آیا شعار استقلال بلوچستان به نفع مبارزات دمکراتيک مردم بلوچ است؟ - بی برگ براهوئی
از افشا
نجات ایران در برپایی حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزشهای حقوق بشری و رفتن بسوی خودکفایی علمی و اقتصادی است
ملاحظاتی در حقوق اقوام ایرانی و فعالیتهای فعالین اقوام ایرانی
کاملا با آن فعالیتها هم عقیده ام بجز موارد زیر
اول- قوم فارس در ایران وجود ندارد و فارسی زبان هیچ قومی در ایران نبوده و نیست.حتی شیراز و یا کرمان هم زبان محلی خودشان را داشته اند.
دوم- زبان فارسی زبان دولتی و زبان رابط در ایران بوده است و چون معمولا در ردربارها مورد استفاده دیوانی داشته است و آن هم برای نفع حکومت بوده است و تا توده مردم از کار حکومت سر در نیاورد زیرا شاه مالک کشور شناخته میشد و کارش را با استبداد مطلق انجام میداد.شعرا در دربار بفارسی شعر میگفتند بجز معدود سلسله هایی که ترکی هم در دربار رواج داشته است ولی در مقابل فارسی نبوده استکه آن را از بین ببرد و جریمه بگذارد.نه تنها چنین نبود که ترکان بگسترش زبان فارسی هم مثل مناطق دیگر ایران کمک کرده اند و مثلا نظامی گنجوی در تاریخ دور و شهریار در تاریخ معاصر نمونه آن هستند
از تقویت تمایلات فاشیستی در بین اقوام ایرانی که منجر بکشتار و تجزیه ایران خواهد شد هیچ قومی سود نخواهد برد و بنابراین من پیشنهاد میکنم که فدرالیسم ایرانی بر اساس فرهنگ و زبان باشد تا بر اساس خاک و خون.زیرا ایران بهمه ایرانیان تعلق دارد و هر فرد ایرانی اگر اراده کند بر اساس ارزشهای حقوق بشری میتواند در هر نقطه ای از ایران ساکن شود و این حق هر ایرانی است ولی فرهنگ اقوام ایرانی باید در سرتاسر ایران رسمی و قانونی باشد مثلا ده هزار تن (تعدادش را بعدا قانون تعیین میکند) آذربایجانی در کرمان و یا در هر نقطه ای از ایران ساکن باشند لازم است بودجه تحصیلی بزبان مادری خودشان را از بودجه دولتی بگیرند این سوای حقوق بشر است که هر فردی حق دارد برای اعتلای فرهنگی زبان مادری خودش هر قدر که بخواهد پول خرج کند و ده ها فرستنده رادیویی و تلویزیونی و ...داشته باشد
حل مسئله قومی در ایران با برقراری دمکراسی واقعی خواهد بود.دمکراسی واقعی براساس حقوق بشر و عدالت کامل است خود این حقوق بشر ناشی از عقل آزاد و رهای منطقی و زمینی است که نوکر دین و یا ایدئولوژی های مختلف مثل نازیسم و یا کوورش پرستی و ...نیست و ماموریت آن عقل مشخص یافتن حقیقت و منافع همه بشریت امروز و آینده است
برای غلبه کردن بر بازتولید استبداد باید فرهنګ عموم مردم بسمت ارزشهای دمکراسی برود و اګر توده ملت این ارزشها را بپذیرند نود درصد مسایل حل شده است.در پناه ارزشهای دمکراسی مسایل اقوام ایرانی حل خواهد شد و پویندګی برای خودکفایی ایجاد خواهد ګردید
این که به آذربایجانی و یا کرد و عرب اجازه نمیدهند که بزبان مادریش تحصیل کند و یا به اعتلای زبان مادریش حتی با پول و بودجه شخصی خودش بپردازد فقط و فقط برای حفظ قدرت استبدادی خود حاکمان است زیرا در سایه آزادی و حقوق بشر ما به اشاعه اطلاعات درست میرسیم و مردم ما روشن میشوند و بدنبال حقوق خود خواهند رفت. در اینجا ادعای حکومت که میگوید برای جلوگیری از تجزیه شدن کشور چنین تصمیماتی را گرفته است ماسکی است برای در داشتن قدرت و نوکری کردن بیشتر برای سرمایه داران جهان خوار و بجیب زدن پول و بعدا فرار کردن از ایران.حاکمان ما فقط خود فروخته هستندو ذره ای هم دلشان برای ایران نمیسوزد.
