« بازداشت گسترده فعالان اینترنتی در ایران | Main | چرا ایرانی عقب مانده شد و عقب مانده باقی مانده است »

پس روی فرهنگی -کشورهای دیگر اعدام را ملغی میکنند ولی ما در ملائ عام اعدام میکنیم

 

 

وصف حال باورنکردنی و مشمئز کننده صحنه اعدام در ملاء عام:غش غش خنده تماشاچی مشتاق، خنده ی «مردانه» ی محکوم...
عصر ايران
بررسی علل روانی و اجتماعی "شوق تماشای اعدام"
من يادم است که در کرج و مشهد، وقتی که اعدام در ملاء عام صورت گرفت، خيلی ها غش غش می خنديدند و از ديدن آن صحنه لذت می بردند. آن کسی هم که قرار بود اعدام شود، می خنديد و می گفت: اشکالی ندارد! بچه هايی هم که آن جا بودند می گفتند: چقدر مرد است! آيا چنين افرادی واقعاً از ديدن صحنه اعدام عبرت می گيرند؟ بسيار بعيد است.
عصر ايران؛ اهورا جهانيان- مصطفی اقليما، رئيس انجمن علمی مدکاران اجتماعی در ايران، فقر و بيکاری و فشارهای اجتماعی را، عوامل موثر در اشتياق عمومی به تماشای صحنه اعدام مجرمان می داند. اقليما که موسس رشته مددکاری اجتماعی در ايران است، در گفتگو با عصر ايران بر اين نکته تاکيد می کند که علاقه مندان به تماشای صحنه اعدام ديگران، به لحاظ روانی مشکل دارند و بالقوه انسان های خطرناکی هستند.

***


تماشای مشتاقانه صحنه اعدام، آن هم به اين شکل گسترده، در جامعه ما پديده نوظهوری است يا مسبوق به سابقه است؟

حضرت علی فرموده است: اگر آبروی کسی را ريختي، آبروی آن فرد ديگر قابل برگشت نيست. بعضی کارها وقتی باب می شود، به تدريج تبديل به عادت می شود و ديگر بازگشت اوضاع به نقطه پيش از شکل گيری آن عادت، سخت خواهد بود. ما قبلاً چنين پديده ای در جامعه خودمان نداشتيم. اين پديده، عمری هفت هشت ساله دارد. قبلاً که اعدام در خيابان ها صورت می گرفت، خيلی ها ناراحت می شدند اما الان ديگر اين طور نيست ...

اين اشتياق عمومی به تماشای صحنه اعدام، چه عللی دارد؟

اولين علتش بيکاری من است! وقتی من هيچ سرگرمی و تفريحی ندارم، بعيد نيست بخواهم به اين شکل خودم را سرگرم کنم. دووم اينکه، ما الان به جايی رسيده ايم که ديگر مردن برای خيلی از ما اصلاً مهم نيست. علت بعدي، رواج بی تفاوتی در جامعه است. آدم ها در جامعه ما، کمتر از گذشته به ديگران و به سرنوشت ديگران توجه دارند. در چنين جامعه اي، وقتی قبح آدم کشی از بين می رود، کار به جايی می رسد که در يکی از خيابان های تهران، فردی مشغول کشتن ديگری است و مردم هم می ايستند و آن صحنه را تماشا می کنند. نه تنها نگاه می کردند بلکه فيلم هم می گرفتند. انگار که در يک برنامه تفريحی شرکت کرده اند!

اين به خوبی نشان می دهد که خشونت در جامعه ما افزايش يافته و ما خشن تر از قبل شده ايم. علت رواج کودک آزاری در بين ما، همين افزايش خشونت و بی تفاوتی در بين مردم ماست. خيلی ها در اين جامعه، نه از کشتن می ترسند نه از کشته شدن. کلاً از چيزی و کسی ترسی ندارند! نه از خدا می ترسند نه از بنده خدا. گ

گاهی ممکن است ما از قانون بترسيم. ته خط قانون اعدام است. کسی از مردن نمی ترسد، طبيعی است که از قانون هم نترسد. تازه خيلی ها وقتی که قرار است اعدام شوند، وقتی از آنها سوال می کنيم چرا به اين جا رسيدي، می گويند من مقصر اصلی نيستم و شما بايد به سراغ عوامل و عللی برويد که مرا به اين جا رساندند؛ شرايط اجتماعی و مسئولينی که مرا به اين جا رساندند، مقصر اصلی هستند.

