانیم که دیکتاتوری را نمیتوان انسانی انجام داد. هیچ راهِ انسانی برای حکومت بر مردم بر خلاف میل آنها وجود ندارد.
در ضمنی که شاه در کتاب پاسخ به تاریخ در باره حزب رستاخیز، اقرار کرد: "تجربه نشان داد که ایجاد این حزب یک اشتباه بوده است". (۱۶)
چرا انقلاب منحرف شد؟
عوامل تعیین کننده: نخست، ملی گراها، سوسیالیستها و چپها، همه سرکوب، زندانی، تبعید و خنثی شده بودند. شاه، تنها، قانون اساسی را زیر پا نگذاشت، بل که با نابودی ملی گراها، تنها گروهی که میتوانست سلطنت او را حفظ کند، خنثی و حذف کرد.
میلانی مینویسد: "زمانیکه ایران در مسیر تغییرات سریع اقتصادی بود، شاه، "سیاست زمین سوخته" علیه نیروهای میانه رو و چپ کشور را دنبال کرد. شاه همچنین معتقد بود که روحانیت - به استثنای حامیان خمینی که سرکوب شده بودند - متحدان قابل اعتماد او در مبارزه با کمونیستها و ملی گراهای سکولار هستند. سیاست او فرصتی برای روحانیون و شبکههای زیرکانه آنها جهت رشد انحصاری در سطح جامعه، ایجاد کرد.
عامل دیگر انحراف انقلاب،
- شخصیتهای سیاسیِ خوش باور و متعهدی بودند که به خمینی مشروعیت سیاسی دادند، مانند مهدی بازرگان، کریم سنجابی، ابراهیم یزدی، حسن بنی صدر، صادق قطب زاده و دیگران که راه را برایش هموار ساختند.
خمینی با تردستی زیرکانه و حساب شدهای، همراه با قول و وعدههای آنچنانی؛ نخست، مبارزان، روشنفکران و تحصیل کردهها را با قول استقلال و آزادی، جامعهی مدنی، و عدم شرکت روحانیت در حکومت، فریب داد و جلب کرد. سپس، قول آب و سوخت و مسکن مجانی، به مردم عادی داد، و بالاخره با دادن وعده رستگاری، و دیگر وعدههای سرِ خرمن به متن مذهبی جامعه، توانست میلیونها ایرانی را همراه خود سازد. دروغ هائی که خمینی را سوار مردم کرد.
خمینی خوب میدانست چه بگوید و چگونه از احساسات مذهبی مردم که طی قرون در فرهنگمان جاسازی شده، سوء استفاده کند. در ضمنی که در آنزمان، رهبران مذهبی در میان مردم از جایگاه ویژهای برخوردار بودند و هنوز چهرهی حقیقیشان رو نشده بود!؟ مردم نمیدانستند که چه جانوران شارلاتان، و وقیحی زیر عبا و عمامه پنهان شدهاند!؟
مردم هنوز پی نبرده بودند که خدا و پیغمبر و امامِ ملاها،
کیسه، شکم و تنبان است.
امیرحسین لادن
سه شنبه ۶ شهریور ۱۴۰۳
ahladan@outlook.com
(۱) The Shah
(۲) انقلاب ایران در دو حرکت
(۳) یادداشتهای علم، علینقی عالیخانی
(۴) زندگی طوفانی
The British Commonwealth؛ The Near East and Africa، vol. III
(۶) خاطرات جلال عبده، جلد ۱
The Shah
Something Ventured
(۹) خاطرات ابوالحسن ابتهاج، جلد اول
(۱۰) اسناد کودتای ۲۸ مرداد
(۱۱) جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران، غلامرضا نجاتی
(۱۲) خاطرات علی امینی
(۱۳) مونت باتن، فرمانده نظامی انگلیس
(۱۴) یادداشتهای توماس جفرسون
(۱۵) خاطرات سپهبد پالیزبان
(۱۶) پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی
*
Reader Comments