من که بلشخصه آرزوی اعتلای زبان ترکی آذربایجان را دارم و خواستار تحصیل کودکان آذربایجانی به آن زبان هستم در پی فاشیسم آذربایجانی که نیستم که زبان فارسی و یا دیگر زبانهای اقوام ایرانی را سرکوب کنم. به هر حال اقوام ایرانی هزاران سال با هم دیگر در جغرافیایی بنام ایران زندگی کرده اند و بدون نفرت از هم دیگر هم زندگی کرده اند و این مسایل مربوط بزبان و آموزش و رادیو و الویزیون مربوط بنود سال اخیر است و ناشی از دخالت غلط حاکمان که دلال تولیدات بیگانگان و ضد تولیدات ملی و بر ضد منافع ملی ما این حاکمان (دو سلسله پهلوی و ملایی ) عمل کرده اند و دولتهای آنان دولتهای بورژوازی کمپرادور استو در نهایت نوکران همان دولتهای تولید کننده و یا جهان خواران سرمایه دار هستند.
حقی که من دارم دیگران هم دارند. زبان فارسی هم چون به هیچ قوم مشخصی بستگی ندارد و همه اقوام ایرانی در اعتلای آن کوشیده اند مثلا از آإربایجان نظامی گنجوی و خاقانی و شهریار در اعتلای آن نقش داشته اند و از استانهای دیگر و اقوام دیگر شاعران دیگری هم فارسی را اعتلا داده اند در نیتجه زبان فارسی زبان همه اقوام ایرانی و زبان رابط ما میتواند باشد.
__________________________
آيا شعار استقلال بلوچستان به نفع مبارزات دمکراتيک مردم بلوچ است؟
بی برگ براهوئی
اخيرأ بحث سمت و سوی مبارزات مردم بلوچ بالا گرفته است. برخی از روشنفکران بلوچ بر اين استدلال پای می فشرند که استقلال بلوچستان يعنی جدائی بلوچستان از ايران و جدائی بلوچستان از پاکستان می تواند کشور قدرتمند و ثروتمند بلوچستان را بوجود آورد. در اين استدلال ها، بيش از آن که مبارزات و وضعيت کنونی در بلوچستان و بويژه بلوچستان ايران مد نظر باشد، پاره ای مثال ها مدنظر قرار می گيرند. از استقلال کشورهای متحده در اتحاد جماهير شوروی سخن به ميان می آيد. از فروپاشی کشور يوگسلاوی توسط غرب و تبديل اين کشورها، به کشورهای کوچک قومی حمايت می شود. همه ی اين نمونه ها را بعنوان نمونه ای از مبارزات مردمی به حساب می آورد. قبل از اينکه به وضعيت کنونی بلوچستان و اوضاع و احوال نظری بيافکنيم خوب است در باره دو موضوع فوق کلامی گفته شود. در مورد فروپاشی اتحاد جماهير شوروي، اين نکته را بايد تاکيد کنيم که فروپاشی اين اتحاد نه محصول مبارزات و يا جداسری های کشورهای متحده بلکه بدنبال تصميمی انجام گرفت که روسای جمهوری روسيه، اکرائين و بلاروس گرفتند تا از اين طريق خود را از شر کشورهای فقير آسيائی متحد در اتحاد جماهير شوروی نجات دهند. آن ها با اين تصميم خود، عملأ بار همبستگی های ملی و بين المللی ميان مجموعه کشورهای متحده را از دوش ملت های ثروتمند به پائين پرتاب کردند و اين کشورها را با مشکلات عديده ی اقتصادی و اجتماعی تنها گذاشتند. وضعيت کشورهای تازه استقلال يافته ی آسيائی اتحاد جماهير شوروي، بيست سال پس آن حادثه ، گويای اين تصميم بشدت شوونيستی روس ها ، اکرائينی ها و روس های سفيد بود. با اين اقدام، بورکرات های حزب ـ دولت های حاکم به بورژواهای نئوليبرال تبديل شدند و اموال دولتی را ميان خود تقسيم کردند و زحمتکشان و مردمان فرودست جامعه چه در روسيه و چه در ديگر کشورها به وضعيت فلاکت باری افتادند. در کشورهای تازه استقلال يافته ی آسيائی نيز، نه مردم زحمت کش کشور، بلکه اين تازه بورژوا شده های حزبی بودند که ديکتاتوری های بی مهار را سازمان دادند. ديکتاتوری هائی که وضعيت را از وضعيت قبلی بشدت خرابتر کردند. اگر در زمان حاکميت ديکتاتوری های حزب ـ دولت ها، حداقلی از تامين اجتماعی وجود داشت، در ديکتاتوری های نئوليبرال ديگر از آن تامين های اجتماعی نيز خبری نيست و باندهای مافيائی بر اقتصاد و سياست تسلط يافته اند.