کسانی که به تماشای صحنه اعدام می آيند، به قصد لذت به ديدن اين صحنه می آيند يا به قصد عبرت؟

شما وقتی جلوی يک نفر، فلان کار را چهار بار انجام دهيد، دفعه پنجم ديگر آن کار برای آن شخص عادی شده است و چه بسا خودش هم آن کار را انجام دهد. من تا زمانی که کسی را کتک نزده ام، اين کار برايم سخت است اما قوتی يکی دو نفر را کتک زدم، به تدريج اين کار برايم آسان می شود. کسی که در عمرش تا به حال به کسی ابراز عشق نکرده، بيان جمله "دوستت دارم" برايش سخت است ولی وقتی چهار پنج بار اين جمله را به کار برد، خيلی راحت می تواند به همه بگويد دوستت دارم! کلمات و کارها به تدريج برای ما عادت می شود.

زمانی بود که اگر کسی معتاد بود، کسی در فاميل و محله به او محل نمی گذاشت؛ اما الان آن قدر مصرف مواد مخدر عادی شده است که قبح اعتياد از بين رفته است. ما نبايد مشاهده صحنه اعدام را به امری عادی بدل کنيم. چه کسی گفته است تماشای اين صحنه موجب عبرت است؟ حتی خيلی از خبرهای روزنامه ها موجب يادگيری افراد می شود و بالقوه قابليت آموزش روش های مجرمانه را دارند.

وقتی در فيلم های سينمايی روش های دزدی نشان داده می شود، ممکن است بعضی ها از آن روش ها استفاده کنند. سال ها پيش در فرانسه، فيلمی پخش شد که بازيگرش چارلز برانسون بود. در آن فيلم، با استفاده از هلی کوپتر، يک مجرم را فراری دادند. يعنی هلی کوپتر آمد در حياط زندان نشست و چارلز برانسون را با خود برد. درست يک هفته بعد، در فرانسه با همين روش يک دزد معروف را از يکی از زندان ها بيرون کشيدند! بعد از آن، دولت فرانسه حياط زندان ها را با تور مسقف کرد.

می خواهم بگويم تمام کارهای ما، زمينه ساز تکرار آن اعمال از سوی مردم می شود. اين طور نيست که مشاهده صحنه اعدام، همه را دچار هراس از اعدام شدن کند و آنها از ترس ابتلا به چنين سرنوشتي، دست از پا خطا نکنند. کسی که همه زندگی اش را باخته، از مردن و اعدام شدن نمی ترسد. اصلاً مردن برای او لذت است و ديدن صحنه اعدام ديگران، بيشتر به کار از بين بردن ترس او از مرگ و اعدام شدن می آيد.

بعضی ها معتقدند اعدام شرعاً بايد در ملاء عام باشد؟

اسلام دين به روزی است. اعدام در سطح جامعه، زمانی درس عبرت بود اما الان واقعاً اين طور نيست. الان شرايط خيلی فرق کرده است. تا وقتی وضع اجتماعی به سامان نشود، مشاهده اعدام ديگران تاثيری در کاهش جرائم ندارد. تازه ممکن است قبح کشتن را هم از بين ببرد.

ما بايد ببينيم چرا افراد جامعه ما وقت می گذارند برای تماشای اعدام ديگران. به صحنه اعدام می آيند، تخمه می خورند، شوخی می کنند و می خندند و صحنه اعدام را هم با سوت و کف تماشا می کنند.
من يادم است که در کرج و مشهد، وقتی که اعدام در ملاء عام صورت گرفت، خيلی ها غش غش می خنديدند و از ديدن آن صحنه لذت می بردند. آن کسی هم که قرار بود اعدام شود، می خنديد و می گفت: اشکالی ندارد! بچه هايی هم که آن جا بودند می گفتند: چقدر مرد است!

آيا چنين افرادی واقعاً از ديدن صحنه اعدام عبرت می گيرند؟ بسيار بعيد است. آيا چنين رفتارهايی نشانه بيماری روانی اين افراد نيست؟ شک نکنيد که اين طور است!