وضعيت در يوگسلاوی نيز بهتر از آن نبود. در آنجا نيز قدرت های غربي، درست در شرايطی که برای اتحاد کشورهای اروپائی تلاش می کردند، به ناسيوناليسم های ملی ميدان دادند و کمک کردند تا به قيمت خون ريزی های بی حد و حصر و زخم های دهان باز کرده ای که هنوز هم التيام نيافته است، کشورهای کوچک چند ميليونی ايجاد شود تا راه هم برای حضور و نفوذ سرمايه های کشورهای امپرياليستی هموار و بی دردسر گردد و هم با تغييرات ژئوپلتيکي، سياست محاصره روسيه تکميل گردد و مرزهای ناتو به مرزهای روسيه هر چه بيشتر نزديک گردد. روشن است که نقشه های اين کشورها در تقابل با شوونيستم صرب ها، زمينه ساز فاجعه ای شد که هنوز هم ادامه دارد. بازنده اصلی اين ماجرای غم انگيز و خونبار نيز مردم مليت های گوناگون و زحمتکشان بودند. آن ها بودند که مورد پاکسازی های قومی قرار گرفتند. آن ها بودند که خانواده های چند مليتی شان از هم پاشيد و کينه و نفرت جای عشق و دوستی و محبت را گرفت و آن ها بودند که از امکاناتی که سال ها ساخته بودند محروم شدند و به دريای فقر و بدبختی و بی آيندگی پرتاب شدند. بنابراين استقلال کشورهای جداشده ی يوگسلاوی سابق نيز محصول حرص و ولع سرمايه ی جهاني، نوکيسه های شوونيست صرب و ناسيوناليست های مليت های تشکيل دهنده ی يوگسلاوی بود.
با نگاهی به اين تجربه های تاريخي، که هنوز به تاريخ نپيوسته اند و در حافظه ی بسياری از فعالان سياسی نيز هست، برگرديم به بلوچستان خودمان. وقتی از جدائی بلوچستان سخن به ميان می آوريم، بايد در نظر داشته باشيم که در شرايطی بلوچستان می تواند از ايران و يا از پاکستان جدا شوند که حکومت های مرکزی در اين کشورها از هم بپاشانند. چون تنها وضعيت بلوچستان نيست که مردمان آن در دو قسمت جداگانه زندگی می کنند. مردم کرد هم در چهار کشور زندگی می کنند ، مردم آذربايجان و ترکمن صحرا نيز به دو کشور جدا از هم زندگی می کنند. در اينجا بايد به اين نکته توجه کنيم که مرزهای ملی همواره بر مرزهای زبانی انطباق ندارد. اين تصور که هر جا که بلوچ زبان ها حضور دارند آنجا بلوچستان است، يا هر جا که آذری های ترک زبان حضور دارند آن جا آذربايجان واحد تشکيل خواهد شد، تصور درستی نيست. بسياری از روشنفکران وقتی شعار استقلال و الحاق بخش های گوناگون يک ملت را مطرح می کنند، به اين نکته بی توجهی می کنند. حتی اگر از اين بی دقتی سياسی بگذاريم و فرض را بر اين بگذاريم که بايد مرزهای ملی بر مرزهای زبانی انطباق يابند، در آنصورت اگر شرايطی بوجود آيد که بلوچستان بتواند استقلال يابد، قبل از آن ممکن است مردم آذربايجان و کردستان يا ترکمن صحرا بخواهند متحد شوند. اما چنين امری به سادگی متحقق نخواهد شد. تلاش برای تجزيه ی ايران، بسيار خونبارتر و خشن تر از جدائی ها در يوگسلاوی خواهد بود. چنين تلاشی از يک سو جنگ های برادر و خواهر کشی ميان کردها و ترک ها بر سر بسياری از شهرها و روستاها را دامن خواهد زد و از سوی ديگر جنگ ترک ها و فارس ها را به محلات تهران همچون نازی آباد، خانی آباد، مفت آباد، راه آهن، ويا به قزوين و ساوه و ديگر مناطق خواهد کشاند. بگذريم که چنين وضعيتي، جنگ برادر و خواهر کشی را نه تنها در ايران که در کشورهائی چون ترکيه و عراق و سوريه نيز خواهد کشاند. در بلوچستان نيز وضعيت بهتر از اين نخواهد بود. کسی که خواهان بلوچستان مستقل است، آن هم نه در شرايطی که مناسبات دمکراتيکی در ايران يا پاکستان ايجاد شده باشد بلکه در شرايطی که جنگ های فروپاشی ناشی از تهاجم خارجی و پاره ای عوامل ديگر در جريان باشد، بايد برای خودش روشن کرده باشد که بلوچ های ساکن منطقه لياری در کراچی چه وضعيتی خواهد داشت؟ يا وضعيت کويته با حضور سنگين پتان ها چه خواهد شد؟ و يا زاهدان به چه سرنوشتی دچار خواهد شد؟
زاهدان، مرکز استان سيستان و بلوچستان ، و مرکز تجاری استان است. اگر جمعيت شهرهائی مثل چهابهار، ايرانشهر، سراوان، خاش با اکثريت بلوچ است و يا زابل با اکثريت زابلی است، اما وضعيت در زاهدان چنين نيست. يکی از علت هائی که تاکنون استان سيستان و بلوچستان به دو استان تقسيم نشده است نيز همين وضعيت زاهدان است. پيشنهاد اين که استان بلوچستان با مرکزيت ايرانشهر تشکيل شود هيچ گاه مورد پذيرش مردم بلوچ نبوده است. زيرا در واقع زاهدان يک شهر چند مليتی شده است. در اين شهر علاوه بر مردم بلوچ، جمعيت کثيری زابلی زندگی و کار می کنند. و علاوه بر آن ها جمعيت کثيری از اين شهر نيم ميليون نفري، را بيرجندی ها، کرمانی ها، بمی ها، و يزدی ها تشکيل می دهند که دهه ها در اين شهر کار و زندگی کرده اند. در بلوچستان مستقل وضعيت اين شهر چگونه خواهد شد؟ آيا در اين جا جنگ برادرکشی ميان زابلی ها و بلوچ ها به جريان نخواهد افتاد. بنابراين هر طرح و نقشه ای که بر مبنای دمکراتيک و شرايط دمکراتيک استوار نباشد، بايد خود را برای خونريزی های و جنگ خانه به خانه ی برادرکشی آماده کرده باشد. آن ها که شعار استقلال را بدون توجه به همبستگی مردم سراسر کشور می دهند، آيا خود را برای چنين سناريوهائی آماده کرده اند و مسئوليت آن را نيز می پذيرند؟ اگر وضعيت در زاهدان چنين است، در ديگر شهرهای استان که بسيارند مردم غيربلوچ که دهه ها در اين ديار کار کرده اند و ريشه دوانيده اند چه تکليفی خواهند داشت. آن مردان و زنانی که در اين ديار متولد شده اند، با اين آب و خاک زندگی کرده و نفس کشيده اند و خود رااز اين ديار می دانند، چه بايد بکنند؟ آيا پاکسازی های قومی در جريان خواهد بود؟
از اين وضعيت عينی که بگذريم، بايد به اين سئوال جواب دهيم که چه نيروهائی خواهان استقلال بلوچستان هستند. در گذشته حمايت از شعار استقلال بلوچستان و بويژه بلوچستان پاکستان، از سوی اتحاد شوروی حمايت می شد. آن ها بودند که با اين طرح که بلوچستان مستقلی ايجاد شود و افغانستان متحدی بوجود آيد قصد داشتند به آب های گرم دريای عمان راه يابند. همين سياست بود که ارتش شوروی را به باتلاق افغانستان کشاند. امروز هم طرح تجزيه بلوچستان، يا حتی طرح تجزيه پاکستان و ايران، از طرح های بررسی شده ی سازمان اطلاعات مرکزی آمريکاست. آن ها هستند که برای شرايطی