اين کسانی که برای تماشای اعدام ديگران به خيابان می آيند، از نظر رواني، انسان های قسی القلبی شده اند؟

شما در حالت نرمال، وقتی يک گنجشک را هم می کشيد ناراحت می شويد. اگر محبت انسانی در وجود شما باشد، وقتی می بينيد کسی در حال کتک زدن ديگری است، ناراحت می شويد و به فرد ضارب اعتراض می کنيد. آن وقت چطور ممکن است ما ببينيم کسی را دار زده اند و او آن بالا دارد دست و پا می زند و می ميرد، ما هم اين پايين او را تماشا می کنيم و می خنديم؟

چطور ممکن است چنين افراد بی تفاوتي، انسان های بامحبت و نرمالی باشند؟ شک نکنيد که اين افراد آدم هايی قسی القلب و آنرمال اند. شما وقتی يک صحنه تصادف را می بينيد، تا دو سه ماه ناراحت هستيد و حتی ممکن است صحنه تصادف و خونريزی را در خواب ببينيد و از خواب بپريد.

بسياری از رزمندگان ما که در جبهه دوستانشان شهيد شده اند، هنوز هم صحنه شهادت دوستانشان را در خواب می بينند و با ناراحتی از خواب می پرند. حالا چطور ممکن است من انسان نرمالی باشم و بروم صحنه مرگ يک نفر را ببينم و در عين حال با دوستانم جوک بگويم و بخندم؟

ديدن اين صحنه، تاثير منفی هم بر روی اين افراد می گذارد؟

نه! اين ها از دين اين صحنه ها لذت می برند. اين ها افرادی هستند که فشارهای زيادی در زندگی شان تحمل کرده اند و برای سرگرمی به ديدن چنين صحنه هايی می آيند. مطمئن باشيد چنين افرادي، افراد خطرناکی هستند و به انحاء گوناگون ديگران را آزار می دهند.

چطور ممکن است کسی صحنه اعدام ديگران را ببيند و هيچ تاثير منفی از ديدن آن صحنه نگيرد؟

برای اينکه او خودش اين کاره است! يعنی بچه اش را می زند، در خيابان دعوا می کند و کلاً از خشونت لذت می برد. در واقع فشارهای جامعه بر روی او آن قدر زياد بوده که او ديگر يک انسان نرمال نيست و از خشونت لذت می برد.

پس به نظر شما اين حضور مشتاقانه در مراسم اعدام ديگران، نشانه ای از يک جامعه ناسالم است.

بله. تازه اين گوشه ای از عدم سلامت روانی بسياری از افراد اين جامعه است. يعنی قله کوهی است که بخش اعظم آن زير آب قرار دارد. خيلی های ديگر هم هستند که دوست دارند در تماشای اعدام ديگران شرکت کنند ولی از محل يا زمان مراسم اعدام بی خبرند و يا فرصت نمی کنند خودشان را به صحنه اعدام برسانند. ما بارها ديده ايم که دو نفر در حين رانندگی با هم تصادف می کنند و کارشان به کتک کاری می رسد. در صورتی که وقتی من در تصادف رانندگی مقصرم، بايد از ماشين پياده شوم و از شما عذرخواهی کنم نه اينکه با شما دست به گريبان شوم!

همه اين ها نشان می دهد که خيلی ها در جامعه ما، به لحاظ رواني، ناسالم اند و محتاج درمان. در بسياری از خانواده ها، حرف زدن معمولی زن و شوهر با داد و بيداد و پرخاشگری توام است. يعنی حرف زدن معمولی خيلی از آدم های اين جامعه با پرخاشگری عجين شده است. ما به اين جا رسيده ايم.

علت اين وضع چيست؟

مهمترين علل، تورم و بيکاری و فقر است. اين شرايط باعث می شود که بسياری از ازدواج ها با مشکل مواجه شود. ما خانه های بزرگی را که همه با هم در آن زندگی می کرديم، رسانده ايم به خانه های 60 متری امروزی. در خانه های امروزی ما، ديگر جايی برای پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ نيست. حتی زن و شوهر هم وقتی بچه دار می شوند، با کمبود جا مواجه می شوند.

ما خواسته ايم فرهنگمان را عين فرهنگ خارج از کشور کنيم اما نتوانسته ايم چنان تغييری در فرهنگمان ايجاد کنيم و به جايش فقط فرهنگ خودمان را داغان کرده ايم! زيربنای فرهنگ ما مثل فرهنگ کشورهای غربی نيست. ما هنوز به کار هم کار داريم و نمی توانيم ده سال در يک آپارتمان زندگی کنيم و اصلاً همسايه خودمان را هم نشناسيم.