که اين دوکشور در راستای اهدافشان قرار نگيرند، برای تجزيه اين کشورها نقشه ريخته اند. در طرح آن ها برای تجزيه پاکستان، هم اکنون زمزمه های ايجاد پشتونستان متحد نيز نقد ترين گزينه است. در اين گزينه، معلوم نيست که پتان ها، بخش های وسيعی از خاک بلوچستان پاکستان و حتی شهر کويته را از آن خود ندانند. آن وقت است که جنگ برادرکشی ميان پتان ها و بلوچ ها امر غيرممکنی نخواهد بود. برای امپرياليست ها و قدرت های سلطه جو، ميزان خونريزی و درد و غمی که به سراغ مردم کوچه و بازار خواهد آمد، اهميت زيادی ندارد. حضورشان در افغانستان و عراق اين را بخوبی اثبات کرده است. بنابراين عمده ترين مدافعين و تغذيه کنندگان ايده ی استقلال، قدرت های خارجی هستند. اين نکته ای است که نبايد از خاطر دور داشت.
اگر نخواهيم جزئی از سناريوی تجزيه به هر قيمت و ارتشِ مبلغِ پاکسازی های قومی باشيم، بايد بدانيم که چگونه می توانيم مبارزه متحدی را برای ايجاد شرايط دمکراتيک فراهم آوريم. حتی اگر به اين نتيجه برسيم که استقلال بلوچستان به رشد و ترقی مان کمک می کند، در گام اول بايد شرايط دمکراتيکی در ايران و پاکستان ايجاد کنيم. شرايطی که بتوان در آن به آرای مردم بلوچستان مراجعه کرد و پرسيد که چگونه می خواهند زندگی کنند. اگر برای شرايط دمکراتيکی بجنگيم که در ايران بتوان در چهارچوب يک حکومت فدرال که حقوق مليت های تحت ستم به رسميت شناخته شده باشد و خود حکومتی محلی به بسياری از مشکلات و تبعيضات پايان داده شده باشد، بهتر می توان در آينده سخن گفت و تبليغ کرد و مردم را به اين نظر يا آن نظر جلب کرد. اما اگر آن شرايط دمکراتيک ايجاد نشده باشد آنوقت يک اقليت کوچک و يا وابسته به اين قدرت يا آن قدرت در باره آينده مردم تصميم خواهند گرفت و اين مقدمه ی جنگ ها و خون ريزی ها و برادر و خواهر کشی ها خواهد شد. فراموش نکنيم که حکومت حاکم بر ايران، آن چنان در جنايت کردن يد طولائی دارد که بعيد است در برابر چنين خواست ها و تحولاتی جز با زبان زور و سرکوب سخن بگويد. چنين حکومتی برای توجيه سياست های سرکوبگرانه اش، وقتی شعار استقلال هم در ميان باشد، توان آن را خواهد داشت که با توجيه مبارزه با تجريه طلبي، ابعاد سرکوب های جنايت کارانه اش را گسترده تر کرده و حتی حمايت بخش هائی از مردم را نيز جلب نمايد. خوب است به اين نکات با دقت بيشتری توجه کنيم. دامن زدن به شعاری که نه زمينه هائی اجرائی دارد، و نه می تواند به نفع مبارزات مردم بلوچستان باشد، عملأ مبارزه ی دمکراتيک ما مردم بلوچ را بيش از پيش زير ضرب سرکوب می برد و حتی از حمايت مردم ديگر بخش ها و بويژه حمايت کارگران و زحمتکشان محروم می سازد. شعار استقلال و تجزيه، ممکن است شعار بخش های از خان ها و ثروتمندان باشد اما به حق بايد گفت که خواست مردم زخمتکش ما نيست. همبستگی ما با خواهران و برادران زحمتکش مان در ديگر نقاط ايران بيش از آن است که نيازی به جدائی از آن ها باشد.
۲۸ مرداد ماه ۱۳۹۰ برابر با ۱۹ اوت ۲۰۱۱
http://maymakoran.wordpress.com/
Reader Comments