پس چرا در جوامع مدرن، که آپارتمان نشينی و سرک نکشيدن به زندگی ديگران نهادينه شده است، اوضاع اين قدر نابسامان نيست؟

چون در جوامع مدرن، مردم به زندگی جديد عادت کرده اند اما ما از يک سو می خواهيم مدرن و از سوی ديگر می خواهيم سنتی باشيم و اين تضاد است که ما را به اين روز انداخته است. ما روند تغيير فرهنگ را تدريجی پيش نبرده ايم بلکه يک دفعه همه چيز را به هم ريخته ايم و اين امر يکی از علل اصلی اين نابسامانی هاست. ما الان ماهواره را ممنوع کرده ايم اما چت اينترنتی را آزاد گذاشته ايم. در حالی که در اين شرايط اجتماعي، خطر چت به مراتب بيش از ماهواره است.

يعنی شما می گوييد اينترنت و چت را هم بايد به کلی ممنوع کرد؟

نه، من می گويم ماهواره را هم بايد آزاد کرد؛ اگر در استفاده از ماهواره مشکلاتی وجود دارد، بايد درباره آن مشکلات بحث کرد و به مردم آگاهی داد که کدام برنامه های ماهواره عقلاً و اخلاقاً مشکل دارند. يعنی نبايد يک حوزه مدرن را به حال خود رها کنيم و حوزه مدرن ديگری را کاملاً ممنوع کنيم. حرف من اين است.

ما در پخش فيلم های سينمايی و يا حتی در پخش مسابقات فوتبال، شاهد حساسيت زيادی هستيم که مبادا فلان صحنه خلاف عرف، نمايش داده شود. فکر می کنيد چرا نسبت به پخش چنين تصاويری اين قدر حساس هستيم ولی نسبت به اعدام کردن انسان ها در پيش چشم ديگران، حساسيتی نداريم؟

مقام معظم رهبری دو رهنمود کارگشا دارند که اگر مورد توجه قرار گرفته بود، بسياری از مشکلات ما حل می شد: شايسته سالاری و پاسخگويی. مقام رهبری بر اين دو امر تاکيد دارند. بر اين مبنا انتظار هست که پاسخ داده شود بر اساس کدام نظريه انسان شناسانه و مردم شناسانه به اين نتيجه رسيده ايم که بايد فلان مجرم را روبروی فلان مجمتع مسکونی دار زد؟ و اجازه دهيد بحث کارشناسانه در اين باره صورت گيرد. واقعاً کودکی که قساوت قلب مشتاقان تماشای صحنه اعدام را می بيند، در آينده قرار است چگونه انسانی شود؟ من می گويم اگر آن کودک در آينده آدمکش شد، اصلاً نبايد تعجب کرد.
ما گفته ايم که مراسم اعدام را در همان زندان برگزار کنيد. زندان هم شرعاً ملاء عام است. چهار تا زندانی اين صحنه را ببينند خيلی بهتر است تا نوجوان 15 ساله از پنجره خانه شان شاهد صحنه اعدام فلان جنايتکار باشد. اگر کسی قرار است از اين اعدام ها درس عبرت بگيرد، زندانی بايد درس عبرت بگيرد نه کسی که جرمی مرتکب نشده و آزادانه مشغول زندگی روزمره اش است.

آيا تماشای صحنه اعدام را نوعی تخليه نفرت هم می توان دانست؟

بله. کسی که وجودش لبريز از خشم و ناخرسندی و نفرت است، با ديدن آن صحنه آرام می شود. کسی که چندين و چند بار کتک بخورد، از کتک زدن ديگران و يا از مشاهده کتک خوردن ديگران لذت می برد و به آرامش می رسد. اگر انسانيت شما مخدوش نشده باشد، بعد از کتک زدن ديگران، از کرده تان پشيمان می شويد. اما وقتی که انسانيت شما در اثر تکرار ضرب و شتم ديگران مخدوش شد، ديگر بعد از کتک زدن اين و آن نيز از کار خودتان پشيمان نمی شويد.


4 تیر نود و یک
Posted on Sunday, June 24, 2012 at 06:58PM by Registered Commenterافشا | CommentsPost a Comment

PrintView Printer Friendly Version

EmailEmail Article to Friend

Reader Comments

There are no comments for this journal entry. To create a new comment, use the form below.

PostPost a New Comment

Enter your information below to add a new comment.

My response is on my own website »
Author Email (optional):
Author URL (optional):
Post:
 
Some HTML allowed: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <code> <em> <i> <strike> <strong>